ابوموسی امین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَمین،
ابوموسی
محمد بن هارون (
شوال ۱۷۰ -
محرم ۱۹۸/آوریل ۷۸۷- سپتامبر ۸۱۳)، ششمین
خلیفه عباسی بود.
وی در محله رصافه، در جانب شرقی
بغداد ، به
دنیا آمد
مادرش زبیده، نواده
منصور عباسی و همسر محبوب
هارون الرشید بود
به همین سبب، وی یکی از معدود خلفایی شمرده شده که از جانب
پدر و
مادر ،
هاشمی نسب بوده است.
این معنی یکی از عوامل مهمِ بروز رقابت میان
امین و برادرش عبدالله مأمون گردید که حدود ۶
ماه از او بزرگتر بود و مادری ایرانی داشت.
البته این مسأله از جنبه رقابت شخصی میان دو برادر درگذشته، و بخش اعظمی از آن به تضاد میان دو جریان عمده در دستگاه
خلافت عباسی تبدیل شده بود.
این کشاکشِ با سابقه، به حضور فعال و بسیار مؤثر عنصر ایرانی - به ویژه خراسانیان - در امور
خلافت ، و از سوی دیگر، به تلاش عنصر عربی برای کسب قدرت بیشتر، و کاستن از نیروی ایرانیان بازمیگشت که نهتنها در پای گرفتن خلافت عباسی سهم عمده داشتند، بلکه در دوره
هارونالرشید گردانندگان اصلی دستگاه خلافت شمرده میشدند.
در اوج قدرت
برمکیان ،
هارونالرشید که چند سالی از خلافت او میگذشت، هنوز
ولیعهد نداشت و همین موضوع موجب
طمع برخی از اعضای
خاندان عباسی برای کسب مقام
خلافت پس از او شده بود.
روایتهایی نشان میدهد که
فضل بن یحیی برمکی در رساندن
امین به ولایتعهدی نقش بسیار مؤثری داشت؛ زیرا
هارون سرپرستی و
تربیت دو فرزندش
امین و مأمون را به ترتیب به فضل و
جعفر برمکی سپرده بود و فضل تداوم
قدرت و نفوذ گسترده خویش را در خلافت
امین میدید،
حتی وقتی عیسی
بن جعفر،
دایی امین، از فضل خواست برای ولایتعهدی
امین کوشش کند، به او گفت: خلافت
امین از آنِ توست.
به هر حال، پیش از آنکه ولایت عهدی
امین مسجل شود،
فضل بن یحیی به
خراسان رفت و با پرداخت اموال و
بذل و بخششهای هنگفت زمینه این کار را آماده کرد،
زیرا برای خراسانیان، با وجود
مأمون که هم بزرگتر و هم از جانب مادر ایرانی بود، پذیرش ولایتعهدی و سپس
خلافت امین دشوار مینمود.
به هر حال، در حدود سال ۱۷۵ق،
محمد با لقب «
امین» از سوی
هارون به ولایتعهدی برگزیده شد.
هارون در حدود سال ۱۸۳ق نیز فرزند دیگرش مأمون را به عنوان ولیعهد پس از
امین معرفی کرد و ولایت سرزمینهای شرقی خلافت در
ایران ، از
همدان تا اقصای خراسان بزرگ را بدو سپرد.
گویا همزمان با ولایتعهدی مأمون،
هارون پسر دیگرش قاسم را نیز پس از آن دو به ولایتعهدی برگزید و بدو لقب «مؤتمن» داد.
در همان زمان، تقسیم ولایتعهدی میان ۳ فرزند از سوی
هارون، در ابیاتی از یک شاعر، به نشاندن «نهال دشمنی» میان آنها تعبیر شد.
در
ذیحجه ۱۸۶
هارون با فرزندانش به
حج رفت و کوشید تا با عهدنامههایی که
امین و
مأمون هر دو نوشتند و جمعی بر آن عهدنامهها گواهی دادند و سپس در درون
کعبه آویخته شد، از ایجاد اختلاف میان آنها مانع شود.
در این دو عهدنامه، دو
برادر با الفاظ روشن و بسیار مؤکد
سوگند یاد کردند که به حریم یکدیگر، از حیث نواحی تحت
تسلط و نیز اموال و برخی امور دیگر،
تجاوز نکنند
با آنکه در این عهدنامهها، حدود اختیارات هر یک از برادران به دقت تعیین شده بود، اما در یکی از عهدنامهها شرطی آمده بود، مبنی بر اینکه در صورت نقض
عهد از سوی
امین، همه مسلمانان موظفند به پشتیبانی از مأمون برخیزند.
در حدود
سال ۱۸۷ق،
هارون برمکیان را فرو کوبید: جعفر به قتل رسید و فضل به
زندان افتاد و خلیفه وزارت را به
فضل بن ربیع سپرد که در بر افکندن برمکیان نقش مؤثر داشت.
اینکه در یک روایت آمده که
هارون به ولایتعهدی مأمون تمایل داشت، ولی فضل
بن ربیع
رأی او را برگرداند،
به احتمال بسیار مربوط به دوره پس از سرکوب برمکیان است، زیرا فضل
بن ربیع نیز درباره
امین همانگونه میاندیشید که فضل ابن یحیی برمکی؛ و بعدها نیز بر
امین تسلط بسیار یافت.
به هر حال، وجود دو
ولیعهد اصلی برای جانشینی
خلیفه ، موجب دودستگی شد و
هارون خود بر این موضوع وقوف داشت، چنانکه وقتی در حدود
سال ۱۹۲ق به سوی
خراسان سفر کرد و بیمار بود، به یکی از نزدیکان خود گفت: هر یک از فرزندانم را بر من گماشتهای هست و نَفَسهای مرا شماره میکنند.
حدس
هارون بیجا نبود و به روایت
طبری ،
امین که به هنگام اقامت پدرش در خراسان، در
بغداد به سر میبرد، کسی را گماشته بود تا آخرین اخبار را به او اطلاع دهد و همچنین با برخی رجال اطراف خلیفه، به ویژه فضل
بن ربیع به طور پنهانی مکاتبه داشت.
سرانجام، وقتی
هارون درگذشت (جمادیالاول ۱۹۳/مارس ۸۰۹)
امین به منبر رفت و ضمن اعلام مرگ
هارون، فرمان
عفو عمومی صادر کرد و همگان با او به عنوان خلیفه جدید
بیعت کردند.
سپس برای مأمون که این زمان در
مرو ، تختگاه خراسان، به سر میبرد، نامهای نوشت و به او
امر کرد تا از همگان برای خلیفه جدید و دو
ولیعهد بعدی، مأمون و مؤتمن،
بیعت بگیرد
اما گفتهاند که حتی اندکی پیش از مرگ
هارون، در خراسان تمایلاتی برای بیعت با مأمون به خلافت وجود داشته است،
با اینهمه، مبارزه میان
امین و مأمون برای کسب قدرت در آغاز علنی نبود، زیرا شکستن
عهدنامه معهود ممکن بود برای هر یک از طرفین و هوادارانشان تبعات سنگینی به بار آورد.
در دربار
امین، فضل
بن ربیع میکوشید تا مأمون را که خلیفه با وجود او در سرزمینهای شرقی خلافت، به ویژه
خراسان ، قدرت کافی نداشت، از ولایتعهدی ساقط کند.
مجموعه روایاتی که تصویری از شخصیت
امین به دست میدهد، این موضوع را که او در واقع در تصمیمگیریهای خود سخت تحت تأثیر اطرافیانش، به ویژه
فضل بن ربیع و
علی بن عیسی بن ماهان ، بوده است، تأیید میکند.
به هر حال
امین در آغاز خلافتش، حکام شماری از مناطق مهم را تغییر داد
و فضل
بن ربیع را به وزارت برگزید.
اما چون با وجود مأمون
استقلال خود را در خطر میدید و از سوی اطرافیان نیز تحریک میشد، میکوشید به نحوی با انتساب پیمانشکنی به مأمون کار را به طور علنی بر او یکسره کند.
از آن سوی مأمون نیز، به مشورت و هدایت
فضل بن سهل کوشید با ایجاد فضایی مشابه با دوره مبارزه با خلافت اموی - که خاطره آن در اذهان مردم خراسان هنوز
زنده بود - به مقصود برسد.
اینکه در خراسان مأمون را «خواهرزاده» خود و «پسر عموی پیامبرمان» میخواندند، نشان دهنده امتیاز او نزد مردم این ناحیه است.
امین طی نامهای به مأمون که آن را با هدایایی ارزشمند نیز همراه کرده بود، وی را به
بغداد دعوت کرد، اما مأمون این دعوت را نپذیرفت
و
امین نیز در مقابل، گروهی مسلح را به سوی
همدان و
ری گسیل کرد تا راه ارتباطی مأمون را با دیگر جاها مسدود کنند.
ظاهراً در همین ایام، میان
امین و مأمون مکاتبات نه چندان دوستانهای نیز جریان داشته است
و گفتهاند وقتی پاسخی درشت از
مأمون به
امین رسید،
امین از شدت
خشم دستور داد از
دعا برای مأمون به عنوان
ولیعهد در منابر رسمی خودداری کنند.
از آن سوی فضل
بن سهل از جانب مأمون بر تقویت
مرز ری از حیث استحکامات و نیز تأمین
آزوقه کافی همت گماشت و سپس
طاهر بن حسین بن مصعب را با لشکری گران به آن ناحیه گسیل کرد.
امین نیز
عصمة بن حماد را با گروهی به همدان فرستاد و به او درخصوص استقرار در نواحی جبل دستورهایی داد.
گفتهاند در همین ایام،
امین از سوی
فضل بن ربیع و
علی بن عیسی بن ماهان برای
خلع مأمون و ستاندن
بیعت برای فرزند خردسالش موسی
تشویق میشد، تا آنکه سرانجام در
ربیع الاول ۱۹۴ موسی را به ولایتعهدی خود برگزید.
بدینگونه، مبارزه
امین و
مأمون آشکار شد.
مأمون و
فضل بن سهل که در دربار
امین جاسوسان متعدد داشتند، و حتی یکی از این جاسوسان از مشاوران
فضل بن ربیع بود،
کوشش میکردند نظریات خود را به
امین و اطرافیان او القا کنند؛ چنانکه این مسأله در گزینش
علی بن عیسی بن ماهان برای نبرد با قوای مأمون مؤثر افتاد: طبق یک
روایت ، فضل
بن سهل به یکی از همان جاسوسان خود که فضل
بن ربیع در امور با او
مشورت میکرد، نوشت که کوشش کند تا
سپهسالاری امین به علی
بن عیسی سپرده شود.
این علی
بن عیسی مدتی در زمان
هارون ولایت خراسان داشت و بیدادها و غارتها کرده بود و بر اثر شکایتهای پی در پی مردم عزل شد.
بنابراین، فضل
بن سهل میدانست که حضور علی
بن عیسی در کنار
امین، در پیوستن مردم به جانب مأمون تأثیری بسزا خواهد کرد.
پیش از آنکه کار به جنگ بکشد، در
جمادی الاخر ۱۹۵/فوریه ۸۱۱
امین خانواده و بستگان و اطرافیان خود را گرد آورد و در خطبهای،
مأمون را
پیمان شکن خواند و اعلام کرد که وی خود را
امام نامیده، و نام
خلیفه را از
سکه و طراز افکنده است.
پیش از این مجلس، در
ربیعالاخر ۱۹۵،
امین، علی
بن عیسی
بن ماهان را بر ناحیه جبال ولایت داد و لشکری گران با اموالی هنگفت در اختیار او نهاد.
علی
بن عیسی از پیروزی در این جنگ چندان
مطمئن بود که زبیده برای به بند کشیدن مأمون، زنجیری
سیمین به او داده بود.
از توصیههای زبیده، هنگام حرکت علی
بن عیسی به شرق - که گفت به وقت دستگیری مأمون جایگاه
برادر خلیفه را رعایت کند - پیداست که در میان نزدیکان
امین تصور دقیق و درستی از وضعیت مأمون وجود نداشته است.
با اینهمه، ظاهراً بجز فضل
بن ربیع و علی
بن عیسی، بیشتر بزرگان و فرماندهان اطراف
امین، او را از خلع مأمون و
جنگ با او باز میداشتند.
علی
بن عیسی در
شعبان ۱۹۵ به
ری رسید.
وی که نیروی نظامی خود را برای پیشبرد جنگ کافی میدید، بر آن شد تا نظر ملوک محلّی
طبرستان و
جبال را جلب کند که به نفع
مأمون وارد جنگ نشوند.
با آنکه لشکریان علی
بن عیسی بر سپاهیان
طاهر بن حسین فرمانده
سپاه مأمون فزونی چشمگیری داشتند، اما خراسانیان در پیکاری که در حوالی ری درگرفت، بر نیروی خلیفه برتری یافتند و علی ابن عیسی کشته شد و
شکست در
لشکر خلیفه افتاد.
پس از آن مأمون خلع
امین را اعلام کرد و در تمام مناطق خراسان با او به خلافت بیعت شد.
خبر این شکست در دربار
امین شایعاتی ایجاد کرد، اما
امین باز هم با
بذل مال ، بزرگان دربار را خاموش کرد.
سپس
عبدالرحمان بن جبله را برای نبرد با طاهر به ناحیه همدان فرستاد، اما این بار نیز سپاه
امین به سختی شکست خورد
و طاهر
بن حسین، عمال خلیفه را از قزوین و دیگر نواحی جبال گریزاند.
امین بار دیگر
احمد بن مزید را به مقابله با طاهر فرستاد و با آنکه پیشتر سپاهیان او دوبار شکست خورده بودند، به
احمد بن مزید سفارش کرد، در صورت دستیابی به مأمون با او به درستی رفتار کند، آنگاه
عبدالله بن حمید بن قحطبه را نیز با لشکری گران با
احمد بن مزید همراه کرد.
دو لشکر در نزدیکی
خانقین آماده
جنگ شدند، اما طاهر
بن حسین با هوشمندی، در سپاه خلیفه
تفرقه افکند، چندان که به جای جنگ با سپاه طاهر، میان خود به زد و خورد مشغول شدند.
در این هنگام کار ولایات گوناگون در
عراق و
شام و
حجاز هم به پریشانی افتاده بود؛ چنانکه وقتی
امین از شامیان یاری خواست، آنان خود بر سر مسائل قبیلهای و جز آن به
نزاع مشغول بودند.
در
رجب ۱۹۶/آوریل ۸۱۲ در مرکز خلافت پریشانی اوضاع بدانجا رسید که حسین فرزند علی
بن عیسی اختیار
بغداد را در دست گرفت و حتی
امین در یکی از قصرهای خود، مدتی محبوس شد، اما سرانجام هواداران او این
فتنه را خاموش کردند
مقارن همین ایام،
فضل بن ربیع که پیروزی
امین را بعید میدید، پنهان شد
و شهرها و مناطق مختلف
عراق و
حجاز و
یمن خلیفه
امین را
خلع ، و با مأمون
بیعت کردند و تسلیم قوای او شدند.
از آن سوی، طاهر
بن حسین به
اهواز آمد، عامل
امین را به
قتل رساند و عوامل خود را به مناطق پیوسته به اهواز مانند
یمامه و
بحرین و
عمان گسیل کرد.
سپاهیانی که
امین پیاپی به نواحی عراق میفرستاد تا در برابر پیشروی قوای طاهر
بن حسین و فرمانده دیگر قوای خراسان، یعنی
هرثمة بن اعین ، بایستند، یکی پس از دیگری شکست میخوردند.
واپسین امید
امین که برای ایجاد اختلاف در سپاه طاهر، عدهای از سران سپاه را به بخشش مال فریفته بود، به پایمردی و کوشش طاهر از میان رفت.
در ۱۹۷ق/۸۱۳م قوای طرفدار مأمون سرانجام
بغداد را در محاصره گرفتند، در حالی که
امین همچنان میکوشید با بذل و بخشش کسانی را به سوی خود جلب کند.
پیش از اقدام نظامی، طاهر توانسته بود با عدهای از هاشمیان و بزرگان شهر مکاتبه کند.
با جلوگیری از رسیدن
آزوقه به شهر، جمع یاران باقیمانده
امین پراکنده شدند.
امین که شکست خود را قطعی دید، نابودی هر دو طرف
منازعه را از خداوند خواستار شد.
سرانجام، طاهر
بن حسین از جانب شرقی وارد بغداد شد
و اقامتگاه
امین را در محاصره گرفت.
در این میان کسانی به
امین اشاره کردند که با عدهای از سواران باقی مانده به سوی جزیره و شام بگریزد و
امین پذیرفت، اما چون خبر به طاهر رسید، آن کسان را
تهدید کرد و
امین به ناچار از این کار
چشم پوشید.
در این میان طاهر و هرثمه برای دستیابی بر
امین رقابتی داشتند و کسانی به
امین پیشنهاد کردند تا برای آنکه جان به در بَرَد، خود را به هرثمه
تسلیم کند.
به هر حال این تدبیر نیز سودی نبخشید و سرانجام، گروهی از سپاهیان طاهر
بن حسین - که گویا ایرانی بودند، زیرا به فارسی سخن میگفتند - به واپسین جایی که
امین پناه برده بود، یورش آوردند و سر از بدنش جدا ساختند.
سر
امین را بر
باب الانبار بغداد آویختند و خلقی کثیر برای تماشای آن گرد آمدند و سپس آن را برای مأمون فرستادند.
امین را به زیبارویی
و
بلاغت و سخنوری ستودهاند
و استادانی چون احمر (ه م) و
کسایی (د ۱۸۹ق) را از مؤدَّبان وی برشمردهاند.
از میان ۳ فرزند وی، موسی - که
امین او را به ولایتعهدی برگزیده بود - پس از او در ۱۴ سالگی درگذشت، ابراهیم در کودکی از میان رفت و نسل
امین از طریق عبدالله که شاعر نیز بود، ادامه یافت.
از دوره خلافت
امین سکههایی نیز در دست است.
تصویری که منابع از
امین به دست میدهند، حاکی از آن است که وی در اتخاذ تصمیم قاطع و تدبیر درست ناتوان بود
و بیشتر اوقات را، حتی در مواقع حساس، به تفریح و سرگرمی اشتغال داشت.
اشتغال او به
لهو و
لعب ، در برابر مأمون که چهرهای دینی از خود نشان میداد، در رویگردانی از وی مؤثر بوده، چنانکه این معانی در ابیاتی از یک شاعر بغدادی در آن عهد جلوه یافته است.
ظاهراً
امین یا اطرافیان او مانند
فضل بن ربیع کوشیدند تا این تصویر نامطلوب را از ذهنها بزدایند، چنانکه دستور دادند تا شاعر مشهور
ابونواس (ه م) را که از محبوبان
امین بود و به
فساد و تباهی اخلاقی
شهرت داشت، به
زندان افکندند.
البته بعید نیست چنانکه برخی محققان گفتهاند، در پارهای از اینگونه روایات نیز به نفع مأمون،
اغراق و
مبالغه راه یافته باشد.
(۱)
احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
(۲)
محمد ابن حبیب، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
(۳) علی ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۴) ابن خلکان، وفیات.
(۵) عبدالله ابن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۶) علی ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۶۴م.
(۷)
محمد ازرقی، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح ملحس، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۸) یعقوب بسوی، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۹)
احمد بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
(۱۰) عبدالملک ثعالبی، ثمار القلوب، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
(۱۱)
محمد جهشیاری، الوزراء و الکتّاب، به کوشش عبدالحمید
احمد حنفی، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م.
(۱۲) علیخطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۵۰ق.
(۱۳) خلیفة
بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م.
(۱۴)
احمد دینوری، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
(۱۵)
احمد فرید رفاعی، عصر المأمون، قاهره، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
(۱۶)
محمد زبیدی، طبقات النحویین و اللغویین، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۷۳م.
(۱۷) عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۱۸) طبری، تاریخ.
(۱۹) عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۲۰) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش
محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م.
(۲۱)
احمد یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
(۲۲) یوسف یغموری، نور القبس المختصر من المقتبس مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «امین»، ج۱۰، ص۳۹۹۹.