بنیامین در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنیامین، کوچکترین پسر
یعقوب علیهالسّلام و یگانه
برادر تنی
یوسف علیهالسّلام بود.
بنیامین را واژهای عبری
و به معنای «پسرِ دست راست»
یا «پسرِ برکت»
دانستهاند. برخی دیگر، معنای آن را «پسر جنوب» گفتهاند، زیرا وی تنها
پسر یعقوب علیهالسّلام بود که در
جنوب یعنی
سرزمین کنعان به دنیا آمد.
گاه و به سبب تولد بنیامین در دوران پیری یعقوب، از او با نام «بن یمیم» به معنای پسر روزگاران نیز یاد شده است.
ضبط «ابن یامین»
و «ابن یامیل»
نیز در برخی منابع آمده که گویا به سبب خلاف شهرت، مورد توجه قرار نگرفته است.
بر اساس گزارش
تورات ، مادر بنیامین به نام «راحیل»؛ او را هنگام بازگشت از «فَدّان اِرام» به کنعان و در «بیت لحم» به دنیا آورد. او که پس از تولد بنیامین از دنیا رفت، پیش از
مرگ ، نام او را «بِنْ اوْنی» به معنای «پسرِ درد و رنج من» نامید؛ اما یعقوب علیهالسّلام آن را که مفهوم نامیمونی داشت، از سر تفال به خیر و برکت، به بنیامین تغییر داد.
کتاب مقدس ، بنیامین را پسری لطیف، مطیع و محبوب یعقوب میخواند که به ویژه پس از فقدان
یوسف علیهالسّلام شدیداً به وی دلبسته بوده است
؛ همچنین علاقه آن دو
برادر به یکدیگر وصف ناپذیر بوده است.
کتاب مقدس در جایی برای بنیامین سه فرزند
و در جای دیگر ۱۰ فرزند با ذکر نامهایشان یاد میکند
که گویا مربوط به دو دوره از زندگی اوست. محل دفن بنیامین در روستای «ظَهْر حِمار» میان نابلس و بیسان قرار دارد.
نسل و نوادگان بنیامین یکی از اسباط دوازده گانه
بنی اسرائیل به نام بنیامینیان را تشکیل میدادند.
سبط بنیامین را
شجاع ، جنگجو، دارای مهارت به کارگیری سلاح به ویژه فلاخن خواندهاند.
پس از پیروزی آشوریان بر اسباط ده گانه شمالی و انقراض آنان، سبط بنیامین با سبط یهودا درآمیخت و یهودیان امروز، خود را متعلق به آن دو
طایفه میدانند.
بنیامین از نامهای غیر مصرّح
قرآن است که فقط در سوره
یوسف و مجموعاً ۲۲ بار از او یاد شده است: ۱۱ بار با واژه «اخ»،
۱۰ مرتبه با
ضمیر غایب و یک بار نیز با عنوان «ابن».
قرآن نگاه مستقلی به بنیامین ندارد و فقط به عنوان یکی از شخصیتهای دخیل در داستان
حضرت یوسف علیهالسّلام از او یاد میکند. وی در آغاز داستان، حضور کم رنگی دارد
؛ اما در بخشهای بعدی و پس از دیدار نخست
یوسف با
برادران در
مصر ، نقش وی برجسته شده، تا پایان حکایت، حضور پر رنگ او حفظ میشود.
از گزارش
قرآن هم برمی آید که بنیامین نیز مانند
یوسف که هر دو از یک
مادر بودند، بیش از
برادران دیگر، مورد علاقه یعقوب علیهالسّلام بوده است: «اِذ قالوا
لَیوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا...».
این پیوند عاطفی، حسادت
برادران را برانگیخته، زمینه ساز
آزار و اذیت بنیامین از سوی آنان میشد
؛ اما بنیامین همه ناملایمات و نیز رنج سالها دوری از
برادر را با
صبر و بردباری تحمل کرد و پاداش نیک آن را با دیدار
یوسف که در اوج
عزت و اقتدار بود، دریافت کرد.
هنگام قحطی و خشکسالی در سرزمین کنعان و روانه شدن پسران ده گانه یعقوب علیهالسّلام به مصر برای تهیه آذوقه
آن حضرت به سبب دلبستگی شدید به بنیامین و
ترس از دچار آمدن او به سرنوشت
یوسف، وی را نزد خود نگه میدارد.
یوسف با دیدن
برادران، آنها را میشناسد؛ اما خود را معرفی نمیکند.
از سیاق
آیات برمی آید که
یوسف، به بهانهای درباره اصل و
نسب و خاندان آنها پرسشهایی کرده، پس از اطلاع از زنده بودن
پدر و بنیامین،
زمینه درخواست برای آوردن بنیامین به نزد خویش را فراهم میآورد.
قرآن در این باره به جزئیات اشاره نمیکند؛ اما براساس گزارش
تورات و تفاسیر متاثر از آن،
یوسف برای اینکه
شک و تردید برادرانش را برنینگیزد، آنان را به اتهام
جاسوسی ، سه روز زندانی میکند. آنان در مقام
دفاع ، به معرفی خود، پدر پیر و
برادر دیگرشان میپردازند که نزد پدر مانده است و اینکه به قصد خرید غلّه به مصر آمدهاند. پس از آماده شدن بارها و هنگام حرکت،
یوسف از آنان میخواهد که به عنوان گواه صدق خویش، در
سفر دوم،
برادر دیگرشان را هم بیاورند: «و لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ ائتونی بِاَخ لَکُم مِن اَبیکُم اَلا تَرَونَ اَنّی اَوفِی الکَیلَ واَنا خَیرُ المُنزِلین»
؛ اما جزئیات یاد شده مستند معتبری ندارد
و با بخش پایانی آیه نیز سازگار نیست. ظاهر این بخش نشان میدهد که آنان به شایستگی مورد
احترام و پذیرایی
یوسف قرار گرفته و آذوقه کاملی دریافت کردهاند و این با اتهام جاسوسی و زندانی شدن آنها چندان سازگاری نیست.
نگرفتن بهای آذوقه و قرار دادن پنهانی آن در میان بار
برادران برای ترغیب آنها به بازگشت دوباره،
یادآوری احترام و مهمان نوازی خویش
و مشروط کردن
جواز ورود آنان به مصر و تهیه دوباره آذوقه، به همراه آوردن بنیامین، همه در ارتباط با زمینه سازی برای آمدن دوباره آنها و همراه آوردن بنیامین، قابل ارزیابی است: «فَاِن لَم تَاتونی بِهِ فَلا کَیلَ لَکُم عِندی و لا تَقرَبون».
برادران قول مؤکد میدهند که ضمن گفت و گو با پدر و راضی کردن او، بنیامین را نزد
یوسف علیهالسّلام بیاورند: «قالوا سَنُروِدُ عَنهُ اَباهُ و اِنّا لَفـعِلون».
برادران در تلاش برای جلب رضایت پدر و همراه بردن بنیامین، ابتدا، شرط
یوسف علیهالسّلام مبنی بر آوردن بنیامین به عنوان جواز ورود دوباره به
مصر و تهیه آذوقه را یادآوری میکنند، تا با توجه به قحطی و خشکسالی و نیاز شدید
خانواده به آذوقه، رضایت پدر را به دست آورند: «فَلَمّا رَجَعوا اِلی اَبیهِم قالوا یـاَبانا مُنِعَ مِنَّا الکَیلُ فَاَرسِل مَعَنا اَخانا نَکتَل واِنّا لَهُ لَحـفِظون».
اشاره به اندک بودن آذوقهای که گرفتهاند و آوردن یک بارِ اضافی
گندم نیز در این زمینه قابل ارزیابی است: «... و نَزدادُ کَیلَ بَعیر ذلِکَ کَیلٌ یَسیر».
از ظاهر آیه برمی آید که در هر بار، بیش از یک بارِ
شتر به هر نفر آذوقه نمیدادهاند.
علاقه فراوان یعقوب به بنیامین و نگرانی او نسبت به جان وی، به ویژه با توجه به سابقه برخورد
برادران بایوسف و نیز احتمال وجود خطر برای او از جانب عزیز مصر نیز مانع از آن میشد که
پدر با رفتن وی موافقت کند.
برادران در تلاش برای رفع این نگرانیها از یک سو به بازگرداندن بهای آذوقه اشاره میکردند که میتواند نشانه لطف، مهربانی و خیرخواهی عزیز مصر نسبت به آنان باشد
و از سوی دیگر بر حفظ و حراست از بنیامین به ویژه با استفاده از تعبیر محبت آمیز «
برادر»؛ تاکید میکردند:
«قالوا یـاَبانا ما نَبغی هـذِهِ بِضـعَتُنا رُدَّت اِلَینا ونَمیرُ اَهلَنا و نَحفَظُ اَخانا».
حضرت یعقوب علیهالسّلام در برابر این درخواست به قول پسرانش مبنی بر حفاظت از جان
یوسف و اعتماد وی به آنان اشاره و با یادآوری سرنوشت
یوسف، بی اعتمادی خویش را به آنها ابراز میکند، آنگاه با وصف کردن
خداوند به عنوان مهربانترین و بهترین نگهدارنده، این معنا را گوشزد میکند که اگر قرار باشد روی مهربانی و نگهداری کسی نسبت به بنیامین، تکیه کند، او کسی جز خداوند نیست: «قالَ هَل ءامَنُکُم عَلَیهِ اِلاّ کَما اَمِنتُکُم عَلی اَخیهِ مِن قَبلُ فَاللّهُ خَیرٌ حـفِظـًا وهُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین».
یعقوب علیهالسّلام با این سخن، نه همه گفتههای پسرانش بلکه ابراز محبت دروغین و نیز توان آنان نسبت به حفظ جان بنیامین را رد میکند.
بازگشت بهای آذوقه در میان بارها از یک سو
و نیاز شدید خانواده به غذا از سوی دیگر، یعقوب علیهالسّلام را برآن میدارد که با رفتن بنیامین موافقت کند، با این شرط که
برادران سوگند یاد کنند و پیمان اکیدی ببندند که او را حفظ کرده، دوباره نزد پدر بیاورند، مگر اینکه در شرایطی چون
مرگ یا گرفتاری همگانی توان این کار را نداشته باشند:
«قالَ لَن اُرسِلَهُ مَعَکُم حَتّی تُؤتونِ مَوثِقـًا مِنَ اللّهِ لَتَاتُنَّنی بِهِ اِلاّ اَن یُحاطَ بِکُم فَلَمّا ءاتَوهُ مَوثِقَهُم قالَ اللّهُ عَلی ما نَقولُ وکیل».
پس از پیمان
برادران، یعقوب، خدا را بر آن شاهد و ناظر گرفته و با رفتن بنیامین موافقت میکند. بر اساس پارهای از گزارشها، بنیامین در طول مسیر، از
احترام و خدمت شایان توجه
برادران برخوردار میشود.
هنگامی که آنان نزد
یوسف علیهالسّلام راه مییابند، وی بنیامین را در آغوش گرفته، ضمن معرفی خویش، از او به سبب بدرفتاری گذشته
برادران دلجویی میکند: «ولَمّا دَخَلوا عَلی
یوسُفَ ءاوی اِلَیهِ اَخاهُ قالَ اِنّی اَنَا اَخوکَ فَلا تَبتـَئِس بِما کانوا یَعمَلون».
قرآن درباره جزئیات این دیدار و گفت و گوی
یوسف با
برادران و بنیامین و اینکه آیا
یوسف در همان آغاز خود را به بنیامین معرفی کرد یا در فرصت مناسب دیگری، چیزی گزارش نکرده است؛ اما مفسران در این باره مطالب مختلفی گفتهاند؛ کناره گیری بنیامین از
برادران در حضور
یوسف،
معرفی وی ازسوی
برادران به عنوان
برادری که وعده همراه آوردنش را داده بودند و تکریم آنان از سوی
یوسف و وعده
پاداش به سبب این کار،
پرسش
یوسف از بنیامین درباره علت کناره گیری از برادرانش و اشاره بنیامین به داستان
یوسف در پاسخ به آن و تصمیم وی پس از آن حادثه بر مشارکت نکردن با
برادران در هیچ کاری از این قبیل است؛ همچنین پرسش
یوسف از نام بنیامین و
زن و فرزندان او،
دستور
یوسف مبنی بر نشستن هر دو
برادرِ تنی بر سر یک
سفره غذا، تنها ماندن بنیامین و پرسش
یوسف در این باره و در نتیجه نشاندن وی بر سر سفره خویش و مطالب دیگری از این دست، جزئیاتی است که به عنوان زمینه سازی
یوسف برای معرفی خویش به بنیامین گفته شده است.
این گزارشها، افزون بر اختلاف فراوانی که در منابع گوناگون با یکدیگر دارند،
فاقد شواهد و مستندات معتبر تاریخیاند. آنچه از گزارش
قرآن برمی آید این است که در آغوش گرفتن بنیامین و معرفی خود به وی دور از
چشم برادران بوده است یا دست کم آنان سخنان آن دو را نشنیدهاند، زیرا که
برادران تا زمان
سفر و دیدار سوم
یوسف را نمیشناختند.
یوسف بر اساس قوانین پادشاهی مصر و بدون رضایت
برادران نمیتوانست، بنیامین را نزد خود نگهدارد، از این رو با هدایت و الهام خداوند نقشهای کشید که آنان ناگزیر و بر اساس
قانون پذیرفته شده خویش، بنیامین را به وی تحویل دهند: «... کَذلِکَ کِدنا
لِیوسُفَ ما کانَ لِیَاخُذَ اَخاهُ فی دینِ المَلِکِ اِلاّ اَن یَشَـاءَ اللّه...».
آگاهی بنیامین از این نقشه هرچند مورد اختلاف مفسران است
؛ اما آگاهی وی از نسبت
برادری خود با
یوسف و گزارش نشدن هیچ واکنش
دفاعی از او هنگام پیدا شدن پیمانه در میان بارها و اتهام دزدی به وی میتواند مؤید آگاه بودنش از
نقشه باشد.
هنگامی که بارها بسته میشود،
یوسف، پیمانه
پادشاه را میان بارهای بنیامین پنهان میکند، آنگاه آنان متهم به دزدی میشوند: «فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون...».
برادران در مقام
دفاع ، سوگند یاد میکنند که برای فسادانگیزی در
مصر نیامدهاند و سابقه دزدی ندارند: «قالوا و اَقبَلوا عَلَیهِم ماذا تَفقِدون• قالوا نَفقِدُ صواعَ المَلِکِ... قالوا تاللّهِ لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا لِنُفسِدَ فِی الاَرضِ و ما کُنّا سـرِقین»،
آنگاه در پاسخ اینکه اگر دروغگو باشند و دزدی کار آنان باشد، سارق چگونه مجازات شود، از کیفر بردگی و به خدمت گرفته شدن
دزد بر اساس قوانین خویش خبر میدهند: «قالوا فَما جَزؤُهُ اِن کُنتُم کـذِبین• قالوا جَزؤُهُ مَن وُجِدَ فی رَحلِهِ فَهُوَ جَزؤُهُ کَذلِکَ نَجزِی الظّــلِمین».
بعد از این
اعتراف ، بار شتران را یکی یکی جست و جو میکنند و برای اینکه شک و تردید
برادران برانگیخته نشود،
ابتدا بارهای آنان و در آخر محموله بنیامین بازرسی و پیمانه در میان آن پیدا میشود: «فَبَدَاَ بِاَوعِیَتِهِم قَبلَ وِعاءِ اَخیهِ ثُمَّ استَخرَجَها مِن وِعاءِ اَخیهِ...».
گروهی از مفسران با استناد به ظاهر
آیه ، قرار دادن پیمانه در میان بارها و بازرسی آن را به خود
یوسف و برخی دیگر به ماموران وی نسبت میدهند
؛ اما با توجه به اینکه در صورت قوی تر بودن آمر از مباشر، فعل به آمر نسبت داده میشود، دیدگاه دوم میتواند با ظاهر آیه سازگار باشد. برخی مفسران معتقدند برای اینکه
برادران پی به نقشه
یوسف نبرند، در آغاز و با این سخن که بنیامین به دلیل کوچک بودن، نمیتواند دزدی کرده باشد، از جست و جوی محموله وی خودداری میشود؛ اما
برادران برای اثبات بی گناهی خویش بر انجام بازرسی اصرار میورزند.
با پیدا شدن پیمانه،
برادران، بنیامین را همانند برادرش
یوسف، دزد میخوانند: «قالوا اِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِن قَبلُ فَاَسَرَّها
یوسُفُ فی نَفسِهِ و لَم یُبدِها لَهُم...».
یوسف با شنیدن این اتهام ناراحت شده؛ اما چیزی را بروز نمیدهد. آنها در واقع با این سخن، افزون بر ابراز دوباره
کینه و
حسد خویش، از دزدی بنیامین، بیزاری جسته، خود را از وی و برادرش جدا میکنند.
بر اساس پارهای از گزارشهای تفسیری،
برادران با سرزنش بنیامین، او و برادرش را مایه دردسر همیشگی خود میخوانند. بنیامین نیز در مقام
دفاع و با اشاره به داستان
یوسف علیهالسّلام؛ آنان را مایه
مصیبت خود و برادرش نامیده، در رد اتهام دزدی، قرار دادن پیمانه دربار خویش را به همان کسی نسبت میدهد که بهای آذوقه را در میان بار
برادران نهاده بود.
با تعیین مجازات بردگی برای بنیامین،
برادران میکوشند با یادآوری
پدر پیر او و نیکوکار خواندن عزیز مصر (
یوسف)؛ عواطف وی را تحریک و با پیشنهاد نگهداری یکی از آنها به جای بنیامین، او را آزاد کنند: «قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَیخـًا کَبیرًا فَخُذ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنّا نَرکَ مِنَ المُحسِنین»
؛ اما
یوسف با ظالمانه خواندن این پیشنهاد، آن را نمیپذیرد: «قالَ مَعاذَ اللّهِ اَن نَاخُذَ اِلاّ مَن وجَدنا مَتـعَنا عِندَهُ اِنّا اِذًا لَظــلِمون».
برادران پس از ناامید شدن از
یوسف علیهالسّلام؛ به کناری رفته، دور از دیگران به چاره جویی میپردازند.
برادر بزرگ تر با یادآوری سوگند و پیمان اکیدشان و نیز کوتاهی گذشته درباره
یوسف، از عدم بازگشت خویش به
کنعان و ماندگار شدن در
مصر جز با اجازه و رضایت پدر خبر میدهد: «فَلَمَّا استَیـَسوا مِنهُ خَلَصوا نَجیـًّا قالَ کَبیرُهُم اَلَم تَعلَموا اَنَّ اَباکُم قَد اَخَذَ عَلَیکُم مَوثِقـًا مِنَ اللّهِ ومِن قَبلُ ما فَرَّطتُم فی
یوسُفَ فَلَن اَبرَحَ الاَرضَ حَتّی یَاذَنَ لی اَبی...» ،
آنگاه از آنان میخواهد به کنعان بازگشته، ضمن آگاه کردن پدر از دزدی بنیامین، در پاسخ این پرسش وی که مصریان از کجا مجازات بردگی سارق را دانستند، بگویند که ما بدون آگاهی از سرقت بنیامین، فقط به
کیفر سرقت بر اساس قوانین جزایی خویش گواهی دادیم و اگر سخنان ما را باور نمیکنی، از مردمان مصر (که شماری از آنان در آن نواحی ساکن بودند) و کاروانیان همراه بپرس تا درستی گفتار ما روشن گردد: «ارجِعوا اِلی اَبیکُم فَقولوا یـاَبانا اِنَّ ابنَکَ سَرَقَ و ما شَهِدنا اِلاّ بِما عَلِمنا وما کُنّا لِلغَیبِ حـفِظین• و سـَلِ القَریَةَ الَّتی کُنّا فیها والعیرَ الَّتی اَقبَلنا فیها و اِنّا لَصـدِقون».
برادران در بازگشت، سخنان یاد شده را بازگو میکنند و یعقوب علیهالسّلام تاثیر وسوسههای نفسانی آنان را در این حادثه بازگو میکند: «قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمرًا...».
برخی این سخن یعقوب علیهالسّلام را تکذیب گفتار پسرانش میدانند
و برخی دیگر با توجه به قراین موجود مانند امکان بررسی صحت و سقم خبر، تکذیب آنان را بعید میشمارند، با این توضیح که این حادثه نیز به نوعی ادامه داستان
یوسف بود و آنها چندان هم از آن ناخشنود نبودند.
یعقوب در برابر این پیش آمد نیز مانند گم شدن
یوسف، بدون هیچ شکوه و ناسپاسی، بردباری کرده، درد دل خویش را به
خداوند واگویه میکند، با این امید که هر سه فرزند او را به وی بازگرداند: «... فَصَبرٌ جَمیلٌ عَسَی اللّهُ اَن یَاتِیَنی بِهِم جَمیعـًا اِنَّهُ هُوَ العَلیمُ الحَکیم»
؛ گویا یعقوب علیهالسّلام با توجه به مجموع برخوردهای عزیز مصر، به ویژه رفتار وی با بنیامین و حوادث پیش آمده،
حدس میزند که وی نباید کسی جز
یوسف باشد،
بر این اساس از پسرانش میخواهد با امید به رحمت خدا به جست و جوی
یوسف و برادرش بروند: «یـبَنیَّ اذهَبوا فَتَحَسَّسوا مِن
یوسُفَ و اَخیهِ و لاتایـَسوا مِن رَوحِ اللّه...».
الهام خداوند و نیز در خواب دیدن
عزرائیل و خبر وی مبنی بر قبض نکردن روح
یوسف را نیز در این زمینه دخیل دانستهاند.
برادران روانه مصر میشوند و در دیدار با
یوسف، به سبب شرمساری از دزدی بنیامین و نیاز به آذوقه، با
خضوع و خاکساری، از سختیها و گرفتار شدن خود و خانواده و متاع اندکشان برای خرید آذوقه خبر میدهند و با یادآوری
پاداش خداوند به بخشایشگران، خواستار دریافت آذوقه و آزادی بنیامین میشوند: «فَلَمّا دَخَلوا عَلَیهِ قالوا یـاَیُّهَا العَزیزُ مَسَّنا واَهلَنَا الضُّرُّ وجِئنا بِبِضـعَة مُزجـة فَاَوفِ لَنَا الکَیلَ وتَصَدَّق عَلَینا اِنَّ اللّهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین».
شماری از مفسران مراد از تصدق را درخواست آزادی بنیامین
و گروهی دیگر اشاره به پرداخت
غلّه بیشتر در مقابل متاع اندک آنان دانستهاند.
یوسف در برخوردی جوانمردانه، با یادآوری رفتار گذشته
برادران با وی و بنیامین و مربوط خواندن آن به زمان نادانی آنها، زمینه معرفی خویش را فراهم میکند، آنگاه در پاسخ برادرانش که آیا وی
یوسف است، آن را تایید کرده، با معرفی بنیامین به عنوان
برادر خویش از
منت خدا بر آن دو و پاداش پرهیزگاری و بردباریشان در جریان حوادث پیش آمده خبر میدهد: «قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم
بِیوسُفَ واَخیهِ اِذ اَنتُم جـهِلون• قالوا اَءِنَّکَ لاََنتَ
یوسُفُ قالَ اَنا
یوسُفُ و هـذا اَخی قَد مَنَّ اللّهُ عَلَینا اِنَّهُ مَن یَتَّقِ و یَصبِر فَاِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ اَجرَ المُحسِنین».
بحارالانوار؛ البرهان فی تفسیرالقرآن؛ التبیان فی تفسیر
القرآن؛ تفسیرالقمی؛ التفسیرالکبیر؛ تفسیرنورالثقلین؛ جامع البیان عن تاویل آی
القرآن؛ دانشنامه جهان اسلام؛ دائرة المعارف بستانی؛ روض الجنان و روح الجنان؛ قاموس الکتاب المقدس؛ کتاب مقدس؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ لغت نامه؛ مجمع البیان فی تفسیر
القرآن؛ معجم البلدان؛ المیزان فی تفسیرالقرآن.
دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد ششم، برگرفته از مقاله«بنیامین».