ابوالمعانی عبدالقادر بیدل دهلوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیدِلْ، ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (۱۰۵۴-۴
صفر ۱۱۳۳ ق/۱۶۴۴-۲۴ نوامبر ۱۷۲۰م)، شاعر پارسی گوی
هند و صوفی و نماینده برجسته سبک هندی است. او در عظیمآباد هندوستان (
پتنۀ کنونی) متولد شد.
پدرش میرزا عبدالخالق، از قبیلۀ برلاس (
و به روایتی ارلاس یا ارلات) ترکان جغتایی بود. این قبیله از بخارا به بدخشان،
و سپس به
هندوستان مهاجرت کرده،
و به سپاهیگری مشغول بودند.
پدر بیدل در عین حال که در زمرۀ سپاهیان بود، اما در همان سنین جوانی این شغل را رها کردمَنشی صوفیانه داشت
و به صوفیان «
قادریۀ» هندوستان ارادت میورزید
و به توصیۀ مرشدان خود بود که پسر خویش را همنام
شیخ عبدالقادر گیلانی (صوفی مشهور سدههای ۵ و۶ق) گردانید.
بیدل پیش از رسیدن به ۵ سالگی
پدر خویش را از دست داد
و نزد
مادر به آموختن
قرآن و الفبای فارسی پرداخت. پس از یک سال ونیم مادرش نیز از
دنیا رفت
و سرپرستی او را عمویش، میرزاقلندر که چون برادر فردی سپاهی با خوی درویشی بود، برعهده گرفت.
بیدل به سفارش عموی خود به آموختن ادبیات عرب پرداخت، اما چون به ۱۰ سالگی رسید، میرزا قلندر او را از مدرسه بازداشت
و برای رهنمونی وی به معرفت حق او را با خود به حلقۀ درویشان برد
عبدالقادر گذشته از زبان مادریش، بنگالی، با ریخته (که بعدها به
زبان اردو شهرت یافت)، سانسکریت
و ترکی آشنایی یافت
و زبانهای
فارسی و عربی را نیز در مکتب آموخت. در شش سالگی با قرآن آشنا شد
و در کمتر از یک سال آن را ختم کرد.
عبدالقادر نخستین سرودههایش را بر عمویش، که نخستین مربی
و مشوق وی بود، عرضه کرد. میرزا قلندر شاعری درس ناخوانده بود که نکته سنجیهای او در شکلگیری شخصیت شاعری بیدل بیتأثیر نبوده است، چنان که او همواره ذوق شاعرانۀ خود را از عموی خویش میدانست
سپاهیگری میرزاقلندر باعث شد که بیدل در ۱۰۶۹ق در ۱۷سالگی به سپاهیان میرزاعبداللطیف، از امرای شاهزاده شجاع،
بپیوندند، دوره نوجوانی شاعر مصادف بود با شایعه بیماری شاه جهان (حک: ۱۰۳۷ـ۱۰۶۸)
و نزاعهای درونی بر سر
قدرت که عظیم آباد را به یکی از کانونهای اصلی شورش تبدیل کرد.
اما در جریان
جنگ قدرت میان فرزندان شاه شجاع، بیدل آنان را رها ساخت
و همراه میرزا ظریف
دایی خود به شهر «کَتَک» (در استان اریسه در شمال هند) رفت
و ۴ سال نزد او به سربرد.
میرزا ظریف که مردی روحانی
و محقق بود، در تکوین شخصیت عرفانی
و ادبی بیدل
و آشنایی جدی او با
فلسفه، تصوف علمی،
کلام،
فقه،
حدیث و تفسیر تأثیر بسزا داشت.
میرزا ظریف مردی فاضل بود
و فقه، حدیث
و عرفان تدریس میکرد
و برخی از شاعران
و صوفیان برزگ هند مانند شاهقاسم هواللهی که در تحولات روحی بیدل تأثیر داشتند، به مجلس او رفت
و آمد میکردند. بیدل که از مدتی پیش مطالعۀ آثار منظوم را شروع کرده،
و به سرودن
شعر پرداخته بود، در این زمان با تخلص «رمزی»
حضور خود را در جمع شاعران اعلام کرد. اما سپس با همت جستن از معنویت باطنی
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی و با استناد به مصراع: «بیدل از بی نشان چه گوید باز» به بیدل تغییر تخلص داد.
ظاهراً بیدل نخستین
شعر خود را در ده سالگی سروده است.
او علاوه بر
مصاحبت با شاعران
و عالمان، به مطالعه اشعار سرایندگان بزرگ
زبان پارسی نیز پرداخت
و آثارش گواه آشنایی عمیق وی با سرودههای ایشان است. وی نخست به سبکهای خراسانی
و عراقی گرایش داشت، اما
سفر به دهلی سبب شد تا به سبک هندی روی آورد.
در آثار بیدل تقریباً تأثیر تمامی شاعران برجسته پارسی سرای را میتوان مشاهده کرد. همچنین شعر
و نثر پارسی در شبه قاره،
تاجیکستان و افغانستان تحت تأثیر بیدل بوده است. نظم
و نثر بیدل از طریق شاگردان
و مقلدانش، بویژه غالبِ دهلوی، بر زبان اردو تأثیر گذاشته است.
میرزا ظریف در ۱۰۷۵ق/۱۶۶۴م درگذشت
و بیدل روانۀ دهلی شد
و در آنجا به حلقۀ ارادتمندان صوفی دیگری به نام «شاه کابلی» پیوست.
بیدل در دوره میانی حیات خویش در ۲۷
جمادی الثانیه ۱۰۹۶ به همراه خانوادهاش به دهلی وارد شد
و در آنجا اقامت گزید.
وی که با
فقر مالی شدید روبرو بود، از امیران محلی استمداد طلبید. حاکم نواب شکرالله خان، خانهای در اختیار او گذاشت
و برای او مقرری تعیین کرد که تا پایان
عمر شاعر، به وی پرداخت میشد.
در ۱۰۷۱ بیدل به همراه میرزا ظریف به مرکز اُریسه رفت
و در آنجا با شاه قاسم هواللهی که در ادب
و حکمت و عرفان تبحر داشت، آشنا شد.
در ۱۰۷۵ به دهلی رفت
و در این شهر به خدمت عارف بزرگ، شاه کابلی، رسید.
دیگر عارف بزرگ این دوره مولانا کمال بهاری قادری بود که بیدل به او ارادت میورزید.
شاه فاضل، از صوفیان برجسته آن روزگار که در نظم
و نثر چیره دست بود، از دیگر استادان بیدل به شمار میرود.
بیدل خود در چهار عنصر، شاه قاسم هواللهی، شاه کابلی، شاه ملوک، شاه یکه آزاد، شیخ کمال بهاری
و شاه فاضل را پیران معنوی
و استادان روحانی خود مینامد.
بیدل در دهلی برای گذران زندگی به خدمت سپاه درآمد،
اما هنگامی که محمداعظم شاه، پسر اورنگ زیب، از وی خواست تا مدحیهای در شأن
و منزلتش بسراید از خدمت دولت استعفا،
و ترک پایتخت کرد.
او مدتها در اکبرآباد،
لاهور و حسن آباد، شاه جهان آباد
و مَتُهرا به
سیاحت پرداخت.
کمکم بیدل توجه حکمرانان هندوستان را به خود جلب کرد. در آغاز امیرکامگارخان (فرزند جعفرخان، دایی
و وزیر اورنگزیب) از بیدل حمایت کرد
و چون وی به دکن رفت، بیدل به دربار عاقلخان رازی پیوست.
بیدل در ۱۰۸۰ق
ازدواج کرد، اما صاحب فرزندی نشد
و ناگزیر «خاطر از وسوسۀ انتظار توالد
و تناسل پرداخت».
خانۀ بیدل در دهلی محل تجمع یاران شاعر او بود
و از «سر شام» تا «نیم شب» ابتدا بیدل
و سپس دیگران اشعار خود را میخواندند. گفتهاند که بزرگان شهر نیز در این مجلس حضور مییافتند
و بیدل اشعار خود را با
صلابت و مهابت میخوانده است؛ همچنین در شعر خوانیهای این مجلس نسبت به اقتفا
و انتقاد دیگران از اشعار خود
تعصب میورزید. ظاهراً این مجلس نخستین هستۀ مجالس «بیدل خوانی» (دنبالۀ مقاله) را تشکیل میدهد.
بیدل تا پایان
عمر در آن
خانه به
رفاه میزیست
و سرگرم فراهم آوردن آثار منظوم
و منثور خود بود.
او در همین ایام درخواست بهادرشاه را برای سرودن «شاهنامۀ گورکانی» نپذیرفت، چه، این امر را با روحیۀ درویشی خود ناسازگار میدید.
پس از درگذشت بیدل، به نشانۀ استمرار جلسات شعرخوانی که در خانۀ او تشکیل میشد، به رسم صوفیان در سال مرگ او در کنار مزارش مجلس «عُرس بیدل» برگذار گردید. در این مراسم که ظاهراً تا ۳۰ سال پس از مرگ او در دهلی
و سپس در کابل اجرا میشد، دوستداران بیدل به شعرخوانی میپرداختند. پس از آن جلسات «بیدلخوانی» در ماوراءالنهر
و افغانستان ادامه یافت.
فراوانی نسخههای آثار بیدل در این کشورها گواهی استقبال عموم مردم از سرودههای وی است.
بیدل در اواخر
عمر به هنگام
قتل محمدفرخ سیر (۱۱۳۱ق) که از حکمرانان حامی او بود، شعری سرود
و سپس از بیم آزار دشمنان حاکم مقتول به لاهور گریخت
و نزدیک به دو سال در آن شهر زیست
و پس از پایان حکومت شورشیان به دهلی بازگشت.
سرانجام، بیدل در دهلی درگذشت
و در خانهاش به خاک سپرده شد، اما اکنون آثاری از آرامگاه وی در آنجا نیست
و این موضوع باعث شد تا تصور شود که بعداً جنازۀ بیدل را به محلۀ جغتاییهای قریۀ «خواجه رواش» (در شمال کابل) انتقال دادهاند.
بیدل تا پایان عمر در خانهای که در دهلی داشت زندگی میکرد
و چون در ۴
صفر ۱۱۳۳ دیده از
جهان فرو بست، بنابر وصیتش در همین خانه به خاک سپرده شد.
آرامگاه بیدل مدتها زیارتگاه دوستدارانش بود، اما در آشوبهای بعدی
و بویژه در لشکرکشیهای نادر شاه
و افغانها به شهر دهلی، مقبره او نیز از بین رفت
و اکنون محل آن معلوم نیست. آرامگاهی که در
افغانستان بدو منسوب است، بی شک جعلی
و ساختگی است.
از بیدل فرزندی برجای نماند. وی در چهار عنصر مینویسد که در آغاز جوانی در طی مکاشفهای عارفانه از این موضوع آگاه شده بوده است. در اواخر عمر صاحب فرزندی شد که بیش از چهار بهار زندگی نکرد
و در سوگ او سروده ای جانگداز دارد.
خوشگو
بیدل را فردی خوشرو، بلندبالا،
و به لحاظ جسمی بسیار قدرتمند معرفی کرده است. نمونه خط او نیز در دست است
و حکایت از پختگی
و ورزیدگی بیدل در خطاطی دارد. شاهان
و بزرگان برای او
احترام بسیار قائل بوده اند.
او از سوی شرح حال نویسان همروزگارش
ستایش شده است. از جمله، خوشگو
از
علم و عرفان او
تمجید کرده است. بیدل با بسیاری از شاعران
و عالمان
و عارفان عصر خویش مراوده مستمر داشت.
بیدل در
الهیات،
ریاضیات، طبیعیات،
طب،
نجوم،
رمل،
جفر،
تاریخ و موسیقی دست داشت
و از علوم ظاهر نیز بیبهره نبود
و بجز بنگالی که زبان مادری او بود، به زبانهای فارسی، اردو
و سنسکریت نیز تسلط داشته است.
اقبال لاهوری از شیفتگان
و ستایندگان بیدل دهلوی است
و گاه مصرع یا بیتی از بیدل را تضمین میکند. او، در مقایسه بیدل با غالب دهلوی، تأکید میکند که غالب تنها به صورت شعر بیدل توجه کرده
و از فهم معانی شعری او عاجز است. به نظر اقبال، بیدل پس از شنکره چاریا، شارح شهیر اوپانیشادها، دومین متفکر بزرگ شبه قاره است.
اقبال به شاعران همروزگارش توصیه میکرد که برای تصحیح کلام به سرودههای بیدل توجه کنند
و وی را با هانری برگسون، فیلسوف معاصر فرانسوی، مقایسه کرده است. در
ایران، پس از انقلاب اسلامی، نسلی از شاعران به بیدل روی کرده
و از او اثر پذیرفتهاند.
با اینکه پدر
و عموی بیدل
اهل سنت بودهاند، اما در آثار وی دلبستگی خاصی به مذهب پدران دیده نمیشود،
و در منظومههای او از جانشینان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سخنی به میان نمیآید. در یک اثر منثور او از «جانب ولایت مآب علی مرتضیٰ» یاد میشود
و قصیدهای نیز «در منقبت اسدالله الغالب... کرمالله وجهه» دارد.
بیدل دارای اندیشههایی بلند
و ژرف
و متعالی است. او از معدود شاعرانی است که اوج
و اعتلایی شگرف را در بیان شاعرانه افکار فلسفی
و تجربههای عرفانی به نمایش گذاشته است. او را شاعر فیلسوف نامیدهاند
و این امر بیش
و پیش از هر چیز معلول نگاه ویژه شاعر به هستی
و حیات است. بیدل عارفی معتقد به
وحدت وجود است
و در بسیاری از سروده هایش آشکارا به محیی الدین ابن عربی، عارف بزرگ
مسلمان، نزدیک میشود.
به نظر میرسد که بیدل
شریعت را از دیدگاه
عرفان خاص خویش مینگریست
و با اینکه گفتهاند او «
تصوف و تعصب را جمع داشت»،
اما در آثار او از این امر نشانی نیست.
در آثار منظوم
و منثور بیدل نشانههایی از عرفان
ابن عربی و مولوی دیده میشود
و این نکتهای است که معاصران او نیز بدان اشاره کردهاند.
در مثنوی محیط اعظم تأثیر کتاب
فصوص الحکم ابن عربی کاملاً آشکار است. ظاهراً عقاید ابن عربی در میان صوفیان
طریقت قادریۀ هندوستان که پدر
و عموی بیدل به آن منتسب بودند، رواج داشته،
و بیدل از طریق مرشدان روحانی خویش از این عقاید متأثر بوده است. این مرشدان روحانی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: گروهی از آنها مانند شیخکمال قادری، شاه قاسم هواللهی
و شاه فاضل اندیشههای وحدت وجودی ابن عربی را رواج میدادند
و گروه دیگر مانند شاهکابلی، شاه ملوک
و شاه یکهآزاد که بیشتر از عرفان هندی متأثر بودند، بیدل را به
ریاضت، عزایمخوانی برای بهبود بیماران
و حتیٰ
تسخیر جن دعوت میکردند.
بیدل در اندیشههای عرفانی خود
جهان را آینهای میداند که جلوههای خداوند را در خود منعکس میکند (بیشترین بسامد استفاده از نماد آینه در اشعار او شاید از این رهگذر باشد)
و تمام موجودات عالم مظهری از اوست، «کثرت تنزل مراتب وحدت است
و وحدت معراج حقیقت کثرت».
در اینجاست که وحدت وجودِ برخاسته از اندیشههای ابن عربی با اندیشههای وابسته به آیینهای فلسفی
هند در ذهن بیدل درهم میآمیزد. در نظرگاه او نه تنها جانوران
و گیاهان، بلکه جمادات نیز از جوهر علوی بهرهمندند، اما در این میان
انسان عظمت
و برجستگی خاصی دارد؛ زیرا او نه تنها خلیفۀ خداوند در روی زمین است، بلکه عالم صغیر
و بهترین مظهر خداوند به شمار میرود. چون با شناخت خود
و فنای نفسانیات خویش میتواند به مرتبۀ انسان کامل عروج کند. اندیشههای بیدل همانند افکار ابن عربی آنگاه که به مرحلۀ بیان میرسند، چنان با مجاز
و استعاره میآمیزند که فهم آنها دشوار میشود، هرچند بیان بیدل در مثنویهایش روشنتر از
غزلیت اوست
بیدل برای رسیدن به این اندیشهها با اینکه خود را «از آغاز شعور... متوجه عالم قدس» مییابد،
اما بیش از آنکه به سلوک عارفانه پرداخته باشد، به ریاضت روی آورده است. او رسیدن به
کمال را در گرسنگی میداند
و بر اساس آیینهای شمنیسم هندوان به ریاضتهایی مانند چشم بستن، خاموش نشستن، حبس دم یا به قول خود «ضبط نَفَس» میپردازد
و احساس میکند که کائنات با او تنهاست
و به تعبیر خودش آنگاه که «چشم تماشایش را به شهود این جلوه» گشودند، توانست در رؤیا «مراتب عقول» را مشاهده کند، زیرا در خواب «حضور مطلق» را در کنار دارد
و در بیداری «مشاهدۀ حق» را، اما نهایتاً خود را نه مجذوب میداند، نه سالک.
سرودههای بیدل رنگ
و بویی از شک فلسفی به همراه ندارد، اما آنچه ممکن است این
توهم را ایجاد کند که شاعر دچار شک فلسفی است،
حیرت عارفانه در سرودههای اوست که در
ذات و ماهیت، با
تحیر عقل متفاوت است.
عالم و آدم از دید او مظاهر حقاند
و حضرت احدی با حسن خویش در این آینهها طلوع
و تجلی کرده است. در این میان، بیدل به تبعیت از دیگر عرفای بزرگ برای آدمی در نسبت با حق ارزش فوق العادهای قائل است. بیدل به
تغزل، توسعی صوری
و معنایی میبخشد. گستره مضامین او آشکارا وسیع است
و درک زبان وی محتاج آشنایی با رمزها
و استعارههای ویژهای است که به کار برده است.
در
قصاید، بیدل بیشتر به سبک خاقانی شروانی نزدیک میشود
و تنها به
ستایش پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امام علی (علیهالسلام) میپردازد.
سرودههایش در
توحید، جهان شناسی
و انسان شناسی است. تفاوت عمده
غزلسرایی وی با دیگر
غزلسرایان بزرگ سبک هندی جنبه توحیدی
و عرفانی آثار اوست.
در آثار بیدل مضامین پیچیده عارفانه
و تشبیهها
و استعارهها
و ترکیبهای زیبا
و هنرمندانه بوفور مشاهده میشود.
لطف
و ظرافت بیان،
و قدرت
تخیل و تمثیلش (که گاه به
افراط نیز میگراید) در میان شاعران سبک هندی به او جایگاهی ممتاز میبخشد، بویژه، استفاده از نمادهای بسیار (که «آینه» از رایجترین آنهاست) آثارش را از فضایی خاص برخوردار میسازد. به دلیل همین نوآوریهاست که تذکره نویسان عموماً بیدل را موجد سبکی تازه محسوب میدارند.
بیدل در بیشتر قالبهای شعر فارسی طبع سخنوری خود را آزموده، به نحوی که در کنار ۳۵هزار بیت
غزل، ۲۲هزار بیت مثنوی سروده است
و شمار ابیات
قصاید، ترکیببندها، قطعات
و رباعیات او نیز به ۱۱ هزاربیت میرسد؛ اما آنچه باعث اهمیت شعر بیدل شده است
و جلوهگاه هنر شعری او را تشکیل میدهد،
غزلهای اوست. از اینرو، ویژگیهایی که دربارۀ شعر بیدل میتوان بیان کرد، بیشتر مربوط به
غزلهای اوست، اما این ویژگیها را با بسامد کمتری میتوان در دیگر اشعار وی نیز مشاهده کرد.
شعر او در سبک هندی رشد کرده،
و بر آثار دیگر شاعران این سبک پیشی گرفته است؛ به نحوی که بیدل را باید نمایندۀ تمام عیار سبک هندی به شمار آورد. اساس شعر این سبک بر مضمون آفرینی قرار دارد که بیدل از آن به «معنی طرازی» تعبیر میکند
و دیوان بیدل بیش از همۀ
دیوانهای شعر فارسی از خیال
و اندیشههای دور سرشار است. بیدل برآن است که با پرهیز از تداعیها
و خیالهای رایج شعر فارسی، تصویرهای نادری ایجاد کند که اعجاب خواننده را برانگیزد. این کوشش گاهی اشعار او را با ابهامهای معماگونهای همراه میکند که خواننده را در دریافت زیباییهای هنری آن ناکام میگذارد.
هر چند در شعر بیدل «اسلوب معادله» (تمثیل) به اندازهای که در شعر صائب دیده میشود، وجود ندارد، در
غزلهای او آنچه کلید معنایی بیت را تشکیل میدهد، مصراع دوم است که هنجاری طبیعیتر دارد
و فهم مصراع اول بدان وابسته است. از سوی دیگر، «تشخیص تجریدی» (مثلاً: میچکد خون تحیّر ز رگ
و ریشۀ ما)
و «تصویرهای پارادوکسی» (مثلاً: جامۀ عریانی، قفس رهایی) هستۀ مرکزی خیالپردازیهای بیدل را به وجود میآورد
و آنگاه که این دو عنصر با «حسّ آمیزی» همراه میشود، بر درجۀ ابهام شعر وی میافزاید. همچنین کاربرد غیرمتعارف وابستههای عددی (مثلاً: یک گلشن شکفتن) در کنار ترکیب سازیهای هنری
و گاه پیچیده
و نیز تکرار پربسامد برخی واژهها مانند «آینه»، «رنگ»
و «غبار» که گاهی جنبۀ نمادین نیز به خود میگیرد، از مشخصههای دیگر سبکی شعر اوست.
بیدل در کنار واژههای ادبی
و مرسوم، گاه از اصطلاحات عامیانه نیز استفاده میکند
و براساس آنها تصویرهایی به وجود میآورد که خواننده این اصطلاحات آشنا را غریب میپندارد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم شعر بیدل استفاده از وزنهای بلند
و خوش آهنگ است. او همچنین برای نشان دادن مهارت خود وزنهایی را که در شعر فارسی کمتر رایج است
و با شعر عرب هماهنگی بیشتری دارد، به کار میگیرد. استفادۀ او از بحر کامل
و بحر متقارب مقبوض اثلم که با آهنگ
غزل سازگاری ندارد، از این رهگذر است.
بیدل همچون دیگر شاعران سبک هندی تکرار قافیه در
غزل را نه تنها عیب نمیشمارد، بلکه آن را میدان تداعیهای گوناگون خود از یک واژۀ خاص قرار میدهد. او برای هنرنماییهای خود از ردیفهای طولانی
و دشوار (مثل: شکست رنگ)
و حتیٰ مکرر استفاده میکند، چنانکه چند هزار بیت شعر با ردیفهایی از این دست دارد. همچنین استفاده از یک وزن
و قافیۀ مکرر در چندین
غزل را نشانۀ قدرت مضمونسازی
و گستردگی حوزۀ تداعیهای خود به شمار میآورد.
از مقدمۀ بیدل بر مثنوی «محیط اعظم» برمیآید که وی با مطالعۀ آثار شاعرانی مانند ظهوری ترشیزی، هلالی جغتایی، زلالی خوانساری، طالب آملی
و از همه مهمتر صائب تبریزی با شعر سبک هندی آشنا شده، اما در میان متقدمان دلبستگی او بیشتر متوجه اشعار
خاقانی و امیرخسرو دهلوی است.
شعر بیدل بر شاعران پس از وی در هندوستان تأثیر گذاشته است. شاخصترین آنها غالب دهلوی (همین مقاله) است که باریکبینی، طرز بیان
و آفرینش ترکیبات را از بیدل فرا گرفته است؛ همچنین
اقبال لاهوری در اشعار خود دلبستگی ویژهای به اشعار بیدل نشان داده است
فارسی زبانان ایرانی با وجود شعر صائب کمتر به شعر بیدل توجه داشتهاند.
به نظر میرسد که با دگرگونی پسند جامعۀ ایرانی که پیشتر جنبۀ خیالپردازی را تنها عنصر در ساختمان شعر میپنداشتهاند، شعر بیدل در سدۀ ۱۲
و اوایل سدۀ ۱۳ق در
ایران فراموش میشود، ولی در خارج از ایران (یعنی در شبه قارۀ
هند، ماوراءالنهر
و افغانستان) حضور او در میان خواص
و عامۀ مردم استمرار مییابد.
شاعران
و ادیبان نواحی یاد شده برای تربیت
و تقویت ذوق شعری خود به خواندن آثار بیدل میپردازند؛ به نحوی که تأثیر آن توجه را میتوان در اشعار افغان، تاجیک
و ازبک دید، جلسات «بیدلخوانی» که در این نواحی برگذار میشده است، استمرار حضور بیدل را در جامعۀ فارسیزبان آن دیار نشان میدهد. این جلسات یادآور جلسات شاهنامهخوانی در ایران
و مثنویخوانی در حلقههای صوفیانه است. از سوی دیگر شعر بیدل در مکتبخانههای نواحی یاد شده
در کنار شعر
حافظ به کودکان تعلیم داده میشود
و حضور خود را در میان عامۀ مردم حفظ میکند؛ چنانکه برخی ترانههای عامیانۀ مردم ماوراءالنهر
و افغانستان برگرفته از اشعار بیدل است. همچنین آوازخوانان اشعار بیدل را به آواز میخواندهاند. به این ترتیب، با آنکه چراغ شعر بیدل در
ایران و هندوستان به خاموشی گراییده، در نواحی آسیای میانه
و افغانستان، همچنان فروزان باقی مانده است. در کنار شعر
حافظ به کودکان تعلیم داده میشود
و حضور خود را در میان عامۀ مردم حفظ میکند.
بیدل در
عمر ۷۹ سالۀ خود آثار منظوم بسیار
و چند اثر منثور به وجود آورده است. معاصران بیدل شمار ابیات او را میان ۹۰
و ۱۰۰ هزار بیت نوشتهاند،
اما آنچه امروز در دست است، حدود ۷۰ هزار بیت است. گفتهاند که بیدل روزانه ۵۰۰ بیت میسروده،
و از سر اطمینانی که به ذوق خود داشته است، هیچگاه به بازبینی اشعاری که میسروده، نمیپرداخته است.
از اینرو، وی آثار فراوانی در قالبهای مختلف شعری از خود باقی گذاشته است.
این آثار بارها در
هندوستان،
پاکستان،
ایران و تاجیکستان به چاپ رسیده است. کلیات بیدل میان سالهای ۱۳۴۱ـ۱۳۴۴ش در کابل، در سه جلد شعر به انضمام یک جلد نثر، به چاپ رسیده است. چاپ جدیدی از آن نیز به اهتمام اکبر بهداروند
و پرویز عباسی داکانی، در ۱۳۷۶ش در
تهران در سه مجلد منتشر شده است.
الف-
غزلیات: شمار
غزلیات دیوان بیدل ۸۰۰‘۲
و بالغ بر ۳۵ هزار بیت است
و جلد اول کلیات آثار او را تشکیل میدهد.
ب- مثنویها: بیدل ۴ مثنوی معروف
و ۳ مثنوی کوتاه غیرمعروف دارد که شمار ابیات مجموع آنها به حدود ۲۴هزاربیت میرسد
و جلد سوم کلیات آثار او را تشکیل میدهد:
۱. «محیط اعظم». نخستین منظومه عرفانی بیدل،
مثنوی محیط اعظم است، این مثنوی شامل ۲۷۰‘۲ بیت است که بیدل آن را در ۱۰۷۸ق به نام حکمران حامی خود، عاقلخان رازی سروده است. این مثنوی بر وزن شاهنامه،
و از نظر موضوع ظاهراً در جواب ساقینامۀ ظهوری ترشیزی (د۱۰۲۵ق) سروده شده است. بیدل این مثنوی را علاوه بر نام اصلی آن، «میخانۀ ظهور حقایق» نیز خوانده است
و آن را در ۸ دور بیان میکند.
این منظومه مقدمهای به
نثر دارد که بیدل در آن به گونهای استعاری به بسیاری از شاعران همروزگارش اشاره دارد. محیط اعظم را باید ساقی نامهای عرفانی قلمداد کرد. این منظومه شامل هشت «دور» است که تکوین عالم وجود را شرح میدهد. در این منظومه بیدل آشکارا تحت تأثیر
فصوص الحکم ابن عربی است. بیدل هستی را میخانهای میداند که ساقی آن حق است
و مست ازل
و ابدش، آدمی. این مستی، مستی عشق
و آگاهی است،
و نشان از رابطه سرمدی خداوند
و انسان دارد. محیط اعظم چندین بار از جمله در ۱۳۷۰ش در
تهران به چاپ رسیده است.
۲. «طلسم حیرت». این مثنوی ۷۰۰‘۳ بیت دارد که در وزن خسرو
و شیرین نظامی،
و در ۱۰۸۰ق به نام عاقلخان رازی سروده شده است. داستان رمزی این مثنوی سرگذشت
انسان است که چگونه روح خدا در او دمیده شده است. این منظومه را بیشتر باید گشت
و گذاری باطنی
و عرفانی در درون آدمی تلقی کرد. انسان شناسی بیدل بویژه در این اثر نمود ویژهای دارد. او پس از بحثهای مقدماتی هستی شناختی
و جهان شناختی به انسان روی میکند. در این سفرنامه روحانی، بیدل سیری در کالبد بشری دارد.
۳. «طور معرفت» یا «گلگشت حقیقت»، مثنوی بلند دیگری است که بیدل در ۱۰۹۹ در نواحی مرکزی
هند سروده است. بر وزن خسرو
و شیرین نظامی که ۳۰۰‘۱ بیت دارد
و بیدل هنگامی که در «بیرات» (نزدیک دهلی) مهمان شکراللهخان بوده، در باب سیرکوهستان سروده،
و در واقع سفرنامهای رمزی است به دنیای بیچون «اطلاق»
و وحدت
و بازگشت به آینۀ خانۀ جهان
و چند
و چون کثرت. در این مثنوی بیدل به شکلی رمزی ـ مثالی در طبیعتی که به نحو ماوراء طبیعی تصویر
و تفسیر میگردد، حقیقت ظاهر در مظاهر را مشاهده میکند. مشاهده طبیعت به فکر عرفانی بیدل فرصت پرواز به لامکان را عطا میکند. بیدل در پایان مثنوی به اندیشه ترک اختیار
و ترغیب خاموشی میرسد،
و باز هم سیر آفاقی، او را به سیر انفسی رهنمون میگردد که در تمامی سرودههای بیدل اندیشه ای محوری
و اساسی است.
۴. «عرفان». مهمترین منظومه بیدل، مثنوی عرفان اوست. این منظومه در ۱۱۲۴ سروده شده است. این مثنوی بروزن حدیقۀ سنایی با ۱۱هزار بیت است که بیدل در مدت ۳۰ سال آن را به تدریج سروده،
و در ۱۱۲۴ق به پایان رسانده،
و در آن از سیر تطور وجود بر اساس عقاید ابن عربی سخن گفته است. منظومه عرفان با تبیین رابطه
خداوند و انسان، بر مبنای
عشق، آغاز میشود. بیدل چنانکه رسم عرفاست مطالب خویش را با داستان پردازیهای خاص همراه میکند
و به مراتب وجود بر مبنای نگرش عارفان میپردازد
و هر فصل را به مناسبت «طور»، «نقش» یا «جهد» می نامد. بیدل در این اثر به داستانهای هندوان نیز اشاره میکند،
و برخی از مسائل داستان نویسی معاصر مثل سیالیت ذهن
و زمان نیز در آثار او دیده میشود. به طور کلی اندیشه های بیشتر عرفای بزرگ را در این مثنوی میتوان مشاهده کرد، اما بی شک تأثیر آرا
و آموزههای
محیی الدین ابن عربی، بویژه نظریات وحدت وجودی او، بیش از دیگران است.
۵. «تنبیه المهوسین»، مثنوی مختصری است نزدیک به ۳۰۰بیت در مذمت کیمیاگران که خوشگو چنین نامی برای آن آورده است.
همچنین بیدل فَرَسنامهای دارد که به روش فرسنامهها در آن به وصف اسب پرداخته است، نیز مثنوی دیگری دارد که وصف فیل موضوع اصلی آن است.
ج-
قصاید و دیگر قالبهای شعری: جلد دوم کلیات بیدل شامل
قصاید، ترکیببندها، ترجیعبندها، مخمسها، قطعات
و رباعیات است که حدود ۱۱هزار بیت را در برمیگیرد. در این مجموعه ۲۰ قصیده دیده میشود که برخی از آنها در نعت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و یک قصیده در ستایش
حضرت علی (علیهالسلام) است. نیز چند قصیده در مدح اورنگ زیب
و پسران اوست
و بقیه به سبک
قصاید سنایی در مواعظ اخلاقی سروده شده است. جمعاً ۸۶۱‘۳ رباعی در این مجموعه قرار دارد
و از محتوای آنها چنین برمیآید که بیدل آنها را در پایان عمر
و برای کامل کردن قالبهای شعر
دیوان خود سروده است.
بیدل همچنان که در اشعار خود به استعارههای غریب
و معانی ناآشنا دلبستگی دارد، در نثر نیز شیفتۀ ابهام
و تعقید است
و نثر زیبا را بر نظم ترجیح میدهد.
او جملههای کوتاه
و گاه طولانی «نثر رنگین» خود را با سجع
و انواع
استعاره و تشبیه همراه میسازد
و همانند کتابهای مقامه، نوشتههای خود را با اشعاری که خود سروده است، زینت میدهد. با اینکه در دورۀ بیدل نثر فنی دیگر آن رواج سابق را نداشت، اما سرمشق نثر او کتاب سه نثر ظهوری ترشیزی است که به آثار مقامهنویسانی چون قاضی حمیدالدین
و سعدی توجه داشته،
و نوشتههایش در هندوستان سرمشق فصاحت
و انشاء
و ترسل بوده است.
از بیدل آثاری به نثر نیز باقیمانده است. آثار منثور بیدل اینهاست:
۱. «چهارعنصر»، این رساله شامل حوادث زندگانی
و خاطرات
و نکات عرفانی است که در فاصلۀ ۴۱ سالگی تا ۶۲ سالگی وی با نثر معقّد
و مرصّع نوشته شده است؛ چهار عنصر زندگینامه بیدل به قلم خود اوست. بیدل این اثر را از ۱۰۹۱ تا ۱۱۰۶ نگاشته است. وی نثر خویش را با شعر ممزوج کرده
و جای جای به
غزلها، رباعیها، مثنویها
و قطعههایش استناد جسته است. چهار عنصر، چنانکه از نام آن پیداست، اشاره به
آب و باد و خاک و آتش دارد. بیدل آدمی را برآیند این چهار عنصر برمی شمارد
و لذا زندگینامه نویسی درباره
بشر را شرح چهار عنصر میداند. بیدل به مناسبت در زندگینامهاش به بحثهای خود با علما
و دانشمندان
مسلمان و غیرمسلمان اشاره میکند که به لحاظ شناخت اندیشهها در
هند مهم است. تجربههای خاص عرفانی او
و استادانش نیز در کتاب نقل میشود. نثر خاص بیدل در این کتاب رنگ
و بوی شاعرانه دارد
و قدری متکلفانه به نظر میرسد.
۲. «رقعات»، شامل نامههای بیدل است که اغلب آنها را خطاب به دوستان
و برخی امیران محلی حامی خود نوشته است. در مجموعۀ رقعات ۲۸۸نامه گردآوری شده است، در این نامهها نیز غلبه جنبه های عرفانی، اخلاقی
و مذهبی کاملاً آشکار است.؛
۳. نکات، اثر منثور دیگر بیدل، در واقع بیانیه اعتقادی اوست که نظریات
و آموزههای اساسی
و اصلی عرفان بیدل را شامل میشود. نکات، همچون چهار عنصر، با سرودههای بیدل آمیخته است، اما نثر روان تری دارد. این اثر بهترین متن برای فهم آرای فلسفی
و عرفانی بیدل است.
مجموعه مثنویها
و آثار منثور بیدل در کلیات او نخستین بار در ۱۲۸۷ق در لکهنو
و سپس در ۱۲۹۹ق در بمبئی به صورت سنگی به چاپ رسیده،
و کلیات منقح آثار وی به کوشش خلیلالله خلیلی در ۱۳۴۱تا۱۳۴۴ش در ۴ جلد در
کابل چاپ شده است. براساس این چاپ
دیوان غزلیات او در دو جلد در ۱۳۶۳ش
و مجموعۀ آثار منظوم وی در ۳ جلد در ۱۳۷۶ش در تهران تجدید چاپ شده است.
(۱) آرزو، علیخان، مجمعالنفایس، به کوشش عابدرضا بیدار، پتنه، ۱۹۹۲م.
(۲) آزاد، بلگرامی میرغلامعلی، خزانۀ عامره، کانپور، ۱۸۷۱م.
(۳) آزاد، بلگرامی میرغلامعلی، سرو آزاد، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۸ق.
(۴) آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه.
(۵) اقبال لاهوری، محمد، مطالعه بیدل: فکر برگسان کی روشنی مین، چاپ تحسین فراقی، لاهور ۱۹۹۵.
(۶) اختر، خواجه عبادالله، بیدل، لاهور، ۱۹۵۲م.
(۷) باوزانی، آلساندرو، سبک شعر بیدل
و غالب دهلوی، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۷۲ش، س۱۰، شم۴.
(۸) بچکا، یرژی، بیدل
و بیدلگرایان، شاعر آینهها، ترجم، محمدرضا شفیقی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۹) بدخشانی، مقبول بیگ، تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان
و هند، لاهور، ۱۹۷۱م.
(۱۰) بیدل، عبدالقادر، چهار عنصر رقعات
قصاید نکات کلیات، به کوشش خلیلالله خلیلی، کابل، ۱۳۴۱-۱۳۴۳ش.
(۱۱) پدرام، لطیف، تأملی کوتاه در زندگی شعر
و اندیشۀ بیدل، یگانه، تهران، ۱۳۸۱ش، س۶
و ۷، شم۲۵و۲۶.
(۱۲) تمیمداری، احمد، بیدل دهلوی عظیمآبادی، دانش، اسلامآباد، ۱۳۶۸-۱۳۶۹ش، شم ۲۰و۲۱.
(۱۳) جهانگیری، محسن، محییالدین بن عربی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۴) حاکم لاهوری، عبدالحکیم، تذکرۀ مردمدیده، به کوشش سیدعبدالله، لاهور، ۱۳۳۹ش.
(۱۵) حبیب، اسدالله، بیدل شناسی در شوروی، در سی مقاله، کابل ۱۳۴۵ ش.
(۱۶) حسین، رضوان، مرزاغالب
و مکتب بیدل، در سی مقاله، کابل ۱۳۴۵ ش.
(۱۷) خلیل، علی ابراهیم، صحف ابراهیم، به کوشش عابدرضا بیدار، پتنه، ۱۹۷۸م.
(۱۸) خلیلی، خلیل، مقدمه بر کلیات بیدل (ه م).
(۱۹) خلیلی، خلیلالله، فیض قدس، (کابل) ۱۳۳۴ ش.
(۲۰) خواجه، محمدعثمان، بیدل بزرگترین شاعر صوفی بعد از جامی، هلال، کراچی، ۱۳۴۰ش، ج۹، شم ۳۵.
(۲۱) خوشگو، بندر بن داس، سفینه، به کوشش محمدعطاء الرحمان، پتنه، ۱۹۵۹م.
(۲۲) دشتی، علی، نگاهی به صائب، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۲۳) ریاض، محمد، بیدلشناسی، دانش، اسلام آباد، ۱۳۶۶ش، شم۱۲.
(۲۴) ریاض، محمد، اقبال لاهوری
و دیگر شعرای پارسی گوی، کابل ۱۳۴۵ ش.
(۲۵) سرخوش، محمدافضل، کلماتالشعراء، به کوشش صادق علی دلاوری، لاهور، ۱۹۴۲م.
(۲۶) سلجوقی، صلاحالدین، نقدبیدل، کابل، ۱۳۴۳ش.
(۲۷) شایگان، داریوش، ادیان
و مکتبهای فلسفی هند، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۸) شفیعیکدکنیش، محمدرضا، شاعر آینهها، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۲۹) صدیق، حسنخان محمدصدیق، شمع انجمن، کلکته، ۱۲۹۳ق.
(۳۰) صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۳۱) عبدالغنی، زندگی
و آثار عبدالقادر بیدل، ترجمه محمدمهدی آصف، کابل ۱۳۴۱ ش.
(۳۲) عالمشاهی، دراطراف آرامگاه مولانا بیدل، آریانا، کابل، ۱۳۵۵ش، س۱۴، شم۱۶۸.
(۳۳) عینی، صدرالدین، یادداشتها، به کشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۴) مخدوم، رهین، ابوالمعانی بیدل، وحید، تهران، ۱۳۴۶-۱۳۴۷ش، س۵، شم۳.
(۳۵) مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی
و عربی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۳۶) منزوی، خطی مشترک.
(۳۷) میرحسین دوست، سنبهلی، تذکرۀ حسینی، لکهنو، ۱۲۹۳ق.
(۳۸) میرحسین شاه، بحثی در احوال
و آثار بیدل، ادب کابل، ۱۳۵۰ش، س۱۹، شم ۵و۶.
(۳۹) نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۴۰) هادی، نبی، عبدالقادر بیدل، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۴۱) یاحقی، محمدجعفر، شاعر آینهها، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۶۷ش، س۵، شم ۴.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بیدل»، شماره۵۳۵۳. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بیدل دهلوی»، شماره۲۴۲۳.