• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

یحیی بن عمر طالبی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یحیی بن عمر طالبی، از نوادگان امام سجاد (علیه‌السلام) و هم‌عصر با متوکل، منتصر عباسی و مستعین بالله بود و بر علیه آنان قیام کرد و در نهایت در جنگ با نیروهای مستعین به شهادت رسید.



ابوحسین، یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب بود. مادر ابوالحسن، فاطمه دختر حسین بن عبدالله بود که از نوادگان جعفر بن ابی‌طالب محسوب می‌شد. وی از اهل‌بیت و ستم‌ناپذیر و مبارز بود.


او در سال ۲۳۵ ق در ایام متوکل خروج کرد و به همراهی گروهی رهسپار خراسان شد. ولی عبدالله بن طاهر او را به بغداد بازگرداند. متوکل دستور داد تا او را پس از ضرب و شتم زندانی کنند. اما چندی بعد او را از زندان آزاد ساخت.
وی مدتی در بغداد اقامت داشت و در زمان حکومت «مستعین بالله» خلیفه عباسی به کوفه رفت. این قضیه در زمان جانشینی «مستعین» پس از مرگ برادرش منتصر بالله و پس از سال ۲۴۸ ق اتفاق افتاد. یحیی، با جمع‌آوری گروهی از اعراب شبانه وارد کوفه شد. او آن‌چه که در بیت المال وجود داشت، تصاحب کرد و درِ زندان‌ها را گشود و تمامی زندانیان را آزاد ساخت. او مردم را به «رضی من آل محمد» (دعوت به سوی فردی از آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که مورد رضا و توافق مسلمانان باشد) فراخواند. مردم با او بیعت کردند و او توانست پس از اخراج نماینده خلیفه از کوفه بر شهر سلطه یابد و در «فلّوجه» اردو زند. لشکریان خلیفه به سمت او به حرکت درآمدند و با وی به کارزار پرداختند. اما در این جنگ یحیی بر آنها پیروز شد. رفته رفته کار او بالا گرفت و قدرت یافت. از این‌رو، لشکر دیگری از سوی محمد بن عبدالله بن طاهر، امیر بغداد به فرماندهی حسین بن اسماعیل به سمت او روانه شد. دو لشکر در منطقه «شاهی» در نزدیکی کوفه درگیر شدند. در نتیجه نیروهای یحیی پراکنده گشتند. و او با تعداد معدودی در صحنه جنگ باقی ماند ولی اسب، او را بر زمین افکند و یحیی به قتل رسید و سر از تنش جدا کرده، برای مستعین فرستادند.
یحیی فردی نیکوسیرت و متدین بود و از لحاظ جسمانی بازوان نیرومندی داشت به‌طوری که هرگاه بر غلامان خشم می‌گرفت، میله‌ای آهنین دور گردنشان می‌پیچید، به‌گونه‌ای که کسی جز او توانایی آن را نداشت که آن میله را باز کند. شاعران زیادی از جمله ابن رومی در رثای او شعر گفته‌اند. گروهی از جارودیه بر این عقیده‌اند که یحیی بن عمر نمرده است. آنان کشته شدن او را نپذیرفتند و او را زنده می‌پنداشتند.
[۵] بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۳۲.
[۸] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۶۳.
[۱۰] اسفراینی، طاهر بن محمد، التبصیر فی الدین، ص۲۸.



۱. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۸، ص۱۶۰.    
۲. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۲۶.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۹، ص۲۶۶، رویدادهای سال‌های ۲۳۵-۲۵۰.    
۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵.    
۵. بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۳۲.
۶. ابوالحسن اشعری، علی بن حسین، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۸۴.    
۷. ابوالحسن اشعری، علی بن حسین، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۶۶۵.    
۸. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۶۳.
۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۵۰۶.    
۱۰. اسفراینی، طاهر بن محمد، التبصیر فی الدین، ص۲۸.



عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۵۳۷.






جعبه ابزار