برهان نفس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی دیگر از برهانهایی که برای اثبات واجب الوجود اقامه شده است، برهان نفس است. این برهان شریف
که از سوی حکمای علوم طبیعی ارائه شده است، از طریق تأمل در
احکام نفس انسانی، وجود واجب تعالی را اثبات میکند.
برهان نفس
به صورت خلاصه بدین صورت است که:
نفس انسانی مجرد و
حادث است و این موجود حادث نیاز
به علتی دارد که نمیتواند جسمی یا جسمانی باشد؛ بنابراین علت آن، جوهر مجردی است که همان واجب الوجود است؛ اما برای توضیح و
تبیین دقیقتر میتوان گفت که این برهان متوقف بر چند مقدمه است که باید هر یک در جای خود ثابت شود. این مقدمات، عبارتاند از: تجرد نفس انسانی از ماده،
حدوث بدن، ممکن بودن نفس، احتیاج داشتن این موجود
به علت، جسم یا جسمانی نبودن این علت و منتهی شدن سلسله اسباب مجرد
به واجب الوجود. حال باید تکتک این مقدمات را تبیین دقیق نمود تا تبیین کاملی از این برهان ارائه شود.
نفس انسانی مجرد از ماده است.
بر این مطلب ادله زیادی
اقامه شده است که در کتب مبسوط فلسفی موجود است و روایات زیادی نیز اشاره
به این مطلب دارد.
عدهای معتقدند که نفس انسانی " جسمانی الحدوث و روحانی البقاء" است.
ملاصدرا از طرفداران این نظریه میگوید: نفس انسان موجودی است "جسمانی الحدوث"؛ بدین معنا که در آغاز امر و ابتدای حدوث و تکون، از همین مواد و عناصر موجود در این
عالم پدید میگردد و در این هنگام صورتی است
قائم به بدن؛ ولی پس از استکمال و خروج از قوه
به فعل و طی مراتب
کمال موجودی میشود "روحانی البقاء" که در بقای
ذات خویش نیازی
به بدن ندارد، بلکه
قائم به ذات خویش و
فاعل بدون آلات و ادوات جسمانی است. دلیل بر صحت این مدعا این است که هر موجودی که مجرد از ماده است هیچ امر غریبی عارض و لاحق بر
ذات او نخواهد شد؛ زیرا قبلا گفته شد که جهت قوه قبول و
استعداد پذیرش هر عارض غریبی بازگشت
به امری میکند که در حد
ذات خویش قوه صرف و عاری از
فعلیت است و تحصل آن
به واسطه صورتهایی است که موجب قوام و
فعلیت او هستند و این خصوصیات مختص هیولای جرمانی و جسمانی است. بنابراین فرض
تجرد نفس از ماده (قبل از رسیدن
به بالاترین درجات کمال، با وجود
علم به این مطلب که نفس، قبل از رسیدن
به این درجه از کمال، محل عروض عوارض و لواحق غریب است)، مستلزم این است که متعلق
به ماده باشد (زیرا ملحق شدن عوارض، بدون وجود ماده ممکن نیست. پس فرض
تجرد نفس از ماده مستلزم فرض
اقتران و تعلق او است
به ماده) و فرض اقتران نفس
به ماده خلاف فرض تجرد اوست. پس نباید گفت که نفس در همه حال مجرد از ماده است؛ اما عدهای دیگر از فلاسفه مانند
بوعلی سینا معتقدند که این موجود، "روحانی الحدوث و البقاء"است و اصلا فرض روحانیت برای موجودی که در ابتدای تکوّن و پیدایش جسمانی است، ممکن نیست.
نفس انسانی، در مرحله
ذات، مجرد از ماده است و از آن جهت که
نفس است همراه با پیدایش بدن، حادث میگردد؛ زیرا اگر
قدیم باشد، از دو حال بیرون نیست: یا در آن هنگام، بدون آنکه
به یک بدن تعلق داشته باشد، موجود است و یا متعلق
به یک بدن است، بدنی غیر از بدنی که اکنون
به آن تعلق دارد. فرض اول ممکن نیست؛ زیرا نفوس انسانی فراوان هستند و همه افراد یک نوع
واحد محسوب میشوند و نوع مجرد، بیش از یک فرد نمیتواند داشته باشد؛ بنابراین طبق این فرض نمیبایست، افراد کثیری برای
انسان به وجود می آمدند. فرض دوم نیز محال است؛ زیرا لازمه این احتمال این است که نفس در ابتدای پیدایش در یک بدن بوده و در ادامه، در بدن دیگری حلول کرده است؛ ولی چون
تناسخ محال است،
این فرض نیز جایی ندارد. در نتیجه نفس انسانی حادث است.
در این مقدمه ثابت میشود که این موجود
حادث، ممکن است؛ زیرا وقتی چیزی حادث میشود، یعنی قبلا نبوده است و حالا موجود شده است و این
به معنای ممکن بودن آن است؛ وگرنه اگر ممکن نباشد، یا
واجب باید باشد یا ممتنع. واجب که نمیتواند باشد؛ زیرا واجب الوجود نمیتواند معدوم باشد ولو
به اندازه لحظهای. ممتنع نیز نمیتواند باشد؛ زیرا اگر وجودش
ممتنع میبود، نمیتوانست حادث شود. بنابراین هر حادثی ممکن خواهد بود.
این ممکن نیاز
به علت دارد. زیرا هر ممکنی ذاتا نه اقتضای وجود را دارد و نه اقتضای عدم. بنابراین برای آنکه از عدم خارج شود، نیاز
به علتی دارد تا موجود آن را
به وجود آورد.
در این بخش باید ثابت شود که این
علت، جسم یا امری جسمانی نیست؛ اما اینکه این علت جسم نمیتواند باشد؛ زیرا جسم از آن جهت که جسم است،
بهطور مساوی در تمام اجسام وجود دارد، حال اگر علت حدوث و ایجاد نفس،
جسم باشد، پس در هر جسمی باید، نفس وجود داشته باشد؛ درحالیکه بسیاری از اجسام دارای نفس نیستند.
از سوی دیگر، نفس مجرد است و چون از زمان و مکان جداست، از رتبه و گوهر وجودی شریفتر و عالیتری نسبت
به جسم که امری مکاندار و زماندار و زوالپذیر است، برخوردار میباشد. فرض
علیت این موجود برای نفس، مستلزم این است که موجود ضعیف علت برای یک موجود برتر باشد و این محال است؛ زیرا باید علت، کمالی را که ندارد
به دیگری اعطا نماید.
اما اینکه این علت، امری جسمانی باشد نیز،
به دو دلیل
باطل است؛ اول اینکه امور جسمانی برای تاثیر در اشیای دیگر محتاج
به وضع هستند و باید نسبت مکانی خاصی میان
علت جسمانی و آن چه اثر بر آن واقع میشود، برقرار گردد تا علت بتواند در آن اثر بگذارد؛ مثلا
آتش باید
به چوب نزدیک شود و مجاور آن قرار گیرد تا آن را گرم کند و یا بسوزاند. درحالیکه اولا وضع که
به منای نسبت مکانی خاصی میان دو شیء است، تنها میان امور مادی برقرار است نه میان دو امر
مجرد و یا میان یک امر مادی و یک امر مجرد؛ و ثانیا وضع و نسبت مکانی فقط میان دو امر موجود برقرار میشود نه میان یک موجود و یک معدوم و طبق فرض، این امر جسمانی قرار بود که رابطه با یک امر غیر موجود برقرار کند و آن را ایجاد و حادث نماید. دوم هم اینکه این امر جسمانی، پستتر از نفس است و موجود پست نمیتواند علت برای موجود برتر از خودش باشد.
تا بدین مرحله ثابت شد که نفس انسانی ممکن و حادث است و نیاز
به علتی دارد که جسم و از
سنخ امور جسمانی نیست؛ اما این بیان ثابت نمیکند که این علت، واجب الوجود یا مجردی است که در سلسله اسباب مجرد
به واجب متعال ختم میشود. برای این منظور نیاز
به انضمام مقدمه دیگری است تا ثابت کند که این موجود مجرد، یا واجب است و یا مجردی است که در سلسله علل، منتهی
به واجب میشود. بدین منظور نیاز
به برهان وجوب و امکان هست. بدین صورت که این موجود حادث، چنانچه گفته شد، ممکن است نه واجب. بنابراین نیاز
به علتی دارد. این علت یا خودش است یا علتی مانند خودش یا موجودی که برای موجود شدن نیازی
به مرجح دیگری نداشته باشد؛ اما خودش نمیتواند باشد؛ زیرا اگر خودش میتوانست علت خودش باشد، اصلا معدوم نمی شد تا بخواهد حادث شود
و از سوی دیگر این فرض مستلزم این است که یک موجود علت خودش باشد و این دور باطل است.
حادث و ممکن دیگر نیز نمیتواند علت ایجاد نفس ممکن باشد؛ زیرا مستلزم
تسلسل است و سؤال از علت
به وجود آمدن خود این علت پیش میآید و تا زمانی که این سلسله
به موجود مستقلی ختم نشود، سوال باقی میماند.
در نتیجه تنها یک راه میماند و آن هم اینکه این علت، موجودی باشد که نه جسم است و نه جسمانی پس مجرد است و
تجرد آن نیز از
تجرد نفس بالاتر و شریفتر است و وجودش نیاز
به مرجحی ندارد و وجود برای او ضرورت دارد. پس علت ایجاد نفس، یا واجب الوجود است و یا مجردی است که در سلسله اسباب مجرد،
به واجب متعال منتهی میشود.
این بهترین تقریری است که میتوان برای این
برهان ارائه داد؛ اما آنچه در کتب
فلسفه آمده است، مبین این است که این برهان ناقص است و نهایت چیزی که اثبات میکند، یک موجود مجرد و برتر از نفس انسانی در
عالم است؛ ولی اینکه این موجود مجرد، واجب است، منتهی
به واجب است و یا مستقل از آن، از برهان مذکور
به دست نمیآید. در نتیجه نمیتوان این برهان را برهان مستقلی برای اثبات واجب الوجود
به کار برد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «برهان نفس».