احتجاج به تورات (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چندین مرتبه با
احتجاج به
تورات با
اهل کتاب و
یهودیان و ... بحث کرده است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با
اهل کتاب، درباره
یهودی و
نصرانی نبودن
ابراهیم علیهالسلام، به نزول
تورات و
انجیل پس از آن حضرت به تورات احتجاج کرده است:
یـاهل الکتـب لم تحاجون فی ابرهیم وما انزلت التورة والانجیل الا من بعده افلا تعقلون• ما کان ابرهیم یهودیـا ولا نصرانیـا ولـکن کان حنیفـا مسلمـا وما کان من المشرکین.
ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم،
گفتگو و
نزاع میکنید (و هر کدام، او را پیرو
آیین خودتان معرفی مینمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا
اندیشه نمیکنید؟!
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه موحدی خالص و
مسلمان بود و هرگز از
مشرکان نبود.
در ادامه بحثهای مربوط به اهل کتاب در این
آیات روی سخن را به آنها کرده، میفرماید: ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم به
گفتگو و نزاع میپردازید (و هر کدام او را از خود میدانید) در حالی که تورات و انجیل بعد از او نازل شده (و دوران او قبل از
موسی علیهالسّلام و
مسیح علیهالسّلام بود) آیا اندیشه نمیکنید؟ (یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ما انزلت التوراة و الانجیل الا من بعده ا فلا تعقلون).
آیا چنین چیزی معقول است که
پیامبر پیشین پیرو آئینهای بعد از خود باشد؟ در آیه بعد از طریق دیگری آنها را مورد
سرزنش قرار داده، میفرماید: شما کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن آگاهی داشتید بحث و
گفتگو کردید ولی چرا درباره آنچه به آن آگاهی ندارید، بحث و
گفتگو میکنید؟ (ها انتم هؤلاء حاججتم فیما لکم به علم فلم تحاجون فیما لیس لکم به علم). اشاره به اینکه شما در مسائل مربوط به
مذهب خودتان که از آن آگاهی داشتید بحث و
گفتگو کردید و دیدید که حتی در این مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگی شدهاید و چه اندازه از حقیقت دور افتادهاید (و در واقع علم شما جهل مرکب بود) با این حال چگونه در چیزی که از آن اطلاع ندارید بحث و
گفتگو میکنید و در نتیجه سخنی میگوئید که با هیچ تاریخی سازگار نیست. سپس برای تاکید مطالب گذشته و آماده ساختن برای بحث آینده میگوید: خدا میداند و شما نمیدانید" (و الله یعلم و انتم لا تعلمون).
آری او میداند که در چه تاریخی آئین خود را بر ابراهیم نازل کرده، نه شما که در زمانهای بعد به وجود آمدهاید و بدون اطلاع و مدرک، در این باره
قضاوت میکنید.
سپس با صراحت تمام به این مدعیان پاسخ میگوید که: ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحد خالص و مسلمان (پاک نهادی) بود (ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما). باید توجه داشت که واژه حنیفا از ماده حنف (بر وزن انف) به معنی شخصی یا چیزی است که تمایل به سویی پیدا کرده و در
زبان قرآن به کسی گفته میشود که از آئینهای باطل به سوی
آئین حق متمایل شده است.
در اینجا خداوند ابراهیم علیهالسّلام را به عنوان حنیف توصیف نموده، زیرا او بود که پردههای
تقلید و
تعصب را درید، و در
زمان و محیطی که غرق
بت پرستی بود هرگز در برابر
بت سجده نکرد. ولی از آنجا که بت پرستان زمان
جاهلیت عرب، نیز خود را بر
دین حنیف ابراهیم علیهالسّلام معرفی میکردند، و این سخن به قدری شایع شده بود که یهود و نصاری آنها را حنفاء میگفتند (به این ترتیب حنیف درست معنایی بر ضد معنای اصلیش پیدا کرده بود، و با بت پرستی مرادف شده بود) خداوند پس از توصیف ابراهیم علیهالسّلام به عنوان حنیف و مسلم، میفرماید: او هرگز از مشرکان نبود (و ما کان من المشرکین). تا هرگونه ارتباطی میان ابراهیم و بت پرستان عرب را نفی کند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با
کافران، به آوردن کتابی
هدایت کنندهتر از قرآن و تورات، برای رد بهانههای آنان به تورات احتجاج کرده است:
فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا لولا اوتی مثل ما اوتی موسی او لم یکفروا بما اوتی موسی من قبل قالوا سحران تظـهرا وقالوا انا بکل کـفرون• قل فاتوا بکتـب من عند الله هو اهدی منهما اتبعه ان کنتم صـدقین.
ولی هنگامی که
حق از نزد ما برای آنها آمد گفتند: «چرا مثل همان چیزی که به
موسی داده شد به این پیامبر داده نشده است؟! » مگر بهانه جویانی همانند آنان، معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد، انکار نکردند و گفتند: «این دو نفر (موسی و
هارون) دو ساحرند که
دست به دست هم دادهاند (تا ما را
گمراه کنند) و ما به هر دو کافریم»؟!
بگو: «اگر
راست میگویید (که تورات و قرآن از سوی خدا نیست)، کتابی هدایت بخشتر از این دو از نزد
خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!»
قل فاتوا بکتاب من عند الله هو اهدی منهما، اتبعه ان کنتم صادقین، این جمله تفریع بر
سحر بودن
قرآن و
تورات است، و این تفریع و نتیجهگیری وقتی درست است که وجود یک
کتاب از خدا در میان
بشر واجب باشد، تا
هادی آنان باشد، و بر بشر هم واجب باشد که آن کتاب را پیروی کنند، در این صورت است که اگر به زعم
کفار تورات و قرآن سحر باشند، باید کتاب دیگری باشد که حقا کتاب خدا باشد. و همین طور هم هست، هم چنان که آیه، و لو لا ان تصیبهم مصیبة... ،
میفرماید:
مردم این حق را بر خدا دارند که کتابی بر ایشان نازل کند، و رسولی به سویشان گسیل دارد، و چون چنین است، و نیز چون مردم قرآن و تورات را سحر خواندند، لذا به
رسول خود دستور میدهد به ایشان بگوید: پس شما کتابی غیر از این دو بیاورید، که از این دو هادیتر، و راهنماتر باشد، تا اینکه من آن را پیروی کنم.
از سوی دیگر اگر این دو کتاب سحر باشد، پس باطل و
گمراه کننده است، دیگر هدایتی در آنها نیست، تا بگوییم کتابی بیاورند که از آن دو هادیتر باشد، چون صیغه افعل (تفضیل) بهتر، هادیتر در جایی به کار میرود که بین دو چیز که در یک صفت اشتراک دارند مقایسه شود، و یکی از آن دو از آن صفت بیشتر دارا باشد، آن وقت است که میگوییم: فلانی از فلانی بهتر یا عالمتر است، و اما اگر یکی از آن دو چیز، اصلا از آن
صفت نداشته باشد، صحیح نیست بگوییم: آن دیگری از آن بهتر، و یا دارای مقداری بیشتر از آن صفت است. بنابراین جای این
سؤال هست که چرا در آیه مورد بحث فرمود: هو اهدی منهما؟ با اینکه بر فرض سحر بودن تورات و قرآن دیگر چیزی از صفت هدایت در آنها نیست، تا کتابی که کفار بیاورند هادیتر از آن دو باشد.
جواب این سؤال این است که: آیه در مقام محاجه است، ادعاء میکند که تورات نازل بر موسی و قرآن هادی هستند، و هادیتر از آن دو وجود ندارد، اگر
خصم این را قبول ندارد خودش کتابی بیاورد که هدایت آن بیشتر از هدایت این دو باشد، و واقع را بهتر بیان کند. این را هم باید دانست که اگر در آیه مورد بحث
اعتراف شده است به اینکه تورات کتاب هدایت است، منظور تورات
زمان موسی است، زیرا خود
قرآن کریم تورات موجود در این اعصار را
تحریف شده، و خلل پذیرفته میداند، و هر جا در قرآن کریم تورات به عنوان کتاب خدا، و کتاب هدایت ذکر شده، منظور، آن تورات است نه این. از این هم که بگذریم کتاب خدا که مورد بحث در این آیه است مجموع قرآن و تورات است، و در نتیجه مراد از تورات، تورات از دیدگاه قرآن است، توراتی که قرآن تحریفها و خللهای آن را اصلاح کرده، و چنین توراتی که به وسیله قرآن خللهایش اصلاح شده همان تورات نازل بر موسی، و کتاب هدایت خواهد بود، و معنای اینکه فرمود: ان کنتم صادقین، این است که: اگر در دعوی خود یعنی سحر بودن قرآن و تورات راست میگویند.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با
یهودیان، به ارائه شاهدی از تورات در
تحریم بعضی خوردنیها به تورات احتجاج کردند:
کل الطعام کان حلا لبنی اسرءیل الا ما حرم اسرءیل علی نفسه من قبل ان تنزل التورة قل فاتوا بالتورة فاتلوها ان کنتم صـدقین.
همه غذاها (ی پاک) بر
بنی اسرائیل حلال بود، جز آنچه
اسرائیل (
یعقوب)، پیش از نزول تورات، بر خود تحریم کرده بود (مانند
گوشت شتر که برای او
ضرر داشت.) بگو: «اگر
راست میگویید تورات را بیاورید و بخوانید! (این نسبتهایی که به
پیامبران پیشین میدهید، حتی در تورات تحریف شده شما نیست!)»
این آیه با صراحت تمام تهمتهای
یهود را در مورد تحریم پارهای از غذاهای پاک (مانند
شیر و گوشت شتر) رد میکند و میگوید: در آغاز، تمام این غذاها برای بنی اسرائیل حلال بود، مگر آنچه اسرائیل (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) بر خود تحریم کرده بود. درباره این که یعقوب چه نوع غذایی را بر خود تحریم کرده بود؟ و علت آن تحریم چه بود؟ توضیحی در آیه ذکر نشده است، ولی از
روایات اسلامی بر میآید که هنگامی که یعقوب گوشت شتر میخورد
بیماری عرق النسا (عرق النسا، یک نوع بیماری عصبی است که امروز به آن
سیاتیک میگویند و بر اثر آن اعصاب کمر و پاها به شدت
ناراحت میشود بطوری که گاهی
قدرت حرکت از انسان سلب میشود. ) بر او شدت میگرفت. و لذا تصمیم گرفت که از خوردن آن برای همیشه خودداری کند، پیروان او هم در این قسمت به او
اقتدا کردند، و تدریجا امر بر بعضی مشتبه شد، و تصور کردند این یک تحریم الهی است، و آن را بعنوان یک دستور دینی به خدا نسبت دادند.
قرآن در آیه بالا علت اشتباه آنها را
تشریح میکند و روشن میسازد که نسبت دادن این موضوع به خدا یک
تهمت است.
بنابراین قبل از نزول تورات هیچ یک از غذاهای پاکیزه بر بنی اسرائیل
حرام نبوده که با جمله، من قبل ان تنزل التوراة، در آیه فوق به آن اشاره شده است، اگر چه بعد از نزول تورات و آمدن
موسی بن عمران بر اثر
ظلم و
ستم یهود پارهای از غذاهای پاکیزه به عنوان مجازات، بر آنها تحریم شد.
قل فاتوا بالتوراة فاتلوها ان کنتم صادقین خداوند در این جمله به پیامبرش دستور میدهد که از یهود
دعوت کند همان تورات موجود نزد آنها را بیاورند و آن را بخواند تا معلوم شود که ادعای آنها در مورد تحریم غذاها نادرست است، ولی آنها حاضر به انجام این کار نشدند چون میدانستند در تورات چنین چیزی وجود ندارد.
محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با
یهودیان منکر
وحی بر
بشر، به نزول تورات از جانب خدا بر موسی علیهالسلام به تورات احتجاج کردند:
وما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء قل من انزل الکتـب الذی جاء به موسی نورا وهدی للناس تجعلونه قراطیس تبدونها وتخفون کثیرا وعلمتم ما لم تعلموا انتم ولا ءاباؤکم قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون...
آنها
خدا را درست نشناختند که گفتند: «خدا، هیچ چیز بر هیچ انسانی، نفرستاده است! » بگو: «چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد؟! کتابی که برای مردم،
نور و
هدایت بود اما شما) آن را بصورت پراکنده قرار میدهید قسمتی را آشکار، و قسمت زیادی را پنهان میدارید و مطالبی به شما
تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبودید! » بگو: «خدا! » سپس آنها را در گفتگوهای
لجاجت آمیزشان رها کن، تا
بازی کنند!
قبلا نام
پیامبران را به میان آورد. اکنون روی سخن با منکران
نبوت است.
میفرماید: و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شی ء: آنان
حق معرفت خدا را ادا نکردند و او را آن چنان که باید و شاید،
تعظیم و توصیف نکردند، زیرا گفتند: خداوند پیامبری نفرستاده و بر بشری وحی خود را نازل نکرده است. تا اینکه مقتضای
حکمت و
مصلحت، این است که خداوند
پیامبر بفرستد. معجزات آشکاری هم ثابت کردهاند که خداوند پیامبران بسیاری را برگزیده است. سپس به پیامبر خود دستور میدهد:
قل من انزل الکتاب الذی جاء به موسی : به اینها بگو: چه کسی
تورات را بر موسی نازل کرده است؟ نظر به اینکه
اعتراض کننده
یهودی بود، دستور داد که پیامبر،
کتاب آسمانی تورات را که حتی به
اعتقاد یهودیان بر موسی که بشری بوده است، نازل شده، به یاد آنها آورد و بی اساس بودن اعتراض را اثبات کند.
نورا و هدی للناس تجعلونه قراطیس: حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با حضرت موسی چه فرقی دارد؟! موسی دارای کتابی بود که همچون نوری وسیله هدایت مردم به
راه راست بود. اکنون شما یهودیان کتاب روشنی بخش وی را در کتابها و صحیفههای متفرق ثبت و ضبط کرده، بدان استناد میجویید.
قرآن نیز نظیر تورات و برنامههای آن وسیله هدایت است.
ابوعلی فارسی گوید: یعنی تورات را در کاغذهایی قرار داده و نگهداری میکنید. تبدونها و تخفون کثیرا: تازه مطالب تورات را با
امانت و
تقوی بازگو نمیکنید. قسمتی از آن را آشکار و قسمت عمده آن را که در وصف پیامبر
اسلام و
بشارت به
ظهور اوست، پوشیده میدارید. و علمتم ما لم تعلموا انتم و لا آباؤکم: مجاهد گوید: این جمله خطاب به
مسلمانان است که آنها را بیاد نعمتی که به آنها از طریق
دانش قرآن بخشیده، میاندازد و میگوید این دانش را نه شما داشتید و نه پدرانتان. برخی گویند: خطاب به یهود است. یعنی تورات به شما
تعلیم شد، اما شما آن را تضییع کردید و از آن بهرهای نبردید.
قل الله: ای محمد، به اینها بگو: خداوند تورات و قرآن را نازل کرد. این جواب را باید آنها بدهند. لکن خود خداوند جواب میدهد، زیرا در موردی که طرف مخالف، جوابی غیر از این ندارد و ناچار است که به آن اعتراف کند، مانعی ندارد که از جانب آنها جواب داده شود.
ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون: سپس آنها را در
عناد و خیره سری و باطل و سرگرمی خود ترک کن. مقصود این نیست که پیامبر آنها را دعوت به
دین نکند. بلکه منظور
تهدید آنهاست. گویی میفرماید: آنها را واگذار که سرانجام به بدبختی خود پی میبرند.
گواهی تورات بر
حقانیت قرآن،
حجت خدا در برابر
کافران است:
افمن کان علی بینة من ربه ویتلوه شاهد منه ومن قبله کتـب موسی امامـا ورحمة اولـئک یؤمنون به ومن یکفر به من الاحزاب فالنار موعده فلا تک فی مریة منه انه الحق من ربک ولـکن اکثر الناس لا یؤمنون.
آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و بدنبال آن، شاهدی از سوی او میباشد، و پیش از آن،
کتاب موسی که پیشوا و
رحمت بود (گواهی بر آن میدهد، همچون کسی است که چنین نباشد)؟! آنها (حق طلبان و حقیقت جویان) به او (که دارای این ویژگیهاست،)
ایمان میآورند! و هر کس از گروههای مختلف به او
کافر شود،
آتش وعدهگاه اوست! پس، تردیدی در آن نداشته باش که آن حق است از پروردگارت! ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند!
در
تفسیر آیه فوق در میان مفسران
گفتگو بسیار است، ولی دو تفسیر را که از همه روشنتر به نظر میرسد، به ترتیب اهمیت، در اینجا میاوریم:
۱. در آغاز آیه میگوید: آیا کسی که دلیل روشنی از پروردگار خویش در
اختیار دارد، و به دنبال آن
شاهد و گواهی از سوی خدا آمده و قبل از آن کتاب موسی (تورات) به عنوان پیشوا و رحمت و بیانگر عظمت او آمده است همانند کسی است که دارای این صفات و نشانهها و دلائل روشن نیست (ا فمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسی اماما و رحمة). این شخص همان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است و بینه و دلیل روشن او
قرآن مجید و شاهد و گواه
صدق نبوتش
مؤمنان راستینی همچون
علی علیهالسلام میباشند، پیش از او نشانهها و صفاتش در تورات آمده است.
به این ترتیب از سه
راه روشن حقانیت دعوتش به ثبوت رسیده است: نخست قرآن که بینه و دلیل روشنی است در دست او. دوم
کتب آسمانی پیشین که نشانههای او را دقیقا بیان کرده، و پیروان این کتب در
عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آنها را به خوبی میشناختند و به همین دلیل در
انتظار او بودند.
سوم پیروان فداکار و مؤمنان مخلص که بیانگر صدق دعوت او و گفتار او میباشند زیرا یکی از نشانههای حقانیت یک
مکتب اخلاص و
فداکاری و
عقل و
درایت و
ایمان پیروان آن مکتب است، چرا که هر مکتبی را از پیروانش میتوان شناخت!.
آیا با وجود این دلائل زنده میتوان او را با مدعیان دیگر
قیاس کرد و یا در صدق دعوتش تردید نمود؟. سپس به دنبال این سخن اشاره به افراد حق طلب و حقیقت جو کرده و از آنها دعوت ضمنی به ایمان میکند و میگوید: آنها به چنین پیامبری که این همه دلیل روشن در اختیار دارد ایمان میآوردند (اولئک یؤمنون به) گرچه چنین کسانی که با کلمه اولئک به آنها اشاره شده در خود این آیه ذکر نشدهاند ولی با توجه به آیات گذشته، میتوان حضور آنها را در جو این آیه احساس کرد و مورد اشاره قرار داد. و به دنبال آن سرنوشت منکران را به این صورت بیان میکند: هر کس از گروههای مختلف به او
کافر شود موعد و میعادش
آتش دوزخ است(و من یکفر به من الاحزاب فالنار موعده). و در پایان آیه همانگونه که
سیره قرآن در بسیاری از موارد است روی سخن را به پیامبر کرده، یک
درس عمومی برای همه مردم بیان میکند و میگوید: اکنون که چنین است و این همه شاهد و گواه بر صدق دعوت تو وجود دارد، هرگز در آنچه بر تو نازل شده
تردید به خود
راه مده(فلا تک فی مریة منه). چرا که این سخن حقی است از سوی پروردگار تو (انه الحق من ربک). ولی بسیاری از مردم بر اثر
جهل و
تعصب و
خودخواهی، ایمان نمیآورند(و لکن اکثر الناس لا یؤمنون).
۲. تفسیر دیگری که برای آیه ذکر شده این است که هدف اصلی بیان حال مؤمنان راستین است که با در دست داشتن دلائل روشن و شواهدی که بر صدق دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمده است و گواهیهایی که در کتب پیشین میباشد، آنها به اتکای این دلائل به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ایمان میآورند.
بنابراین منظور از جمله من کان علی بینة من ربه تمام کسانی است که با
چشم باز و در دست داشتن دلائل قانع کننده به دنبال قرآن و آورنده آن شتافتند، نه شخص پیامبر. ترجیحی که این تفسیر بر تفسیر سابق دارد این است که خبر
مبتدا در آیه صریحا آمده است، و محذوفی ندارد، و مشار الیه، اولئک، در خود آیه ذکر شده است و بخش اول آیه که با افمن کان علی بینة من ربه شروع شده تا اولئک یؤمنون به، یک جمله کامل را تشکیل میدهد بدون هیچگونه حذف و تقدیر.
ولی بدون
شک تعبیرات دیگر آیه با این تفسیر زیاد سازگار نیست، و لذا ما آن را در مرحله دوم قرار دادهایم. در هر حال آیه اشاره به امتیازات
اسلام و
مسلمین راستین و اتکای آنها بر دلائل محکم در انتخاب این مکتب است، و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منکران
مستکبر را نیز بیان کرده است.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «احتجاج به تورات».