گروه اهل حق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَهْلِ حَقّ، گروه مذهبی ایرانی با گرایشهای عرفانی، با آداب
و متون مذهبی خاص خود
و دارای بعضی اعتقادات که در مواردی با برداشتهای رسمی
و متشرعانه اسلامی مطابقت ندارند.
این آیین که در میان طوایف کرد، لر
و ترک زبان پیروان بسیار دارد، در بستری اسلامی رشد کرده است
و در عین حال، به سبب
غلو در حق
حضرت علی (ع) با سایر
فرق غالی شیعه قرابت دارد، اما با اینهمه، بعضی از مبادی آن را میتوان در اعتقادات
و سنتهای فکری
و فرهنگ عامه مردمان ساکن غرب
ایران جستوجو کرد
و رگههایی از معتقدات ایرانی پیش از
اسلام را نیز در آن یافت.
این آیین به «آیین حق» یا «آیین حقیقت» یا «دین حقیقت» نامبردار است.
از اینرو، پیروان آن «اهل حق» خوانده شدهاند؛ لیکن نام دیگر رهرو این طریق «یار» است
و از اینروی، اهل حق را «یارستان» یا با تخفیف «یارسان» نیز گفتهاند.
در جایی، از این آیین به صورت «آیین کُردان» یاد شده؛
از آن روی که از زمان
سلطان اسحاق عنصر کُردی سهم اصلی
و مهمی در چگونگی
و تحولات این مکتب
و فرقه داشته است
و نیز مهمترین کتب مذهبی این فرقه به
زبان کردی (گویش گورانی) است.
اگرچه بعداً به ترکی نیز «کلامها» ی بسیاری پدید آمد
و آثار مهمی به زبان لکی هم به اهل حق مربوط است.
پیروان یارسان در استان کرمانشاهان،
همدان ،
تهران و حدود رودهن
و جاجرود
و شهریار
و همچنین در
خراسان و نیز در میان کردهای
عراق و ترکیه پراکندهاند.
سادگی
و خلوص روستایی در اشعار مقدس اهل حق کاملاً آشکار است.
مفاهیم مطرح شده در آثار ایشان معلوم میکند که این آیین در اجتماعاتی از مردمان کشاورز
و دامدار شکل گرفته،
و گسترش یافته است، ولی آراء
و آداب مربوط به آن امروز منحصر به قشرهای اجتماعی یاد شده نیست
و به جاهایی که پیشتر نام برده شد، محدود نمانده است.
آنچنانکه از رسائل فرقه خاکسار برمیآید،
خاکساریه ایران در بخشی از عقاید، اصطلاحات
و آداب خود از اهل حق پیروی میکنند
و به واسطه ایشان آراء این گروه در بسیاری از نقاط ایران هوادارانی یافته است.
اهل حق ۱۲ امام
مذهب شیعه اثناعشری را میپذیرند
و اصولاً شرایع گذشته
و خصوصاً
اسلام را برحق می دانند، اما حاصل
و حقیقت همه آنها را در مذهب خود جمع میبینند
و به قول
قوشچی اوغلی «از
خداوند ۴ کتاب نازل شده
و هر ۴ نزد ماست».
در همانجا آمده است که «فرقان حق است
و دروغ نیست»، اما مراد اهل حق از «فرقان» غیر از آن است که معمولاً فهمیده میشود.
به زعم ایشان
قرآن در اصل ۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء موجود فرع دین است
و دو جزء دیگر اصل آن،
و آن اصل حاوی «سرّ مگو» یی بوده است محفوظ در سینه
حضرت محمد (ص)، لیکن امامان درپی هم، آن دو جزء را حفظ کردند
و با نام «فرقان» به
حضرت مهدی (ع) رساندند
و آن حضرت «فرقان» مزبور را به زبان کردی بیان کرد.
پس اگر اسلام چون دانه بادام باشد، آیین اهل حق مغز است
و شریعت پوست آن،
و یا اسلام صدف است
و آن آیین دُرّ است در درونش.
درباره تأثیرهای ادیان
و مذاهب دیگر بر مکتب اهل حق سخنهایی گفته شده است؛ مثلاً کسانی تأثیرپذیری آیین یاری را از
مسیحیت و یا از
اسماعیلیه مطرح کردهاند.
البته بعضی مشابهتها با معتقدات اسماعیلیه در این آیین مشاهده میشود، اما ریشه این مشابهتها در گرایش عرفانی اهل حق به باطنیگری
و تأویل نهفته است که در هر دو مذهب مشترک است.
بزرگان یارسان، اصول
و حقایق اعتقادی خود را در آثاری منظوم گردآوردهاند که غالباً در
حکم کتب مقدس
و محل رجوع قوم است.
از بین این آثار پرشمار، «دفاتر» ها
و «دوره» های کردی (گورانی) مورد استناد همه پیروان این مذهب است، ولی آثار ترکی («کلام» ها یا «کلامات»)
و آثار لری مخصوص به پیروان از اهل همان زبآنهاست.
از مهمترین متون مقدس اهل حق کلام خزانه یا سرانجام است.
آیین حقیقت، قدیم
و ازلی انگاشته میشود،
و پیوستگی آن به ذات حق متلازم است با پیوستگی پیشوایان این قوم به ذات باری است.
اهل حق با سایر غُلات شیعه در این اندیشه اساسی شریکند که خداوند در صورت
انسان ظهور مییابد، ولی نزد اهل حق این رأی بسط
و گسترش بیشتر یافته است،
و ایشان مظهریت را تنها در وجود
حضرت علی (ع) منحصر نمیدانند.
در بعضی از متون اهل حق از جمله در «بارگه بارگه» آثار
و شواهد صریحی درباره اعتقاد به
وحدت وجود یافت میشود
از جمله اینکه برّ
و بحر محل حلول یا تجلی ذات الهی است.
مهمترین مظهر
و مَجلای حق البته انسان است.
بدینسان، مفهوم اَوَتاره۱ که در دین هندویی
و بسیاری از طریقههای عرفانی مبنای رابطه خدا
و انسان را بیان میکند، در اینجا هم مطرح است.
منتها در این مکتب، به یک معنا، ظهور
و تجسد الهی برای این است که بندگان، او را ببینند.
شاید از میان تمامی مظاهر الهی برای اهل حق،
سلطان اسحاق (که به صورت سحاک، صحاک، سهاک (به ضم یا فتح اول) هم ثبت شده است) برجستهتر
و مهمتر باشد، زیرا اینان نه تنها هویت دینی
و اعتقادی، بلکه پیوند اجتماعی
و وحدت فرقهای
و قومی خود را هم از او گرفتهاند (اگرچه درباره حضرت علی (ع) هم از تعظیم
و تکریم بسیار خودداری نمیکنند).
سازماندهی اهل حق
و تعیین سلسله مراتب پیروان آن از سلطان اسحاق برجای مانده است.
ظاهراً سلطان اسحاق پس از برپایی «پِردیور» به عموم اعلام کرد که حق در جامه بشر ظهور کرده،
و خود اوست؛ هر کس قابلیت پذیرش
و دیدار حق را دارد، به زیارتش بشتابد
و کسب فیض کند.
برخی سلطان اسحاق را مظهر
حضرت علی (ع)
و ذات حق انگاشتهاند.
جیحونآبادی سال ۶۱۲ق،
نیکنژاد سال ۶۵۰ق
و صفیزاده سال ۶۷۵ق
را یاد میکنند.
اما محل تولد او به اتفاق آراء روستای برزنجه است که در حلبچه (استان سلیمانیه
عراق ) قرار دارد.
بنابر یک روایت، سلطان اسحاق در کودکی به فراگرفتن دانش مشغول شد
و در جوانی در نظامیه
بغداد به تحصیل ادامه داد.
سپس به دمشق رفت
و در تکمیل تحصیلات کوشید.
آنگاه به برزنجه بازگشت
و در مسجدی به ارشاد مردم پرداخت، در حالی که اینک قدم در راه تصوف نهاده بود.
خاندان سلطان اسحاق با او موافقت نداشتند
و رفتار
و سخنان وی از کودکی خلاف رأی
و خواسته شیخ عیسی، پدرش، بود.
سرانجام ۴ تن (که به زعم اهل حق از ازل همراه او بودند) به وی گرویدند
و با استقامت در راه او، به استقرار
و پیشرفت این آیین یاری کردند.
پس از مرگ پدر، برادران به تحریک علمای دینی به مخالفت با سلطان برخاستند
و چون دشمنی آنان با وی شدت گرفت
و قصد جان او را کردند، با یاران خود در غاری پناه گرفت
و ۳ روز در آنجا پنهان شد؛ تا اینکه مهاجمان محل را ترک کردند
و سلطان
و همراهان به سلامت بیرون آمدند
وی ناگزیر به ده شیخان در اورامان کردستان نقل مکان کرد
و در آنجا «پِردیوَر» را به مثابه مرکزی روحانی
و معنوی برای یاران بنا نهاد
و به تقویت
و نشر مذهب حقیقت پرداخت.
مرگ او در همان روستا، در اواخر قرن ۸ق،
و به گفته صفیزاده در ۷۹۸ق
روی داد
و همانجا مدفون شد.
جیحونآبادی مدت عمر سلطان را ۳۰۰ سال میگوید
که طبعاً امری غریب به نظر میآید.
سلطان اسحاق ۴ مَلَک یا ۴ یار
و مرید مقرب، به نامهای داوود ، بنیامین (یا بنیام)، موسی
و مصطفی داشت که آنان را همان ۴ ملک مقرب اسلام انگاشتهاند
این ۴ تن، با خاتون رمز بار ۵ تن میشوند،
و با بابایادگار
و شاه ابراهیم ۷ تن (هفتن) را تشکیل میدهند.
بنابر «دوره گلیم
و کول» این «هفتن» جزئی از ذات سلطان اسحاق بودند.
۱. هفتنان،
۲. هفتوانه،
۳. هفت سردار،
۴. قولطاسیان، که کلاً ۲۸ تن میشوند.
آنها ذاتهایی ازلی هستند که نخستین صادرات ذات حق به شمار میروند
و در هیأت بشری ظهور کردهاند.
در این مکتب، «...جمله ذرات بود
و نبود از این بیست
و هشت آمد اندر وجود»
و «دوکونین زین بیست
و هشت شد به پا».
این ۲۸ تن از تمامی مخلوقاتی که در زمان آفریده شدهاند، برترند؛ آنها معرف ۲۸ حرفند
و ۲۸ حرف بیان کننده کل هستی است.
جیحونآبادی در جایی دیگر، مظاهر سلطان اسحاق را پس از ۷ سردار، به این ترتیب قرار میدهد: چلتنان، قولطاسیان، پیران یا ۷۲ پیر، ۹۹ پیر، ۶۶ غلام.
به هر حال، پس از ۷ سردار، یا در مقامی پایینتر از ۲۸ تن، ۴۰ تنان قرار میگیرند که در واقع ۴۰ «چهل تن» هستند، زیرا هر یک از آنها معادل ۴۰ تن محسوبند.
بجز سلطان اسحاق، مهمترین مظهر خداوند بر روی زمین
حضرت علی (ع) است
و در آثار اهل حق بر
الوهیت آن حضرت تأکید بسیار شده است.
در آغاز هستی، خداوند پس از ارشاد هفتن
و نشان دادن راه دشواری که باید در آینده بپیمایند، از «بطن دُرّ» بیرون آمد
و در جامه «خاوندگار» بود، اما چون آشکار شد، هفتن دیدند که علی است.
چنانکه بعداً خواهیم دید، خاوندگار اولین تجلی ذات حق
و نخستین مرتبه بروز هویت او در عالموجود است.
بنابر متون مقدس یارسان، حضرت علی (ع) دومین ظهور حق است (پس از خاوندگار)
و ظهورهای دیگر مربوط به پس از وی است.
علی (ع) تجلّی الهی در دور
حضرت محمد (ص) است،
و حضرت محمد (ص) خود به الوهیت حضرت علی (ع) آگاهی داشت، اما به خواست وی این سرّ را فاش نکرد.
علی ذات خداست،
به بیان بهتر، وی مظهر ذات الهی است
و حضرت محمد (ص) مظهر
صفات الهی ، لیکن هر دو اصل
و گوهر واحد دارند.
اهل حق سلمان پارسی را مظهر پیر بنیامین (یا همان
جبرئیل ) خواندند
و شفیع دو عالم دانستند.
به نظر ایشان
حضرت فاطمه (ع) مظهر خاتون رمز بار، بلال مظهر شاه ابراهیم ایوت،
و خالد بن ولید مظهر بابا یادگار بودند.
سپس
امام حسین (ع) مظهر این یادگار شد.
البته حضرت محمد (ص) هم محل تجلی
و حلول الهی خوانده شده است
و نخستین ظهور وی در «بطن صدف» (پس از پیدایش هفتن) بود.
ظهور بعدی وی در آدم ابوالبشر بود، تا برسد به آخرین پیامبر.
مظهر بعدی الوهیت
بهلول است
و گفته شده است که بهلول - که خود را به دیوانگی زده بود - تجسم دوباره حضرت علی بوده است.
این بهلول احتمالاً غیر از بهلول معروف است،
و نزد اهل حق به بهلول ماهی معروف است.
بابا حاتم ،
بابا صالح ،
بابا رجب ،
بابا نجوم و بابا لره که همه اهل
لرستان بودند، به خدمت بهلول ماهی رسیده، در محضر او طی مقامات عرفانی کردند،
و ایشان از یاران نزدیک وی به شمار میروند.
پس از بهلول، ذات حق در شاه فضل تجسم یافت.
این شاه فضل ظاهراً در اواخر قرن ۳ق میزیست
و بعضی گفتهاند که از
هندوستان بوده،
و مدتی با اهل حق به سر برده است.
پس این احتمال داده میشود که شاه فضلالله همان
فضلالله نعیمی استرابادی ، پیشوای حروفیه، باشد که جابهجایی زمانی یافته،
و یا با شخصیت دیگری از اهل حق خلط شده است.
به هر حال، یارسان خود، این دو را یکی نمیدانند.
پس از شاه فضلالله مظهریت به
بابا سرهنگ رسید.
بابا سرهنگ خود به صراحت میگوید که «دون» قبلی او بهلول بوده،
و «دون» بعدیش سلطان سهاک است،
لیکن مظهریت، بلافاصله به سلطان اسحاق نرسیده است.
پس از بابا سرهنگ مظهریت با دو واسطه به
شاه خوشین رسید.
بنابر متون اهلحق، شاه خوشین - که اصلاًمبارک نام داشت - از دختری بکر در لرستان زاده شد، درحالی که دختر از ذرهای از خورشید - که ظهور نور
حق بود - باردار شده بود
مبارک شاه ، ۳۶۶ سال پس از حضرت علی (ع)، یا در ۴۰۶ق در لرستان ولادت یافت
و ۶۱ سال زندگی کرد.
وی در ۳۲ سالگی دعوت
و تبلیغ مرام یارسان را آغاز نمود
و گفته شده که در همدان با باباطاهر دیدار داشته است.
جالب توجه اینکه بجز باباطاهر،
شیخ عطار و عینالقضات هم در زمره یاران او نام برده شدهاند.
شاه خوشین پیوسته در سفر بود
و گویند به مناسبتهای مختلف معجزاتی از وی سر میزد.
مرگ او در ۴۶۷ق روی داد.
روایت کردهاند وقتی که با یاران در لرستان بود، برای
شنا به رودی به نام گام آسیاب (گاماسب) وارد شد، اما از آنجا بیرون نیامد،
و اهل حق گفتهاند که از همان رودخانه به عالم غیب رفت.
پس از شاه خوشین، مظهر
ذات الهی در بشر
باباناعوث ، یا (نااوس) بود که همچون شاه خوشین از دختری بکر به دنیا آمد.
نام اصلی او ابراهیم
و فرزند
احمدجاف بود که در ۴۷۷ق در سرزمین اورامان چشم به جهان گشود، در عرفان طی طریق کرد
و راه
و روش یارسان را تبلیغ نمود.
مردم نخست به او - که مجنونانه میزیست - با نظر مساعد نمینگریستند، اما بعداً ارادتمندانش فراوان شدند
و اهل حق این را به سبب
معجزات ی میدانند که از او صادر شد.
پس از بابا نااوس سلطان اسحاق مظهر ذات حق بود که وصفش گذشت
و سپس نوبت به
شاه ویس قلی (قرمزی) رسید
که در ۸۱۰ق در کردستان به دنیا آمد.
وی اشعاری هم داشته که در دفتری («دوره قرمزی») گرد آمده است.
ظهور بعدی خداوند، پس از قرمزی، در محمد بیگ (لرستانی) بود
و پس از او خداوند در خان آتش ظهور یافت.
خان آتش یا آتش بیگ که در اوایل قرن ۱۱ق میزیست، خاندانی با عنوان آتش بیگی تشکیل داد.
مظاهر الوهیت البته به همینها محدود نمیشوند
و بسیاری از شخصیتهای دینی
و عرفانی در این آیین در زمره اینانند؛ مثلاً بنابر «دوره چهل تن»
حضرت موسی (ع) یکی از مظاهر الهی بود.
در «بارگه بارگه»، باباطاهر محل تجلى الهى
،
و حاج بکتاش محل حلول ذات
خداوند است.
البته رشته مظهریت به همین جا ختم نمیشود.
چنانکه در شاهنامه حقیقت آمده، حسین منصور حلاج مظهر داوود (از هفتن) است
و بنابر «بارگه بارگه»، حلاج همان داوود است.
برحسب ابیات ۰۲۸، ۵تا ۰۹۶، ۵شاهنامه حقیقت، شمس تبریزی تجسد دوباره همین حلاج بود، اما جالب توجه آنکه وی در بطن دختر دوشیزه مولوی هستی یافت
و بعد باز به نزد مولانا برگشت
و او مرید بیچون
و چرای وی شد.
همچنین، بنابر بیت ۰۱۸، ۵شاهنامه حقیقت
، مولوی خود مظهر حضرت محمد (ص) بود.
چنانکه معروف است، اهل حق، همچون دیگر معتقدان به تناسخ،
مرگ را پایان قطعی زندگی
و متضمن انقطاع حضور
روح در این جهان
و عبور آن به عالمی دیگر نمیدانند.
آغاز هر زندگی به پیشباز مرگ رفتن
و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است،
اما زندگیها
و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است.
این طی طریق طولانی جزئی از پیمان خداوند با مردمان است
و مقدر شده است که هر کس باید هزار، یا هزار
و یک «دون» را در جهان بپیماید.
تناسخ نزد اهل حق براساسی فکری
و اخلاقی استوار است،
و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفتهاند، گه گاه میتوان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون قانون کَرمَه هندوان دارد.
هرکس باید هزار دون ۵۰ ساله را در جهان بگذراند
و در صورتی که در این مدت پاک شده باشد، «شود ملحق حق به آخر حساب»
و در غیر این صورت باید باز دونهای دیگری را بپیماید.
این نیز گفته شده که کسی که عملش نادرست باشد
و از قواعد حقیقت بیرون برود، در زندگی بعدی به حیوانی کثیف مبدل خواهد شد
و جهنم را خواهد دید
در سیر تکاملی روح، از «پردیور» (کعبه اهل حق) سخن به میان آمده است.
پردیور (این سوی پل) بنایی است که
سلطان اسحاق در کنار رود سیروان ساخت
و در اندیشه
مؤمنان این مذهب، منزلتی شبیه به
پل صراط دارد، زیرا روح پس از عوض کردن هزار
و یک جامه سرانجام از آن عبور میکند؛ اما عبور از پل فقط برای نیکان میسر است
و بدکاران به
دوزخ خواهند افتاد.
همچنین شهرزور نیز جایگاهی اساطیری یافته،
و با سرنوشت نهایی نجات یافتگان پیوند خورده است: بنابر «بارگه بارگه» روان کسانی که شایسته نجات قطعی باشند، در شهرزور به سرمدیت میپیوندند.
در متون دینی اهل حق، در گفت
و گوی از نحوه ایجاد عالم، بسیاری از اوقات از «آفرینش» سخن رفته است، اما بعید است که مقصود از آن آفرینش به معنای ایجاد از عدم بوده باشد.
روح کلی
حاکم بر تفکر یارسان
وحدت وجود است
و بر این اساس، ایجاد میباید به طریق صدور
و بروز
و ظهور صورت گرفته باشد.
صدور از ذات باری در مراحل
و مراتبی درپی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده که در «بارگه بارگه»، مذکور است.
این اندیشه عرفانی صرف با عناصر اساطیری این مذهب درآمیخته،
و جنگ بدیعی را به وجود آورده است.
در متون اهل حق به وجود آغازین عالم در شکل اقیانوس اولیه اشاره شده است.
از نحوه صدور این اقیانوس اولیه از ذات الهی سخنی نیست، پس شاید بتوان گفت که در این مکتب - همچون بسیاری از مکاتب کهن دیگر - جهان در شکل هاویه یا خائوس۱ وجودی ازلی داشته،
و خداوند در آن به عمل پرداخته،
و شکل کنونی عالم را پدید آورده است.
همچنین میبینیم که خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد
و به سبب این حلول «گوهری (در آن) پیدا شد»
در «دوره عابدین»، نیز آمده است که در آغاز، زمانی که نه
آسمان ی بود
و نه
زمین ی، خدا «در میان دُرّ،
و دُرّ در ته دریا بود».
همچنین بنابر «دوره هفتوانه»، خداوند در زمانی که در «درّ» پنهان بود، جامهای (کالبدی) داشت که «یا» خوانده میشود
از سوی دیگر،
قول اوغلی میگوید: در حالی که ذات حق آسمان
و زمین را
خلق کرد، در دون «یا» بود
و به هر حال، چنانکه در «بارگه بارگه»، آمده «درّ» آغازین محل حلول خداوند بود.
جیحونآبادی
سخن دیگری هم به میان میآورد که توضیح آن دشوار است: ظهور الهیت نخست در «سرّ بیا» بود، سپس در «دُرّ اله»
و سوم در «خاوندگار».
این قدر معلوم است که به اغلب احتمال «سرّبیا» یا «سرّیا» همان «دُریا» است
و شاید بتوان گفت که مراد از آن «تخمه آغازین» یا «تخمه زرین» اساطیر ادیان باستانی است.
این تخمه آغازین، به بیان اهل حق، جایگاه حضور ذات الهی بوده،
و مراتب تجلی بعدی الوهیت از آن صورت گرفته است.
این تعبیرات اهل حق را ممکن است این طور توضیح داد که الوهیت زمانی در حال کمون محض بود (در درّیا)
و با خروج از این حال تعیّن پذیرفت.
با خروج از مطلقیت خویش صاحب اسامی
و صفات شد
و به مرحلهای رسید که میتوان او را در آن حال «خاوندگار» یا «خداوند» نامید، درحدّ فاصل این دو حال در وضعی بود که «اله» نام گرفته است.
جالب توجه اینکه در «دوره هفتوانه» کوشش شده است تا جهانشناسی مکتب حقیقت با جهانشناسی اسلامی انطباق یابد
و گفتهاند که زمانی که خداوند جامه یا را شکافت
و بیرون آمد، معادل است با زمان «الست بربکم».
آنچنانکه در «دوره عابدین» آمده است، چون او «از درّ بیرون آمد، مانند خورشید میدرخشید».
روایت تکمیلی این طرح را در شاهنامه حقیقت میتوان یافت که بنابر آن چون درّ اولیه از هم شکافت، از آن نور
و آتشی پدید آمد؛ نور به
فرشتگان ،
و آتش به اهریمنان
و جنیان مبدل شد.
پس فرشتگان در ردیف نخستین ذوات صادر شده از الوهیت هستند.
بنابر «دوره عابدین»
نیز خداوند نخست ۴ فرشته را ایجاد کرد
و سپس
خورشید و ماه را.
روایت دیگری نیز از آن مرحله از
آفرینش وجود دارد که در توضیح آفرینش فرشتگان یا هفتن است.
باری، پس از آفرینش (یا ظهور) هفتن، خداوند دوباره در درون درّ در
دریا جای گرفت
و چند هزار سال در آن ماند.
در آنجا عهد کرد که چون بیرون آید، هفتوانه را به وجود آورد،
و چنین هم کرد
مرحله بعدی پیدایش، پدید آوردن اجرام آسمانی بود.
این گزارش، اگرچه روایتی نسبتاً جامع از چگونگی آفرینش از دیدگاه اهل حق است، تنها روایت این گروه در این باره نیست.
در آثار موجود، روایات اسطورهای گوناگون درباره تکوین عالم دیده میشود.
در «تذکرة اعلی» به بیان دیگری از این امر بر میخوریم.
این طرح کهن که حکایت از اتکای جهان به جانوران دارد، در بیان دیگری از ساختار عالم از قول یارسان هم دیده میشود.
در این طرح نیز ساختار عالم به تفصیل بیان شده است.
روایت دیگری نیز درباره فرایند تکوین جهان وجود دارد
و آن مطابق است با گفتار «دوره چهل تن».
«الواح آسمانی» نیز در جهانشناسی اهل حق جایگاهی ویژه دارد.
غالباً از ۷ لوح آسمانی نام برده میشود
اهل حق معتقدند که صور کائنات در لوح عقیق که در بالای آسمان دوم قرار دارد، منقش است.
بهشت ها
و دوزخ ها در آسمانند
و به افلاک مربوطند.
علاوه بر این بهشتها
و دوزخها به هشت تن (سلطان اسحاق
و هفتن) تعلق دارند
و به بیان دیگر حیّز ملکوتی ایشان به شمار میروند.
اهل حق از دوزخ به نام «ساج نار» یاد میکنند که لفظاً به معنای تاوه آتش است.
در «تذکرة اعلی» آمده است که از شراره ساج نار بود که جهنم آفریده شد.
شاه ابراهیم در این باب گوید: ساج آسمان است
و نار آفتاب
و از این رو ساج نار، خورشید
و آسمان است
و دوزخ از خورشید وجود یافته است.
اما این نظر که دوزخ از خورشید به وجود آمده، با طرح جهان شناختی یاد شده مناسبتی ندارد.
درباره اوایل تکوین عالم نیز اسطورهای ذکر شده است که در آن از چگونگی عملکرد دیوان
و نیروهای اهریمنی در آغاز آفرینش سخن میرود
و آشکار است که تأثیرات تفکرات ایرانی کهن را با خود دارد
آفرینش انسان
و احوال آدم
و حوا نزد اهل حق غالباً با روایات اسلامی در این باب مطابق است
البته در «دوره عابدین» گمراه کننده آدم
و حوا صریحاً اهریمن خوانده شده است.
نکتهای که در طرح ارائه شده در مکتب حقیقت اختصاصی به نظر میرسد، نحوه پیدایش جنیان
و دیوان است، بدین قرار که در شاهنامه حقیقت از جفتی کهن به نام «جان»
و «مرجان» یا «مرجانه» سخن میرود که بر روی زمین از
آتش هستی یافتند
و جنیان از زاد
و ولد آن دو به وجود آمدند.
جالب توجه اینکه «مرجانه» که ظاهراً صورت مصحّف «مشیانه» است، از پهلویِ «جان» آفریده شد.
جیحونآبادی روند حرکت جهان
و جهانیان را به ۳ مرحله تقسیم میکند: مرحله «روح» که در آن روحانیات هزار
و یک جامه عوض میکنند تا مرحله «جان» فرابرسد.
در این مرحله نفسانیات هزار
و یک جامه را طی میکنند تا زمان نزول
بنی آدم برسد،
و از آن زمان هم هزار
و یک جامه باید طی شود تا آخرالزمان فراز آید،
و آنگاه زمان جاودانگی خواهد بود
و توقف حرکت جهان.
اهل حق
و به خصوص گروهی از بزرگان ایشان، درباره احوال
آخرالزمان و به بیان دقیقتر وقایعی که بدان میانجامد، پیشگوییهایی کردهاند که در حدّ خود جالب توجه است.
یارسان نیز همچون
شیعه اثناعشری معتقدند که در آخرالزمان خونخواهی
حسین (ع) جهان را فرا خواهد گرفت.
همچنین بنابر پیش بینیهای اهل حق، پیش از وقوع آخرالزمان جنگهای عظیمی در خواهد گرفت که از آن احوال به «جهان طوفانی» هم تعبیر شده است.
در این «جهان طوفانی» بیشک حضرت علی (ع)، برترین تجسم الهیت، ظهور
و حضور خواهد داشت.
ایل بیگی میگوید که در آخرالزمان همه ادیان یک
دین میشوند (مذهب اهل حق)
و سلطان اسحاق بر همه سروری مییابد.
در آن زمان رستگاران بیغم
و اندوهند
و نیازی به خورد
و خوراک ندارند.
این نیز گفته شده است که در آخرالزمان خداوند در پیکره هفتوانه تجلی میکند
و هفتوانه در روز بازپسین سروری خواهند داشت.
«قرار حقیقت» یا شرط بودن در زمره اهل حق این است که به گفته سلطان اسحاق «حق را حاضر
و موجود»
و «خداوند عالم را همه جا حاضر بدانند»
اهل حق دستور دارند که از اهریمن برائت جویند.
اگر شرط معنوی اهل حق بودن گرایش به
حق و حقیقت
و دوری از بدی
و دروغ است، شرط صوری -
و لازم الاجرای آن - سرسپردن است، چنانکه ورود به جمع یاران فقط با حضور در مراسم سرسپردگی
و اجرای آداب آن ممکن است.
برای داوطلب سرسپردگی وجود یک «پیر»
و یک «دلیل» در اجرای آیین مربوط بدان لازم است
و هر یک نقشی خاص خود دارند.
البته مقام پیر بالاتر از مقام دلیل است.
آیین مقدس دیگر اهل حق نیز تعلق به جم یا جمع است.
جم (جمع)
و جمخانه (جمعخانه) محور آداب دینی یارسان را تشکیل میدهد: نامگذاری کودک، سرسپردن
و ازدواج در آن صورت میگیرد
مراسم جم در آیین یارسان تا بدان حد اهمیت دارد که در ازل
و پس از هستی یافتن هفتوانه این مراسم برپا شد
و چون غیر از خودِ هفتوانه وجود دیگری نبود که قربان کنند، در هر بار یکی از ذوات تشکیل دهنده هفتوانه خود را قربانی میکرد
و بقیه به تناول از آن میپرداختند.
به
حکم سلطان اسحاق «جم کعبه حقیقت است، اناث
و ذکور اهل حقیقت صبح
و شام به
کعبه زیارت کنند.
اهل حقیقت صبح
و شام جم داشته باشند، در شب
جمعه بیجم نباشند، سرماه بیجم نباشند،
غسل بکنند،
و به ملبوس پاک به جم بیایند.
کسی که به حدّ تکلیف نرسیده است، در قطار جم ننشیند.
شکرانه جم اول به جم بدهند، بعد
دعا بگیرند
و بعد از آن به بیرون جم بدهند.
اگر در جم هزار نفر باشند، قربان
و شکرانه
و نذر
و نیاز چنان تقسیم کنند که به همه اهل جم برسد.
کسی که سر به راه حقیقت نداده باشد، به او قسمت ندهند»
از جمله مراسمی که در جم برگذار میشود، ادای نذر است.
نذر در آیین اهل حق بر ۶ قسم است.
توبه و بازگشت از
گناه باید با اهدای «نیاز» به جم همراه باشد تا جم از تقصیر او درگذرد.
نام دیگر نیاز، «سبز کردن» است
و زمان معین دارد.
زمآنهای تقدیم نیاز به نام
و برای سلطان اسحاق، هفتنان، قولطاسیان
و دیگران انجام میشود.
از شعائر دیگر اهل حق روزه مخصوص آنان است که با روزه دیگر
مسلمانان تفاوت دارد
و اصولاً روزه ماه صیام بر آنان ممنوع است.
قرمزی یا
شاه ویس قلی روزه یک ماهه را بر اهل حق حرام
و اعلام کرده است که هر کس از اهل حق که روزه یک ماهه بگیرد، از این طایفه بیرون است
برعکس، بر هر فرد از یارسان واجب است که ۳ روز پیاپی روزه «غار» بگیرد
و زمان آن از دوازدهم ماه قمری است که مصادف با چله زمستان کردی باشد؛ پس از ۳ روز مداوم روزهداری، روز پانزدهم آن ماه را
جشن میگیرند که «عید خاوندگاری» نام دارد.
این روزه به یاد روزها
و ساعاتی است که سلطان اسحاق
و یارانش در غاری سپری کردند.
برای اهل حق مقدسترین جایگاه
و کعبه مقصود «پردیور»در باغهای روستای شیخان، کنار رودخانه سیروان در اورامان کردستان، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان
و یارانش را مشخص میکند.
این محل را پردیور مینامند
و زیارتگاه
و محل دعا
و نیاز یارسان است.
متون اهلحق بهاینکه پردیور معادلکعبه برایایشان است، صراحت دارند
در واقع به فرمان سلطان اسحاق عمارت پردیور بر مزار ایوت بنا شد، تا قبله یارسان باشد.
در «بارگه بارگه»، آمده است که سلطان اسحاق در پردیور با یاران پیمان بست
و حرمت پردیور تا بدان حد است که گفته شده الهیت در پردیور حلول داشته است
اخلاق یارسان مبتنی بر ۴ دستور اصلی است که به سلطان اسحاق نسبت داده میشود: پاکی، راستی، نیستی
و ردا (بخشش یا بردباری) که «ارکان» یا «چاررکن» خوانده میشوند
«پاکی» پاکی کلی است، چه در جسم
و جامه باشد
و چه در زبان
و اندیشه
و رفتار. «راستی» به راه راست رفتن
و در گفتار
و کردار راست بودن
و مطابق خواست خدا زندگی کردن است. «نیستی» نیست کردن غرور
و خودخواهی
و هوی
و هوسهای نفسانی
و شهوات است. «ردا» (= رادی) بخشش
و خدمت
و کمک است.
گذشته از این «چار رکن» اخلاقی، بدیهی است که در این آیین بر شایستگیهای اخلاقی دیگری نیز تأکید شده است.
از جمله اینکه نزد ایشان نگاه بد به
نامحرم (حتی به غیر اهل حق) حرام است.
در کلامهای یارسان به لزوم حفظ اسرار آیین از غیر اهل
و پوشیده داشتن
حکمت آن اشاره شده است.
آزار رساندن به مخلوقات خدا ممنوع است، زیرا اهل حق باید «نرنجد
و نرنجاند».
در «دوره عابدین»
و جاهای دیگر به لزوم کشت
و زرع
و آبادانی تأکید شده است.
اینان به
چلهنشینی و عزلتگزینی اعتقادی ندارند، بلکه آن را
گناه میدانند.
دستور اخلاقی دیگر ایشان قناعت است
و اینکه نباید بهمال دیگری نظر داشت، یا بداندست درازی کرد.
ظاهراً استعمال دخانیات برای یارسان جایز نیست
، ولی این نیز گفته شده است که در میان اهل حق تنها خاندان آتش بیگی استعمال دخانیات را ممنوع کردهاند
و این تحریم در میان همه یارسان نیست.
البته مصرف
مسکرات بیهیچ شک
و شبههای
حرام است.
اهل حق، بنابر سنت
و عادت دیرین خود، هنگام برخورد با یکدیگر، به جای سلام «یاعلی» میگویند.
آنان در شب نوروز، بر بامهای خود آتش میافروزند
و همچنین در شب اول پس از مرگ بر روی قبر متوفی آتش روشن میکنند.
اهل حق
تیمم ، غسل
و غسل میت هم دارند
تراشیدن یا کوتاه کردن شارب برای اهل حق ممنوع
و گناهی بزرگ است
و سلطان اسحاق خود بر آن تأکید داشته است.
قلندر، از بزرگان یارسان، شارب را نشانه اهل حق میداند.
به سبب مقدس بودن سبیل تارهای جدا شده از آن را باید در جایی محفوظ نگاه داشت.
در حالی که کلیت اهل حق مجموعهای واحد را تشکیل میدهند، این قوم به چند خاندان تقسیم میشود که به لحاظ بعضی مسائل اعتقادی یا برخی آداب با هم تفاوتهایی دارند.
برای اهل حق از ۱۱ خاندان
و ۱۴ خاندان
سخن گفته شده، اما غالباً بر ۱۲ خاندان تأکید میشود
و آنها را به ۱۲ برج، ۱۲ ستاره آسمان، ۱۲ حواری عیسی (ع)
و ۱۲ امام (ع) تشبیه کردهاند.
اما در اینکه خاندانهای اصلی که در زمان سلطان اسحاق
و به امر او شکل گرفتند، ۷ خاندانند، اتفاقنظر وجود دارد.
خاندانهای دیگر بعداً به آن ۷ افزوده شدند.
خاندان
شاه ابراهیمی منسوب است به فردی به همین نام که به دستور سلطان اسحاق برای ارشاد به عراق رفت
و با کوشش او، گروههایی از مردم آنجا روش اهل حق را پذیرفتند.
اکنون نیز خاندان شاه ابراهیمی در خانقین
و مندلی به سر میبرند.
خاندان بابا یادگاری منسوب است به بابا یادگار که سلطان اسحاق به
هند فرستاد تا آیین یارسان را
تبلیغ کند.
خاندان بابا یادگاری اکنون در
پاکستان و بعضی هم در
افغانستان زندگی میکنند.
خاندان
عالی قلندری منسوب است به عالی قلندر که در روستای شیخان به جمع مریدان سلطان اسحاق پیوست
و به دستور سلطان برای ارشاد به
بغداد رفت، اما در آنجا کشته شد.
عالی قلندر اولادی نداشت، اما به اراده سلطان اسحاق خاندان او از دو تن نزدیکان وی آغاز گشت
و اکنون هم سادات عالی قلندری از نسل همان دو تن هستند.
خاندان خاموشی زمانی به خاندان سیدابوالوفا معروف بود
و بعداً به سبب اهمیت
و شهرت خاموش، نواده
سید ابوالوفا ، به خاموشی نامبردار گشت.
خاندان
میرسوری از اعقاب
سیدمیر احمد ، ملقب به میر سور، تشکیل میشود که از ارادتمندان سلطان اسحاق بود.
خاندانهای سیدمصطفی
و حاجی باوَیسی نیز به دو تن از مریدان سلطان اسحاق با همین نامها منسوبند.
خاندان زنوری یا ذوالنوری مربوط به یکی از بزرگان اهل حق در قرن ۹ق است که ذوالنور نام داشت
و فرزند یکی از خانهای لرستان بود.
وی خود فرزندی نداشت، از اینرو، بازماندگان بعضی از نزدیکان او خاندان وی را تشکیل دادند.
خاندان آتش بیگی منسوب است به آتشبیگ که از مردم لرستان بود
و در حدود قرن ۱۱ق میزیست.
او که خود را محل تجلی خداوند میدانست، خاندانی برای خود تشکیل داد.
خاندان
شاه هیاسی منسوب به
شاه ایاز یا شاه هیاس است.
گفتهاند که وی در ۱۱۲۵ق به دنیا آمد
و خاندانی برای خود تشکیل داد.
مسند ارشادی این خاندان در این زمان با خانواده «الهی» است.
در طریقه یارسان بسیاری از آثار بازمانده از
ایران باستان - اعم از وجوه اعتقادی یا عملی - را میتوان بازیافت.
گسترش این نشانههای کهن به حدی است که در کمتر مکتب
و فرقه ایرانی مشابه آن به چشم میخورد
و کاملاً معلوم است که این آیین با اندیشهها
و آداب ایرانی کهن پیوستگی خود را حفظ کرده است.
البته آثار
و بقایای مزبور به نوعی نیست که بتوان آیین یارسان را به طور خاص
و معین با یکی از مذاهب یا مکاتب شناخته شده ایران باستان مرتبط دانست، اما آنچه شایسته توجه است، اتصال
محکمی است که مذهب حقیقت میان این دو مرحله تاریخی
و فرهنگی برقرار کرده است.
بنابرآن، میتوان حدس زد که احتمالاً این مذهب بازماندهای از طریقی عرفانی در ایران باستان بوده باشد، طریقی که از آن نام
و نشانی در دست نیست.
آنچه ذیلاً میآید فقط تصورات پراکندهای است از تفکرات، اعتقادات
و سنن ایرانی باستان که شاید آثار
و عناصری از آن در آیین یارسان برجای مانده باشد.
بهلول ماهی از «زنده کردن آیین ایران» سخن میگوید
و یادآور میشود که برای این منظور باید دیوانه شد
و شهرهایایران را یکبهیک گشت.
بنابر «بارگه بارگه»، یارسان آیین خویش را به
زردشت نسبت میدهند.
همچنین در «بارگه بارگه»
زردشت پیامبر خدا خوانده
و ستوده شده است.
در «بارگه بارگه»، اسطورهای درباره آغاز آفرینش جهان آمده است که میتواند بازتابی از اساطیر خلقت نزد زردشتیان باشد
یکی از سرایندگان اهل حق به نام بَکتَر درباره شیطان نظریات جالبتوجهی دارد.
بخش ابتدایی این طرح دارای مایههای قوی زروانی است
و حکایت از صدور اهورمزدا
و اهریمن از بطن زروان دارد.
بخش دوم (حضور او در بشر) اندیشه مشترک دین مزدایی سنتی،
مذهب زروانی و مذهب حقیقت است،
و بخش سوم آن (اجر اهریمن) ممکن است مرتبط با اندیشهای زروانی باشد.
در شاهنامه حقیقت ترکیبی از اندیشههای اسلامی
و مزدایی دیده میشود.
قرینهسازی
و تقابل نیروهای اهورایی
و اهریمنی در آن کاملاً آشکار است.
در «دوره چهل تن»، با مفهومی از ایران باستان -
و به خصوص زروانی - روبهرو میشویم: «روشنی، دشمن تاریکی
و آز است».
بجز امور اعتقادی (دینی) باستانی، قهرمانان حماسی ایران باستان نیز در کلامهای اهل حق حضور نمایان دارند؛ ستایش از شاهان
و پهلوانان ایرانی با افکار خاص آیین حقیقت در هم آمیخته است، چه آنها مظاهر هفتن
و حتی مظاهر الهی خوانده شدهاند
در «بارگه بارگه»، ضمن اشاره بر بعضی اعمال رستم
و ستایش کارها
و مبارزات وی با دشمنان ایران
او را تجسم بنیامین،
و سیمرغ را همان خاتون رمزبار دانستهاند
نکات دیگری هم در مذهب اهل حق به چشم میخورد که از رابطه
محکم آن با ایران باستان
و اندیشههای ایرانی کهن حکایت دارد
اشعار «بارگه بارگه»
و «دوره هفتوانه» همه ۱۰ هجایی
و دو مصراعی هستند (هر مصراع ۵ هجا).
شعر هجایی از آثار
و عناصر بازمانده از ایران باستان در میان اهل حق است.
در مقبره
شاه ابراهیم چشمهای وجود دارد که «هانیتا» (اناهیتا) خوانده میشود.
بنابر آنچه از «بارگه بارگه»، استنباط میشود، شاید بتوان گفت که اناهیتا خود محل تجلی یا حلول ذات الهی باشد.
در بند ۱۲ از «دوره چهل تن»، از «چیستا» (
حکمت) سخن به میان آمده،
و از چهل تن دعوت شده است که از بارگاه ازلی به در آیند
و درباره راز چیستا گفتوگو نمایند.
در بند ۱۰ همان کلام از زروان به صورت زَروَن نام برده شده، گرچه معنای روشنی از آن بند دریافت نمیشود؛ این قدر هست که از وجود آن در آغاز جهان، آنگاه که «روشنی
و تاریکی عالم را فراگرفته بود»، سخن رفته است.
در دوره
بهلول نیز از زروان، اورمزد (به صورت وَرمِز)
و اهریمن (به صورت اَهری) یاد شده است.
در طرحی از جهانشناسی اهل حق
و چگونگی تکوین
عالم از دیدگاه ایشان، خداوند از پیشانی
گاو ،
ماه را آفرید
و از پیشانی
شیر ،
خورشید را؛ محل ماه هم بر پیشانی گاو است
و محل خورشید بر پشت شیر.
در اندیشه ایرانیان باستان نیز گاو با ماه رابطه مستقیم دارد
و شیر با خورشید.
خاطره نخستین زوج انسانی در
دین مزدایی (مشیه
و مشیانه)، نزد اهل حق بدینگونه حفظ شده است که نام مشیانه تبدل یافته،
و صورت «مرجانه» (
و نیز مرجان) به خود گرفته،
و جفت نر او «جان» نامیده شده است.
آن دو - که ذاتشان از آتش بود - بر روی زمین آفریده شدند
و از ایشان جنیان پدید آمدند.
پس از آن بود که آدم
و حوا از خاک هستی یافتند.
یکی از اشکال ترکیب اساطیر ایرانی
و اسلامی این بود که گفتند مرجانه از پهلوی جان آفریده شد.
در «دورههفتوانه»، از زبانسلطاناسحاق بهوجود خدایانبیشمار اشاره شده است که «اگر بیایند...واگر بارگاههایی داشته باشند...».
مقصود از این خدایان چیست؟ شاید اولین تصوری که به ذهن برسد، ایزدان باشد که سپاهیان مینوی اورمزدند
و بیشمارند.
نظایر اینگونه موارد را باز هم در کلامهای یارسان میتوان یافت
و مجموعه آنها این نکته را به ذهن متبادر میکند که مذهب حقیقت ارتباطی نیرومند با ایران باستان دارد
و حتی شاید بتوان گفت که طریق اهل حق بازمانده یک مکتب یا مذهب عرفانی ایرانی است که از عصر باستان تا زمان ما همچنان دوام داشته است،
و شاید همچنان پایدار بماند.
از برخی از آثار متأخر مربوط به این گروه، چون نوشتههای جیحونآبادی
و نورعلی الهی چنین برمیآید که از دیرباز در میان سران
و پیشوایان اهل حق کسانی بودهاند که میکوشیدهاند تا آداب عملی
و اصول اعتقادی گروه را با اعمال
و عقاید اهل
تشیع سازگار
و یکسان نمایند،
و این جریان امروز قوت
و حرکت بیشتر گرفته،
و در آثاری که منتشر میشود، بازتاب روشنتر یافته است.
(۱) علیار افضلی شاه ابراهیمی، «اهل حق»، مهر، تهران، ۱۳۴۵ش، شم ۳.
(۲) قاسم افضلی شاه ابراهیمی، دفتر رموز یارستان، تهران، چاپ راستی.
(۳) مجید القاصی، آیین یاری، کرمانشاه، ۱۳۳۸ش.
(۴) «بارگه بارگه»، «خرده سرانجام»، «دوره چهل تن»، «دوره عابدین»، «دوره گلیم
و کول»، «دوره هفتوانه»، نامه سرانجام، به کوشش
و ترجمه صدیق صفیزاده، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۵) «تذکرة اعلی»، مجموعه رسائل
و اشعار اهل حق، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۵۰م.
(۶) نعمت الله جیحونآبادی مکری، شاهنامه حقیقت، به کوشش محمد مکری، تهران، ۱۳۴۵ش/۱۹۶۶م.
(۷) دوره بهلول، به کوشش صدیق صفیزاده، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۸) «ذیل تذکرة اعلی»، مجموعه رسائل
و اشعار اهل حق، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۵۰م.
(۹) صدیق صفیزاده، بزرگان یارسان، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۱۰) صدیق صفیزاده، مشاهیر اهل حق، تهران، ۱۳۶۰ش/۱۹۸۱م.
(۱۱) صدیق صفیزاده، مقدمه، حاشیه
و تعلیقات بر نامه سرانجام (هم).
(۱۲) نورالدین مدرسی چهاردهی، خاکسار
و اهل حق، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۳) نامه سرانجام، به کوشش
و ترجمه صدیق صفیزاده، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۱۴) کاظم نیکنژاد، کلامات ترکی، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
(۱۵) کاظم نیکنژاد، گنجینه یاری، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اهل حق»، ج۱۰، ص۴۱۵۰.