گویشهای خراسانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
استانهای سه گانه
خراسان وسیعترین ناحیهای از کشور
ایران است که در آن به
زبان فارسی تکلم میشود. گویشهای فارسی رایج در این ناحیه ارتباط تنگاتنگی با فارسی دری دارد و در این مقاله همگی آنها گویشهای خراسانی نامگذاری شدهاند.
ایوانوف
گویشهای خراسانی را به سه گروه اصلی تقسیم کرده است: گروه شمالی که در جوین
سبزوار و نیشابور به آن تکلم میشود؛ گروه مرکزی که در
ترشیز و گناباد رایجاست؛ و گروه جنوبی که گویشوران آن در قائن، تون و بیرجند سکونت دارند. بهنظر او
اختلاف میان این سه گروه بسیار اندک است و نمیتوان آنها را گویشهای مجزایی به حساب آورد؛ بهعلاوه، این گروهها واژههای بسیاری را از یکدیگر وام گرفتهاند. او
این همانندی در خور توجه را به گویش شمالشرقی فارسی دری نسبت میدهد که از قرون چهارم و پنجم به بعد زبان ادبی فارسی را شکل داده و گویشهای خراسانی کنونی از آن مشتق شده است
.
اما کلباسی،
برخلاف
ایوانوف ، گویشهای منطقه خراسان را ذیل زبانهای ایرانی نو جنوبغربی قرار داده و گونههای زبانی چون سبزواری، نیشابوری، کاخکی، قائنی و بیرجندی را در زمره گویشهای منطقه خراسان آورده، ضمن آنکه مشهدی را لهجهای از زبان فارسی
معیار دانسته است.
براساس نظر ایوانوف
، ساکنان روستاهای دامنه شمالی محدوده
جغتای ، در ناحیه جوین، قدیمترین اقوام فارسیزبان این ناحیهاند که از نواحی قدیمی قومس،
ابیورد ، سرخس و بخشی از
سرجام به آنجا نقلمکان کردهاند. علاوه بر این در نواحی سبزوار و
نیشابور ، فارسیزبانها فقط اقلیتی کوچک را شکل میدهند. ایوانوف
معتقد است که در نواحی
بجستان ، بشرویه، ارشک (روستایی در جنوب بشرویه)، کاخک (بخشی در شهرستان گناباد)، و خواف، جام و تایباد جمعیت فارسیزبانان بسیار اندک است. او نواحی گناباد، نیمبلوک قائن، تون و بیرجند را از نواحی بسیار قدیم خراسان دانسته است که بیشتر با هرات در ارتباط بودهاند. به نظر وی در طول مرزهای
افغانستان و همچنین در نواحی مرزی
سیستان و
کرمان زبان دهقانان از زبان خراسانی فاصله میگیرد و بیشتر به زبان باستانی سیستان (
سکایی ) نزدیک میشود، مانند زبان رایجدر
نهبندان .
توصیفی که ایوانوف از توزیع جمعیت فارسی زبان خراسان ارائه داده، به حدود یک قرن پیش بازمیگردد و با توزیع کنونی آن تفاوتهای بسیاری دارد. امروزه این جمعیت بیشتر در نواحی مرکزی و جنوبی خراسان سکونت دارند.
در قسمتهای شمالی خراسان تعدد قومی ـ زبانی بیشتر شده و شمار جمعیت کرد و ترکزبان بر شمار فارسیزبانان غلبه یافته است. گویشوران این گویشهای مختلف، در سطح استانهای
خراسان شمالی ، رضوی و جنوبی پراکندهاند، اگرچه بهسبب وسعت جغرافیایی و جمعیتی استان
خراسان رضوی ، تعدد گویشهای خراسانی در این استان بیش از استانهای دیگر است.
گویشهایی چون قوچانی، سبزواری، نیشابوری، اسفراینی، تربتی (
تربت حیدریه و
تربت جام )، گویش
خواف و
گناباد در خراسان رضوی؛ گویش بیرجندی، قائنی و گویش فردوس در خراسان جنوبی؛ و اسفراینی، بجنوردی، جاجرمی و سنخواستی در خراسان شمالی، نمونههایی از تعدد گویشهای خراسانی محسوب میشوند. در ادامه مقاله به وجوه
اشتراک و اختلاف گویشهای خراسانی بهطور کلی پرداخته میشود.
نظام همخوانی اغلب گویشهای خراسانی همانند نظام همخوانی زبان فارسی
معیار است، با این تفاوت که در گویشهای خراسانی واجz/ ژ موجود نیست و به جای آن «ج» بهکار میرود.
در برخی از گویشهای خراسانی در تعداد محدودی از واژهها آوای z وجود دارد، اما ارزش واجی ندارد و آن را میتوان واجگونهای از واج «ج» به شمار آورد.
شایان ذکر است که در فارسی دری آغازین نیز «ژ» واجگونهای از واج «ج» بوده که بعدها تحت تأثیر زبانهایی چون پارتی و
سغدی بهتدریج واجی مستقل شده است.
دستگاه همخوانی اغلب گویشهای خراسانی ۲۲ همخوان دارد، اما در برخی از موارد اختلافهای جزئی دیده میشود. برای مثال در گویش نیشابوری واج «غ» (y) مستقل از واج «ق» (q) است. این واجدر واژهای نظیر چُغُند (فک) دیده میشود.
در دستگاه همخوانی فارسی دری قرون اولیه اسلامی واجغ به صورت مستقل وجود داشته است. در متون قرون چهارم و پنجم ــکه اساسآ در خراسان و
ماوراء النهر نوشته شدهاندــ غ در وسط کلمه بعد از واکه (مانند ارغوان) و گاهی در اول آن نیز میآمده است.
بنابراین وجود این واجدر
گویش نیشابوری ممکن است گواه این باشد که برخی از ویژگیهای فارسی دری آغازین هنوز هم در برخی از گویشهای خراسانی باقیمانده است. یکی دیگر از این ویژگیهای همخوانی کهن در گویش تربتی (تربت حیدریه) و نیشابوری مشاهده میشود، چنانکه در این گویشها آوای سایشی و پشتدندانی ضعیف «ذ» (وجود دارد که در فارسی دری قرون نخستین هجری واجگونهای از واج «د» (d) بوده و فقط بعد از واکه حادث میشده است. برای مثال واژه «اینقدر» در گویش تربتحیدریه به صورت (اِقَذَر) eqaar؛ ترکیب «به او» به صورت (بذو) bu تلفظ میشود.
واژه «چهقدر» نیز در گویش نیشابوری به صورت ciqar (چیقذر) تلفظ میشود.
در برخی از متون کهن این آوا با
حرف «ذ» کتابت شده و آن را ذال معجمه نامیدهاند.
در خور ذکر است که آوای با آوای «ذ» عربی تفاوت دارد. عربی آوای سایشی میان دندانی قوی است.
رخداد واجگونه از واجd در مقدمه
شاهنامه ابومنصوری بسیار دیده میشود.
رخداد این همخوان پس از یک واکه ظاهرآ تا سده هفتم رایجبوده و پس از آن به d «د» بدل شده است.
همخوان «همزه» () در برخی از گویشهای خراسانی (نظیر گویش قائنی) وجود ندارد مگر در کلمات عربی که وارد این گویش شدهاند و همیشه در وسط کلمه بعد از واکه قرار میگیرد، واژه (قلعه) qa¦la¦ نمونهای از آن است
نبودن واجهمزه در برخی از گویشهای خراسانی گواهی بر قدمت این گویشهاست زیرا در نظام همخوانی فارسی دری نخستین نیز (که همان نظام همخوانی ایرانی میانه غربی بوده)، واجهمزه وجود نداشته است. این واجبعدها تحت تأثیر
زبان عربی به گونههایی از فارسی دری راه یافته است.
ساختار هجایی اغلب گویشهای خراسانی همانند ساختار هجایی زبان فارسی
معیار است، اما در برخی از این گویشها مانند سبزواری و نیشابوری، خوشه همخوانی آغازین وجود دارد.
واژههای prenna (روز سوم)، gleura (نوعی جمع کردن اشیا)، grÏft (گرفت) نمونههایی از خوشه آغازین در گویش نیشابوری، و واژههای plexmu (فلاخن) و dlengovu (آویزان) نمونههایی از گویش سبزواری است.
این مشخصه نیز بازمانده ویژگیهای زبان فارسی میانه در فارسی دری نخستین است. از سوی دیگر در تعداد محدودی از گویشهای خراسانی واجXw «خو» فارسی میانه ــکه در تلفظ فارسی دری قرون اولیه اسلامی نیز وجود داشته ــ همچنان باقیمانده است. برای مثال در گویش مردم دشت بیاض، از توابع قائن، و نیز در گویش نیشابوری کلمه خواهر به صورت xwar تلفظ میشود.
تعدد گویشهای خراسانی بیش از هر چیز حاصل دگرگونیهایی است که به دلایل مختلف بر دستگاه واکهای گویش
فارسی دری نخستین اعمال شده است. تأثیر واکهها و نمود آنها در تنوع گویشهای خراسانی به چند شکل متمایز است: تغییر نوع واکهها از گویشی به گویشی دیگر؛ افزایش و کاهش کمیت آوایی واکهها؛ جابهجایی واکهها در واژهها؛ کاستن یا افزودن واکه یا واکههای درون واژهها.
در تمام گویشهای خراسانی علاوه بر شش واکهای که در دستگاه واکهای زبان فارسی
معیار وجود دارد، واکههای دیگری نیز هست که تعداد و نوع آنها از گویشی به گویش دیگر تغییر میکند. در بسیاری از گویشهای خراسانی واکههای کشیدهای وجود دارد که میتوان آنها را بقایای دستگاه واکهای زبان فارسی دری نخستین دانست. در
نظام واکهای فارسی دری هر هشت واکه زبان فارسی میانه (a, a¦, i,¦â , u, u¦, e¦, o¦) حفظ شده بود. واکههای e¦ و o¦ را در متون کهن به ترتیب «یای مجهول» و «واو مجهول» نامیدهاند. تفاوت واکههای کوتاه و بلند در فارسی دری، همچون فارسی میانه، در کمیت بوده است؛.
سه واکه کشیده a¦، ¦â و u¦ بعدها درنتیجه تحول به aª، i و u
بدل شده است و این تحول به دلایل مختلف بعد از قرن نهم صورت گرفتهاست. دو مصوت e¦و o¦ نیز بعدها به i یا ey و u یا owبدل شده است.
اغلب گویشهای خراسانی برخی واکههای نظام هشت واکهای فارسی دری را حفظ کرده و برخی دیگر را از دست دادهاند یا تحت تأثیر دیگر زبانهای رایج منطقه (مانند کردی، ترکی) واکههای دیگری را کسب کردهاند. در اکثر گویشهای خراسانی (نظیر قائنی، بیرجندی، قوچانی، خوافی، تربت حیدریه، تربت جام) علاوه بر شش واکه اصلی زبان فارسی
معیار، دو واکه o¦ و e¦ یا دستکم یکی از آن دو وجود دارد.
یکی دیگر از واکههای رایج در بسیاری از گویشهای خراسانی واکه نیمباز و پیشین À است که در نظام واکهای گویشهایی مانند قائنی،
خواف و تربتجام وجود دارد.
در گویش قائن جفت کشیده واج¦À به عنوان واجی مستقل در نظام واکهای این گویش نقش تمایزدهنده دارد. برای مثال واکه ¦À واژه p¦Àlu (پلو: پهلو) را در تقابل با واژه pÀlu (پلو: پلها)؛ قرار میدهد.
دستگاه واکهای برخی از گویشهای خراسانی به دلیل مجاورت و تعامل بسیار با زبانها و دیگر گویشهای منطقه تغییرات آشکاری کرده است. برای نمونه در گویش فارسی قوچانی نُه واکه بسیط a, aª, e, e¦, o, u, i, Ï, Îوجود دارد. به نظر میرسد که دو واکه پیشین، گرد و بسته Ï (برای مثال در واژه mÏn بهمعنای «میان») و نیمبسته Î (در واژه rÎz به معنای «روز») تحتتأثیر
زبان کردی و ترکی وارد فارسی قوچانی شده باشد.
در اغلب گویشهای خراسانی واکههای مرکّب ey و ow وجود دارد. واژههای es§tow (اشتو: شتاب) در گویش تربتحیدریه، aftow (آفتو: آفتاب) در گویش
بیرجند ، mowra (مَورَه: مُهره) در گویش اسفراینی، low (لو: لب) در گویش قوچانی، و keyg (کَیگ: کک) در گویش خواف و tow (تو: تاب) در گویش سبزواری مثالهایی از این واکههای مرکّب هستند. البته علاوه بر این واکههای مرکّب، واکههای مرکّب دیگری نیز در برخی از گویشهای خراسانی رایجاست، مثلا awدر گویش سبزواری، فردوس، قائن و تربتجام (sawzسوز: سبز، kawk کوک: کبک) و w (g w: گو: گاو) در گویش تربتجام و ayدر گویش قائنی و اسفراینی (xoday خودی: با)
شفائی، ص۶۶؛.
مشخصههای آوایی مشترک در نظام همخوانی گویشهای خراسانی به دو دسته تقسیم میشود: ۱) مشخصههای آوایی بازمانده از گونه گفتاری زبان فارسی دری نخستین که در گویشهای خراسانی به همان شکل اولیه باقی مانده، اما در زبان فارسی
معیار تحولاتی پذیرفته است. ۲) مشخصههای آوایی که با مشخصههای آوایی فارسی دری نخستین و نیز زبان فارسی
معیار تفاوت دارد و گاه در برخی از گویشهای ایرانی دیگر دیده میشود.
مهمترین فرایندهای آوایی مشترک در نظام همخوانی گویشهای خراسانی عبارتاند از:
ابدال ، حذف، همگونی و ناهمگونی، قلب و درجکه در خلال بیان این فرایندها به دستهبندی دوگانه مذکور نیز پرداخته میشود.
فرایند ابدال یک آوا به آوای دیگر گاه براثر همگونی و گاه براثر ناهمگونی یک مشخصه یا مشخصههایی از یک آوا با آواهای مجاورش صورت میگیرد.
این فرایند در اغلب گویشهای خراسانی رایجاست. ابدال همخوان «ر» به «ل» در بسیاری از گویشهای خراسانی دیده میشود. برای مثال واژههای دیوار و برگ در گویش قائنی، بیرجندی و گویش فردوس «دیوال» و «بلگ»،
در گویشهای تربتحیدریه، سبزواری، و تربت جام به شکل «دیفال» و «بلک»
و در گویشهای اسفراینی و خواف به صورت « دیفال » و «بلگ» تلفظ میشود.
به نظر میرسد که میل به واکرفتگی همخوانها در میان دو واکه یا در پایان واژه در گویشهای شمال خراسان در مقایسه با گویشهای جنوب خراسان، بسیار بیشتر است، تبدیل «و» به «ف» در واژه دیفال و تبدیل «گ» به «ک» در واژه بلک بیانگر چنین تمایلی است. فرایند ابدال «ر» به «ل» منحصر به گویشهای خراسانی نیست و در گویشهای ایرانی دیگر نظیر کردی نیز دیده میشود.
درخور ذکر است که در منابع
زبان پهلوی ساسانی بسیاری از کلماتی که دارای یکی از این دو همخوان هستند با همخوان دیگر نیز آوانویسی شدهاند؛ برای مثال واژه برگ در پهلوی با دو صورت آوانویسی warg و walgآمده است
.
بنابراین وجود این ویژگی آوایی در اغلب گویشهای خراسان نشاندهنده ویژگیهای کهن فارسی دری نخستین است که آن نیز به نوبه خود برگرفته از ویژگیهای زبان فارسی میانه بوده است. آثار باقیمانده از نخستین ترجمههایی که از
قرآن کریم از قرون چهارم و پنجم به زبان فارسی برجای مانده و منعکسکننده گونههای گفتاری زبان فارسی دری نخستین پیش از شکلگیری زبان ادبی است، نشان میدهد که این ویژگی آوایی در دوره رشد و تکوین زبان فارسی دری نیز ثبت شده است.
مثلا در ترجمه
تفسیر طبری ،
واژه برگ به صورت بلگ، در همین اثر
و قرآن قدس واژه
سوراخ به صورت سولاخ و واژه دیوار در قرآن قدس
به صورت دیوال نوشته شده است. واژه سوراخ در
قرآن قدس هم بهشکل سوراخ و هم به شکل سولاخ آمده است. علاوه بر این در متن قرآن قدس شاهدی نیز وجود دارد که عکس این فرایند (یعنی تبدیل «ل» به «ر») را نشان میدهد: در ترجمه آیه ۳۲
سوره مائده واژه گراغ بهجای
کلاغ آمده است.
در نخستین متون منثور و منظوم به زبان فارسی نیز چنین شواهدی یافت میشود، برای مثال واژه دیوار در متن
تاریخ سیستان به صورت دیوال آمده است. علاوه بر این، در کتاب
علی نامه ، منظومهای کهن احتمالا از قرن پنجم، واژه برگ به صورت بلک و واژه دلیر به صورت دلیل نوشته شده است.
یکی دیگر از ویژگیهای آوایی کهن گویشهای خراسانی بر جای مانده از زبان فارسی دری نخستین، این است که در مواردی که در فارسی
معیار همخوانهای لبی و لب و دندانی غیرخیشومی «و»، «ب» و «ف» در پایان هجا یا در محیط بین دو واکه دیده میشود، به جای این همخوانها واجغلت w وجود دارد، برای مثال واژههای ga¦v (گاو) و a¦b (آب) در گویشهای قوچانی، اسفراینی، نیشابوری، سبزواری، گویش تربتحیدریه، خواف، قائن، بیرجند، تایباد و کاشمر به صورت gow و ow تلفظ میشود.
این ویژگی آوایی نیز همانند ویژگی پیشین قدمتی بسیار دارد. مثالهای زیر نمونههایی از این ویژگی آوایی در متن قرآن قدس است: «شتاو: شتاب»،
«بشکاود: بشکافد»،
«اوشانم: افشانم»،
«دویر: دبیر»،
«آو: آب»،
«توه: تباه»،
و «شو: شب».
این ویژگی در دیگر ترجمههای کهن قرآن
نیز وجود دارد. اگرچه به دلیل ویژگیهای خط عربی تفاوت واجw و v (هر دو با املای و) در این نمونهها قابل تشخیصنیست، همین نمونههای گویشی در زمان حال دلیلی است بر وجود واجغلت w در همه این مثالها.
تبدیل واج «س» به «ش» در برخی از گویشهای خراسانی به ویژه گویشهای جنوبی خراسان دیده میشود، برای مثال واژه سخت در گویش بیرجندی، گنابادی و
اسفراین به صورتشَخ
و در گویش قائنی به صورت «شِخ» تلفظ میگردد.
نمونههاییاز این ویژگی در متن قرآن قدس: واژههای دست،
پوشس،
فِریسته
و کاسکی
به جای واژههای دشت، پوشش،
فرشته و کاشکی. در این گویشها تبدیل واج «ف» به «خ» نیز اتفاق میافتد، برای مثال واژه
سفال در گویش بیرجندی و قائنی به صورت «سِخال» و «شخال» تلفظ میشود. این واژه در متن قرآن قدس به همین شکل گویشی (سخال) آمده است.
یکی دیگر از ویژگیهای آوایی گویشهای جنوب خراسان تبدیل واجh (ه، ح) به واجx (خ) در برخی از واژههاست برای مثال واژه «پابرهنه) در گویش فردوس، قائن، بیرجند و تربتحیدریه به صورتهای paraxne , parÀxnÀ تلفظ میشود.
در گویشهای قائنی، بیرجندی و تایبادی واژه حواس به صورتهای xavas و xÀva¦s (خواس) و واژه هسته به صورت xast (خسته) تلفظ میشود.
در گویش
تایباد واژه برهنه به صورت berexnaدرآمده است.
در متن قرآن قدس واژه پرهیزکار به صورت پرخیزگار
یا واژه هزینه به صورت خزین
و واژه هسته به شکل خسته آمده است.
حذف همخوانهای t، d یا n در پایان برخی از واژهها در بسیاری از گویشهای خراسانی دیده میشود. حذف همخوان t از پایان واژه mast و حذف همخوان d از پایان واژه bud و تلفظ به صورتهای mas و bu در گویشهای اسفراینی، نیشابوری، سبزواری، کلیدری، کاخکی، قائنی، بیرجندی و تربت حیدریه
و حذف آوای n در پایان بسیاری از کلمات در گویشهای نیشابوری، کاشمری، خواف، قائنی، بیرجندی، رومی، کاخکی و تایباد برای مثال تلفظ واژه زن به صورت za (زَ) و تلفظ واژه نان به صورت nu (نو) نمونههایی از فرایند حذف است.
واژههایی که همخوان پایانی آنها حذف شده است، اگر با پسوندی دیگر نظیر پسوند جمع ترکیب شوند، همخوان حذف شده آشکار میگردد. برای مثال جمع واژه nu¦ (نو) nuna¦ (نونا) است.
حذف واجb (ب) در پایان واژه نیز در برخی از گویشهای خراسانی دیده میشود. برای مثال واژه چوب در گویشهای بیرجندی
و قائنی،
c§u (چو) و در گویشهای تربتحیدریه، اسفراینی و قوچانی c§ow (چو) تلفظ میشود.
همخوان چاکنایی «ه» (h) در بسیاری از گویشهای خراسانی در جایگاه پایانی و گاه میانی واژه حذف میگردد. برای مثال در گویشهای اسفراینی، سبزواری، قوچانی و گویش
فردوس واژه پادشاه به صورت (پادشا) pa¦des§a¦ و واژه قهر به صورت قار (qa¦r) تلفظ میشود.
در گویشهای جنوب خراسان، نظیر قائنی و بیرجندی، تمایل به حذف همخوان پایانی بسیار بیشتر از گویشهای شمالیتر خراسان است. این دسته از فرایندهای حذف منحصر به گویشهای خراسانی نیست و در برخی از گویشهای ایرانی دیگر نظیر کردی کرمانشاهی نیز رخ میدهد.
در بسیاری از گویشهای خراسانی همخوان انسدادی «ق» به همخوان سایشی «خ» مبدل میشود. برای مثال در گویش اسفراینی، سبزواری، بیرجندی، قائنی، تربتحیدریه و کاشمری واژه وقت براثر فرایند ناهمگون شدن واجانسدادی «ق» با واجانسدادی «ت» و تبدیل آن به واجسایشی «خ» بهصورت vax (t) (وخ/ وخت) و واژه سقف براثر فرایند همگون شدن واجانسدادی «ق» با سایشی «ف» و تبدیل آن به سایشی «خ» بهصورت sax (f) (سخ/ سخف) تلفظ میشود رجوع کنید به ذوقدار مقدم، ص۸۹؛
همو، ۱۳۶۸ش، ص۳۴؛.
در بسیاری از گویشهای خراسان عکس این فرایند نیز دیده میشود؛ یعنی همخوان سایشی «خ» به همخوان انسدادی «ق» تبدیل میگردد. برای مثال در گویش اسفراینی واژه استخوان به صورت osteqa¦n (استقان؛،
در گویش نیشابوری به صورت a¦stoqo،
در گویش تربتحیدریه astequ،
در گویش قائن estÀqu،
در گویش سبزواری estuqu
و در گویش تایباد به صورت estequn تلفظ میگردد.
در این فرایند دو همخوان در ترکیب براثر همنشینی جای خود را باهم عوض میکنند.
گاه فرایند قلب به تنهایی و گاه همراه با فرایند ابدال یا حذف صورت میگیرد. برای مثال واژه فتیله در گویش اسفراینی و تایبادی به شکل pelita،
در گویش سبزواری و تربتحیدریه به صورت plita،
در گویش قائنی به صورت pÀlitÀ،
در گویش بیرجندی به شکل falitta،
در قوچانی به صورت pelta،
و در نیشابوری به صورت pilta آمده است.
در گویش اسفراین واژه استخر براثر فرایند قلب به صورت (استرخ) estarx تلفظ میشود.
در گویش قائن و سبزوار علاوه بر فرایند قلب، فرایند ابدال نیز رخ داده و این واژه به صورت (استلخ) estalx درآمده است.
در گویشهای نیشابور، بیرجند و تربتحیدریه فرایند حذف در نهایت این واژه را به صورتتلخ (talx) درآورده است.
در بسیاری از گویشهای خراسانی در واژههای مختوم به دو همخوان، یک واکه در میان این دو همخوان درجمیگردد. برای مثال در گویش سبزواری واژه عصر به صورت aser و واژه گرم به صورت garomتلفظ میشود (شفائی، ص۶۸)؛ در فارسی قوچانی یا کاخکی گناباد واژه صبر به صورت saber و واژه تخم به صورت toxom ادا میشود،
در گویش تربتحیدریه واژه ترش به صورت torus§ و واژه حکم به صورت hokom تلفظ میشود.
نظام واکهای گویشهای خراسانی در مقایسه با زبان فارسی
معیار، هنوز بسیاری از ویژگیهای آوایی گویش فارسی دری نخستین و به تبع آن
زبان فارسی میانه را حفظ کرده است. برخی فرایندهای آوایی در نظام واکهای این گویشها از وجوه افتراق آنها با گویش فارسی
معیار محسوب میشود. در بیشتر گویشهای خراسانی در هجای پایانی واژههایی که در فارسی
معیار مختوم به واکه e هستند، واکه a قرار دارد، برای مثال واژه خانه (xa¦ne) در اغلب گویشهای خراسانی نظیر سبزواری، قوچانی، اسفراینی، گویشهای تربتحیدریه، خواف به صورت خَنه (xana) تلفظ میشود (شفائی، ص۶۷؛.
واکه پایانی a در گویشهای خراسانی بازمانده پسوند -ag در فارسی میانه است (رجوع کنید به مکنزی، ذیل "xa¦nag") که در فارسی
معیار به e تبدیل شده، اما در گویشهای خراسانی و برخی از گویشهای ایرانی دیگر نظیر کردی کرمانشاهی
باقی مانده و همخوان g پایانی آن حذف شده است.
یکی از ویژگیهای آوایی مشترک و کهن در گویشهای خراسانی باقی ماندن واکه آغازین e در آغاز واژههایی است که در فارسی
معیار با واج «ش» (s§) و «س» (s) آغاز میشوند. واژههایی مانند اشتو (es§taw)، اشکم (es§kam)، استره (estarÀ)، اسپید (espid) در گویشهای تایباد،
قائن ، فردوس، تربت حیدریه، بیرجند، سبزواری و گنابادی شواهدی دالّ بر این ویژگیاند.
این ویژگی آوایی مشترک در میان گویشهای خراسانی بازمانده از فارسی دری قرون نخستین هجری است. در آن زمان در آغاز واژههایی که در فارسی میانه با خوشه همخوانی آغاز میشدند یک واکه درج میشده است.
علاوه بر این ویژگیهای تاریخی، در میان گویشهای خراسانی تنوع ابدالهای واکهای نیز بسیار زیاد است. این ابدالها گاه حاصل فرایند تخفیف
و گاه حاصل پیشین شدن یک واکه پسین و گاه براثر فرایندهایی معکوس این دو فرایند یا ترکیبی از این دو رخ میدهد.
تبدیل واکه پسین و افراشته u به مصوت پسین و نیمافراشته o گونهای از فرایند تخفیف است که در بسیاری از گویشهای خراسانی دیده میشود. برای نمونه در گویشهای تربتجام، اسفراینی، قوچانی و تربتحیدریه واژههای سوخت و فروخت به صورت سخت (soxt) و فُرُخْت (foroxt) تلفظ میشود.
فرایند
تخفیف واکه پیشین و افراشته i به واکه پیشین و نیمافراشته e نیز در بسیاری از گویشهای خراسانی دیده میشود، برای مثال تلفظ واژه سیر در گویشهای سبزواری، تربتحیدریه، قائن، بیرجند و تایباد به صورت ser.
نوع دیگری از فرایند تخفیف، تخفیف واکه پسین و افراشته u به واکه پسین و افتاده a¦ است. این نوع تخفیف نسبت به انواع دیگر کمتر دیده میشود. تلفظ واژه گوشه در گویش خواف به صورت ga¦s§a (گاشَه) و تلفظ واژه روده و روزه در گویش سبزواری به صورت ra¦da و ra¦za، نمونههایی از این فرایند است.
علاوه بر این تبدیل واکه نیمافراشته o به واکه افتاده a¦ نیز در این گویشها، رواجدارد. برای مثال واژههای خود و نخود در گویش سبزواری به صورت xa¦d (خاد) و noxa¦d (نُخاد) تلفظ میشود.
برخی دیگر از ابدالهای واکهای رایج در گویشهای خراسانی حاصل فرایند اشباع است. این فرایند عکس فرایند تخفیف است و در آن واکههای افتادهتر به واکههای افراشتهتر تبدیل میشوند. تبدیل واکه نیمافراشته و پسین o به واکه افراشته و پسین uحاصل
فرایند اشباع است که در بسیاری از گویشهای خراسانی دیده میشود. تلفظ واژه ناخُن به صورت ناخون (na¦xun) در گویش خواف و اسفراینی
و تلفظ واژه آجر به صورت آجور (a¦jur) در گویش سبزواری
و تلفظ واژههای مشت و مژه در گویش تربتحیدریه به صورت موشت (mus§t) و موجه (muja؛
نمونههای آشکاری از این نوع فرایند
اشباع محسوب میشود.
نوع دیگری از فرایند اشباع واکهای در گویشهای خراسانی تبدیل واکه پیشین و نیمافراشته e به واکه پیشین و افراشته iاست. برای مثال تلفظ واژه مس (mes) در گویش اسفراینی و تربتحیدریه به صورت mis
و تلفظ واژه گرفت در گویش تایباد به صورت grift
و تلفظ واژه gel به صورت gilدر گویش اسفراینی.
این نوع ابدال در گویشهای خراسانی قدمتی بسیار دارد و در برخی از متون فارسی قرون نخستین هجری که در حوزه خراسان تألیف شدهاند شواهدی از رواج این فرایند وجود دارد.
نوع دیگری از فرایند اشباع تبدیل واکه پسین و افتاده a¦ به واکه پسین و افراشته u است. تلفظ واژههای خام، جام در گویش قوچانی و سبزواری به صورت خوم (xum)، جوم (jum؛ رجوع کنید به ذوقدارمقدم، ص۸۴؛ شفائی، ص۶۷)، تلفظ واژههای سلامتی و شانه در گویش قائنی به صورت سلومتی (sÀlumÀti)، و شونه (s§unÀ)،
تلفظ واژههای استخوان و ستاندن در گویش تایباد به صورت استقون (estequn) و اِستوندن (estundan)
نمونههایی از این ابدال است.
در گویشهای خراسانی علاوه بر ابدالهای واکهای ــ که حاصل فرایندهای تخفیف و اشباع است ــ ابدالهای دیگری نیز رواج دارد که حاصل فرایند پسین یا پیشین شدگی واکههاست. چنانکه پیشین شدن واکه پسین a و تبدیل آن به a در اکثر گویشهای خراسانی رواج دارد. مثلا تلفظ واژه دانه در اغلب گویشهای خراسانی به صورت دنه (dana) است.
تبدیل واکه پسین و افراشته u به واکه پیشین و افراشته i در گویشهای قوچانی، سبزواری و اسفراینی نوع دیگری از ابدال به شمار میرود. برای مثال واژههای کوچه، و باروت در سبزواری به صورت کیچه (kic§a)، و باریت (ba¦rit)
و واژههای کدو و
صابون در گویش اسفراینی به صورت کدی (kadi) و صابین (sa¦bin) تلفظ میشوند.
در برخی دیگر از گویشهای خراسانی ابدالهای واکهای حاصل فرایندهای ترکیبی هستند، فرایندهایی که درنتیجه پیشین شدن واکههای پسین و بهطور همزمان تغییر در میزان افراشتگی یا افتادگی آنها رخ میدهد. تبدیل واکه پسین و نیمافراشته o به واکه پیشین و نیمافتاده À در گویش خواف، که در تلفظ واژههای خروس و شتر به صورت خِروس (xÀrus) و شِتر (s§Àtor) دیده میشود. در گویشهای اسفراینی و تربتحیدریه تبدیل واکه پسین و نیمافراشته o به واکه پیشین و افراشته iنوع دیگری از این ابدالهای ترکیبی است. برای مثال در گویش اسفراینی واژههای نازک و سبک به صورت نازیک (nazik) و سبیک (sabik) در گویش تربتحیدریه واژه ناخن به صورت (ناخی) naxiتلفظ میشود.
فرایند هماهنگی واکهای نیز در این گویشها همانند بسیاری از زبانها و گویشهای ایرانی دیگر عمومیت دارد. در این فرایند یک واکه تحت تأثیر واکه دیگری که در هجای مجاور قرار دارد پارهای از مختصات آوایی خود را از دست میدهد و به جای آن یا مختصات واکه مجاور را به خود میگیرد یا مختصاتی نزدیک به آنچه در هجای مجاور وجود دارد، به دست میآورد.
رایجترین نوع همگونی واکهای در میان گویشهای خراسانی همگونی واکه پیشوندهای فعلی با واکه ریشهای است که به آن میپیوندد. حاصل این فرایند تعدد تکواژگونگی برای این پیشوند است. در بیشتر گویشهای خراسانی نظیر کلیدری، قائنی، بیرجندی، تربتحیدریه، سبزواری، نیشابوری، اسفراینی، تربت جام، خواف، قوچانی، کاشمری، فردوس و تایبادی تکواژ گونههای me، mo، mi برای پیشوند فعلی «می» و تکواژگونههای be، bo، bi برای پیشوند فعلی «ب» در بافتهای مختلف تجلی مییابند.
اگر واکه ریشهای که این پیشوندها به آن میپیوندد پیشین باشد، تکواژگونههای be و meو اگر پسین باشد تکواژگونههای bo و mo تجلی مییابند. اگر تکواژ ریشه با واکه شروع شده باشد به واسطه واجمیانجی «ی» (y) تکواژگونههای biو mi ظاهر میشوند. برای نمونه در گویش قوچانی هماهنگی واکهای در واژههای morom (مُرُم: میروم)، merim (مریم: میرویم)، borom (بُرُم: بروم)، berim (بریم: برویم) مشاهده میشود. البته در برخی از گویشهای خراسانی موارد استثنایی نیز وجود دارد. برای مثال در گویش قائنیافعالی نظیر me suz om (سوختن)، va me duz om (دوختن)، me junom (دزدیدن) و me su y om (نشستن) از این قواعد پیروی نمیکنند.
در برخی از گویشهای خراسانی هماهنگی واکهای بیشتری صورت میگیرد و در موقعیتهای دیگری غیر از موقعیتهای مذکور نیز اتفاق میافتد. برای مثال در گویش سبزواری و کلیدری میان واکه
حرف اضافه da (دَ: در) و واکه اسم پس از آن هماهنگی واکهای
اتفاق میافتاد؛ مانند di min (دی مین: در میانِ)؛ do qottis (دُقوتیس: در قوطی)؛ de exer (دِاِخِر: در آخر)؛ du s§u (دوشو: در زیر)؛ و de zer (دِ زِر: در زیرِ) که تعدد تکواژگونگی را برای این
حرف اضافه در گویش سبزواری نشان میدهد. در گویش کلیدری نیز این تکواژگونهها موجودند. در گویش سبزواری همین تعدد تکواژگونگی و هماهنگی واکهای برای
حرف اضافه «به» نیز رخ میدهد.
در همه گویشهای خراسانی همانند زبان فارسی
معیار، اسامی دارای دو شکل مفرد و جمعاند و نشانه جمع اسامی در بسیاری از این گویشها همانند گونه گفتاری زبان فارسی
معیار است. در بیشتر این گویشها نشانه جمع در اسامی مختوم به همخوان، تکواژ -a¦ است مانند keta¦ba¦ که جمع واژه
کتاب است و در اسامی مختوم به واکه تکواژ-ha¦ یا تکواژگونه -ya¦ به کار میرود، برای مثال قالیا (qa¦liya¦) جمع قالی
در برخی گویشهای خراسانی تکواژگونههای متفاوتی برای جمع بستن وجود دارد. برای مثال در گویش قائنی با دو تکواژگونه -uو -awاسامی را جمع میبندند. شرایط آوایی
اتصال هریک از این تکواژگونهها به پایه اسمی، به بافت آوایی بستگی دارد
:
seraw (سراها) sera¦ (سرا) xunaw (خانهها) xunÀ (خانه) gaw (گاوها) gow (گاو) keduyu (کدوها) kedu (کدو)
در گویش بیرجندی علاوه بر پسوند جمع -ha¦ که گاه به صورت -a¦ نیز دیده میشود، برای مثال جمع واژه xa¦la (خاله) میشود xala¦ (خالا)، تکواژگونههای -o¦ (n) یا -o¦ (y) نیز به عنوان پسوند جمع بهکار میروند مانند واژههای ba¦do¦ (بادو) و pa¦yo¦ (پایو) که جمع اسامی ba¦d و pa¦ هستند.
در گویش فردوس نیز نشانه جمع پسوند -o است. جمع واژههای «در» و «ما» در این گویش درُ (daro) و مایو (ma¦yo) است.
در گویش تایباد علاوه بر تکواژ جمع -ha¦، تکواژگونه -ka¦ نیز برای جمع بستن اسامی بهکار میرود. برای مثال جمع واژه لب، لبکا (lebka¦) است.
این تکواژگونه جمع در گویش تربتحیدریه نیز دیده میشود.
در اکثر گویشهای خراسانی همانند زبان فارسی
معیار نشان ویژهای برای معرفگی
اسم وجود ندارد، اما در برخی از گویشها چنین پسوندی وجود دارد. مثلا در گویش نیشابوری برای معرفگی از پسوندهای -aka یا -ga (sar-ba¦z-ga و mard-aka) استفاده میشود.
علامت نکره در همه گویشهای خراسانی همانند زبان فارسی
معیار کاربرد واژه «یک» (پیش از اسم) و پسوند «ـ ی» (پس از اسم) است. با این تفاوت که در اکثر گویشهای خراسانی تلفظ واژه «یک» به صورت یگ (yag) و تلفظ پسوند «ی» در بسیاری از گویشها نظیر بیرجندی، سبزواری، تربتحیدریه و قوچانی به صورت -e است. برای مثال یگ مردِ (yag mard-e) در این گویشها معادل یک مردی است.
نشانه مفعول صریح در بسیاری از گویشهای خراسانی، تکواژهای -e و -r (e) است مانند keta¦be biya¦r (کتابِ بیار) و kuza re (کوزه رِ: کوزه را)، در گویش تربتحیدریه و kila-r (کیله ـر: کوزه را) در گویش سبزواری
ساختار صفت و موصوف و صفت تفضیلی (برتر) در گویشهای خراسانی همانند زبان فارسی
معیار است. در بسیاری از گویشهای خراسانی نظیر قوچانی، اسفراینی، تربتحیدریه، قائنی و بیرجندی کاربرد صفت عالی (برترین) بسیار نادر است و به جای آن از ترکیب «از همه + صفت + تر» استفاده میشود.
قیدها در گویشهای خراسانی همانندی بسیاری با زبان فارسی
معیار دارند و تفاوت آنها با یکدیگر بیشتر آوایی و تلفظی است، برای مثال قید زمان دیشب در گویش سبزواری و اسفراینی به صورت dis§na، در قائنی dus§nÀ در بیرجندی dus§inaو در گویشهای قوچانی و تایباد به صورت dis§ow تلفظ میشود.
گاه این تفاوتهای آوایی بسیار زیاد شده و تشخیصمعنای واژه از روی صورت آن مشکل به نظر میرسد برای مثال در گویشهای نیشابوری، سبزواری، تربتحیدریه و بیرجندی قید زمان دیروز به صورت dine/ dina و قید زمان پریروز به صورت perenna/ prenna (در گویش بیرجندی pare¦na) تلفظ میشود.
علاوه بر این قیود مشترکی که میان گویشهای خراسانیو زبان فارسی
معیار (با تفاوتهای آوایی) وجود دارد، واژهها و ترکیبهای قیدی وجود دارد که در فارسی
معیار موجودنیست؛ به ویژه تعدد واژهها و ترکیبهای قید زمان در اینگویشها درخور توجه است. ترکیبهای eftow-tÀnok (میان صبح و ظهر که آفتاب کاملا در روی زمین پهن شده باشد)، aftam-va¦r (حدود ساعت نه و ده صبح)، ru¦z-var-a¦mad یا ruz-Àru-mÀdیا ruz-sÀr-zÀd (هر سه به معنی هنگام
طلوع آفتاب)، aftaw-za¦rdیا aftow-pÀr (هنگام غروب خورشید، لحظه غروب)، ru¦z-da-ku¦-s§od (بعد از
غروب آفتاب)، gaw-gom (سر شب که هوا تاریک روشن است)، bonge-s§om (وقتی هوا کاملا تاریک شده و شب شده) نمونهای از قیدهای ترکیبی است.
در گویشهای خراسانی علاوه بر
حروف اضافه رایجدر فارسی
معیار که برخی با همان تلفظ
معیار و برخی با تلفظ گویشی به کار میروند،
حروف اضافه دیگری نیز وجود دارد. برای نمونه
حرف اضافه «خد» (با) که در گویشهای مختلف خراسانی تلفظهای، متفاوتی از آن وجود دارد. برای مثال در گویشهای سبزواری و کلیدری آن را xa¦d، در گویش قوچانی، رومی و بیرجندی xod، در گویش نیشابوری axa¦d یا vaxa¦d، در گویش اسفراینی xoday در گویش قائنی xod /xoday، در گویش خواف xode و در گویش تربتحیدریه xedeyتلفظ میکنند (شفائی، ص۷۰؛.
تفاوت در نظام آوایی گویشهای خراسانی سبب شده است که تکواژگونههای متعددی از
حروف اضافه مشترک میان این گویشها و گویش فارسی
معیار وجود داشته باشد. برای مثال در گویش سبزواری، نیشابوری، قائنی، بیرجندی، رومی برای
حرف اضافه «به» تکواژگونههای be، ve، b، va، hÀ (علاوه بر vaو beدر گویش قائنی) و ha (علاوه بر be در گویش رومی) وجود دارد. در اغلب گویشهای خراسانی
حرف اضافه «در» به صورت de (برای مثال در گویشهای تربتحیدریه، کلیدری و سبزواری) دیده میشود.
در بیشتر گویشهای خراسانی
حرف اضافه «بر» به صورت ver یا var تلفظ میشود. در گویش اسفراینی
حرف اضافه «بالا» به صورت (بَولَه) bowla تلفظ میگردد. در این گویش
حرف اضافه دیگری نیز دیده میشود که مختصاین گویش است، مانند tall (تل: مثل و مانند) یا az malla/ malley (ازمله/ ملی: از آن وقت/ تا آنوقت) (شفائی، ص۷۰؛.
ضمایر منفصل فاعلی در گویشهای خراسانی تفاوت چندانی با ضمایر فارسی
معیار ندارد. در اغلب گویشهای خراسانی این ضمایر به صورت mo (گاه به صورت me و ma نیز دیده میشود)، to، /u/ (گاه به صورت o و i)، ma¦، s§ema¦/ s§oma¦، una¦تلفظ میشود. اما گاه اختلافات اندکی در برخی از گویشها به چشم میخورد. برای مثال ضمیر «آنها» در گویش قائنی inu/unu، در بیرجندی uno¦ (n) /us§o¦ (n) و در گویش فردوس onoاست؛ در گویش اسفراینی ضمیر شخصی «من» به کار نمیرود و همیشه از ضمیر مشخصی ma¦ بهجای آن استفاده میشود. در گویش قائنی صورتهای ترکیبی از ضمایر شخصی با
حروف اضافه به کار میرود که ترکیبهای «هی» hÀ + i) hei: به او)، «وی» va + i) vai: به او)، «هینّو» hÀ + inu) heinu: به اینها)، و «وینو» va + inu) vainu: به اینها) نمونههایی از آن است
ضمایر متصل ملکی و مفعولی در برخی از گویشهای خراسانی مانند قائنی و بیرجندی وجود ندارد. در این گویشها ضمایر منفصل فاعلی وظیفه ضمایر متصل ملکی را برعهده دارند. برای مثال در گویش قائنی معادل جمله «پولهایشان گم شده» جمله pulun inu gom s§odÀ (پولون اینو گم شده) است.
در معدودی از گویشهای خراسانی برخی صورتهای ضمایر متصل مفعولی و ملکی، قدمتی دیرینه دارند، نظیر صیغههای جمع ضمایر متصل ملکی ma¦x (ـمان)، ta¦x (ـتان) و s§ax (ـشان) در
گویش اسفراینی .
تنها ضمیر مشترک موجود در گویشهای خراسانی همان «خود» فارسی است که در گویشهای متفاوت تلفظهای گوناگونی دارد، برای مثال در
گویش قائنی و بیرجندی xo و در گویش سبزواری و نیشابور xa¦d و در گویش تربتحیدریه xodتلفظ میشود.
ضمایر اشاره دور و نزدیک در اکثر گویشهای خراسانی به صورت i و u و جمع آنها به صورت ina¦ و una¦ (در قائنی به صورت inu و unu) است. ضمایر پرسشی در گویشهای خراسانی غالبآ همان ضمایر پرسشی فارسی
معیار هستند که در برخی از موارد تغییرات آوایی داشتهاند. پرسشواژه kÀdu (کدام)، es§tow (چطور) و koja (کجا) نمونههایی از این تغییرات آوایی است.
دستگاه فعل در بیشتر گویشهای خراسانی، در قیاس با فارسی
معیار، امکانات متنوعتر و گستردهتری دارد. برخی از امکانات موجود در این دستگاه بازمانده ویژگیهای فعل در زبان فارسی میانه و فارسی دری آغازین است که اکنون در فارسی
معیار از بین رفته است.
در گویشهای خراسانی همانند زبان فارسی
معیار، افعال به لحاظ ساختمان به سه دسته افعال ساده، پیشوندی و مرکّب تقسیم میشوند. بهرغم شباهتهای کلی اختلافاتی اساسی میان اقسام فعل در گویشهای خراسانی و فارسی
معیار وجود دارد. برای مثال در گویشهای خراسانی افعال بسیطی وجود دارد که اکنون در فارسی
معیار کارایی ندارد یا هرگز استفاده نشده است. مصدر jonda (جُنده: دزدیدن) در گویش قائنی،
bruftan (بروفتن: چیزی را مجبور به بیرون رفتن کردن، کسی را با اعمال فشار از محل خارجکردن و فراری دادن) در
گویش تایبادی ،
jiridan (جیریدن: مکیدن) در گویش اسفراینی،
jakidan (جکیدن: گریختن، جهیدن، مخفی شدن) در گویش تربتحیدریه،
laqqid (لَقِّیده: چسبیدن) در
گویش بیرجندی نمونههایی از این کاربرد است.
افعال مرکّب نیز در گویشهای خراسانی با زبان فارسی
معیار تفاوتهایی دارد. برای نمونه برخی از افعال مرکّبدر گویشهای خراسانی با همکردی متفاوت از همکرد نظیر آن افعال در زبان فارسی
معیار ساخته میشوند. برای نمونه در بسیاری از گویشهای خراسانی به جای همکرد «شدن» از همکرد «رفتن» استفاده میشود که گاه برعکس این حالت نیز دیده میشود، برای مثال ser raftan (سر رفتن: سیرشدن)
درگویش تربتحیدریه ،
manda roftan (مندَه رُفتن: خسته شدن) (شفائی، ص۷۴) و na¦ka¦r roftan (ناکار رفتن: مجروح شدن، از کار افتادن) در گویش سبزواری،
ba¦la¦ s§oda (بالا شده: بالا رفتن) و hÀta s§oda (هه ته شده: پایین آمدن) در گویشهای قائنی،
و kos§ta raftan (کشتهشدن) در گویش قوچانی.
دراین گویشها فعل معین ساخت مجهول همیشه «رفتن» است. علاوه بر این در بسیاری از گویشهای خراسانی افعال مرکّبیبه کار میرود که معادل آنها در فارسی
معیار فعل مرکّبدیگری است. برای مثال فعل «دلنگو (ن) کردن» با تلفظهای متفاوت گویشی که به معنای آویزان کردن است، در گویشهای اسفراینی، سبزواری، تربتحیدریه، تایباد، بیرجندی، قائنی دیده میشود.
یکی دیگر از ویژگیهای مشترک در دستگاه فعلی گویشهای خراسانی تنوع افعال پیشوندی است. در این گویشها پیشوندهای فعلی وجود دارد که یا در زبان فارسی
معیار معادلی ندارد یا گستره کاربرد آنها بسیار محدودتر از گویشهای خراسانی است. برای مثال پیشوند «ها» با تکواژگونههای متعددی نظیر hÀ، ho، ha¦ و h در برخی گویشهای خراسانی، بهویژه گویشهای جنوبیتر خراسان نظیر کاخکی، فردوس، قائنی، رومی و بیرجندی، در آغاز برخی از افعال واقع میشود و اغلب معنی «فرو» دارد
(که معتقد است این پیشوند در متون کهن معنای «فرا» میدهد) و جهت فعل را به سوی پایین نشان میدهد یا معنی
حرف اضافه «به» و «در» را داراست، اما گاه معنای خاصی ندارد. برای مثال معادل فعل پایین افتاد، در گویش قائنی hÀ-taft-i، در گویش رومی و کاخکی h-afti (هفتی) و در گویش بیرجندی h-ofta¦d (هُفتاد) است. در گویش فردوس فعل پیشوندی astan ho-ns§ به همان معنای «نشستن» است و پیشوند ho فاقد معناست.
این پیشوند در فارسی
معیار امروز وجود ندارد، اما کاربرد آن بر سر برخی افعالنظیر «هاگیر»، «هاده» و «هارو» در برخی از متون قدیمی فارسی دری مانند اسکندرنامه و برخی از ترجمهها و تفاسیر کهن قرآن کریم برجای مانده از قرون نخستین هجری، دیدهشده است. در برخی از این متون تکواژگونه «هو» از همین پیشوند نیز دیده میشود.
ملکالشعرای بهار استعمال این پیشوند را در این متون حاصل تأثیر لهجه جنوب
طبرستان و مردم
سمنان و
شاهرود و
قومس قدیم دانسته است. به گفته وی این پیشوند هنوز در برخی از گویشهای روستاهای ری، سمنان،
دامغان و
شمیران و
مازندران متداول است
(که استعمال این پیشوند را در متون فارسی دری تحتتأثیر یکی از گویشهای محلی میداند اما آن را تنها به گویشهای دریای خزر محدود نکرده است). مقدسی
نیز به کاربرد این پیشوند در زبان مردم قومس و
جرجان اشاره کرده است.
در اغلب گویشهای خراسانی پیشوندهای فعلی «بر، باز، ب و در» که در فارسی
معیار امروز بهکار میروند، تعدد تکواژگونگی و گستره معنایی و کاربردی بالایی دارند. در اکثر این گویشها تکواژگونههای v r، ver، vÀr، ve، va، v، vo، dÀ و da، گونههای متعددی از چهار پیشوند مذکورند.
گاه ترکیب معنایی این پیشوندها با جزء فعلی حالت ترکیبی میگیرد و تجزیه اجزای معانی از یکدیگر به آسانی میسر نیست. برای مثال در گویش قائنی va-kos§t (خاموش کردن)، و va-kerda (باز کردن) و va-dÀvida (به معنای پخش شدن) است.
در گویش فردوس da-pac§c§ida-s§oda (n) (د پچّیده شدن: از چیزی بیزار شدن)، da-pokkonda (n) (دپُکُّند (ن) : به طور کامل پوشانیدن با لحاف، لباس و غیره)، da-xosponda (n) (دخسپوند (ن) : پر کردن و انباشتن کیسه) است.
در ترجمه قرآن قدس نیز این تکواژگونگی در پیشوندهای فعلی دیده میشود.
در گویشهای خراسانی افعال به لحاظ زمان همانند زبان فارسی
معیار دارای سهگونه گذشته، حال و آینده هستند، اما تعدد و تنوع هریک از این زمانهای سه گانه فعل در این گویشها بسیار بیشتر از زبان فارسی
معیار است. برخی از این تنوعات ساختاری ریشه در فارسی میانه یا فارسی دری آغازین دارد که در زبان فارسی
معیار کاربرد آن فراموش شده است.
ساخت زمان گذشته ساده در گویشهای خراسانی صورتهای مختلفی دارد. در برخی از گویشهای خراسانی نظیر قائنی، بیرجندی، خانیکی، فردوس، خواف، تربت جام، سبزواری گذشته ساده از ترکیب پیشوند «ب»
+ ستاک گذشته + شناسههای فعلی ساخته میشود. گاه به اقتضای فعل به کار رفته از پیشوندهای دیگری به غیر از «ب» نیز استفاده میشود، مانند افعال beraftom (رفتم) یا bo-xa¦rd-om (خوردم) یا vargoftom (گفتم) و dabastom (بستم).
در برخی دیگر از گویشهای خراسانی نظیر اسفراینی، نیشابوری، قوچانی، تایباد، توس و تربت حیدریه، ساخت فعل گذشته ساده همانند زبان فارسی
معیار از ترکیب
ستاک گذشته به علاوه شناسههای شخص و شمار شکل میگیرد.
به نظر میرسد نوع اول ساخت گذشته ساده بازمانده زبان فارسی میانه باشد چرا که در برخی متون باقیمانده از فارسی میانه گاه پیشوند «ب» بر سر
صیغه ماضی تام میآمده و برخی محققان عمل آن را «بیان اتمام و انجام یافتن فعل» دانستهاند، اما برخی آن را «باء زینت» و گاه «باء تأکید» نامیدهاند که این تعبیر چندان معتبر نیست؛ زیرا در برخی دیگر از گویشهای کهن ایرانی نظیر گویش طبری آمدن پیشوند «ب» بر سر صیغه ماضی تام آن را از انواع دیگر ماضی متمایز کرده است.
به نظر میرسد که این نوع ساخت ماضی در گویشهای جنوبیتر خراسان رایجتر است و این امر دالّ بر قدمت ویژگیهای این گویشها بر گویشهای شمالیتر است.
از سوی دیگر در معدودی از گویشهای خراسانی نوع دیگری از ساخت ماضی مطلق (برای افعال متعددی) وجود دارد که در آن فعل ماضی بدون ضمایر متصل فاعلی (شناسهها) ساخته میشود و صیغههای آن برای تمام اشخاص یکسان است و صیغه فعل به کمک فاعل یا ضمیر جمله پیش از فعل تشخیص داده میشود. این نوع از صرف فعل ماضی مطلق در فارسی میانه وجود داشته و ویژه افعال متعددی بوده است،
در برخی از گویشهای خراسانی قدیم نظیر گویش هراتی کهن و در برخی از گویشهای خراسان کنونی نظیر گویش بیرجندی (با دو دسته از ضمایر) و گویش فردوس (با یک دسته ضمیر) این نوع از ساخت فعل
ماضی متداول بوده و هست با این تفاوت که در این گویشها این نوع صرف فعل تعمیم یافته و هم افعال متعددی و هم افعال لازم را شامل میشود، در گویش بیرجندی mo ho ns§as (t) (من نشستم) و uno¦ ho ns§as (t) (آنان نشستند) و mo be bord (من بردم) و uno¦ bebord (آنها بردند) نمونههایی از این نوع است. در گویش بیرجندی این نوع از ساخت فعل ماضی با دسته دیگری از ضمایر (o¦m، e¦t، -e¦s§، -ma¦، -tu و -s§u) که در واقع گونه گویشی ضمایر متصل مفعولی و اضافی فارسی معیارند، نیز ساخته میشود مانند om gof (t) (گفتم) و s§u gof (t) (گفتید).
در بیرجندی ترکیب پیشوند «ب»، بن ماضی و ضمیر متصل فاعلی (beraftom: رفتم) نیز برای ساخت ماضی ساده وجود دارد.
علاوه بر این در دیگر ساختهای فعل ماضی نظیر
ماضی استمراری ، ماضی نقلی، ماضی نقلی استمراری، ماضی بعید و ماضی بعید استمراری نیز این تعدد ساختی (متناسب با نوع ضمیر) وجود دارد.
صرف فعل ماضی «زدن» در گویش فردوس دو صورت نشان داده شده است
: با صرف شناسه در آخر، be-zad-om (زدم) be-za-ma (زدیم) be-zad-et (زدی) be-za-ta (زدید) be-zad-es§ (زد) be-za-s¨a (زدند)
با صرف ضمیر منفصل در آغاز و بدون شناسه، ma-be-za (منزدم) ma-be-za (ما زدیم) to-be-za (تو زدی) s§oma¦-be-za (شما زدید) u¥-be-za (او زد) ono-be-za (آنها زدند)
شناسههای شخص و شمار افعال در زمان گذشته در اغلب گویشهای خراسانی عبارتاند از: -om؛ و -i in/en/ey ;em/im؛،
-ek در گویشهای تربتحیدریه، تربت جام و لهجه مشهدیکه در قوچانی به صورت -ag تجلی مییابد
تکواژگونه تهی Ò در گویش اسفراین
-inدر قوچانی و اسفراینی
تکواژگونه -en در تربتحیدریه، تربت جام و خواف
و -eyدر قائنی و بیرجندی
رواجدارند.
گاه در برخی از گویشهایی که ویژگیهای کهنتری را حفظ کردهاند، شناسههای فعلی تاحدودی با طرح کلی مذکور تفاوت دارد این شناسهها در قالب صرف فعل ماضی ساده در گویش خانیکی و
گویش فردوس به صورتهای beraf-ma (رفتیم)، beraf-ta (رفتید)، beraf-s§a (رفتند)، beraft-om (رفتم)، braft-et (رفتی)، و beraft-es§ (رفت) دیده میشود. ساخت فعل در دیگرزمانهای ماضی نظیر ماضی استمراری،
ماضی نقلی ، ماضی نقلی مستمر، ماضی بعید، ماضی ابعد و
ماضی التزامی و ملموس و نیز مضارع اخباری و التزامی در اکثر گویشهای خراسانی بسیار مشابه زبان فارسی
معیار است، اما به لحاظ آوایی تفاوتهای بسیاری میان این ساختها، در هریک از گویشهای خراسانی و ساختهای معادل آنها در زبان فارسی
معیار دیده میشود.
در برخی گویشهای خراسانی نظیر خانیکی، صرف زمانهای مختلف فعل با دیگر گویشها تفاوت دارد. برای مثال در این گویش صیغههای مصدر «رفتن» به شکل be. raftam. bo (رفته بودم)، berafta. ma. bo (رفته بودیم)، و be. raftatabo (رفته بودید) بیان میشود.
چنانکه مشاهده میشود، شناسههای شخص و شمار برخلاف فارسی
معیار به جای چسبیدن به فعل کمکی «بود» به فعل اصلی «رفتن» میپیوندند.
در گویشهای خراسانی ساخت زمانهای مختلف فعل با دگرگونیهای آوایی درخور توجه در ریشه افعال همراه است. فرایند تخفیف در ریشه افعال گاه سبب میشود که فعل به یک
حرف تقلیل یابد. برای مثال اول شخص مفرد فعل «خواستن» در گویشهای قائنی،
تربت حیدریه،
خانیکی،
نیشابوری،
خواف،
فریمان ،
تربت جام،
قوچانی
به صورت mayom (مَیُم) بیان میشود.
در گویشهای خراسانی صرف فعل در زمان آینده بسیار مشابه با زبان فارسی
معیار است، اما علاوه بر اختلافات آوایی، اختلافات ساختاری نیز دیده میشود. برای مثال در برخی از گویشها نظیر سبزواری شناسه شخص و شمار فعل به جزء دوم فعل، یعنی فعل اصلی میپیوندد مثلا در سبزواری: Xa xa¦d-om (خواهم خورد).
در اکثر گویشهای خراسانی منفی کردن فعل درست همانند فارسی
معیار با الحاق پیشوند ne-
به ابتدای فعل بهدست میآید، اما در برخی از گویشهای خراسانی
که در آغاز برخیاز زمانهای افعال پیشوند be-وجود دارد، عنصر نفی پساز آن واقع میشود. در این گویشها پیشوند نفی بعد از پیشوند be- و پیشوند فعلی، پیش از پیشوند استمراری me میآید. برای نمونه در گویش خانیکی be-na-ma-raf (نرفتیم)، درگویش بیرجندی bo-no-poxt- (نپخته است)، در گویش قائنی vÀr. nÀ. me. g. an (نمیگویند) و در گویش طبسی be. na. raft (نرفت) نشاندهنده کاربرد پیشوند نفی است.
وجود این ویژگیدر گویشهای جنوب خراسان دالّ بر قدمت آنهاست، چراکه در زبان پهلوی جنوبی نیز غالبآ جزء صرفی «ب» پیشاز
حرف نفی میآمده است در متون بازمانده زبان فارسی دری آغازین نیز این ویژگی بهوفور دیده میشود.
ساختمان واژهها و روشهای واژهسازی در گویشهای خراسانی کمابیش همانند زبان فارسی
معیار است. پیشوندها و پسوندهای موجود در گویشهای خراسانی بیشتر همان پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی
معیار است، که برخی از آنها عینآ و بعضی با اختلافاتی در لفظ یا معنی در این گویشها بهکار میرود.
در گویشهای خراسانی وندهایی وجود دارد که در فارسی
معیار کاربردی ندارد، برخی از این وندها بازمانده از زبان فارسی میانه یا زبان فارسی دری نخستین است.
پیشوند kor- (کُر) در گویشهای جنوب خراسان نظیر قائنی و بیرجندی با اسم ترکیب شده و صفتی با مفهوم کوتاهی و بریدگی میسازد. kor-pa¦ (پاکوتاه) و kor-dom (دمبریده) نمونهای از این پیشوندهاست.
این پیشوند در فارسی محاورهای به صورت kol (کُل: بیتناسب و کوتاه) تلفظ میشود که در اصل صفت است نه پیشوند.
یکی از پسوندهای مشترک میان بسیاری از گویشهای خراسانی، پسوند -ukاست که به اسم پیوسته و صفت مبالغه میسازد، این پسوند در حقیقت شکل کهن پسوند -u در فارسی
معیار است. این
پسوند در اکثر گویشهای خراسانی نظیر اسفراینی، فردوس، قائنی، بیرجندی، رایجاست، مانند واژه av-da-bar-u¦k (بسیار آبکی)، در گویش فردوس و واژه اخموک axm-uk (بسیار اخمو)، در گویش اسفراینی واژه giryuk (بسیار گریان)، در گویش قائنی و بیرجندی.
یکی دیگر از پسوندهای رایجدر گویشهای خراسانی پسوند نام آوا ساز -ast است؛ این پسوند در متون کهن فارسی دری نظیر
قصص قرآن مجید ،
تفسیر شنشقی و
تاج المصادر نیز بهکار میرفته است.
این پسوند به پایان یک نام آوا اضافه شده و تغییراتی در معنای آن پدید میآورد. به این ترتیب که مفهوم ناگهانی پدید آمدن و عدم استمرار (یا استمرار کوتاه مدت) نام آوا را میرساند.
این پسوند در گویشهای بیرجندی، قائنی، سبزواری، تربتحیدریه و حتی در لهجه مشهدی نیز دیده میشود. واژه gorombost (گُرُمبُست: صدای ناگهانی گرمب) و s§oloppas (شُلُپَس: صدای ناگهانی شُلُپ) مثالهایی از کاربرد این پسوند (با تغییراتی آوایی) در گویشهای خراسانی است.
علاوه بر این پسوندهای مشترک میان گویشهای خراسانی، در برخی از گویشها پسوندهای کهنی دیده میشود، که در میان گویشهای دیگر رواجندارد، مانند پسوند بُنوتّ، -o در گویش فردوس که پس از مضافالیهی که نام پدر باشد میآید. این پسوند در اصل در فارسی میانه «ـان» (ماننداردشیر بابکان، خسرو قبادان) بوده است. hasan boraym-o (حسن برایُمُ، حسن پسر ابراهیم) نمونهای از کاربرد آناست.
پسوند صفت شباهتساز -ixدر گویش نیشابوری (مانند ter-ix: به معنای راست وایستاده مانند تیر) نیز از پسوندهای کهن بهشمار میرود.
در گنجینه غنی واژگان گویشهای خراسانی علاوه بر واژهها و ترکیباتی که در فارسی
معیار وجود دارد (با تغییرات آوایی کم یا زیاد)، واژههای کهن و مشترکی یافت میشود که اکنون در زبان فارسی
معیار از میان رفته است. بسیاری از این واژهها و ترکیبها در متون کهن پارسی بهویژه متون قرون نخستین هجری، چون قرآن قدس، ترجمه تفسیر طبری،
تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری ، تفسیر قرآنمجید نسخه محفوظ در
کتابخانه کیمبریج ،
سفرنامه ناصرخسرو ،
تاریخ بیهقی ،
کلیله و دمنه ، سرودههای
عطار نیشابوری بهکار رفتهاند.
شناخت این واژهها در گویشهای خراسانی مشکل درک برخی از متون کهن فارسی دری را برطرف میسازد.
برای مثال واژه کنگرش در بیت بار کژ به کنگرش اندرا/ چون از او سوداست مرشادی تو را، از اشعار
رودکی ، به معنای آرنج آمده است. این واژه اکنون در گویشهای جنوب خراسان نظیر بیرجندی و قائنی به صورت (کنگرشک) kongeres§k تلفظ میشود.
همین واژه در اکثر گویشهای دیگرخراسان نظیر قوچانی، فریمانی، تربتجام، تربت حیدریه، اسفراینی، سبزواری و گویش خواف به صورت (زینگیچه) zingic§a دیده میشود.
واژه سمروق (somaruq)، در گویش قائنی به معنای قارچ است و در گویش بیرجندی و سبزواری نیز با اندک تفاوت آوایی به همین معنا به کار میرود.
این واژه در
تاریخ بلعمی نیز به صورت
سماروغ به کاررفته است.
در گویشهای خراسانی واژههایی وجود دارد که اگرچه در زبان فارسی
معیار نیست، در دیگر گویشهای ایرانی یافت میشود. برای نمونه در اکثر گویشهای خراسانی واژه خُسُر/ خُسور (/xosur xosor) بهمعنای پدرزن و پدرشوهر وجود دارد.
این واژه در برخی از گویشهای کردینیز بهکار برده میشود.
برخی از واژههای موجود در گویشهای خراسانی از دیگرزبانها و گویشهای رایجدر منطقه وارد شدهاست. برای مثالواژه قروت (qorut) در گویشهای فردوس، تربتحیدریه، قائنی، اسفراینی و سبزواری (در دو گویش اخیر این واژه به صورت «قُریت» تلفظ میشود) وجود دارد که واژهای ترکی است.
دسته دیگری از واژههای موجود در گویشهای خراسانی منحصر به همین گویشهاست. برای مثال در بیشتر این گویشها (با اندک اختلافات آوایی) واژه چقوک/ چغوک به معنای گنجشک و واژه چُخت (c§oxt) به معنای سقف است.
حروف آوانگاری در این مقاله در نسخه چاپی دقیق است و رجوع به آن به خواننده اینترنتی توصیه موکد میشود.
(۱) محسن ابوالقاسمی، دستور تاریخی زبان فارسی.
(۲) اعظم استاجی، بررسی ساختواژی پسوندی نام آوایی در گویشهای خراسان، ۱۳۸۰ش.
(۳) اعظم استاجی، هماهنگی واکهای در گویش سبزواری، ۱۳۸۵ش.
(۴) افسانههای خراسان، حمیدرضا خزاعی.
(۵) امیرحسین اکبری شالچی، فرهنگ گویشی خراسان بزرگ.
(۶) محمود الیاسی، بررسی گسترش جغرافیایی و ترسیم اطلس زبانی، ۱۳۶۹ش.
(۷) فاطمه بروغنی، بررسی واجشناختی گویش سبزواری، ۱۳۸۳ش.
(۸) محمدبن محمد بلعمی، تاریخ بلعمی، ۱۳۸۰ش.
(۹) محمدتقی بهار، سبکشناسی.
(۱۰) محمد بهنامفر، واژهها و ترکیبات گویشی جنوب خراسان در اشعار رودکی.
(۱۱) تاریخ سیستان.
(۱۲) تفسیری بر عشری از قرآن مجید.
(۱۳) محمد جابانی، «مِیُمْ» یغما، ج ۳۲ (۱۳۷۰ش).
(۱۴) علیمحمد حقشناس، آواشناسی.
(۱۵) پرویز خانلری، تاریخ زبان فارسی، ۱۳۵۲ش.
(۱۶) پرویز خانلری، دستور تاریخی زبان فارسی، ۱۳۷۳ش.
(۱۷) احمد دانشگر، فرهنگ واژههای رایج تربت حیدریه، مشهد ۱۳۷۴ش.
(۱۸) علیاشرف درویشیان، فرهنگ کردی کرمانشاهی.
(۱۹) محسن ذاکرالحسینی، ارزش گویش نیشابوری.
(۲۰) رضا ذوقدار مقدم، فارسی قوچانی.
(۲۱) محمدتقی راشد محصل، گویش بیرجند.
(۲۲) ربیع، علینامه (منظومهای کهن).
(۲۳) عبدالحکیم رجبپورلاجی، بررسی گسترش جغرافیایی و ترسیم اطلس زبانی شهرستان خواف.
(۲۴) جمال رضائی، بررسی گویش بیرجند، ۱۳۷۷ش.
(۲۵) جمال رضائی، ساختمان و صرف فعل ماضی در گویش کهن هرات، ۱۳۵۵ش.
(۲۶) جمال رضائی، واژهنامه گویش بیرجند، ۱۳۷۳ش.
(۲۷) حسن رضائی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی.
(۲۸) غلامرضا ریاضی، لهجه طبسی.
(۲۹) رضا زمردیان، زبانشناسی چیست، ۱۳۸۸ش.
(۳۰) رضا زمردیان، زبانشناسی عملی، ۱۳۶۸ش.
(۳۱) رضا زمردیان، فونولوژی لهجه قاین، بهار ۱۳۴۶.
(۳۲) رضا زمردیان، واژهنامه گویش قاین، ۱۳۸۵ش.
(۳۳) احمدشفائی، پارهای از ویژگیهای گویش سبزوار.
(۳۴) علیاشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، ۱۳۵۷ش.
(۳۵) علیاشرف صادقی، گویششناسی ایران براساس متون فارسی: گویشهای مرکزی، ۱۳۸۱ش.
(۳۶) محسن صادقی، پارهای از ویژگیهای واژگانی گویش زیرکوه قاینات، ۱۳۸۵ش.
(۳۷) محمدبن جریر طبری، ترجمه تفسیر طبری.
(۳۸) فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستی حسن انوری، ۱۳۸۱ش.
(۳۹) فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور.
(۴۰) فریادهای تربتی، ۱۳۸۳ش.
(۴۱) قرآن قدس.
(۴۲) ایران کلباسی، فرهنگ توصیفی گونههای زبانی ایران.
(۴۳) مجید لباف خانیکی، صرف فعل در گویش روستای خانیک.
(۴۴) نجیب مایل هروی، پسوندی نامآوا ساز در گونههای فارسی خراسانی.
(۴۵) حسن محتشم، فرهنگنامه بومی سبزوار.
(۴۶) ابوالقاسم محرابی، بررسی و توصیف گویش تربت حیدریه.
(۴۷) رجبعلی مظلومی، زبان غنی، اصیل و زیبای نیشابور.
(۴۸) مقدسی.
(۴۹) مقدمه شاهنامه ابومنصوری.
(۵۰) محمدناصر مودودی و زهرا تیموری، گزیدهایاز ادبیات شفاهی تایباد.
(۵۱) محسن میهندوست، کلّه فریاد.
(۵۲) حسن نظریان، گویشهای محلی خراسان (گویش نیشابوری).
(۵۳) تقی وحیدیان کامیار، بررسیکوتاه ویژگیهای فارسی مشهدی.
(۵۴) بابا همایونفر، بررسی گویش اسفراین.
(۵۵) محمدجعفر یاحقی، برخی از جنبههای زبانی و فرهنگی گویش فردوس.
(۵۶) GilbertVladimir lvanov, "Notes on the ethnology of Khurasan", The Geographical journal, vol ۶۷, no۲ (Feb ۱۹۲۶).
(۵۷) Paris ۱۹۹۵ David Neil Mackenzie, A concise Pahlavi dictionary, London ۱۹۹۰Lazard, La formation de la langue persane.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «گویشهای خراسانی»، شماره ۶۹۶۳.