انگیزههای منع تدوین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انگیزة ممانعت از کتابت و
تدوین حدیث از نگاه حدیث پژوهان شیعی
آنچه که از سوی دانشوران
اهل سنت برای توجیه ممانعت خلفاء از نقل، کتابت و تدوین حدیث ارائه شد، برای هیچ محقق منصفی قانع کننده نیست. حال جای این پرسش است که به راستی چه انگیزههای واقعی برای این کار وجود داشته است؟ از نگاه محققان
شیعه جلوگیری از انتشار
فضائل اهل بیت (علیهمالسّلام)، سرپوش گذاشتن بر زشت کاریهای گروهی از اصحاب و اطرافیان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بنیان گذاری
رای و
اجتهاد در برابر
نص، انگیزههایی است که به استناد شواهد و مدارک تاریخی، زمینه ساز ممانعت
خلفاء با کتابت و تدوین حدیث شده است. اینک به اختصار به بررسی این انگیزهها میپردازیم:
جلوگیری از انتشار فضائل
اهل بیت (علیهمالسّلام) ، به ویژه علی(علیهالسّلام)
مطالعه تاریخ اسلام به خوبی نشان میدهد که
پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سرتاسر بیست و سه سال
بعثت خود بارها بر
فضیلت و جایگاه اهل بیت (علیهمالسّلام)، به ویژه
خلافت و جانشینی
علی(علیهالسّلام) پای فشرد. در نخستین اقدام آشکار پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که پس از نزول آیه و انذر عشیرتک الاقربین
و خویشان نزدیکت را هشدار ده. انجام گرفت و به دعوت از چهل تن از نزدیکان و اطرافیان انجامید، آن حضرت به صراحت علی(علیهالسّلام) را ـ که در آن روز تنها پانزده سال داشت ـ به عنوان برادر،
وصی و جانشین خود معرفی کرد. اقدامی که باعث
استهزاء قریش نسبت به ابوطالب شد.
و در آخرین اقدام رسمی و علنی در
حجة الوداع آشکارا علی(علیهالسّلام) را به عنوان ولی و صاحب اختیار مؤمنان معرفی کرد و از همة مسلمانان خواست تا با او پیمان
ولایت ببندند.بهترین و جامعترین منبع در بررسی ماجرای غدیر کتاب گران سنگ الغدیر نگاشته علامه نستوه امینی است.
و در آستانه رحلت نیز از حاضران خواست تا به او کاغذ و قلم بدهند تا مطلبی را برای آنان بنگارد که مانع
ضلالت مسلمانان تا
قیامت شود، که به اذعان بسیاری از محققان، مقصود آن حضرت
تصریح بر خلافت و جانشینی
حضرت امیر(علیهالسّلام) بوده است.
فداکاری،
خلوص،
عبادت،
ایثار و.... حضرت امیر در این دوران چنان زبانزد عام و خاص و ستودنی بود که بارها از سوی
خداوند با نزول آیات قرآن، یا از زبان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مورد تمجید و ستایش قرار گرفت.
فداکاری و از جان گذشتگی علی(علیهالسّلام) در
جنگ بدر، احد، خندق، خیبر و.... صدور عباراتی؛ هم چون لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار، ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین از نمونههای آن است.
مقام و
منزلت امام(علیهالسّلام) برای تمام اصحاب امری شناخته شده بود، به گونهای که همگان ایشان را محور حق گرایی میدانستند و به استناد گفتار پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: لا یبغضک الا منافق و لا یحبک الا مؤمن؛ تو را جز منافق دشمن نمیدارد و جز مؤمن دوست نمیدارد.
بر اساس دوستی و دشمنی با علی(علیهالسّلام) منافقان را از مؤمنان
تمییز میدادند.
گذشته از
تجلیل و ستایش از علی(علیهالسّلام) که از سوی
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به صورت آشکار انجام میگرفت، گاه این امر به صورت نهانی و در حضور یک یا چند تن از اصحاب اتفاق میافتاد. در چنین مواردی، گفتار پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از حوادث پس از رحلت خود پرده بر میداشت و به منزله هشداری بود بر ضرورت همراهی با علی(علیهالسّلام) یا خطر مخالفت با او، گفتار پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به همسرش
عائشه :
چنان نباش که سگان حواب بر تو پارس کنند. که با عبور
عائشه از منطقه حواب در
جنگ جمل خود نمایی کرد.
و نیز سخنان هشدارآمیز حضرت به
زبیر ـ که پس از به یاد آوردن این سخنان از سوی علی(علیهالسّلام) که در مذاکرهای خصوصی، باعث بیداری زبیر و رها کردن جنگ جمل شد
از نمونههای آن است.
تاکید بر فضایل اهل بیت(علیهمالسّلام) و
امامت ائمه(علیهمالسّلام) نیز مشهود است.
روایات ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در آنها بر بسیاری از ویژگیهای آن حضرت هماهنگ با
روایات جوامع شیعی تاکید شده و از نگاه قریب به اتفاق محققان
اهل سنت جزء
روایات متواتر است، و روایت: مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق؛ مثل
اهل بیت من مثل
کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کس از آن کناره گرفت
غرق شد.
از نمونههای این دست از
اخبار نقل شده از پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره فضائل اهل بیت(علیهمالسّلام ) است.
از سوی دیگر، چنین تجلیلی برای گروهی از اصحاب و نیز منافقان که فاقد
ایمان و
تقوا بودند، سخت دشوار مینمود و باعث بر انگیختن حس حسادت و احیانا عداوت آنان به اهل بیت- علیهمالسّلام - و کانون آن؛ یعنی علی(علیهالسّلام) میشد. بدین جهت بارها زمینههای آزار علی(علیهالسّلام) و فاطمه سلاماللهعلیها را فراهم ساختند.
گران آمدن نشر فضایل علی(علیهالسّلام) برای جمعی از اصحاب از نگاه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، پنهان نبوده است، بهترین شاهد مدعا اشاره خداوند در آیه ابلاغ است، آنجا که میفرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین.
ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده،
ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرساندهای و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه میدارد، آری، خدا گروه کافران را
هدایت نمیکند.
بررسی ابلاغ
ولایت علی(علیهالسّلام) چه خطر و نگرانی را برای پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشته که خداوند با اعلام محافظت از ایشان این نگرانی را برطرف میسازد؟! آیا جز آن است که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ریشههای
تعصبات جاهلی مردم که هنوز در تاریک خانه دلهای آنان جای داشت و از حاکمیت ارزشهای غیر الهی در اندیشه آنان نگران بود؟! باری، پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدانست که پذیرش
ولایت و وصایت جوانی که تنها سی و سه بهار از عمرش میگذشت و او نیز بسان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تیره بنی هاشم بوده و در اجرای
عدالت و احکام الهی بسیار سخت گیر و جدی است، برای بسیاری از مردم سنگین و ناگوار است. نگرانیهایی که بعدها به واقعیت پیوست و باعث بیست و پنج سال خانه نشینی آن حضرت شد.
این مخالفتها و حسادتها تا زمان حیات پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادامه داشت، اما به هر حال حضور
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مانع از گسترش آن میشد. اما پس از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زمینه برای آشکار شدن و عینیت بخشیدن به تمام دغدغههای درونی بسیاری فراهم شد و آنان به آرزوی دیرینه خود که همانا سپردن علی(علیهالسّلام) به
چاه فراموشی و محو او از تاریخ بوده، دست یافتند.
اما اینک که زمام کار را به دست گرفتند و بر
سیاست چیره شدند، با فرهنگ و اندیشه مسلمانان که سرتاسر با فضائل علی و اهل بیت(علیهمالسّلام) عجین شد، چگونه چاره اندیشی کنند. منطقیترین کاری که هر سیاستمداری در چنین شرائطی انجام میدهد، از بین بردن اسناد مکتوب و جلوگیری از ثبت اسناد جدید و نیز ممانعت از انتشار محتوای اسناد است. این درست همان کاری است که
ابوبکر و
عمر انجام دادند و عثمان نیز البته نه از روی درایت شخصی اش ـ که فاقد آن بود ـ بلکه با مشورت مشاورانی؛ هم چون مروان آن را دنبال کرد.
باری، مگر نه آن است که ابوبکر و عمر،
روایات مکتوب خود و
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را طی دستورالعملی گرد آوری کرده و سوزاندند؟! آیا آنان از کتابت هر گونه حدیث به استثنای
روایات احکام ـ آن هم به صورت محدود ـ جلوگیری نکردند؟ و آیا آنان با فراخوانی ناقلان حدیث به مدینه و به زندان افکندن گروهی دیگر و مراقبت شدید امنیتی، از انتشار احادیث جلوگیری نکردند؟!
انگیزهای که حاکمان را واداشت تا
فضائل اهل بیت (علیهمالسّلام) را پنهان سازند، به صورت کاملا طبیعی آنان را مجاب ساخت تا
روایاتی را که در آنها به نحوی نکوهش آنان و طرفدارانشان انعکاس یافته بود، محو سازند؛ زیرا
سیاست تحکیم دستگاه حکومتی
خلفاء زمانی به طور کامل به تحقق میپیوست که در کنار به فراموشی سپردن فضائل علی و فرزندانش(علیهمالسّلام) نکوهش مکتب خلفاء نیز به فراموشی سپرده شود.
آنان برای دستیابی به این هدف از دو شیوه بهره جستند:
۱. با ساختن
روایات دروغین،
شخصیت پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تا سر حد انسانهای معمولی و پر لغزش ـ که گاه کارهای ناروایی، هم چون دشنام، ناسزاگویی و
لعن اشخاص از آنان سر میزند ـ پایین آوردند، تا کسی به سخنان
نکوهش آمیز پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
قضاوت منفی درباره شخصیت افراد استناد نکند.
۲. با شیوه مخالفت با نقل، کتابت و
تدوین حدیث، خاطره این گونه
روایات را از اذهان پاک کردند تا در فرصتی مناسب
روایاتی در ستایش آنان بر ساخته شده و در میان مسلمانان منتشر گردد.
در راستای شیوه نخست،
روایاتی نظیر روایت زیر را از زبان آن حضرت
جعل کردند: اللهم انما انا بشر فایما رجل من المسلمین سببته او لعنته او جلدته فاجعلها له زکاة و رحمة؛ خدایا من بشری بیش نیستم، پس هر یک از مسلمانان را که
دشنام دادم، یا لعن کردم یا تازیانه زدم این کیفر را برای او مایه رشد و
رحمت قرار ده.
طبق این دسته از
روایات پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تصریح میکند که من بشری بیش نیستم، اما این جای شگفتی ندارد؛ زیرا بارها در قرآن بر آن تاکید شده است، با این تفاوت که طبق تصویر قرآنی، او بشری معصوم و پیراسته دامن و پیامبر است، اما طبق این
روایات او مرتکب لغزشهای شگفت آوری میشود. دیگر آن که
لعن و
دشنام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، نه تنها باعث هیچ منقصتی برای کسی نمیشود بلکه به عکس پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خدا میخواهد که باعث قربت و رشد و
رحمت او شود! و البته که دعای
پیامبر مستجاب است!
بنابر این، اگر پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
ابوسفیان و
معاویه و برادرش
یزید را
نفرین کرد،
یا وقتی معاویه و عمرو بن عاص را این چنین نفرین کرد:
خدایا! آنها در
فتنه به سختی گرفتار کن و در
دوزخ به بدترین وضعی نگونسار ساز.
یا خاندان
بنی امیه را
شجره ملعونه مورد اشاره قرآن دانست،و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با نزول این آیه و پس از آگاهی از
قتل و غارتهای بنی امیه، تا پایان عمر هرگز خندان دیده نشد.
یا
مروان بن حکم را هنگام ولادت به جای
دعا نفرین کرد،
همه اینها مایه
کمال و
رحمت برای آنان باشد!
مخالفت قریش با کتابت حدیث توسط عبدالله بن عمرو بن عاص بهترین گواه مدعاست. آنان
خطاب به او گفتند: آیا هر آنچه از پیامبر میشنوی، مینویسی، و حال آن که پیامبر بشری است که در حال خشنودی و ناخشنودی سخن میگوید.
پیداست آنچه مورد نظر
قریش بوده احادیث،
فضائل و
رذائل اشخاص است که از نظر آنها در حال خشنودی یا ناخشنودی شخصی بیان شده و فاقد اعتبار است! ! و الا احادیث
احکام، یا اخلاق و... کاری به خشنودی یا نا خشنودی پیامبر نداشته است.
یکی از محققان مصری مینویسد:
گروههایی از مردم را پیامبر
لعن و کسانی را طرد کرده بود. جلوگیری از نشر احادیث پیامبر، باعث میشد که کم کم چگونگی آنها از یاد برود و داوری
پیامبر درباره آنها به فراموشی سپرده شود، و
حکومت در بهره گیری آنها، در میان مردم مشکلی نداشته باشد.
مخالفت با
مصحف حضرت امیر(علیهالسّلام) را نیز میبایست بر همین اساس ارزیابی کرد؛ زیرا بر اساس مدارک تاریخی، از جمله ویژگیهای مصحف حضرت امیر علیه السلام، گذشته از رعایت
ترتیب آیات و سور، ارائة
تفسیر و
تاویل و
اسباب نزول بوده است که بالطبع بسیاری از حقائق تاریخی در لابلای آیات مرتبط ارائه شده بود.
بنیان گذاری رای و اجتهاد در برابر نص
برخی از صاحب نظران شیعی، بر این باورند که هدف
خلفاء از نقل و کتابت حدیث هموار ساختن زمینه برای رای گرایی و گریز از روبرو شدن با نصوص دینی بوده است.
استاد شهرستانی در این باره چنین آورده است:
از بحثهای گذشته به این نتیجه میرسیم که عامل حقیقی پنهان در ورای منع حدیث، تنها مخفی کردن فضائل اهل بیت(علیهمالسّلام) نبوده است، بلکه هدف، آفرینش فضای فقهی جدید بوده تا خلیفه از رهگذر آن بتواند خلا ناتوانی فقهی خود را پر نماید.... مردم میدانستند که مشرع، خدا و رسول او است. از این رو میخواستند احکام را تنها از کسی فرا گیرند که از خواص پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و از
اسرار تنزیل و
تاویل قرآن آگاهی کامل داشت. از سوی دیگر قضایایی که خلیفه را ناگزیر به
فتوا طبق رای خود میساخت، در نصوص روایی نیامده بود و او ناگزیر از اجتهاد بود و دست دیگران را نیز برای
اجتهاد باز گذاشت تا او را در اجتهاد و رای معذور دارند.... . بدین ترتیب ممانعت از تدوین حدیث امکان رای و
اجتهاد را برای خلیفه فراهم ساخت.
عبدالهادی فضلی بر این باور است که: عامل اساسی در منع تدوین حدیث، که آن را میتوان در پرتو بررسی حوادث شکل گرفته پس از
سقیفه و معتبر شناخته شدن رای و
اجتهاد در برابر نص دریافت، از بین بردن
نصوص و یا اندک ساختن آن بوده است، به ویژه آن دسته از نصوص که با
فضائل اهل بیت مرتبط بود، تا بدین وسیله جریان رای در برابر
نص گرایی تقویت شود و در میدان
سیاست به کار آید
روی آوری
خلفاء، به ویژه خلیفه دوم به
رای و اجتهاد در برابر نص از مسلمات تاریخی است، که مورد پذیرش بسیاری از صاحب نظران
اهل سنت قرار گرفته است.
دکتر محمد رواس مینویسد: نخستین استاد مدرسه راس،
عمر بن خطاب است، به ویژه از گسترش دامنه حکومت اسلامی در پی فتوحاتی که در دوران او رخ نمود و او با مسائلی نوین روبرو شد.
احمد امین نیز معتقد است: عمر، روشنترین
مصداق به کارگیری رای و
اجتهاد در مسائل و رخدادها است که از وی آراء فراوانی نقل شده است.
زیانهای ممانعت از نگارش و
تدوین حدیث
اینک که مشخص شد کار ممانعت از
نگارش و تدوین حدیث فاقد
انگیزه الهی و تنها با هدف تحکیم پایههای
حکومت خلفاء انجام گرفت، مناسب است زیانهای آن را مورد بررسی قرار دهیم:
جلوگیری از نقل کتابت حدیث طی یک سده بدین معنا است که حلقه اتصال
روایات میان
تابعان و پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ عملا از دست رفته است. چه، بیشتر
صحابه پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا پیش از پایان پذیرفتن سده نخست از دنیا رفتند. به استناد منابع تاریخی آخرین صحابهای که از دنیا رفت
ابوالطفیل عامر بن وائله بود که هشت سال حیات پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درک کرد و در سال ۱۱۰ هجری با داشتن ۱۰۸ سال عمر، چشم از جهان فرو بست.
به راستی چند تن از
صحابه از چنین عمری طولانی برخوردار بوده اند؟!
گفتار یک شخصیت
سیاسی در این زمینه شنیدنی است. معمر قذافی رئیس جمهور کنونی لیبی میگوید:
کتاب مقدس موجود کنونی ـ تورات و انجیل ـ دچار تبدیل و تغییر شده و فاقد صحت است؛ زیرا در کتاب مقدس نامی از محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برده نشده، در حالی که به یقین میدانیم نام پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنان که در قرآن آمده در
تورات و
انجیل نیز برده شده است.... پس تورات و انجیل دچار
تحریف شده است. میپرسیم چگونه تدوین شده اند؟ تماما مثل حدیث شریف. به این معنا که میگوییم: سالیانی پس از
عیسی (علیهالسلام) ، گروهی از مردم که
مسیحیان به آنان فرستادگان میگویند
متی،
یوحنا،
مرقص و
پولس آمدند و گفتند: ما انجیلی را که خداوند به عیسی فرستاد از حفظ داریم.... . و این امر باعث ظهور چهار
انجیل مختلف و متفاوت شد.... . (درباره حدیث نیز) در قرن دوم و پس از سالیان طولانی از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتند که: احادیث پیامبر را گرد آوردهاند و معنای این سخن آن است که مسلمانان پس از گذشت دو سده از وفات
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنای ثبت احادیث را گذاشتند و پس از دو سده کسی از معاصران پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زنده نبود تا حدیث صحیح را گرد آورد.
وقتی در دوره جمع و تدوین حدیث هیچ یک از
صحابه در قید حیات نبودند، چگونه توانستند احادیث صحیح را بنویسند. چنین گرد آوری به معنای تکیه کردن بر شنیدهها و معنعن بودن اسناد است، پس پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفته و کسان پس از او نیز از دنیا رفتهاند، آن گاه در هنگام جمع حدیث کسی مدعی میشود که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین فرموده است؟. ... و چنین حدیثی فاقد سند است.
میبینید که این چهره
سیاسی با تشبیه
روایات به
کتب مقدس به خاطر تاخیر زمان تدوین از زمان حیات پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صحابه و احتمال راهیافت تحریف، تبدیل و خطای حافظه و فقدان اتصال سند،
روایات را فاقد اعتبار میداند. ما نمیخواهیم بر گفتار قذافی صحه بگذاریم و آن را از هر جهت درست قلمداد کنیم، بلکه مقصود آن است که ممانعت از تدوین حدیث طی یک سده و شروع به تدوین پس از دو سده چنین شبهاتی را پیش میآورد.
استاد حسینی جلالی ضمن برشمردن تشکیک در
سنت نبوی به عنوان یکی از زیانهای ممانعت از کتابت حدیث، گفتار برخی از
خاورشناسان را در این زمینه آورده است.
به عنوان نمونه ـ
گلدزیهر معتقد است: تمام
روایات تدوین، مجعول است و تمام کتابهای تالیف یافته در زمینه گرد آوری احادیث که منسوب به سده نخست است بر ساخته و فاقد اعتبار است.
پیداست اگر از کتابت حدیث جلوگیری نمیشد و حلقه احادیث تا عصر
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اتصال میداشت، رخنهای برای تشکیک در اعتبار
سنت نبوی از سوی
مستشرقان ، یا امثال
معمر قذافی ایجاد نمیشد.
پدیده وضع و
جعل یکی از تلخترین حوادث فرهنگی در
تاریخ اسلام است که در حقیقت جنگی بود از دین علیه دین، آنچه جاعلان حدیث بر میساختند،
روایاتی بود که به خاطر انتساب ظاهرشان به پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از قداست و اعتبار کاملی برخوردار بودند، با این حال به مثابة تیشههایی بودند که پیوسته در حال قطع ریشة
اسلام تخریب مبانی عقیدتی و اخلاقی اسلام به کار بسته میشدند.
بررسی تاریخ
جعل حدیث، حقایق بسیار ناگواری را به دست میدهد، به عنوان مثال در میان عوامل و انگیزههای جعل حدیث از انگیزة
الحاد و ستیز عقیدتی با دین نام میبرند.
و
روایاتی را که تنها این گروه با چنین انگیزهای برساختهاند، حدود چهارده هزار
روایت بر شمردهاند.
و معروف است که وقتی محمد بن سلیمان زندیق معروف
ابن ابی العوجاء را دستگیر و حکم
اعدام او را صادر کرد، او چنین اعتراف کرد: به خدا قسم میان شما چهار هزار روایت جعل کردهام که در میان آنها
حلال را
حرام و حرام را حلال معرفی کردهام، و در روز
روزه شما را به
افطار و در روز افطار شما را به روزه وا داشتم.
حال اگر سایر انگیزه ها؛ هم چون انگیزههای مذهبی،
سیاسی، اخلاقی و.... را به این انگیزه، یعنی ستیز دینی بیافزاییم با انبوه زیادی از
روایات مجعول برخورد خواهیم کرد.
از این رو اگر میخوانیم که
بخاری از میان ششصد هزار روایت تنها بیش از هفت هزار روایت را برگزید و در
صحیح خود گرد آورد و مالک از میان صد هزار روایت تنها سه هزار روایت، ابوداوود از میان پانصد هزار حدیث تنها پنج هزار و دویست روایت، مسلم از میان سیصد هزار تنها هفت هزار و دویست حدیث، و
احمد بن حنبل از میان هفتصد و پنجاه هزار روایت، حدود سی هزار حدیث و.... را آورده اند؛ جای شگفتی نخواهد داشت.
با صرف نظر از
روایات ضعیف و موضوعی که در این جوامع روایی وجود دارد، و به رغم آن که بسیاری از
روایات مجعول از صفحه تاریخ محو شده است، یکی از محققان معاصر
اهل سنت در مقدمه کتاب موسوعة الاحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعة هفتاد و هشت عنوان کتاب در زمینة تبیین و معرفی
روایات مجعول معرفی کرده است.
همه اینها نشان گر گوشههایی از گستردگی دامنه پدیده شوم جعل و وضع
روایات است. حال باید صادقانه پرسید: اگر
خلفاء با نقل و کتابت حدیث مخالفت نمیکردند و این میراث گرانسنگ به صورت اسنادی مکتوب در میآمد، آیا
حدیث با چنین گستردگی جعل روبرو میشد؟ آیا اگر خلفاء، خیرخواه دین و مسلمانان میبودند، نمیبایست در مییافتند که هزاران
دشمن خارجی و داخلی، اعم از زنادقه و
یهود و فرقه سازان و.... در کمین فرصت مناسبی برای تخریب پایههای دین اند؟ آیا آنان قرآن نخوانده بودند که خداوند در بلندترین آیه تنها برای جلوگیری از خطا و اشتباه و فراموشی از مسلمانان میخواهد که به هنگام قرض دادن به یکدیگر آن را مکتوب ساخته و حتی به امضای شاهدانی برسانند؟!
به عبارت روشن تر حتی اگر خطر
جعل جاعلان وجود نداشت، خطر فراموشی و خطا در نقل روایت ـ که طبیعی هر انسانی است ـ نگارش حدیث را ضروری میساخت. چگونه است که خلفاء برای کتابت قرآن به رغم نگاشته بودن آن در زمان
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به صورت صحف و گردآوری آن به صورت مصحف خود را به زحمت انداختند، تا آنجا که
عثمان پس از مشورت با صحابیان مصاحف پراکنده را در آتش سوزاند،
با آن که شمار زیادی از مسلمانان حافظ قرآن بودند و احتمال خطا و
جعل به خاطر
اعجاز ساختاری و نیز تضمین الهی در آن وجود نداشت. اما درباره حدیث نه تنها به کتابت و
تدوین آن تشویقی به عمل نیاوردند، بلکه با شدت و با استفاده از تمام قدرت مانع انتشار و ثبت آن شدند؟! آیا آنان و کسانی که کار
خیانت آلودشان را توجیه کردهاند، در پیشگاه تاریخ پاسخی در خور دارند؟!
برخی از محققان منصف
اهل سنت خود به این حقیقت اذعان کردهاند که منع تدوین حدیث زمینه ساز راهیافت جعل حدیث شده است.
محمد ابوریه در این باره مینویسد:
از جمله آثار تاخیر تدوین حدیث تا سالهای آغازین سده دوم، گسترش بدون حد و مرز و بدون ضابط باب وضع و گسترش
دروغ بود. تا بدانجا که شمار
روایات مجعول به هزاران روایت رسید و بسیاری از آنها در میان آثار و نگاشتههای مسلمانان در
شرق و
غرب جهان اسلام راه یافت.
البته منع از تدوین حدیث آفتهای فراوان دیگری هم دارد از جمله: زمینه اتهام مستشرقین، از حجیت انداختن کلام
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، اعتبار بیش از حد به کلام صحابه و تابعین و... میتوان نام برد که در محل خود مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «دوره ممانعت از تدوین حدیث و داستان آن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۷