برق و بارقه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برق و بارقه، از اصطلاحات
فلسفه و
عرفان اسلامی میباشد.
به معنای نخستین
لامع از لوامع نوری که بر
عبد پدیدار میشود و او را به مرتبه قرب
پروردگار برای سیرفی الله فرامی خواند
برق از لوامع و بارقه از لوایح است. نیز برق بنده را به سوی قرب پروردگار برای سیر فی الله فرامی خواند و بارقه در اوایل کشف و مبادی آن، ظاهر میشود و بسرعت منقطع میگردد
.
نجم الدین رازی (۵۷۰ـ۶۵۴) گوید: «در بدایت حال، انوار بیشتر به مثال بروق و لوامع و لوایح پدید آید. چندانک صقالت زیادت یابد انوار بقوت تر و زیادتر میگردد. بعد از بروق بر مثال
چراغ و
شمع و
مشعله و
آتشها افروخته مشاهده میشود»
بارقه در معنای خاص عرفانی تا قرن چهارم در سخنان مشایخ و متون عرفانی دیده نمیشود و در این معنی از اصطلاحاتی نظیر لوایح، طوالع، برق، برق تجلی و
اشراق بروق تجلی
استفاده شده است. اما از قرون پنجم و ششم به صورت اصطلاحی مستقل و روشن درمی آید.
با تعریف
سهروردی در قرن ششم از برق دانسته میشود که عارفان آن عصر سرعت درخشندگی و زوال بارقه را از برق هم بیشتر تصور میکرده اند. در قدیمترین گزارشی که
لطف الله بن ابی سعید ابوروح (متوفی ۵۴۱) از حالات و سخنان ابوسعید (۳۵۷ـ۴۴۰) داده، برقِ هدایت، حاصل تلاش و
ریاضت سالک در طی منازل سلوک دانسته شده است.
غزالی،
در شرح
مقامات قلب، درباره مفهوم «برق» سخن گفته است. به نظر او
حجاب حقایق از
قلب به دو صورت رفع میشود : «با
مرگ، یا در بیداری. در بیداری به لطف پنهان الهی، پرده حقایق برداشته میشود و علومی شگفت (غریب) بر قلب میتابد، گاه به صورت برق خاطف که گاه گذرا و گاهی پی درپی و گاهی بادوام است و نوع آخر آن بسیار نادر است. » وی میافزاید : «چون ارادت (
صوفی) صادق و همتش صافی باشد، درخششهای حق بر قلبش خواهد تابید.
این درخشش در ابتدا، مثل برق خاطف، بی ثبات است ولی با درخششهای بسیار دوام مییابد. ».
روزبهان بقلی شیرازی در شرح قولی از
حلاج که برقِ خاطف، همان برقِ ابرهاست و در واقع
تسبیح ملک است، می گوید: مراد حلاج از برق خاطف لوایح تجلی است.
از
عطار بدین سوی، مفهوم «برق» در قالب اضافات و تشبیهات در
شعر صوفیانه گسترش یافته، مانند برق استغنا،
برق خاطف،
برق یمان ،
برق عشق،
برق عصیان،
برق دولت برق غیرت برق لامع برق وصال برق جلال
به نظر
ابن عربی، خداوند سالکان را با انوار هشتگانه مدد میرساند. برخی از این سالکان از نور برق الهی مدد میگیرند که عبارت است از جلوه ذاتی، و بر دو قسم است. در صورتی که حاصلی نداشته باشد، مانند صفات تنزیهیه،
برقِ خُلَّب (به معنای
برق بی باران) نام دارد و هرگاه در برخی مکاشفات از این برق، شناختی الهی حاصل شود برق خُلَّب نباشد.
بنا به نظر
خواجه محمد پارسا (۷۹۴ـ۸۲۲) در شرح فصوص الحکم، ابن عربی معنای تجلی را با معنای برق منطبق کرده است. وی در مقدمه شرح فصِّ ابراهیمی میگوید: ذات و صفات یکباره همانند
برقِ جمال پدیدار میگردد و سبب
حکمت ابراهیمیه، همین برق است.
همو در شرح فصِّ شعیبیّه گفته است : «چون دل غیر عارف، از تعین جزوی خالی نیست از تجلی، جز بارقه و لمعه، نصیبی ندارد».
برق و بارقه تا پیش از سهروردی به گونهای از «حالِ» روحانی در عرفان و
تصوف اطلاق شده اما بحث او در این باره مبتنی بر
تفسیر جهانشناسانه او از
نور است. او رابطه میان انوار عالی و سافل را براساس
عشق میداند و برای تسلط انوار به یکدیگر واژگان ویژهای دارد، مثل تسلط نوری، قهر ظهوری و بارقه الهی
.
برق یا بارقه از نظر سهروردی، به انواری گفته میشود که براثر ریاضات بر قلب عارفان سالک و در مراحل مختلف
سیر و سلوک میتابد و آنها را به مقصد حقیقی و وصول به
خداوند هدایت میکند.
شهرزوری
و قطب الدین شیرازی
در شرح سخنان سهروردی گفتهاند که «
بارقه الهی، نور فایض از
مجردات عقلی بر
نفس ناطقه است، بارقه در دلهای اهل بدایات وارد میشود. این نور، رباینده، لذیذ و خوشایند است، و چون برق میدرخشد و نمیپاید. عارف، پس از تابش این نور، غرق در ریاضت میشود. این انوار بتدریج ثبات مییابند و در آن حالت، برای عارف سالک، حالت سکینه حاصل خواهد شد. » به نظر او بارقه الهی کسی را که مطیع خداوند رحمان است در هالهای از نور میپوشاند.
در فلسفه سهروردی، مقدمه درخشش بارقات الهی، کاهش میل انسان به شواغل حسی است و نیز فکر انسان با رهایی از شهوات،
طهارت مییابد و در توجه به عجایب ملک و
ملکوت، دقیق و عمیق میشود. اقامت در این معنویت، متضمن درخشش الهی بر انسان است
. ازینرو اشراقات و بارقات، با ایجاد طرب در بدن، آن را به حرکت میآورد، زیرا احوال بدن از احوال
نفس، منفعل است. گردش افلاک نیز به سبب انواری است که از افق اعلای الهی برآنها میتابد،
لذا در حکمت اشراقی سهروردی، سیر و سلوک معنوی و مکاشفات روحانی براساس تابش بارقات بر دلهای سالکان است.
انقطاع از خلق و نیل به حق از مقدمات دیگری است که سهروردی از درخشش بارقات میداند.
در این فلسفه، بارقه اکسیر حکمت است.
سهروردی انوار تابنده یا بارقات را دارای پانزده مرتبه دانسته که هر یک از آنها ویژه سالکی خاص و مرحلهای مخصوص از سلوک است.
سهروردی گوید : «این پانزده نور، اشراقات عقل مفارق بر انوار مدبر، یعنی نفوس سالکان است. نیز این انوار از عقول مفارقه به نفوس مدبره سالکان و از نفوس سالکان بر بدن آنها و از آنجا بار دیگر به
ارواح میتابد. این (سیر معنوی) غایتِ سلوک «متوسطان» است و تابش این انوار سبب میشود که سالکان مستعد بتوانند به آسانی به هوا روند و با بدنهای مثالی خود به آسمانها پرواز کنند».
به نظر سهروردی، گسستگی از کالبد و عروج روحانی بزرگان
حکمت و عرفان مانند
بایزید بسطامی،
سهل تستری،
ابوالحسن خرقانی،
ذوالنون مصری و حلاج این گونه بوده است.
منابع :
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن عربی، الفتوحات المکیة، چاپ عثمان یحیی، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۳) لطف الله بن ابی سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ش.
(۴) عبدالله بن محمدانصاری، طبقات الصوفیة، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۵) محمد بن محمد پارسا، شرح فصوص الحکم، چاپ جلیل مسگرنژاد، تهران ۱۳۶۶ش.
(۶) علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، بیروت ۱۹۷۸.
(۷) شمس الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ش.
(۸) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، چاپ هنری کربین، تهران ۱۳۶۰ش.
(۹) محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، قاهره ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۰) یحیی بن حبش سهروردی، سه رساله از شیخ اشراق، چاپ نجفقلی حبیبی، تهران ۱۳۵۶ش.
(۱۱) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، چاپ هنری کربین، تهران ۱۳۵۵ش.
(۱۲) محمود بن عبدالکریم شبستری، مجموعه آثار شیخ محمود شبستری، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۵ش.
(۱۳) محمد بن محمود شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، چاپ حسین ضیائی تربتی، تهران ۱۳۷۲ش.
(۱۴) محمدعلی صائب، دیوان صائب تبریزی، چاپ محمد قهرمان، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۷۰ش.
(۱۵) عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه، چاپ محمد کمال ابراهیم جعفر، مصر ۱۹۸۱.
(۱۶) محمد بن ابراهیم عطار، کتاب تذکرة الاولیاء، چاپ نیکلسون، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷.
(۱۷) محمد بن ابراهیم عطار، منطق
الطیر:
مقامات الطیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ش.
(۱۸) محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، مصر ۱۲۸۲.
(۱۹) عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۰) محمود بن مسعود قطب الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، (تهران ۱۳۱۵)، چاپ افست قم.
(۲۱) جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد ا نیکلسون، چاپ نصرالله پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۲) عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ش.
(۲۳) هانری کربن، EN اسلام iranien: جنبه های spirituels همکاران Philosophiques، (پاریس) ۱۹۷۱.
(۲۴) داریوش شایگان، هانری کربن: لا topographie spirituelle del'Islam iranien، پاریس۱۹۹۰.
(۲۵) مصلح بن عبدالله سعدی، بوستان سعدی، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۵۹ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برق و بارقه»، شماره۹۹۴.