پیشینه اعجاز قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معجزه برای
پیامبران به ویژه
اولو العزم یک وسیله اثباتی به شمارمی رود تا سند
نبوت و
شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و
گواه آن باشد تا که از
جهان غیب پیام آوردهاند. و
قرآن از
معجزات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) است.
اعجاز از ریشه «
عجز» (ناتوانی) به معنای ناتوان ساختن میباشد. ناتوان ساختن بر دو گونه است: یکی آن که توانایی کسی قهرا از وی سلب شود و او به
عجز در آید، مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد، آن
مال یا مقام از او با زور گرفته شود و او به خاک
ذلت بنشیند. دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یاهمآوردی با آن
عاجز باشند، بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل آمده باشد، مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازهای پیشرفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی
عجز دست فرو نهند. در مثل گویند: «فلان اخرس اعداءه، فلانی
زبان دشمنان خود را بند آورد». مقصود آن است که آن اندازه آراسته به کمالات گردیده و کاستیها را از خود دور ساخته که جایی برای رخنه عیب جویان باقی نگذارده است.
شاعر گوید:
شجو حساده و غیظ عداه ان یری مبصر و یسمع واع
«برای فزونی
غم و
اندوه حسودان وی و
خشم و نگرانی دشمنانش، همین بس که بینندهای
چشم خود را بگشاید و شنوندهای
گوش فرا دهد». یعنی آن اندازه فضایل محاسن اخلاقی وی فراگیر شده که هر کس چشم بگشاید و گوش فرا دهد جز آن نبیند و نشنود، به همین جهت دشمنان و حسودان خود را به زانو در آورده است.
اعجاز قرآن از نوع دوم است، یعنی در
بلاغت،
فصاحت، استواری گفتار، رسا بودن بیان، نو آوریهای فراوان در
زمینه معارف و احکام و دیگر ویژگیها، آن اندازه اوج گرفته که دور از دسترس
بشریت قرار گرفته است. از این جهت
قرآن را «
معجزة خالدة،
معجزه جاوید» گویند. این حالت برای
قرآن، همیشگی و ثابت است، چرا که این کتاب بزرگ قدر، سند
شریعت جاوید
اسلام است.
مساله «
اعجاز قرآن» از دیر
زمان مورد بحث و نظر
دانشمندان بوده است. شاید اولین کسی که در این
زمینه بحث کرده و مساله را به صورت کتاب یا یک رساله در آورده - طبق گفته
ابن ندیم -
محمد بن زید واسطی (متوفای ۳۰۷) است. وی از بزرگان اهل کلام میباشد و کتابهایی در این
زمینه به نام «
الامامة» و «
اعجاز القرآن فی نظمه و تالیفه» نگاشته است. برخی پیش از او،
ابو عبیدة معمر بن المثنی (متوفای ۲۰۹) را یاد میکنند، او کتابی در دو مجلد درباره
اعجاز قرآن نوشته است. هم چنین ابو عبید
قاسم بن سلام (متوفای ۲۲۴) کتابی در
اعجاز قرآن دارد. اما این نوشتهها اکنون در دست نیست.
قدیمیترین اثری که در این
زمینه در دست است، رساله «
بیان اعجاز القرآن» نوشته ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم خطابی بستی (بست: شهرکی در نزدیکی کابل محل اقامت وی بوده است.)
(متوفای ۳۸۸) است. این اثر ضمن مجموعهای با عنوان «ثلاث رسائل فی
اعجاز القرآن» اخیرا به چاپ رسیده است. مؤلف این رساله، مساله
اعجاز القرآن را از بعد «بیانی» با شیوهای جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژهها در
قرآن و نکته سنجیها متناسب و همآهنگ سخن گفته و برجستگی
قرآن را در این انتخاب و چینش شگفت آور کاملا آشکار ساخته و به خوبی از عهده آن بر آمده است.
دو رساله دیگر این مجموعه یکی تالیف ابو الحسن
علی بن عیسی رمانی (متوفای ۳۸۶) از بزرگان اهل کلام و اندیشمندان
جهان اسلام است. نوشتههای او در
زمینههای
قرآنی بسیار ارزشمند و مورد عنایت
شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در
تفسیر گرانقدرش «
التبیان» قرار گرفته است.
دیگری رساله «شافیه» نوشته شیخ
عبد القاهر جرجانی (متوفای ۴۷۱) است. جرجانی پایه گذار علوم
بلاغت، به صورت علم مدون میباشد. این شخصیت بزرگ جهان
علم و
ادب، سه نوشته ارجمند - در این
زمینه - برای همیشه به یادگار گذارده است:
اسرارالبلاغة،
دلایل الاعجاز و آخرین آنها رساله «
شافیه» است. رساله شافیه خلاصه و چکیده مباحث دو کتاب پیش را - که به مثابه مقدمه برای وصول به
اعجاز میباشد به گونهای موجز و فشرده عرضه کرده است. وی خدمتی شایسته به عالم ادب در راه رسیدن به
اعجاز قرآن انجام داده است.
ابوبکر باقلانی (متوفای ۴۰۳) و
امام فخر رازی (متوفای ۶۰۶)، و
کمال الدین زملکانی (متوفای ۶۵۱) هر یک کتابی مبسوط در این
زمینه نوشته و مساله
اعجاز قرآن را به گونه تفصیلی مورد بحث قرار دادهاند. امام یحیی بن حمزه بن علی علوی زیدی (متوفای ۷۴۹) کتاب «
الطراز فی اسرار البلاغة و حقائق الاعجاز» را در سه مجلد نوشته که در جلد سوم تمامی نکات بلاغی و اسرار بدیع را بر آیههای
قرآن پیاده کرده، و به خوبی از عهده این کار بر آمده است.
جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۰) نیز به طور گسترده کتابی در سه مجلد ضخیم با عنوان «
معترک الاقران فی اعجاز القرآن» به رشته تحریر در آورده است.
اخیرا کتابها و رسالههای فراوانی در
زمینه اعجاز قرآن نوشته شده که مشهورترین آنها عبارتاند از: «
المعجزة الخالدة» علامه سید
هبة الدین شهرستانی، «
اعجاز القرآن» استاد
مصطفی صادق رافعی، «
النبا العظیم» استاد
عبدالله دراز، «
اعجاز قرآن»
علامه طباطبایی. علاوه بر نوشتههایی نیز به عنوان مقدمه تفسیر نوشته اند مانند مقدمه تفسیر «
آلاء الرحمان» شیخ
محمد جواد بلاغی و «
البیان» استاد
آیتالله خویی.
بدون
شک معجزه برای
پیامبران به ویژه
اولو العزم (پیامبران اولو العزم پیامبرانیاند که دارای شریعتی نو و کتابی تازه باشند، آنان پنج نفرند:
نوح (علیهالسلام) و
ابراهیم (علیهالسلام) و
موسی (علیهالسلام) و
عیسی (علیهالسلام) و
محمد (صلیاللهعلیهوآله).) یک وسیله اثباتی به شمارمی رود تا سند
نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و
گواه آن باشد تا که از
جهان غیب پیام آوردهاند. لذا
معجزهای که به دست آنان انجام میگیرد باید نشانهای از «ما وراءالطبیعه» باشد، یعنی کاری انجام گیرد که طبیعت این جهان از عهده انجام آن
عاجز باشد، به همین جهت آن را «خارق العادة» (یعنی خارج از محدوده عوامل مؤثر که متعارف و شناخته شده است. ولی هرگز بر خلاف ناموس طبیعت نیست، چه این که
قانون علیت، طبیعی و خدشهبردار نیست. تنها علت به وجود آمدن
معجزه، غیر متعارف بودن آن است ولی برای بشریت امکان شناخت آن بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست وگرنه هیچ پدیدهای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود، امکان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندی است و چگونگی تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او است که میتواند دگرگون سازد یا سرعت بخشد و
معجزه از همین طریق صورت میگیرد. لذا خارق العاده میگویند نه خارق الطبیعه.) توصیف میکنند، یعنی بیرون از شعاع تاثیرات طبیعی مالوف (عوامل طبیعی شناخته شده و معروف) قرارگرفته است.
اکنون این سؤال پیش میآید که
معجزه یک ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی؟ یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با
معجزه آغاز میکنند، یا موقعی که با شبهههای منکرین رو به رو میشوند
معجزه ارائه میدهند؟
سیره پیامبران و صراحت
قرآن بر امر دوم دلالت دارد. اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز، دعوت خود را با
معجزه همراه ننمود، ولی هنگامی که با منکران رو به رو گردید و درخواست
معجزه نمودند - یا بدون در خواست و صرفا برای دفع شبهات آنان
معجزه آورده است. دعوت
انبیا عین صراحت حق است که با
فطرت اصیل
انسان دمساز و با
عقل سلیم همآهنگ میباشد. چیزی را میگویند که فطرت و عقل بشری بی درنگ و آزادانه آن را میپذیرد. «وبالحق انزلناه وبالحق نزل؛
ما
قرآن را که عین حقیقت است فرو فرستادیم.» (یعنی حقیقتی آشکار و انکار ناپذیر) و همین گونه فرود آمد. «له دعوة الحق؛
خدا را دعوتی است حق و روشن.» «فتوکل علی الله انک علی الحق المبین؛
بر خدای خود تکیه کن. راهی که میروی
حق و آشکار است.»
«ذلک الکتاب لا ریب فیه؛
این کتاب جای تردیدی در آن نیست، یعنی آن اندازه شواهد صدق، آن را فرا گرفته که راه تشکیک و
تردید در آن را بسته است.» «لقد جاءت رسل ربنا بالحق؛
پیامبران همگی حقآور بودند.» «یا ایها الناس قد جاءکم الحق من ربکم؛
ای مردم! آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است.» «الله الذی انزل الکتاب بالحق والمیزان؛
، خداوندی که
کتاب و شریعت را حقیقتی آشکار و معیار سنجش حق از باطل قرار داد.»
از این رو در جای جای
قرآن تصریح شده که صاحب نظران اندیشمند، بی درنگ دعوت حق را میپذیرند و به ندای حقیقت لبیک میگویند. تنها کسانی که حق را خوشآیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمیبینند، آن را نمیپذیرند، گر چه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند. «ویری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق ویهدی الی صراط العزیز الحمید؛
دانشمندان اندیشمندبه خوبی در مییابند آن چه بر تو نازل گشته، صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی که عزیز و حمید است هدایت میکند.» مقصود از عزیز، یگانه
قدرت قاهره حاکم بر جهان هستی است و
حمید به معنای ستوده و پسندیده است. «ولیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم؛
تا دانشوران بدانند که شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل هایشان در برابر آن
خاشع و حالت نرمش پیدا کند.»
درباره فرهیختگان از ترسایان نجران در پیشگاه
قرآن، با ستایش از آنان، چنین گوید: «واذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق؛
همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته، میبینی دیدگانشان (از شدت شوق و وجد درونی) لبریز از اشک گردد، زیرا حق را دریافتهاند.»
آری، کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی میکنند: «لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون؛
ما آنچه که آوردیم حقیقت آشکاری است، ولی بیشتر شما حق را خوش ندارید.» «وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا؛
گر چه (با زبان) آن را انکار نموده، ولی در دل آن را شناخته، باور داشتهاند و این انکار ناشی از حالت
ظلم و
استکبار آنان است.»
لذا طبق منطق
قرآن، همواره حق آشکار است و باطل خودنما و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت و حجتی جز خرد حاجتی نیست. برای حقجویان و حقیقت پویان دلیلی روشنتر از بیان خود حق نمیباشد و به
حجت و
برهان نیاز ندارد، زیرا حق، خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرا است.
امام صادق (علیهالسّلام) در این
زمینه میفرماید: «
سنت الهی بر آن جاری است که هرگز حق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلی به صورت حق نمود نکند». یعنی حق خود جلوهگر است و جای
شبهه نمیگذارد.
آنگاه فرمود: «و لو لم یجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل»
یعنی اگر چنین نبودکه همواره حق خودنما باشد و از باطل خود را جدا سازد، هرگز راهی برای شناخت حق از باطل وجود نداشت. بدین معنا که شناخت حق و جدا ساختن آن از باطل یک امر فطری و بدیهی است وگرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجود نداشت. این یک اصل است که پایههای تمامی شناختها بر آن استوار است، از جمله، شرایع و پیامهای آسمانی که بر دست پیامبران عرضه میشود، حقایق آشکاری است که فطرت پاک، آن را پذیرا میباشد.
در
قرآن آن جا که از «
تحدی» و «
اعجاز» سخن به میان میآید، با جمله «وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله»
آغاز میشود. همچنین
آیات دیگر که حالت شک و تردید یا به عبارت روشنتر حالت تشکیک
مشرکان و
منافقان و مقابله کنندگان با
قرآن و اسلام را در نظر میگیرد.
«ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین»
، «ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله»
«ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله»
لذا مخاطبین به این گونه همآوردی خواهی (تحدی)، تنها کسانیاند که گفتهاند: «واذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین»
، «فقال ان هذا الا سحر یؤثر»
، «ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر»
، « قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء»
اینگونه سخنان بیرویه هرگز از کسانی که به راستی،
ایمان آوردند و از همان آغاز دعوت آن را پذیرفتند، صادر نگشته و هرگز این گونه تحدیها وهمآورد خواهیها به آنان متوجه نبوده است، زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاک و سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند. اساسا کسانی از پیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست
معجزه میکردند که خواهان ایجاد شبهه و حالت تردید در درون مردم بودهاند.
«قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت
بقرآن غیر هذا او بدله»
، «وقالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا او تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی بالله والملائکة قبیلا او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء ولن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا».
حضرت موسی (علیهالسّلام) با آن که
عصا و
ید بیضاء هم راه داشت، آن را موقعی ارائه دادکه با انکار
فرعونیان و مقابله
قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند.
خداوند به موسی و
هارون دستور میدهد: «فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین، نزد
فرعون رفته به او بگویید: ما پیامبران پروردگارجهانیانیم». فرعون به آنان گفت: «وما رب العالمین، پروردگار جهانیان چیست؟».
موسی گفت: «رب السماوات والارض وما بینهما ان کنتم موقنین، پروردگار آسمانها و
زمین و آن چه در میان آن دو میباشد. اگر دارای باور درونی باشید». یعنی اگر به درون خود بنگری، شاهد صدق این مدعا را در خود مییابی.
فرعون از روی
تمسخر به اطرافیان خود روی کرده گفت: «الا تستمعون، آیانمی شنوید» که موسی چه مطالب ناباوری را مطرح میسازد؟ موسی روی به آنان کرده و گفت: «ربکم ورب آبائکم الاولین،
پروردگار شما و پدران پیشین شما» نه مانند فرعون که دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد.
آن گاه فرعون با
خشم و تمسخر گفت: «ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون، پیامبری که به سوی شما فرستاده شده دیوانهای بیش نیست». موسی گفت: «خدایی را که من میخوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است»
کنایه از آن که ادعای ربوبیت تو صرفا به جهت سلطه بر ملک
مصر و
رود نیل است و بسی محدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطه محدود با سلطه نامحدود قابل
قیاس نیست «قال رب المشرق والمغرب وما بینهما ان کنتم تعقلون». لذا به اندیشیدن دستور میدهد. این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگی است که فرعون به موسی داده است.
باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع کنندهای گفت: «لئن اتخذت الها غیری لاجعلنک من المسجونین، اگر جز من، خدایی برگزینی تو را از (جمله) زندانیان خواهم ساخت». موسی با ملایمت گفت: «اولو جئتک بشیء مبین، گر چه برای تو دلیل آشکاری (بر صحت دعوی خویش) بیاورم؟!». فرعون گفت: «فات بها ان کنت من الصادقین، بیاور اگر راست میگویی». آن گاه حضرت موسی، عصا و یدبیضاء را ارائه داد «فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین ونزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین». با افکندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هولناک و بیرون آوردن دست از آستین و درخشیدن آن با نور سفیدی خیرهکننده،
معجزه خود را ارائه داد که در این هنگام فرعون از
وحشت آن را
سحر خوانده در صدد مقابله بر آمد.
در
سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای
معجزه را از جانب کسانی یاد آور شده که حالت انکار داشتهاند، همان گونه که درباره پیامبر اسلام یاد آور شدیم. حضرت موسی (علیهالسّلام) آن جا که با
قوم خود و نافرمانیهایی که میکردند روبرو شد به آنان یاد آورمی شود:
«الم یاتکم نبا الذین من قبلکم قوم نوح وعاد وثمود والذین من بعدهم لا یعلمهم الا الله جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم وقالوا انا کفرنا بما ارسلتم به وانا لفی شک مما تدعوننا الیه مریب قالت رسلهم افی الله شک فاطر السماوات والارض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم ویؤخرکم الی اجل مسمی قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبین قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم ولکن الله یمن علی من یشاء من عباده وما کان لنا ان ناتیکم بسلطان الا باذن الله وعلی الله فلیتوکل المؤمنون وما لنا الا نتوکل علی الله وقد هدانا سبلنا...»
آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیدهاید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند، ولی آنان از روی تمسخر خندهوار دست بر دهان نهاده (این حالتی است که برای تمسخر انجام میدهند، مانند آن که خندهشان گرفته دست بر دهن مینهند.) و گفتند: ما به آن چه آوردهاید باور نداریم و در شک و تردید میباشیم. پیامبران به آنان گفتند: مگر درباره صانع متعال جای شکی وجود دارد؟ او شما را میخواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است که در اختیار شما قرار داده است. گفتند: شما همانند ما
بشر هستید و میخواهید مارا از آن چه پدرانمان میپرستیدند باز دارید، پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید که پیامبرید. پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایهای نداریم. خدای بر ما
منت نهاده و اگر او بخواهد هر آینه
معجزهای که نشانگر صحت گفتار ما باشد، ارائه خواهیم داد و به
خدا پناه میبریم که راه را به ما نشان داده است.
شواهد بر این واقعیت بسیار است که ارائه
معجزه هنگامی بوده که
انبیا (علیهمالسّلام) با شبهات منکرین و تشکیک معاندین رو به رو میشدند که برای رفع شبهه و دفع تشکیک، ارائه
معجزه ضرورت مییافت وگرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشن ضمیر، نیازی به
معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق، بزرگترین شاهد صدق آنان محسوب میگردید.
از این رو
معجزه هم چون
شمشیر برای شکستن سدهای ایجاد شده در سر راه پیشرفت دعوت حق به کار رفته است. شمشیر برای زدودن موانع خارجی است که
دشمن از روی
عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود میآورد و در صدد ایجاد محاصره یا ریشه کن کردن بنیاد حق بر میآید و
معجزه برای درهم فرو ریختن تمامی شبهاتی بوده که دشمنان - به
گمان خود - از آن حصاری به وجود آورده بودند.
پس کاربرد
معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده، بلکه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آنها استفاده شده است. لذا هر دو، وسیله دفاعی به شمار میروند نه وسیله تبلیغی محض.
اعجاز القرآن؛
اخبار اعجاز غیبی قرآن؛
اعجاز آسان حفظی قرآن؛
اعجاز اخلاقی قرآن؛
اعجاز استدلالی قرآن؛
وجوه اعجاز قرآن.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اعجاز قرآن، پیشینه و ضرورت» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۳