امامت امام مهدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) (ولادت ۲۵۵ ه.ق)، فرزند
امام حسن عسکری (علیهالسلام) و
نرجس خاتون، دوازدهمین امام
شیعیان اثاعشری است. آن حضرت بعد از شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام)، در پنج سالگی به
امامت رسید؛ چند سال در
غیبت صغری و از طریق نمایندگان با مردم ارتباط داشتند و بعد از آن تا عصر حاضر در
غیبت کبری هستند.
برای اثبات امامت آن حضرت دلایل مختلفی ارائه شده که مهمترین آنها، احادیث وارده از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که شیعیان و
اهلسنت ذکر کردهاند؛ همچنین احادیث بسیاری از
امامان معصوم (علیهمالسلام) وارد شده است. برای اثبات امامت کودک هم به دلایلی از
قرآن و
روایات تمسک شده که در این نوشتار آن دلایل را ذکر کرده و بررسی خواهیم نمود.
امام مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) فرزند
امام حسن عسکری (علیهالسلام)، نام حضرت مهدی، همنام جدش
رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. این نامگذاری از قبل، توسط خود پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
اعلام شده است.
مادر حضرت، کنیزی است از تبار
حواریون عیسی (علیهالسلام)، موسوم به
نرجس خاتون است.
امام مهدی صبحگاه
جمعه، پانزدهم
ماه شعبان سال
۲۵۵ هجری قمری، در
شهر سامرا، چشم به جهان گشود.
ولادت حضرت مهدی (علیهالسلام) نه تنها در میان
شیعیان یک امر مسلم و قطعی است، بلکه بیش از یکصد و سی نفر از علمای تاریخ، فقه، حدیث، انساب و برخی از علمای
اهلسنت در کتابهای خود نیز به ولادت حضرت مهدی (علیهالسلام) در سال ۲۵۵ اذعان و یا تصریح کردهاند.
و بیش از ۶۵ نفر از آنان در خصوص زندگی حضرت مهدی (علیهالسلام)، کتابهای مستقلی نگاشتهاند.
امامت، به معنای پیشوایی، پیشروی و
رهبری است.
امام نیز به معنای پیشوا، پیشرو، مقتدا،
قیم، مصلح، الگو، راه اصلی و راهنما است. کسی یا چیزی که از آن پیروی شود، انسان باشد یا کتاب یا چیزی دیگر، به
حق باشد یا بر
باطل، امام است.
ریشه واژه امام «ام م» و به معنای قصد یا قصد با توجه خاص است. این معنا در همه مشتقات آن محفوظ است.
امام نیز کسی است که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، گرچه با اختلاف موارد و قصدکنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون میشود؛ مانند
امام جمعه و
امام جماعت، امام هدایت و امام ضلالت.
بر این اساس، دیگر معانی این واژه و مشتقات آن، از لوازم معنای ریشه است. واژه امام بر زن و مرد اطلاق میشود و جمع آن «ائمه» و «ایمه» است.
در اصطلاح کلامی معانی متعددی از واژه امام ارائه شده که شایعترین معنای آن، ریاست عمومی در امور دین و دنیا است و برخی جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حفظ
دین و
سیاست دنیا را در تعریف اصطلاحی آن آوردهاند.
برخی کاملترین تعریف را ریاست بالاصاله عمومی در امر دین و دنیا در دار تکلیف میدانند که عموم مردم را به حفظ مصالح دین و دنیایشان ترغیب و از آنچه به حال آنان زیانبار است منع کنند.
طبرسی با ژرفنگری در عبارات لغتدانان کوشیده است دایرۀ معنای امام را گستردهتر تعریف کند. وی به جایگاه امام و پیروی مردم از امام توجه کرده و در اینباره نوشته است:
از لفظ امام دو چیز را میتوان استفاده کرد:
۱. امام کسی است که به کارها و گفتههای وی اقتدا میشود.
۲. امام کسی است که به اداره کردن و برنامهریزی کار مردم اقدام میورزد و دارای جایگاهی چون مجازات تجاوزکاران به حقوق دیگران، سرپرستی کارگزاران، اقامۀ حدود الهی، جنگیدن با جنگ افروزان و اختلاف برانگیزان میباشد...
بر پایۀ معنای نخست، هیچ پیامبری نیست، مگر آن که امام بوده است، اما بر اساس معنای دوم، هر پیامبری لازم نیست امام باشد، زیرا امکان دارد پیامبری از ناحیۀ خدای متعال ماموریت مجازات جنایتکاران و جنگیدن با دشمنان و دفاع از دین و مبارزه با
کافران را نداشته باشد.
از این عبارت مرحوم طبرسی و برداشت وی از لفظ امام به دست میآید که نوع ماموریت و جایگاه امام به دلیل آن که مردم لازم است از افعالش و گفتارش پیروی کنند، با نوع ماموریت
نبی و
رسول متفاوت است، زیرا لازمۀ اقتدا به امام، اطاعت از فرامین او در به اجرا درآوردن دستورالعملهای اجرایی است. با این تعریف، امام به کسی گفته میشود که رهبری جامعهای کوچک یا بزرگ را بر عهده دارد و به ادارۀ امور زندگی آنها میپردازد و مردم از اقدامات و دستورالعملهای وی پیروی میکنند.
امروزه در حوزۀ
علم کلام، امام و امامت، دارای بار معنایی خاصی است که تفسیرهای گوناگونی از آن ارائه شده است. متکلمان اسلامی- شیعه و اهلسنت - امام و به دنبال آن،
خلیفه را دربارۀ کسی به کار میبرند که از ناحیۀ پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیابت و ریاست یافته است، تا امور دینی و دنیوی مردم را بر عهده گیرد و دین و دنیای آنان را سامان داده، آباد سازد، از اینرو بر مردم است تا از دستورات وی پیروی کنند.
متکلمان اهلسنت، امامت را جانشینی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معنا کردهاند.
قاضی ایجی (م ۷۵۶ ق) از متکلمان نامور اهلسنت در
المواقف، امامت را عبارت از «ریاست عمومی در امور دین و دنیای مردم» دانسته است.
و همو نوشته است:
امامت، جانشینی رسول (صلیاللهعلیهوسلّم) در برپایی (امور)
دین است، به گونهای که بر همۀ امت اسلامی پیروی از او واجب میباشد.»
ابن خلدون (م
۸۰۸ق) دیگر چهرۀ معروف دانشمندان اهل سنت، امامت را اینگونه تفسیر کرده است:
امامت، جانشینی از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاستگذاری و اداره امور دنیایی مردم است.
سعدالدین تفتازانی (م
۷۹۲ق) در
شرح المقاصد نوشته است:
امامت، ریاست عمومی در امور دین و دنیای مردم به هدف خلافت از ناحیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
سید شریف جرجانی (م
۸۱۶ق) در
شرح المواقف نوشته است:
امامت، جانشینی رسول گرامی در برپایی دین و حفظ
اسلام است، به گونهای که بر همه امت اسلامی پیروی از امام واجب است و خلیفه، امام نامیده میشود.
چون امامت دارای جایگاه والایی است،
شیعه آنرا همانند
نبوت به
نص و
امر الهی و از
اصول دین (مذهب) میداند، در حالیکه در دیدگاه اهلسنت، از
فروع دین شمرده شده و از این جهت، از افعال مکلفان به شمار میآید.
شیعه، بر این باور است که
پیامبران چون از جهت عمر و امکانات محدودند، برای محقق ساختن اهداف خود به امر الهی، جانشین خود را به مردم معرفی و مردم را به اطاعت از آنان سفارش میکنند. بر این اساس اگر پیامبر خلیفه و امام معرفی نکند، رسالتش را به انجام نرسانده است.
دیگر آنکه، وجود امام در هر عصر و زمان و در هر جامعهای برای هدایت انسانها به سوی کمال و برقراری نظم در جامعه ضرورت دارد.
خداوند در اینباره فرمود: «انما انت منذر و لکل قوم هاد؛
همانا تو انذار دهندهای و برای هر قومی هدایتگری است.»
روایات تفسیری این آیه نیز این حقیقت را تایید میکند که امامی زنده تا
روز قیامت میان انسانها حضور دارد. همچنین بر اساس روایاتی دربارۀ
سوره قدر، در
شب قدر هر سال تا روز قیامت،
فرشتگان بر امام آن زمان نازل میشوند و این سوره دلیل روشنی بر وجود امام در همه زمانها است.
افزون بر آیات، از روایات فراوانی نیز استفاده میشود که زمین، هیچگاه از
حجت الهی تهی نخواهد بود و هرگاه از حجت الهی تهی باشد، اهلش را فرو خواهد برد، به گونهای که حتی اگر دو نفر بر روی زمین زندگی کنند، یکی از آنان حجت و امام خواهد بود.
بنابراین، امامت، به معنای ریاست عمومی فردی خاص بر امور دین و دنیای مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینی از پیامبر است، زیرا امامت، دارای شانهایی همچون رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی و مرجعیت دینی و تبیین و تفسیر وحی و ولایت باطنی و معنوی است که از این جهت، امام حجت خدا در زمان، ولی الله،
انسان کامل حامل معنویت کلی انسانیت و قطب است.
یکی از دانشوران معاصر، امامت در سنین کم را پدیدهای واقعی دانسته، چنین استدلال کرده است:
... امامی که در کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم رسیده، و
مسلمانان -حتی در کشاکش آن همه موج ویرانگر- باز خویشتن خویش را به پیروی و دوستی او گماشتند، بهطور مسلم باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید و دانا بودن به
فقه و
تفسیر و
عقاید، بهرهای آشکار و چشمگیر داشته باشد؛ چون در غیر این صورت، نمیتوانست مردم را به پیروی از خویش وادارد....
به فرض محال که مردم نتوانستند حقیقت و واقعیت امر را دریابند، دستگاه خلافت و نیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با امام داشته، چرا برنخاسته و پرده از رخسار حقیقت نینداخته است؟
اگر امام خردسال، از
دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود، خلفای معاصر، خیلی خوب میتوانستند جنجال به پا کنند؛ اما سکوت آنها و سکوت تاریخ، گواه است که امامت در سنین کم، پدیدهای حقیقی بوده است، نه ساختگی.
البته پیش از آنکه در مسیر هدایت جامعه، نوبت به پیشوایی جانشینان آخرین فرستاده الهی برسد، خداوند سبحانه و تعالی، پیامبرانی را در کودکی به
مقام نبوت مفتخر ساخته بود. از میان
پیامبران اولوالعزم، یگانه پیامبری که از هنگام ولادت، به
نبوت خویش بهطور آشکار تصریح کرده،
حضرت عیسی بن مریم (علیهالسّلام) است.
خداوند سبحانه و تعالی در
آیات قرآن، در بخشی از داستان حضرت مسیح (علیهالسّلام)از زبان پیامبر خود در پاسخ منکران چنین میفرماید:
«قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا؛
(کودک) گفت: من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.»
یزید کناسی از
امام باقر (علیهالسّلام) پرسید: «آیا
عیسی بن مریم (علیهماالسلام) هنگامی که در گهواره سخن گفت، حجت خدا بر اهل زمان خود بود؟» حضرت فرمود:
او آن زمان پیغمبر و حجت غیر مرسل خدا بود (در آن زمان، به تبلیغ و دعوت مامور نبود). مگر نمیشنوی گفته خود او را که میگوید: «من بندۀ خدایم. خدا به من کتاب داده و پیغمبر ساخته و هرجا باشم، پر برکتم قرار داده و تا زنده باشم، مرا به
نماز و
زکات سفارش کرده است.
عرض کردم: «در آن زمان و در همان حالی که در گهواره بود، حجت خدا بود بر
زکریا؟»
فرمود: ... چون
عیسی هفت ساله شد و خدای سبحانه و تعالی به او
وحی فرستاد، از
نبوت و
رسالت خود سخن گفت و بر یحیی و همه مردم حجت شد...
حضرت یحیی (علیهالسّلام) یکی دیگر از پیامبرانی است که در کودکی به مقام
نبوت رسید. خداوند سبحانه و تعالی در اینباره خطاب به وی فرمود: «یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا؛
ای یحیی! کتاب خدا را به جد و جهد بگیر. ما از کودکی به وی حکم (
نبوت) دادیم.»
یکی از مفسران اهلسنت، حکمی را که خداوند سبحانه و تعالی به حضرت یحیی (علیهالسّلام) داد، همان
نبوت دانسته، بر این باور است که خداوند سبحانه و تعالی،
عقل او را در سنین کودکی محکم و کامل کرد و به او
وحی فرستاد.
در یکی از تفسیرهای معاصر، پس از آیه پیشین چنین آمده است:
درست است که دوران شکوفایی
عقل انسان به صورت معمول حد و مرز خاصی دارد، ولی میدانیم همیشه در انسانها افرادی استثنایی وجود داشتهاند. چه مانعی دارد که خداوند سبحانه و تعالی این دوران را برای بعضی از بندگانش به خاطر مصالحی فشردهتر کند و در سالهای کمتری چکیده نماید؟ همانگونه که برای سخنگفتن، به صورت معمول گذشتن یکی دو سال از تولد لازم است، در حالی که میدانیم حضرت
عیسی (علیهالسّلام) در همان روزهای نخست زبان به سخن گشود، آنهم سخنی پر محتوا که طبق روال عادی در شان انسانهای بزرگسال بود.
این تفسیر ، در ادامه، این آیه را دلیل روشنی بر درست بودن امامت برخی
امامان (علیهمالسّلام) در خردسالی دانسته است.
بنابراین، همانگونه که خداوند سبحانه و تعالی، مقام
نبوت را به کودک خردسالی داد، میتواند مقام امامت را نیز با تمام ویژگیهای لازم، به کودکی عطا فرماید.
همانگونه که پیش از این نیز یاد شد، روایتهای فراوان و شواهد تاریخی، گویای آن است که پیش از
حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) دو امام (
امام جواد و
امام هادی (علیهماالسلام)) نیز پیش از
سن بلوغ جسمانی به امامت رسیدند. این، خود ایجاد آمادگی برای پذیرش امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، در کودکی بود. در میان امامان دوازدهگانه، نخستین پیشوایی که در سن کودکی به امامت رسید، جوادالائمه (علیهالسّلام) بود.
حضرت امام محمدتقی (علیهالسّلام) نهمین پیشوای شیعیان و یگانه فرزند
حضرت رضا (علیهالسلام)، در روز دهم
رجب سال
۱۹۵ق در
مدینه چشم به جهان گشود. آن حضرت، در هفت سالگی به مقام امامت رسید.
از آنجا که این مساله در دوران امامت بیسابقه بود، در ابتدا برخی بدان اعتراض کردند، ولی رفته رفته با هدایتهای امام رضا (علیهالسّلام) و کرامتهایی از خود آن حضرت، دل شیعیان آرام گرفت.
معمر بن خلاد گوید: از امام رضا (علیهالسّلام) شنیدم مطلبی درباره امر امامت بیان کرد و سپس فرمود: «به این موضوع چه احتیاجی دارید؟ این ابوجعفر است که او را به جای خود نشانده و قائم مقام خود ساختهام» و فرمود: «ما خاندانی هستیم که خردسالانمان موبهمو از بزرگسالانمان ارث میبرند.» (ما حاجتکم الی ذلک هذا ابو جعفر قد اجلسته مجلسی و صیرته مکانی و قال انا اهل بیت یتوارث اصاغرنا عن اکابرنا القذة بالقذة.)
این روایت، بیانگر آن است که مقام امامت، به کمی و یا زیادی سن ربطی ندارد.
صفوان بن یحیی گوید: به امام رضا (علیهالسّلام) گفتم: پیش از آنکه
خدا ابوجعفر را به شما ببخشد، دربارۀ جانشینتان از شما میپرسیدیم و شما میفرمودید: «خدا به من پسری عنایت میکند.» اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن نمود. اگر خدای ناخواسته برای شما پیش آمدی پدید آید به که بگرویم؟» حضرت با دست به ابوجعفر که برابرش ایستاده بود، اشاره فرمود.
عرض کردم: «قربانت شوم! این پسر، سه ساله است.» فرمود: چه مانعی دارد؟
عیسی سه ساله (کمتر) بود که به حجت قیام کرد. (و ما یضره من ذلک فقد قام
عیسی (علیهالسّلام) بالحجة و هو ابن ثلاث سنین.)
اگرچه برخی برابر این اراده از خود واکنشهای نامناسبی نشان دادند، کم نبودند انسانهای وارستهای که برابر این خواست الهی، در کمال تواضع سر فروتنی و پذیرش فرود آورده، با خشنودی کامل آنرا پذیرفتند. از جملۀ ایشان،
علی بن جعفر بن محمد، عموی امام رضا (علیهالسّلام) بود که در کهولت سن، برابر امام جواد (علیهالسّلام) در نهایت فروتنی بر پیروی از ایشان تاکید میکرد.
ابوبصیر گوید: خدمت امام صادق (علیهالسّلام) رسیدم، در حالی که کودک نابالغی عصاکش من بود. حضرت به من فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که حجت بر شما هم سال این کودک باشد؟» (به نظر میرسد مقصود آن حضرت، امام جواد (علیهالسّلام) بوده است. اگرچه میتواند اشاره به امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) نیز باشد.)
یا فرمود: «همسال این کودک بر شما
ولایت داشته باشد. (کیف انتم اذا احتج علیکم بمثل سنه؟، او قال: سیلی علیکم بمثل سنه)
از اینجا بود که پیروان راستین
اهل بیت (علیهمالسّلام) با این باور که مقام امامت امری فراتر از محاسبات ظاهری است در
امامت امام هادی (علیهالسلام)، با اطمینان بیشتری آنرا پذیرفتند. چرا که ایشان نیز در سن هشت سالگی به امامت رسید.
شایان ذکر است که افزون بر
پیامبران و پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) که به تایید الهی دارای ویژگیهای خاصی هستند، بین انسانهای معمولی نیز کسانی یافت میشوند که دارای نبوغ خاصی هستند که آنها را از دیگران متمایز میکند.
یکی از پژوهشگران معاصر، پس از بیان
آیات و
روایات، کودکان نابغهای را مؤید رخداد فوق یاد کرده، افرادی چون
ابوعلی سینا،
فاضل هندی،
توماس یونگ، را فقط نمونهای از اینگونه انسانها دانسته است.
دلایل فراوانی از طریق نقل و عقل، بر اثبات امامت امام مهدی (علیهالسلام) وجود دارد و در منابع کلامی و حدیثی، تفصیلاً بیان شده است.
فریقین از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهطور متواتر احادیث دال بر ضرورت وجود
امام و
خلیفه بعد از پیامبر را نقل کردهاند، نظیر حدیث: «من مات و لیس له امام مات میتة الجاهلیة»،
«من مات ولم یکن فی عنقه بیعة مات میتة الجاهلیة؛
هر کس بمیرد در حالی که امامی ندارد و یا بیعتی از امام حقی در گردن نداشته باشد، او با
مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»
بر اساس این احادیث، اصل ضروری بودن امام و جانشین پیامبردر هر دوره و زمانی، مورد اتفاق همه فرق اسلامی اعم از
شیعه و
سنی است.
روایات فراوانی در دست است که امامت در ادامه پیامبری اسلام در دوازده نفر معین شد که آخرین آنها حضرت مهدی (علیهالسّلام) است. نه فقط پیروان
مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) که برخی از دانشوران اهلسنت، در روایاتی چند به این حقیقت بزرگ اشاره کردهاند.
در احادیث پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)از بیان مصادیق امامت و خلافت سخن به میان آورده و در موارد فراوانی امامان و جانشینان بعد از خود را معرفی کرده است.
در این نوع احادیث، تعداد امامان و جانشینان پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوازده نفر و آخرین آنان امام مهدی (علیهالسلام) ذکر شده است، نظیر حدیث : «الأئمة بعدی اثنا عشر أوّلهم علی بن ابوطالب وآخرهم القائم، هم خلفائی وأوصیائی وأولیائی وحجج اللّه علی امّتی بعدی المقّر لهم مؤمن والمنکر لهم کافر
امامان بعد از من دوازده نفرند نخستین آنان
علی بن ابوطالب و آخرین آنان قائم امام مهدی (علیهالسلام) است، اینها جانشینان و اوصیای من و حجتهای الهی بر امت من بعد از مناند. هر کس به امامت آنان اعتراف کند
مومن است و هر کس امامت آنان را انکار نماید
کافر است.»
در برخی موارد، تک تک امامان دوازدهگانه با خصوصیات اسمی آنان ذکر شده است
و در بیشتر موارد اینگونه آمده است: «الأئمة بعدی اثناعشر تسعة من صلب الحسین تاسعهم قائمهم.»
در تعداد دیگری از این نوع احادیث، عصمت و طهارت امامان و جانشینان پیامبر نیز بیان شده است، مثل حدیث نبوی: «یخرج من صلب الحسین تسعة من الأئمة معصومون مطهرون ومنهم مهدی هذه الأُمّة الذی یقوم بالدین فی آخر الزمان.»
در این احادیث نبوی، ضمن اینکه تعداد امامان و اوصاف آنان، مورد اشاره قرار گرفته، امام مهدی (علیهالسلام) به عنوان آخرین امام و جانشین پیامبر ذکر شده است.
علاوه بر احادیث نبوی، احادیث زیادی از
امیرمؤمنان (علیهالسلام) و سایر
امامان معصوم (علیهمالسلام) نقل شده است که هر کدام در موارد متعددی امام مهدی را به عنوان دوازدهمین امام و آخرین وصی پیامبر معرفی کردهاند.
آنگاه که از حضرت علی (علیهالسّلام) دربارۀ معنای روایت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرموده بود: «انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»؛ «همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما میگذارم
کتاب خداوند و عترتم را.» پرسیده شد: «
عترت» چه کسانی هستند؟ فرمود:
من و حسن و حسین و پیشوایان نهگانه از فرزندان حسین. نهمین آنها مهدی آنها است. هرگز از کتاب خدا جدا نمیشوند و کتاب خدا نیز از آنها جدا نمیشود. تا آنکه کنار حوض پیامبر، بر او بازگردند. (انا و الحسن و الحسین و الائمة التسعة من ولد الحسین تاسعهم مهدیهم و قائمهم لا یفارقون کتاب الله و لا یفارقهم حتی یردوا علی رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم حوضه.)
افزون بر روایتهای یاد شده که از مهمترین دلیلها بر امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است، دیگر پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) نیز سخنان ارزشمندی در اینباره فرمودهاند. که برخی بدین قرار است.
امام حسن (علیهالسّلام)، حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را نهمین فرزند برادر خود حسین و پسر سرور کنیزان دانسته است.
امام حسین (علیهالسّلام) در اشاره به امامت نهمین پیشوای هدایتگر از نسل خود، از وی با «قائم به حق» یاد کرده است.
امام سجاد (علیهالسّلام) نیز به امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) اشاره کرده، آن حضرت را دوازدهمین جانشینان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پیشوایان پس از او دانسته است.
امام باقر (علیهالسّلام) حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را نهمین پیشوای پس از حسین بن علی (علیهماالسلام) و قائم آنها خوانده است.
ششمین پیشوای شیعیان، به روشنی حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را دوازدهمین از پیشوایان هدایت پس از پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذکر کرده است.
هفتمین امام معصوم نیز آن حضرت را پنجمین از فرزندان خود دانسته، فرمود: «برای او غیبتی است که مدتش طولانی خواهد شد.»
امام رضا (علیهالسّلام) پس از اشاره به دوران غیبت و سختیهای آن، سبب آن سختیها را پنهان بودن پیشوای ایشان ذکر کرده است.
امام جواد (علیهالسّلام) نیز درباره آن حضرت، وی را سومین از فرزندان خود دانسته است.
امام هادی (علیهالسّلام)، جد بزرگوار آن حضرت نیز به پیشوایی آن حضرت پس از فرزند خود
امام عسکری (علیهالسّلام) تاکید کرده است.
از امام حسن عسکری (علیهالسّلام) درباره درستی یا چگونگی این خبر که به نقل از پدران بزرگوارش رسیده است، پرسیدند که: «زمین، هیچگاه از حجت خدا بر خلقش خالی نیست. هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.» (ان الارض لا تخلو من حجة الله علی خلقه الی یوم القیامة و ان من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة.)
آن حضرت فرمود: «این مطلب حق است، آنگونه که روز، حق است.» (ان هذا حق کما ان النهار حق)
سپس از آن حضرت سؤال شد: «ای پسر پیامبر! حجت و امام پس از شما کیست؟» فرمود: «فرزندم محمد. او امام و حجت پس از من است. هرکس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.» (ابنی محمد و هو الامام و الحجة بعدی من مات و لم یعرفه مات میتة جاهلیة.)
احمد بن اسحاق قمی،
ابوهاشم بن جعفر،
معاویة بن حکم،
محمد بن ایوب بن نوح،
محمد بن عثمان عمری و... از جمله کسانیاند که در زمان حیات امام عسکری (علیهالسلام)، موفق به دیدار و گفتوگو با فرزندش مهدی شدهاند.
آنان گزارش کردهاند که: ما چهل تن از شیعیان، حضور امام حسن عسکری (علیهالسلام) رسیدیم تا در مورد امام بعد از وی، از حضرت سؤال کنیم. حضرت فرزندش مهدی (علیهالسلام) را به ما نشان داد و فرمود: این، امام شما بعد از من و خلیفه من بر شماست، از او اطاعت کنید و از گرد او پراکنده نشوید که هلاک میگردید و دینتان را تباه میکنید، آگاه باشید از این به بعد او را نخواهید دید.
با روش عقلی استفاده از
قاعده سبر و تقسیم نیز ثابت میشود که مقتضای ادله امامت و ویژگیهای آن، صرفاً با دیدگاه شیعه امامیه اثناعشری که معتقد به امامت بالفعل امام مهدی (علیهالسلام) به عنوان آخرین امام هستند قابل تطبیق است و در هیچیک از فرق اسلامی دیگر اعم از اهلسنت و فرق شیعی دیگر، مصداق دیگری پیدا نمیشود، زیرا دیدگاه اهلسنت به دلیل عدم اعتقاد به
عصمت امام و خلیفه پیامبر، نمیتواند خاستگاه دلایل عقلی و نقلی امامت را که در
علم کلام در باب
امامت عامه از آن بحث شده است برآورده سازد، به همینجهت این دیدگاه غیرقابل پذیرش و مردود است.
اهل سنت در شرایط کنونی نمیتوانند کسی را به عنوان امام و خلیفه پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)معرفی کنند، در حالی که دلایل عقلی و نقلی لزوم وجود امام و خلیفه عام است و شامل همه زمانها میشود.
همچنین ادله امامت و مهدویت، دیدگاه سایر فرق شیعی نظیر:
کیسانیه،
زیدیه،
اسماعیلیه،
واقفیه و... ـ را باطل میسازد، زیرا:
اولاً: افرادی مثل:
محمد حنفیه که فرقه کیسانیه مدعی امامت ایشاناند و
زید بن علی (علیهالسلام) که فرقه زیدیه وی را امام میدانند و
اسماعیل بن جعفر (علیهالسلام) که فرقه اسماعیلیه قائل به امامت ویاند هیچکدام خود ادعای امامت نکردهاند و همچنین دلیلی بر عصمت آنان وجود ندارد، بلکه فرقههای یاد شده چنین نسبتی را به آنان دادهاند.
ثانیاً: هیچ دلیلی بر حیات کنونی آنان وجود ندارد.
ثالثاً: ادعای فرقههای یاد شده و نیز ادعای کسانی که بر امامت یکی از ائمه دیگر توقف کردهاند، مثل:
ناووسیه، که امام صادق (علیهالسلام) را آخرین امام میپندارند و واقفیه که قائل به مهدویت امام کاظماند و... با احادیث متواتر نبوی در مورد امامان بعد از خود، سازگار نمیباشد.
امام مهدی (علیهالسلام)، گرچه به دلیل خوف و خفقان به وجود آمده از سوی دستگاه خلافت وقت که منجر به پنهان زیستی و غیبت حضرت از انظار عمومی شد، جلسات مباحثه و مناظره علمی با کسی نداشته است، با اینحال، بعد از
شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام) شیعیان از طریق
نواب خاص امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف)، پرسشهای شرعی و شبهات اعتقادی خود را از محضر امام (علیهالسلام) استفتا مینموده و پاسخ خود را کتباً از ناحیه حضرت دریافت میکردهاند، که اصطلاحاً به آن
توقیع گفته میشود.
در برخی از این توقیعات پرسشهای اعتقادی و کلامی شیعیان پاسخ داده شده است، مسائلی چون:
توحید در خالقیت، تأکید بر مقام عبودیت ائمه (علیهمالسلام) و نفی
غلو در مورد امامان معصوم،
ضرورت وجود حجت الهی در زمین،
قضا و قدر، انتصابیبودن مقام امامت،
نقش امام در عالم خلقت،
جایگاه امامت و اوصاف و ویژگیهای امام،
رد منکران امامت امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف)،
فلسفه غیبت،
فواید امام غایب و... از جمله موضوعاتی است که در این توقیعات، حضرت به آن پرداخته است.
به دلیل احادیث رسیده از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)درباره اینکه از صلب امام حسن عسکری (علیهالسلام) فرزندی به دنیا خواهد آمد که برپا دارنده
عدل و
قسط و نابودکننده بساط
ظلم و جور ستمکاران خواهند بود، دستگاه
خلافت عباسی بر آن شدند تا با هدف جلوگیری از چنین رخدادی، امام عسکری (علیهالسلام) و بیت ایشان را مدتها تحت مراقبت شدید قرار دهد، تا در صورت آگاهی از تولد چنین فرزندی، او را بکشد، اما اراده حکیمانه الهی چنین بود که امام مهدی (علیهالسلام) همانند
حضرت موسی (علیهالسلام) بهطور معجزهآسا، دوران حملش نامحسوس و قضیه ولادتش از آگاهی و دید دشمنان، پنهان بماند.
در چنین شرایطی امام عسکری (علیهالسلام) با تدبیر خاصی، تلاش مخالفان را بینتیجه گذاشت و ضمن حفظ جان فرزندش، وی را به تعدادی از خواص شیعیان و یاران خود نشان داد و معرفی کرد تا شیعیان در مورد امام دوازدهم، دچار
تردید و
انحراف نشوند.
با شهادت یازدهمین پیشوای شیعیان در هشتم
ربیع الاول سال
۲۶۰ق،
در حالی که بیش از پنج سال
نداشت بهرهمندی مستقیم انسانها از امام ظاهر به پایان رسید و در پی آن، دورانی بسیار مهم در زندگی پیروان اهل بیت (علیهمالسّلام) پیش آمد. این دوران، همزمان با دو رخداد مهم آغاز شد:
رسیدن آخرین حجت الهی به مقام امامت و دیگر؛ قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زیستی.
از آنجا که شرایط امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) دگرگون بود، تردیدهایی در ذهن شیعه پدید آورده، کار امام حسن عسکری (علیهالسّلام) را مشکل ساخت.
آن حضرت، نه فقط در سن کمتر از دیگر امامان به امامت رسید، بلکه ولادتش نیز به خاطر مصالحی پنهانی بود و تا زمان امامت، جز اندکی، جمال او را ندیده بودند. البته حافظه شیعه، آموزههای پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) پیشین را که با اقداماتی مناسب، برای این امر زمینهسازی کرده بودند،
هرگز فراموش نکرده بود.
اگرچه برگزیدگانی از شیعه برای این مرحله آمادگی کامل داشتند، میبایست هر دو رخداد (امامت و غیبت)، برای عموم شیعیان به اثبات برسد، چرا که حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) نخستین روز امامت را در حالی آغاز کرد که جز افرادی اندک که پیش از آن، در دوره امام عسکری (علیهالسّلام) آن حضرت را دیده بودند،
کسی او را ندیده بود، تا اینکه روز درگذشت امام یازدهم و نخستین روز امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، فرا رسید و آن حضرت، ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر
نماز گزارد.
این رخداد، به گونههایی چند روایت شده است. در یک روایت،
شیخ صدوق، آنرا به صورت مفصل از زبان
ابو الادیان، یکی از خدمتکاران خانه و متصدی امور نامههای امام عسکری (علیهالسّلام) گزارش کرده است.
در این رخداد، آنچه برای مردم، از همه شگفتآورتر بود، اینکه با کودکی پنج ساله روبهرو بودند که میگفت جانشین امام عسکری (علیهالسّلام) است. البته پیش از آن، با هدایتهای پیوسته پیامبر و امامان (علیهمالسّلام) شیعه به این نکته باور پیدا کرده بود که خداوند سبحانه و تعالی، از طریق آخرین پیامبر خود، مقام امامت و ولایت را به سبب قابلیتهای ذاتی به افرادی خاص عطا فرموده و فقط از طرف او است که برای جامعه امام نصب میشود.
نیز اینکه این قابلیت، هیچ ارتباطی به کمی یا زیادی سن ندارد. جالب اینکه اینگونه پیشوایی، پیش از آن، هم بین
امامان (علیهمالسّلام) و هم در زنجیره پیامبران (علیهمالسّلام) دارای سابقه بود.
برآیند سخن آنکه:
امامت مانند
نبوت، موهبتی الهی است که خدای متعال به بندگان برگزیده و شایسته خود بخشیده است و در این بخشش سن و سال، دخالتی ندارد، از اینرو امر پیشوایی در کودکی، نه فقط امری بعید نیست که در طول تاریخ میان
پیامبران الهی (علیهمالسّلام) سابقهای دیرینه دارد و کسانی که برای خردهگیری بر پیروان مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) این مطلب را دستاویز خود قرار دادهاند، در بیان پیامبری برخی پیامبران و نبوغ برخی بزرگان دين و دانش هيچ ترديدى به خود راه ندادهاند.
۱. الاحتجاج، طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، متوفی ۵۴۸هـ، تحقیق: سید محمدباقر خراسانی، دارالنعمان للطباعة والنشر، نجف، ۱۳۸۶هـ، ۱۹۶۶م.
۲. الارشاد من معرفة حجج اللّه علی العباد، مفید، محمد بن نعمان، ۴۱۳هـ، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۱۶ه.
۳. الامالی، صدوق، ابوجعفر محمد بن علی، قم، مؤسسة البعثة، ۱۴۱۷هـ.
۴. الامامة والتبصرة عن الحیرة، ابن بابویه قمی، ابوالحسین علی بن الحسین، ۳۲۹هـ، مدرسة الامام المهدی، قم، ۱۴۰۴ـ ۱۳۶۳.
۵. بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر، ۱۱۱۱هـ، تحقیق: محمدباقر البهبودی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۰۳ق ـ ۱۹۸۳م.
۶. جامع الأثر فی امامة الأئمة الاثنی عشر، آل طه، سید حسن، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.
۷. حیاة الامام المهدی، قرشی، باقر شریف، قم، ۱۴۱۷هـ ۱۹۹۶م.
۸. خورشید مغرب، حکیمی، محمدرضا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۶۰.
۹. صحیح مسلم، قشیری، نیشابوری، مسلم بن حجاج، ۲۶۱هـ، دارالفکر، بیروت، لبنان.
۱۰. غایة المرام وحجة الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص والعام، بحرانی، سید هاشم، ۱۱۰۷هـ، تحقیق سید علی عاشور.
۱۱. الغیبه، نعمانی، ابوزینب محمد بن ابراهیم، ۳۸۰هـ، تحقیق: فارس حسون کریم، قم، ۱۴۲۲هـ.
۱۲. الغیبة، طوسی، ابوجعفر، محمد بن حسن، ۴۶۰هـ، تحقیق: عبداللّه الطهرانی وعلی احمد الناصح، مؤسسة المعارف الاسلامیه، قم، ۱۴۱۱هـ.
۱۳. الفصول المختاره، شریف مرتضی، علی بن الحسین، تحقیق: نورالدین جعفران، دارالمفید، بیروت، ۱۴۱۴ق ـ ۱۹۹۳م.
۱۴. کفایة الاثر فی النص علی الامامة الاثنی عشر، الخزاز القمی الرازی، ابوالقاسم علی بن محمد بن علی، قرن۴، تحقیق: حسینی کوهکمری خوئی، انتشارات بیدار، قم.
۱۵. کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، محمد بن علی، تحقیق علی اکبر غفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۶هـ.
۱۶. المحاسن، برقی، احمد بن محمد بن خالد، ۲۷۴هـ، تحقیق: سید جلال الدین حسنی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۰ق ـ ۱۳۳۰ش.
۱۷. مناقب آل ابوطالب، ابن شهر آشوب، مشیرالدین ابوعبداللّه محمد بن علی، ۵۸۸هـ، محقق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، مکتبة الحیدریة، ۱۳۷۶ق ـ ۱۹۵۶م.
۱۸. وسائل الشیعه، حر عاملی، محمد بن الحسن، ۱۱۰۴هـ، تحقیق محمد رازی وابوالحسن الاشعری، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت.
۱۹. ینابیع المودة، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ۱۲۹۴هـ، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان.
۲۰. ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار معروف به العمده.
۲۱. عمیدی، سید ثامر هاشم حبیب، در انتظار ققنوس.
•
فرهنگنامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، ص۵۰، برگرفته از مقاله «امامت حضرت مهدی» •
دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق(ع)، برگرفته از مقاله «امامت امام مهدی»، شماره ۸۰.