ابوطالب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوطالب بن عبدالمطلب با نام کامل عبدمناف (عمران) بن عبدالمطلب بن هاشم (متولد ۳۵ سال پیش از
عامالفیل/متوفای ۱۰
بعثت)، پدر
امام علی (علیهالسلام)، عمو و حامی
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، از بزرگان
مکه و
بنیهاشم، منصبدار
سقایت زائران
کعبه و شاعری نامآور بود که ابیاتِ فراوانی به او منسوب است.
او مدتی منصب رفادت و سقایت را بر عهده داشت و بعد از وفات پدرش
عبدالمطلب و به سفارش او، سرپرستی حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را بر عهده گرفت و تا آخر عمر از حامیان آن حضرت بود.
ایمان ابوطالب یکی از مسائل اختلافی در طول تاریخ بین
شیعه و برخی از
اهل سنت بوده و کتابهایی نیز در این ضمینه نوشته شده است. روایات
اهل بیت (علیهمالسلام)، مضمون برخی از اشعار ابوطالب، گزارشهای تاریخی و نیز برخی شواهد و قرائن از جمله دلائل مطرح شده درباره ایمان اوست و شان نزول چند
آیه از
قرآن را به او نسبت دادهاند. ابوطالب از شاعران نامدار بوده و اشعار و قصایدی به او منسوب است که به صورت
دیوان ابیطالب جمعآوری شده است.
عبدمناف بن
عبدالمطلب بن هاشم که برخی او را عمران نامیدهاند،
بیشتر با کنیهاش ابوطالب مشهور است.
او ۸۰ و اندی سال پیش از
هجرت ۳۵ سال پیش از
عامالفیل زاده شد.
پدرش عبدالمطلب بزرگ
مکه و رئیس
قریش بود.
ابوطالب و
عبدالله پدر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از یک مادر زاده شدند و مادر هر دو
فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران از
قبیله مخزوم بود.
بر پایه حدیثی از
امام علی (علیهالسّلام)، ابوطالب در عین تهیدستی سرور قریش بود و پیش از او هرگز تهیدستی بر قریش ریاست نکرده بود.
بزرگمنشی وی در میان قریش زبانزد بود. به دلیل درایت و نفوذ کلامش در میان قریش، تیرههای مختلف هنگام ستیز او را داور قرار میدادند.
از وی به عنوان بانی سنت
سوگند در شهادت برای اولیای دم (
قسامه) یاد کردهاند؛
سنتی که در
اسلام نیز ادامه یافت.
و بعدها پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز آنرا همانگونه پذیرفت.
او در
سخاوت زبانزد بود و هنگام اطعام او کسی دیگر اطعام نمیکرد.
وی شاعری توانا و برجسته بود.
اشعارش که در مجموعهای گردآوری شده، در سدههای نخستین اسلامی مورد توجه و استناد شاعران و ادیبان معروف بوده است،
به ویژه
قصیدة لامیه او که شهرت بسیار یافت.
ابوطالب،
وقار و حکمت حکما، و هیبت ملوک را داشت و به گفته
اکثم بن صیفی، حکیم عرب، حکمت، ریاست و
حلم در ابوطالب گرد آمده بود.
ابوطالب چهار پسر و سه دختر داشت. پسران او
طالب،
عقیل،
جعفر و علی (علیهالسّلام) هر یک ۱۰ سال با هم اختلاف سن داشتند.
برخی گفتهاند که عقیل چهار سال از جعفر و او نه سال از علی (علیهالسّلام) بزرگتر بود.
دخترانش
ام هانی (فاخته،)
جمانه، و ریطه (ام طالب)
نام داشتند. همه فرزندان ابوطالب از
فاطمه بنت اسد بن هاشم بودند.
آوردهاند که از زنی دیگر بنام عله نیز پسری به نام طلیق داشت.
ابوطالب پس از مرگ پدرش عبدالمطلب، سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآله) که هشت سال بیش نداشت، به توصیه پدرش عهدهدار شد.
برخی گفتهاند: عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآله) را به فرزند بزرگش
زبیر وانهاد و پس از درگذشت او ابوطالب عهدهدار این مهم شد.
ولی زبیر در
حلف الفضول حضور داشته و محمد (صلیاللهعلیهوآله) در این زمان حدود ۲۰ سال داشت. بر پایه این گزارش، درگذشت زبیر در کودکی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) درست به نظر نمیآید.
از اینرو همانگونه که گزارشها هم تایید میکنند، از ابتدا عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآله) را بر دوش ابوطالب نهاد.
ابوطالب در مقام سرپرست محمد (صلیاللهعلیهوآله) توجهی ویژه به وی داشت و بیش از فرزندانش به او
محبت و نیکی میورزید. بهترین غذا را برای وی فراهم میساخت و بسترش را در کنار بستر خود قرار میداد و میکوشید همواره او را همراه خود داشته باشد.
در سفرهای تجاری نیز او را با خود میبرد. ملاقات
بحیرای راهب با محمد (صلیاللهعلیهوآله) و توصیه راهب به ابوطالب درباره وی، در یکی از همین سفرها گزارش شده است.
ابوطالب همکاری تجاری با
خدیجه را به محمد جوان توصیه کرد
و سپس از سوی وی به
خواستگاری خدیجه رفت.
برخی گفتهاند که
خطبه عقد را نیز او خواند.
پس از این ازدواج، توانایی مالی
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) بیشتر شد و به پیشنهاد ایشان، در ایام تنگدستی ابوطالب، عمویش
عباس سرپرستی جعفر را عهدهدار گشت و خود ایشان نیز علی (علیهالسّلام) کوچکترین فرزند ابوطالب را به خانه برد و به تربیت او همت گماشت.
ابوطالب از جمله افرادی بود که در حمایت از دعوت پیامبر به اسلام نقش بسزایی ایفا نمود.
بر پایه گزارشهای تاریخی، ابوطالب نخستینبار هنگامی از دعوت برادرزادهاش محمد (صلیاللهعلیهوآله) آگاه شد که او را همراه فرزندش علی (علیهالسّلام) در حال
نماز دید و از این مراسم پرسید. گزارش شده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پس از تبیین اسلام برای ابوطالب، از او برای گرویدن به دین تازه دعوت کرد. وی پاسخ مثبت نداد، ولی نکوشید محمد (صلیاللهعلیهوآله) را از ادامه دعوتش بازدارد و
سوگند یاد کرد که از آنچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کراهت داشته باشد، خودداری کند. بر پایه روایتی دیگر، او با شنیدن اعتقادات پسرش علی (علیهالسلام)، درباره پیامبر گفت: او (پیامبر) تو را جز به خیر دعوت نمیکند.
بر پایه برخی گزارشها، علی (علیهالسّلام) برای گرویدن به اسلام از پدرش بیم داشت؛
ولی ابوطالب او را از دین جدید باز نداشت و به پسرش گفت: از دین پسر عمویت رویگردان نباش، او تو را جز به خیر نمیخواند.
گویا فشار
قریش بر ابوطالب هنگامی افزایش یافت که پس از سه سال فراخوان مخفیانه به تدریج دعوت اسلام آشکار شد.
او بزرگ
بنی هاشم بود و محمد (صلیاللهعلیهوآله) نیز از این بطن قریش برخاسته بود و اکنون آنچه را نیاکان آنان میپرستیدند، نفی میکرد،؛ از اینرو، ابوطالب دو مسئولیت مهم را مقام عهدهدار بود: هم باید جایگاه اجتماعی بنی هاشم را در میان قریش محافظت میکرد و هم موجبات همدلی بنی هاشم را فراهم میآورد. پیگیری هوشمندانه این دو هدف، به دعوت محمد (صلیاللهعلیهوآله) بسیار کمک میکرد و سران قریش را در حالت انفعال قرار میداد.
از اینرو قریش میکوشید بدون رویارویی مستقیم با مجموعه بنی هاشم، با حمایت عناصر مخالف با رسالت جدید، در صدد تضعیف جایگاه ابوطالب برآید، بدینسبب در
یوم الانذار که دعوت شدگان بیشتر از بنی هاشم بودند، برخی از اعضای برجسته هاشمی مانند ابولهب وی را شماتت کردند. آنگاه که در همین جلسه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسّلام) را برادر، وصی و
خلیفه خود خواند، گروهی با
تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو فرمان داد که از فرزندت اطاعت کنی!
با آشکارتر شدن دعوت محمد (صلیاللهعلیهوآله) سختگیریها بر ابوطالب گسترش یافت. گزارشهای تاریخی گواهند که سه بار بزرگان قریش نزد او آمدند و از وی خواستند تا مانع دعوت محمد (صلیاللهعلیهوآله) شود. مطالعه و بررسی این سه مرحله به روشنی نحوه رفتار ابوطالب را با قریش و محمد (صلیاللهعلیهوآله) نشان میدهد. در دیدار نخست، او با موضع نگرفتن در برابر بزرگان قریش، در گفتاری مسالمتجویانه کوشید آنان را مجاب سازد.
در دیدار دوم، قریش خواهان تسلیم کردن محمد (صلیاللهعلیهوآله) بودند و او که بیشتر زیر فشار قرار گرفته بود، کوشید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از خطرهای دعوتش آگاه کند، اما آنگاه که با اصرار او روبهرو شد، گفت: هرچه میپسندی، انجام ده. به خدا سوگند ! تو را تسلیم نخواهم کرد.
بزرگان مشرکان قریش به ابوطالب پیشنهاد کردند تا محمد (صلیاللهعلیهوآله) را با
عمارة بن ولید مخزومی که جوانی زیبا و با ذکاوت بود، مبادله کند.
وی در برابر این پیشنهاد، سخت برآشفت و
مطعم بن عدی را که کاملا از این پیشنهاد حمایت میکرد، با سرودن شعری مؤاخذه
و بر پایه گزارشی، به
قتل تهدید کرد.
گویا در شب همین واقعه، پیامبر برای مدتی ناپدید شد و ابوطالب از بنیهاشم و
بنیمطّلب خواست تا زمان پیدا شدن پیامبر، با شمشیرهای به کمر بسته، سران مشرک را زیر نظر بگیرند و وقتی پیامبر آمد، ابوطالب رسماً اعلام کرد: به خدا سوگند اگر او (محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)) را میکشتید، یکی از شما را زنده نمیگذاشتم. این رفتار، قریش را درهم شکست و
ابوجهل را بیش از همه سرافکنده کرد؛
به روایتی دیگر، این واقعه در شب «اسراء» یا
معراج پیامبر که مدتی کوتاه ناپدید شده بود، رخ داد.
حضور ابوطالب، جلو آسیبرسانی
مشرکان به پیامبر را میگرفت؛
از اینرو در هشتادمین سال زندگی خود، همه بنیهاشم و بنیمطّلب را دعوت کرد تا به حمایت از رسول خدا برخیزند که جز ابولهب، همگی پذیرفتند. ابوطالب چون یکپارچگی بنیهاشم را در حمایت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دید، فضیلتهای پیامبر را برای آنان باز گفت و جایگاهش را نشان داد تا بر استواری رأیشان بیفزاید.
رویکرد ابوطالب در برابر سران مشرک قریش، با حمایت کامل بنی هاشم جز ابولهب و نیز بنی مطلب (برادر هاشم) از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) همراه شد. وی آنان را به سبب حمایت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) ستود. سرودههایی از او در حمایت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
روایت شده است.
او برادرش
حمزه را به اسلام تشویق و پس از گرویدنش به اسلام تمجیدش کرد.
در سال پنجم
بعثت، همو نجاشی پادشاه
حبشه را به سبب پذیرش مسلمانان ستود.
در سال هفتم آنگاه که از تصمیم قریش برای قتل محمد (صلیاللهعلیهوآله) آگاه شد، شعری بدین مضمون سرود: به خدا سوگند! قریش نمیتواند به تو دست یابد، مگر اینکه من در خاک خفته باشم.
پس از این رویکرد، سران قریش در پی بستن پیمانی بر آمدند تا از هرگونه رابطه اجتماعی و اقتصادی با بنی هاشم و بنی مطلب و عموم مسلمانان پرهیز کنند، از اینرو، از ابتدای سال هفتم بعثت، اینان به اجبار در منطقهای که بعدها «
شعب ابیطالب» خوانده شد، در حال تحریم اقتصادی و اجتماعی مسکن گزیدند.
ابوطالب از کسانی بود که در شعب دارایی خود را
انفاق کردند.
پس از آگاهی وحیانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از معدوم شدن آن عهدنامه، ابوطالب این خبر را به مشرکان قریش رساند و وعده داد که اگر محمد (صلیاللهعلیهوآله) راست نگفته باشد، او را به قریش تحویل دهد. قریش پذیرفت و با مشاهده صحت این خبر غیبی، عهدنامه نقض شد و بنی هاشم و مسلمانان در سال دهم بعثت از محاصره بیرون رفتند.
اعتماد به نفس ابوطالب در بیان این سخن میان مشرکان قریش، نشان دهنده اعتقاد راسخ وی به گفتههای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. او در شعری پس از این ماجرا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را ستوده است.
ابوطالب در
ماه ذیقعده یا نیمه
ماه شوال سال دهم بعثت، در ۸۶ سالگی و بر پایه گزارشی، ۹۰ سالگی وفات یافت
و مانند پدرش عبدالمطلب
در منطقه
حجون مکه به خاک سپرده شد.
امروزه قبرستانی که وی را در آن به خاک سپردند. نزد ایرانیان به «قبرستان ابوطالب» مشهور است.
او در بستر مرگ، بنیعبدالمطّلب را فراخواند و گفت: شما هرگز بهتر از آنچه از محمد میشنوید و او بدان امر میکند، نمییابید، پس از او پیروی و او را یاری کنید تا رشد یابید.
جملات برجای مانده از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که هنگام دیدن جنازه ابوطالب بر زبان راند، میتواند تصویری کامل و دقیق را از ابوطالب در نگاه ایشان ترسیم کند: عمو! کودک بودم مرا پروراندی. یتیم بودم مرا سرپرستی کردی و در بزرگی مرا یاری نمودی.
خداوند به جهت من تو را سزای نیکو دهد
و نیز فرمود: در این ایام دو مصیبت (مرگ خدیجه و ابوطالب) بر این امّت نازل شد. بر کدام یک بیشتر
گریه کنم؟
حزن و اندوه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر خدیجه و ابوطالب، موجب شد که این سال را «
عامالحزن» بنامند.
بدینترتیب، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بزرگترین پشتیبان خود را از دست داد. با رحلت او فشارها بر مسلمانان سخت افزایش یافت.
ابوطالب شاعری نامآور بود و ابیاتِ فراوانی به او منسوب است، البتّه همه آنها
متواتر نیست، امّا مجموعهای از اشعار بهگونهای متواتر نقل شده که انتساب آنها را به او نمیتوان انکار کرد. این اشعار در چهار دیوان، به نام اشعار ابوطالب جمع شده
و از نخستین سدههای اسلامی تا دورههای بعد، همواره مورد توجّه ادیبان و شاعران
جهان اسلام بوده است. در بین همه آنها
قصیده لامیه او شهرت بهسزایی دارد. خاورشناسان نیز بهرغم چند و چونی که در درستی انتساب این اشعار به ابوطالب کردهاند، به انکار مطلق آنها نپرداختهاند.
بر پایه دو روایت تاریخی، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در دو واقعه به این اشعار در
مدینه استناد و ابیاتی از آنها را قرائت کرده است: یکی ماجرای دعای پیامبر برای نزول
باران و دیگری هنگام مشاهده کشتگان
بدر که ابوطالب در آن، پیروزی بنیهاشم و مسلمانان را پیشبینی کرده بود. بخشی از ابیات منسوب به ابوطالب، حاکی از عقاید او و بخشی دارای ارزش تاریخی است، بهطوری که محققان در ماجراهای
عربستان و نخستین سالهای بعثت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به آنها استناد میکنند. پارهای از خاورشناسان نیز به آنها توجّه کردهاند.
ابن سلام جمحی ابوطالب را شاعری توانا دانسته و
ابن حبیب نیز نام او را در زمره شاعران آورده است.
ادبا و نحویان نیز به اشعار منسوب به ابوطالب استناد میجستند. چنانکه
سیبویه و
جاحظ ابیاتی از او را به عنوان شواهد نحوی و ادبی در اوایل ظهور اسلام نقل کردهاند.
اشعار منسوب به ابوطالب به سبب دربرداشتن حوادث مکه در طلوع اسلام و همچنین به سبب منزلت خاص وی، مورد عنایت ادبای عصر نخستین اسلامی قرار گرفت.
بیشتر قصاید منسوب به او در مدح پیامبر و دفاع از اسلام و تأیید مسلمانان و نیز حاوی برخی نکات تاریخی و قومی است.
مسأله صحت انتساب اشعار ابوطالب، در همان سده نخست هجری توجّه سخن شناسان و محققان ادبی را برانگیخته است، مثلاً
ابن سلاّم که در کتابی از
یوسف بن سعد جمحی، قصیده مشهور ابوطالب را در ستایش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دیده و آنرا فصیح شمرده، میدانست که ابیاتی از این قصیده الحاقی است.
ابن اسحاق در کتاب خود بسیاری از اشعار منسوب به ابوطالب را نقل کرده است.
ولی
ابن هشام از نقل برخی اشعار منسوب به ابوطالب که مورد تأیید شعرشناسان عصر قرار نگرفته بود، اجتناب ورزید. او که خود را مقید به نقل اشعار رایج میان راویان پیشین نمیدانست، گاهی پارهای از ابیات نامناسب را از اشعار گویندگان حذف میکرد.
با اینهمه از قصیده مشهور لامیه ابوطالب ۹۴ بیت آن را در
السیره النبویه آورده، اما افزوده است که برخی در صحت انتساب بیشتر ابیات آن تردید داشتهاند.
اینکه اشپرنگر اشعار منسوب به ابوطالب را در السیر ابن اسحاق مجعول دانسته و یادآورد شده که ابن اسحاق خود به نادرستی آن وقوف داشته است، یا
بروکلمان قصاید منسوب به ابوطالب را برای نشان دادن ایمان وی به برادرزادهاش دانسته، تا
شیعه از آن پشتوانهای برای قداست امام علی (علیهالسلام) داشته باشد، با حقایق تاریخی وفق نمیدهد. چنانکه
نولدکه نیز صحت انتساب آن بخش از اشعار را که مربوط به حوادث عصر ابوطالب در مکه است، تأیید کرده است.
نخستینبار
ابوهفّان عبدالله بن احمد مهزمی بصری (د
۲۵۵ق) اخبار و اشعار پراکنده ابوطالب را در کتابی به نام شعر ابوطالب گرد آورد.
یک سده بعد
ابونعیم علی بن حمزه بصری (د
۳۷۵ق) نیز کتابی به نام
دیوان ابیطالب و ذکر اسالمه تدوین کرد.
ابن حجر عسقلانی و
عبدالقادر بغدادی هر یک نسخهای از این کتاب را در اختیار داشتهاند و نسخهای از این دو اثر در
بغداد دیده شده است.
نولدکه نسخه خطی اشعار ابوطالب موجود در کتابخانه لایپزیگ را که
عفیف بن اسعد در
محرم ۳۸۰ از روی نسخه شخصی
ابن جنی شاعرـ از اثر ابوهفان ـ استنساخ و بر او قرائت کرده بود، به تفصیل وصف کرده است.
این شرح درباره نسخههای موجود در نور عثمانیه
استانبول و بغداد
صادق است و برای اثبات این نکته که این نسخهها، همان کتاب شعر ابیطالب ابوهفان مهزمی است، کمک میکند.
از اشعار منسوب به ابوطالب، قصیده لامیه او شهرت بسیار یافته است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز ابیاتی از آن را همواره به خاطر داشت، چنانکه در قحطی مدینه که به قصد
استسقاء بر
منبر رفت و
دعا کرد و باران آمد، گفت: «پروردگار ابوطالب را نیک دهد اگر زنده بود، چشمانش نورانی میشد» و منظورش این بیت معروف بود که: «وابیض یستسقی الغام بوجهه…»
و یا در
غزوه بدر به اجساد مشرکان نظر افکند و به
ابوبکر گفت: «اگر ابوطالب زنده بود، میدید که چگونه شمشیرهای ما سرهای اینان را در برگرفته است» و نظر به این مصراع ابوطالب داشت که: «لتلتبسن اسیافنا بالاماثل».
این قصیده در
۱۳۲۷ق توسط احمد فهمی در استانبول منتشر شد، رشر نیز آنرا هماره با
قصیده دالیه ابوطالب به آلمانی ترجمه کرد و در نشریه «تحقیقات درباره شعر عرب» منتشر کرد.
اشعار منسوب به ابوطالب همچنین با عنوان
دیوان شیخ الاباطح ابیطالب در
۱۳۵۶ق در
نجف چاپ شد.
دانشوران شیعه و گروهی از نامآوران
اهل سنت با توجه به روایتهای
اهل بیت و نیز قراین و شواهدی، از
ایمان ابوطالب به اسلام سخن گفتهاند؛
همچون: ادای
شهادتین به صورت آهسته،
غسل وی به فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) همراه وعده
استغفار، باقی بودن همسر مسلمانش
فاطمه بنت اسد در پیوند همسری او،
تقیه وی و مضمون برخی سرودههایش. اما منکران ایمان ابوطالب، بیشتر از ادعای ادا نکردن شهادتین و نزول برخی از آیات در شان وی که از
کفر او حکایت دارند، سخن به میان میآورند.
برخی مفسران
شان نزول چند
آیه را به ابوطالب نسبت دادهاند؛ از جمله آیه ۲۶
سوره انعام: «و هم ینهون عنه و یناون عنه و ان یهلکون الا انفسهم و ما یشعرون؛
» مفسران با توجه به مرجع ضمیر در دو کلمه {عنه} برای آن چند شان نزول یاد کردهاند. برخی مرجع هر دو ضمیر را
قرآن میدانند.
طبق این گزارش، مشرکان مردم را از شنیدن قرآن نهی میکردند و خود نیز از شنیدن آن دوری میجستند. گزارشهای دیگر مرجع هر دو ضمیر را پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میدانند، یعنی اینان مردم را از پیروی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بازداشته، خود نیز چنین میکردند.
دستهای دیگر از روایتها، دو ضمیر را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بازمی گردانند، یعنی آنان از آزار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نهی میکردند، در حالیکه خود ایمان نمیآوردند.
مفسران اهل سنت در مقام گزینش این سه دسته روایت، گزارشی را برگزیدهاند که مرجع ضمیر را مشرکان قریش میداند. برخی این را سخن جمهور مفسران دانسته
و انتساب این شان نزول را به ابوطالب ضعیف پنداشتهاند.
افزون بر این، سوره انعام یکجا بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نازل شده و آیات آن شان نزول جداگانه ندارند.
درباره شان نزول آیه ۱۱۳
سوره توبه: «ما کان للنبی و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم؛
برای پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند، سزاوار نیست که برای مشرکان، پس از آن که جهنمی بودن آنان روشن شد، آمرزش بخواهند، هر چند از خویشاوندان باشند.»
نزد مفسران سه دسته گزارش یافت میشود. پارهای نزول آنرا درباره مسلمانانی میدانند که برای پدران مشرک خود استغفار میکردند و دلیل آن را پیروی از استغفار
ابراهیم (علیهالسّلام) برای پدرش میدانستند. برخی نزول آنرا درباره زیارت قبر
آمنه مادر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از جانب ایشان دانستهاند که بدینترتیب، از این کار بازداشته شد. دستهای از مفسران گفتهاند که این آیه درباره ابوطالب نازل شده است و بدینسان، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هنگام احتضار ابوطالب، از استغفار برای وی نهی شد. پیداست که این شان نزول درست نیست، چرا که این سوره از آخرین سورههای نازل شده بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در مدینه بود
و ابوطالب پیش از هجرت درگذشت!
طبری با دو گزارش از
ابوهریره و
سعید بن مسیب نقل میکند که آیه ۵۶
سوره قصص: «انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین؛
در حقیقت تو هر کس را که دوست داری، نمیتوانی راهنمایی کنی، خداست که هر که را بخواهد، راهنمایی میکند و او به راه یافتگان داناتر است.»در شان ابوطالب نازل شد. هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از او خواست تا شهادتین بگوید، سخن نهایی او این بود که بر دین عبدالمطلب خواهد ماند. سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: تا هنگامی که از جانب خدا نهی نشدهام، برای تو استغفار خواهم کرد. آنگاه آن آیه نازل شد.
برخی گفتهاند که به اجماع مفسران، این آیه درباره ابوطالب نازل شده است.
مسلم و
بخاری نیز در صحیحین این روایت را نقل کردهاند. برخی مفسران افزون بر این شان نزول گفتهاند که این آیه درباره فرستاده قیصر روم و علاقه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به مسلمان شدن او نازل شده است.
برخی شان نزول این آیه را پس از هجرت و در یکی از غزوههای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) دانستهاند.
بعضی از ظاهر این آیه نتیجه گرفتهاند که ابوطالب کافر درگذشت.
ابوالفتوح رازیاین دیدگاه را نقد کرده و آورده است که نزول این آیه درباره ابوطالب نه تنها بر کفر او دلالت ندارد، بلکه مؤید ایمان اوست، چرا که هدایت کردنش را نفی نمیکند، بلکه اینگونه هدایت را ویژه خدا میداند. رازی با توجه به کلمه «احببت» از محبت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به ابوطالب سخن گفته و با ذکر آیات ۲۲
سوره مجادله و ۲۳
سوره توبه تصریح میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به کافری که بر کفر خود اصرار دارد، محبت نمیورزد.
نیز به اذعان
فخر رازی، ظاهر این آیه بر کفر ابوطالب دلالت ندارد.
بنابراین، ادعای کفر او به هیچ روی درست نیست و قراین تاریخی و نیز اختلاف شان نزول آیات مربوط، گویای خلاف آن است.
گویا مسئله ایمان ابوطالب از منظر تاریخ سیاسی، پیوندی روشن با جایگاه سیاسی فرزندش علی (علیهالسّلام) در اسلام و رخدادهای پس از خلافتش در دو دوره
بنی امیه و
بنی عباس دارد. اینکه
ابوسفیان و بزرگان بنی امیه در روز
فتح مکه ایمان آورده بودند و نیز عباس، نیای عباسیان، بسیار دیر ایمان آورد، در جامعهای که فخرفروشی به نیاکان جایگاهی مهم داشت، نقطه ضعفی در برابر علی (علیهالسّلام) و
آل ابیطالب به شمار میرفت، به ویژه برای کسانی که دعوی خلافت و حکمرانی مسلمانان را داشتند. از اینرو، در این دوره که هنگامه تدوین و نگارش حدیث در عرصههای گوناگون تاریخی و تفسیری است، فضای مناسبی برای تردید در ایمان ابوطالب و حتی نفی ایمان او پدید آمد.
دانشوران شیعه توجهی ویژه به موضوع ایمان ابوطالب داشتهاند. نخستین گردآورندگان جوامع حدیثی شیعه مانند
کلینی در
کافی، با نقل گزارشهایی از خدمات ابوطالب به اسلام
سخن گفتهاند.
نجاشی تا اواسط سده پنجم ق. حدود ۱۰ نگاشته را در میان دانشوران شیعه درباره ابوطالب ثبت کرده است.
مهمترین مؤلفان در این زمینه از این قرارند:
احمد بن محمد بن عمار کوفی (م.
۳۴۶ق)،
ابن طرخان جرجرائی،
سهل بن احمد دیباجی (م.
۳۸۰ق)،
علی بن بلال مهلبی ازدی، حسین بن عبیدالله (
ابوعبدالله غضائری) (م.
۴۱۱ق) و
شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان (م.
۴۱۳ق). از نوشتههای این شش تن، کتاب ایمان ابیطالب شیخ مفید در دسترس است.
در سدههای بعد نیز نگاشتههایی درباره ایمان ابوطالب سامان یافت، همچون:
منی الطالب فی ایمان ابیطالب تالیف
محمد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری (م. سده پنجم)،
الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب نوشته
فخار بن معد موسوی (م.
۶۰۳ق)
و کتاب ایمان ابی طالب تالیف
احمد بن موسی بن طاووس (م.
۶۷۳ق).
از سده دهم به بعد، نگاشتهها درباره ایمان ابوطالب در میان شیعه و سنی افزایش یافته است. از آن جمله میتوان به این نمونهها اشاره کرد:
اسنی المطالب فی نجاة ابی طالب نوشته
احمد بن زینی دحلان شافعی،
منیة الراغب فی ایمان ابی طالب نوشته
محمدرضا طبسی،
ابوطالب مؤمن قریش نوشته
عبدالله خنیزی. مقالهای نیز در زمینه کتابشناسی ابوطالب انتشار یافته است.
میزبانی و پذیرایی از حاجیان (
سقایت و
رفادت) از مناصب عمده مکه بود که عاملی مؤثر در نفوذ اجتماعی و سیاسی
قریش در
حجاز شمرده میشد. قبایل و افراد متولی این امر، در میان قریش از جایگاهی والا برخوردار بودند. از اینروی، خاندانهای قریش برای تصدی آن به رقابت برمیخاستند. نمونه تاریخی آن، رقابت و قرعهکشی فرزندان عبدمناف برای عهدهدار شدن این مقام است که در آن، قرعه به نام
هاشم بن عبدمناف افتاد.
پس از هاشم، عبدالمطلب میزبانی حاجیان را بر عهده داشت تا آن گاه که وی هنگام مرگش در سال هشتم
عام الفیل مقام سقایت (آبرسانی به حاجیان) مکه را به ابوطالب وانهاد.
گرچه همه قریش با توجه به جایگاه خود، در تامین مالی میزبانی از حاجیان و زائران
خانه خدا سهیم میشدند،
مدیریت و برنامهریزی وظیفه متولی این امر بود.
ابوطالب پس از مرگ برادر بزرگترش زبیر و آنگاه که وضع مالی مناسبی نداشت، سه سال عهدهدار رفادت و سقایت شد. در سال نخست برای پذیرایی از زائران ۱۰۰۰۰
درهم از برادرش عباس
وام گرفت و انفاق کرد. در سال دوم ۱۵۰۰۰ درهم وام ستاند. اما پس از سال سوم توان اقتصادی ادامه این کار را نداشت. از اینرو، آنرا به برادرش عباس وانهاد
و او تا زمان مرگ عهدهدار آن بود. با وجود این، نفوذ ابوطالب در میان قریش ادامه یافت و او بزرگ بنی هاشم و مورد احترام قریش بود.
نیز وی عهدهدار تعمیر کعبه پس از سیل شد. او دستور داد تا از مال پاکیزه در بازسازی بنای کعبه استفاده کنند. در این هنگام، رسول خدا ۲۵ سال داشت و ستیز بر سر نصب
حجرالاسود در همین ماجرا رخ داد.
(۱) آینه پژوهش (مجله)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
(۲) الاصابة، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، (م. ۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۳) اعیان الشیعه، سید محسن امین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
(۴) امتاع الاسماع، مقریزی، احمد بن علی، (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
(۵) انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، (م. ۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۶) ایمان ابی طالب، المفید (م. ۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
(۷) ایمان ابی طالب، فخار بن معد الموسوی (م. ۶۳۰ق.)، به کوشش بحر العلوم، قم، سیدالشهداء، ۱۴۱۰ق.
(۸) البحر المحیط، ابوحیان، محمد بن یوسف، (م. ۷۵۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
(۹) البیان و التبیین، جاحظ،
عمرو بن بحر، (م. ۲۵۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۱۰) تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر، (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
(۱۱) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۱۲) التسهیل لعلوم التنزیل، محمد بن جزی الغرناطی (م. ۷۴۱ق.)، به کوشش خالدی، یبروت، دار الارقم، ۱۴۱۶ق.
(۱۳) تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی حاتم (م. ۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
(۱۴) تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.)، به کوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
(۱۵) التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
(۱۶) الکشف و البیان، ثعلبی، احمد بن محمد، (الکشف و البیان)، الثعلبی (م. ۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
(۱۷) الجامع لاحکام القرآن، انصاری قرطبی، محمد بن احمد، القرطبی (م. ۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۱۸) جامع البیان، طبری، محمد بن جریر، (م. ۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
(۱۹) الدر المنثور، سیوطی، جلالالدین، (م. ۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
(۲۰) دلائل النبوه، بیهقی، احمد بن حسین، (م. ۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
(۲۱) رجال النجاشی، النجاشی (م. ۴۵۰ق.)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
(۲۲) تفسیر روح البیان، حقی بروسی، اسماعیل بن مصطفی (م. ۱۱۳۷ق.)، بیروت، دار الفکر.
(۲۳) الروض الانف، سهیلی، عبدالرحمن، (م. ۵۸۱ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
(۲۴) روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م. ۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
(۲۵) زاد المسیر، ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
(۲۶) نسائی، احمد بن شعیب، نسایی، احمد بن علی، سنن النسائی (م. ۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
(۲۷) السیرة النبویة، ابن هشام حمیری، عبدالملک، (م. ۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق.
(۲۸) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عبدالحمید، (م. ۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
(۲۹) الطبقات الکبری، ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر.
(۳۰) الطبقات، خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۳۱) عمدة الطالب، حسینی، احمد بن علی، (م. ۸۲۸ق.)، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
(۳۲) الفهرست، منتجب الدین، علی بن عبیدالله، (م. ۵۸۵ق.)، الارموی، قم، مکتبة النجفی، ۱۳۶۶ش.
(۳۳) کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، (م. ۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
(۳۴) الکتاب، سیبویه،
عمرو بن عثمان، (م. ۱۸۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، یبروت، دار الجیل.
(۳۵) الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
(۳۶) مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابو الفرج على بن الحسين، (م. ۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.
•
دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۲/۰۵. •
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «ابوطالب»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۲/۰۵. •
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوطالب»، ج۵، ص۲۲۷۰.