بهمن شاه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بهمن شاه،
علاء
الدین حسن گانگو، بنیانگذار سلسله بهمنیان دکن میباشد.
بهمن شاه،
علاء
الدین حسن گانگو (حک ۷۴۸-۷۵۹ق/۱۳۴۷-۱۳۵۸م)، بنیانگذار سلسله بهمنیان
دکن (۷۴۸-۹۳۳ق/۱۳۴۷-۱۵۲۷م) میباشد. روایتهای گوناگونی درباره نام «بهمنشاه» و شهرت «گانگو» وجود دارد. طباطبا
لقب بهمنشاه را برگرفته از
انتساب علاء
الدین حسن به بهمن،
پسر اسفندیار شهریار ایرانی دانسته است
اما فرشته آن را برگرفته از نام گانگوی بهمن (یا برهمن) منجم میداند که نزد شاهزاده محمد تغلق (حک ۷۲۵-۷۵۲ق/۱۳۲۵-۱۳۵۱م) تقرب منزلتی داشت و
علاء
الدین توسط او به شاهزاده محمد تغلق معرفی گردید و از طریق وی به دربار غیاثالدین تغلقشاه (حک ۷۲۰-۷۲۵ق) راه یافت و در سلک امیران صده (مأموران مالیاتی) درآمد.
بهمنشاه بعدها به موجب عهدی که گانگو بهمن با او بسته بود و به پاس
محبت وی،
نام او را به اسم خویش افزود.
برپایه شجرهنامهای که فرشته از رسالهای مجهول المؤلف، موجود در کتابخانه مرتضیٰ نظام شاه بحری نقل کرده است، نسب بهمنشاه به
بهرامگور میرسد،
اما افراد یاد شده در این نسبنامه فاصله ۹۰۰ ساله میان بهرامگور و بهمنشاه را پر نمیکنند.
به علاوه، فرشته خود نیز انتساب
علاء
الدین حسن به پادشاهان ساسانی را دستآویزی برای شاعران و مورخان دانسته است که به قصد خوشآیند او بدان توسل جستهاند.
درباره نام «گانگو» نیزنظریات متفاوتی وجود دارد. برخی، نیاکان
علاء
الدین حسن را از سلسله کاکویه
اصفهان و
همدان دانستهاند که به غزنین مهاجرت کردند و تحت
حمایت سلطان محمود (سل ۳۸۸-۴۲۱ق/۹۹۸-۱۰۳۰م) قرار گرفتند و ازاین رو،
علاء
الدین حسن به «کاکو» شهرت یافت؛ این نام بعدها تحریف گردید و «کانکو» یا «گانگو» خوانده شد.
به هرحال، نظر فرشته که این نام را برگفته از نام گانگو بهمن دانسته است،
استوارتر مینماید.
علاء
الدین حسن در ۶۹۱ق/۱۲۹۲م زاده شد.
براساس ملحقات طبقات ناصری نوشته عینالدین بیجاپوری،
مادر علاء
الدین حسن پس از درگذشت همسرش در
غور با ۳
فرزند خود نزد برادرش، ملک هژبرالدین، مشهور به «ظفرخان»، حکمران
پنجاب و ملتان رفت.
علاء
الدین حسن و
برادر بزرگترش، علیشاه تحتنظر ظفرخان
تربیت شدند.
علاء
الدین حسن ۶ ساله بود که ظفرخان در
جنگ با ترکان آسیای مرکزی کشته شد، اما او و خانوادهاش همچنان در ملتان ماندند.
بعدها
علاء
الدین حسن از ملتان به دهلی رفت و در آنجا به خدمت گانگو بهمن (برهمن) درآمد
و پس از راه یافتن به دربار
تغلقیان، با گروهی از سپاهیان خود به دکن رفت و چند اقطاع کوچک یافت و در دولتآباد اقامت گزید.
با شروع شورشهای مختلف در قلمرو محمدتغلق شاه و از آن جمله شورش امرای مخالف در دولتآباد دکن و نیز درگیر بودن محمد تغلقشاه با شورشیان گجرات، امرای دولتآباد فرصتی مناسب یافتند و با تسلط برشهر، یکی از امران «دوهزاری»، یعنی اسماعیل فتح افغان مشهور به «اسماعیل مُخ»
را به عنوان نخستین سلطان دکن و با نام ابوالفتح ناصرالدینشاه (حک ۷۴۶-۷۴۸ق/۱۳۴۵-۱۳۴۷م) بر تخت نشاندند.
گویا
علاء
الدین حسن نیز صلاح خود را در موافقت با دیگر امرا دید. وی از سوی ناصرالدین شاه عنوان «ظفرخانی» و «امیرالامرایی» یافت و اقطاعات چندی، از جمله گلبرگه بدو اعطا شد.
ابوالفتح ناصرالدینشاه پس از شکست لشکریانش از سلطان محمدتغلقشاه، در قلعه دیوگیر دولتآباد متحصن شد و
علاء
الدین حسن نیز با ۱۲هزار سپاهی به گلبرگه رفت. محمد تغلقشاه یکی از سرداران خود به نام عمادالدین ترکمان را به تعقیب
علاء
الدین حسن فرستاد و خود برای تصرف دولتآباد حرکت کرد. با خبر شورش مجدد در گجرات، محمدتغلقشاه به ناچار بدانسو عزیمت کرد و
علاء
الدین حسن فرصت را مغتنم شمرد و با ۲۰هزار
سپاه که از نیروهای متحد منطقه، با حمایت راجه تلنگانه تشکیل شده بود، سپاهیان عمادالملک را در قلعه احمدآباد بیدر غافلگیر کرد. عمادالملک در
جنگ کشته شد و
علاء
الدین حسن به یاری ناصرالدینشاه به سوی دولتآباد شتافت. امرای محمد تغلقشاه که دولتآباد را محاصره کرده بودند، چون تاب مقاومت در خود ندیدند، دست از
محاصره برداشتند و به سوی دهلی و گجرات بازگشتند و
علاء
الدین حسن فاتحانه در ۷۴۶ق وارد دولتآباد شد.
به گفته فرشته، ناصرالدینشاه به بهانه سالخوردگی و نیز به این سبب که
علاء
الدین حسن «بهمننژاد» است و آثار بزرگی و
شجاعت در او نمایان، و شایسته
تاج و
تخت است،
از پادشاهی کناره گرفت. اما در حقیقت، امرا
علاء
الدین حسن را به سبب موقعیت ممتاز سیاسی و شجاعت و کفایت وی به فرمانروایی برگزیدند و این گزینش بیشتر حرکتی سیاسی بود
و
علاء
الدین حسن با عنوان ابوالمظفر
علاء
الدین بهمنشاه برتخت نشست
و نخستین پادشاهی مستقل
مسلمانان در جنوب
هند را بنیان گذاشت.
وی دو
سال بعد، احتمالاً به سبب عدم
امنیت در دولتآباد، پایتخت خود را به گلبرگه که خود آن را
حسنآباد نام نهاد، منتقل کرد.
وی پس از جلوس، عنوان خود، ظفرخان را به شاهزاده محمد داد و به هریک از امرا منصب و لقبی اعطا کرد.
وی همچنین
لقب ناصرالدین را از اسماعیل گرفت و به جای آن مقام امیرالامرایی و منصب سپهسالاری را به وی و ملک سیفالدین را به عنوان وکیل مطلق یا صدراعظم خود برگزید.
اختصاص جایگاه برتر در مجالس رسمی به سیفالدین
خشم و
حسد اسماعیل را برانگیخت و او گروهی از امرا را با خود همراه ساخت و توطئه
قتل بهمنشاه را طراحی کرد، اما با هوشیاری بهمنشاه، این توطئه کشف، و با اعتراف امرای همدست اسماعیل، دستور قتل وی صادر شد. بهمنشاه زیرکانه برای دلجویی از بازماندگان اسماعیل و جلب خشنودی مخالفان، بهادرخان
پسر بزرگ اسماعیل را به جانشینی
پدر انتخاب کرد.
اگرچه بهمنشاه اندیشه تصرف تاج و تخت دهلی را در سرداشت،
اما تمام کوشش و نیروی وی صرف مطیع ساختن حاکمان و پادشاهان مستقل دکن شد
زیرا برخی از اینان که در جنگ بهمنشاه بر ضد تغلقشاه به او یاری رسانده بودند،
پس از پادشاهی وی حاضر نبودند فرمانروایی او را بپذیرند.
بهمنشاه بسیاری از امرای دکن را به اطاعت درآورد و آنها را باجگزار خود کرد.
افزون براین، وی به شورش محمدبن عالم در ساگار با هوشیاری و ملایمت پایان داد.
در ۷۵۸ق/۱۳۵۷م بهمنشاه با صوابدید ملک سیفالدین
غوری برای تصرف ایالات جنوبی پادشاهی دهلی که در شمال قلمرو وی قرار داشت، از
حسنآباد گلبرگه به سوی دولتآباد حرکت کرد، اما پیش از آن در پاسخ کمک راجه حران گجراتی که توسط «جاگیرداران» گجرات از حاکمیت برکنار شده بود، نخست شاهزاده محمد را با ۲۰ هزار سپاهی روانۀ گجرات کرد و خود نیز به دنبال وی رهسپار شد. بهمنشاه در نیمه راه به
بیماری سختی مبتلا گردید و به گلبرگه بازگشت
و در آنجا قلمرو
حکومت خود را از نظر اداری به ۴ «طَرَف» (ولایت):
حسنآباد گلبرگه، دولتآباد، برار و بیدر تقسیم کرد و از میان
خانواده خود و امرا، حاکمانی با عنوان «طرفدار» برای این ولایات تعیین نمود.
بهمنشاه ۶ ماه در بستر بیماری بود و در این مدت دستور عفو تمام زندانیان را صادر کرد. وی در ربیعالاول ۷۵۹ درگذشت،
. مؤلف تذکرةالملوک وفات بهمنشاه را در ۷۶۱ق دانسته است، اما به گفتۀ هیگ سکهای که به نام وی و با تاریخ ۷۶۰ق به جای مانده، احتمالاً پس از درگذشت او ضرب شده است.
بهمنشاه را در گلبرگه نزدیک دروازۀ جنوبی قلعه و در مقبرهای که به سبک دورۀ تغلق شاهیان و با معماری داخلی ساده ساخته شده بود، دفن کردند.
قلمرو وی از رود پِنگانا در شمال تا رود کریشنا در جنوب و از گوا۵ در غرب تا بهُنگیر۶ در شرق گسترش داشت.
بهمنشاه را پادشاهی سیاستمدار، عادل، بامروت و سخاوتمند وصف کردهاند.
وی یکی از پادشاهان
مسلمان هند است که دستور داد تا
جزیه بر غیرمسلمانان تحمیل نشود.
بهمنشاه احترام بسیاری برای
اهل تصوف قائل بود. دو روایت صوفیانه به رابطه میان وی و شیوخ بزرگ تصوف تا پیش از پادشاهی او اشاره دارد: به گفته طباطبا
و فرشته،
شیخ نظامالدین در مجلسی که
علاء
الدین حسن به آن وارد شد، پادشاهی وی را پیشگویی کرد. روایت دیگر آنکه
علاء
الدین حسن مرید شیخ سراجالدین جنیدی بود و گاه همراه مادرش به محضر این شیخ در «گانگی» که سپس به «مرتضیٰآباد» شهرت یافت، میرفت و آموزش میدید.
شیخ برهانالدین غریب و شیخ عینالدین بیجاپوری از دیگر صوفیانی بودند که جایگاهی والا نزد بهمنشاه داشتند.
به سبب حمایت بهمنشاه از ادیبان، دانشمندان و صوفیان، بسیاری از آنها از
ایران به دکن مهاجرت کردند و موجب رشد
فرهنگ و
تمدن ایرانی در این
سرزمین شدند. در این دوره با تأسیس مؤسسات آموزشی در الیچپور، گلبرگه و دولتآباد،
زبان فارسی در میان مردم رواج یافت. او همچنین دستور داد تا هر ساله
نوروز را جشن بگیرند. از دانشمندان دربار بهمنشاه میتوان از عصا مؤلف فتوحالسلاطین، عینالدین بیجاپوری که ذیلی بر طبقات ناصری نگاشت، ملامعینالدین هروی و حکیم علیمالدین تبریزی نام برد.
بهمنشاه بانی
مسجد جامع حسنآباد گلبرگه بود که در
کتیبه فارسی آن نیز نام وی آمده است. وی همچنین
قلعه ویران این شهر را مرمت کرد.
(۱) نظامالدین احمد، طبقات اکبری، به کوشش محمد هدایت
حسین، بنگال، ۱۹۲۷م.
(۲) علی طباطبا، برهان مآثر، دهلی، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۳) محمدقاسم فرشته، تاریخ، کلهنو، ۱۲۸۱ق/۱۸۶۴م.
(۴) Ahmad، N،» Persian «، History of Medieval Deccan، ed H K Sherwani، Hyderabad، ۱۹۷۴، vol II.
(۵) Britannica، micropaedia، ۱۹۷۴.
(۶) Desai، ZA،» Bahmani Succession State «، History of Medieval Deccan، ed H K Sherwani، Hyderabad، ۱۹۷۴، vol II.
(۷) A Dictionary of India History، New York، ۱۹۶۷.
(۸) Elphinstone، M، The History of India، London، ۱۹۰۵.
(۹) Haig، W،» The Kingdom of the Deccan، ۱۳۴۷-۱۴۹۰ «The Cambridge History of India، New York، ۱۹۲۸، volIII.
(۱۰) Husaini، A،» Career of Hasan Bahman Shah Befor He Became the Sultan of the Deccan «، Islamica Culture، Hyderabad Deccan، ۱۹۵۹، vol XXXIII.
(۱۱) Husaini، A،»» Was Hasan Bahman Shah Called Bahmani، ibid، ۱۹۵۸، vol XXXII.
(۱۲) Kulke، H and D Rothermund، A History of India، London/New York، ۱۹۹۸.
(۱۳) Majumdar، RC، An Advanced History of India، London،.
(۱۴) Marshall، J،» Gulbarga «، The Cambridge History of India، ed WHaig، New York، ۱۹۲۸، volIII.
(۱۵) Nizami، K A،» Sūfi Movement in the Deccan «، History of Medieval Deccan، ed HKSherwani، Hyderabad، ۱۹۷۴، vol II.
(۱۶) Rizvi، AA، A Socio-Intellectual History of the Isnā’Ashari Shi’is in India، Canberra، ۱۹۸۶.
(۱۷) Sherwani، HK،» Alauddin Hasan Bahmani «، A Comperhensive History of India، ed M Habib and K A Nizami، New Delhi، ۱۹۸۲، vol V.
(۱۸) Sherwani، HK،» The Bahmanis «، History of Medieval Deccan، ed HK Sherwani، Hyderabad، ۱۹۷۴، vol I.
(۱۹) Sherwani، HK، The Bahmanis of the Deccan، New Delhi، ۱۹۸۵.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بهمن شاه»، شماره۵۲۸۴.