کلمات مکنونة (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کتاب «کلمات
مکنونة من
علوم اهل الحکمة و المعرفة» یکی از رسائل مهم
فیض کاشانی که در آن
عرفان ،
حکمت و
شریعت به نحو خاصی به هم آمیخته شده، کلمات
مکنونة میباشد که ملمع عربی و فارسی است. این رساله، ادوار کامل
عرفان نظری را به طرزی مورد بحث قرار داده که مباحث آن شاهد گویای جامعیت و بینش عمیق ملا محسن است.
ساختار کتاب به ترتیب مطالب عبارت است از:
آغاز این رساله، خواننده را مطمئن میسازد که هیچ راهی برای دستیابی به کنه
حقیقت وجود ندارد، چرا که حقیقت بر همه چیز محیط و همه چیز
تجلی حقیقت است، هستی همانند
نور است؛ اما چون نقطه مقابل هستی، بسان تاریکی که نقطه مقابل نور است در این
عالم موجود نیست و
انسان نمیتواند به سادگی نسبت به
هستی معرفت حاصل کند.
اسماء و
صفات الهی گر چه در میان خود متمایز از یکدیگرند؛ اما عین
ذات اویند. به همین
قیاس ، انواع موجودات در
عقل الهی که همان
ماهیات یا اعیان ثابته باشند، به یک اعتبار با ذات او یکی هستند و به اعتبار دیگر متمایز از ذات اویند. هر موجودی قائم به یکی از اسمای الهی است و حقیقت وجودی هر موجودی، ذکر همان اسم است. اعیان ثابته دارای دو وجهاند: از یک سو، آیینههایی هستند که حق در آنها تابیده و اعیان ثابته ناپیدا شده، و حق آشکار شده و تجلی کرده است؛ و از سوی دیگر، حق آیینهای است که اعیان ثابته در آن تابیده و حق ناپیدا و اعیان ثابته تجلی کردهاند. این دو وجه با دو ساخت یا قالب تفکر؛ یعنی یکی حق و دیگری
خلق ، نیز تناظر دارد. عارف کامل هر دو آیینه را در نظر دارد. او
عالم را به منزله آیینهای میبیند که هم
عالم و هم حقیقت در آن تابیده است.
ملامحسن به تبع برخی از
صوفیان نخستین،
عالم را هر لحظه در باز آفریده شدن (خلق مداوم) میبیند؛ به طوری که فقط تداومی از آن پیداست. تداوم واقعی، تداوم عمودی میان حق و مظاهر حق است، نه تداومی افقی و
جوهری میان اجزا و موارد
عالم خلق.
خلق عالم بلاواسطه صورت نمیگیرد، بلکه از طریق اسمای الهی محقق میشود؛ بدین معنا که هر موجودی تجلی اسم خاصی است. اسم
الله ، رب الارباب همه اسماء است و تجلی این اسم،
انسان کامل است؛ با آنکه مراحل
تکوین بسیار است؛ اما ملامحسن پنج حضرت را به نشانه مراحل اصلی ذکر میکند.
انسان در میان مخلوقات تنها موجودی است که میتواند حجابها را کنار زده و به منشاء الهی اشیاء و امور، واصل شود.
غایت هر انسان باید این باشد که استعدادهای
بالقوه درون خود را زنده و بیدار کند تا موانع عرضی از سر راه او برداشته شود و او با انسان کامل که تجلی
اسم اعظم است، متحد و یگانه گردد. آنگاه او خواهد توانست که هستی مطلق را مشاهده نماید و به موجب آن هدف خلقت را دریابد و به حقیقت سراسر
عالم پی ببرد.
انسان کامل یا از
انبیاء یا از اولیاست.
نبوت مطلق، مقام اعلی، صورت کامل وحدت، نخستین قلم و قطب الاقطاب است که اتکای همه انبیاء و اولیا بدوست. بعد باطنی این نبوت، ولایت مطلق است. ملامحسن، نبوت مطلق را با نور محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و
ولایت مطلق را با نور علوی یکی میداند. نبوت همه انبیا مبتنی و متکی بر نبوت مطلق، و ولایت تمامی اولیا متکی بر ولایت مطلق است. نبوت با حضرت
آدم علیهالسّلام آغاز شده و با پیامبری
حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به دوره کمال رسیده است. ولایت هم سیر مراتب است، کمال را به تدریج پیموده تا به
امام دوازدهم
مهدی عجّلاللهفرجهالشریف ختم شده است. نبوت مطلق، خزانه ی همه کمالات ممکن است و سراسر
آفاق ، تجلی و مظاهر کیفیات
مکنونه این گنجینهاند. عرفان و اشراق هم ثمره ی شجره ی نبوتاند. ملامحسن بر این نکته تاکید میکند که
حکمت اساسا از
روح مقدس انبیا سرچشمه گرفته است.
در این اثر فیض از اسرار سر به مهر، مکتوم و مکنون بر وفاق اهل معنا سخن گفته و جای جای به کلمات اولیاءالله و عرفای محقق استشهاد نموده و از نظریات
علمی خواجه نصیرالدین طوسی و اندیشههای
صدرالمتالهین شیرازی و آرای عرفانی
محی الدین بن عربی استفاده نموده است. اینک به بررسی
مکنونات مهم کتاب میپردازیم که در شناخت اندیشههای فیض نقش بسزایی را ایفا میکند.
اکتناه حقیقت میسور نیست، چرا که او به همه چیز محیط است و
ادراک چیزی بی احاطه به آن صورت نمیپذیرد؛ اما به اعتبار تجلی در مظاهر اسماء و صفات در هر موجودی، روئی دارد و در هر مرآتی جلوهای مینماید؛ «فاینما تولوا فثم وجه الله»
و این تجلی شامل همه است؛ ولی خواص میدانند که چه میبینند و لذا میفرمایند: «ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله و بعده و معه» ولی عوام نمیدانند که چه میبینند.
هستی او پیداتر از هستی سایر اشیاست، زیرا که هستی او به خود پیداست؛ ولی هستی سایر اشیاء به او هویداست. اشیای بی هستی، عدم محضاند و مبداء ادراک همه، هستی است؛ هم از جانب
مدرک و هم از جانب مدرک، و انسان هر چه ادراک میکند، اول هستی مدرک میشود و اگرچه از ادراک این ادراک، غافل باشد و از غایت ظهور مخفی ماند.
بدون
شک هر چه غیر هستی است، در هست شدن و هست بودن محتاج به هستی است، و هستی به خود هست نه هستی دیگر، و هر چه محتاج است نه حق است، پس حق عین هستی است که به خود هست و همه چیزها به او هستند و از اینجا سر معیت حق با اشیاء ظاهر میشود.
مطلق بی
مقید نمیباشد و مقید بی مطلق صورت نبندد؛ اما مقید محتاج است به مطلق و مطلق مستغنی است از مقید، پس استلزام از طرفین است و احتیاج از یک طرف. و مطلق مستلزم مقیدی است از مقیدات بر سبیل بدلیت، نه مستلزم مقیدی مخصوص. استغنای مطلق را مقید به اعتبار ذات است والا اسمای الوهیت و تحقق نسبت ربوبیت بی مقید صورت نبندد. در حدیث قدسی آمده است که: «کنت کنزا مخفیا فاجبت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف» جمیل از جمال خود آن زمان بهره یابد که حسن خود را در آئینه مشاهده کند.
اهل معرفت میگویند: حقیقت وجود اگر چه در جمیع موجودات ذهنی و خارجی یک معنی بیش نیست؛ اما او را مراتب متفاوت است و در هر مرتبه، او را اسماء و صفات و احکام و اعتبارات مخصوصه است که در سایر مراتب نیست، چون مرتبه
الوهیت و مرتبه ی
عبودیت و خلقیت، پس اطلاق اسمای مرتبه الوهیت بر مراتب کونیه، عین
کفر و محض زندقه میباشد.
تنزیه حق از بعضی امور به مقتضای
عقل عرفی و
استحسان فکر عادی تقیید آن جناب است بما عدای آن امور. پس همچنان که قائل به تشبیه بلاتنزیه، ناقص المعرفه است، همچنین قائل به تنزیه بلاتشبیه، ناقص المعرفه است از آن جهت که مقید حق مطلق است و محدود حق غیرمحدود، پس به مقدار آن امور که حق را از آن تنزیه کرده است، از معرفت تعینات نور و تنوعات ظهور او سبحانه، محروم و مهجور است و نمیداند که تنزیه او از جسمانیات، تشبیه اوست به عقول و نفوس و تنزیه او از عقول و نفوس، تشبیه اوست به معانی مجرد، از صور عقلیه و نفسیه.
احدیت دارای سه مرتبه است: اول: احدیت ذات که در آن مرتبه به هیچ وجه کثرت را اعتبار و گنجائی نیست. دوم: احدیت اسماء و صفات است؛ یعنی همه ی اسماء و صفات با ذات یکی و در آن مستهلک است. سوم: احدیت افعال و تاثیرات و موثرات است؛ یعنی آن ذات متعالیه که فی الحقیقه مصدر جمیع افعال و موثر در منفعلات است، و به حسب ترتیب، هر یکی را به حسب قابلیات به سوی حضرت ذات میکشاند.
اهل معرفت میگویند: حضرت ذوالجلال در ازل الآزال، ذات خود را میدانست و به همان دانستن هر چه از آغاز آفرینش باز پرتو هستی بر آن الی ابد الآباد افتاده، در این
جهان یا در آن جهان حتی المحسوسات، مجموع را میدانست، زیرا که ذات حق سبحانه به اعتبار مبدئیت، عبارت از تعین کلی است که جامع جمیع تعینات کلیه و جزئیه، ازلیه و ابدیه است که آن را تعین اول گویند. پس
علم او به تعینات نامتناهی عین
علم او باشد به ذات.
موجودات منحصر در پنج است و آن را «حضرات خمسه» میخوانند: اول: حضرت ذات است که در آن بروز حق به ذات خود اوست، و در این حضرت، اعیان بالکلیه منتفیاند و آن را «غیب مطلق» گویند که از آن هیچ کس نمیتواند حکایت کند. دوم: حضرت اسماء است که در آن بروز حق به الوهیت است، و در این حضرت، اعیان ثبوت
علمی دارند. سوم: حضرت افعال است؛ یعنی
عالم ارواح که در آن بروز حق به ربوبیت است. چهارم: حضرت
مثال و
خیال ، که آن جای بروز حق به صور مختلفه ی داله بر معانی و حقایق است. پنجم: حضرت
حس و مشاهده است که جای بروز به صور متعینه ی کونیه است. اکمل افراد انسانی
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و اوصیای اثنای عشر هستند: اصل و منشاء و
معاد و مبداء همه ی خلایق، حضرت حقیقة الحقائق است، و آن حقیقت محمدی و نور احمدیست که صورت حضرت واحد و احدی است، و جامع جمیع کمالات الهی و کیانی، و واضع میزان همه ی مراتب اعتدالات ملکی و حیوانی و انسانی است.
عالم و
عالمیان صور و اجزاء تفصیل او، و آدم و آدمیان مسخر برای تکمیلا و هستند و به همین جهت فرمودند: «انا سید ولد آدم» و «آدم و من دونه تحت لوائی» و میان او و حضرت حق هیچ واسطهای نیست و مقصود از همه ی افعال اوست.
فیض و قبول فیض دائم است و هر قابلی که به صفت وجود متصف شد به وجود حق دایم، واجب الوجود گشت، پس عدم بر وی طاری نمیشود؛ ولی تعینات و ظهورات و نشآت بر وی طاری میشود و این مخالف
آیه کریمه «کل من علیها فان»
نیست؛ زیرا که متعلق فناء،
تعین شخصیت است نه متعین، پس وجود متعین بعد از زوال تعینی در تعینی دیگر ظهور میکند، اعم از آنکه برزخی باشد یا حشری یا جنانی یا جهنمی. و این تجلیات و ظهورات تا ابدالابدین باقی است.
چون آدمی از صفات کونی به صفات حقانی مبدل شود و دیده ی بصیرتش به ذرور وحدت مکحل گردد، به جمیع قوی و مشاعر در جمیع محالی و مظاهر، مشاهده جمال حق و ادراک وجود مطلق کند و بالجمله، حق سبحانه در آینه دل
انسان کامل که
خلیفه اوست تجلی میکند، و عکس انوار تجلیات از آئینه دل او بر
عالم فایض میگردد و به وصول آن فیض باقی میماند و تا این کامل در
عالم باقی استمداد میکند از حق تجلیات ذاتیه و
رحمت رحمانیه و رحیمیه به واسطه اسماء و صفاتی که این موجودات مظاهر و محل استواری آنهاست. پس بدین استمداد و فیضان تجلیات محفوظ میماند مادام که این انسان کامل در وی است، پس معنایی از معنای باطن، به ظاهر بیرون نیاید، مگر به حکم او و هیچ چیز از ظاهر به باطن درنیاید، مگر به امر او.
موجودات خارجی در صلاحیت مظهریت اسماء و صفات الهی متفاوتند، زیرا که ایشان مظاهر اعیان ثابتهاند، و اعیان ثابته به صور شوونات ذاتیه، و شوونات در اطلاق و کلیت و جمعیت و مقابلات آنها مختلف اند. بعضی از آن قبیل اند که در کمال اطلاق اند که در مراتب تعینات، فوق آن تعینی دیگر نیست، بعضی در کمال جمعیت اند و فضیلت
کمال جمیعت از خصایص کمل افراد انسانی است، چون انبیاء و اولیاء و ایشان نیز در این فضیلت متفاوت اند، زیرا که اگر چه همه در مظهریت همه اسماء متساوی اند؛ اما در برخی از آنها
احکام و آثار بعضی اسماء ظاهرتر و غالب تر است و باقی اسماء در تحت آن مغلوب و مندرج است، چون انبیای
بنی اسرائیل . و بعضی چنان هستند که ظهور اسماء و صفات در ایشان بر سبیل
اعتدال است، بدون غالبیت و مغلوبیت چون نبی ما حضرت محمد مطصفی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم .
مراد به فنای عبد در حق نه فنای ذات اوست، بلکه فنای جهت بشریت او در جهت ربوبیت حق است، چه هر بنده را جهتی از حضرت الهیه هست «و لکل وجهة هو مولیها»
و این
فناء حاصل نمیشود، مگر به توجه تام به جناب حق مطلق تا جهت حقیقت غالب شود و جهت خلقیت مقهور گردد.
نرم افزار مجموعه آثار فیض کاشانی، مرکز تحقیقات کامپیوتری
علوم اسلامی.