ابن اسحاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ اِسْحاق، ابوعبدالله، یا ابوبکر محمد بن اسحاق بن یسار بن خیارِ مطلبی مدنی (۸۰ -۱۵۱ق/۶۹۹ - ۷۶۸م)، محدث
و نخستین
سیرهنویسی که زندگانی
پیامبر اکرم صلیاللهعلیه
وآله را به رشته نگارش درآورده است.
به گفته
ذهبی ابن اسحاق در ۸۰ ق در
مدینه زاده شد،
اما برخی از محققان معاصر نظر دادهاند که ابن اسحاق در حدود سال ۸۵ق متولد شده است
که ظاهراً این نظر بیتوجه به نوشته ذهبی اظهار شده است. ابن اسحاق از زُمره موالی است.
جد او
یسار بن خیار یا
یسار بن کوتان (که ضبط دیگر آن کوثان است
) از
مسیحیانی بود که در نُقیره (روستایی در حوالی عین التمر) زندانی بود.
خالد بن ولید پس از گشودن این
قلعه در ۱۲ق/۶۳۳م علاوه بر زنان
و کودکان آنجا، ۴۰ پسر را نیز که توسط اهالی نقیره به گروگان گرفته شده
و در
کلیسا محبوس بودند، به اسارت گرفت. از جمله این ۴۰ تن، یسار جد محمد بن اسحاق بود که پس از ورود به مدینه مولای قیس بن مَخرمه شد
، اما تنها قهپایی مینویسد که او پس از اسارت
و ورود به مدینه به
بردگی
فاطمه بنت عتبه درآمد.
به نوشته بکری اندلسی این گروگانها عرب تبارانی بودند که در اختیار کسری قرار داشتند،
اما این سخن مسلم نیست.
یسار ۳ پسر داشت: اسحاق، موسی
و عبدالرحمان
که هر ۳ از محدثان
و راویان حدیث بودند. اسحاق با دختر صَبیح یکی از موالی حُوَیْطِب بن عبدالعُزّی
ازدواج کرد. حاصل این
زناشویی ۳ پسر به نامهای محمد، ابوبکر
و عمر (د ۱۵۴ق/۷۷۱م) بود. این هر ۳ فرزند به پدر تأسی کردند
و از جمله طالبان
حدیث گردیدند که احادیث زیادی از آنان روایت شده است.
محمد بن اسحاق دوران کودکی
و نوجوانی را در
مدینه گذراند. نخست نزد پدر
و عموهایش موسی بن یسار
و عبدالرحمان بن یسار
و آنگاه نزد عالمان دیگر به کسب دانش پرداخت.
او در این شهر مانند بیشتر طالبان علم در آن دوره،
و به ویژه موالی، به کسب علوم متداول زمان پرداخت. شوق موالی برای فراگرفتن دانشها از دیگران بیشتر بود، زیرا آنان از جوامعی بودند که در آنها کتابت
و دانش بیشتر از جامعه عرب رواج داشت،
و به علاوه، موالی از نظر جایگاه اجتماعی در طبقات پایینتر بودند
و بهترین چیزی که میتوانست مرتبه اجتماعی آنان را بالا برد
و این نقص را جبران کند، وصول به مقامات علمی خاصه دانش
دین
و فقه
و حدیث بود.
کسان دیگری که ابن اسحاق پیش از همه نزد آنان به تحصیل پرداخت،
ابوسلمة بن عبدالرحمان
و سالم بن عبدالله بودند.
اساتید دیگر او
عاصم بن
عمر بن قتاده،
یزید بن رومان ،
محمد بن ابراهیم ،
قاسم بن محمد ،
نافع مولی ابن عمر ،
و به ویژه
ابن شهاب زهری ،
عبدالله بن
ابوبکر بن محمد مدنی ،
محمد بن سائب کلبی
و بسیاری دیگر بودند که ابن اسحاق از آنها دانشهای معمول را فرا گرفت
و هم از این گروه روایت کرد. او مغازی
عروة بن زبیر را از شاگردش یزید بن رومان آموخت
و به دنبال آن مغازی
عبدالله بن کعب را شنید.
ابن شهاب زهری استاد برجسته ابن اسحاق چنان مجذوب قدرت علمی وی گردید که اعلام داشت تا زمامی که این
اَحول (لوچ) یعنی ابن اسحاق در
حجاز است، حجاز مرکز علم خواهد بود
ابن عدی جرجانی داستانی نقل کرده که بر اساس آن ابن شهاب زهری اجازه داد ابن اسحاق هرگاه که مایل باشد به دیدار وی برود.
غیر از اساتید یاد شده، محمد بن اسحاق در
مدینه در سلک یاران
امامان شیعه ،
حضرت باقر علیهالسلام
و حضرت صادق علیهالسلام درآمد
و از آنان نقل حدیث کرد.
همین روابط سبب شد که گروهی او را
شیعه یا دارای گرایش شیعی بدانند.
محمد بن اسحاق به شنیدن سخنان اساتید خود اکتفا نکرد، بلکه کوشش ورزید احادیث
و روایات را از زبان
راویان مشهور دیگر نیز بشنود
و گردآوری کند.
تبحر
و وسعت معلومات وی باعث شد که
طبری او را پر
دانش
و آگاه به همه
علوم متداول عصر بخواند.
هنگامی که به
مصر رفته بود، در مجلس درس
یزید بن ابی حبیب (د ۱۲۸ق/۷۴۶م) که از معاریف محدثین آن دیار بود، حاضر گشت
و از محضر او بهره برد.
از خصوصیات ظاهری او که منابع به آن تصریح دارند، اینکه وی احول بوده است.
و بارها از او با این لقب یاد کردهاند.
ابن اسحاق سرانجام به سبب مشکلاتی که برای او در زادگاهش فراهم گشته بود، به ویژه دشمنیهای
مالک بن انس و هشام بن عروه در حدود ۳۰ سالگی راهی سفر شد.
سفر نخستین او به سوی غرب بود. در ۱۱۵ق/۷۳۳م به
مصر رفت
و مدتی در
اسکندریه اقامت گزید
و در آنجا نزد گروهی از استادان به آموزش فقه
و حدیث پرداخت. از اساتید او در آنجا غیر از یزید بن ابی حبیب میتوان از ثُمامة بن شُفَیّ، قاسم بن قرمان، عُبیدالله بن ابی جعفر نام برد
ابن حجر سفر او را به
مصر در ۱۱۹ق/۷۳۷م ضبط کرده
که درست به نظر نمیرسد
و مورد تأیید
سایر منابع نیست.
اقامت او در مصر ظاهراً چندان نپایید
و از آنجا به مدینه بازگشت. برخلاف آنچه که اغلب پنداشته میشود، وی یکسره به
عراق نرفت. در
مدینه به کار خود ادامه داد
و به گردآوری
اخبار و احادیث در زمینه احوال
پیامبر و همچنین
اخبار مربوط به پادشاهان
و قبایل دیرین
عرب همت گماشت، ولی باز هم محیط مدینه را برای ماندن مناسب ندانست. روابط شخصی او با مالک بن انس پیشوای مذهب
مالکی
و هشام بن عروه محدث بزرگ، هر یک به جهاتی نامطلوب بود. مالک بیش از همه در ایجاد جو نامناسب برای ابن اسحاق تلاش میکرد. افزون بر همه اینها، ابن اسحاق در مدینه برای تأمین معاش گرفتار تنگدستی
و سختی شد.
کسی در این هنگام او را به عراق دعوت کرد
و او با آنکه داوود بن خالد او را از این کار باز میداشت،
ناگزیر راه سفر در پیش گرفت.
در آغاز به
کوفه
و جزیره
و حیره ، سپس به بغداد
و پس از مدتی به
ری رفت
و بیشتر سالهای پختگی
و کمال را در این شهرها گذراند
و شاگردان زیادی تربیت کرد. به این جهت است که از اهالی مدینه غیر از
ابراهیم بن سعد کسی از او روایت نکرده است.
اقامت او در کوفه ظاهراً به طول انجامید. در حدود ۱۴۲ق/۷۵۹م در سلک اطرافیان
عباس بن محمد برادر منصور خلیفه عباسی که حاکم منطقه جزیره بود، درآمد.
از آنجا نزد منصور که در این هنگام در حیره بود، رفت
و کتاب مغازی را نخستین بار برای او نگاشت،
هر چند از سالها پیش از آن در اندیشه تدوین آن کتاب بود
و منابع
و روایات مورد نیاز خود را به ویژه از طریق راویان مدینه
و مصر - قبل از رفتن به عراق - تهیه کرده یود.
شاگردان وی در کوفه
و حیره
و جزیره کتاب او را از خود وی شنیدند
و بسیاری از آنان به روایت آن پرداختند.
ابن اسحاق پس از مدتی اقامت در جزیره از سوی منصور به بغداد - که تازه بنا شده
و پایتخت
عباسیان گردیده بود - فراخوانده شد. خلیفه در آنجا از وی خواست که کتابی در تاریخ از زمان
حضرت آدم تا عصر او تألیف کند.
ابن اسحاق از بغداد به ری که ظاهراً در آن اوقات اقامتگاه
و مقر ولیعهد خلیفه یعنی مهدی بود، رفت. او در ری به تربیت شاگردان
و روایت
اخبار و احادیث
و بیان مغازی پرداخت
و این مباحث را به افراد
بسیاری آموخت. راویان او در ری بیشتر از مدینه بودند. احتمالاً او زمانی طولانی در این شهر اقامت داشته است.
پس از چند سال زندگی در ری، چون مهدی آهنگ بغداد کرد، همراه او بدین شهر آمد
و تا پایان زندگی در آنجا زیست.
پس از مرگ، او را در گورستان خیزران این شهر (منسوب به
خیزران مادر
هارون الرشید و هادی) به خاک سپردند.
سال دقیق مرگ او محل اختلاف است:
ابن سعد ،
ابن عدی جرجانی ،
بخاری
و برخی دیگر چون عامری حرضی یمانی، مؤلف غربال الزمان
درگذشت او را در ۱۵۱ق/۷۶۸م دانستهاند. گروه زیادتری به تفاوت سالهای ۱۵۰ تا ۱۵۳ق را سال مرگ وی ضبط کردهاند.
با این حال
طبری
و ابن سعد به نقل از فرزند ابن اسحاق درگذشت پدر وی را در ۱۵۰ق نوشتهاند،
قولی که نویسنده «دائرة المعارف اسلام۱» آن را پذیرفته است.
خطیب بغدادی بدون اظهارنظر سنوات مختلف را ذکر کرده است
و ابن خلکان ضمن برشمردن همه اقوال، سال ۱۵۱ق را صحیحتر میداند.
گفتهاند که بر درِ آرامگاه او در بغداد با گچ نوشته شده بود: «هذا قبر محمد بن اسحاق بن یسار صاحب مغازی رسولالله صلیالله علیه
و سلم».
رجال شناسان در زمینه مقام علمی ابن اسحاق نظرهای گوناگون ابراز کردهاند. برخی او را ثقه
و مورد اطمینان،
و دستهای دیگر دروغگویش دانستهاند. او حافظهای قوی داشت. گفتهاند در مدینه هر کس ۵ حدیث یا بیشتر میدانست، برای آنکه فراموشش نشود، نزد ابن اسحاق به
ودیعه میگذاشت
و از او میخواست آنها را حفظ کند تا اگر خود فراموش کند، کسی آنها را در خاطر داشته باشد.
به سبب همین حافظه بیمانند، او را امیرالمحدثین خواندهاند.
ذهبی میگوید ابن اسحاق در دانش همچون دریایی خروشان بود
و در مدینه نخستین کس بوده که علوم زمان خود را تدوین کرده است.
وی از طبقه سوم محدثانی است که در مدینه احادیث
و روایات مربوط به تاریخ
و مغازی را گرد آوردند. از
علی بن مدینی نقل کردهاند که:
علم سنت نزد ۱۲ تن است که یکی از آنها ابن اسحاق است.
ابن اسحاق احادیث
بسیاری روایت کرد، اما
محمد بن اسماعیل میگفت وی هزار حدیث مختص به خود دارد که کسی در روایت آن با او شریک نیست.
ابن اسحاق نه تنها در تاریخ
و قصص
و اخبار مربوط به وقایع
و مغازی شهرت داشت، بلکه در روایت احادیث مربوط به احکام
و سنن، ثقه
و صاحب رأی به شمار میآمد، به گونهای که دیگران بر او رشک میورزیدند.
ابن اسحاق به
علم سنن عنایت تام داشت
و با روشی استوار به گردآوری احادیث میپرداخت. وی از طرق مختلف روایت میکرد: از مشایخی که ایشان را دیده بود، از مشایخی که از مشایخ او نقل مینمودند
و نیز از کسانی که مشایخشان از مشایخ وی روایت میکردند؛
و این حاکی از
صدق
و امانت ابن اسحاق در نقل احادیث است.
به گفته ابن خلکان روایات ابن اسحاق نزد اکثر علما مقبول بود
و در مغازی
و سیر هیچ تردید در پیشوایی او نیست. از
شافعی روایت کردهاند که گفته است: هرکس بخواهد در آموزش مغازی تبحر یابد، باید نزد ابن اسحاق رود.
ابن معین
و علی بن مدینی در تأیید او مطالبی گفتهاند.
سفیان بن عیینه میگوید مردم مدینه از او حدیث نقل نمیکنند، ولی من متجاوز از ۷۰ سال با او بودم
و نشنیدم که اهل این شهر او را به چیزی متهم کنند، یا
اتهام
و خدشهای بر او وارد سازند
. سفیان همچنین گفته است که ابن اسحاق به راستی امیرالمؤمنین حدیث است
و از بهترین کسانی است که
اخبار را روایت کرده است.
ایرادی که بر ابن اسحاق گرفتهاند، این است که از طریق ضعفا روایتهای زیادی نقل کرده است
و همین سبب شده که مطالب ناپسندی در کتاب او وارد شود.
و از این روست که دستهای او را کاذب خواندهاند. مطالب طعنآمیز علیه او را
ابن عدی جرجانی
و خطیب بغدادی
و ابن سیدالناس (در
عیون الاثر ) گرد آوردهاند.
ابن قتیبه نیز به این موضوع اشارهای دارد.
ابن عدی جرجانی افراد چندی را برمیشمارد که احادیث منقوله از ابن اسحاق را معتبر نمیشمارند؛ میگوید: در مجلس فریابی بودم، از او خواسته شد حدیثی از ابن اسحاق بگوید
و او ابن اسحاق را
زندیق خواند.
اما معروفترین کسانی که در
تخطئه او سخن گفتهاند، هشام بن عروه
و مالک بن انس هستند که به روابط میان آنها پس از این اشاره خواهد شد. ابوسعید یحیی بن سعید قطان بصری (د ۱۹۸ق/۸۱۳م)، ابومحمد سلیمان بن بلال تیمی (د ۱۷۳ق/۷۸۹م)
و وُهیب بن خالد بن عجلان بصری (د ۱۶۵ یا ۱۶۹ق/۷۸۱ یا ۷۸۵م) نیز ابن اسحاق را غیر ثقه
و غیر معتبر شمردهاند.
یکی از موارد ضعف او که بیشتر به آن اشاره شده، نقل مطالبی است که از قول صاحبان ادیان دیگر، به ویژه
یهودیان ، در روایات مربوط به
غزوات پیامبر آورده است. همچنین او از محمد بن سائب کلبی حدیث روایت کرده است
و چون میخواسته که کلبی شناخته نشود، از او با کنیه «ابوالنضر» نام برده است.
به رغم این عده که او را کاذب شمردهاند، کسانی چون ابوالحسن علی بن عبدالله بن جعفر مدینی (د ۲۲۴ق/۸۳۹م)، ابن شهاب زهری، سفیان بن عیینه، عاصم بن عمر،
و حتی محمد بن ادریس شافعی او را ستودهاند.
شاگردان
بسیاری در سرزمینهای مختلف مدینه، مصر، حیره، کوفه، ری
و بغداد از او حدیث آموخته،
و روایت کردهاند. در مدینه تنها ابراهیم بن سعد از او روایت کرده،
و به نقل بعضی، روایت ابراهیم از ابن اسحاق، از همه صحیحتر است.
شاگردان برجسته دیگر او
زیاد بن عبدالله بکائی ،
سلمة بن فضل الابرش ،
یونس بن بُکیر ،
سفیان ثوری ،
سفیان بن عیینه
و حماد بن زید بودند. استادش در مصر -
یزید بن ابی حبیب - نیز همانند شاگردی از او روایت میکرد.
چنانکه گفته شد، رابطه ابن اسحاق با دو تن در مدینه تیره بود. یکی ابوالمنذر هشام بن عروة بن زبیر اسدی (۶۱ - ۱۴۵ یا ۱۴۶ق/۶۸۱ -۷۶۳م) از محدثان
و راویان معروف مدینه بود که ابن اسحاق از همسر او
فاطمه بنت منذر بن زبیر که زنی عالمه
و محدثه
و ثقه بود، روایت میکرد.
فاطمه در ۴۸ق/۶۶۸م زاده شد
و از جدهاش اسما دختر ابوبکر
و امسلمه ، امالمؤمنین
و گروهی دیگر روایت میکرد. هشام، شوهرش
و محمد بن اسحاق
و کسانی دیگر چون محمد بن سوقه
و محمد بن اسماعیل بن یسار از او حدیث روایت کردهاند.
چون ابن اسحاق از فاطمه روایت میکرد، خشم هشام را برانگیخت
و گفت آیا ابن اسحاق با فاطمه دیدار دارد؟ اما گفته هشام موجب جرح ابن اسحاق نمیشود، زیرا میدانیم که گروهی از راویان از
عایشه حدیث شنیدهاند، بیآنکه او را ببینند
و تنها صدایش را میشنیدهاند
و مردم نیز
اخبار آنان را قبول کردهاند. روایت ابن اسحاق از فاطمه نیز از پس پردهای که میان آنان آویخته شده بود، انجام گردیده،
و این
سماع درست است.
با اینهمه هشام منکر این امر بود
و ابن اسحاق را
خبیث
و دروغگو
و دشمن
خدا میخواند،
اما ذهبی میگوید: ابن اسحاق در قضیه روایت حدیث از فاطمه بیتردید راستگوست.
سبب
خشم
و دلگیری هشام ابن عروه از ابن اسحاق روشن نیست
و مشکل بتوان میان داستانی که در برخی از منابع
به روزگار جوانی ابن اسحاق در مدینه نسبت دادهاند، ارتباطی یافت، به ویژه آنکه فاطمه ۱۳ سال از همسرش
و ۳۲ سال از ابن اسحاق سالخوردهتر بوده است.
روابط ابن اسحاق با
مالک بن انس پیشوای مذهب
مالکی به نوعی دیگر تیره بود. ابن اسحاق احتمالاً از همقطاران
و دانشمندان هم سطح مالک در مدینه شمرده میشد. ابن اسحاق ظاهراً پس از تألیف الموطأ آشکارا نسبت به دانش مالک ابراز تردید
و ناخشنودی کرد
و اعلام داشت که کتابهای مالک را نزد من بیاورید تا نادرستیها
و عیبهای آن را برشمارم. من بیطار کتابهای او هستم. مالک نیز درباره ابن اسحاق سخنان زهرآگین میگفت
و او را «دجالی از دجالان»
و دروغگو میخواند.
از جمله ایرادات مالک بر ابن اسحاق این بود که او روایات مربوط به
غزوات
پیامبر را در میان یهودی زادگان تازه مسلمان شده جست
و جو میکند، بیآنکه آنها را به محک بیازماید.
یکی دیگر از علل مخالفت مالک با ابن اسحاق آن بود که ابن اسحاق مالک را از موالی
قبیله ذواصبح میدانست
و مالک مدعی بود که از خود آنهاست نه از موالی آنان،
و میان آن دو در این زمینه مشاجراتی پیش آمده بود.
برخی از نویسندگان علت دیگر اختلاف میان آن دو را متهم بودن ابن اسحاق به اعتقادات قدری ذکر کردهاند.
روابط میان آن دو همچنان تیره بود، تا ابن اسحاق آهنگ عراق کرد؛ پس آن دو با هم آشتی کردند
و مالک هنگام وداع ۵۰
دینار که نصف درآمد آن سال او بود، به وی داد.
ابن اسحاق علاوه بر اتهام به قدری بودن، بیدین
و زندیق نیز خوانده شده است. رواج این
تهمتها سبب شده که گروهی اساساً منکر مقام علمی او شوند.
برخی هم او را
شیعه دانستهاند،
و علت نسبت تشیع به او درک محضر
امام محمدباقر علیهالسلام
و امام جعفر صادق علیهالسلام
و روایت حدیث از آنان
و همچنین روایت از
حضرت سجاد علیهالسلام از طریق ابن شهاب زهری است. گویند او
علی علیهالسلام را برتر از
عثمان میدانست.
علمای امامیه او را از اصحاب
امامان شیعه به شمار آورده، ولی از جمله محدثان عامه خواندهاند. به هر حال، در اینکه او دوستدار
اهل بیت بوده است، تردیدی نیست.
خطیب بغدادی اتهام قدری بودن را درست نمیداند.
ابن اسحاق در پارهای مسائل دیگر نیز عقاید ویژهای داشت. مثلاً راجع به ذات خداوند
و صفات او پارهای نظریات تازه ابراز میکرد که کسانِ پیرامون او اینها را برنمیتافتند.
بجز این اتهامات که جنبه اعتقادی دارد، اعتراضاتی نیز به روایات
و احادیث او وارد کردهاند، از جمله
احمد بن حنبل او را به
تدلیس در حدیث متهم کرده است.
بدین سبب بعضی از علما از احتجاج
و دلیل آوردن بر اساس روایات ابن اسحاق خودداری کردهاند.
تدلیس در روایت بر چند نوع است، یکی تدلیس در متن حدیث است که
حرام
و عملی نادرست است
و تدلیس مورد اتهام ابن اسحاق از این نوع نیست. دیگری تدلیس در شیوخ است
و آن اینکه راوی، شیخ خود را به نامی که بدان مشهور نباشد، بخواند. این امر هر چند مضر نیست، اما
حنبلیها آن را
مکروه میدانند،
و ظاهراً احمد بن حنبل، ابن اسحاق را به این نوع تدلیس متهم کرده است.
ابن اسحاق چند اثر پدید آورده است که مشهورترین
و برجستهترین آنها
سیره یا مغازی است. او نخستین کسی است که به گردآوری
و تدوین مغازی پیامبر همت گماشت
و همراه با آن به تألیف یک دوره از تاریخ عمومی
پیامبران از
آدم تا
حضرت محمد صلیاللهعلیه
وآله دست زد.
او روایات
و اخباری را که در زمان خویش، در موطن خود مدینه از زبان اشخاص آگاه شنیده بود، گرد آورد
و در طی سفرهای دور
و دراز به مصر، کوفه، جزیره، ری
و بغداد به شاگردان
بسیاری املا کرد.
اخباری که از او نقل شده است، تنها به حیات پیغمبر
و وقایع زمان او اختصاص ندارد، بلکه شامل
اخبار مربوط به
شبهجزیره عربستان قبل از ظهور
اسلام
و حوادث دیگر است.
ظاهراً تدوین نخستین کتاب او به خواهش
منصور خلیفه عباسی (حک ۱۳۶- ۱۵۸ق/۷۵۳- ۷۷۵م) صورت گرفت، اما پس از تدوین
و تألیف کتاب، خلیفه آن را طولانی یافت
و از مؤلف خواست تا آن را مختصر کند. ابن اسحاق کتاب بزرگ را در خزانه خلیفه عباسی نهاد
و نسخهای از آن را که بر کاغذ کتابت کرده بود، به شاگردش سلمة بن فضل سپرد. خطیب بغدادی که این روایت را نقل کرده، در این مورد به جای منصور از فرزندش
مهدی نام برده که درست نیست.
اصل کتاب ابن اسحاق به صورتی که او خود تدوین کرده بود، امروزه در دست نیست، اما چند روایت کامل
و ناقص از آن موجود است که مفصلتر از همه
سیرة النبویه ابن هشام است. ابومحمد
عبدالملک بن هشام بن ایوب حمیری (د ۲۱۸ یا ۲۱۳ق/۸۳۳ یا ۸۲۸م) از مردم
بصره
و ساکن
مصر ، از عالمان حدیث
و خبر و از ادیبان آن عصر بود که
سیره ابن اسحاق را از طریق زیاد بن عبدالله بکائی روایت
و آن را تهذیب
و در مواردی خلاصه کرده است. این نقل
و تهذیب مایه شهرت
و جاودانه شدن نام او به عنوان مؤلف
سیره گردید. روایت دیگر از
سیره ابن اسحاق در
تاریخ طبری است. طبری در تاریخ خود اقوال ابن اسحاق را درباره آغاز آفرینش
و درباره وقایع تاریخی تا سنه ۵۴ ق/۶۷۴م نقل
و از آنها استفاده کرده است. طبری در روایات خود از طریق محمد بن حُمید رازی (د ۲۴۸ق/۸۶۲م) به راوی بلافصل ابن اسحاق، سلمة بن فضل ابرش (د ۱۹۱ق/۸۰۷م) که از همتایان زیاد بن عبدالله بکائی بود، استناد جسته است.
روایتهای بازمانده دیگر از
سیره ابن اسحاق، روایت یونس بن بُکیر بن واصل شیبانی (د ۱۹۹ق/۸۱۵م)
و روایت محمد بن سلمة بن عبدالله باهلی است که قطعاتی از آنها در کتابخانه قرویین فاس
و بخشی دیگر در شهر رباط
و قسمتی دیگر در کتابخانه ظاهریه دمشق به دست آمده است. این بخشها در ۱۳۹۶ق با عنوان
سیره ابن اسحاق به کوشش محمد حمیدالله در رباط چاپ شده است. نیز بخشی دیگر از اوائل کتاب او که شاید کتاب
المبتدأ باشد (درباره خدا
و آفرینش جهان) در وین موجود است
مهدوی در مقایسه مفصلی که میان روایات مختلف بازمانده از ابن اسحاق انجام داده
و در آن مقایسه، روایات او در
سیره ابن هشام
و ترجمه فارسی آن را با روایات مندرج در تاریخ طبری
و مغازی
یونس ابن بکیر ،
و محمد بن سلمه با هم سنجیده، به این نتیجه دست یافته است. که بخشهای بیشتری از کتاب
المبتدأ او در تاریخ طبری است نه در منابع دیگر.
از مقایسه
سیره موجود با تاریخ طبری چنین برمیآید که در بعضی موارد روایات مندرج در متن
سیره دارای اضافات
و توضیحات بیشتری است که در تاریخ طبری وجود ندارد، همچنانکه در تاریخ طبری نیز
اخبار و گاهی اشعاری آمده که در
سیره نیست.
بنابراین میتوان پذیرفت که از اثر مستقلی که ابن اسحاق شخصاً تألیف کرده
و در خزانه منصور خلیفه عباسی نهاده بوده است، امروز اثری بر جای نیست
و حتی در زمانهای بعد از ابن اسحاق نیز در هیچ یک از منابع اشارهای به وجود آن نشده است.
سیره ابن اسحاق در اصل شامل ۳ قسمت بوده است:
قسمت اول «کتاب
المبتدأ» یا تاریخ عصر جاهلیت. این بخش خود به ۴ فصل منقسم میشده: فصل نخست درباره آغاز خلقت از آفرینش جهان تا دوران
حضرت عیسی . این فصل بیش از همه مورد بیتوجهی ابن هشام قرار گرفته است.
فصل دوم شامل تاریخ
یمن در دورههای جاهلی بوده است. این فصل را میتوان از طبری نیز تکمیل کرد. مطالعه
و بررسی
قرآن باعث شده است که تاریخ یمن مورد توجه قرار گیرد. فصل سوم اختصاص به قبایل عرب
و آیینهای آنان داشته است. فصل چهارم ویژه نیاکان بلافصل
پیامبر و دیانتهای مکی بوده است. خلاصه میتوان گفت که در «کتاب
المبتدأ» سند
بسیار کم یافت میشده است. در
سیره ابن هشام از «کتاب
المبتدأ» به جز فصل نیاکان پیامبر، قسمتهای دیگر نیامده است.
قسمت دوم «کتاب المبعث» است که شامل زندگی پیامبر در
مکه است
و به
هجرت پایان میپذیرد. در این بخش سندها زیاد میشود. در همین بخش سندی آمده که ابن اسحاق به تنهایی تدوین کرده است
و هیچ یک از طبقه نخستینِ گردآورندگان مغازی آن را نیاوردهاند. این سند همان پیمان معروف پیامبر با قبایل مدنی است. همچنین در آن مجموعه هایی از چند فهرست وجود دارد، مانند فهرست نام نخستین مؤمنان، فهرست مهاجران به
حبشه
و فهرستهای دیگر.
قسمت سوم «کتاب
المغازی» است. این کتاب در واقع مهمترین
و مستندترین بخش موجود
سیره است. «در این قسمت گزارش مربوط به هر یک از جنگها
و تفصیل
فتح مکه
و حجة الوداع و وفات پیغمبرصلیاللهعلیه
وآله
و قضیه
سقیفه بنیساعده
و اشعاری که در مرثیه وفات آن حضرت سرودهاند، آمده است».
استادان برجسته او در این قسمت
ابن شهاب زهری ،
عاصم بن عمر ابن قتاده و عبدالله بن ابیبکرند ،
و ابن اسحاق ترتیب
و تدوین سالانه حوادث را از عبدالله اخذ کرده است، اما وی به نقل مطالب اساتید خود اکتفا نکرده
و مطالب زیادی بر آن افزوده است. به نظر میرسد که او از راویان غیر مسلمان (
یهودی ،
مسیحی
و ایرانی) نیز نقل
خبر کرده باشد.
ابن ندیم همین مطلب را درباره او ذکر کرده
و افزوده که وی در نوشتههای خود یهود
و نصارا را صاحبان علوم پیشین خوانده است. به گفته وی اشخاصی شعرهایی میگفتند
و از ابن اسحاق میخواستند که آنها را در کتاب خود بگنجاند. بدین سبب در کتاب او اشعاری دیده میشود که از نظر راویان شعر نادرست است، همچنین در نسبی که در کتابش آورده، خطا کرده است. همو مینویسد که
اصحاب حدیث به همین جهات روایات او را ضعیف دانستهاند.
هر چند ابن هشام
سیره ابن اسحاق را بر اساس روایت بکائی مدون ساخت، اما تغییراتی در آن وارد کرد
و برخی مطالب را حذف
و نکات جدیدی بر آن افزود. از جمله مطالبی که ابن هشام حذف کرد، غیر از
اخبار و قصص مربوط به آغاز خلقت
و تاریخ
انبیا ، پارهای از احادیث مربوط به فضیلت علیعلیهالسلام
و پارهای از اشعار است که در صحت انتساب آنها تردید بوده است.
در سدههای بعد، ابوالقاسم عبدالرحمان سهیلی (۵۸۱ق/۱۱۸۵م) بر کتاب
سیره شرح
و تعلیقاتی نگاشت
و آن را به صورتی جدید مدون کرد
و نام الروض الانف بر آن نهاد.
برهانالدین ابراهیم بن محمد مُرَحَّل شافعی در ۶۱۱ق/۱۲۱۴م
سیره را مختصر کرد
و آن را الذخیرة فی مختصر السیرة نامید. همچنین ابومحمد عبدالعزیز بن احمد دمیری دیرینی (د ۶۹۴ق/۱۲۹۵م) متن این کتاب را به نظم درآورد.
رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانی (۵۸۲ -۶۲۳ق/۱۱۸۶-۱۲۲۶م)
سیره را به فارسی برگرداند
و شرفالدین محمد بن عبدالله بن عمر خلاصهای از ترجمه آن تهیه کرد. این هر دو کتاب با تصحیح
و تعلیقات مفصل به کوشش اصغر مهدوی در تهران به چاپ رسیده است.
غیر از کتاب
سیره، این آثار را به ابن اسحاق نسبت دادهاند: ۱. کتاب الخلفاء. ابن ندیم
و یاقوت از این کتاب یاد کرده
و گفتهاند که کتاب الخلفاء به روایت اموی از ابن اسحاق است.
از این کتاب بخش کوتاهی در دست است که آن را نبیهه عبود انتشار داده است.
۲. کتاب حراب البسوس بین بکر
و تغلب ابنَیْ وائل بن قاسط. نسخهای نسبتاً کامل از این کتاب در
کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۲۱۳۴ موجود است
. نسخه دیگری از آن نیز در کتابخانه خصوصی آل سید عیسی العطار در
بغداد موجود بوده است.
۳. کتاب الفتوح
۴.
اخبار کلیب
و جساس. نسخهای از آن در کتابخانه آل سید عیسی العطار وجود داشته است
. چند کتاب دیگر نیز به ابن اسحاق منسوب است، از جمله: ۱. کتاب
سیر العرب الاربع؛ ۲. حدیث الاسراء
و المعراج؛ ۳.
اخبار صفین فی اصح الروایة
و اتمها، روایة محمد بن اسحاق
و عمر بن سعید، از مؤلفی مجهول
(۱) آقابزرگ، الذریعة.
(۲) ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح
و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
(۳) ابن اثیر، الکامل.
(۴) ابن حبان، محمد، الثقات، حیدرآباددکن، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۵) ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایشهامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م.
(۶) ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۶ق/ ۱۹۰۸م.
(۷) ابن خلکان، وفیات.
(۸) ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر.
(۹) ابن عدی جرجانی، عبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۰) ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۱) ابن معین، یحیی، معرفة الرجال، به کوشش محمدمطیع حافظ
و غزوة بدیر، دمشق، مجمعاللغة العربیه.
(۱۲) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۳) بخاری، محمد، التاریخ الصغیر، به کوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۴م.
(۱۴) بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
(۱۵) برقی، احمد، کتاب الرجال، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۱۶) بسوی، یعقوب، المعرفة
و التاریخ، به کوشش ضیاء العمری، بغداد، ۱۹۷۵م.
(۱۷) بکری، اندلسی، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفی سقا، قاهره، ۱۳۶۴ق/ ۱۹۴۵م.
(۱۸) بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۹) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق/ ۱۹۳۰م.
(۲۰) ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۲-۱۳۳۴ق.
(۲۱) ذهبی، محمد،
سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط
و علی ابوزید، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۲) زریاب خوئی، عباس، «ابن اسحاق»، بزم آورد، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲۳) سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمه محمود فهمی حجازی، ریاض، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۲۴) سقا، مصطفی
و دیگران، مقدمه بر السیرة النبویة ابن هشام، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۲۵) سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۲۶) سیوطی، طبقات الحفاظ، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۲۷) شباب، خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۸م.
(۲۸) شباب، خلیفة بن خیاط، طبقات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶م.
(۲۹) طبری، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۰- ۱۹۶۸م.
(۳۰) طبری، «المنتخب من کتاب ذیل المذیل»، مندرج در ج ۱۱ تاریخ طبری.
(۳۱) عامری حرضی یمانی، یحیی، غربال الزمان، به کوشش محمد ناجی زعبی العمر، دمشق، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۳۲) قهپایی، عنایتالله، مجمع الرجال، به کوشش ضیاءالدین علامة اصفهانی، تهران، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۳م.
(۳۳) کحاله، عمررضا، اعلام النساء، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۳۴) کتابخانه مرکزی، خطی.
(۳۵) مهدوی، اصغر، مقدمه خلاصه
سیرت رسولالله، تلخیص
و انشای محمد بن عبدالله بن عمر، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۶) مهدوی، اصغر، مقدمه
سیرت رسولالله، ترجمه رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۷) یاقوت، ادبا.
سیدعلی آل داود، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن اسحاق»، ج۳، ص۸۸۲.