امداد بر تجاوز (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امداد بر
تجاوز از مسائلی است که در
قرآن کریم به آن پرداخته شده و از آن
منع گردیده است.
بنی اسرائیل، یاری کننده یک دیگر بر
تجاوز و آواره کردن هم کیشان از
خانه و کاشانه خود معرفی شدهاند:
ثم انتم هـؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون... «اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید؛ و در این
گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک مینمایید؛ (و اینها همه نقض پیمانی است که با
خدا بستهاید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت
اسیران نزد شما آیند،
فدیه میدهید و آنان را آزاد میسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما
حرام بود. آیا به بعضی از دستورات
کتاب آسمانی ایمان میآورید، و به بعضی
کافر میشوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و
قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و
روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار میشوند. و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست».
(تظاهرون علیهم) الخ، کلمه (تظاهرون)، از مصدر مظاهره (
باب مفاعله) است، و مظاهره بمعنای معاونت است، چون ظهیر بمعنای
عون و
یاور است، و از کلمه (ظهر- پشت) گرفته شده، چون یاور آدمی پشت آدمی را محکم میکند.
(و هو محرم علیکم اخراجهم)، ضمیر (هو) ضمیر قصه و یا شان است، و این معنا را میدهد (مطلب از این قرار است، که برون کردن آنان بر شما حرام است) مانند ضمیر (هو) در جمله (قل هو الله احد، بگو مطلب بدین قرار است، که الله یگانه است).
بسیاری از مفسران نقل کردهاند
طایفه"
بنی قریظه" و"
بنی نضیر" که هر دو از طوائف
یهود بودند و با هم قرابت نزدیک داشتند به خاطر منافع دنیا با یکدیگر به مخالفت برخاستند، " بنی نضیر" به طایفه"
خزرج" که از
مشرکان مدینه بود پیوستند و" بنی قریظه" به طایفه"
اوس" و در جنگهایی که میان آن دو
قبیله روی میداد هر یک از اینها طایفه هم پیمان خود را کمک میکرد، و از طایفه دیگر میکشت، اما هنگامی که آتش
جنگ فرو مینشست، همه یهود جمع میشدند و دست به دست هم میدادند تا از طریق پرداختن فدیه، اسیران خود را آزاد کنند، و در این عمل استناد به حکم و قانون
تورات میکردند (در حالی که اولا اوس و خزرج هر دو
مشرک بودند و کمک به آنها
جایز نبود و ثانیا همان قانونی که دستور
فدا را داده بود، دستور خودداری از
قتل را نیز صادر کرده بود). و یهود- همانند اقوام لجوج و نادان دیگر- از این اعمال ضد و نقیض فراوان داشتند.
امداد و همکاری بر گناه و تجاوز
ممنوع و حرام میباشد:
ثم انتم هـؤلاء... تظـهرون علیهم بالاثم والعدون... وهو محرم علیکم اخراجهم.... «اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید؛ و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک مینمایید؛ (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بستهاید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه میدهید و آنان را آزاد میسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود. آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان میآورید، و به بعضی کافر میشوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار میشوند. و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست».
(«بالاثم و العدوان» حال از فاعل «تظاهرون» و در حکم مسبب از اخراج محرم است. در این صورت حکم مسبب برای مسبب نیز جاری است و همان گونه که میتوان گفت امداد بر حرام جایز نیست میتوان گفت امداد بر گناه و تجاوز جایز نیست). .. . ولاتعاونوا علی الاثم والعدون... «و (همواره) در راه نیکی و پرهیزگاری با هم
تعاون کنید! و (هرگز) در راه گناه و
تعدی همکاری ننمایید! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که
مجازات خدا شدید است!».
در
دوره جاهلی اگر افرادی از قبیلهای حمله به افراد قبیله دیگر میکردند، بقیه افراد قبیله به حمایت آنها بر میخواستند بدون اینکه تحقیق کنند حمله عادلانه بوده است یا
ظالمانه، این اصل در مناسبات بین المللی امروز نیز حکومت میکند و غالبا کشورهای هم پیمان، و یا آنها که منافع مشترکی دارند، در مسائل مهم جهانی به حمایت یکدیگر بر میخیزند، بدون اینکه اصل
عدالت را رعایت کنند و
ظالم و
مظلوم را از هم تفکیک نمایند!
اسلام خط بطلان بر این قانون جاهلی کشیده است و دستور میدهد تعاون و همکاری مسلمین با یکدیگر باید" تنها" در کارهای نیک و برنامههای مفید و سازنده بوده باشد نه در گناه و
ظلم و تعدی.
جالب توجه اینکه"
بر" و"
تقوا" هر دو در
آیه فوق با هم ذکر شدهاند، که یکی جنبه اثباتی دارد و اشاره به اعمال مفید است، و دیگری جنبه
نفی دارد و اشاره به جلوگیری از اعمال خلاف میباشد. و به این ترتیب تعاون و همکاری باید هم در دعوت به نیکیها و هم در مبارزه با بدیها انجام گیرد.
معنای تعاون بر بر و تقوا به این است که
جامعه مسلمین بر بر و تقوا و یا به عبارتی بر ایمان و
عمل صالح ناشی از ترس خدا اجتماع کنند، و این همان صلاح و تقوای اجتماعی است، و در مقابل آن تعاون بر گناه- یعنی
عمل زشت که موجب عقب افتادگی از زندگی سعیده است، - و بر"
عدوان" که تعدی بر حقوق حقه مردم و سلب امنیت از
جان و
مال و
ناموس آنان است، قرار میگیرد.
در
روایات اسلامی در باره این مساله تاکیدهای فراوانی وارد شده که به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره میکنیم:
از
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل شده که فرمود:
اذا کان یوم القیامة نادی مناد این
الظلمة؟ و
اعوان الظلمة؟ و اشباه
الظلمة؟ حتی من برء لهم قلما و لاق لهم دواتا، قال: فیجتمعون فی تابوت من حدید ثم یرمی بهم فی جهنم : " هنگامی که
روز قیامت بر پا شود منادی ندا در میدهد کجا هستند
ستمکاران و کجا هستند یاوران آنها و کسانی که خود را به شبیه آنها ساختهاند؟
- حتی کسانی که برای آنها قلمی تراشیدهاند و یا دواتی را
لیقه کردهاند- همه آنها را در تابوتی از
آهن قرار میدهند سپس در میان
جهنم پرتاب میشوند".
در حدیث دیگری از
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میخوانیم که به
علی علیهالسّلام فرمود: یا علی کفر بالله العلی العظیم من هذه الامة عشرة... و بایع السلاح من اهل الحرب: " ده طایفه از این
امت به خدا
کافر شدهاند که یکی از آنها کسی است که
اسلحه به
دشمنان اسلام که با آنها در حال جنگند بفروشد".
در روایتی از
صفوان جمال که از یاران
امام کاظم علیهالسّلام بود نقل شده که میگوید:
خدمت امام رسیدم فرمود: ای صفوان! همه کارهای تو خوبست جز یک کار! عرض کردم: فدایت شوم، چکار؟ فرمود: اینکه شتران خود را به این مرد یعنی"
هارون" کرایه میدهی!، گفتم: بخدا
سوگند در مسیرهای عیاشی و هوس بازی و
صید حرام به او کرایه نمیدهم، تنها در این راه، یعنی راه
مکه، در اختیار آنها میگذارم، تازه خودم همراه شتران نمیروم، بعضی از فرزندان و کسانم را با آنها میفرستم، فرمود ای صفوان! آیا از آنها کرایه میگیری؟! عرض کردم بله، فرمود آیا دوست داری که زنده بمانند و بر سر کار باشند تا کرایه ترا بپردازند گفتم بلی، فرمود: کسی که بقای آنها را دوست بدارد از آنها است و هر کسی از آنها باشد در
آتش دوزخ خواهد بود، صفوان میگوید من بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم، این موضوع بگوش هارون رسید بدنبال من فرستاد و گفت: صفوان! شنیدهام شترانت را فروختهای؟ گفتم آری گفت: چرا؟ گفتم: پیر شدهام و فرزندان و کسانم نمیتوانند از عهده اداره آنها بر آیند، گفت: چنین نیست، چنین نیست! من میدانم چه کسی این دستور را به تو داده است آری
موسی بن جعفر علیهالسّلام به تو چنین دستوری داده است گفتم: مرا با موسی بن جعفر چکار؟ هارون گفت، این سخن بگذار! بخدا سوگند اگر سوابق نیک تو نبود دستور میدادم گردنت را بزنند!
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۴، ص۳۱۲، برگرفته از مقاله «امداد بر تجاوز».