اسماعیلیه نخستین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِسْماعیلیّه، یکی از
فرق شیعه که در اواسط
قرن ۲ق/۸م پدیدار گشت و سپس به شاخهها و گروههایی چند منقسم شد.
اسماعیلیان، همچون
شیعیان امامی،
امامت را به
نص میدانستند، اما در باره سلسله
امامان پس از
امام صادق (ع)، با دیگر پیروان آن
امام دچار اختلاف گشتند.
این
فرقه نام خود را از
اسماعیل فرزند
امام جعفر صادق (ع) گرفته است.
در حال حاضر، اسماعیلیان که
عمدتاً به شاخه
نزاری این فرقه تعلق دارند، در بیش از ۲۵ کشور در قارههای آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکندهاند.
چگونگی ظهور
اسماعیلیه و تاریخ شکلگیری آن تا هنگام تأسیس
خلافت فاطمی در ۲۹۷ق/۹۱۰م، هنوز کاملاً بر محققان روشن نیست.
با توجه به اینکه منابع معتبرِ بر جا مانده از آن دوره نخستین - که حدود یک
قرن و نیم به طول انجامید - به ویژه آثار اصیل اسماعیلی، بسیار اندک است، به نظر نمیرسد که محققان هرگز بتوانند تمامی ابهامات مربوط به
تاریخ و
اصول عقاید اسماعیلیان نخستین را مرتفع کنند.
با این وصف، در نتیجه مطالعات جدید که از حدود سال ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م بر پایه متون اسماعیلیِ بر جا مانده از
دوره فاطمیان و دورههای بعدی شروع شده، اکنون شناخت بهتری از ماهیت حرکت و تعالیم اسماعیلیان نخستین حاصل شده است.
با
رحلت امام جعفر صادق (ع) در ۱۴۸ق/۷۶۵م، پیروان آن حضرت از میان
شیعیان امامی به گروههایی منقسم شدند که دو گروه از آنها را میتوان به عنوان نخستین گروههای اسماعیلی شناخت.
طبق برخی روایات، امام صادق (ع) ابتدا فرزند ارشد خود اسماعیل را به جانشینی برگزیده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولی طبق روایت اکثر منابع، اسماعیل چند سال قبل از پدر،
وفات یافته بوده است.
دو گروه اسماعیلی یاد شده که در حقیقت پس از وفات اسماعیل و در زمان
حیات امام صادق (ع) به صورت دستههای شبه اسماعیلی پدیدار شده بودند، پس از درگذشت آن امام از دیگر شیعیان امامی جدا شدند و حیات مستقل خود را در
کوفه آغاز کردند.
یکی از دو گروه مورد بحث،
مرگ اسماعیل را انکار کردند و در انتظار
رجعت او به عنوان
امام قائم و
مهدی موعود باقی ماندند.
نوبختی و
سعد بن عبدالله اشعری، مؤلفان متقدم کتب فرق شیعه که نوشتههای آنان مهمترین مراجع درباره ظهور اسماعیلیه است، این گروه را
اسماعیلیه خالصه نامگذاری کردهاند،
و
شهرستانی، مؤلف متأخری که با اصول عقاید اسماعیلیه به خوبی آشنا بوده، این گروه را
اسماعیلیه واقفه نامیده است که
اسماعیل ابن جعفر را به عنوان آخرین امام و
مهدی خود پذیرا شده بودهاند.
این گروه معتقد بودند که امام صادق (ع)، صرفاً برای حفظ جان اسماعیل از دست عمال
عباسی مرگ فرزندش را اعلام کرده است.
گروه دوم از اسماعیلیان نخستین، مرگ اسماعیل بن جعفر در زمان پدرش را پذیرفته بودند و پس از وفات امام صادق (ع)، فرزند ارشد اسماعیل،
محمد را به
امامت شناختند.
به عقیده این گروه که به «
مبارکیه» معروف شدند، انتقال نص و امامت از برادر به برادر تنها در مورد
امام حسن و
امام حسین (ع) جایز بوده است و به همین علت آنها حاضر به پذیرفتن امامت
حضرت موسی کاظم (ع)، یا دیگر برادران اسماعیل نشدند.
مؤلفان کتب فرق، نام مبارکیه را نسبت به مبارک نامی میدانند که طبق قول آنها، رهبر این گروه، و نیز یکی از موالی
اسماعیل بن جعفر بوده است. ولی اکنون روشن شده که مبارک از نامهای مستعار خود اسماعیل بوده است.
مبارکیه که بعداً امامت اسماعیل را پذیرفتند، معتقد بودند که امام صادق (ع)، شخصاً پس از مرگ اسماعیل،
فرزند او
محمد را به جانشینی برگزیده است.
بدین ترتیب، به نظر میرسد که مبارکیه از نخستین نامهای گروهی بوده که بعداً توسط مؤلفان کتب فرق، خاصه نوبختی و سعد بن عبدالله اشعری، به نام
اسماعیلیه خوانده شدهاند.
معاصران اسماعیلیانِ نخستین، غالباً آنان را
باطنیه یا
ملاحده، و سپس از اواسط
قرن ۳ق/۹م
قرامطه نیز خطاب میکردند، ولی خود اسماعیلیان نخستین نهضتشان را «دعوت»، یا «
دعوت هادیه» مینامیدند.
در دوره فاطمیان نیز اسماعیلیان غالباً همان اصطلاحات دعوت و دعوت هادیه را برای نهضت خود به کار میبرده، و از استعمال نام اسماعیلیه پرهیز میکردهاند.
نوبختی و سعد بن عبدالله اشعری اسماعیلیه خالصه را با
خطابیه، پیروان
ابوالخطاب غالی شیعی، یکی میدانند؛ این دو که به طور کلی بر تأثیر خطابیه بر شکلگیری اسماعیلیه تأکید دارند، یادآور میشوند که پس از مرگ ابوالخطاب، شماری از
خطابیان به پیروان
محمد بن اسماعیل ملحق گشتند و سرانجام، مدعی شدند که
روح ابوالخطاب در
محمد بن اسماعیل
حلول کرده است.
در امّ الکتاب نیز که اصل متن عربی آن احتمالاً در نیمه دوم قرن ۲ق/۸م در میان گروه مخمّسه از
غلات شیعه در جنوب
عراق تدوین یافته، و در قرون بعدی به کتابخانههای خصوصی
اسماعیلیان نزاری در پامیر و بدخشان راه پیدا کرده، از خطابیه به عنوان بنیانگذاران
مذهب اسماعیلی نام برده شده است.
شماری از منابع متأخر نیز از رابطه نزدیک خطابیان و اسماعیلیان نخستین سخن گفتهاند.
ماهیت دقیق روابطی که احتمالاً بین اسماعیلیه خالصه و مبارکیه از یک سو، و این گروههای نخستین اسماعیلی و خطابیه از سوی دیگر وجود داشته، نامعلوم است، ولی مسلّم است که نخستین گروههای اسماعیلی در محیط شیعیان امامی در جنوب عراق، خاصه کوفه - که در آن خطابیه و
غلات شیعی دیگر نیز فعالیت داشتند - ظاهر شدند و دهههای نخستین حیات مستقل خود را نیز در همانجا گذراندند.
اطلاعات موجود درباره اسماعیل بسیار محدود است.
منابع اسماعیلی، از جمله عیون الاخبار که مهمترین تاریخ کلی اسماعیلیه به قلم یک مؤلف اسماعیلی، یعنی
ادریس بن حسن (د ۸۷۲ق/۱۴۶۷م) است، مطالب مشروح و دقیقی درباره شرح حال او ذکر نمیکنند و تنها به
ستایش وی، و دفاع از امامتش میپردازند.
از سوی دیگر، منابع
اثناعشری که به اسماعیل اشاره دارند، به علت جانبداری از امامت حضرت موسی کاظم (ع)، نسبت به اسماعیل، منابعی بیطرف شناخته نمیشوند و در یادکردهای خود، گاه افعال ناپسندی مانند
شرابخواری به او نسبت میدهند.
در هر صورت، اسماعیل و برادر تنی او
عبدالله افطح - که امام جماعتی از
امامیه، موسوم به
فطحیه شد - بزرگترین پسران
امام صادق (ع) از بطن فاطمه،
نوه امام حسن (ع)، بودند.
تاریخ ولادت اسماعیل نامعلوم است، ولی گفته شده که وی حدود ۲۵ سال از برادر ناتنیش
امام موسی کاظم (ع) که در ۱۲۸ق/۷۴۶م متولد شده، بزرگتر بوده است.
از اینرو، به نظر میرسد که اسماعیل در نخستین
دهه قرن ۲ق/۸م متولد شده باشد.
تاریخ وفات اسماعیل نیز روشن نیست؛ در بیشتر منابع آمده است که او چند سال پیش از پدر بزرگوارش در
شهر مدینه درگذشته، و همانجا در
قبرستان بقیع به
خاک سپرده شده است.
با توجه به دیگر مطالبی که از زندگانی اسماعیل در دست است، میتوان گفت که وفات او بین سالهای ۱۳۲- ۱۴۵ق/۷۵۰-۷۶۲م، و احتمالاً اندکی پس از به
خلافت رسیدن
منصور عباسی در ۱۳۶ق/۷۵۳م اتفاق افتاده است.
اسماعیل با برخی از شیعیان انقلابی و غلات شیعه، مانند ابوالخطاب و
مفضّل بن عمر جعفی، همکاری داشته است و اخبار و روایتهای مختلفی درباره این ارتباطات وجود دارد.
همچنین نقل شده است که اسماعیل در چند طرح ضد
حکومت عباسی مشارکت کرده، و در یکی از این موارد در کوفه با
بسّام بن عبدالله صیرفی همکاری داشته است.
پس از کشف طرح اخیر که احتمالاً مربوط به سال ۱۳۸ق بوده است، امام صادق (ع)، اسماعیل و بسام به پایتخت عباسی در حیره احضار شدند و در آنجا
خلیفه منصور، حکم به
قتل بسام داد و اسماعیل را
عفو کرد.
این یکی از چندین موردی بوده که
امام صادق (ع) علناً از همکاری اسماعیل با غلات شیعه و گروههایی که باعث گمراهی فرزندش میشدند، اظهار نارضایی کرده است.
بعضی از اصطلاحات و روشها و تعالیم ابوالخطاب و پیروان نخستین او، مانند مفاهیم
ناطق و
صامت، و تأکید آنان بر
تأویل، و اندیشه ماهیت ادواری
تاریخ دینی بشر، به گونههای دیگری بعداً در قالب یک نظام غنوصی و عرفانی مورد استفاده
اسماعیلیان نخستین قرار گرفت؛ ولی به طور کلی، تفاوتهای فاحشی بین اصول عقاید خطابیه که به
الوهیت امامان خود
اعتقاد داشتند و اسماعیلیه وجود داشت و در دوره فاطمیان،
اسماعیلیان فاطمی شدیداً ابوالخطاب را به عنوان یک
ملحد لعن کردند و منکر هر نوع ارتباطی بین اسلاف خود و خطابیه شدند.
درباره
محمد بن اسماعیل، هفتمین امام اسماعیلیه، نیز اطلاعات چندانی در دست نیست.
محمد فرزند ارشد اسماعیل بوده که بنابر روایات، هنگام فوت پدر ۲۶ سال داشته است و تولد او به احتمال قوی باید در حدود سال ۱۲۰ق/۷۳۸م واقع شده باشد.
وی اندکی پس از ۱۴۸ق/۷۶۵م که اکثر شیعیان امامی حضرت موسی کاظم (ع) را به امامت شناختند، از محل سکنای خانوادگی خود
مدینه به عراق
مهاجرت کرد و زندگی پنهانی خود را آغاز نمود و به همین سبب به «مکتوم» اشتهار یافت.
این مهاجرت مبدأ «
دوره ستر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا هنگام تأسیس خلافت فاطمیان و ظهور امام اسماعیلی به طول انجامیده است.
محمد پس از مهاجرت، پنهانی و با نامهایی مستعار مانند «میمون» در بلاد مختلف میزیسته، و ارتباط خود را با
مبارکیه که مرکزشان در کوفه بود، همچنان حفظ میکرده است.
او پس از مدتی اقامت در جنوب عراق، از بیم آزار مأموران عباسی که مدام در جستوجوی وی بودند، به
خوزستان رفته، و بخش آخر عمر خود را در آنجا، در میان گروهی از پیروانش گذرانده بوده است.
وی در دوره خلافت
هارون الرشید (۱۷۰-۱۹۳ق/۷۸۶- ۸۰۹م)، و احتمالاً اندکی پس از ۱۷۹ق/۷۹۵م درگذشته است.
محمد چند پسر داشته که طبق نظر اسماعیلیان فاطمی، یکی از آنان به نام عبدالله پس از مرگ پدر رهبری مبارکیه را به دست گرفته بوده است.
بر اساس اشارات
نوبختی و
سعد بن عبدالله،
و با توجه به اعتقادات بعدی اسماعیلیه، به نظر میرسد که با وفات
محمد بن اسماعیل، مبارکیه به دو شاخه منشعب شدهاند و تنها گروه بسیار کوچکی تداوم امامت را در اخلاف
محمد بن اسماعیل پذیرفتند.
شایان ذکر است که منابع معاصر هیچگونه اشارهای به حیات مستقل این گروه و اسامی امامانشان نکردهاند، تا اینکه در ۲۸۶ق/۸۹۹م تداوم امامت اسماعیلیه رسماً مورد پذیرش اسماعیلیان فاطمی قرار گرفته است.
گروه دیگر، شامل اکثر مبارکیه، مرگ
محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت وی به عنوان
امام قائم و
مهدی موعود باقی ماندند.
برای این گروه که بعدها به طور اخص به نام
قرامطه شهرت یافتند،
محمد بن اسماعیل پس از امام صادق (ع)، هفتمین و آخرین امام بوده است و به همین سبب اسماعیلیه عموماً به نام
سبعیه یا
هفت امامی نیز شهرت داشتهاند.
گفتنی است که نوبختی و سعد بن عبدالله در فهرست هفتگانه، نام اسماعیل بن جعفر را ذکر نکردهاند، ولی در جای دیگر یادآور میشوند که طبق اعتقادات
قرمطیان، امامت در حیات امام صادق (ع) از او به فرزندش اسماعیل منتقل شده بوده است.
در هر صورت، مطلب با ابهام روبهروست و به نظر میرسد که گروهی از قرمطیان (اسماعیلیان نخستین) اسماعیل را به عنوان امام شناخته بوده، و برخی دیگر امامت را حق او نمیدانستهاند.
در فهرست امامان که بعداً مورد قبول اسماعیلیان فاطمی قرار گرفت،
حضرت علی (ع) مقام مهمتری به عنوان «اساس الامامه» یافت و در نتیجه، فهرست با نام
امام حسن (ع) آغاز میگردید و نام اسماعیل بن جعفر نیز همواره به عنوان ششمین امام در فهرست جای داشت.
این ترتیب برای شمارش نخستین
امامان اسماعیلیه، هنوز مورد قبول
اسماعیلیان مستعلوی است، حال آنکه
اسماعیلیان نزاری که معتقد به برابری و یکسان بودن مقام تمام
امامان هستند، فهرست خود را با نام حضرت علی (ع) آغاز میکنند و سپس
امام حسین (ع) را به عنوان دومین امام خود میآورند.
نزاریان نام امام حسن (ع) را در فهرست خود ذکر نمیکنند، زیرا به عقیده آنها وی
امام مستودع بوده، و بر خلاف
امامان مستقر، امامت در اخلاف وی تداوم نیافته است.
در نتیجه،
نزاریه نیز همواره اسماعیل بن جعفر و
محمد بن اسماعیل را به عنوان ششمین و هفتمین امامان خود ذکر میکنند.
از تاریخ بعدی این گروههای اسماعیلی نخستین که مرکزشان در کوفه بود و اعضای معدودی داشتند، تا زمانی که اسماعیلیان با برپایی نهضت واحد اندکی پس از اواسط
قرن ۳ق/۹م ناگهان در صحنه
تاریخ اسلام ظاهر گردیدند، اطلاعات قابل ملاحظهای در دست نیست.
به نظر میرسد که طی این یک قرن، رهبرانی در
خفا و به استمرار برای ایجاد یک
نهضت واحد و پویا در میان گروههای اسماعیلی نخستین فعالیت داشتهاند.
این رهبران احتمالاً امامان همان دستهای بودهاند که با مرگ
محمد بن اسماعیل از مبارکیه منشعب شده، و تداوم امامت را پذیرفته بودند.
آنان برای حفظ جان خود از تعرض عباسیان،
تقیه مینمودند و مدتها به طور علنی ادعای امامت نمیکردند؛ چنانکه این مطلب در نامهای از عبیدالله مهدی خطاب به اسماعیلیان
یمن، به وضوح بیان شده است.
عبیدالله مهدی آخرین این رهبران که در ۲۸۶ق/۸۹۹م تازه به رهبری مرکزی اسماعیلیه رسیده بود، آشکارا مدعی امامتِ خود و اسلافش گردید و سپس خلافت فاطمیان را در شمال افریقا بنیان نهاد.
به همین دلیل نوبختی و سعد بن عبدالله که از انشعابات داخلی
شیعه نیک آگاه بودهاند، قادر به ذکر اسامی کسانی که پس از
محمد بن اسماعیل از سوی این گروه امام شناخته میشدند، نیستند.
با این حال، فهرست اسامی این رهبران و شمار آنها، در روایتهای اسماعیلیان فاطمی و منابع غیراسماعیلی تقریباً مشابه یکدیگرند؛ تنها اسماعیلیان فاطمی نسب این رهبران را به امام صادق (ع) میرسانند،
و
ابن رزام و دیگر منابع ضد اسماعیلی، شخصی غیر علوی به نام میمون قدّاح را سرسلسله این رهبران معرفی میکنند.
مسلّم است که اقامتگاه این رهبران ابتدا در اهواز و عسکر مکرم در خوزستان بوده، و سپس به بصره، و سرانجام به شهر سلمیه در شمال
شام (
سوریه) منتقل شده است.
سلمیه تا ۲۸۹ق/۹۰۲م همچنان مرکز دعوت اسماعیلیه و اقامتگاه رهبران مرکزی نهضت بوده است.
کوششهای پنهانیِ این رهبران، عاقبت پس از نزدیک به یک قرن در حدود سال ۲۶۰ق/۸۷۴م به نتیجه رسید و از همان موقع شبکهای از داعیان اسماعیلی ناگهان در بلاد مختلف اسلامی پدیدار گشتند و فعالیت گستردهای را برای بسط دعوت
اسماعیلیه آغاز کردند.
در آن تاریخ دعوت اسماعیلیه همچنان تحت هدایت رهبری مرکزی مستقر در سلمیه قرار داشته، و هویت واقعی این رهبران نیز هنوز به گونههای مختلف کتمان میشده است.
برای جلب حمایت بیشترین شمار از اسماعیلیان نخستین، رهبران مرکزی اسماعیلیه تا مدتها به نام
محمد بن اسماعیل دعوت میکردند که اعتقاد به امامت و
مهدویت وی نظریه اصلی مبارکیه و مهمترین گروه منشعب از آنها بوده است.
به عبارت دیگر، نظر به اینکه اکثر اسماعیلیان نخستین در انتظار
رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدی و گسترش
حکومت عدل او بودهاند، رهبران مرکزی نیز بر همین نظریه تأکید داشته، و نهضت واحد اسماعیلیه را در قرن ۳ق بر اساس همین نظریه در باره امامت استوار کرده بودند.
درباره آغاز و اشاعه دعوت اسماعیلیه در نیمه دوم قرن ۳ق، و همچنین هویت و مقام مذهبی رهبرانی که نهضت را در دوره ستر تشکیل دادند و هدایت کردند، مآخذ و روایات مختلفی وجود دارد.
روایت رسمیِ خود اسماعیلیه که در دوره خلافت فاطمیان تدوین یافته، توسط داعی ادریس بن حسن خلاصه شده است.
طبری توضیحات مفصلی از آغاز دعوت در عراق دارد که
عمدتاً بر بازجوییهایی مبتنی است که یکی از عمال عباسی، موسوم به
محمد بن داوود ابن جراح (د ۲۹۶ق/۹۰۹م) در ۲۹۱ق از یک
اسیر اسماعیلی به عمل آورده است.
از طرف دیگر، نظام الملک، وزیر معروف سلاطین سلجوقی که در ۴۸۵ق/۱۰۹۲م به دست اسماعیلیان به
قتل رسید، جامعترین وصف را درباره آغاز و گسترش دعوت اسماعیلیه در مناطق جبال و
خراسان و
ماوراءالنهر در کتاب سیاست نامه خود آورده است.
یک روایت ضد اسماعیلی نیز درباره دعوت اسماعیلیه و رهبران مرکزی آن در قرن ۳ق وجود دارد که منشأ اصلی آن رسالهای است به قلم عبدالله بن
محمد بن علی ابن رزام طایی کوفی که در نیمه اول قرن ۴ق/۱۰م میزیسته، و رئیس دیوان مظالم در
بغداد بوده است.
رساله ابن رزام در رد اسماعیلیه مفقود شده، ولی گزیدههایی از آن در منابع متأخر، از جمله در الفهرست
ابن ندیم نقل شده است.
رساله ابن رزام که برای بیاعتبار کردن کامل نهضت اسماعیلیه تنظیم شده بوده، مورد استفاده خاص یکی دیگر از دشمنان این فرقه، یعنی شریف ابوالحسن
محمد بن علی، معروف به اخومحسن قرار گرفته بوده است.
اخومحسن که خود را از اخلاف
محمد بن اسماعیل میدانسته، و از شجرهنویسان
سادات علوی نیز بوده است، در
دمشق میزیسته، و در حدود ۳۷۵ق/۹۸۵م درگذشته است.
کتاب اخومحسن در ردّ اسماعیلیه که شامل بخشهای جداگانهای درباره
تاریخ و
اصول عقاید آنان بوده، نیز مفقود شده است، ولی قسمتهای مفصلی از آن را مؤلفان متأخر، خاصه ۳ تن از مورخان مشهور مصری یعنی
نویری،
ابن دواداری و
مقریزی نقل کردهاند.
این روایت ابن رزام و اخومحسن، در قرون بعدی مأخذ اصلی داوریهای خصمانه اکثر مؤلفان اسلامی درباره اسماعیلیه واقع شده است و خاورشناسان نیز تا چند دهه قبل، همچنان به همین روایت ضد اسماعیلی استناد میکردهاند.
بر اساس این منابع، نکات اصلی دعوت اسماعیلیه در قرن ۳ق را میتوان بدین شرح خلاصه کرد:
در ۲۶۱ق/۸۷۵م، یا چند سال زودتر،
حمدان قرمط فرزند اشعث که از اهالی سواد کوفه بوده، دعوت اسماعیلیه را در نواحی اطراف کوفه و سایر نقاط جنوب
عراق آغاز، و سازماندهی کرده، و داعیانی نیز برای نواحی مهم آن منطقه معین کرده است.
خود
حمدان توسط داعی حسین اهوازی که از جانب رهبر مرکزی نهضت به عراق گسیل شده، به
کیش اسماعیلی در آمده بوده است.
در آن زمان، مرکز دعوت در سلمیه استقرار داشته، و فعالیت
حمدان بخشی از نهضت واحد اسماعیلیه بوده که تحت نظر رهبران مرکزی هدایت میشده است.
حمدان به زودی پیروان زیادی پیدا کرد که به قرامطه (جمع قرمطی، منسوب به قرمط) اشتهار یافتهاند. در اندک مدتی واژه قرامطه به گروههای اسماعیلی دیگر بلاد نیز که ارتباطی با
حمدان قرمط نداشتهاند، اطلاق شد.
دستیار اصلی
حمدان، شوهر خواهر (یا برادر زن) او بوده که عبدان نام داشته، و از اهالی اهواز بوده است. عبدان از نوعی استقلال عمل برخوردار بوده، و شخصاً داعیانی را
تعلیم میداده، و به نواحی مجاور، خاصه جنوب ایران گسیل میکرده است.
حمدان که
مالیاتهایی از پیروان دعوت اخذ میکرد، در ۲۷۷ق/ ۸۹۰م یک دارالهجره مستحکم برای آنها در نزدیکی کوفه بنا کرده بود.
عباسیان پس از چندین سال غفلت، سرانجام در ۲۷۸ق متوجه اهمیت و خطرات نهضت اسماعیلیه شدند
با اینهمه، اقدامی فوری برای سرکوبی
اسماعیلیان عراق که نخستین شورش خود را در ۲۸۴ق/۸۹۷م آغاز کردند، به عمل نیاوردند.
اندکی بعد،
معتضد خلیفه عباسی، سیاست قاطعتری در مقابل اسماعیلیان اتخاذ کرد و با سرکوبی شدید شورشهای بعدی آنان در طول سالهای ۲۸۷-۲۸۹ق/ ۹۰۰-۹۰۲م از پیروزی احتمالی قیام اسماعیلیه در عراق جلوگیری کرد.
اصول عقایدی که توسط
حمدان قرمط و عبدان، و داعیان زبردست آنها ترویج میگردید، همان عقایدی است که به وسیله نوبختی و سعد بن عبدالله به قرامطه منسوب گشته، و در روایت ابن رزام و اخومحسن نیز تأیید شده است؛ به زودی همین عقاید توسط داعیان دیگر بلاد و در میان سایر گروههای اسماعیلی (قرمطی) نیز رواج یافته است.
دعوت اسماعیلیه در نواحی دیگری نیز طی همان دهه ۲۶۰ق آغاز شده بوده، و در جنوب
ایران، این دعوت تحت نظارت و رهبری
حمدان و عبدان قرار داشته است.
داعی ابوسعید حسن بن بهرام جنابی که اهل جنابه (گناوه) در ساحل
خلیج فارس بوده، و از خود عبدان تعلیم یافته، ابتدا در جنوب ایران فعالیت میکرده است.
در فارس، برادر عبدان، موسوم به مأمون نخستین داعی محلی بوده است و به همین سبب، نخستین اسماعیلیان آنجا به نام
مأمونیه مشهور شده بودند.
دعوت در
یمن که همواره یکی از پایگاههای مهم اسماعیلیه بوده، و از ابتدا ارتباطات نزدیکی با رهبران مرکزی نهضت داشته است، توسط دو داعی به نامهای ابن حوشب، معروف به منصور الیمن و علی بن فضل بنیان گذارده شد که از ۲۷۰ق دعوت اسماعیلیه را به طور علنی در آنجا ترویج نمودند.
ابن حوشب و علی بن فضل نیز مانند
حمدان قرمط دارالهجرههای مستحکمی در پایگاههای کوهستانی که مراکز فعالیتشان بود، ایجاد کردند و از آنجا دعوت را سریعاً به نقاط دیگر گسترش دادند.
پایگاه اصلی ابن حوشب در عدن در نزدیکی جبل مَسْوَر قرار داشت و علی بن فضل ابتدای فعالیت خود را در جَنَد، در نواحی جنوبی متمرکز کرده بود.
با حمایت بنی همدان و دیگر قبایل مهم یمنی، دعوت اسماعیلیه به سرعت در یمن گسترش یافت، به طوری که با
فتح شهر صنعا در ۲۹۳ق/۹۰۶م به دست علی بن فضل، تقریباً تمامی یمن تحت نفوذ داعیان اسماعیلی در آمد.
البته طی دهههای بعدی اسماعیلیان یمن قادر به حفظ این فتوحات نبودند و بخش مهمی از نواحی تسخیر شده را به
زیدیان که دولت مستقلی در ۲۸۰ق/۸۹۳م در یمن تأسیس کرده بودند، واگذاردند.
دعوت به تدریج از یمن به مناطق مجاور، مانند یمامه، در
شبه جزیره عربستان نیز بسط یافت.
ابن حوشب همچنین داعیانی به
بحرین و بلاد دورتر گسیل کرد؛ وی در ۲۷۰ق/۸۸۳م هیثم برادرزاده خود را به عنوان نخستین داعی اسماعیلی به سند گسیل داشت و دعوت از آنجا به نواحی دیگر
شبه قاره هند نیز گسترش یافت.
ابن حوشب بعداً در ۲۷۹ق/۸۹۲م داعی ابوعبدالله شیعی را به مغرب فرستاد و در نتیجه دو
دهه فعالیت ابوعبدالله، دعوت اسماعیلیه در سرزمین بربرهای شمال افریقا اشاعه پیدا کرد و مقدمات تأسیس خلافت
فاطمیان فراهم گردید.
در حدود سال ۲۸۱ق/۸۹۴م - یا حتی زودتر - دعوت اسماعیلیه در منطقه بحرین در شرق
عربستان آغاز گردید و ابوسعید جنابی از جانب
حمدان به بحرین فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهی و رهبری کند.
در منابع امده است که احتمالاً داعی دیگری به نام ابوزکریای طمامی (یا ظمامی) از جانب ابن حوشب، دعوت را در بحرین آغاز کرده بود.
ابوسعید سرانجام موفق شد که تا ۲۸۶ق/۸۹۹م، قسمت اعظم بحرین را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلی را در آنجا بنیان نهد.
اندکی پس از ۲۶۰ق/۸۷۴م، دعوت اسماعیلیه در قسمتهایی از مرکز و شمال غربی ایران، منطقهای که اعراب آن را جبال میخواندند، آغاز گردید و سپس به خراسان و ماوراءالنهر نیز بسط یافت
در ناحیه
ری که مرکز دعوت در جبال بوده، داعی خلف حلاج آغازگر نهضت
اسماعیلیه شد و به همین سبب، نخستین
اسماعیلیان آنجا تا مدتها به خلفیه مشهور بودند.
خلف که از جانب رهبران مرکزی
فرقه مأموریت یافته بود، در قریه کلین در ناحیه پشاپویه مستقر شد و دعوت پنهانی را به نام
محمد بن اسماعیل آغاز کرد.
پس از خلف پسرش
احمد رئیس دعوت در جبال شد و سپس دستیار اصلی
احمد به نام غیاث از اهل کلین، به ریاست دعوت در جبال رسید؛ او به سبب اعتبار علمی خود پیروانی بسیار در شهرهایی مانند
قم و
کاشان نیز به دست آورده بود.
وی در جلسات
بحث و
مناظره با علمای
اهل سنت شرکت میکرد و سرانجام، همان علما به رهبری فقیهی به نام زعفرانی، مردم ری را بر غیاث شوراندند و باعث فرار وی به خراسان گشتند.
در مرورود، غیاث با یکی از امرای مهم سامانی به نام حسین بن علی مرورودی (یا مروزی) آشنا شد و او را به
کیش اسماعیلی درآورد. در نتیجه، بسیاری از مردم در نواحی تحت نفوذ امیر در خراسان، مانند طالقان و میمنه و هرات و غرجستان و غور نیز به
مذهب اسماعیلی گرویدند.
پس از مدتی غیاث به ری بازگشت و ابوحاتم رازی را به دستیاری خود برگزید.
ابوحاتم، یکی از مهمترین داعیان و متفکران متقدم اسماعیلیه، افزون بر هدایت دعوت در ری، داعیانی نیز به
اصفهان و
آذربایجان و
مازندران و گرگان فرستاد و موفق شد شماری از امرا و حکام محلی، مانند حاکم ری
احمد بن علی را به کیش اسماعیلی درآورد.
در خراسان و نیز
ماوراءالنهر، پس از فعالیتهای مقدماتی غیاث، دعوت در آخرین دهه قرن ۳ق رسماً توسط داعی ابوعبدالله خادم افتتاح شد.
ابوعبدالله که از جانب رهبران مرکزی فرقه مأموریت یافته بود،
نیشابور را مقر خود قرار داد و از آنجا فعالیتهای خود را به عنوان نخستین داعی مستقل خراسان آغاز کرد.
پس از ابوعبدالله، در حدود سال ۳۰۷ق/۹۱۹م، ابوسعید شعرانی به ریاست دعوت در
خراسان رسید و توانست شماری از امرا و اشراف خراسان را به مذهب اسماعیلی درآورد.
داعی بعدی در خراسان و مناطق مجاور، امیرحسین بن علی مرورودی بود که خود به طبقه اشراف تعلق داشت.
داعی امیرحسین که مرکز دعوت را از نیشابور به مرورود منتقل کرد،
محمد بن
احمد نسفی (نخشبی) را به جانشینی خود برگزید و او را به گسترش دعوت در ماوراءالنهر تشویق کرد.
نسفی با عمل به وصیت سلفش، برای مدتی دعوت را با موفقیت قابل توجهی در نواحی آسیای مرکزی پیش برد و پایگاه مهمی در
بخارا و نزد سامانیان به دست آورد.
نسفی همچنین نخستین مؤلف و
فیلسوف اسماعیلی بود که
تفکر مذهبی این فرقه را با نوعی
فلسفه نوافلاطونی رایج در
جهان اسلام در هم آمیخت.
همزمان با گسترش سریع دعوت اسماعیلیه، افتراق مهمی در ۲۸۶ق/ ۸۹۹م در نهضت اسماعیلیه پدیدار گشت.
حمدان قرمط که همچنان ریاست محلی دعوت را در عراق و نواحی مجاور بر عهده داشت، رهبری مرکزی اسماعیلیه را به دیده قبول مینگریست و با این رهبران که در سلمیه بودند، مرتباً مکاتبه داشت.
در ۲۸۶ق، اندکی پس از اینکه
عبیدالله مهدی به رهبری مرکزی اسماعیلیه رسید،
حمدان تغییرات مهمی در دستورهای کتبی صادر شده از سلمیه مشاهده کرد که منعکس کننده نظریات جدیدی در اصول عقاید رهبری نهضت بود.
رهبر جدید اسماعیلیه، عبیدالله، دیگر در انتظار رجعت
محمد بن اسماعیل به عنوان
مهدی موعود اسماعیلیان نبود، بلکه برای خود و اجدادش که رهبران مرکزی قبلی بودهاند، ادعای امامت داشت
با کشف این مطلب،
حمدان بیدرنگ با سلمیه و رهبری مرکزی قطع رابطه کرد و از داعیان فرمانبر خود خواست که دعوت را در نواحی زیر نظرشان متوقف نمایند.
اندکی پس از این وقایع،
حمدان ناپدید گردید و عبدان نیز با توطئه
زکرویة بن مهرویه، یکی از داعیان عراق که ابتدا به عبیدالله مهدی و اصلاحات او در
عقاید وفادار بود، به
قتل رسید.
اسماعیلیان نخستین تا ۲۸۶ق
محمد بن اسماعیل را به عنوان هفتمین و آخرین امام خود شناخته، و در انتظار ظهور او به عنوان قائم بودهاند،
ولی در ۲۸۶ق، عبیدالله ناگهان و به طور آشکار با ادعای امامت اسماعیلیه برای خود و اسلافش - رهبران مرکزی نهضت - مهدویت
محمد بن اسماعیل را انکار کرد.
تداوم
امامت در اعقاب
امام صادق (ع) که بعداً نظریه رسمی
اسماعیلیان فاطمی گردید، بر این پایه بود که رهبری مرکزی اسماعیلیه در دوره بین امام صادق (ع) و عبیدالله مهدی، در دست شماری «امام مستور» بوده است که به گونههای مختلف هویت و اسامی واقعی خود را کتمان میکردهاند.
عبیدالله این مطالب را در نامه مهم خود خطاب به اسماعیلیان یمن نیز توضیح داده است.
اکنون بر محققان مسلّم شده است که قبل از اصلاحات عبیدالله، رهبران مرکزی اسماعیلیه مقام حجت امام مستور و قائم را برای خود قائل شده بودند و
مؤمنان از طریق
حجت میتوانستهاند از دستورهای
امام قائم مطلع شوند.
بر پایه توضیحات عبیدالله، رهبران مرکزی اسماعیلیه که از ابتدا خود را امامان بر حق میدانستهاند، تا مدتی برای حفظ امنیت در پوشش حجتِ امام قائم (
محمد بن اسماعیل) فعالیت داشتهاند و دعوت را به نام وی گسترش میداده، و برای
تقیه، از نامهای مستعار مانند مبارک، میمون و سعید استفاده میکردهاند؛ حال آنکه امامت در اعقاب امام صادق (ع) تداوم یافته بوده، و نام
محمد بن اسماعیل نیز یکی از همان اسامی مستعارِ مورد استفاده اخلاف عبیدالله بوده است.
اصلاحات عبیدالله و شورش
حمدان و عبدان بر رهبری مرکزی، فرقه اسماعیلیه را در ۲۸۶ق به دو شاخه اصلی منقسم کرد.
یک شاخه، اصلاحات اعتقادی عبیدالله را قبول کردند و به رهبری مرکزی نهضت وفادار باقی ماندند؛ اینان اصل تداوم امامت را پذیرفتند و عبیدالله و رهبران قبلی مرکزی اسماعیلیه را به عنوان امامان خود پس از امام صادق (ع) شناختند.
شاخه دیگری از اسماعیلیان نخستین، اصلاحات عبیدالله را مردود دانستند و همچنان به عقیده نخستین خود درباره مهدویت
محمد بن اسماعیل و رجعت قریب الوقوع او باقی ماندند که از آن پس - به طور اخص - به نام
قرامطه شهرت پیدا کردند.
قرمطیان جنوب عراق که در اصل پیشتازان جناح مخالف عبیدالله بودند، تا مدتی پس از
حمدان از رهبری محلی قاطعی برخوردار نشدند، تا اینکه عیسی بن موسی و داعیان دیگری ریاست آنان را به دست گرفتند و دعوت قرمطیان را همچنان به نام
محمد بن اسماعیل تا اوایل
قرن ۴ق/۱۰م هدایت کردند.
در بحرین، ابوسعید جنابی که به زودی مدعی
نیابت امام قائم نیز شد، از نظرات
حمدان و عبدان حمایت کرد
و دولت قرمطیان بحرین که تا ۴۷۰ق/۱۰۷۷م دوام یافت، پایگاه اصلی قرامطه، و مانعی مؤثر در راه گسترش نفوذ سیاسی فاطمیان در شرق گردید.
جناح قرمطی از حمایت گروههایی در جبال و خراسان و ماوراءالنهر نیز برخوردار شد. به طور اخص، ابوحاتم رازی و دیگر داعیان ری که با رهبران قرمطی عراق و بحرین مکاتبه داشتند، عقاید عبیدالله را باطل دانسته، همچنان به مهدویت
محمد بن اسماعیل وفادار ماندند.
از سوی دیگر، شمار قابل توجهی از اسماعیلیان نخستین در خراسان به شاخه اسماعیلیان فاطمی پیوستند.
پایگاه اصلی پیروان عبیدالله که تداوم در امامت را پذیرفته بودند،
عمدتاً در یمن قرار داشت، هر چند در آنجا نیز در ۲۹۹ق/۹۱۲م داعی علی بن فضل به جناح قرمطی پیوست و خود را مهدی موعود معرفی کرد؛ ولی ابن حوشب (د ۳۰۲ق/۹۱۴م) در مقابل فشارهای علی بن فضل مقاومت کرد و تا آخر عمر به عبیدالله وفادار ماند.
در سند و شمال افریقا نیز که داعیان فرستاده ابن حوشب دعوت را آغاز کرده بودند، اسماعیلیان تداوم در
امامت را پذیرفتند.
زکرویه که ابتدا به عبیدالله وفادار مانده بود، پس از چند سال به جناح قرمطیان پیوست و اشکالات جدیدی را برای
نهضت اسماعیلیه پدید آورد.
زکرویه با دستیاری پسرانش و برخورداری از حمایت شمار بسیاری از بن ی کلب موفق شد تا طی سالهای ۲۸۹-۲۹۴ق/۹۰۲-۹۰۷م شورشهای قرمطی را در
شام و
عراق سازماندهی کند.
این
قرمطیان که به قتل و
غارت و
ستیز با
عباسیان پرداخته بودند، عاقبت به مقر عبیدالله در سلمیه نیز حمله بردند و آنجا را در ۲۹۰ق ویران کردند؛ ولی عبیدالله که به موقع از نیت زکرویه مطلع شده بود، یک سال قبل از حمله قرمطیان، سلمیه را برای همیشه ترک کرده بود.
سرانجام در ۲۹۴ق زکرویه و پیروانش در عراق به دست عباسیان شکست نهایی خوردند؛ بعضی از پیروان زکرویه که به بقلیه معروف شدند، تا مدتها در انتظار رجعت وی باقی ماندند و عاقبت به جناح قرمطیان جنوب عراق پیوستند.
عبیدالله پس از ترک سلمیه، در ۲۸۹ق سفر طولانی و سرنوشتساز خود را به مغرب آغاز کرد و عاقبت در ۲۹۲ق/۹۰۵م به شهر سجلماسه در شرق
مراکش وارد شد و چندی به
حبس افتاد.
داعی ابوعبدالله شیعی که از ۲۸۰ق/۸۹۳م به دستور ابن حوشب دعوت اسماعیلیه را در مغرب
اشاعه کرده، از بربرانِ گرویده به این مذهب، نیروی نظامی قابل توجهی ساخته بود، در پی فتوحات چشمگیر در مغرب، و برانداختن یکایک حکومتهای محلی، عبیدالله را رهانید و در
ربیع الاخر ۲۹۷، عبیدالله طی مراسم ویژهای رسماً به عنوان خلیفه شناخته، و
سلسله فاطمی در افریقیه بنیان نهاده شد.
با شروع خلافت عبیدالله مهدی در افریقیه، دوره ستر و زمان امامان مستور نیز در تاریخ اسماعیلیانِ نخستین به پایان رسید و طی دوره کشف یا ظهور،
امامان اسماعیلی که اکنون به خلافت نیز دست یافته بودند، به طور علنی در رأس پیروان خود قرار گرفتند
اجزاء نظام فکری و
اصول عقاید اسماعیلیانِ نخستین را میتوان به طور ناقص از منابع بعدی اسماعیلیه، خاصه منابع مربوط به دوره فاطمی، و از میان مکتوبات مخالفان آنان
استنباط و استخراج کرد.
در هر صورت، تردید نیست که قالب اصلی تعالیم و تفکر باطنی اسماعیلیه، توسط اسماعیلیان نخستین و
عمدتاً در نیمه دوم قرن ۳ق تدوین یافته بود.
اسماعیلیان نخستین بین
ظاهر و
باطنِ نوشتههای مقدس و
احکام شرعی تمایز قائل میشدند و اعتقاد داشتند که هر
معنای ظاهری و لفظی منعکس کننده یک
معنای باطنی و حقیقی است.
در نتیجه، در
نظام مذهبی اسماعیلیه، معانی ظاهری و باطنی
قرآن مجید و
شرع مقدس اسلام نیز از یکدیگر کاملاً متمایز بوده است.
بنابر عقیده اسماعیلیان نخستین، ظاهر دین با هر
پیامبر شارع که آورنده
شرعی جدید بوده، تغییر میکرده، ولی باطن دین که همیشه شامل حقایق ابدی است، تغییرناپذیر میمانده است.
دسترسی به این حقایق تغییرناپذیر که در مذاهب و شرایع مختلف یکسان است، فقط برای اسماعیلیان (خواص) میسر بوده، حال آنکه غیر اسماعیلیان (عوام) فقط قادر به درک معانی آشکار مذاهب بودهاند.
با اهمیت خاصی که اسماعیلیان برای باطن و حقایق مکتوم در
باطن دین قائل بودند، آنان به عنوان سخنگویان اصلی سنت باطنی در میان
مسلمانان شناخته شدند و به «
باطنیه» شهرت یافتند.
از ابتدا برای اسماعیلیان دستیابی به حقایق باطنی فقط از طریق
تأویل (یا تعبیر باطنی و تمثیلی) امکانپذیر بوده است و آنها اغلب تأویل را با معانی رمزی و تمثیلی حروف و اعداد ترکیب میکردند.
از طریق تأویل - که جزو وظایف اصلی امام اسماعیلی بوده است - اسماعیلیان از معنای ظاهری به معنای باطنی و حقیقی
دین دست مییافتهاند و این همانند سفری روحانی از
شریعت به
حقیقت، و به طور خلاصه از دنیای ظاهری و گذرا به دنیای باطنی و ابدی بوده است.
کسب این
معرفت عرفانی برای اسماعیلیان یک
ولادت جدید و روحانی نیز شمرده میشده، و گرویدن به
مذهب اسماعیلی که
اسماعیلیان آن را «بلاغ» میگفتند، تدریجی، و در مقابل پرداخت وجوهات بوده است.
جوانب مختلف بلاغ در جایجای کتاب العالم و الغلام که مربوط به دوره اسماعیلیان نخستین است، وصف شده؛ ولی به رغم ادعای اخومحسن و سایر مؤلفان ضد اسماعیلی، بلاغ از ۷ یا ۹ مرحله ثابت تشکیل شده بوده است.
اطلاعات خاصی از مراحل مختلف بلاغ و تشکیلات سازمانی دعوت اسماعیلیه در دوره نخستین و سلسله مراتب آن در دست نیست.
به طور کلی، به نظر میرسد که طی دوره ستر، ریاست دعوت در دست رهبران مرکزی بوده است که به عنوان حجتهای
محمد ابن اسماعیل شناخته شده بودند، تا آنکه از زمان
عبیدالله مهدی به بعد خود
امامان در صدر دعوت قرار گرفتند.
در هر یک از مناطقِ (جزایرِ) دعوت نیز یک داعی اصلی که گمارده رهبر مرکزی بوده، ریاست دعوت را در دست داشته است.
دعوت اسماعیلیه در چند منطقه یا جزیره اشاعه میشده، ولی تشکل و تعریف جغرافیایی مناطق دوازده گانه دعوت اسماعیلیه بیشتر مربوط به
دوره فاطمیان بوده است.
در هر صورت، از ابتدا در هر یک از مناطق مختلف دعوت، شبکه گستردهای از داعیان و دستیارانشان به وظایف متعدد دعوت و بلاغ عمل میکردهاند.
برای اسماعیلیان نخستین، حقایق مکتوم در باطن دین تشکیل دهنده یک نظام فکری باطنی و عرفانی بوده است.
این نظام
عمدتاً مشتمل بر یک بینش ادواری در باره تاریخ مذهبی بشر و یک جهانشناسی بوده است.
اسماعیلیان نخستین نظریات خاصی در مورد
زمان و
ازلیت داشتند که از مکتبها و جریانهای فکری متفاوتی از جمله هلنی و غنوصی، و مذاهب ابراهیمی پیش از اسلام و عقاید غلات شیعه، مأخوذ بوده است.
این نظریات درباره زمان، ارتباط نزدیکی با عقاید اسماعیلیه درباره
نبوت و
تاریخ مذهبی بشر داشته، و همچنین با آموزشهای قرآنی درباره
خلقت و
رسالت پیامبران اولوالعزم، مرتبط بوده است.
اسماعیلیان نخستین معتقد بودند که تاریخ مذهبی بشر از ۷ دوره تشکیل میشده، و هر دوره را یک پیامبرِ شارع آغاز میکرده است. آنها پیامبران شارع را که هر یک آورنده شریعتی نو در دورهای جدید بودهاند،
ناطق مینامیدند. در اصل، شریعت هر دوره منعکس کننده پیام ظاهری ناطق آن دوره بوده است.
در ۶ دوره اول تاریخ، «نُطَقا»، یعنی همان پیامبران اولوالعزم عبارت بودند از آدم،
نوح،
ابراهیم،
موسی،
عیسی (ع) و
محمد (ص).
هر یک از این نطقا برای تأویل و تعبیر حقایق نهفته در
باطن شریعت آن دوره جانشینی داشته است که اسماعیلیان وی را
وصی، اساس، یا
صامت میخواندهاند.
اوصیای ۶ دوره اول عبارت بودند از
شیث،
سام،
اسماعیل،
هارون (یا
یوشع)،
شمعون الصفا و
علی بن ابیطالب (ع).
در هر دوره، بعد از وصی آن دوره، ۷
امام وجود داشته است که اَتِمّاء (جمع مُتِمّ) نیز نامیده میشدند و وظیفه اصلی آنان حراست از معانی ظاهری و باطنی شریعت آن دوره بوده است.
هفتمین امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدی ارتقا مییافته که با آوردن شریعتی نو، شریعت ناطق دوره قبل را
نسخ میکرده است. این الگو تنها در دوره هفتم، یعنی آخرین دوره تاریخ، تغییر میکرده است.
بر پایه اعتقادات اسماعیلیان نخستین، هفتمین امام در ششمین دوره، یعنی دوره حضرت
محمد (ص) و
اسلام،
محمد بن اسماعیل بوده که اسماعیلیان مرگش را انکار کرده، و در انتظار ظهورش به عنوان قائم و
مهدی بودهاند.
بنابر این،
محمد بن اسماعیل هفتمین و آخرین ناطق، و در ضمن اساس دوره خود نیز بوده که با رجعتش به مقام آخرین ناطق میرسیده است؛ ولی
محمد بن اسماعیل قرار نبوده که آورنده شریعتی جدید باشد، اگر چه او نیز شریعت دوره قبلی، یعنی شرع مقدس اسلام را منسوخ میکرده است.
در عوض، وظیفه اصلی
محمد بن اسماعیل به عنوان آخرین ناطق و اساس، بیان و وصف کامل معانی باطنی و حقایق مکتوم در تمام شریعتهای قبلی بوده است.
به عبارت دیگر، در آخرین دوره زمان و
تاریخ مذهبی،
محمد بن اسماعیل حقایق نهفته در پیام ناطق دوره اسلام و شرایع دیگر پیامبران اولوالعزم را بر همگان آشکار میکرده است.
در آن عصر غایی تاریخ بشر، دیگر هیچگونه احتیاجی به
احکام دینی وجود نخواهد داشت؛
محمد بن اسماعیل به عنوان قائم و آخرین ناطق،
حکومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنیای جسمانی برچیده خواهد شد.
پایه نظریه اسماعیلیان نخستین در زمینه
امامت مأخوذ از نظریات
شیعه امامیه بوده است، ولی از ۲۸۶ق/۸۹۹م که با توضیحات
عبیدالله مهدی تداوم در امامت از سوی اسماعیلیان فاطمی پذیرفته شد، تدریجاً در نظریه امامت این شاخه از
اسماعیلیه اصلاحات و تغییراتی پدید آمد، به طوری که
اسماعیلیان فاطمی با پذیرفتن امامت اعقاب
محمد بن اسماعیل شمار امامان خود را در دوره اسلام از ۷ فزونی دادند و بعداً نیز با حفظ اصل تداوم امامت همچنان بر آن افزودند.
در نتیجه این اصلاحات، اسماعیلیان فاطمی دیگر نقش خاصی برای
محمد بن اسماعیل به عنوان قائم متصور نشدند و او را صرفاً به عنوان هفتمین امام خود شناختند
جهانشناسی اسماعیلیان نخستین را میتوان تا حدودی بر اساس کتاب الاصلاح
ابوحاتم رازی که هنوز به صورت خطی باقی مانده است، و از اشارات پراکنده در آثار داعی
ابویعقوب سجستانی و بعضی دیگر از مؤلفان دوره فاطمی، و همچنین معدود مکتوبات
زیدیان یمن، بازسازی کرد.
جهانشناسی نخستین اسماعیلیان که تا اواخر
قرن ۳ ق کاملاً تدوین یافته بوده، تنها در دو دهه اخیر تا اندازهای مورد مطالعه و شناخت محققان قرار گرفته است.
این جهانشناسی مبتنی بر افسانه سادهای بوده که نوعی تفکر اساطیری عرفانی را درباره
آفرینش در بر میگرفته است.
به طور خلاصه، این افسانه حاکی از آن بوده است که به
اراده و
مشیت الهی در ابتدا نوری خلق شده بوده که
خداوند تبارک و تعالی آن را با کلمه «کُن» که در
قرآن مجید نیز انعکاس یافته،
مورد خطاب قرار داده، و سپس از «کاف» و «نون» که حروف تشکیل دهنده «کن» هستند، دو
کلمه به وجود آمده است.
این دو کلمه که اسماعیلیان نخستین، آنها را دو اصل نخست مینامیدند، شامل ۷ حرف («ک - و - ن - ی» و «ق - د - ر») بودند؛ اسماعیلیان این ۷ حرف را که حروف علویه میخواندند، به عنوان صورت مثالی ۷ ناطق ادوار تاریخ بشر تعبیر میکردهاند.
دو اصل نخست به ترتیب ۷ «کروبی» و ۱۲ حدّ روحانی دیگر را در عالم روحانی به وجود آورده بودند.
قَدَر، یا اصل مذکرِ دو اصل نخست، ۳ شکل روحانی دیگر نیز به نامهای جَد و فَتح و خیال
خلق کرده بوده است. نقش اصلی جد و فتح و خیال که اغلب با
جبرائیل و
میکائیل و
اسرافیل مطابقت داده میشدند، برقراری ارتباط بین
عالم روحانی و
عالم جسمانی از یک سو، و پروردگار و نطقا از سوی دیگر بوده است.
عالم جسمانی و سفلی نیز توسط خداوند تبارک و تعالی، و از طریق همان دو اصل نخست، خلق شده بوده است.
در این افسانه آفرینش،
حروف نقش مهمی ایفا میکردند، به طوری که آنها با ترکیب حروف و ساختن کلمات در واقع همزمان باعث آفرینش عناصر و اجزاء مختلف
کیهان میشدند؛ افزون بر آن، بین عوالم روحانی و جسمانی و سلسله مراتب آنها نیز مطابقتهای نزدیکی وجود داشته است.
برای مطالعه بیشتر به این مقالات مراجعه کنید:
اسماعیلیهاسماعیلیان فاطمیانشعابات اسماعیلیه
(۱) امر باحکام الله، منصور، الهدایة الامریة، به کوشش آصف فیضی، بمبئی، ۱۹۳۸م.
(۲) ابن تغریبردی، النجوم؛
(۲) ابن
حماد،
محمد، اخبار ملوک بنی عبید، به کوشش وندرهیدن، الجزایر، ۱۹۲۷م؛
(۳) ابن حوقل،
محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۸م.
(۴) ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، جزء ششم، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، ۱۹۶۱م.
(۵) ابن ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به کوشش ا، فره، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۶) ابن عذاری،
احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، لیدن، ۱۹۴۸-۱۹۵۱م.
(۷) ابن عنبه،
احمد،
عمدة الطالب، نجف، ۱۳۸۰ق.
(۸) ابن قلانسی، حمزه، ذیل تاریخ دمشق، به کوشش آمدرز، لیدن، ۱۹۰۸م.
(۹) ابن مجاور، یوسف، تاریخ المستبصر، به کوشش لوفگرن، لیدن، ۱۹۵۱-۱۹۵۴م.
(۱۰) ابن میسر،
محمد، اخبار مصر، به کوشش ایمن فؤاد سید، قاهره، ۱۹۸۱م.
(۱۱) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۲) ابواسحاق قهستانی، هفت باب، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۵۹م.
(۱۳) ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسة، به کوشش
احمد امین و
احمد زین، قاهره، ۱۹۳۹-۱۹۴۴م.
(۱۴) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، اثبات النبوءات، به کوشش عارف تامر، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۱۵) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، الافتخار، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۱۶) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، تحفة المستجیبین، خمس رسائل اسماعیلیة، به کوشش عارف تامر، سلمیه، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۱۷) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، کشف المحجوب، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۲۷ش/۱۹۴۹م.
(۱۸) ابویعقوب سجستانی، اسحاق، الینابیع، ایران و یمن (سه رساله اسماعیلی)، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۰ش/۱۹۶۱م.
(۱۹) ادریس بن حسن، عیون الاخبار، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۳-۱۹۷۸م.
(۲۰) اربعة کتب اسماعیلیة، به کوشش اشتروتمان، گوتینگن، ۱۹۴۳م.
(۲۱) اسماعیلجی، حسن علی، اخبار الدعاة الاکرمین، رجکوت، ۱۹۳۷م.
(۲۲) اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش ریتر، استانبول، ۱۹۲۹-۱۹۳۰م.
(۲۳) برتلس، آ، ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، ترجمه یحیی آرینپور، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۴) بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م.
(۲۵) بنداری، فتح، زبدة النصرة، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۸۸۹م.
(۲۶) پندیات جوانمردی، از موعظات مستنصر دوم، به کوشش ایوانف، لیدن، ۱۹۵۳م.
(۲۷) تامر، عارف، فروع الشجرة الاسماعیلیة الامامیة، المشرق، ۱۹۵۷م.
(۲۸) ثابت بن سنان، تاریخ اخبار القرامطة، اخبار القرامطة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۸۲م.
(۲۹) جعفر بن منصور الیمن، سرائر و اسرار النطقاء، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۳۰) جعفر بن منصور الیمن، الکشف، به کوشش اشتروتمان، لندن، ۱۹۵۲م.
(۳۱) جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش
محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۷م.
(۳۲)
حامدی، ابراهیم، کنز الولد، به کوشش مصطفی غالب، ویسبادن، ۱۹۷۱م.
(۳۳) حسین بن علی ولید، رسالة المبدأ و المعاد، ایران و یمن (سه رساله اسماعیلی)، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۴۰ش/۱۹۶۱م.
(۳۴) خیرخواه هراتی،
محمد رضا، تصنیفات، به کوشش ایوانف، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۳۵) خیرخواه هراتی،
محمد رضا، کلام پیر، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۳۴م.
(۳۶) دفتری، فرهاد، «غزالی و اسماعیلیه»، معارف، ۱۳۶۳ش.
(۳۷) دیلمی،
محمد، بیان مذهب الباطنیة و بطلانه، به کوشش اشتروتمان، استانبول، ۱۹۳۸م.
(۳۸) راوندی،
محمد، راحة الصدور، به کوشش
محمد اقبال، لندن، ۱۹۲۱م.
(۳۹) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش
محمد تقی دانش پژوه و
محمد مدرسی زنجانی، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۴۰) سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، بهکوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۹۶۳م.
(۴۱) شهرستانی،
محمد، الملل و النحل، به کوشش
محمد بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۴۲) صوری،
محمد، القصیدة الصوریة، به کوشش عارف تامر، دمشق، ۱۹۵۵م.
(۴۳) طبری، تاریخ طبری.
(۴۴) عریب بن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، ضمیمه تاریخ طبری، لیدن، ۱۸۹۷م.
(۴۵) علی بن
محمد ولید، تاج العقائد، به کوشش عارف تامر، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۴۶) علی بن
محمد ولید، الذخیرة، به کوشش
محمد حسن اعظمی، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۴۷) قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، به کوشش عبدالکریم عثمان، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۴۸) قاضی نعمان، اساس التأویل، به کوشش عارف تامر، بیروت، ۱۹۶۰م.
(۴۹) قاضی نعمان، افتتاح الدعوة، به کوشش وداد قاضی، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۵۱) قاضی نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، قاهره، ۱۹۵۱-۱۹۶۱م.
(۵۳) قاضی نعمان، المجالس و المسایرات، به کوشش حبیب فقی و دیگران، تونس، ۱۹۷۸م.
(۵۴) قلقشندی،
احمد، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۳۱-۱۳۳۸ق.
(۵۵) کاشانی، عبدالله، زبدة التواریخ، به کوشش
محمد تقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۵۶) کرمانی،
احمد، راحة العقل، به کوشش
محمد کامل حسین و
محمد مصطفی حلمی، قاهره، ۱۹۵۳م.
(۵۷) کرمانی،
احمد، الریاض، به کوشش عارف تامر، بیروت، ۱۹۶۰م.
(۵۸) کشی،
محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
(۵۹) مجدوع، اسماعیل، فهرسة الکتب و الرسائل، به کوشش علی نقی منزوی، تهران، ۱۹۶۶م.
(۶۰) محمدعلی بن ملاجیوا بهائی، موسم بهار فی اخبار الطاهرین الاخیار، بمبئی، ۱۳۰۱-۱۳۱۱ق.
(۶۱) مستنصر بالله، معدّ، السجلات المستنصریة، به کوشش عبدالمنعم ماجد، قاهره، ۱۹۵۴م.
(۶۲) مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۴م.
(۶۳) مقدسی،
محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م.
(۶۴) مقریزی،
احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین شیال و
محمد حلمی
محمد احمد، قاهره، ۱۹۶۷-۱۹۷۳م.
(۶۵) مقریزی،
احمد، الخطط، بولاق، ۱۲۷۰ق.
(۶۶) مؤید فی الدین، هبةالله، دیوان، به کوشش
محمد کامل حسین، قاهره، ۱۹۴۹م.
(۶۷) مؤید فی الدین، هبةالله، سیرة، به کوشش
محمد کامل حسین، قاهره، ۱۹۴۹م.
(۶۸) مؤید فی الدین، هبةالله، المجالس المؤیدیة، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۴-۱۹۸۴م.
(۶۹) ناصرخسرو، جامع الحکمتین، به کوشش هانری کربن و
محمد معین، تهران/پاریس، ۱۹۵۳م.
(۷۰) ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۷۱) ناصرخسرو، زادالمسافرین، به کوشش
محمد بذل الرحمان، برلین، ۱۳۴۱ق.
(۷۲) ناصرخسرو، وجه دین، به کوشش غلامرضا اعوانی، تهران، ۱۹۷۷م.
(۷۳) نصیرالدین طوسی،
محمد، روضة التسلیم، به کوشش ایوانف، لیدن، ۱۹۵۰م.
(۷۴) نظام الملک، سیاست نامه، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۷۵) نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به کوشش ریتر، استانبول، ۱۹۳۱م.
(۷۶) نویری،
احمد، نهایة الارب، به کوشش
محمد جابر عبدالعال، قاهره، ۱۹۸۴م.
(۷۷) نیشابوری،
احمد، استتار الامام، به کوشش ایوانف، مجلة کلیة الاداب بالجامعة المصریة، ۱۹۳۶م، ج ۴.
(۷۸) هفت باب باباسیدنا، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۳۳م.
(۷۹) همدانی، حسین، الصلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۸۰) همدانی، حسین، فی نسب الخلفاء الفاطمیین، قاهره، ۱۹۵۸م.
(۸۱) یحیی بن حسین بن قاسم، غایة الامانی، به کوشش سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، ۱۹۶۸م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اسماعیلیه»، ج۸، ص۳۴۹۳.