• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

استغاثه انسان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



هنگامى كه انسان به بيمارى سختى مبتلا مى‌شود يا در امواج توفان دریا گرفتار مى‌آيد و دست خود را از همه جا كوتاه مى‌بيند، به اقتضاى فطرت توحيدى، اين حقيقت را درمى‌يابد كه در عالم، قدرتى هست كه بتواند وى را در هر شرايطى كه باشد نجات دهد. در‌ اين‌ حالت، انسان با تضرع و زارى، فقط به خدا استغاثه مى‌كند؛ اما پس از رفع آن، دوباره ناسپاسى و بى‌اعتنايى را از سر می‌گیرد.

فهرست مندرجات

۱ - استغاثه در گرفتارى و ناسپاسى پس از رفع آن
       ۱.۱ - تفسیر آیه
              ۱.۱.۱ - مراد از ظلمت
              ۱.۱.۲ - مراد از تضرع
       ۱.۲ - بیان آیه
              ۱.۲.۱ - مراد از کرب
۲ - استغاثه در حال محنت
       ۲.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان
              ۲.۱.۱ - معنی ضر
              ۲.۱.۲ - سبب ضلالت و طغیان کافران
       ۲.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه
              ۲.۲.۱ - زینت دادن اعمال
              ۲.۲.۲ - علت اسرافکاری افراد
       ۲.۳ - تفسیر آیه
              ۲.۳.۱ - مراد از فلک
       ۲.۴ - تفسیر آیه
              ۲.۴.۱ - مراد از بغی
              ۲.۴.۲ - يَا أَيُّهَا النَّاسُ ....
              ۲.۴.۳ - متاع الحیوة الدنیا
       ۲.۵ - تفسیر آیه
              ۲.۵.۱ - مراد از تجئرون
       ۲.۶ - بیان آیه
       ۲.۷ - تفسیر آیه
       ۲.۸ - تفسیر آیه
              ۲.۸.۱ - مراد از انابه و خوله
       ۲.۹ - بیان آیه
              ۲.۹.۱ - دیدگاه مفسران
              ۲.۹.۲ - بیان یک نکته
۳ - استغاثه شدید هنگام گرفتارى و محنت
       ۳.۱ - تفسیر آیه
              ۳.۱.۱ - مراد از نَأى بِجَانِبِهِ
۴ - پانویس
۵ - منبع


انسان در حال محنت و گرفتارى به پيشگاه خدا استغاثه می‌کند، و پس از رفع آن، مجددا ناسپاسى و بى‌اعتنايى را از سر می‌گیرد:

•• «قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ بگو: «چه کسى شما را از تاريکي‌هاى خشکى و دريا رهايى مى‌بخشد؟ درحالى‌که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانى مى‌خوانيد؛ (و مى‌گوييد:) اگر از اين (خطرات و ظلمت‌ها) ما را رهايى مى‌بخشد، از شکرگزاران خواهيم بود».

۱.۱ - تفسیر آیه

بار دیگر قرآن دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان مى‌برد و در آن مخفیگاه اسرارآمیز نور توحید و یکتاپرستى را به آنها نشان مى‌دهد و به پیامبر دستور مى‌دهد به آنها این چنین بگوید: چه کسى شما را از تاریکی‌هاى بر و بحر رهایى مى‌بخشد؟! (قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر؟)

۱.۱.۱ - مراد از ظلمت

لازم به یادآورى است که ظلمت و تاریکى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى: ظلمت حسى آن است که نور به‌کلى قطع شود یا آن‌چنان ضعیف شود که انسان جایى را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت معنوى همان مشکلات و گرفتاری‌ها و پریشانی‌هایى است که عاقبت آنها تاریک و ناپیداست. جهل ظلمت است، هرج و مرج اجتماعى و اقتصادى و نابسامانی‌هاى فکرى و انحرافات آلودگی‌هاى اخلاقى که عواقب شوم آنها قابل پیش‌بینى نیست و یا چیزى جز بدبختى و پریشانى نمى‌باشد، همگى ظلمت‌اند.
ظلمت و تاریکى ذاتا هولناک و توهم‌انگیز است؛ زیرا حمله بسیارى از جانوران خطرناک و دزدان و جانیان در پرده تاریکى صورت مى‌گیرد و هر کس خاطراتى در این زمینه دارد،؛ لذا به هنگام گرفتار شدن در میان تاریکى، اوهام و خیالات جان مى‌گیرند، اشباح و هیولاهاى وحشتناک از زوایاى خیال بیرون مى‌دوند، و افراد عادى را در خوف و ترس فرو مى‌برند.
ظلمت و تاریکى شعبه‌اى از عدم است و انسان ذاتا از عدم مى‌گریزد و وحشت دارد، و به همین جهت معمولا از تاریکى مى‌ترسد.
اگر این تاریکى با حوادث وحشتناک واقعى آمیخته شود و مثلاً انسان در یک سفر دریایى شب تاریک و بیم موج و گردابى حائل محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتى است که به هنگام روز پدید مى‌آید؛ زیرا معمولا راه‌هاى چاره در چنان شرایطى به روى انسان بسته مى‌شود، همین‌طور اگر در شبى تاریک در میان بیابانى راه را گم کند و صداى وحشتناک حیوانات درنده که در دل شب طعمه‌اى براى خود مى‌جویند از دور و نزدیک به گوش او رسد، در چنین لحظاتى است که انسان همه چیز را به دست فراموشى مى‌سپارد و جز خودش و نور تابناکى که در اعماق جانش مى‌درخشد و او را به سوى مبدئى مى‌خواند که تنها اوست که مى‌تواند چنان مشکلاتى را حل کند، از یاد مى‌برد. این‌گونه حالات دریچه‌هایى هستند به جهان توحید و خداشناسى.
لذا در جمله بعد مى‌گوید: در چنین حالى شما از لطف بى‌پایان او استمداد مى‌کنید گاهى آشکارا و با تضرع و خضوع و گاهى پنهانى در درون دل و جان او را مى‌خوانید (تدعونه تضرعا و خفیة ).
و در چنین حالى فورا با آن مبدا بزرگ عهد و پیمان می‌بندید که اگر ما را از کام خطر بره‌اند، به‌طور قطع شکر نعمت‌هاى او را انجام خواهیم داد و جز به او دل نخواهیم بست (لئن انجینا من هذه لنکونن من الشاکرین).

۱.۱.۲ - مراد از تضرع

ذکر تضرع که به معنى دعاى آشکار و خفیة که دعاى پنهانى است شاید به خاطر این باشد که مشکلات با هم متفاوت‌اند گاهى به مرحله شدت نرسیده انسان را به دعاى پنهانى دعوت مى‌کند و گاهى که به مرحله شدید مى‌رسد، آشکارا دست به دعا برمی‌دارد، و گاهى ناله‌ها و فریادها سر مى‌دهد، منظور این است که خداوند هم مشکلات شدید و هم مشکلات ضعیف شما را حل مى‌کند.

•• «قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ؛ بگو: «خداوند شما را از اينها، و از هر مشکل و ناراحتى، نجات مى‌دهد؛ باز هم شما براى او شريک قرار مى‌دهيد! (و راه کفر مى‌پوييد.)».

۱.۲ - بیان آیه



۱.۲.۱ - مراد از کرب

کرب (بر وزن حرب) در اصل به معنى زیر و رو کردن زمین و حفر آن است و نیز به معنى گره محکمى که در طناب دلو مى‌زنند آمده است؛ سپس در غم و اندوه‌هایى که قلب انسان را زیر و رو مى‌کند و همچون گرهى بر دل انسان مى‌نشیند، گفته شده است.
بنابراین ذکر کلمه کرب در آیه بالا که معنى وسیع و گسترده‌اى دارد و هر‌گونه مشکل مهمى را شامل مى‌شود بعد از ذکر ظلمات برو بحر که به قسمت خاصى از شداید گفته مى‌شود از قبیل ذکر یک مفهوم عام بعد از بیان مفهوم خاص است (دقت کنید).


مسرفان در حال محنت و گرفتاری به درگاه خدا استغاثه کرده و پس از رفع آن، دوباره ناسپاسى می‌کنند:

•• «وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ هنگامى که به انسان زيان (و ناراحتى) رسد، ما را (در هر حال:) در حالى که به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است، مى‌خواند؛ اما هنگامى که ناراحتى را از او برطرف ساختيم، چنان مى‌رود که گويى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسيده بود، نخوانده است! اين‌گونه براى اسراف‌کاران، اعمالشان زینت داده شده است (که زشتى اين عمل را درک نمى‌کنند)!».

۲.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان



۲.۱.۱ - معنی ضر

کلمه (ضر) - به ضم ضاد - به معناى حوادث و امورى است که به جان آدمى ضرر برساند؛ و معناى جمله (دعانا لجنبه او قاعدا او قائما) این است که وقتى به انسان ضررى مى‌رسد، ما را مى‌خواند؛ درحالى‌که به پهلو افتاده و یا نشسته و یا ایستاده است؛ و ظاهرا این تردید به منظور تعمیم مى‌باشد و مى‌خواهد بفرماید: چه به پهلو و چه نشسته و چه ایستاده و چه در هر حال دیگرى که فرض شود بر دعا و خواندن ما اصرار مى‌ورزد، و در هیچ حالى ما را فراموش نمى‌کند. ممکن هم هست هر سه کلمه (لجنبه او قاعدا او قائما) همگى حال از کلمه (الانسان) باشد، نه حال از فاعل (دعانا)، در این صورت عامل در این سه حال کلمه (مس) مى‌باشد، و معناى جمله چنین مى‌شود: (وقتى که ناملایمى به انسان برسد، او در حالى که خوابیده یا نشسته و یا ایستاده در همان حال ما را مى‌خواند). و این معنا در بعضى از روایات بى‌سند وارد شده؛ و جمله (دعانا لجنبه) مربوط به بیمارى است که قدرت برخاستن ندارد، و جمله (او قاعدا) مربوط به مریضى است که نمى‌تواند بایستد، و جمله (او قائما) مربوط به افراد سالم است.
و جمله (مر کان لم یدعنا الى ضر مسه) کنایه است از فراموشی و غفلت از چیزى که فراموش نمى‌شود.
و معناى آیه این است که: وقتى بلاء و ناملایمى جانکاه به انسان مى‌رسد مدام و بدون وقفه ما را به منظور رفع آن بلا مى‌خواند و برخواندن خود اصرار مى‌ورزد، و همین که بلاى او را برطرف مى‌کنیم به‌کلى ما را فراموش مى‌کند، و دلش به سوى همان کارهایى که قبلاً داشت کشیده مى‌شود، آرى؛ این چنین اعمال که اسرافگران و مفرطان در تمتع به زخارف دنیوى دارند، در نظرشان زیبا جلوه مى‌کند، آن‌قدر زیبا که جانب ربوبیت پروردگار را بکلى از یاد مى برند، و به فرضى هم که کسى آنان را یادآورى کند اصلا از یاد خدا روى بر‌مى‌گردانند.

۲.۱.۲ - سبب ضلالت و طغیان کافران

سبب ضلالت و طغیان کافران و غفلت ورزیدنشان از خداى تعالى
و در این آیه علت اینکه منکرین معاد به ضلالت و غى خود ادامه مى‌دهند بیان شده‌، و خصوصیات آن سبب ذکر شده‌، و آن این است که این‌گونه افراد مثلشان مثل انسانى است که گرفتار بلا و ضرى جانکاه شده، و به خاطر این گرفتارى خدای تعالی را مى‌خواند، و یک‌سره‌،
اى خدا اى خدا مى‌کند، و اصرار مى‌ورزد تا آنکه خدا گرفتاریش را - که به خاطر رفع آن خدا خدا مى‌کرد - برطرف سازد، و ناگهان دنبال همان نافرمانی‌ها که قبلا داشت بگیرد، و فراموش کند که همو بود که آن همه خدا خدا مى‌کرد؛ هم‌چنان‌که علت این فراموشى این است که بعد از نجات از گرفتارى شیطان گناهان و [[|شهوات]] را در نظر او جلوه مى‌دهد؛ آن‌چنان‌که یاد آن شهوات جاى خالى در دل او براى یاد خدا باقى نمى‌گذارد، و خدا را بعد از مدت‌ها خدا خدا کردن از یادش مى‌برد.
هم‌چنین این اسرافگران و منکرین معاد علت انکارشان این است که شیطان اعمال زشت آنان را در نظر آنان زینت داده، در نتیجه دل‌هایشان به سوى آن اعمال کشیده شد؛ به‌طورى‌که جایى براى یاد خدا در آن نماند، و قهراً خدا از یادشان رفت، و با اینکه خداى تعالى با فرستادن رسولان پیشین و با معجزاتى روشن مقام خود را به آنان یادآورى کرد و توجهشان داد به اینکه اقوام پیشین را به جرم اینکه ایمان نیاوردند و به جرم اینکه ظلم کردند، هلاکشان ساخت. مع ذلک ایمان نیاوردند، و این سنتى است از خداى تعالى که مردم مجرم را این‌طور جزا مى‌دهد.
از اینجا روشن مى‌شود که آیه بعدى از جمله (و لقد اهلکنا القرون من قبلکم ...) متمم بیان این آیه است، که مى‌فرماید: (و اذا مس ‌ الانسان الضر دعانا...).

۲.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه

آرى خاصیت مشکلات و حوادث دردناک‌، کنار رفتن حجاب‌ها از روى فطرت پاک آدمى است‌، در کوره حوادث تمام قشرهاى سیاهى که روى این فطرت را پوشانده است مى‌سوزد و از میان مى‌رود، و براى مدتى‌، هرچند کوتاه درخشش این نور توحیدى آشکار مى‌گردد.
سپس مى‌گوید اما این افراد، چنان کم‌ظرفیت و بى‌خردند که (به مجرد اینکه بلا و ناراحتى آنها را بر‌طرف مى‌سازیم، آن‌چنان در غفلت فرو مى‌روند که گویا هرگز از ما تقاضایى نداشتند و ما نیز به آنها کمکى نکردیم) (فلما کشفنا عنه ضره مر کان لم یدعنا الى ضر مسه).
(آرى این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است) (کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون).

۲.۲.۱ - زینت دادن اعمال

در اینکه چه کسى اعمال این‌گونه افراد را در نظرشان جلوه و زینت مى‌دهد، در (۴۲۸) بحث کرده‌ایم و اجمال سخن این است که: زینت‌دهنده خداوند است؛ اما از این طریق که این خاصیت را در اعمال زشت و آلوده آفریده که هر قدر انسان به آنها بیشتر آلوده شود، بیش‌تر خو مى‌گیرد و نه‌تنها قبح و زشتى آنها تدریجاً از میان مى‌رود، بلکه کم‌کم به‌صورت عملى شایسته در نظرشان مجسم مى‌گردد!

۲.۲.۲ - علت اسرافکاری افراد

و اما چرا در آیه فوق این‌گونه افراد به عنوان (مسرف) (اسراف‌کار) معرفى شده‌اند به خاطر این است که چه اسرافى از این بالاتر که انسان مهم‌ترین سرمایه وجود خود یعنى عمر و سلامت و جوانى و نیروها را بیهوده در راه فساد و گناه و عصیان و یا در مسیر به دست آوردن متاع بى‌ارزش و ناپایدار این دنیا به هدر دهد، و در برابر این سرمایه چیزى عائد او نشود.
آیا این کار اسراف نیست و چنین کسان مسرف محسوب نمى‌شوند.

•• «هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ او کسى است که شما را در خشکى و دريا سير مى‌دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى‌گيريد، و بادهاى موافق آنان را (به‌سوى مقصد) حرکت مي‌دهد و خوشحال مى‌شوند، ناگهان طوفان شديدى مى‌وزد؛ و امواج از هرسو به سراغ آنها مى‌آيد؛ و گمان مى‌کنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى‌خوانند که: «اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاس‌گزاران خواهيم بود!».

۱.۱ - تفسیر آیه


۲.۳.۱ - مراد از فلک

کلمه (فلک) به معناى کشتى است، هم یک [[|کشتى]] را فلک مى‌گویند و هم جمع کشتی‌ها را، البته در اینجا جمع آن مورد نظر است، به دلیل اینکه با فعل جمع از حرکت و جریان آن تعبیر کرده و فرموده: (و جرین بهم)، و کلمه (ریح) به معناى نسیم و (ریح عاصف) به معناى باد تند است، و جمله (احیط بهم) کنایه است از اینکه مشرف به هلاکت شوند، و تقدیر کلام (احاط بهم الهلاک)، و یا (احاط بهم الامواج) است؛ یعنى بلاء و یا موج‌ها از هر سو به آنان احاطه کند، و اشاره به کلمه (هذه) دلالت بر شدت و بلایى دارد که گرفتارش شده‌اند. و معناى آیه روشن است.

در این آیه نیز التفات عجیبى به‌کار رفته، و آن التفات از خطاب به غیبت می‌باشد. از جمله (و جرین بهم بریح طیبة) تا جمله (بغیر الحق) - در آیه بعد - مردم غایب فرض شده‌اند؛ در‌حالى‌که قبلاً مورد خطاب قرار داشتند، مى‌فرمود: (خدا آن کسى است که شما را در خشکى و در دریا سیر مى‌دهد، تا آنکه سرنوشت شما را به درون کشتى بکشد)، آن وقت ناگهان همین مردم مورد خطاب را غایب فرض کرده مى‌فرماید: (و به‌وسیله بادهاى تند، کشتى آنان را به حرکت در آورد)، که در این قسمت خطاب را متوجه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نموده و عجیبترین قسمت داستانى را که براى آن جناب تعریف مى‌کند، خاطرنشانش مى‌سازد تا این قسمت را بشنود و تعجب کند؛ و این التفات علاوه بر این، رویگردانى از مردم نیز هست؛ یعنى خواسته است بفهماند مردم آن لیاقت و آن درکى را که خداى تعالى با آنان بطور مخاطب و رو در رو سخن بگوید ندارند.

•• «فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ او کسى است که شما را در خشکى و دريا سير مى‌دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى‌گيريد، و بادهاى موافق آنان را (به‌سوى مقصد) حرکت مي‌دهد و خوشحال مى‌شوند، ناگهان طوفان شديدى مى‌وزد؛ و امواج از هرسو به سراغ آنها مى‌آيد؛ و گمان مى‌کنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى‌خوانند که: «اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاس‌گزاران خواهيم بود!».

۱.۱ - تفسیر آیه


۲.۴.۱ - مراد از بغی

کلمه (بغى) در اصل به معناى طلب کردن است، و بیشتر در مورد ظلم استعمال مى‌شود؛ چون ظلم، طلب کردن حق دیگران از راه تعدی بر آنان است، که البته در این‌گونه موارد حتما قید (بغیر الحق) را بعد از کلمه (بغى) مى‌آورند، و اگر این کلمه در اصل به معناى ظلم می‌بود، آوردن این قید بیهوده و زائد بود، چون ظلم همیشه به غیر حق هست و احتیاج به آوردن این قید نیست.
جمله مورد بحث تتمه آیه سابق است، و مجموع آن آیه و این جمله یعنى از (هو الذى یسیرکم فى البر و البحر) تا جمله (بغیر الحق) به منزله شاهد و مثال است براى مطلب کلى و عمومى قبل که می‌فرمود: (و اذا اذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم ...)؛ و یا مثال است بر خصوص جمله (قل اللّه اسرع مکرا)، و به‌هر‌حال جمله بعدى که مى‌فرماید: (یا ایها الناس انما بغیکم على انفسکم ...) جمله‌اى است که تمامیت غرض از کلام در آیه سابق متوقف بر آن است، هرچند که کلام رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله) نباشد ـ دقت بفرمایید.

۲.۴.۲ - يَا أَيُّهَا النَّاسُ ....

در این آیه نیز التفاتى از غیبت به خطاب به کار رفته است. در آغاز در جمله (یا ایها الناس) خطابى از خداى تعالى به مردم شده بدون اینکه کسى واسطه باشد، چون این جمله تتمه کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که مأمور بود مردم را به آن مخاطب قرار دهد نمى‌باشد، به دلیل اینکه به دنبالش فرموده: (ثم الینا مرجعکم - سپس بازگشتشان به‌سوى ما است)، و معلوم است که این گفته نمى‌تواند گفته رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) باشد.
و اما اینکه چه نکته‌اى این التفات را ایجاب کرده؟ نکته‌اش نظیر همان نکته‌اى است که قبلا در اول کلام ذکر کردیم، و گفتیم که در جمله (ان رسلنا یکتبون ما تمکرون)، خداى تعالى در‌حالى‌که روى سخنش با رسول گرامی‌اش بود به‌طور ناگهانى براى مردم تجلى کرد، در این جمله نیز نظیر آن نکته باعث این التفات شده، در آغاز جمله، رسول خدا مردم را مخاطب قرار داده، فرمود: (یا ایها الناس انما بغیکم ...)، و مردم در این لحظه سرگرم گوش دادن به سخنان آن حضرت بودند، مى‌پنداشتند که خدا غایب و از نیات آنان و مقاصدى که در اعمالشان دارند غافل است، ناگهان خداى سبحان بر آنان اشراف نموده مى‌فرماید: (ثم الینا مرجعکم)، و با این التفات این حقیقت را براى مردم مجسم مى‌سازد که من در همه احوال شما با شمایم، و به شما احاطه دارم، و مى‌فرماید: من از خود شما به شما نزدیک‌تر و به اعمالتان آگاه‌ترم؛ پس هر عملى که به عنوان طغیان و نیرنگ بر ما انجام دهید با تقدیر ما انجام می‌دهید، و آن عمل به دست و قدرت ما صورت مى‌گیرد، پس با این حال چگونه مى‌توانید بر ما طغیان کنید؟ بلکه همین عمل عینا طغیان شما علیه خودتان است، براى اینکه شما را از ما دور مى‌سازد، و آثار سوء آن در نامه اعمالتان نوشته مى‌شود، و به همین دلیل بغى و ستم شما علیه خود شماست، و انگیزه شما بر این طغیانگرى رسیدن به زندگی مادى دنیا و بهره‌ورى چند روزى اندک است، که در آخر بازگشتتان به سوى ما منتهى مى‌شود، آن وقت به شما خبر می‌دهیم و در آنجا حقایق اعمالتان را برایتان روشن می‌سازیم.

۲.۴.۳ - متاع الحیوة الدنیا

کلمه (متاع) در قرائت حفص به نقل از عاصم منصوب خوانده شده، و عامل آن که مقدر است فعل (تتمتعون) می‌باشد و تقدیر کلام: (تتمتعون متاع الحیوة الدنیا) است، و در قرائت سایر قراء به رفع خوانده شده، تا خبر باشد براى مبتدایى محذوف، و تقدیر کلام (هو متاع الحیوة الدنیا) است، و ضمیر (هو) به (بغى) برمی‌گردد.
و بنابر هر دو قرائت، جمله مورد بحث تا آخر آیه تفصیل اجمالى است که در جمله (انما بغیکم على انفسکم) بود. و بنابراین جمله مورد بحث می‌خواهد بیان کند که چرا بغى آنان علیه خود آنان است، و این تعلیل از قبیل علت آوردن به تفصیل براى اجمال و بیان اجمال به وسیله تفصیل است.
•• «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ؛ آنچه از نعمت‌ها داريد، همه از سوى خداست! و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مى‌خوانيد!».

۱.۱ - تفسیر آیه

این در حقیقت سومین بیان است براى لزوم پرستش معبود یگانه یعنى الله، و منظور این است که اگر پرستش بتها به خاطر شکر نعمت است، که بتها به شما نعمتى نداده‌اند که شکرش لازم باشد، بلکه سر تا پاى وجود شما را نعمت‌هاى خدا فرا گرفته است، با این حال بندگى او را رها مى‌کنید و به سراغ بت‌ها مى‌روید! علاوه بر این هنگامى که ناراحتی‌ها، مصائب، بلاها و رنج‌ها به سراغ شما مى‌آید براى دفع آنها تنها دست تضرع به درگاه او برمى‌دارید و او را مى‌خوانید (ثم اذا مسکم الضر فالیه تجئرون).
بنابراین اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشکلات است، آن هم که از ناحیه خداست و شما نیز عملا ثابت کرده‌اید که در سختت‌رین حالات زندگى همه چیز را رها مى‌کنید و تنها به در درگاه او مى‌روید.
و این چهارمین بیان براى مسئله توحید عبادت است.

۲.۵.۱ - مراد از تجئرون

(تجئرون) در اصل از ماده جؤ ار (بر وزن غبار) به معنى آواى چهار پایان و وحوش است که بى‌اختیار به هنگام درد و رنج سر مى‌دهند و سپس به عنوان کنایه در همه ناله‌هایى که بى‌اختیار از درد و رنج برمى‌خیزد به کار رفته است‌، انتخاب این تعبیر در اینجا مخصوصا این نکته را مى‌رساند که در آن زمان که مشکلات فوق‌العاده زیاد مى‌شود و کارد به استخوان مى‌رسد و بى‌اختیار فریاد درد و رنج مى‌کشید، آیا در آن زمان جز الله را مى‌خوانید؟!
پس چرا در حال آرامش و مشکلات کوچک دست به دامن بت مى‌زنید؟!

•• «ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ؛ (اما) هنگامى که ناراحتى و رنج را از شما برطرف مى‌سازد، ناگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مى‌شوند».

۱.۲ - بیان آیه


در حقیقت قرآن به این نکته باریک اشاره مى‌کند که فطرت توحید در وجود همه شما هست، ولى در حال عادى، پرده‌هاى غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آن را مى‌پوشاند، اما به هنگامى که تندباد حوادث و طوفان‌هاى بلا مى‌وزد این پرده‌ها کنار مى‌روند و نور فطرت آشکار مى‌گردد و مى‌درخشد، درست در همین حال است که خدا را با تمام وجود و با اخلاص کامل مى‌خوانید، خدا نیز پرده‌هاى بلا و رنج و مصیبت را از شما دور مى‌سازد که این گشودن پرده‌هاى رنج، نتیجه گشوده شدن پرده‌هاى غفلت است (توجه داشته باشید در آیه تعبیر به کشف الضر شده است که به معنى کنار زدن پرده‌هاى مشکلات است).
ولى هنگامى که طوفان فرو نشست و به ساحل آرامش باز گشتید، از نو همان غفلت و غرور، و همان شرک و بت‌پرستی خودنمایى مى‌کند.

•• «وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامى که رنج و زيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مى‌خوانند و توبه‌کنان به‌سوى او باز مى‌گردند؛ اما همين که رحمتى از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مى‌شوند».

۱.۱ - تفسیر آیه

تعبیر به (مس) براى این است که: بر ناچیزى و مختصر بودن گرفتارى دلالت کند، و نکره آوردن (ضر) و (رحمه) نیز براى افاده اختصار و ناچیزى است، و معناى آیه این است که: چون مختصر ضررى از قبیل مرض، فقر و شدت‌، به انسان‌ها برسد، پروردگارشان را مى‌خوانند، درحالى‌که به‌سوى او که همان خدای سبحان است بازگشت مى‌کنند، و چون خدای تعالی مختصر رحمتى به ایشان بچشاند، ناگهان جمعى از این مردم به پروردگارشان که دیروز او را مى‌خواندند، و به ربوبیتش اعتراف مى‌کردند، شرک ورزیده و شریک‌ها برایش مى‌تراشند. خلاصه مى‌خواهد بفرماید: انسان طبیعتا کفرانگر نعمت‌هاست؛ هرچند که در هنگام گرفتارى به نعمت و ولى نعمت اقرار داشته باشد. و اگر فرموده: (ناگهان جمعى از مردم) براى این است که همه مردم چنین نیستند.
•• «وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ؛ هنگامى که انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مى‌خواند و بسوى او باز مى‌گردد؛ اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مى‌خواند از ياد مى‌برد و براى خداوند همتايانى قرار مى‌دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزى از کفرت بهره‌ گير که از دوزخيانى!».

۱.۱ - تفسیر آیه


۲.۸.۱ - مراد از انابه و خوله

کلمه (انابه) به معناى برگشتن است؛ و کلمه (خوله) ماضى است از باب تفعیل و از ماده (خول)، (تخویل) - به‌طورى‌که در مجمع البیان گفته - به معناى عطیه‌اى بزرگ به عنوان بخشش و کرامت است.
انسان بالفطره خداشناس است و در حال اضطرار رو به اوست؛ ولى در حال تنعم و خوشى، غافل از او.
بعد از آنکه در آیه قبلى سخن از کفرانگران نعمت بود و در آن فرمود: خداى سبحان با اینکه بى‌نیاز از مردم است، مع ذلک این عمل را براى آنان نمى‌پسندد، اینک در این آیه تنبه مى‌دهد به اینکه انسان طبعاً کفران‌پیشه است، با اینکه او بالفطره پروردگار خود را مى‌شناسد و در هنگام بیچارگى و اضطرار که دستش از همه جا کوتاه مى‌شود، بى‌درنگ رو به‌سوى او مى‌کند و از او نجات مى‌طلبد؛ هم‌چنان که خود او فرموده: (و کان الانسان کفورا) و نیز فرموده: (ان الانسان لظلوم کفار).
بنابراین معناى آیه چنین مى‌شود که: وقتى شدت و یا مرض یا قحطى و امثال آن به انسان مى‌رسد، پروردگار خود را درحالى‌که اعتراف به ربوبیتش دارد مى‌خواند، و به‌سوى او برمى‌گردد، و از ماسواى او اعراض مى‌کند، از او مى‌خواهد که گرفتارى‌اش را برطرف سازد.
•• «فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ؛ هنگامى که انسان را زيانى رسد، ما را (براى حل مشکلش) مى‌خواند؛ سپس هنگامى که از جانب خود به او نعمتى دهيم، مى‌گويد: «اين نعمت را به‌خاطر کاردانى خودم به من داده‌اند»؛ ولى اين وسيله آزمایش (آنها) است؛ اما بيشترشان نمى‌دانند».

۱.۲ - بیان آیه



۲.۹.۱ - دیدگاه مفسران

نقل مى‌کند که در برابر دانشمندان بنى اسرائیل که به او اندرز دادند: از این نعمت‌هاى خداداد در راه رضاى او استفاده کن چنین گفت: (انما اوتیته على علم عندى:) (اینها مواهبى است که من با علم و دانش خود به دست آورده‌ام!)
این غافلان بى‌خبر هیچ فکر نمى‌کنند که آن علم و دانش نیز موهبتى از سوى خداست، آیا آنها این علم و دانشى را که سبب تدبیر معاش و کسب درآمدهاى فراوان مى‌شود خودشان به خودشان داده‌اند؟ یا از ازل جزء ذاتشان بوده است؟!.
بعضى مفسران در تفسیر این جمله احتمال دیگرى نیز داده‌اند و آن اینکه آنها مى‌گویند: این مواهب را خدا به خاطر این به ما داده است که عالم به لیاقت و استحقاق ما بوده.
این احتمال گرچه در آیه مورد بحث امکان دارد، ولى در آیه سوره قصص ‌در مورد قارون با توجه به کلمه (عندى) (نزد من) ممکن نیست، و مى‌تواند قرینه‌اى بر آیه مورد بحث و ترجیح تفسیر اول بوده باشد.
سپس قرآن در پاسخ این افراد خودبین و کم‌ظرفیت که چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى‌کنند، چنین مى‌گوید: (بلکه این نعمت وسیله آزمایش آنها است ولى اکثرشان نمى‌دانند) (بل هى فتنة و لکن اکثرهم لا یعلمون).
هدف این است که با بروز حوادث سخت، و به دنبال آن رسیدن بر نعمت‌هاى بزرگ، آنچه را در درون دارند آشکار کنند.
آیا به هنگام مصیبت مأیوس، و به هنگام نعمت مغرور مى‌گردند؟
آیا در این تحولات بیشتر به فکر خدا مى‌افتند، و یا غرق دنیا مى‌شوند؟
آیا خویشتن خویش را فراموش مى‌کنند و یا با توجه به ضعف‌هاى خود بیش از پیش به یاد خدا خواهند بود؟
ولى افسوس که بیشتر مردم فراموش‌کارند و از این حقایق آگاه نیستند.
این حقیقت بارها در آیات قرآن تکرار شده است که خداوند حکیم گاه انسان را در تنگناى مشکلات قرار مى‌دهد، و گاه در رفاه و آسایش و نعمت، تا او را از این طرق بیازماید، ارزش وجودى او را بالا ببرد، و به این حقیقت که همه چیز از ناحیه اوست، آشنا سازد.
اصولا شداید زمینه‌ساز شکوفایى فطرت است.

۲.۹.۲ - بیان یک نکته

قابل توجه اینکه در این آیه روى کلمه (انسان) تکیه شده، و او را به عنوان فراموش‌کار و مغرور معرفى کرده، این اشاره به انسان‌هایى است که تحت تربیت مکتب‌هاى الهى قرار نگرفته‌اند، و مربى و راه‌نمایى نداشته‌اند، شهواتشان آزاد بوده، در میان هوس‌ها غوطه‌ور شده، و به‌صورت گیاهانى خودرو بوده‌اند، آرى آنها هستند که هرگاه گرفتار درد و رنجى شوند، به‌سوى خدا مى‌آیند، و هنگامى که طوفان حوادث فرو نشست و مشمول نعمت‌هایى گردند خدا را به دست فراموشی مى‌سپارند.


انسان هنگام گرفتارى و محنت، شدیداً به خداوند متعال استغاثه می‌کند:
•• «وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ؛ و هرگاه به انسان (غافل و بى‌خبر) نعمت دهيم، روى مى‌گرداند و به حال تکبر از حق دور مى‌شود؛ ولى هرگاه مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان و مستمر (براى برطرف شدن آن) دارد!».

۱.۱ - تفسیر آیه


۳.۱.۱ - مراد از نَأى بِجَانِبِهِ

کلمه (نا) از ماده (ناى) است که به معناى دور شدن است؛ و مراد از کلمه (جانب) پهلو است، و ممکن است مراد از آن جهت و مکان باشد؛ پس اینکه فرمود: (و نآ بجانبه) کنایه است از دور شدن و خود را کنار کشیدن؛ و این هم کنایه است از تکبر و نخوت، و مراد از (دعاى عریض) دعاى وسیع و طولانى است، و این خود کنایه است از استمرار و اصرار دعاکننده در دعاى خود. و آیه شریفه در مقام مذمت انسان و توبیخ وى است به اینکه وقتى خداى تعالى به او نعمتى مى‌دهد او از خدا روى مى‌گرداند، و تکبر مى‌کند؛ و چون نعمتى را از او سلب مى‌کند، باز به یاد خدا مى‌افتد و به سویش روى مى‌آورد، و به‌طور دائم دست به دعا برمى‌دارد، و در دعایش اصرار مى‌ورزد.


۱. انعام/سوره۶، آیه۶۳.    
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۷۹.    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۸۰.    
۴. انعام/سوره۶، آیه۶۴.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۸۱.    
۶. یونس/سوره۱۰، آیه۱۲.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۸، ترجمه موسوی همدانی.    
۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۸، ترجمه موسوی همدانی.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۳۸ ۲۳۹.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۳۹.    
۱۱. یونس/سوره۱۰، آیه۲۲.    
۱۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۰ ۴۹، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۳. یونس/سوره۱۰، آیه۲۳.    
۱۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۰، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۱، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۶. نحل/سوره۱۶، آیه۵۳.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۶۲ ۲۶۲.    
۱۸. نحل/سوره۱۶، آیه۵۴.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۲۶۳.    
۲۰. روم/سوره۳۰، آیه۳۳.    
۲۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۷۴ ۲۷۳، ترجمه موسوی همدانی.    
۲۲. زمر/سوره۳۹، آیه۸.    
۲۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۳۶۸، ترجمه موسوی همدانی.    
۲۴. زمر/سوره۳۹، آیه۴۹.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۴۹۳.    
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۴۹۴.    
۲۷. نحل/سوره۱۶، آیه۵۳.    
۲۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۶۱۲، ترجمه موسوی همدانی.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۶۱، برگرفته از مقاله «استغاثه انسان».    



رده‌های این صفحه : استغاثه | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار