چاقو (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
چاقو کارد کوچکی است که غالبا تیغه آن به دسته، تا میشود
در مواردی در
قرآن کریم از چاقو نام برده است.
داستان بریده شدن دستهای زنان
مصر، به دست خودشان با چاقو در اثر دیدن جمال حیرت انگیز
یوسف - علیه السلام- در
سوره یوسف آمده است :
فلما سمعت بمکرهن... و ءاتت کل وحدة منهن سکینـا وقالت اخرج علیهن فلما راینه اکبرنه وقطعن ایدیهن... «پس چون (همسر عزیز) از مکرشان اطلاع یافت نزد آنان (کسی) فرستاد و محفلی برایشان آماده ساخت و به هر یک از آنان (
میوه و) کاردی داد و (به یوسف) گفت بر آنان درآی پس چون (زنان) او را دیدند وی را بس شگرف یافتند و (از شدت هیجان) دستهای خود را بریدند و گفتند منزه است
خدا این بشر نیست این جز فرشتهای بزرگوار نیست.»
همسر عزیز، که از مکر زنان حیله گر مصر، آگاه شد، نخست ناراحت گشت سپس چارهای اندیشید و آن این بود که از آنها به یک مجلس میهمانی
دعوت کند و بساط پر تجمل با پشتیهای گرانقیمت برای آنها فراهم سازد، و بدست هر کدام چاقویی برای بریدن میوه دهد" (اما چاقوهای تیز، تیزتر از نیاز بریدن میوهها!). و این کار خود دلیل بر این است که او از
شوهر خود، حساب نمیبرد، و از رسوایی گذشته اش درسی نگرفت.
سپس به یوسف دستور داد که در آن مجلس، گام بگذارد" تا زنان سرزنش گر، با دیدن جمال او. وی را در این عشقش
ملامت نکنند (و قالت اخرج علیهن).
تعبیر به اخرج علیهن (بیرون بیا) به جای" ادخل" (داخل شو) این معنی را میرساند که همسر عزیز، یوسف را در بیرون نگاه نداشت، بلکه در یک اطاق درونی که احتمالا محل
غذا و
میوه بوده، سرگرم ساخت تا ورود او به مجلس از در ورودی نباشد و کاملا غیر منتظره و شوک آفرین باشد!.
اما زنان مصر که طبق بعضی از روایات ده نفر و یا بیشتر از آن بودند، هنگامی که آن قامت زیبا و چهره نورانی را دیدند، و چشمشان به صورت دلربای یوسف افتاد، صورتی همچون
خورشید که از پشت ابر ناگهان ظاهر شود و چشمها را خیره کند، در آن مجلس طلوع کرد چنان واله و حیران شدند که دست از پا و
ترنج از دست، نمیشناختند" آنها بهنگام دیدن یوسف او را بزرگ و فوق العاده شمردند" (فلما راینه اکبرنه).
و آن چنان از خود بی خود شدند که (بجای ترنج) دستها را بریدند" (و قطعن ایدیهن).
و هنگامی که دیدند، برق
حیا و
عفت از چشمان جذاب او میدرخشد و رخسار معصومش از شدت حیا و شرم گلگون شده، " همگی فریاد بر آوردند که نه، این جوان هرگز آلوده نیست، او اصلا بشر نیست، او یک فرشته بزرگوار آسمانی است" (و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم)
در اینکه زنان مصر در این هنگام، چه اندازه دستهای خود را بریدند در میان مفسران گفتگو است، بعضی آن را به صورتهای مبالغه آمیز نقل کردهاند، ولی آنچه از
قرآن استفاده میشود این است که اجمالا دستهای خود را مجروح
ساختند.
در این هنگام زنان مصر، قافیه را به
کلی باختند و با دستهای مجروح که از آن خون میچکید و در حالی پریشان همچون مجسمهای بی روح در جای خود خشک شده بودند، نشان دادند که آنها نیز دست کمی از همسر عزیز ندارند.
در
سوره یوسف آیه ۳۱ به استفاده از چاقو برای خوردن خوردنیها، در
مصر باستان و عصر
یوسف -علیه السلام- استفاده شده است :
فلما سمعت بمکرهن... و ءاتت کل وحدة منهن سکینـا... «پس چون (همسر عزیز) از مکرشان اطلاع یافت نزد آنان (کسی) فرستاد و محفلی برایشان آماده ساخت و به هر یک از آنان (
میوه و) کاردی داد و (به یوسف) گفت بر آنان درآی پس چون (زنان) او را دیدند وی را بس شگرف یافتند و (از شدت هیجان) دستهای خود را بریدند و گفتند منزه است
خدا این بشر نیست این جز فرشتهای بزرگوار نیست.»
ماجرای اعطای چاقو از سوی
زلیخا به زنان
دعوت شده، برای استفاده از خوردنیها در
سوره یوسف بیان شده است:
فلما سمعت بمکرهن ارسلت الیهن... وءاتت کل وحدة منهن سکینـا.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «چاقو».