اعتبارات ماهیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ماهیت که به معنی چیستی اشیاء است، از نظر قیود و خصوصیاتی که ممکن است به همراه داشته باشد، به سه گونه قابل فرض است که این فروض سه گانه را "اعتبارات ماهیت" مینامند.
البته باید توجه داشت که وقتی گفته میشود «به سه گونه قابل فرض است»، منظور این نیست که این سه اعتبار را
ذهن از پیش خود میسازد؛ بلکه این سه فرض، ریشه در نفس الامر داشته، از واقع ماهیت نشات میگیرند.
اعتبارات سه گانه ماهیت، از این قرار هستند: ماهیت "
لابشرط" یا "مطلقه"؛ ماهیت "
بشرط شیء" یا "مخلوطه"؛ ماهیت "
بشرط لا" یا "مجرده".
این اعتبارات سه گانه، هم در مورد ماهیات ذاتی (
جنس و
فصل و
نوع ) صدق میکند و هم در مورد ماهیات عرضی.
مقسم این اعتبارات (یعنی آن مفهومی که به این اعتبارات مختلف تقسیم میشود)، خود ماهیت "
لابشرط مقسمی" است که "ماهیت بماهی هی" یا "کلی طبیعی" نیز نامیده میشود.
البته چون
ماهیت لابشرط و
ماهیت بشرط لا ، هریک در ضمن خود، دارای دو اعتبار هستند در نهایت باید گفت اعتبارات ماهیت در مجموع به پنج تا میرسد. دو اعتبار "
لابشرط قسمی" و "
لابشرط مقسمی" در ضمن ماهیت
لابشرط مطرح میشوند و دو اعتبار "
بشرط لا از هر اقتران و عروض" و "
بشرط لا از حمل" در ضمن ماهیت
بشرط لا.
بسیاری از فیلسوفان این اعتبارات سه گانه را مختص ماهیت مطرح کردهاند؛ اما عرفا این سه اعتبار را به وجود نیز سرایت دادهاند که این کار موجب شده است که فیلسوفانی چون
ملاصدرا و
ملاهادی سبزواری نیز این اعتبارات را در مورد وجود نیز صادق بدانند
و در مراتب هستی به "وجود
لابشرط"، "وجود
بشرط لا" و "وجود
بشرط شیء" قائل شوند. به جهت تسهیل در بحث، در ابتدا ماهیت "
بشرط شیء" و "
بشرط لا" را توضیح داده، سپس به "ماهیت
لابشرط" میپردازیم.
ماهیت به
شرط شیء ـ که مخلوطه نیز نامیده میشود ـ ماهیتی است که همراه با آن، برخی از ویژگیهایی که دیگری نیز در نظر گرفته میشود.
ماهیت به
شرط شیء، در
جهان واقعی موجود است.
مثلا انسانی مثل حسن که در خارج موجود است، افزون بر اصل ماهیت
انسان ، دارای صفات و ویژگیهایی نظیر قد و شکل خاص است ولذا ماهیت انسان که در اینجا همراه با خصوصیات حسن در نظر گرفته شده است، به
شرط شیء و مخلوطه است.
به عبارت دیگر، ماهیت "به
شرط شیء"، ماهیتی است است که به صورت مقید به خصوصیات ویژهای تصور میشود.
ماهیت
بشرط لا: بطور کلی، ماهیت
بشرط لا یا مجرده این گونه تعریف میشود: «ماهیتی که با هیچ چیز دیگری غیر از خود، همراه و متحد نیست و این عدم همراهی با چیزی، برای آن
ماهیت ، به عنوان یک
شرط و
قید در نظر گرفته شده است». مثلا اگر ماهیت "انسان" را خالی از امور دیگری مثل خصوصیات افرادش (رنگ و شکل و قد و...) در نظر بگیریم، و در این تصور از انسان، همراه نبودن آن را با هر چیز دیگری، به عنوان قیدی برای آن در نظر بگیریم، انسان
بشرط لا خواهیم داشت. به عبارت دیگر، در این "انسان"، خالی بودن از خصوصیات فردی، به عنوان یک
صفت و ویژگی در نظر گرفته شده است. از آنجا که
ذات ماهیت "
بشرط لا" مجرد و خالی از امور دیگر (غیر از ذاتیات خودش) در نظر گرفته میشود، آن را ماهیت "مجرده" نیز نامیدهاند.
ماهیت
بشرط لا را میتوان به دو نحوه لحاظ کرد
که هریک از این دو نیز خود در نفس الامر و واقع ماهیت
بشرط لا ریشه دارند:
بگونهای که برخی از چیزها، نه داخل ماهیت (به عنوان مقوم و ذاتی آن) در نظر گرفته شود و نه عین آن (به عنوان ذات آن). به عبارت دیگر، برخی از آنچه که در پیرامون آن ماهیت تصور میشود، به عنوان جزء
ذات و کل ذات آن ماهیت محسوب نشود و اگر قرار باشد چیزی به آن منضم شود، زائد و عارض بر ماهیت و مقترن به آن محسوب شود نه متحد با ماهیت و عین ذات آن؛
این لحاظ از ماهیت
بشرط لا، در صورتی ممکن است که ماهیت مزبور، به عنوان ماهیتی کامل در نظر گرفته شود؛ بگونهای که برای تکمیل ذاتش نیازمند ماهیت دیگری نباشد.
البته در این صورت، میتوان فرض کرد که ماهیت
بشرط لا، در مقارنت با ماهیتی دیگر، یک ماهیت مرکب را پدید بیاورند اما در این فرض، این دو ماهیت دو جزء متمایز و مستقل آن ماهیت
مرکب محسوب میشوند ولذا بر یکدیگر قابل حمل نیستند؛
زیرا برای حمل دو ماهیت بر یکدیگر، اتحاد ماهوی و ذاتی لازم است و این دو ماهیت، بصورتی تصور میشوند که دو ماهیت جدا از یکدیگر (دارای دو ذات مختلف) هستند. مثال این لحاظ از ماهیت
بشرط لا، دو ماهیت خارجی "ماده" و "
صورت " هستند که در مجموع جسم را پدید میآورند. زیرا هریک از این دو، از نظر ماهوی، ماهیتی کامل بوده، با ترکیب با دیگری ذات خود را تکمیل نمیکنند و هریک خارج از
ذات دیگری و زائد بر دیگری محسوب میشوند.
بگونهای که نه تنها برخی از چیزها داخل در محدوده ذات ماهیت تصور نشود، بلکه
ماهیت ، حتی از اقتران با آن امور نیز مبرا باشد و آن امور به عنوان عارض و مقارن آن نیز لحاظ نشود.
در این صورت، یک ماهیت بحت و صرف خواهیم داشت. چنین ماهیتی وجود خارجی نخواهد داشت؛ زیرا ماهیتی که با امور دیگر مقارن نیست، با وجود نیز همراه نخواهد بود؛ در حالی که میدانیم موجودیت و تحقق هر چیزی به وجود است ولذا ماهیت مزبور که با وجود همراه نیست، موجود خارجی نخواهد بود.
ماهیت
لابشرط: در اینگونه تصور از ماهیت، نه
وجود چیزی با ماهیت در نظر گرفته میشود و نه عدم چیزی؛ به عبارت دیگر در این اعتبار از ماهیت، بود یا نبود هیچ چیزی غیر از خود ماهیت و مقوماتش، با ماهیت
تصور نمیشود. چون در این اعتبار از ماهیت، هیچ چیزی همراه خود ماهیت در نظر گرفته نمیشود، این ماهیت، هیچ
شرط و قیدی نخواهد داشت؛ زیرا
شرط و
قید هر شیء، چیزی است که همراهی آن با آن شیء لازم است و روشن است که باید همراه آن شیء در نظر گرفته شود و چون در ماهیت
لابشرط، چیزی جز خود ماهیت در نظر گرفته نمیشود، هیچ
شرط یا قیدی نخواهد داشت. ماهیت
لابشرط را "ماهیت مطلقه" نیز میگویند و با توجه به این اصطلاح، به حالت
لابشرط بودن ماهیت، "
اطلاق " گفته میشود.
این اعتبار ماهیت، زمانی صورت میگیرد که بخواهیم بررسی کنیم که ماهیتی، خودش و خودش (صرف نظر از اموری که با آن همراه یا غیر همراهاند) چیست که در این وضعیت، تنها خود ماهیت و اجزاء درونی آن (مقومات یا ذاتیات ماهیت) به تصور درمی آید و هر چیز دیگری از تصور ماهیت، خارج خواهد بود. مثلا اگر بخواهیم ببینیم ماهیت
انسان فی نفسه چیست، باید توجه خود را تنها به خود ماهیت انسان معطوف کنیم و از هر چیز دیگری صرف نظر کنیم که در این صورت، انسان
لابشرط را تصور کردهایم. فیلسوفان، از این مطلب که "در هنگام اعتبار
لابشرطی ماهیت، هیچ چیز با ماهیت تصور نمیشود"، چنین تعبیر میکنند که: «لیست الماهیة من حیث هی الا هی
لا موجودة و
لا معدومة و
لا...» .
ماهیت
لابشرط را نیز دوگونه میتوان تصور نمود:
لابشرط قسمی: در این اعتبار،
لابشرط بودن یا
اطلاق (یعنی لحاظ نشدن هیچ چیز دیگری در تصور ماهیت)،
شرط و
قید ماهیت در نظر گرفته میشود. پس ماهیت "
لابشرط قسمی" هیچ
شرط و قیدی ندارد، جز
شرط و قید "اطلاق".
لابشرط مقسمی: در این اعتبار از ماهیت
لابشرط (یا مطلقه)، حتی
لابشرط بودن یا
اطلاق نیز
شرط و قید ماهیت نیست.
از آنجا که در ماهیت
لابشرط مقسمی، هیچ چیزی حتی خود اطلاق به عنوان قید و
شرط لحاظ نمیشود، میتوان
امکان داشتن هر قید و
شرطی را در واقع برای آن روا دانست؛
زیرا
لابشرط بودن ماهیت به معنی در نظر نگرفتن امور دیگر با ماهیت است نه به معنی آنکه در واقع هم آن امور، با آن ماهیت همراه نیستند. حال که روشن شد ماهیت "
لابشرط مقسمی" میتواند درواقع پذیرای هر قید و
شرطی باشد، باید گفت آن مفهومی که به اعتبارات ماهیت تقسیم میشود، همین ماهیت
لابشرط مقسمی است؛ زیرا اعتبارات ماهیت، به وسیله لحاظ و تصور قیود و
شروط مختلفی با ماهیت پدید میآید و چون چیزی که میخواهد مقسم قرار گیرد، باید در همه اقسام خود حضور داشته باشد، مقسم این اعتبارات (به خاطر اینکه باید در همه حضور داشته باشد) باید چیزی باشد که بتواند همه این قیود را بپذیرد که این، چیزی جز ماهیت
لابشرط مقسمی نیست. بدین ترتیب، روشن میشود که
ماهیت لابشرط مقسمی ، همان ماهیت "کلی طبیعی" است
و با ماهیت بماهی هی نیز یکی است.
اما
ماهیت لابشرط قسمی ، خود دارای قید و
شرط اطلاق است که حکم میکند در این اعتبار از ماهیت، در واقع نیز هیچ قید و
شرطی لحاظ نشود و چون در اعتبارات دیگر ماهیت (
بشرط شیء و
بشرط لا)
قید و
شرط لحاظ میشود، نمیتوان گفت که ماهیت
لابشرط قسمی میتواند در واقع پذیرای هر قید و
شرطی باشد ولذا نمیتوان آن را مقسم اعتبارات ماهیت دانست؛ بلکه خود یکی از اقسام سه گانه ماهیت
لابشرط مقسمی خواهد بود. ماهیت
لابشرط قسمی، تنها در ذهن وجود دارد نه در خارج؛
زیرا ماهیت
لابشرط قسمی، مقید به قید "اطلاق" است، و "اطلاق"، قیدی است ذهنی نه خارجی.
با توجه به توضیحات مزبور، تفاوت ماهیت
لابشرط و
بشرط لا به خوبی آشکار میشود: ماهیت
بشرط لا، ماهیتی کامل است که نیازی به تکمیل ندارد ولذا محدوده ذاتش، نسبت به هر چیز دیگری بسته است؛ اما ماهیت
لابشرط، ماهیتی است که در آن، امور دیگر در نظر گرفته نمیشوند که این فرض، خود شامل وضعیتی است که ماهیت کامل نبوده، برای تکمیل خود نیازمند ماهیت دیگری است که در محدوده
ذات آن وارد شده، یکی از مقومات آن را تشکیل دهد.
امام خمینی به اقسام ماهیت و اعتبارات سهگانه آن توجه کرده و قائل است اعتبارات سهگانه ماهیت، صرف اوهام و
خیال و ملاحظه بدون دلیل نیست، بلکه این اعتبارات و تقسیمبندی برای آن است که فیلسوف درباره حقایق خارج از ذهن و حیثیات معانی، بهناچار با این ملاحظات مواجه میشود، به این معنی که برخی احکام مترتب بر ماهیات، برای ماهیت به
شرط وجود است و تا هنگامیکه ماهیت موجود نشده باشد، نمیتواند از آن حکم و محمول سخن گفت. ازاینجهت این تقسیمات حاکی از حقایق و احکام واقعی موجوداتاند.
به اعتقاد امام خمینی ماهیت به دو گونه ملاحظه میشود:
۱- ماهیت «من حیث هی هی» و با قطع نظر از هر خصوصیتی، در مرتبه ذات تنها خودش است که همان
ماهیت مهمله است.
این نوع از ماهیت به اعتبار ذاتش از هرگونه قیود مثل واحد و کثیر، کلی و جزئی و وجود و عدم خالی و هیچیک از این قیود در حوزه ذاتیات ماهیت قرار ندارد.
۲- ماهیت «من حیث هی هی» و با ملاحظه مصادیق و امور خارجی خود که از این ماهیت به ماهیت
لا بشرط مقسمی تعبیر میشود
به اعتقاد امام خمینی این دیدگاه که ماهیت مهمله و ماهیت
لاشرط مقسمی مترادفاند صحیح نیست بلکه ماهیت مهمله نه مقسم است و نه قسم.
امام خمینی با بیان اقسام ماهیت
لابشرط مقسمی قائل است
لابشرط قسمی، قسمی از
لابشرط مقسمی است که در خارج و ذهن وجود ندارد
چنان که ماهیت
لابشرط، نفس ماهیت است و ماهیت
بشرط لا،
ماهیت مقیده به قید است ماهیتی که
لا بشرط است میتواند با هزار
شرط جمع شود اما ماهیت
بشرط لا با هیچ
شرطی جمع نمیشود.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اعتبارات ماهیت». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.