اصطلاح حجت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حجّت، اصطلاحی که در طول تاریخ
اسماعیلیه به معانی گوناگون بهکار رفته است.
اسماعیلیانِ نخستین (پیش از دوره
فاطمیان ) این اصطلاح را به چند معنا بهکار میبردند.
نخست، بههمان معنایاصلی
شیعی آن بود؛ به اعتقاد اسماعیلیان در هر عصری برای
خدا حجتی (
پیامبر یا
امام ) بر روی
زمین هست.
اسماعیلیان همچنین کلمه حجت را در مورد یکی از مراتب حدود
دین خود، بهویژه جانشین و نماینده
مهدی غایب یا امام
مستور ، بهکار میبردند
حجت در این معنا، کسی است که بلافاصله بعد از امام اسماعیلی قرار دارد و در
دوره سَتر (از تاریخ
رحلت امام جعفر صادق علیهالسلام در ۱۴۸ تا تأسیس
خلافت فاطمی در ۲۹۷) اهمیت خاصی داشته است. چون
عالَم هرگز نمیتواند بدون وجود حجت خدا هستی داشته باشد، پس در
دوره غیبت یا استتارِ امام اسماعیلی، حجت، یا نماینده تامالاختیار امام، تنها کسی است که اراده الهی را بر روی زمین آشکار میسازد.
به عبارت دیگر، در دوره استتار یا غیبت امام اسماعیلی، حجت او باید در میان پیروانش حضور داشته باشد.
درباره این نحوه استعمال است که ابوالفتح محمد شهرستانی
گفته اسماعیلیان اعتقاد دارند که وقتی امام ظاهر و آشکار است، حجت او میتواند مستور باشد و وقتی خود امام مستور است، حجت او باید آشکار باشد.
اسماعیلیانِ نخستین، معنای سومی نیز برای واژه حجت قائل بودند و آن را در مورد جانشین
ناطق (یا امام) بهکار میبردند و این در زمانی بود که ناطق و حجت هر دو در قید
حیات بودند. به همین دلیل است که آنان
علی بن ابیطالب علیهالسلام را حجت
حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم میدانند.
در این معنا، امام پیش از آنکه به مقام
امامت برسد، حجت است و حجت پس از امامتش امام میشود.
گفتنی است جعفر بن منصورالیمن، که در کتاب الکشف
داشتن چندین حجت را برای هر امام مجاز دانسته، مشخص کرده است که فقط حجت کبرا میتواند پس از امام زمانِ خود به امامت برسد.
در دوره فاطمیان، حجت نام یکی از بالاترین مراتب دعوت در تشکیلات اسماعیلی بود. مؤلفان اسماعیلیِ اوایل دوره فاطمی، حجت را نقیب و لاحِق و ید نیز نامیدهاند.
دوازده حجت وجود داشت که هریک اداره امور دعوت را در یکی از مناطق دعوت، که
جزیره (یا جزیرةالارض) خوانده میشد، به عهده داشت.
بهعبارت دیگر، هر جزیره تحت نظر یک داعیِ عالیرتبه، که حجت خوانده میشد، قرار داشت؛ مثلاً، خراسان یکی از این دوازده جزیره،
و احتمالا
ناصرخسرو حجت آن بود.
در میان این دوازده حجت، چهار تن مقام خاصی داشتند، همچنانکه در میان دوازده ماه
سال نیز چهار ماه مقدّس و ارجحاند؛
.
در میان اسماعیلیان مستعلوی ـ طیبی، که سنّتهای دوره فاطمی را حفظ کردهاند، پس از طیب (متوفی ح۵۲۴)، بیستو یکمین امام آنان، همه حجتها به همراه امامانِ در استتار بهسر بردهاند و در غیاب آنها رئیس اجراییِ سازمانِ دعوت، «داعی مطلق» بوده است.
اسماعیلیان نزاری نیز اصطلاح حجت را برای مفاهیم گوناگون بهکار بردهاند.
در دهههای اولین دوره الموت در تاریخ نزاریه (۴۸۷ـ۶۵۴)، حجتِ اعظم نماینده اصلی و تامالاختیار امام مستور بود. بدین مفهوم بوده که
حسن صبّاح (متوفی ۵۱۸) و دو جانشین بعدی وی در الموت، حجت اعظمِ امام نزاریِ مستور شناخته شده و مسئول امور دعوت و دولت نزاری بودهاند تا زمانی که امام ظهور کند.
پس از اعلام
قیامت در الموت در ۵۵۹، طبق نظریه قیامت که بعداً تدوین یافت، حالت وحدت روحانی با امام، فقط برای معدودی از نزاریان که حجت امام بودند ــو احتمالاً فقط برای یک تن ــ ممکن بود.
مقام حجت در میان نزاریان دوره بعد از الموت نیز اهمیت بسیاری داشت. در سلسله مراتب دعوت نزاریه (شاخه قاسم شاهی) در
دوره انجدان (از اواسط قرن نهم)، بعد از امام یک حجت قرار داشت که حجت اعظم نامیده میشد. وی بالاترین عامل امور دینی و اداری دعوت و دستیار عمده امام بود. شخص حجت در آن دوره اغلب از میان بستگان نزدیک امام نزاری انتخاب میشد.
در آثار اعتقادی نزاریان دوره انجدان، بهویژه
آثار خیرخواه هراتی (متوفی بعد از ۹۶۰)، بر نقش و اهمیت حجت تأکید شده است.
طبق نظر خیرخواه هراتی،
حجت از همان گوهر و ذات امام است و حجت به فضیلت «
معجزه علمی» خویش، که مراتب پایینتر به آن دسترسی ندارند، ذات حقیقی امام را میشناسد و از اینرو منکشف حقیقت روحانی امام برای اسماعیلیان نزاری است.
نزاریان تنها به میانجیگری حجت میتوانستند به شناخت کامل امام زمان خود موفق شوند و به رستگاری برسند.
نزاریان دوره انجدان، که تا اواخر دوره
صفوی ادامه حیات دادند، همانند نخستین اسماعیلیان، معتقد بودند که امام و حجت او نمیتوانند هر دو در یک زمان مستور و دور از دسترس جامعه اسماعیلیه باشند.
از زمان انجدان به بعد، اصطلاح «پیر» تقریباً جانشین حجت شد و به اینمعنی اسماعیلیان نزاری
ایران و
افغانستان و بدخشان و
هند آن را حتی به شخص امام و کلیه مراتب عالیِ سازمان دعوت اطلاق کردهاند.
(۱) ابنحوشب، کتاب الرشد و الهدایة، چاپ محمدکامل حسین، در لیدن ۱۹۴۸.
(۲) ابنحوقل.
(۳) ابنولید، رسالة المبدأ و المعاد، در ایران و یمن، یعنی سه رساله اسماعیلی، بهتصحیح و ترجمه و شرح فرانسوی هانری کوربن، تهران: انستیتو ایران و فرانسه، قسمت ایرانشناسی، ۱۳۴۰ش.
(۴) ابواسحاق قهستانی، هفت باب، چاپ و ایوانوف، بمبئی ۱۹۵۹.
(۵) ابویعقوب سجستانی، کتاب اثبات النبوات، چاپ
عارف تامر، بیروت ۱۹۶۶.
(۶) جعفر بن منصور الیمن، سرائر و اسرار النطقاء، چاپ مصطفی غالب، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۷) جعفر بن منصور الیمن، کتاب الکشف، چاپ اشتروتمان، لندن ۱۹۵۲.
(۸) امامقلی خاکی خراسانی، منتخب دیوان خاکی خراسانی، چاپ و ایوانوف، بمبئی ۱۹۳۳.
(۹) محمدرضا خیرخواه هراتی، تصنیفات، چاپ و ایوانوف، تهران ۱۳۳۹ش.
(۱۰) محمدرضا خیرخواه هراتی، فصل در بیان شناخت امام، چاپ و ایوانوف، تهران ۱۳۳۸ش.
(۱۱) فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران ۱۳۷۵ش.
(۱۲) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت.
(۱۳) نعمان بن محمد قاضی نعمان، تأویل الدعائم، چاپ محمدحسن اعظمی، قاهره (۱۹۸۲).
(۱۴) نعمان بن محمد قاضی نعمان، کتاب اساس التأویل، چاپ
عارف تامر، بیروت ۱۹۶۰.
(۱۵) کلام پیر، یعنی کتاب هفت باب، چاپ و ایوانوف، بمبئی ۱۳۵۲/۱۹۳۴.
(۱۶) علی بن محمد مستنصرباللّه ثانی، پندیات جوانمردی، چاپ و ایوانوف، لیدن ۱۹۵۳.
(۱۷) ناصرخسرو، دیوان، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۵۳ش.
(۱۸) ناصرخسرو، دیوان، زادالمسافرین، چاپ محمد بذلالرحمان، برلین۱۹۲۳.
(۱۹) ناصرخسرو، دیوان، کتاب جامعالحکمتین، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران ۱۳۳۲ش.
(۲۰) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، روضة التسلیم، یا، تصورات، چاپ و ایوانوف، لیدن ۱۹۵۰.
(۲۱) هفت باب باباسیدنا، در دو رساله مختصر در حقیقت مذهب اسمعیلیه، یعنی هفت باب بابا سیدنا، و مطلوب المؤمنین، چاپ و ایوانوف، بمبئی ۱۹۳۳.
(۲۲) حسین بن فیضاللّه همدانی، فی نسب الخلفاء الفاطمیین، قاهره ۱۹۵۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «اصطلاح حجت»، شماره۵۸۳۵.