تحریف مفهوم توحید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مسائل مهم اسلامی که از سوی برخی
تحریف شده مسئله
توحید و
شرک است.
میدانیم
توحید مهمترین
اصل از
اصول اسلامی است تا حدی که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ده سال در
مکه تلاش کردند تا
مفهوم «لا اله الا الله» ایجاد شود. یعنی؛ بگویید معبودی جز خداوند یگانه نیست، توحید را بپذیرید و بتها را بشکنید تا سعادتمند شوید.
یکی از مهمترین مشکلات جامعه
عرب جاهلی،
شرک بود. آنها تعداد ۳۶۰
بت یعنی ۳۶۰ نقطه اختلاف ساخته بودند و هر کدام طرفدار بتی بودند که نتیجهای جز جنگها و خونریزیهای زیاد نداشت و اگر ملتی از خارج
به آنها حمله ور میشد هیچ انسجامی در مقابل او نداشتند. و اگر
به همان حال باقی میماندند چه بسا جمعیت آنها منقرض میشد. ولی
آفتاب اسلام درخشید و توحید جایگزین بتها شد و عبارت (انما المومنون اخوة)؛ مومنان، برادر یکدیگرند
باعث یکپارچگی و انسجام و ایجاد انگیزههای عالی در آنها شد.
چیزی نگذشت که شمال
آفریقا و قسمت مهمی از
آسیا تا کنار دیواره
چین یعنی بخش عمده
جهان آن روز، و
به عبارتی بخش متمدن، در سیطره اسلام قرار گرفت،
به شکلی که اکنون همه در
اذان و
اقامه و برنامههای دینی، توحید را تکرار میکنند، ونتیجه اش شکستن بتها در اشکال مختلف چه سنگی و چوبی یا بتهایی که جانشین آنها شدهاند خواهد بود.
در مقابل توحید این چنین شفاف و زلال، گروهی
به نام «
غلات»
به تحریف آن پرداختند. «غلات» جمع «غالی» است
به معنی آنهایی که درباره پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) یا ائمه هدی: غلو کردند و گفتند
امام علی (علیهالسّلام) «خالق السماوات و الارضین» آفریننده آسمانها و
زمین است. یا در اشعار گفتند: «من حسین اللهیام» یا العیاذ بالله گفتند: «لا اله الا زینب» و از این قبیل حرفها که باعث شکسته شدن اصل توحید شدند.
میدانیم «غلات» از نظر
فقه اسلامی و
شیعه مشرک و ناپاک هستند و ارتباطی با اسلام ندارند.
در این جا
به چند جمله از کلام مرحوم
علامه مجلسی؛ که از بزرگان
مذهب و
موالیان اهل بیت؛ و طرفداران سخت
ولایت و احیا کنندگان
مذهب شیعه هستند اشاره میکنیم تا مراقب جلسات خود باشیم که آلوده
به غلو نشود زیرا غلو وادی خطرناکی است و انسان را
به کلی از اسلام جدا میکند.
محدث قمی در
سفینة البحار، کلام
علامه را نقل میکند و قبل از آن حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) میآورد که میفرمایند: «احذروا علی شبابکم الغلاة» مراقب باشید غلات
به سراغ جوان هایتان نیایند (از این جمله
معلوم میشود جوانان بیشتر ممکن است آلوده
به غلو شوند) «لا یفسدونهم» مبادا جوانان شما را فاسد کنند «فان الغلاة شر خلق الله» این افراد بدترین
خلق خدا هستند. «یصغرون عظمة الله»
عظمت خدا را کم میکنند. «و یدعون الربوبیة لعباد الله» و ادعای
ربوبیت برای بندگان خدا مینمایند.
در ادامه، کلام
علامه را نقل میکند که «
اعلم ان الغلو فی النبی (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و الائمة: انما یکون بالقول بالوهیتهم. . . » غلو درباره پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) وائمه؛ این است که قائل
به خدایی آنها شویم و ایشان را شریک خدا بدانیم و خلق و
روزی را در دست آنها بدانیم و بگوییم خدا در آنها
حلول کرده و با آنها متحد شده است و
علم غیب ایشان از ناحیه غیر خداست. «و القول بکل منها الحاد و کفر» کسی که قائل
به این مطالب شود، ملحد و کافر و از دایره
ایمان بیرون است و ائمه؛ درباره چنین افرادی اظهار بیزاری کردهاند.
البته مسلم است که مقامات آن بزرگواران، والا و عالی است ولی اگر آنچه بدان معتقدیم و میگوییم،
به سرحد توحید و
شرک رسید باید توقف کرد. اهل بیت؛
انحراف از اصل
توحید و رفتن
به سمت
غلو را هرگز نپذیرفتهاند وهیچ فقیهی آن را نمیپذیرد.
آنچه در کلام
علامه مجلسی گذشت این بود که: اگر کسی ادعا کند
علم غیب ائمه؛ از ناحیه خودشان است غلو کرده است.
علم غیب ایشان از ناحیه
تعلیم پروردگار و
تعلیمات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) بوده که در
قرآن مجید نیز
به آن اشاره شده است.
متاسفانه برخی از مخالفین، در قرآن نیز گزینشی عمل کرده و ادعا میکنند:
شیعه کافر و منحرف است چون
اعتقاد به علم غیب امامان دارد، در حالی که
علم غیب مخصوص خداوند است.
به عنوان مثال
به سراغ
سوره انعام میروند که میفرماید: (و عنده مفاتح
الغیب لا
یعلمها الا هو)
کلیدهای
غیب نزد خداوند است و غیر خدا آگاه
به آنها نیست. بنابراین، نتیجه میگیرند هر کس
به هر صورت ادعای
علم غیب کند دارای انحراف از توحید است. در حالی که باید برای
درک مفهوم آیات، آنها را در کنار یکدیگر ترجمه و
تفسیر کرد. ولی این آیه در
سوره جن استثنا دارد: (
عالم الغیب) خدا
عالم غیب است (فلا یظهر علی
غیبه احدا) احدی را از
علم غیب آگاه نمیکند (الا من ارتضی من رسول)
مگر رسولانی که مورد
رضایت خداوند هستند.
پیامبر باید
به گونهای برنامهریزی کند که آن برنامه تا آخر
دنیا استمرار داشته باشد، بدون اطلاع از آینده چگونه چنین برنامهریزیای ممکن است؟
ملاحظه میکنید که این چنین گزینشی عمل کردن چگونه
انسان را دچار
انحراف میکند.
در
نهج البلاغه،
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در خطبههایی
به نام «
ملاحم» از آینده خبر میدهند که همه آنها نیز
به واقعیت پیوسته است. فردی از پایین
منبر برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! شما از
عالم غیب خبر میدهید! مگر
عالم به غیب هستید؟ حضرت فرمودند: «لیس هو
بعلم غیب و انما هو
تعلم من ذی
علم»
من این مطالب را از رسول خدا شنیدم و ایشان
به من این
علوم را آموخت و او نیز از خداوند آموخته است.
اگر میبینیم درباره
کربلا پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، علی (علیهالسّلام)،
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و خود
امام حسین (علیهالسّلام) در مسیر کربلا، از آینده خبر میدادند و اگر
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به امام سجاد (علیهالسّلام) خبر میدهد که «در این سرزمین بر مرقد پدرت حسین (علیهالسّلام) پرچمی
به اهتزاز درمی آید که هیچگاه کهنه نشود و در گذر زمان گزندی
به آن نرسد و سردمداران
کفر هرچه در محو آن تلاش کنند، روز
به روز بر عظمت آن افزوده شود»
نه این است که ایشان
علم غیب مستقل دارند بلکه از
پدر برادرشان و با واسطه از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) شنیدهاند.
بنابراین
علم غیب پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) و ائمه؛
ذاتی نیست و
علم غیب مستقل تنها مخصوص خداوند است ولی ممکن است از ناحیه خداوند
به معصومین؛ و
اولیاء الله ابلاغ شود.
نکته مهمی که در این جا وجود دارد و نباید از آن غافل شد این است که غیر از پیامبران و امامان هر کس ادعای
علم غیب کند پذیرفته نیست. عدهای ادعا میکنند که در
مکاشفه چنین دیدهایم و دستوراتی
به ما ابلاغ شده است! یا خبر از آینده اشخاص میدهند! و یا اخیرا اشخاصی مدعی شدهاند که در
خواب دیدهاند مثلا در فلان
مکان امامزادهای است، بروید و
گنبد و بارگاهی بنا کنید.
بدانیم که
طالع بینی و
فال بینی از نظر
اسلام اشتباه است و کسی از آینده اطلاع ندارد. متاسفانه در زمان ما این گونه مدعیان، بسیارند که باید از آنها و ادعاهایشان و آنچه درمورد امامزادههای دروغین میگویند پرهیز کرد و بهانه
به دست دشمنان نداد. امیدوارم ان شاءالله حدود
شرع را حفظ کرده و از آنچه شایسته مقام والای آن بزرگواران نیست پرهیز کنیم.
یکی از مشکلات در ایام
حج عمره در
عربستان سعودی، انتشار کتب
ضد شیعه به زبان فارسی توسط
وهابیون است که در فرودگاه عربستان و حتی در
بقیع و
مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)
به شیعیان میدهند. ولی اگر ما تنها یک کتاب منطقی در جواب آن بنویسیم و
دلیل در مقابل دلیل بیاوریم، اجازه نمیدهندحتی یک جلد از آن منتشر شود.
سؤال ما این است؛ این روش با کدام
منطق سازگار است که گروهی را آزاد بگذارند که
به گروه دیگری حمله کند ولی گروه دوم اجازه دفاع منطقی نداشته باشد؟ با چه اصلی از اصول انسانی سازگار است؟ علاوه بر این، کسانی که وارد آن سرزمین میشوند «
ضیوف الرحمن» میهمانان خدا هستند و اجازه ورود
به آن
کشور را گرفتهاند، حداقل
به عنوان یک
گردشگر و
میهمان هستند. آیا میشود
به میهمان این قدر
اهانت کرد و
به او اجازه نداد حتی از خود
دفاع کند؟
ازجمله گروههایی که قائل
به تحریف در توحید و شرک هستند ـ همان طور که گذشت ـ جمعی از متعصبین وهابیاند. آنها بوسیدن
ضریح ائمه؛ و پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را
کفر و
شرک میدانند.
در سفری که قبل از
انقلاب به مدینه منوره مشرف شده بودم، منظره عجیبی دیدم.
پلیس به جمعی از شیعیان ایران که در مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)،
منبر آن حضرت را بوسیده بودند تذکر داده بود، در این حال یکی از
عالمان وهابی که
به ظاهر مامور
امر به معروف و نهی از منکر آنها بود برخاست و صدا زد: «والله یجوز قتال هولاء بالسیف»
به خدا قسم، میشود با شمشیر با آنها جنگ کرد و آنان را کشت.
بسیار خوب، در مکه مکرمه میبینیم همین افراد جمع شدهاند و خودشان مردم را برای
بوسیدن حجرالاسود هدایت میکنند. میپرسیم: مگر حجرالاسود از
سنگ نیست؟ منبر پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) نیز از
چوب است. اگر
بوسیدن چوب شرک است بوسیدن سنگ نیز شرک است. جواب میدهند: بوسیدن حجرالاسود
سنت پیامبر است و اجازه داده شده است!
این جمله
به این معنی است که شرک، دو شاخه دارد یک شاخه سنت است و جایز و شاخه دیگرمخالف سنت است و
حرام. آیا هیچ عاقلی میپذیرد که شرک و
بت پرستی استثنا داشته باشد؟
با این اعتقاد باید
طواف خانه کعبه را نیز شرک بدانند، چرا که خانه خدا از سنگ است. لابد جواب میدهند که این عبادت خداست و ما خانه کعبه را نمیپرستیم. ما نیز میگوییم: ائمه؛ را نمیپرستیم بلکه
به آنها
احترام میگذاریم.
جالب این است که خود وهابیها بعد از خواندن قرآن، جلد آن را میبوسند. میگوییم: چرا
جلد قرآن را که از
چرم و پلاستیک است میبوسید؟ میگویند: اجازه
به ما داده شده است. میگوییم: مگر نه این است که قطعه چرم بزرگی بوده، قسمتی را
به جلد قرآن تبدیل کردهاند و قسمتی دیگر مثلا کیف و امثال آن شده است، این را میبوسید و آن را زیر دست و پا میاندازید. میگویند: جلد چون در کنار قرآن است احترام دارد. ما میگوییم:
ضریح پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) مانند جلد قرآن است، چون کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) است احترام دارد، مانند
ضریح امام حسین (علیهالسّلام).
مثالی که گاهی استفاده میکنیم این است؛ مقداری از پارچهای تبدیل
به لباس میشود و مقدار دیگری از همان پارچه تبدیل
به پرچم برای کشوری، آیا هر دو مثل یکدیگر هستند؟
اهانت به پرچم را جایز نمیدانند و
آتش زدن آن را
قیام بر
ضد آن کشور میدانند؛ چون آنچه مطرح است پارچه نیست بلکه نشانهای است از
عظمت و
استقلال و آبروی کشور.
آنچه گذشت نیز در
عرف عقلا همین گونه است. چطور
خیال کنیم تمام اینها شرک و کفر است؟
میدانیم همه مسلمانان اعم از
شیعه و
سنی به قبور بزرگانشان احترام میگذارند؛ در
بغداد چند
قبر مهم از بزرگان اهل سنت هست که
به آنها احترام میگذارند؛ در
مصر قبوری از اهل بیت؛ و نیز راس الحسین (علیهالسّلام) وجود دارد و حتی عدهای معتقدند
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مصر مدفون هستند (ولی
به دلایل بیشتر، در
شام دفن شدهاند)؛ هزاران هزار نفر شبهای زیارتی و
جمعه به آن جا میروند. آیا همه آنها کافر و مشرکاند و میتوان با
شمشیر آنها را کشت؟
لازم است منکران در همه جا و
به خصوص در عصر
علم و دانش با
منطق و
استدلال درباره
عقاید شیعیان قضاوت کنند، همان طور که قرآن مجید میفرماید: (فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه)
به بندگان من که
به حرفها گوش میدهند و حرف حساب را میپذیرند و بیحساب را کنار میگذارند بشارت بده.
امیدوارم این مطالب برای برادران
اهل سنت مفید واقع شود. ما بارها
اعلام کردهایم که آمادگی داریم
به صورت منطقی در کنار یکدیگر مسائل را مطرح کنیم و ابرهای تیره و تار بدبینی را کنار بزنیم و متحدتر از همیشه در مقابل دشمن بایستیم.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی، برگرفته از مقاله «تحریف مفهوم توحید».