کف - به تشدید فاء (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کَفّ (به فتح کاف و تشدید فاء) از
واژگان قرآن کریم به معنای
دست و
بازداشتن است. از مشتقات این واژه در
آیات قرآن کافّة به معنای جمیع و همگی است.
کَفّ:
دست و
بازداشتن است.
راغب میگوید: کف به معنی دست است... «
کففته» یعنی: از دست او زدم و نیز او را با دست خود منع کردم. و آن در عرف به معنی دفع است خواه با دست باشد یا نه، حتی به آنکه نابینا شده گویند:
مکفوف.
در
مجمع آمده: کفّ در
اصل به معنی منع است،
مکفوف به معنی ممنوع البصر میباشد.
در این دو
آیه کفّ به معنی دست است:
(لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ اِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ) «خدایان دروغین به آنها جواب نمیدهند مگر مانند کسی که دو دستش را به طرف آب باز کرده تا آب به
دهان او برسد (و نخواهد رسید)».
و
آیه ۴۲ کهف:
(يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِيهَا) (بخاطر هزينههايى كه در آن صرف كرده بود، پيوسته دستهايش را به هم مىماليد)
و در این دو آیه کفّ به معنی بازداشتن است:
(فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ وَ کَفَ اَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ) «خدا این
غنیمت فوری را به شما داد و
کفّار را از شما باز داشت».
(وَ اِذْ کَفَفْتُ بَنِی اِسْرائِیلَ عَنْکَ اِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ) یعنی: «
بنی اسرائیل را از
قتل تو باز داشتم».
کافّة: مؤنّث کافّ است و نیز مذکّر آید در اینصورت تاء برای مبالغه است، مثل علّامه و نسّابه.
(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً) کافّة در آیه به معنی جمیع و همگی است که کفّ به معنی جمع نیز آمده «کفّ الشّیء جمعه و ضمّه» یعنی: «ای اهل
ایمان همگی به تسلیم در آئید».
(وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً) کافّه در هر دو،
حال است از
فاعل. در مجمع فرموده به قول
فراء الف و لام به «کافّة» داخل نمیشود که آن از مصادر
غیر متصرّف است؛ زیرا در موقع «معا» و «جمیعا» واقع میشود و در لازم النکره بودن مثل اجمعین است و از
زجّاج نقل کرده که تثنیه و جمع در آن نیست؛ یعنی: «ای
مسلمانان همگی و با هم با
مشرکان بجنگید چنانکه آنها همگی و با هم با شما میجنگند».
(وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً) اگر تاء کافّه برای مبالغه و خودش حال از
مفعول «اَرْسَلْناکَ» باشد چنانکه راغب گفته معنی این است: «ما تو را نفرستادیم مگر مانع شونده مردم از
گناه در حالی که بشیر و نذیری». دو وصف «
بشیر و نذیر» نیز مؤیّد این احتمال است یعنی با بشارت و انذارت مردم را از گناه و طغیان باز میداری. و اگر قید «لِلنَّاسِ» باشد آنوقت مفید عموم
رسالت حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) است یعنی: «ما تو را رسالت ندادیم مگر بر عموم مردم»؛ مثل:
(وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ) (ما تو را جز براى
رحمت جهانيان نفرستاديم)
در مجمع ذیل عنوان «الاعراب» وجه اول را اختیار کرده و فرموده: به قولی در کلام تقدیر و تاخیر است و تقدیر «الّا للنّاس کافّة» است، ولی در «المعنی»، و نیز
زمخشری آن را از
مصدر «اَرْسَلْناکَ» حال گرفته است، یعنی: «ما تو را رسالت ندادیم مگر رسالت جامعی برای مردم».
در
کشّاف گفته: هر که کافّة را از «لِلنَّاسِ» حال بگیرد خطا کرده زیرا تقدیم حال بر
مجرور محال است مانند تقدیم مجرور بر
حرف جارّ.
در
تفسیر برهان دو تا
روایت هست که آیه را دلیل عموم رسالت آن حضرت گرفته و «کَافَّةً» را حال از «لِلنَّاسِ» دانسته؛
همچنین است روایات
اهل سنّت.
در
المیزان گفته: تقدیم حال بر ذی الحال مجرور را نحاة
بصره منع کرده و نحاة
کوفه جایز میدانند.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "کفّ"، ج۶، ص۱۳۰.