احتجاج اشراف صدر اسلام (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم از
احتجاج اشراف
و کافران صدر اسلام برای رد
نبوت پیامبر صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم ، تعبیر به
جدال باطل نموده
و سحر ،
کذب و بدعت بودن دعوتهای پیامبر را مطرح می کردند.
محور
رسالت پیامبران ابلاغ
حجّت و تمامیت
دلیل است، لذا
خداوند ، رسول اكرم (صلی الله علیه
و آله
و سلم) را با احتجاج های متعدد ، گاهی با
حکمت و زمانی با
خطابه و گاهی هم با
جدال احسن ، محاوره
و احتجاج می كرد.
قرآن كریم ریشه
جدال باطل را در
سوره غافر تکبر و غرور و خود خواهی می داند: «إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّـهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۙ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ ۚ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»«کسانی که در
آیات خداوند بدون دلیلی که برای آنها آمده باشد ستیزهجویی میکنند، در سینههایشان فقط تکبّر (
و غرور) است،
و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا
و بیناست! »
، یعنی آنها كه تن به جدال باطل داده اند، برای آن است كه می خواهند متكبرانه زندگی كنند
و خود بزرگ بینی مانع پذیرش
و تسلیم در برابر حق است خود را از حق
و حقیقت بزرگتر پنداشته در برابر آن خضوع نمی كنند در حالی كه هرگز به بزرگی نمی رسند زیرا حق،بزرگ وبالاست واگر كسی بخواهد مزاحم حق باشد، حق او را از بالا سركوب می كند « بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»«بلکه ما حق را بر سر باطل میکوبیم تا آن را هلاک سازد؛
و این گونه، باطل محو
و نابود میشود! امّا وای بر شما از توصیفی که (درباره خدا
و هدف آفرینش) میکنید!»
پس سبب قریب عدم پذیرش آنها تكبر وخود بزرگ بینی است، گرچه سبب بعید آن، القائات شیطانی است: « وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّـهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ ۗ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ ۖ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ »«
و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده، نخورید! این کار
گناه است؛
و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا میکنند، تا با شما به مجادله برخیزند؛ اگر از آنها
اطاعت کنید، شما هم
مشرک خواهید بود!»
و اینها بدون جهت جدال می كنند، سلطانی ندارند.
«وعجبوا ان جاءهم منذر منهم وقال الکافر ون هـذا ساحر کذاب» «آنها
تعجب کردند که
پیامبر بیم دهندهای از میان آنان به سویشان آمده؛
و کافران گفتند: این
ساحر بسیار دروغگویی است! »
؛(
و قال الکافرون هذا ساحر کذاب ). نسبت دادن
سحر به پیامبر (صلى اللّه علیه
و آله
و سلّم ) به خاطر مشاهده
معجزات غیر قابل انکار
و نفوذ
خارق العاده او در افکار بود،
و نسبت دادن کذب به او به خاطر این بود که بر خلاف سنتهاى خرافى
و افکار منحطى که جزء مسلمات آن محیط محسوب مى شد قیام کرد
و بر ضد آن سخن مى گفت
و دعوى رسالت از سوى خدا داشت .
«ما سمعنا بهـذا فی الملة الآخر ة ان هـذا الا اختلاق» «ما هرگز چنین چیزی در
آیین دیگری نشنیده
ایم؛ این تنها یک آئین ساختگی است! »
؛ سران
بت پرستان مى خواستند با این سخن ، روحیه متزلزل پیروان خود را تقویت کنند،
و از سقوط هر چه بیشتر اعتقاداتشان جلوگیرى بعمل آورند اما چه تلاش بیهوده اى ؟!.سپس براى اغفال
مردم و یا قانع ساختن خویش گفتند: ما هرگز چنین چیزى را از پدران خود نشنیده
ایم ، این فقط یک دروغ
و کذب است ! (ماسمعنا بهذا فى الملة الاخرة ان هذا الا اختلاق ).اگر ادعاى
توحید و نفى بتها واقعیتى داشت باید پدران ما با آن عظمت
و شخصیت ! آن را درک کرده باشند،
و ما از آنها شنیده باشیم ، اما این یک گفتار دروغین
و بى سابقه است !تعبیر به (الملة الاخرة ) ممکن است اشاره به
جمعیت پدرانشان باشد که نسبت به آنها آخرین
ملت بودند چنانکه در بالا گفتیم ،
و ممکن است اشاره به (اهل کتاب ) مخصوصا (نصارى ) باشد که آخرین
دین و ملت قبل از
ظهور پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه
و آله
و سلّم ) محسوب مى شدند، یعنى در کتب نصارا نیز از سخنان محمد (صلى اللّه علیه
و آله
و سلّم ) اثرى نیست ، چرا که آنها قائل به تثلیث (خدایان سه گانه ) هستند، توحید محمد (صلى اللّه علیه
و آله
و سلّم ) مطلب نوظهورى است !ولى چنانکه لحن
قرآن در آیات مختلف دیگر نشان مى دهد
عرب جاهلى تکیه بر کتب
یهود و نصاری نداشت ، تمام تکیه گاهش سنت
و آئین نیاکان
و پدران بود،
و همین شاهد خوبى براى تفسیر اول است .(اختلاق ) از ماده خلق در اصل به معنى
ابداء چیزى بدون سابقه است ، سپس این کلمه به دروغ نیز اطلاق شده ، چرا که دروغگو در بسیارى از مواقع مطالب بى سابقه اى را مطرح مى کند، بنابراین منظور از اختلاق در آیه مورد بحث این است که ادعاى توحید ادعاى نوظهور
و بى سابقه اى استکه محمد (صلى اللّه علیه
و آله
و سلّم ) آنرا مطرح کرده
و در میان ما
و پیشینیانمان کاملا ناشناخته بوده است ،
و این خود دلیل بر بطلان آن است !
«اانزل علیه الذکر من بیننا بل هم فی شک من ذکری بل لما یذوقوا عذاب» «آیا از میان همه ما،
قرآن تنها بر او(
محمد ) نازل شده؟! » آنها در حقیقت در اصل
وحی من تردید دارند، بلکه آنان هنوز
عذاب الهی را نچشیدهاند (که این چنین گستاخانه سخن میگویند)! »
در آیات گذشته سخن از موضع گیرى منفى مخالفان در برابر خط
توحید و رسالت پیامبر اسلام بود، در آیات مورد بحث نیز این سخن ادامه دارد.
مشرکان مکه هنگامى که منافع نامشروع خود را در خطر دیدند،
و آتش
کینه و حسد در دل آنها شعله ور شد، براى اغفال مردم
و قانع کردن خویش در مورد مخالفت با پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه
و آله
و سلّم )، به منطقه اى سست گوناگونى دست مى زدند، از جمله از روى تعجب
و انکار مى گفتند: آیا از میان همه ما
قرآن تنها بر محمد (صلى اللّه علیه
و آله
و سلّم ) نازل شده ؟! (ءانزل علیه الذکر من بیننا).
(أَ ءُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا)این جمله استفهامى است انکارى ، به داعى تکذیب ، مى خواسته اند بگویند: هیچ مرجحى نزد محمد (صلّى اللّه علیه
و آله
و سلّم ) نیست که به وسیله آن از ما برترى
و امتیازى داشته باشد،
و به خاطر آن امتیاز،
قرآن بر او نازل بشود،
و بر ما نازل نگردد، بنابراین جمله مورد بحث در انکار امتیاز، نظیر جمله (ما انت الا بشر مثلنا : تو نیستى مگر بشرى مثل ما) است که اختصاص رسالت به آن جناب را انکار مى کند.(بَلْ هُمْ فى شکٍ مِّن ذِکْرِى بَل لَّمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ)این جمله اعراض از همه گفته هاى ایشان است ، مى فرماید: ایشان آنچه را که گفتند از روى
ایمان و اعتقاد نبوده ،
و جمله(بل لما یذوقوا عذاب) اعراضى است از اعراض قبلى ،
و معنایش این است که : انکار
قرآن از ناحیه
مشرکین و ایمان نیاوردن آنان به حقانیت آن ، ناشى از شکى نیست که نسبت به آن داشته باشند، بلکه ناشى از روح سرکشى
و استکبارى است که دارند، این روحیه باعث شده که به حقانیت
قرآن اعتراف نکنند، هر چند نسبت به آن یقین داشته باشند
و این سرکشى را همچنان ادامه مى دهند تا وقتى که عذاب را بچشند، آن وقت به حکم اضطرار ناگزیر مى شوند اعتراف کنند، همچنان که اقوام دیگرى که مثل ایشان بودند، بعد از چشیدن عذاب اعتراف کردند.
و اینکه فرمود: (لما یذوقوا عذاب : هنوز عذاب مرا نچشیده اند)خود تهدیدى است به عذابى که واقع خواهد شد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۲۹۳، برگرفته از مقاله «احتجاج اشراف صدر اسلام».