أَسْوٰاقِ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
أَسْوٰاقِ:(وَ يَمْشي في الْأَسْواقِ) «أَسْوٰاقِ» مَساق (به فتح میم)
مصدر ميمى از مادّه
سوق به معنای رانده شدن میباشد.
جمعى از سران مشركان خدمت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمدند
و گفتند: اى محمد تو از ما چه مىخواهى؟ اگر
ریاست مىطلبى ما تو را سرپرست خود مىكنيم،
و اگر علاقه به
مال دارى از اموال خود براى تو جمع مىكنيم، اما هنگامى كه ديدند پيامبر در برابر اين پيشنهادهايشان تسليم نشد به بهانه جويى پرداختند
و گفتند تو چگونه فرستاده
خدا هستى با اينكه
غذا مىخورى
و در بازارها توقف مىكنى؟! آنها پيامبر را به خوردن غذا سرزنش كردند چرا كه مىخواستند او
فرشته باشد،
و به راه رفتن در بازارها ملامت كردند چرا كه آنها كسراها
و قيصرها
و پادشاهان جبار را ديده بودند كه هرگز گام در بازارها نمىگذاردند، در حالى كه پيامبر با مردم در بازارها
حشر و نشر داشت
و با آنها مانوس بود.
به موردی از کاربرد «أَسْوٰاقِ» در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ قالوا مالِ هَذا الرَّسولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي في الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكونَ مَعَهُ نَذيرًا) «
و گفتند: «چرا اين پيامبر غذا مىخورد
و در بازارها راه مىرود؟! نه
سنّت فرشتگان را دارد
و نه روش شاهان را! چرا لااقل فرشتهاى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند
و گواه صدق دعوى او باشد.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرمایند: اين
آیه حكايت طعنهاى است كه به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مىزدند، بعد از آيه قبل كه
طعن به
قرآن را از ايشان حكايت مىكرد،
و مىفرمود:
(وَ قالَ الَّذينَ كَفَروا إِنْ هَذا إِلّا إِفْكٌ افْتَراهُ ...) و اگر از رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآله) تعبير به
(لِهذَا الرَّسولِ) كردند، با اينكه
رسول بودنش را قبول نداشتند، از باب تمسخر
و ريشخند است.
و جمله
(ما لِهذَا الرَّسولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي في الْأَسْواقِ) اين چه رسولى است كه غذا مىخورد
و در بازارها راه مىرود؟
استفهام از
تعجب است،
و وجه آن اين است كه وثنى مذهبان اتصال به
غیب را براى بشر ممكن نمىدانستند، چون وجود او مادى،
و فرو رفته در ظلمتهاى ماده،
و ملوث به قذارتهاى آن است،
و به همين جهت بود كه در توجه به سوى
لاهوت متوسل به
ملائكه مىشدند،
و آنها را
عبادت مىكردند تا
ملائكه نزد خدا شفاعتشان كنند
و به خدا نزديكشان سازند، پس از نظر بتپرستان
ملائكه مقربين نزد خدايند
و متصل به
غيب هستند، آنهايند كه مىتوانند از طرف
غيب رسالتى- البته اگر رسالتى باشد- بگيرند، ولى چنين چيزى براى
بشر ممكن نيست. پس از همين جا معلوم مىشود كه مرادشان از اين استفهام اين بوده كه رسالت با غذا خوردن
و راه رفتن در بين مردم
و كاسبى كردن براى معاش نمىسازد، چون رسالت اتصالى است
غيبى،
و اتصال به
غيب با علاقهمندى
و ارتباط با ماديات جمع نمىشود،
و جز براى
ملائكه دست نمىدهد، لذا
قرآن در جاى ديگرى از آنان حكايت كرده كه گفتند: اگر خدا براستى رسالتى داشت،
ملائكه را نازل مىكرد.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «اسواق»، ج۲، ص ۴۴۲.