چهل (عدد)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
چهل، از مهمترین و
پربسامدترین رمزهای عددی رایج در میان تقریبآ همه
اقوام و
فرهنگها است.
پژوهش درباره جایگاه عدد چهل، در حوزههای بسیار متنوع با وجود انبوهی از شواهد، تنها درصورتی میسر است که دستهبندی و گونهشناسیای از آنها فراهم شود.
اهمیت و بسامد هر یک از گونهها ــکه از بسیاری جهات، با یکدیگر ارتباط و همپوشانی نیز دارندــ یکسان نیست و بهویژه در زمینه
سنت اسلامی، برخی گونههای کاربرد عدد چهل، بر برخی دیگر ترجیح یافتهاند.
سهگونه عمده کاربرد عدد چهل در سنّت اسلامی اینهاست :
در ذکر فضائل و محاسنِ علما و عرفا استفاده از عدد چهل، مفیدِ تقویت و
اغراق در روایت بوده، مثلا گفته شده است که
ابوحنیفه چهل
سال با
وضوی عشا ،
نماز صبح گزارد
و
عطاء سلیمی ،
صوفیخائف، چهل سال سر فراز نکرد و چهل سال
خنده بر لب نیاورد
و
مقدس اردبیلی چهل سال، گِردِ فعل
مباح هم نگشت چه رسد به
مکروه و
حرام.
در احادیث بسیاری، بهویژه در احادیث ناظر به توصیهها یا
نهیهای عبادی و اخلاقی، عدد چهل، به سبب خاصیتِ افاده کثرت، عمدتآ جنبه تقویتکنندگیِ تشویقی یا
تحذیری دارد: توصیه به چهل بار
ختم قرآن ، حفظ چهل
حدیث ،
دعا کردن در حق چهل
مؤمن ، حضور یافتن چهل تن در
تشییع جنازه مؤمن و گواهی دادن ایشان به نیکی و
ایمان وی و اینکه چنین
شهادتی موجب
آمرزش مرده خواهد شد، و اینکه حد همسایگی تا چهل خانه از هر سوست.
همچنین در بسیاری از احادیثِ
منابع روایی از چهل یا واحدهای شمارشی چهلتایی، برای نمودنِ فزونیِ شمارِ ثوابهایِ مقدر برای برخی اعمال پسندیده یا فزونی شمار
عذابها یا شُرور ناشی از اعمال ناپسند، مکررآ استفاده شده است، از جمله اینکه چهل هزار
فرشته ثوابهای گوینده قول اشهد انّ محمدآ رسولالله را مینویسند؛ برای هر قدمی که کسی برای
صله رحم برمیدارد، چهل هزار حسنه نوشته و چهل هزار
سیئه او پاک میشود؛ کسی که
مسجدی بسازد، خدا به ازای هر ذرع از مسجد برای او چهل هزار شهر از
طلا و
نقره و... در
بهشت بنا میکند؛ خوردن
انار ، تا چهل روز
قلب را روشن میکند و از
شر شیطان مصون میدارد.
از
رمز عددی چهل در سنّت اسلامی، بهویژه برای اشاره به یک دوره زمانی نیز بهطور گسترده استفاده میشده است و در این گونه از کاربرد چهل، دست کم دو گروه را میتوان تشخیص داد:
الف) دورهای چهل واحدی به مثابه «برههای از زمان» یا «زمانی نسبتآ دراز» نه به عنوان اشارهای دقیق و واقعنگرانه به واحدی چهلتایی از زمان (مثلا چهل روز یا چهل سال).
به این معنا که در شواهد مختلف از اینگونه، کاربرد چهل فارغ از محتوای خاصِ وقایعنگارانه است و بر زمان واقعی دلالت نمیکند، چنانکه در
عهد عتیق نیز وقتی در گزارشهای وقایعنگارانه (البته شبهتاریخی نه تاریخی)، از مقاطع زمانی چهل ساله سخن رفته
وضع به همین قرار بوده است.
در نزد
عرب جاهلی نیز اشاراتی از این دست، صرفآ بیانگر مدت استمرار مقطعی از زمان یا فاصله میان دو رویداد مهم بوده و استفاده از مضربهای چهار و بهویژه چهل، برای بیان واحدهای وقایعنگارانه، رواج بسیار داشته است.
همینگونه کاربرد، به مثابه یک سنّت، در ادبیات دوره اسلامی با بسامد و تفصیل بیشتر تداوم یافت، بهویژه در پیشبینی استمرار تاریخی یک پدیده، مثلا دوام حکومت یک
خلیفه یا استواری و پایایی یک بنا
(پیشبینیِ چهل سال حکومت برای یزیدبن عبدالملک که عملا فقط پنج سال، از ۱۰۱ تا ۱۰۵، حکومت کرد).
ب) دوره چهل ساله به مثابه یک
نسل یا زمان متوسط برای نمو و بالندگی کامل
انسان و مدت زمان معمول برای محاسبه تاریخی میان دو نسل است.
چهل را به تعبیری میتوان یک «عمر» کامل به حساب آورد، چنانکه به غالب
مفسران اینکه در
قرآن ، از
زبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطاب به
مشرکان آمده است: «فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُم عُمُرآ مِن قَبْلِه» (چگونه سخن مرا باور نمیکنید) در حالی که من پیش از
نزول قرآن، عمری را در میان شما زیستهام)، با توجه به قول مورخان که سن ایشان در وقت
بعثت ، چهل سال بوده، تأییدی بر همین باور است.
ابنخلدون بر همین اساس گفته که چهل سالِ مذکور در
قرآن (که بنابر این
آیه ،
بنیاسرائیل بهسبب نافرمانی، چهل سال در «
تیه » سرگردان بودند)، حاکی از طی شدن یک نسل است، به اینمعنا که
خدا نسل نافرمان را، که به زبونی خوگرفته و «
عصبیت » آنها
تباه شده بود، در
بیابان بازداشت تا پس از سپری شدن یک عمر یا چهل
سال ، نسل جدیدی پدید آید که عصبیت تازهای داشته باشد و از اوامر پیامبر خدا
اطاعت کند، چنانکه پس از طی شدن این مدت،
حضرت یوشع علیهالسلام توانست نسل تازه بنیاسرائیل را به
ارض موعود برساند.
در
عهد عتیق نیز گفته شده است زمانی که یوشع با نسل جدید بنیاسرائیل به
جنگ دشمنان میرفت، همه نسل قبلی در بیابان
مرده بودند و فقط نوجوانان نسل دوم، لشکریان او را تشکیل میدادند، زیرا
خدا سوگند خورده بود که نگذارد هیچکس از آن نسل نافرمان به ارض موعود وارد شود
مدلولِ اینگونه وسیع کاربرد نمادین عدد چهل، مجموعه به هم پیوستهای از مفاهیمِ
امتحان ،
ابتلا ،
تصفیه و
تطهیر ، بازگشت، ورود به مرحله دیگر یا مرحله نهایی و کمال و رشد و
بلوغ است.
ممکن است این دلالت عدد چهل به واسطه ابتنای آن بر عدد چهار باشد که در عددشناسی اقوام کهن، بهویژه به سبب نماد شکلی آن (مربع)، رمز استواری و استحکام و تمامیت و کمال بوده است.
در ادبیات دوره اسلامی برای همه عناصر به هم پیوسته مندرج در ذیل اینگونه کاربرد چهل، شواهد بسیار هست:
در بسیاری از قصهها از قهرمان خواسته میشود که در مهلتی چهل واحدی، معمولا چهل روزه، کاری خطیر را به انجام برساند
و معمولا در این روایتها، با رسیدنِ قهرمان یا رسیدنِ زمان درونی قصه به متعلَق عدد چهل (مثلا رسیدن به اتاق یا
کلید چهلم)، یک مرحله اساسی در روایت پشت سرگذاشته میشود.
به این معنا، چهل
نماد ورود و تشرف نیز بوده است.
در واقع، در ورود و تشرف به مرحله بالاتر ــکه مقتضی طی دورهای از انقطاع از وضع قبلی، گذراندن فرصتی در انزوا و سپس بازگشت یا ورود (بنابر طرح وان خنپ) بودــ رمز عددی چهل در مرحله میانی موضوعیت مییافت.
این مهلت چهل واحدی به منظور آمادگی یافتن برای تبدیل، در حوزههای گوناگون، از زندگی روزانه و فرهنگ عامیانه تا احادیث و بهویژه در
عرفان و
تصوف با
بسامد بسیار، مورد توجه بوده است.
مثلا در بسیاری از شهرهای
ایران ،
حمام رفتن
زائو در روز چهلم پس از
زایمان مرسوم است که گاه با آداب خاصی صورت میگیرد
بازماندگان سوگوار مردگان، پس از چهل روز، از موقعیت سوگی خارج میشوند و زندگی عادی را از سر میگیرند.
در آموزههای دینی نیز گاه بر لزوم طی شدن مهلتی چهل روزه برای پاک شدن فرد گناهکار از آلودگی گناه تأکید شده است: عبادت فردی که مرتکب
غیبت یا
شرب خمر شود تا چهل روز پذیرفته نیست.
اشاره قرآنی به چهل سال سرگردانی
بنیاسرائی ل
را نیز، در تعبیری عرفانی، حاکی از طی مرحلهای از تصفیه قوم از وجود نافرمانان و ورود به وضع جدید تلقی کردهاند.
بهویژه قول قرآنی
خلوت چهل شبانهروزی
موسی علیهالسلام در
کوه طور در کنار حدیث معروف «مَن أَخْلَصَ لِلهِ أَربَعینِ صَباحآ...»،
مبنایی برای سنّت چلهنشینی صوفیان گردیده است.
علاوه بر اینها، حدیث معروف دیگری که بنابر آن،
خدا ، گِلِ آدم را در چهل روز سرشت،
یکی از مضامین اشعار و موضوع اشارات و تلمیحات بسیار در ادب عرفانی است.
اهل تفسیر معتقدند آیه
(وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَاَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ اَرْبَعِینَ لَیْلَةً) سرّ و راز میقات چهل شب
موسی روشن نیست لیکن وجود روایتی نظیر
«مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ» در کنار این آیه مذکور سبب شده تا اهل معرفت به عدد چهل در زمینه خودسازی با دیده اهمیت بنگرند.
امام خمینی نیز به عدد چهل و اربعین در زمینه خودسازی و
تهذیب نفس اهمیت داده و با استناد به حدیث
«مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً» سرّ اربعین را حقیقت
اخلاص میداند
و معتقد است مقصود از اخلاص خالص شدن هویت انسان با تمام شئون غیبی و ظاهری اوست هرچند در ابتدای سلوک این مطلب حاصل نمیشود؛ ولی با ریاضت و چلهنشینی، چشمههای حکمت از قلب
سالک بر زبانش جاری میشود و زبانش که بزرگترین ترجمان قلب اوست ناطق به حکمت میشود.
به باور ایشان بر سالک لازم است با گرفتن اربعین باب قلب خود را باز کند تا سرّ جبروت برای او منکشف شود؛ زیرا سر عدد چهل، حقیقت اخلاص و جوشش چشمه معرفت است.
امام خمینی در تفسیر آیه
(وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَاَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ) معتقد است حضرت موسی با آن همه ریاضت و
چلهنشینی و رسیدن به میقات با این وصف به مقام و میقات محمدی
«لِى مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَل» نرسید و باید خلع نعلین میکرد، یعنی ترک محبت به اهل و خانوادهاش و باید در آن وادی از فکر اهل خود بیرون میآمد؛ زیرا مکان مقدسی بود ولی رسول ختمی وقتی به مقام قاب قوسین رسید امر به محبت
علی (علیهالسلام) شد.
دلالت چهل بر کمال و
بلوغ ، علاوه بر زمینههای دینی و عرفانی، در زمینه اخلاقی و اجتماعی نیز حائز اهمیت بسیار بوده است.
همچون اغلب اقوام و فرهنگها
هم نزد
عرب جاهلی و هم نزد مسلمانان، چهل سالگی سن رشد کامل و رسیدن آدمی به نهایت قوای جسمانی و عقلانی تلقی میشد و
اعتقاد بر آن بود که انسان عمومآ قبل از رسیدن به این سن، هنوز به کمال خردورزی و مهار قوای نفسانی نایل نشده است، اما پس از چهل سالگی، در عین حال که قوای جسمانی رو به کاستی میگذارد، قوای عقلانی و روحانی، ترقی و تعالی مییابد و از همینرو، پیامبران (بهجز عیسی علیهالسلام)، همگی از چهل سالگی به بعد مبعوث میشدهاند
«حَتّی اِذا بَلَغَ أَشُدَّه و بَلَغَ أَربعین سَنَةً: تا هنگامی که به رشد کامل برسد و چهل ساله شود»،
(بهویژه اینکه از این سن، دیگر عذر جوانی در قبال گناهانِ ناشی از هوسها پذیرفته نیست و خدا در ثبت و ضبط اعمال کسانی که به این سن رسیدهاند، سختگیرتر است).
در سنّت اسلامی، چهل سالگی را بهترین مقطع زمانی میان دوره جوانی و پیری میدانستند؛ یعنی، زمانی که میان قوای جسمی و قوای روحانی و عقلانی
تعادل برقرار است.
عرب جاهلی غالبآ کسی را که به چهل سالگی نرسیده بود در شورای
دارالندوه به عضویت نمیپذیرفتند.
عمامهای که اعراب شبهجزیره به نشانه
سیادت قبیلهای یا فرماندهی یک گروه جنگاور بر سر مینهادند، تنها برای افراد بالای چهل سال مجاز بود.
با تداوم این باور در دوره اسلامی، بهویژه از آنرو که در
قرآن جنبهای از اعتبار قدسی نیز بدان افزوده شد، فرض چهل سالگی به عنوان سن پختگی و کمال و بلوغ نهایی انسان، در سیرهنویسی و تاریخنگاری و تفسیرنگاری مسلمانان، به صورت الگویی سنّتی و مسلط درآمد
با این حال، به نظر میرسد که پیامبر اکرم مقید به رعایت این سنّت رایج عصر نبوده و در مواردی چون انتخاب فرمانده، خود را در یک قاعده عرفی، محدود و گرفتار نمیساخته است.
(۱) علاوه بر قرآن و کتاب مقدّس.
(۲) احمدآقا شریف، اسرار و رموز اعداد و حروف، تهران ۱۳۸۳ش.
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۲۰ش.
(۵) ابنبابویه، عللالشرایع، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم.
(۶) ابنبابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۷) ابنبابویه، کتاب من لایحضُرُهُ الفقیه، (ترجمه و متن)، ترجمه محمدجواد غفاری، صدربلاغی، و علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹ش.
(۸) ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، (قاهره) ۱۳۱۳، چاپ افست بیروت.
(۹) ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون.
(۱۰) ابنسعد، الطبقات الکبرى (لیدن).
(۱۱) ابنعبدالحکم، کتاب فتوح مصر و اخبارها، چاپ محمد حجیری، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۱۲) ابنعبدربّه، کتاب العقد الفرید، چاپ احمد امین، احمد زین، و ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۳۵۹ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۰ـ۱۹۴۹.
(۱۳) ابنفقیه.
(۱۴) ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
(۱۵) معمربن مثنی ابوعبیده، کتاب النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، چاپ آنتونی اشلیبوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد.
(۱۶) ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۱۷) احمد امین، قاموس العادات و التقالید و التعابیر المصریة، قاهره ۱۹۵۳.
(۱۸) محمدبن عبدالهی ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۱۹) محمد اسدیان خرمآبادی، آیینهای گذر در ایران: بررسی تطبیقی آیینهای ایرانی در حوزههای فرهنگی و جغرافیایی، تهران ۱۳۸۴ش.
(۲۰) اعتمادالسلطنه.
(۲۱) یحییبن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوصالآداب، فصوصالآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ش.
(۲۲) محمدابراهیم باستانی پاریزی، کاسه کوزه تمدن، تهران ۱۳۸۲ش.
(۲۳) علی بلوکباشی، نوروز: جشن نوزایی آفرینش، تهران ۱۳۸۰ش.
(۲۴) بندهش، (گردآوری) فرنبغدادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، ۱۳۶۹ش.
(۲۵) مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۶) محمود پاینده، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران ۱۳۵۵ش.
(۲۷) محمدبن سلیمان پاینده، قصصالعلماء، چاپ محمد برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۲۸) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
(۲۹) عمروبن بحر جاحظ، رسائل الجاحظ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، رساله :۶ رسالة فی نفی التشبیه، قاهره ۱۳۸۴.
(۳۰) عمروبن بحر جاحظ، کتاب التاج فی اخلاق الملوک، چاپ فوزی عطوی، بیروت ۱۹۷۰.
(۳۱) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۲۰ش.
(۳۲) حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب.
(۳۳) احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ش.
(۳۴) علیاشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران ۱۳۷۸ش.
(۳۵) علیاکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران ۱۳۵۲ش.
(۳۶) بهمن دهگان، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۳۷) هاشم رجبزاده، «چهل سالگی عمر»، آینده، سال ۱۷، ش ۵ـ۸ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۰).
(۳۸) رشیدالدین فضلالله.
(۳۹) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۶۰ش.
(۴۰) مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۴۱) عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، بیروت ۱۹۶۶.
(۴۲) محمدبن محمد شعیری، جامعالاخبار، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۴۳) جعفر شهریباف، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ش.
(۴۴) جین مصدقه، معجمالاعداد: رموز و دلالات، بیروت ۱۹۹۴.
(۴۵) طبری، تاریخ (بیروت).
(۴۶) طبری، جامع.
(۴۷) محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ش.
(۴۸) محمدبن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۹) محمدبن ابراهیم عطار، منطق
الطیر:
مقامات طیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ش.
(۵۰) احمدبن محمد علاءالدوله سمنانی، العروة لأهل الخلوة و الجلوة، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۵۱) مهدی علمداری، فرهنگ عامیانه دماوند، تهران ۱۳۷۹ش.
(۵۲) مهدی غروی، آرامگاه در گستره فرهنگ ایرانی، تهران ۱۳۷۶ش.
(۵۳) علی فتال، «حول العدد اربعون»، التراث الشعبی، ش ۱۱ـ۱۲ (۱۹۸۴).
(۵۴) محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۵۵) کلینی، الکافی.
(۵۶) منوچهر کیانی، سیه چادرها: تحقیقی از زندگی مردم ایل قشقایی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۵۷) مسعودی، مروج (بیروت).
(۵۸) مقدسی.
(۵۹) جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۶۰) احمدبن محمد میدانی، مجمعالامثال، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۶۱) عبدالغنیبن اسماعیل نابلسی، تعطیر الانام فی تعبیرالمنام، چاپ معروف زریق، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۶۲) حسنبن علی نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۵۵ش.
(۶۳) عارف نوشاهی، فهرست نسخههای خطی فارسی موزه ملی پاکستان: کراچی، اسلامآباد ۱۳۶۲ش.
(۶۴) محمدبن عمر واقدی، کتابالمغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
(۶۵) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران ۱۳۴۲ش.
(۶۶) هفت لشکر: طومار جامع نقالان، از کیومرث تا بهمن، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
(۶۷) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ش.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «چهل»، شماره۵۶۱۳. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.