پماک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پُماک، نام قومی
مسلمان و اسلاو در منطقه
بالکان که زیستگاه اصلی آنان کوهستان رودوپ در منطقه تراکیاست.
در تقسیمات سیاسی کنونی، بخشی از آن در خاک
بلغارستان، بخشی در یونان و بخشی نیز در جمهوری
مقدونیه قرار گرفته است. جمعیتی از پماکهای مهاجر نیز در ترکیه زندگی میکنند. این نام را هم پماکها خود، هم بلغارها، هم ترکها و هم یونانیها به کار میبرند.
صورت جمع نام در زبان محلی پوماتسی،(Pomaci) و ضبط ترکی عثمانی آن پوماق است.
هویت این
قوم تا اواسط
سده ۱۳ق/۱۹م، مورد توجه قرار نگرفته بود و پماک به عنوان یک نام قومی، از آن سده در منابعْ خود نموده است.
با
آنکه در منابع پیشتر، از بلغارهای مسلمان سخن به میان آمده، چنین نامی بر آنان اطلاق نشده است و این نام از زمانی در برگهای تاریخ دیده میشود که جدایی بلغارستان از خاک عثمانی و شکلگیری ملیت بلغار مطرح شده است. البته در طی ۵/۱ سده اخیر نیز هویتِ پماک به شدت در پس هالهای از ابهامِ ناشی از مناقشات سیاسی ـ قومیِ بالکان بوده است.
در نخستین کاربردهای شناخته شده، پماک نامی برای بلغارهای مسلمانِ ناحیه توروپ بوده است؛ همین کاربرد به تعبیری دیگر در اواخر سده ۱۳ق/۱۹م، نزد
شمسالدین سامی نیز دیده میشود. وی پماکها را جماعتی مسلمان در روم ایلی دانسته است که به زبان بلغاری سخن میگفتهاند
اما از همان اواخر سده ۱۹م، دامنه اطلاقِ این نام قومی در منابع اسلاوی گسترش یافته بود، از جمله دائرةالمعارف بروکهاوس روسی (۱۳۱۶ق/۱۸۹۸م) به صراحت پماک را (افزون بر ساکنانِ منطقه رودوپ) به بلغارهای مسلمان منطقه لُوِچ (لوفچه) نیز تعمیم داده است.
این تعمیم درباره لوچ در ۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م از سوی میلتیچ تأیید شده است
و پژوهشگران بعدی اسلاو چون ساووف و ایوانف نام پماک را برای بلغارهای مسلمان لوچ به کار بردهاند.
در طول سده ۱۴ق/۲۰م، نام پماک به عنوان نامی فراگیر برای همه بلغارهای مسلمان کاربردی عام یافت. پذیرش عام این تعمیم در منطقه نزد پماکها و دیگران و هماهنگی آن با ضرورتهای سیاسی ـ اجتماعی بالکان برای همه طرفهای درگیر، در واقع باید تحولی تاریخی در کاربرد این نام تلقی گردد. در این مقاله از این گروه نیز به عنوان پماک یاد میشود.
در اوایل
قرن ۲۰م، گاه با تعمیمی مسامحهآمیز به صربهای مسلمان ساکن مقدونیه (موسوم به توریشی) نیز پماک میگفتند. این کاربرد با تلقیای عامیانه همراه بود که پماک نامی عمومی برای اسلاوهای مسلمان دانسته شود. این تلقی گاه به آثار پژوهشی نیز راه یافته است
و گاه موجب این خلط شده که توریشی نامی است که از سوی مردم مقدونیه به پماکها داده شده است
تنها در سالهای اخیر این خلط مورد نقد قرار گرفته است.
وضعیت دوگانه پماکها، به عنوان قومی با
دین اسلام و زبان بلغاری، زیستن آنان در جنوب بلغارستان و نزدیکی به مرزهای
ترکیه با وابستگیهای تاریخیای که آنان با
عثمانی داشتهاند، اوضاع مناسبی را به وجود آورده است که این قوم و هویتِ آن برای هر دو کشور بلغارستان و ترکیه درخور توجه باشد.
از سوی دیگر حضور جمعیتی از پماکها در نواحی مرزی یونان (در حالی که نه در دین با یونانیان همسانی دارند، نه در
زبان) چنین حساسیتی را بهطور مضاعف برای
کشور یونان نیز به وجود آورده است. همین حساسیتها پیش انگارههایی را در منطقه
بالکان پدید آورده است که به شدت مطالعات تاریخی را تحتالشعاع قرار داده، و آنها را از بیطرفی دور ساخته است.
این پیش انگارهها جوانبِ مختلفِ مطالعه درباره پماکها (از منشأ نام آنان گرفته تا تبار و تاریخ ایشان) را متأثر ساخته است. مطالعات مورخان بالکان در این باره، به وضوح ۳ جبهه مشخص را تشکیل داده، و به ۳ خوانش از هویت تاریخی پماک منجر شده است که گاه از آن به سه اسطوره تعبیر میشود.
خوانشِ ترکی از تاریخ پماکها بر این مبنا استوار است که پماکها را قومی ترک (گاه با تصریح به تبار ترکی) قلمداد کند که زبان ترکی را به نفع بلغاری (که زبان محیط آنان بوده است) وانهادهاند، اگرچه هنوز بسیاری از واژگان ترکی را در زبان خود حفظ کردهاند. نویسندگان ترک، عموماً با تکیه بر ویژگیهای مشترکِ دین و فرهنگی، پماکها را از نظر پیشینه گروهی نزدیک به خود تلقی کرده، و زبان را امری ثانوی گرفتهاند وگاه بدون توضیحی درباره وجه تفاوت زبانی، پماکها را جماعتی ترک شمردهاند که به زبان بلغاری سخن میگویند. این رویکرد حتیٰ در نوشتههای جدید نیز دیده میشود
عنوان اثرِ چاووش اوغلو (ÇavuŞoğlu، H.، Balkanlar’da Pomak Türkleri، ۱۹۹۳.)
گاه نویسندگانِ ترک با تکیه بر قرابتی چون جایْ نامها، برآن رفتهاند که پماکها از تبار قبایل کوچنده ترک، پچنکها، قپچاقها و کومانها هستند که پیش از ورودِ عثمانیها به بالکان، از شمال دریای سیاه به این منطقه آمده بودهاند.
در دهه ۱۹۸۰م، حتیٰ این اندیشه نزد برخی از نویسندگان ترک وجود داشت که پماکها ترکانی هستند که از دهه ۱۹۶۰م، احساس بلغار بودن به صورت کاذب به آنها القا شده است.
در نوشتههای ترکها در این دهه، بر این نکته تکیه میشود که پماکها خود نیز خویشتن را ترک میدانند.
این نکته گاه اعتراض نویسندگان پماک را برانگیخته، چنانکه ایلیف در همان دهه ابراز داشته است که پماکها ترک نیستند و تبار ترکی نیز ندارند.
خوانش یونانی براین پایه است که اصلی یونانی برای پماکها بازشناسد. مورخان یونان ریشه پماکها را به دورههای باستان و به تراکیاییان باز میگردانند از نظر آنان، پماکها بازماندههای این قوم باستانیاند که در طی قرون متمادی بارها زبان و دین آنان دستخوش حوادث شده، و تغییراتی را پذیرفته است. نظریه تبار تراکی را نخست در ۱۲۹۵ق/۱۸۷۸م، گیتلر پژوهشگر چک ارائه کرد،
اما بعدها بیشتر مورد توجه یونانیها قرار گرفت و توسط آنان پیگرفته شد. برپایه شکلِ بسط یافته این خوانش، نیاکان پماکها در برههای از
تاریخ خود، فرهنگ هلنی را پذیرفتند و در دورهای متأخرتر، در تماس با اقوام تازه واردِ اسلاو، به فرهنگ اسلاوی گراییدند. این نظریه، همچنین اقتضای تغییراتی در دین را نیز دارد، به گونهای که گفته میشود: آنان در برههای
مسیحی شدند و سرانجام، با ورود عثمانیان به بالکان، اسلام را پذیرفتند.
مورخان هوادار این نظریه، به خصوص به واژههای کهن یونانی و تراکیایی در زبان پماکها تکیه دارند که امروزه حتیٰ در زبان یونانی فراموش شدهاند
.
این گروه، همچنین با تکیه بر آزمایشهای خونی و سنجشهای بدنی چون رنگ پوست و رنگ چشم، در پیِ آناند که تبار ترکی پماکها را نفی، و
هند و اروپایی بودن آنان را اثبات نمایند.
گاه از این نکته پرهیزی نیست که آنان کاملاً یونانیانی انگاشته شوند که تنها با اکثریت یونانیان تفاوتهایی دارند.
خوانش بلغاری بیشتر بر زبان بلغاری پماکها، و سپس بر پارهای از آداب کهن اسلاوی در میان آنان تکیه دارد و تدین آنان به اسلام را مربوط به استیلای عثمانی، و تحت فشار آنان میداند. هوادارانِ این خوانش، بیشتر بدان سو گرایش دارند که پماکها را جماعتی اصیل از تبار بلغار بدانند و البته توضیحی نیز درباره مسلمان بودن آنان به دست دهند. از همین رو، آنان اغلب تمایل داشتهاند که از پماکها با تعبیر بلغارهای محمدی (مسلمان) یاد کنند. آنان با تکیه بر اینکه زبان پماکها طیف گستردهای از ساختمانهای کهن بلغاری را دربر دارد، اصالت تبار بلغاری پماکها را اثبات میکنند. آنان همچنین بر این نکته تکیه دارند که در فرهنگ و رسوم پماکها عناصری از فرهنگ کهن بلغاری وجود دارد که حتیٰ در میان بلغارهای مسیحی دیرزمانی است فراموش شدهاند.
این گروه درباره پذیرش اسلام توسط پماکها، عموماً براین باورند که آنان بخشی از بلغارهای
ارتُدکس بودهاند که در سده ۱۱ق/۱۷م، براثر فشارهای عثمانیان، به اجبار اسلام را پذیرفتهاند. گاه سخن از آن میرود که پماکها پنهانی برخی رسوم مسیحی خود را حفظ کرده بوده، و حتیٰ در خانههای خود
انجیل داشتهاند.
به هر تقدیر، در خوانش بلغاری، پماکها نه تنها بلغارند، که گاه اصیلترین بلغارها شمرده میشوند.
نظریه بلغار بودن تبار پماکها و اجباری بودن اسلام آنان که موضع رسمی بلغارها در طی سده ۲۰م بود،
از پذیرشی فراگیر در میان غربیان نیز برخوردار گشت.
به هر روی، اختلاف در پیش انگارهها در ریشهشناسی نام پماک نیز نمود یافته است. مشهورترین قولی که درباره خاستگاه نام در میان است،
اشتقاق آن از واژه اسلاوی کهن پوموگاتی(pomogati) (کمک کردن) است که مشتقات آن در زبانهای نوین اسلاوی به کار میرود.
در بلغاری کنونی و نیز در پماکی، مصدرِ پوماگام(pomagam) (کمک کردن) کاربرد دارد
).
در توضیح این وجه اغلب گفته میشود: پماکها از آن روی که به عثمانیها برضد هموطنان خود یاری رساندند، کمککنندگان نامیده شدهاند
با وجود مخالفت ییرچک در ۱۳۰۸ق/۱۸۹۱م، این دیدگاه (که جز گمانی نیست) در میان مورخان بلغار پذیرشی عام یافته، و حتیٰ در میان دیگر مورخان اروپایی نیز به عنوان نظر غالب تکرار شده است.
دیگر اشتقاق پیشنهادی هماهنگ با خوانش بلغاری، گرفته شدن پماک از ریشه بلغاری ماکا (măka)(زور، آزار) است
که با معنای مرکزی این واژه در بلغاری و دیگر زبانهای اسلاوی، یعنی درد و حتیٰ سختکوشی، و معنای کهنتر آن، یعنی له کردن سازگاری چندانی ندارد.
برخی پیشنهادها نیز چون ساخته شدن آن با تغییر شکل واژه پوتورنیاک (poturnyak) (تُرک شده)
که خود باید شکل کوتاه شده از پوتورچیناک( poturčenjak)اسلاوی باشد
در حالی که عملاً چنین پدیدهای رخ نداده است ـ یا ساخته شدن آن با شکستن واژه پوموخامدانتسی (اسلام پذیرفتگان)،
آن را به رابطه ماکها با ترکها یا اسلام بازگرداندهاند.
درخوانش یونانی، گرفته شدن آن از واژه یونانی پُماکس (pōmax) (نوشنده) پیشنهاد شده است که تصور میشود اشاره به عادتی در میان تراکیاییان باستان دارد.
موضع دیگر ناهمسازی واژه آگاریان/آخریان(Agryan/Akhryan) است؛ نام دومی که به صورت محلی در رودوپ بر پماکها اطلاق میشود.
در خوانش ترکی، برخی برآناند که این نام گونهای تغییر شکل یافته از اخیان (جمع اخی) است و به سابقه حضور اخیها در منطقه بازمیگردد.
(عنوانی اثر آلپرن(Alperen))
برخی از مورخان بلغار اصل آن را واژه کهن بلغاری آگاریان (بیاعتقاد،
کافر)،
و برخی از مورخان یونانی آن را برگرفته از نام قبیله باستانی تراکیایی آگریانوی دانستهاند.
همه این نظریهها صرفاً گمانهزنی براساس صورت واژه است که بارها از سوی مورخانِ بیطرف مورد انتقاد قرار گرفته است.
گمانهزنی درباره ریشه نام پماک و آگریان، از اواخر
سده ۱۹ و اوایل سده ۲۰م، یعنی از همان زمان شناخته شدنِ این نام آغاز شده است. با آنکه درباره ریشه نامها، اتفاق نظری وجود ندارد، آنچه با اطمینان میتوان گفت آن است که ساخته شدن این نامها مربوط به مدتها پیش از آشنایی مورخان و توجه به وجه اشتقاق آن است. در واقع، همین کهنگی و تصرفات احتمالی در ساختِ نخستین نام است که شناختِ ریشه آن را با مشکل روبهرو ساخته است.
فارغ از آنچه برپایه خوانشهای ۳گانه درباره ریشه این نامها گفته شده است، پیشنهاد میشود که واژه پماک از ریشهای به معنای جابهجایی و حرکت دانسته شود؛
پیشینه واژه میتواند به ریشه
هند و اروپایی mei و پیش اسلاوی mijati (رفتن و گذشتن) بازگردد که مشتقات آن در زبانهای گوناگون اسلاوی یافت میشود.
واژه پماک که ظاهراً میتواند از این ریشه ساخته شده، و دارای معنای جابهجا شونده و کوچنده بوده باشد، هنوز در صربوکرواتی به معنای
لغوی خود برجای مانده است
مصدرهایی به صورت پماتسی و پماکنوتی( pomaci، pomaknuti) نیز از همین ریشه، به معنای حرکت کردن و جابهجا شدن در همان زبان وجود دارد
چنین اشتقاقی با شیوه قدیمِ زندگی پماکها که زندگی شبانی بوده، نیز سازگار است. گفتنی است که قومی اسلاو با نامِ میاک در منطقه مرزی
مقدونیه و آلبانی زندگی میکنند که بخشی از آنان مسلماناند؛ گفته میشود که اغلب میاکها قبل از
جنگ، شبان و کوچنده بودهاند.
فرایندِ پیشنهادی برای ساخت این نام، فرایند همسان با پماک از ریشه mei، بدون پیشوند po- است. این احتمال دور نیست که آنان خویشاوند پماکها بوده باشند، چه، منطقه یاد شده آخرین حد غربی منطقه پماکنشین در اواخر
قرن ۱۳ق/۱۹م بوده است.
در تأیید این پیشنهاد نخست باید به
اصطلاح یوروک اشاره کرد که
اولیا چلبی در سخن از ساکنان روم ایلی، در منطقهای نزدیک به بوم پماکها درباره گروهی از ساکنان به کاربرده است؛ او در سخن از ترکیب قومی این مناطق، در کنار ترکها و گاه ارمنیها از گروهی با عنوان یوروک در عرض آنان یاد کرده است.
این واژه از مصدر یورومکِ ترکی به معنای راه پیمودن است و در اصطلاح عصر عثمانی به عشایر و قبایل کوچنده اطلاق میشده است.
چنین مینماید که دو اصطلاح یوروک و پماک میتوانند ترجمه یکدیگر باشند. در صورت درستی این ارتباط، باید گفت که واژه پماک در قرن ۱۱ق/۱۷م (یعنی روزگار اولیا چلبی) هنوز به صورت نام خاص درنیامده بوده، و جا افتادن آن به عنوان نام خاص در سده ۱۲ق/۱۸م یا حتیٰ اوایل سده بعد واقع شده است.
تأیید دیگر برای اشتقاق پیشنهادی آن است که در میان اقلیتهای
مسلمان منطقه جنوب شرق بالکان، ویژگی جابهجا شوندگی (دستکم در پیشینه تاریخی) به گونههای مختلف دیده میشود. در این باره، نخست باید به کولیهای مسلمان در بالکان اشاره کرد که ویژگی عمومی آنان جابهجایی بوده است؛ مصداق دیگر توریشی، یا صربهای مسلمان مقدونیه است که بازگشت نام آنان به دستفروشان دوره گرد است.
درباره نام آگاریان، به نظر میرسد این نام گونهای از واژهای باشد که امروزه به صورتِ گُریانیک در زبان صربوکرواتی برجای مانده است و معنای کوهنشین، یا کوهگرد دارد
شکل کوتاهترِ واژه، یعنی گُریان (Gorjan) نیز امروزه به عنوان نام شخصی در میان اسلاوهای بالکان رایج است. آ در آغاز کلمه، ظاهراً پیشوندِ اتصاف به صفت است که در پماکی و دیگر زبانهای اسلاوی شناخته شده است، مانند آژنِن (ažónen) (متأهل).
در تأیید این پیشنهاد باید توجه داشت که گروه کوچکی از مسلمانان اسلاو زبان که در بخشی از کوزوو زندگی میکنند، نام گوران (جمع: گورانی) برخود دارند. براساس گزارشها، این
قوم در
زبان و نیز آداب و رسوم، شباهتهای بسیاری به پماکها دارند و شاید گروهی از آناناند که زمانی به کوزوو کوچیدهاند
پماکها در خاک کشورهای مختلف زندگی میکنند و با وجود اشتراکهای قومی، تابعیت کشورهای مختلفی را دارند، اما این تنوع کشوری نباید به معنای پراکندگی تلقی گردد. در واقع، بخش اصلی پماکها در بوم اصلی خود، کوهستان رودوپ زندگی میکنند که در تقسیمات کشوری بالکان در اوایل سده ۲۰م، در خاک ۳ کشور بلغارستان،
یونان و کشوری سوم جای گرفته است. کشور سوم صربستان آغاز قرن ۲۰م است که بعدها بخشی از یوگسلاوی شد و اکنون بخش مورد نظر آن با عنوان جمهوری مقدونیه شناخته میشود.
پماکهای ساکن بخش بلغاری از منطقه رودوپ در بخش وسیعی از استانهای اسمولْیان (سلیمانلار)، نیز بخشهایی از استانهای کارجالی، پلُوْدیف، پازارْجیک و بلاگوبِوْگراد زندگی میکنند.
قدیمترین
وصف دقیق درباره بوم پماکها را در قرن ۱۳ق/۱۹م، آمیبوئه، زمینشناس اتریشی به دست داده است.
تسوییچ نیز در ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م، پراکندگی پماکها در منطقه رودوپ را در یک نقشه قومنگاری به دقت نشان داده است.
وصفهای داده شده از اواخر قرن ۱۹م نشان از آن دارد که پماکها در سطح وسیعی از رودوپ، از پلودیف در شمال، تا تسالونیکی در جنوب، و از رود آردا در شرق، تا نوار مرزی جمهوری مقدونیه و آلبانی کنونی گسترده بودهاند
، اما چنانکه بوئه یادآور شده، ترکیب در این منطقه بسیار تنک و از نظر قومی پرتنوع بوده است.
در وصفهای بعدی حضور آنان در همین مناطق، تأیید شده است.
درواقع، محدود شدن حضور پماک در این بوم، برخلاف آنچه بایراکتارویچ پنداشته
، به صورت پس رفتن مرزها نبوده است؛ چه، مرزهای شمالی پماکهای رودوپ هنوز پلودیف و پازارجیک، و مرزهای غربی هنوز نوار مرزی مقدونیه و آلبانی است. در شرق پماکها تا تراکیای شرق پیش رفتهاند و اکنون در ادرنه و کِشان حضور دارند و تنها در جنوب مرزهای پماکها اندکی پس رفته است. آنچه بهطور جدیتر درباره کاهش حضور پماکها باید به آن توجه کرد، کاسته شدن تراکم و تنکتر شدن حضور آنان در مراکز جمعیتی است.
گروه دیگری از مسلمانان بومی در
بلغارستان، یا پماکها (در تعمیم نام)، در مناطق شمالی و شمال شرقی کشور، در استانهای لُوچ، وِلیکو تارنوو، رازگراد، شومِن و تولبوخین زندگی میکنند. در این میان، بلغارهای مسلمانانِ لوچ، در طول چند سده بیش از همه مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
سرانجام، باید از بلغارهای مسلمانِ کوچیده از رودوپ یا شمال بلغارستان یاد کرد که جمعیتی را در صوفیه، پایتخت بلغارستان و نیز در شهر آیتوس در شرق بلغارستان تشکیل دادهاند.
پماکهای ساکن بخش یونانی از منطقه رودوپ، در تقسیمات کشوری جدید یونان، در ناحیه تراکیا، در دو استانِ رودوپ و کسانثی (Xanthi) در شمال شرق این
کشور زندگی میکنند.
درباره مقدونیه، گزارشها بسیار محدود است. افزون بر آنچه درباره گزارشهای مربوط به اواخر قرن ۱۹م گفته شده، و آماری که حاجی واسیلیویچ از پماکهای مقدونیه به دست داده (سطور بعد)، گزارشهای جدیدتر حاکی از آن است که در مقدونیه در میانه سده ۲۰م پماکها جمعیتی را تشکیل میدادهاند
و هنوز نیز جمعیتی از آنان با حفظ هویت قومی در آنجا زندگی میکنند.
گروهی از پماکهای مقدونیه (یوگسلاوی سابق) نیز درگذشتهای نه چندان دور به
ترکیه مهاجرت کردهاند. آلاداغ حکایتهایی مستند از مهاجران پماک در ناحیه موغلا در ترکیه گرد آورده است که از منطقهای در جنوب شرق مقدونیه، از روستاهای پیرامون شهر کاوادار به آنجا کوچیده بودند.
گروهی که در غربِ مقدونیه در منطقه مرزی با آلبانی، در میان میاکهای
مسیحی به عنوان پماک
شهرت دارند، اگرچه امروزه به زبان ترکی سخن میگویند،
اما ظاهراً اسلاوند و احتمالاً در گذشتهاش نزدیک زبان خود را واگذاردهاند.
درباره زیستگاههای پماک از بوم اصلی خود، عمدتاً باید از ترکیه سخن به میان آورد. منطقه ادرنه در تراکیای شرقی، در بخش اروپایی از خاک ترکیه، از قرن ۱۹م مسکن برخی از بلغارهای مسلمان بوده است؛ به عنوان نمونه، گفته میشود که محمد طلعت پاشا از رجال عثمانی در سده ۱۳ق/۱۹م، نه ترک، که از تبار بلغار (پماک) بوده است.
اما با موجهای مهاجرت مسلمانان از بلغارستان به ترکیه (به خصوص در ۱۳۳۰-۱۳۳۱ق/۱۹۱۲-۱۹۱۳م و ۱۳۶۷-۱۳۷۲ق/۱۹۴۸-۱۹۵۳م) شمار پماکها در این کشور افزایش چشمگیری یافت.
این مهاجران، افزون بر منطقه ادرنه در دیگر نقاط تراکیای شرقی نیز پراکندهاند؛ از جمله شماری روستای پماکنشین در حومه شهر کشان در جنوب تراکیا گزارش شده است
.
گذشته از ترکیه، احتمال داده شده است که گروهی از پماکها در آلبانی ساکن بوده باشند.
ممکن است گروه قومی مورد نظر همان گورانهای ساکن کوزوو باشند که اشتراکهای گستردهای با پماکها دارند و احتمالاً شاخهای مهاجر از آناناند
.
از نظر شمار، پماکها در آمارهای رسمی یا اصلاً دیده نشدهاند، یا اطلاعات بسیار متفاوتی درباره آنان به ثبت رسیده است.
در آمارهای رسمی یونان معمولاً پماکها در شمار مسلمانان یاد شده، و میان آنان با ترکها و دیگر مسلمانان فرقی نهاده نشده است.
در آمارهای بلغارستان، پماکها گاه در شمار مسلمانان و گاه در شمار بلغارها جای گرفتهاند.
در سرشماریهای ترکیه نیز پماکها در زمره اکثریت ترک آمدهاند.
با این همه، آمارهایی درباره پماکها وجود دارد. در اواخر سده ۱۹م، جمعیت آنان در کوهستان رودوپ، یعنی در بوم اصلی حدود ۴۰۰هزار نفر برآورد شده است.
در گزارش کمیسیون بینالمللی کارنگی در ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م، شمار آنان در مقدونیه بلغار ۴۰۰ هزار تن، و در مناطقِ تازه
تصرف شده از خاک عثمانی، ۸۰ هزار تن گمانه زده شده است.
گفتنی است که فاصلههای بسیار در ارقام جمعیتی پماکها در اواخر سده ۱۹ و اوایل سده ۲۰م
گاه به سبب مهاجرتهای موقتِ ناشی از
جنگ، و گاه همراه کردن پماکها و دیگر اسلاوها مسلمان در سرشماری بوده است.
طبیعی است که فشار وارد بر مسلمانان از ۱۳۳۰ق/۱۹۱۲م و مهاجرتهای پس از آن، از شمار پماکها در بلغارستان و یونان کاسته است، اما اینکه شمار داده شده از پماکهای بلغارستان در ۱۳۰۹ش/۱۹۳۰م، به حدود ۱۰۰هزارنفر فرود آمده،
شگفتآور است. آمارهای پسین از پماکهای بلغارستان عبارتاند از حدود ۱۴۰هزار نفر در ۱۳۳۵ش/۱۹۵۶م،
میانِ ۱۲۰ تا ۱۷۰ هزار نفر در ۱۳۴۹ش/۱۹۷۰م
و حدود ۲۷۰ هزار نفر بنا بر آمار رسمی بلغارستان در ۱۳۶۸ش/۱۹۸۹م.
برآوردهای بعدی، تکرار حدود ۲۷۰هزار نفر برای سال ۱۳۷۱ش/۱۹۹۲م،
افزایشی در حد ۵۰۰هزار نفر(فقط محدود به کوهستان رودوپ) در برآوردی مربوط به ۱۹۹۴م
و کاهش تا حد ۲۲۰ تا ۲۵۰هزار نفر در ۱۹۹۸م،
نشان از کاهش ثبات در گمانهزنیهاست.
درباره یونان آمارها بسیار محدودتر است. در آمار مربوط به سال ۱۳۳۸ق/۱۹۲۰م، در تراکیای غربی (بخش یونانی تراکیا)، حدود ۱۲ هزار مسلمان بلغاری وجود داشته است
. در آماری مربوط به ۱۹۷۰م شمار پماکها میان ۲۰ تا ۳۰هزار نفر برآورد شده است.
بیان دیگری از این برآورد در ۱۳۵۰ش/۱۹۷۱م، آمار آنان را در منطقه تراکیا ۲۰هزار، و در منطقه مقدونیه ۱۰هزار نفر نشان داده است.
در دهه ۱۹۸۰م، منابع از کاهش
جمعیت پماکها خبر دادهاند.
در مقدونیه حاجی واسیلویچ به برآوردی از سال ۱۳۰۶ق/۱۸۸۹م اشاره دارد که در آن، شمار پماکهای مقدونیه بالغ بر ۱۴۴هزارتن دانسته شده است؛ بایراکتارویچ برآن است که این آمار دیگر اسلاوهای مسلمان در مقدونیه را نیز دربر میگرفته است
.
تاریخ بوم اصلی پماک یا منطقه رودوپ، از روزگاران باستان مکتوب شده، و وقایع تاریخی آن در مقاطع مختلف به ثبت رسیده است.
همزمان با فتوح
بالکان در قرن ۸ق/۱۴م، این منطقه نیز تحت
حاکمیت عثمانی قرار گرفت و این وضع تا اوایل سده ۱۹م دوام یافت
در این مدت، بلغارهای مسلمان در امور دولت عثمانی کاملاً مشارکت داشتند. کسی چون
محمدپاشا (د ظاهراً ۱۰۳۵ق/۱۶۲۶م) اهل رازگراد به عنوان قائم مقام صدراعظم عثمانی ایفای نقش کرد
و برخی مانند دال طبان مصطفیٰ پاشا، اهل پتریچ (د۱۱۱۴ق/۱۷۰۲م) و قلفات محمدپاشا، اهل صوفیه (د۱۲۰۷ق/۱۷۹۳م) از رجال برجسته دولت عثمانی بودند.
در این دوره، شهر مسلماننشین شومن (شمنیٰ) پایگاه نظامی و زرادخانه مهمی برای عثمانی بود.
در ۱۲۴۶ق/۱۸۳۰م، بر پایه پیمانی میان
روسیه و عثمانی، کوهستان رودوپ که خود حائلی طبیعی نیز بود، به عنوان منطقه مرزی میان عثمانی و بلغارها معین شد.
پایگیری دولت نیمه مستقل بلغار و شکلگیری ملیت بلغار در طی سده ۱۹م، به شدت پماکها را به عنوان یک اقلیت میانی درگیر میساخت.
سامی اطلاعات سودمندی درباره
مهاجرت مسلمانان از شهرهای شمال بلغارستان به جنوب، و کاهش جمعیت مسلمان در شهرهایی چون پلِوِن، لوِچ، روسچُق و ویدین به دست داده است.
در این میان موقعیت شهر اسکی جمعه یا تارگُویشْته ویژه است، از آن جهت که اکثریت جمعیت آن پیشتر مسلمان بوده، و پس از موج مهاجرت، تنها ۴ تا ۵هزار نفر از اهالی مسلمان آن باقیمانده بودهاند.
شاید در نظر نخست، پماک در منازعات بین دو
قدرت روس ـ بلغار و عثمانی قوم مهمی به نظر نیاید، اما در عمل نقش تاریخی مهمی ایفا کرده است.
در حدود سال ۱۲۶۶ق/۱۸۵۰م، آمیبوئه که خود از آن منطقه دیدن کرده است، تصریح میکند: زمانی که قیام برضد عثمانیان حتیٰ در مرکز کشور وجود دارد، مردم رودوپ به گونهای شگفتآور در امنیت کامل زندگی میکنند و از امتیاز ویژهای برخوردارند.
در همین راستا، باید به شخصیت مهم
مدحتپاشا (۱۲۳۷-۱۳۰۰ق/۱۸۲۲-۱۸۸۳م) اشاره کرد که خود تباری پماکی داشت و در همین دوره، برای برههای فرماندار بخش وسیعی از بلغارستان از سوی دولت مرکزی عثمانی بود.
احمد جودتپاشا (۱۲۳۸-۱۳۱۲ق/۱۸۲۲-۱۸۹۵م)
دانشمند و وزیر عثمانی نیز مسلمانی از اهل لوچ و فرزند یکی از رجال متنفذ محلی بود.
آشکار است که این گزینشها با توجه به اوضاع متشنج آن دوره، هوشمندانه بوده است.
از اواخر قرن ۱۹م، موجِ نخستِ جریانی در بلغارستان پدید آمد که در
تاریخ آن سرزمین به عنوان همسان سازی قومی شناخته میشود و این همان جریانی است که عبدالحمید ثانی، به تعبیر سیاست بلغاری کردن منطقه از آن یاد کرده، و بیم داده است.
همین امر ظاهراً نخستین موج مهاجرت پماکها را فراهم آورده است.
محاصره ۱۴۳ روزه شهر پلون توسط روسها و بلغارها، و سقوط آن در ۱۲۹۴ق/۱۸۷۷م ضربه سهمگینی بر جامعه بلغارهای مسلمان در شمال بلغارستان بود. در پی این واقعه، بلغارها گروهی از مبلغان را برای درآوردنِ مسلمانان و در درجه اول پماکها به
دین مسیح برانگیختند.
بخش بزرگی از مسلمانانِ کرانه جنوبی دانوب دیار خود را ترک گفته، روی به جنوب غرب و مقدونیه آوردند. آنان در ۱۲۹۷ق/۱۸۸۰م با احساس امنیت نسبی به مناطق خود بازگشتند، اما با افزایش فشار، اندکی بعد بار دیگر تن به مهاجرت دادند و این بار روی به جنوبشرقی و مناطقی نهادند که هنوز تحت حاکمیت عثمانی بود
آمار ییرچک از ۱۳۰۸ق/۱۸۹۱م، و آماری رسمی از ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م به روشنی گویای کاهش جمعیت پماکها در بلغارستان و افزایش آنها در قلمرو عثمانی است
. براساس اطلاعی که شمسالدین سامی در ۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م به دست داده، پماکها در حوالی همین سال در روم ایلی، درون خاک عثمانی میزیسته،
یا به تعبیر دقیقتر بیشترین آنان در همین قلمرو بودهاند.
در ۱۳۲۶ق/۱۹۰۸م،
بلغارستان استقلال کامل خود از ترکیه را به دست آورد و این به معنای افزایش فشار بر پماکها برای همسانسازی بود. در ۱۳۳۰-۱۳۳۱ق/۱۹۱۲-۱۹۱۳م جنگهای بالکان افروخته بود و دوطرف اصلی درگیر (بلغارها و ترکها) دو طرف اصلی ذینفع در مسئله پماکها نیز بودند.
در گرماگرم جنگهای بالکان، بلغارها در سیاست داخلی خود، موج دیگری از همسانسازی را آغاز کردند که بسیار محسوستر از گذشته بود.
این موج زمینهساز دور دیگری از مهاجرتهای جمعی پماکها به خاک عثمانی بود.
برپایه گزارش کمیسیون بینالمللی کارنگی، یک جریان نسلکشی نیز در این میان رخ داده است.
پس از پایان
جنگ جهانی اول و افول دولت عثمانی، اوضاع برای پماکهای ساکن روم ایلی دشوار شد. در ۱۳۳۷ق/۱۹۱۹م، تراکیای غربی (که بخش مهمی از پماکها را در خود جای داده بود) به دست یونان افتاد.
در ۱۳۰۲ش/۱۹۲۳م دولت عثمانی فروپاشید و جمهوری ترکیه جانشین آن شد. باید توجه داشت که این جمهوری، نه جانشین دولت عثمانی، که خود دولتی ملیگرا بود. نخستین اقدام این دولت درباره مسلمانان تراکیای غربی بستن یک پیمان حمایتی با دولت یونان بود؛ اما معاهده لوزان در ۱۹۲۴م، حقوقی را برای مسلمانان این منطقه و به رسمیت شناخت که مواد آن بر قومیت ترک متکی بود.
این امر مستلزم آن بود که پماکها خود را به عنوان اقلیت در اقلیت، به عنوان بخشی از اقلیت ترک یونان معرفی نمایند و این اتفاقی است که در عمل رخ داد. گام بعدیِ دولت ترکیه در ۱۳۴۱-۱۳۴۹ق/۱۹۲۳-۱۹۳۰م، مبادله جمعیت با یونان بود که بر مبنای دین نهاده شده بود؛ در طول این سالها شمار بسیاری از مسلمانان تراکیا، از جمله پماکها به ترکیه کوچیدند که بسیاری از آنها خود را از نظر قومیت ترک معرفی میکردند.
در بحبوحه
جنگ جهانی دوم، در ۱۳۲۱ش/۱۹۴۲م در بلغارستان موج دیگری از همسانسازی آغاز شد و بار دیگر بیشترین فشار بر پماکها وارد آمد که ویژگیهای زبانی و فرهنگی مشترک با بلغارها داشتند
و نتیجه آن موجی دیگر از مهاجرت به ترکیه بود.
ورود
ارتش روسیه به بلغارستان در ۱۳۲۳ش/۱۹۴۴م، الغای پادشاهی و تأسیس جمهوری خلق بلغارستان در ۱۹۴۶م نقطه عطفی در تاریخ پماکها نیز بود. برخلاف انتظار، دولت سوسیالیستی بلغارستان سیاست قومیت واحد بلغار را دوام بخشید و موجی نو از جریان همسانسازی را سامان داد. این دولت که در مرزهای یونان نسبت به وفاداری پماکها تردید داشت، در ۱۳۲۴-۱۳۲۸ش/۱۹۴۵-۱۹۴۹م، برنامهای دامنهدار برای کوچ دادن پماکها به مناطق داخلیتر کشور و جایگزین کردن آنان با بلغارهای مسیحی دنبال میکرد
. مسلمانان بلغار که طی این سالها با سیاست انزوا، خود را با اوضاع و احوال وفق داده بودند، از ۱۹۴۹م مجدداً در بوته توجه قرار گرفتند.
۱۹۴۹-۱۹۵۰م، به جد از پماکها خواسته میشد تا نامهای اسلامی خود را با نامهای بلغاری ـ مسیحی جایگزین سازند.
در پی این سیاست، موج جدیدی از مهاجرت به ترکیه در ۱۳۲۸-۱۳۳۱ش/۱۹۴۹-۱۹۵۲م پای گرفت که از سوی قوه حاکم نیز مخالفتی با آن وجود نداشت.
در فروردین ۱۳۳۵/آوریل۱۹۵۶، در پلنوم حزب کمونیست بلغارستان اعلام شد که ترکها جزء جداییناپذیر ملت بلغارند، اما همانجا پیشبینی شده بود که قومیت ترک باید با قومیت بلغار کاملاً آمیخته شود و نتیجه این تصمیم درباره قومی میانی چون پماک روشن بود.
به عنوان بازخوردی از این موضعگیری، در ۱۳۷۷ش/۱۹۵۸م بوژینف در فرهنگستان علوم بلغارستان، مجموعه مقالاتی را با عنوان درباره اقلیت بلغارهای محمدی در منطقه رودوپ منتشر ساخت که مقالاتی با موضوع نقش پماکها در
جنگ مسلحانه بر ضد فاشیسم، نقش آنان در جریان جنگ جهانی دوم و نقش آنان در حمایت از
حکومت خلقی آشکارا نشان از کوششی داشت که برای همسنگر کردن پماکها با بلغارهای سوسیالیست حاکم به عمل میآمد (سراسر اثر).
سیاستِ همسانسازی در دهه ۱۹۶۰م نیز پیگیری شد
و در دهه ۱۹۷۰م شدت بیشتری یافت. در ۱۳۵۰ش/۱۹۷۱م، کمیته مرکزی حزب کمونیست بلغارستان تصمیم گرفت به منظور دستیابی به اهداف همسانسازی (که به نظر میرسید هنوز تحقق نیافته است) بار دیگر تغییر نام پماکها را با شدت عمل به مرحله اجرا گذارد
. این مصوبه آغاز موج جدید همسانسازیای است که تا ۱۳۵۳ش/۱۹۷۴م ادامه داشت.
در همین دهه است که مسئلهای به عنوان جداییطلبی پماک و پماکستان، به عنوان خطری واقعی یا فرضی در محافل بلغار طرح میشد و موجب نگرانی بود
. به هرحال، نام پماکستان باقی ماند؛ اکنون نیز گاه صرفاً به عنوان نام بوم پماکها در مطبوعات بلغاری به چشم میآید
و گاه به ویژه، در گفتوگوهای ترکی ـ یونانی از آن تندرویهای جدایی طلبانه برداشت میگردد.
آخرین موج همسانسازی در دوره سوسیالیستی، در ۱۳۶۳/۱۳۶۴ش/۱۹۸۴-۱۹۸۵م رخ نموده، و همچنان شاخص آن کوشش در تغییر نام بوده است
کوششی که به نظر میرسد جز نامی دوگانه برای بسیاری از پماکها و جز موج دیگری از مهاجرت به ترکیه تأثیر کارآمدی ننهاده باشد.
با این حال، گاه از پماکهایی که بیشتر نام خود را تغییر داده بودند، خواسته میشد تا بار دیگر نامی برای خود برگزینند، چه، نام انتخابی آنان به اندازه کافی اسلاوی نبوده است.
در ۱۳۶۵ش/۱۹۸۶م، در یک دوره گشایش محدود برای مسلمانان بلغارستان، آنان دارای مرکزی دینی به ریاست مفتی اعظم و ۸ نماینده
مفتی در ۸ استان بلغارستان بودند.
سال ۱۳۶۸ش/۱۹۸۹م برای پماکها سالی پرحادثه بود. در ۲۸مه همین سال، در بلغارستان اعلام شد با مسافرت یا مهاجرتِ هر مسلمانی که مایل باشد به ترکیه برود، موافقت خواهد شد و این آغاز مهاجرتی گسترده برای پماکها بود. گویا حزب کمونیست تنها راهِ مقابله با اصرار پماکها بر هویت خاص را وادار کردن آنان به ترک کشور یافته بود.
با
چرخشی تند در ۲۹ دسامبر همان سال، سران حزب اعلام کردند که وادار ساختن مسلمانان به ترک
دین و انتخاب نام بلغاری اشتباه سیاسی بزرگی بوده است و وعده دادند که آزادیهای بیشتری به مسلمانان داده خواهد شد.
در ۱۳۶۹ش/۱۹۹۰م قانون نامگذاری در بلغارستان تغییر کرد و آزادی نام به مسلمانان داده شد.
با کنار رفتن حزب کمونیست از قدرت، در ۱۹۹۱م قانون اساسی جدید بلغارستان تصویب شد که در آن به مسلمانان آزادی دین داده شد بود و همین امر موجب شد تا گروهی از مهاجران پماک به بلغارستان بازگردند.
پماکها در دور جدید از تاریخ سیاسی بلغارستان، از موقعیت اجتماعی بهتری برخوردارند و به همان اندازه فعالترند.
تاریخ سیاسی ـ اجتماعی پماکهای بیرون از بلغارستان نه به این اندازه پیچیده، و نه به این حد مضبوط گشته است. سیاست همسانسازی در دو کشور یونان و ترکیه نیز درباره پماکها وجود داشته،
اما کوشش برای همسانسازی به دو صورت مختلف انجام گرفته است. در ترکیه عموماً مسئله به شکل نادیده گرفته شدن به عنوان یک اقلیتی قومی و هضم شدن در اکثریت ترک مطرح بوده است
. اِعمال این
سیاست در یونان به صورت قوانین و تدابیر محدودکننده، و گاه همراه با شدت عمل بوده است.
در دو دهه اخیر، یونان نسبت به اقلیت پماک موضعی متفاوت اتخاذ کرده، و کوششهایی در جهت بازشناسی هویت آن، و تا اندازهای مستقل ساختن هویت قومی پماکهای یونان انجام داده است.
الکساندر پوپوویچ وضعیت مسلمانان یونان و بلغارستان را بهطور کلی به دو گونه متفاوت از افول تحلیل کرده، و پماکها را در این دو کشور، کمابیش، هم سرنوشتِ دیگر مسلمانان آن دو کشور دانسته است.
در این قسمت به مسئله هویت، نقش
دین و
زبان، شاخصهای هویت پماک،
اسلام و آموزش دینی،
تصوف و طریقتها، زبان پماکها، گویش، ادبیات و
هنر و دیگر شاخصهای مردمشناختی اشاره میشود.
تا اواخر
سده ۱۹م، بلغارهای مسلمان (یا پماکها به معنای اعم) همچون بسیاری از اقوام مسلمان دیگر
بالکان (اعم از اسلاو و غیر اسلاو) در بوم خود میزیستند، بدون آنکه نگران تمایزهای خود از دیگران باشند.
در دوره حاکمیت عثمانی، مسلمانان بالکان جمعیتی واحد را تشکیل میدادند که تمایزهای تباری در آن کماهمیت بود و پماکها در کنار ترکها، آلبانیاییها، بوشنیاکها، صربهای مسلمان و کولیها بخشی از این جمعیت بودند.
اما از اواخر سده ۱۹م، اوضاع بالکان به گونهای دگرگون شد که مسئله هویت پماک را برای خود آنها، و به خصوص دیگران مهم ساخت؛ هرچند که بازماندهای از پیوستگی پیشین تا امروز نیز برجای مانده است.
در اواخر سده ۱۹م، برای بلغارها وجود گروهی از قومیت خود که دین دشمنان آنان را داشته باشند، قابل تحمل نبود و این آغاز موضوع بلغارهای مسلمان به عنوان مسئلهای برای بلغارها بود
در دیگر سو، عثمانیها نیز تصمیم گرفتند که پماکها و به طورکلی بلغارهای مسلمان را به عنوان بلغار نشناسند. بدینسان، قابل درک است که چگونه
سلطان عبدالحمید عثمانی در یادداشتهایی که در همین سالها نگاشته است، بلغارستان را به عنوان دشمن اصلی عثمانی در بالکان میشناسد، بدون آنکه نیازی ببیند تا بلغارهای مسلمان را از این عموم مستثنا کند.
در معاهدات بین دول چون معاهده برلین در ۱۲۹۳ق/۱۸۷۶م،
و در تعیین مرزهای عثمانی با بلغارستان نیمه مستقل
نیز با وجود اقتضای موضوع، سخنی از پماکها یا بلغارهای مسلمان در بین نیست.
از سوی دیگر، قابل درک است که چرا هم برای بلغارها و هم برای عثمانیها مطلوب بود که پماکها نخست دیده نشوند و در ثانی، به جای آنکه نام شبههانگیز بلغار داشته باشند، از نام مستقل پماک بهره گیرند؛ این خواستی بود که میتوانست مورد استقبال پماکها نیز واقع گردد و هویت مستقل آنان را تقویت کند. در واقع باید گفت ایجاد ملیت بلغار در گام نخست، و توافق ضمنی دو قدرت منطقه بر متمایز بود بلغارهای مسلمان، اوضاع را به سمت تقویت هویت قومی پماک و هم تعمیم آن سوق داده است (برای تعمیم نام پماک به همه بلغارهای مسلمان به آغاز همین مقاله مراجعه شود).
درباره پماکها دو ویژگی مسلم است، نخست آنکه از نظر دین مسلماناند و دیگر آنکه از نظر زبان به زبانی اسلاوی سخن میگویند.
اما اینکه اساساً هویت آنان برپایه صورتبندیای مرکب از این دو ویژگی تعریف شود و اینکه در این صورتبندی کدام یک از دو ویژگی اولیه تلقی گردند، زمینه تفاوتها را پدید آورده است.
در زمینه نقش این صورتبندی باید توجه داشت که به خصوص درباره قومیتهای بالکان، پژوهشگران بر معرفی چند بعدی، با تکیه بر مشخصههایی از
دین و
زبان تکیه داشتهاند، با وجود اینکه گاه سادهاندیشی حاکم بر این طبقهبندیها به
نقد کشیده شده است.
درباره دو نوع صورتبندی، فرهنگنامههای مربوط به اواخر سده ۱۹م بسیار گویا هستند.
شمسالدین سامی در قاموس ترکی، پماکها را جماعت مسلمانی میداند که به زبان بلغاری تکلم میکنند.
در حالی که در دائرةالمعارف بروکهاوس روسی اواخر دورۀ تزاری، آنان بلغارهایی دانسته شدهاند که پیرو دین محمدند.
در معاهدات بین عثمانی/
ترکیه و دول
مسیحی در اواخر سده ۱۹ و اوایل سده ۲۰م، چون پیمان برلین (۱۲۹۳ق/۱۸۷۶م) و پیمان لوزان (۱۳۴۲ق/۱۹۲۴م) پماکها جدا از مسلمانان دیده نشدهاند.
از آنجا که در میان قومیتهای غالب در بالکان، شاخص
اسلام قومیت ترک، و شاخص زبانی که بتوان پماکی را بدان متعلق دانست، زبان قوم بلغار بوده است، گفته میشود پماکها با بلغارها در زبان (و حتیٰ گاه نژاد) و با ترکها در دین احساس همبستگی داشتهاند و هویت پماکها همواره امری میان این دو بوده است.
در برخورد با قومیت بلغار، این احساس وجود دارد که دین اسلام تنها ممیزه مهم پماک نسبت به بلغارهاست
و از همین روست که در بحث از بلغارها گاه بلغارهای مسلمان در کنار بلغارهای
کاتولیک به عنوان دو اقلیت در عرض اکثریت
ارتدُکس مطرح میگردند.
گاه از سوی پماکها بر این نکته تأکید شده است که آنان بلغار مسلماناند و نه قومی دیگر.
شاید گویاترین تعبیر در این باره آن باشد که برای پماکها، پماک یعنی مسلمان، و برای بلغارها، پماک به معنی قومی خاص است.
بر پایه گزارشهای رسیده از اوایل سده ۲۰ و ۲۱م، پماکها بیشتر در مجامع بسته، از زبان خود استفاده میکنند و به عنوان تابعی از همین ویژگی، اصرار بر تکلم به این زبان بیشتر از جانب مردان بوده است.
به هر روی، گفته میشود: تحت تأثیر وسایط ارتباط جمعی و آموزش مدارس، زبان بلغارهای مسلمان که در
بلغارستان زندگی میکنند، روی به سوی یکسانی با بلغاری رسمی نهاده است
درحالی که کوشش میشود زبان پماکهای یونان فاصلههای خود را از بلغاری رسمی حفظ کند. باید توجه داشت که یکسانی یاد شده در بلغارستان نیز ممکن است به همان اندازه که درباره مسلمانان شمال بلغارستان صادق است، درباره پماکهای رودوپ صادق نباشد.
در اهمیت این نکته جای تردید نیست که افتخارات، پیروزی و ناکامیهای مشترک در گذشته، و به دیگر سخن تاریخ مشترک بخش مهمی از هویت یک قوم را تشکیل میدهد. با این حال، به نظر نمیرسد در دریافتِ قومیِ پماکها از خود (تا آن اندازه که در منابع بازتاب یافته است) این پیشینه نقش مهمی را ایفا کرده باشد. در سده ۱۳ق/۱۹م، زمانی که هنوز توجه دیگران چندان به هویت پماکها معطوف نشده بود، کوششهایی محدود از سوی کسانی چون
عثمان نوری افندی (از عالمان دینی پماک در منطقه رودوپ) برای ثبت اطلاعاتی مربوط به انساب بلغاری رودوپ صورت گرفت که چندان به ژرفای گذشته بازنمیگشت.
از اواخر سده ۱۹ ودر سراسر سده ۲۰م، با وجود آنکه قومیتهای مقتدر همسایه کوششهای دامنهداری برای ارائه پیشینهای برای قوم پماک به عمل آوردند، واکنشهای پماکها نسبت به این کوششها بیشتر سلبی بوده است و به بازخوانی تاریخ شفاهی که به صورت
سنتی در میان آنان برجای مانده باشد (هر چند اسطورهای) منجر نشده است.
نگاه تاریخی به اینکه ریشه قوم پماک به کجا باز میگردد، یا اینکه نام پماک از چه ریشهای گرفته شده است، اگرچه میتواند در استواری هویت قومی آنان اثر گذار باشد، اما به هرحال، فقط بخشی از هویت است. به خصوص، باید به این نکته توجه داشت که این نام از قومیتی محدود در منطقه رودوپ، با ویژگیهای خاص، به تمامی مسلمانان بلغار تعمیم یافته است که به طبع برخی از شاخصهای مثبت قومی آنان را نداشتهاند.
پایداری پماکها بر اینکه نه بلغار باشند، نه ترک و نه یونانی، نوعی تعین براساس شاخصهای سلبی را برای هویت قومی آنان پدید آورده است. این تعین تا آنجا که به دیگر بود نسبت به قومیت ترک بازمیگردد، سخن گفتن به زبانی نزدیک به بلغاری رسمی است، تا آنجا که به دیگربود نسبت به قومیت بلغار بازمیگردد، پایبندی به دین اسلام است و تا آنجا که به دیگربود نسبت به قومیت یونانی مربوط میشود، هیچگاه چندان نگران کننده نبوده است. دعاوی مربوط به هویت یونانی برای پماکها، حتیٰ از نظر کسانی که بدانها باور دارند، مربوط به ریشههایی از گذشتههای دور است و به معنای یونانی دانستن فرهنگ کنونی پماکها نیست.
این هویت سلبی پماکها، در طول سده اخیر برای آنان بسیار مخاطرهآمیز بوده است. تغییر
دین به
مسیحیت (که در مواردی رخ داده است
) میتوانست به آنان هویت بلغاری بخشد.
همچنین فراموش کردن زبان پماکی و تکلم به
زبان ترکی میتوانست آنان را به ترکانی تبدیل کند که گویی از آغاز ترک بودهاند
.
شاید برخی ویژگیهای فرهنگی (از آرمانهای مشترک گرفته تا ادبیات شفاهی،
هنر و جز آن) میتوانسته است به عنوان شاخصهای مثبت به کار آید، اما در عمل به این ویژگیها کمتر توجه شده است.
از جمله شاخصهای مثبت که استفاده از آن برای اظهار هویت در زندگی فرهنگی پماکها دیده میشود، دو شاخص نامهای اسلامی و تعلق داشتن به میهن است. در بلغارستان که تمایز نام پماکها از اکثریت بلغار به نحوی تداعی کننده تمایز دینی آنان بود، کوششهای بسیاری برای تغییر نام به عمل آمد و بر پایه قوانین و مصوبات حزبی از انتخاب نامهای اسلامی جلوگیری میشد؛ درحالی که تأکیدهای پیدرپی بر اجرای همسانسازی نام
نشان میدهد که پماکها ضمن مقاومت در برابر این فشارها، نامها را به عنوان نشانی از هویت خود، دستکم به صورت غیر رسمی حفظ کردهاند. بر همین پایه است که پس از تغییر قانون نامگذاری در ۱۹۹۰م، بسیاری از پماکها، نامهای بلغاری را به نامهای اصلی خود بازگردانیدند.
طی سده اخیر، در بلغارستان، استفاده از نامهای اسلامی نقش مهمی در هویت قومی پماک و متمایز کردن آنان از دیگران ایفا کرده است. در ترکیه که نامهای اسلامی کاملاً معمول بود، این نامها نمیتوانست به عنوان شاخص، پماکها را از دیگران متمایز کند؛ در یونان نیز که پماکها را به صورت اقلیت در اقلیت، به عنوان شاخهای از اقلیت مسلمان ترک میشناختند، وضع مشابهی دیده میشد.
قرابتی در دست است که نشان میدهد تکیه بر میهن برای پماکهای یونانی و نیز مهاجران در ترکیه، به عنوان شاخصی مثبت ایفای نقش مضاعف کرده است؛ البته به طبع تعلق به
میهن در میان پماکهای بلغارستان نیز اهمیت داشته است.
در نمونههای نظرسنجی از پماکهای یونان درباره دریافت خود آنان از هویت پماک، چنین موضعی دیده میشود کهما نه ترکیم و نه یونانی، فقط میتوانیم بگوییم که ما از همینجا هستیم، هر که هستیم.
درباره پماکهای ترکیه، میدانیم که آنان به خصوص در نیمه دوم سده ۲۰م، با روحیهای حماسی یاد میهن یا رودینا (Rodina) را زنده نگاه داشته، و با به خاطر سپردنِ نام روستاهایی که از آنجا کوچ کرده بودند، و خاطراتی نوستالژیک از آن سرزمین، حتیٰ ادبیاتی ویژه پدید آوردهاند
آلاغ، سراسر اثر). وجود همین روحیه آرمانی بازگشت به میهن، موجب شده است تا پس از تحولاتِ سیاسیِ دهه ۱۹۹۰م گروهی از مهاجران پماک به بلغارستان بازگردند.
درباره دین پماکها در پیش از اسلام، اطلاعات روشنی در دست نیست.
میدانیم که مناطق صعبالعبورِ بلغارستان مراکز اصلی دعوت
مسیحیت بوگومیل بوده است
؛ از این رو، دور نیست که پماکها نیز پیش از پذیرش اسلام، نه
مسیحی ارتدکس، که بوگومیل بوده باشند.
میدانیم که بوگومیلهای
بالکان (هم به دلیلِ نزدیکی در برخی آموزهها و هم به سبب فشاری که برای کاتولیک کردن آنان وجود داشت) در پذیرش اسلام پیشگام بودهاند.
این احتمال، پاسخ پرسشِ محققانی است که با مبنا نهادنِ اجباری بودن اسلام پماکها، از میزان پایبندی آنان به اسلام دچار شگفتی شدهاند.
در حالی که برخی همچنان بر این امر پای میفشارند که اسلام با ورود
عثمانیان به این منطقه آمده است،
اما اکنون شواهدی وجود دارد که برپایه آنها میتوان پذیرفت اسلام پیش از ورود عثمانیان به این منطقه راه یافته بوده، و پماکها را به خوبی جذب کرده بوده است. چنین مینماید که طریقتهای
صوفیه، به خصوص
بکتاشیه در گسترش دادنِ اسلام در میان پماکها نقش پیشگام را ایفا کردهاند.
گفته شده است که پماکها با وجود قرنها پذیرش اسلام، هنوز برخی از رسوم گذشته مسیحی را نگاه داشتهاند
و به عنوان نمونه، به طور مبهم از برخی آیینهای مردمی یاد شده که در آنها پماکها ارتباط خود را با جشنهای آیینی کلیسای پراوسلاو (ارتدُکس اسلاوی) حفظ کردهاند.
همچنین گفته شده که درخواستِ آنان از
خداوند برای محافظتشان در برابر نیروهای ناپاک از ویژگیهای پیش از اسلامی آنان است.
از دیگر موارد، رواج برخی افسانههای دینی پیش از مسیحی، مانند افسانه کُلیاد میان پماکهاست
آنچه در منابع غربی درباره پایبندی پماکها به تکهمسری آمده، و گونهای دورشدن از آموزههای اسلامی تلقی گشته
، امری آشنا در میان بسیاری از ملل
مسلمان است. به هر روی، پایبندی پماکها به
اسلام در طولِ چند سده، برای ناظران خارجی جالب توجه بوده است.
مسلمانان بلغارستان دارای مراکز فرهنگی نهادینه شده و فعالی بودهاند که در بومی سازی و ژرفابخشی به فرهنگ اسلامی در منطقه بسیار کارآمد بوده است. از قدیمترین مراکز فرهنگی مسلمانان بلغار، مدارس عالی است که توسط
محمدپاشا، صدراعظم عثمانی در اواسط سده ۹ق/۱۵م در صوفیه، و توسط
ابراهیم پاشا در نیمه اخیر سده ۱۰ق/۱۶م در رازگراد تأسیس شده است. این مدارس از نظم آموزشی ویژهای برخوردار بوده است و شماری از عالمانِ بنام دوره عثمانی چون
محییالدین ابن نجار،
مولیٰ محمد بزنزاده و
مولیٰ احمد حسامزاده در آنها تدریس کردهاند
مدارس عالی دیگر نیز در شمال بلغارستان وجود داشته است؛ از جمله مدرسه سیاوشپاشا که ظاهراً در اواخر قرن ۱۱ق/۱۷م تأسیس شده، و دستکم تا اواخر قرن ۱۲ق/۱۸م همچنان فعال بوده است.
مدرسهای نیز در پلون وجودداشته که از استادان آن مولیٰ محمد محییالدین کوچک شناخته شده است.
مسلمانان بلغارستان دارای کتابخانههای مهمی نیز بودهاند. در این میان، نخست باید از کتابخانه پاسبان اوغلو (پازواند اوغلو) در ویدین یاد کرد که در نیمه اخیر سده ۱۲ق/۱۸م تأسیس شده، و در طول سده ۱۳ق/۱۹م به فعالیت خود ادامه داده است.
کتابخانه دیگری نیز در شهر ساموکوف (صمافو) وجود داشته که در سده ۱۳ق/۱۹م فعال بوده، و بعدها بخش مهمی از کتابهای هر دو به کتابخانه ملی صوفیه انتقال یافته است.
گفتنی است که ساموکوف یکی از مراکز
استنساخ کتب اسلامی در بلغارستان نیز بوده،
و برای حمایت از خوانش کتب اسلامی در این شهر، برخی کتابها برای خوانده شدن تنها در ساموکوف
وقف شده است.
کتابخانههای دیگری نیز در پلودیف، وارنا، شومن، ولیکو تارنوو، ویدین و وراتسا وجود داشته که تا سده ۱۴ق/۲۰م محفوظ مانده است.
در سدههای ۱۰-۱۲ق/۱۶-۱۸م، اطلاعات گستردهای درباره قاضیان و مفتیانی در دست است که از سوی دولت مرکزی عثمانی به مراکز اصلی
بلغارستان چون صوفیه، پلون؛ رازگراد و لوچ فرستاده میشدهاند و به طبع افزون بر فعالیتهای رسمی، به این امر آموزش و
تعلیم نیز میپرداختهاند.
از عالمانِ بومی برخاسته از جمعیت مسلمان بلغارستان، میتوان اینان را نام برد:
مولیٰ رمضان ناظرزاده اهل صوفیه (د ۹۸۴ق/۱۵۷۶م)،
مولیٰ عبدالله ابریز اهل شدمن (د۱۰۷۱ق/۱۶۶۱م)،
مولیٰ ابراهیم افندی اهل صوفیه (د ۱۰۸۱ق/۱۶۷۰م)
احمد نظیف صماقوی اهل ساماکوف که مدتی قضای
طرابلس لیبی را برعهده داشته است،
نیازی رومی اهل مؤمن (د ح۱۲۷۵ق/۱۸۵۹م)،
سلیمان دری منجم اهل شومن (د ح۱۲۷۷ق/۱۸۶۰م)
و
احمد جودت پاشا وزیر و دانشمند اهل لوچ (د ۱۳۱۲ق/۱۸۹۴م).
درباره منطقه رودوپ نیز، اولیا چلبی که در سده ۱۱ق/۱۷م از بخشهای مختلف آن منطقه دیدن کرده، در مراکز مدنی چون پِتْریچ، مِلْنیک و وِتْرِن از وجود مساجد، مدارس عمومی و حتیٰ مدارس علوم دینی یاد کرده است،
در گزارشهای پراکنده، اما همسو تأیید میشود که تا اواسط سده ۲۰م، آموزش
زبان عربی و
زبان فارسی و نیز آموزشهای عمومی و تخصصی دینی چون
قرائت قرآن،
حدیث،
تفسیر،
فقه و
عقاید در منطقه رایج و پر رونق بوده است.
افزون بر گزارشهای مربوط به آموزش زبان فارسی، وجودِ شاعرانی که به فارسی
شعر میسرودهاند، و علاقه گستردهای که به زبان و ادبیات فارسی در مراکز فرهنگی بلغارستان وجود داشته است،
یادداشتهای موجود بر برخی از نسخ خطی، نشان از آن دارد که ارتباطی مستمر میان حوزههای فرهنگی
ایران و بلغارستان وجود داشته، و نسخی کتابت شده توسط دانشوران ایرانی در سده ۱۱و۱۲ق/۱۷و۱۸م، به بلغارستان برده شده است.
وصفی که در ۱۲۹۵ق/۱۸۷۸م درباره وضعیتِ اسلام در بلغارستان از زبان مدحتپاشا منتشر شده، به روشنی حکایت از آن دارد که اسلام ریشه عمیقی در بلغارستان داشته است. وی میکوشد تا نشان دهد بلغارهای مسلمان نه مهاجرانی از سرزمینهای دیگر، که پذیرندگان اسلام از میان اسلاوها و از خویشاوندان نزدیک بلغارها مسیحی مانده بودهاند.
در گزارشها، همچنین به رونق مساجد، حضور امامهای جماعت، مؤذنها و نیز به مدارس اسلامی اشاره شده است.
در ۱۳۳۵-۱۳۴۴ش/۱۹۵۶-۱۹۶۵م، نهادهای اسلامی پِماکها تعطیل شد و تعلیمات و آیینهای دینی با محدودیت روبهرو گشت.
با توجه به نفوذ فراوان طریقههای صوفیه در بالکان، مسئله حضور طریقهها در بوم پماکها نیز درخور توجه است. درباره رودوپ همچنان باید از اولیا چلبی آغاز کرد که از وجود یک تکیه فقرا در پتریچ،
یک خانقاه در وترن،
دو زاویه و یک تکیه در بخش مسلماننشین استانیماکا،
تکیه فقرا و زیارتگاه عثمانبابا در دره معدن در فاصلهای در شرق استانیماکا
و تکیه علیبابا و مقبره او باز دورتر به سمت شرق
یاد کرده است.
از جمله تربتهای شیوخ صوفیه در رودوپ که به خصوص زنان به
زیارت آن میروند. تربت قراجهاحمد و قراجهعایشه در محلی به نام شاهین است
.
شاید محلی که بوئه با عنوان ماکاموت در حومه اسمولیان معرفی میکند،
نیز مقام یکی از شیوخ بوده باشد. وی همچنین از جایی به نام کوجایایلا در شرق اسمولیان یاد میکند
که ظاهراً منسوب به خواجهای بوده است. در فرهنگ پماکها نیز نشانههایی از رسوم صوفیه دیده میشود؛ به عنوان نمونه کاربردِ صورت شکسته الله قبول اِتسین (خدا قبول کند) به معنای متشکرم در تداول پماکی
ظاهراً بازماندهای از یک ادب صوفیانه است.
در میان مسلمانان
بلغارستان، دستکم از نفوذ دو
طریقه بکتاشیه و
خلوتیه اطلاعاتی برجای مانده است؛ حوزه نفوذ بکتاشیه در منطقه رودوپ، و حوزه نفوذ خلوتیه در مراکز مسلماننشین شمال بلغارستان بوده است.
همچون تمامی تاریخ متقدم بکتاشه، بخش متقدم از تاریخ حضور بکتاشیان در بلغارستان نیز آمیخته با افسانه است. به عنوان قدیمترین اطلاع، اولیا چلبی در
وصف منطقه رودوپ، از فردی به نام عثمانبابا، با عنوان
خلیفه حاجیبکتاش، بنیانگذار بکتاشیه در قرن ۷ق/۱۳م، و علیبابا خلیفه او یاد کرده که مدتها به دعوت و
تبلیغ طریقت خود در این منطقه اشتغال داشتهاند و مقبره آنان زیارتگاه مردم بوده است.
با تکیه بر بن مایه این داستان، میتوان گفت مروجان بکتاشیه در اواخر سده ۷ و اوایل سده ۸ق، در این منطقه به تبلیغ اشتغال داشتهاند.
اطلاع بعدی درباره بالیم سلطان
(د۹۲۲ق/۱۵۱۶م)، تدوینکننده تعالیم بکتاشیه و دومین شخصیت مهم در این طریقه پس از بنیانگذاران آن است. در روایات بکتاشیان آمده که پدر وی، مرسلبابا از مروجان بکتاشیه و مادرش شاهزادهای بلغار بوده است.
بنمایه این داستان نیز حکایت از آن دارد که ترویج طریقت بکتاشی در منطقه پماکها تا اواخر سده ۹ق/۱۵م، همچنان دوام داشته، و محیط فرهنگی پماکها در جریان عمومی طریقت بکتاشیه، فراتر از بلغارستان تأثیرگذار بوده است.
زنگینیس۴۴ در کتابی که با عنوان بکتاشیه در تراکیای غربی نوشته، تاریخ حضور بکتاشیه در این منطقه و تأثیر آنان در گسترش اسلام را بررسی کرده، و اطلاعاتی درباره تکیهها و تربتهای صوفیه ارائه داده است که تاکنون
زیارت میشوند (مآخذ).
گزارشهایی که از مراکز دوگانه بکتاشیه و نیز
رفاعیه و
قادریه در
مقدونیه و کوزوو خبر دادهاند،
با توجه به رابطه قومی میان پماکها و گورانهای کوزوو، احتمالاً نشان از نوعی پیوستگی میان این دو کانون
تصوف بالکان است و چه بسا مقصود از مقدونیه نیز (کلاً یا جزئاً) بوم پماک بوده است.
در شمال بلغارستان، به خصوص در شومن حضور برخی از شیوخ بومی صوفیه، چون عثمان افندی آت بازاری (د ۱۱۰۲ق/۱۶۹۱م)،
شیخ مصطفیٰ اوطه باشی (د ح۱۱۱۵ق/۱۷۰۳م)
و فنایی شاعر (د ۱۱۱۵ق/۱۷۰۳م)
(هر سه از خلوتیه) نشان از گستره تعالیم خلوتی در این شهر و توفیق آن در جهت فرهنگسازی دارد
.
شاخصترین فعالان صوفیه در دیگر شهرها چون صوفیه و لوچ مهاجران مقیماند؛ از آن دست میتوان به بالی افندی (د پس از ۹۵۰ق/۱۵۴۳م) اشاره کرد که اصلاً اهل استرومجه مقدونیه است.
سیدمحمد قونوی (د۱۱۱۸ق/۱۷۰۶م) که از شرق آناتولی به بلغارستان کوچید و در لوچ اقامت گزید، به طریقه خلوتیه تعلق داشت.
تا اواسط سده ۲۰م، همچنان تصوف در میان پماکها حضور جدی داشته اشت؛ شیشکوف از حضور خواجههای ترک در منطقه و تعالیم صوفیانه آنان یاد کرده است.
برخی را گمان برآن است که فعالیت آنان در ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م به دنبال تصمیمات دولتی کاملاً متوقف شده است.
با این حال، در گزارشهایی پس از آن نیز از حضور صوفیان بکتاشی به صورت نظام یافته در آیینهای منطقه سخن آمده است
گفته میشود که مجالس آنان پنهانی تشکیل میگردد و در زندگی روزمره خود را
سنی معرفی میکنند.
اطلاعاتی نیز درباره حضور اخیها در بومپماک وجود دارد که با توجه به ارتباط فرهنگی اخیها با بکتاشیان،
درخور توجه است. پیشتر گفته شد که برخی اشتقاق نام آگاریان/اخریان برای پماکها را از صورت جمع واژه اخی دانستهاند. اما فارغ از این نام، برخی نشانها از آموزههای اخیها در فرهنگ پماکی پیجویی شده است
از جمله در سرودهای
سنتی از پماکها، بارها از کلمه یوناک، به معنای جوانمرد (در اصلِ واژه جوان)، سخن آمده، و یوناک با پماک همسنگ شده است
میدانیم که اخیها پیرو آیین جوانمردی بودهاند.
همسانانگاری دیگران با خود، و تأکید بر اینکه داشتن از نداشتن فاصله کمی دارد، در ضربالمثلهای پماکی نیز شاید به خاستگاه فتوت بازگردد
.
با توجه به محور بودن شخصیت
حضرت علی (علیهالسلام) نزد بکتاشیه، قرینهای دیگر بر تأثیر آنان در فرهنگ پماک وجود ضربالمثلهایی است که گاه به نظر میرسد ترجمه برخی سخنان کوتاه آن حضرت بوده باشد؛ از جمله: کسی که سخنش را نشنوند، چگونه فرمان راند؟
یا شکیبایی کن تا دانشآموزی
.
در معرفی زبانی که پماکها بدان سخن میگویند، مشکل همیشگی مرزهای زبان و گویش وجوددارد. پماکی (چه گویش و چه زبان) همچون بلغاری رسمی، به گروه اسلاوی جنوبی از شاخه زبانهای اسلاوی در خانواده
هند و اروپایی مربوط میشود. زبان مادر آن و دیگر زبانهای گروه اسلاوی جنوبی، اسلاوی کهن کلیسایی، تنها زبان اسلاوی در سدههای میانه است که ادبیات شکوفایی داشته است.
از اواخر سده ۱۹م که سخن از پماکها به میان آمده، عموماً زبان آنان بدون توضیحی، زبان بلغاری شمرده شده است. چنین موضعی نه تنها در منابع بلغاری، که در منابع ترکی نیز دیده میشود. این گرایش که پماکی به عنوان زبانی مستقل مطرح گردد، تنها در دو دهه اخیر در محافل یونان به چشم میآید. به عنوان نمونه باید از کاراخوتزا یاد کرد که در ۱۴۱۶ق/۱۹۹۵م، یک فرهنگ پماکی ـ یونانی (مآخذ) و نیز یک دستور زبان پماکی منتشر کرده است.
گروهی از پژوهشگران، نویسندگان بلغار را از این جهت نقد کردهاند که ارزش زبان پماکها را در حد گویشی از زبان بلغاری فرو کاستهاند
در حالی که جریان مستقل انگاشتن زبان پماکها با مخالفت سخت بلغارها و حتیٰ دیگر اسلاوها روبهرو شده، و در موارد ضرورت، از آن با تعبیر زبان به اصطلاح پماکی یاد شده است.
بلغارها همچنین نگران این نکتهاند که مستقل پذیرفته شدن زبان پماکها، بدون آنکه زبان ادبی بلغاری پایه آن قرار گیرد، آن را از زبان مادر خود خواهد گسست.
در استونی راهی میانه اتخاذ شده است؛ دولیچنکو در کتابی که درباره زبانهای ادبی اسلاوی منتشر ساخته، پماکی را نیز مورد نظر قرار داده، و در طبقهبندی، آن را به عنوان یک خُردهزبان در شمار گروه خردزبانهای حاشیهای ـ جزیرهای اسلاوی جای داده است. مهمتر آنکه در اثر او پماکی به میان زبانهای ادبی راه یافته است.
مطالعه دیگری نیز زیرنظر اکوکی در آلمان درباره زبان پماکها انجام گرفته است.
درباره واژگان پماکی، این دیدگاه
شهرت دارد که این زبان وام واژههای بسیاری از ترکی گرفته است، اما گاه نیز براین نکته تأکید میشود که وامگیریهایی از یونانی نیز وجود دارد.
فارغ از ارزیابی کمّی میزان این تأثیرات، آنچه بیشتر اهمیت دارد، گونهشناسی و ردهبندی این وامگیریهاست. در کنار واژههای کشوری، برخی از واژههای وام گرفته، مربوط به مفاهیمی است که زاییده عصر جدید است، مانند گیزلوکی، برای عینک که به سبک زبانهای اسلاوی با پسوند جمع همراه گشته است.
مطالعه برخی از وامگیریها نشان میدهد که این انتقال گاه از طریق دریافتهای عامیانه صورت گرفته است؛ دریافتهایی که یا ناشی از نوعی دگرفهمی بوده، مانند قباحت به معنای
گناه و بزه، قاتللیک، به معنای عام
جنایت؛ یا از گزینهای محاورهای در ترکی ناشی شده است، مانند ماستارلیک، به معنای
هنر. به اینها باید واژههایی را افزود که
لفظ ترکی یا
عربی ـ
فارسی ترکی شده در اوضاع و احوال بومی رودوپ معنای جدید یافته است؛ از جمله کاهش معنایی بایر به معنای جنگل، و نقل معنایی افشار از نام خاص به معنای شبان.
در پماکی شمار بسیاری از افعال با ریشه ترکی دیده میشود که با صورتبندی خاصی به مصدرهای منحوت (جعلی) تبدیل شدهاند، مثل اسم مصدرهای ترکی پایان یافته به ـ ما/مه که پسوند آنها تبدیل به ـ مُوام شده است، مانند گزموام و ترزیموام به معنای سفر کردن و ترجمه کردن؛ یا افعال گذشته ترکی با پسوند ـ ساوام، مانند بویورلادیساوام و کازاندیساوام، به معنای فراخواندن و مالک شدن.
آشکار است که حجم وسیعی از واژههای عربی و فارسی از طریق ترکی وارد پماکی شده است، مانند قیمت و کراء از عربی خوی و کور از فارسی.
برخی از واژههای عربی نیز با معنای تغییر یافته ترکی وارد پماکی شدهاند، مانند قضاء، به معنای تصادف.
سرانجام باید از واژههایی یاد کرد که با وجود ظاهر اسلاوی، در معنا تحت تأثیر واژهای ترکی یا فارسی قرار گرفته است. به عنوان نمونه باید به واژه رابوتا اشاره کرد که در بلغاری و دیگر زبانهای اسلاوی به معنای کار (همراه با کوشش و زحمت) است، در حالی که در پماکی تحتتأثیر واژه ایش ترکی، توسعه معنای یافته، و مثلاً توانسته در زبانزد این چه کاری است!
به کار رود.
درباره پماکی این نکته نیز شهرت دارد که نسبت به بلغاری رسمی نابتر و کهنتر است و واژههای قدیم اسلاوی در آن یافت میشود.
این کهنگی غالباً بدان معناست که واژه پماکی، با معنای کهنی به کار میرود که در زبانهای کنونی اسلاوی وانهاده شده است؛ مانند مصدر مِرِم (شمردن) که در برخی زبانهای هند و اروپایی، از جمله زبانهای ایرانی، چون فارسی معنای شمردن آن برجای مانده است، اما در عموم زبانهای اسلاوی و از جمله بلغاری رسمی، به معنای اندازه گرفتن محدود شده است
یا مانند واژه پیله، به معنای پرنده که در بلغاری و عموم زبانهای کنونی اسلاوی دچار کاهش معنایی شده است و به معنای جوجه به کار میرود
نمونه دیگر، کاربرد کنیگا برای کاغذ است که کهنتر از کاربرد آن برای کتاب در زبانهای کنونی اسلاوی است.
برخلاف نمونههای یاد شده از کهنگرایی، گاه جدا شدن پماکی از دیگر زبانهای اسلاوی به سبب ساختی جدید رخ داده در پماکی است. به عنوان نمونهای از ساخت جدید از منظر سازهشناسی(morphology)، میتوان به مصدر مرِلِم، به معنای کشتن اشاره کرد که از ریشه اسلاوی کهن mrěti گرفته شده است
در حالی که واژه معادل کشتن در عموم زبانهای اسلاوی و از جمله بلغاری mrélem است که از ریشه دیگری ساخته میشود.
به عنوان ساختی جدید از منظر معناشناسی، میتوان از مصدر موچِم یاد کرد که گونههای آن در عموم زبانهای اسلاوی به معنای توانستن است و در پماکی به معنای کوشیدن به کار میرود.
ساخت واژههای مربوط به شمال و جنوب درباره بوم اصلی پماک کاملاً گویاست و نشان میدهد که مسکن آنان کوهستانی شرقی ـ غربی بوده که آنان در دامنه جنوبی آن میزیستهاند. واژه گُرنیک، به معنای شمال از گوره به معنای کوه، و دُلنیک، به معنای جنوب از دُل به معنای دره گرفته شده است. به کار گرفتن استرانا، به معنای سینهکش و دامنه و نه سرزمین، ناحیه یا
کشور نیز، از آن روست که بوم پماکها بر دامنه کوه واقع شده، و یک جابهجایی معنایی صورت گرفته است.
در برخی موارد واژهای وام گرفته به سبب نبودِ پیشینه ضبط، به صورتی محرّف و آشنایی زدایی شده ضبط گردیده است. مانند هورگونتسکو، به معنای روزانه، از هرگونکو ترکی، و کومپیر، به معنای سیبزمینی که ظاهراً صورت محرّف پومدوتر فرانسه است.
در مقایسه واژهها با شکل بلغاری یا ترکی، دربسیاری ازموارد واج ه و ی از آغاز کلمه حذف میشود، مانند آفتا (هفته)، اوباف (خوب)، آبانجی (بیگانه) و آزبک (زبان). مورد نادری همچون هیلاچ (مداوا) با ه ی افزوده، باید متأثر از یک گویش عامیانه ترکی باشد.
گفته میشود: پماکی خود دارای گویشهایی است که از جمله آنها میتوان به گویش لوچ در شمال بلغارستان، و گویش کاترانجی (ظاهراً منسوب به قطران) در رودوپ اشاره کرد. سخن گویان گویش اخیر تمایز خود از دیگر پماکها را حفظ میکنند و در اختلاط با آنان محدودیت قائلاند
.
زبانزدهای پماک هنوز گردآوری نشده است، اما در اندک نمونههای ضبط شده میتوان نمونههایی قابل مقایسه با ترکی و حتیٰ فارسی یافت. به عنوان نمونه در تعبیر از ابتلا به سرماخوردگی، پماکی از زبانهای اسلاوی فاصله گرفته، و همچون ترکی صورتبندی سرما گرفتن را برگزیده است. زبانزد فارسی کارد به استخوان رسیده است نیز از فارسی به پماکی راه یافته است و با همین ترکیب معنایی به کار میرود
.
در مواردی که نشان انتقال از فارسی به پماکی در ترکی دیده نمیشود، به نظر میرسد که افزون بر ارتباط فرهنگی میان ایران و
بلغارستان در جابهجایی افراد، رواج متون ادبی فارسی در میان پماکها از مؤثرترین عوامل در این انتقال بوده است.
استفاده از پایه
خط عربی برای نوشتن زبان بومی در
بالکان، در سدههای پیشین میان آلبانیاییها، بوسنیاییها و صربها متداول بوده است.
انتظار میرود برای زبان بلغاری نیز به کار رفته باشد. به هر روی، در بلغارستان الفبایی با پایه سیریلی، و در یونان الفبایی با پایه یونانی برای نوشتن این زبان به کار میرود. همچنین در یونان الفبایی جدید برپایه لاتین، اما نه همسان با الفبای ترکی برای پماکی ایجاد شده است.
ادبیات به معنای ادبیات مکتوب هنوز در میان پماکها صورت استواری به خود نگرفته است و مطبوعات (اعم از کتاب و نشریه) در سطح بسیار محدودی وجود دارد.
یک نشریه ماهانه به نام کوموتینی به پماکی و به خط یونانی در یونان منتشر میشود.
با این وصف، ادبیات شفاهی درخور توجهی درمیان پماکها برجای مانده است که همچون زبان آنان، دارای نوعی کهنگی است و گستره قابل توجهی از بنمایههای ادبی اعصار گذشته را در بردارد.
بوئه در اواسط سده ۱۹م، به هنگام توضیح در وجه تسمیه قیزدربند در رودوپ، ضمن اشاره به اینکه خرابههای یک قصر کهن را در آن منطقه دیده بود، به روایات محلی در این باره اشارهای گذرا و مبهم کرده است، مبنی بر اینکه چگونه دختری خود را از صخرهای بلند پرتاب کرده، و این قصر، برای بزرگداشت او برپا شده است.
باید توجه داشت که بخش محدودی از این ادبیات شفاهی تاکنون گزارش شده، و انتشار یافته است، اما از اواخر سده ۱۳ق/۱۹م، به ادبیات شفاهی پماک به مثابه سرچشمهای برای دستیابی به اساطیر کهن اسلاوی نگریسته میشده است. این نگرش، در اواخر آن سده که به سبب شکلگیری ملیتهای اسلاو اهمیتی ویژه مییافت، چالشی را پدید آورده بود.
در ۱۲۹۱ق/۱۸۷۴م، استفان وِرکویچ،
کشیش سابق در بلگراد کتابی را با عنوان ودای اسلاوی(Veda Slavena) منتشر ساخت که به وضوح متأثر از کشفیات هندشناسی درباره آیین وداها و مطالعات دینپژوهان تطبیقی درباره ارتباط میان ادیان هند و اروپاییان بود. ودای اسلاوی در واقع مجموعهای از سرودهها بود که ادعا میشد از پماکها شنیده شده است. مضمون این سرودهها را موضوعاتی چون داستان مهاجرت به
کشور، داستان کشف ذرت، کشف
شراب، ساخته شدن نوشتار، افسانه خدایانی با نامهای همسان با خدایان هندی و افسانه اُرفه تشکیل میداد.
این کتاب در همان سالها از سوی کسانی چون خودْزْکو، دُزُن و گیتلر در فرانسه و چک به دیده تأیید نگریسته شد و درباره آن نظریاتی شکل گرفت، مبنی بر اینکه پماکها از بازماندگان تراکیاییان باستاناند. اما ییرچک که در همان زمان، تحقیقاتی میدانی در میان پماکها انجام داده بود، اصالت این سرودهها را رد میکرد. همین دیدگاه در سالهای بعد بر اسلاوشناسان غالب بود
، اگر چه همواره دیدگاه ورکویچ نیز هوادارانی داشت و تاکنون کسانی به دنبال ارائه نمونههایی بیشتر بودهاند
.
فارغ از چالش یاد شده، در ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م کانچوف در پژوهشی که درباره مردمنگاری و جمعیتنگاری مقدونیه انجام داده
، نمونهای از ادبیات کهن پماک را ضبط کرده است
.
در ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م، گردآورندگان گزارش کمیسیون بینالمللی کارنگی نیز براین نکته تأکید کردهاند که در میان پماکها سرودههایی رواج داشته است و آنان به حفظ و خواندن آن سرودهها پایبند بودهاند.
در ۱۳۱۵ش/۱۹۳۶م، آنگلوف و واکارلسکی حجم قابل ملاحظهای از میراث شعری پماک را در مجموعه سرودههای مردمی بلغارستان منتشر ساختند (مآخذ).
در سالهای اخیر بار دیگر سرودهها و داستانهای پماکی مورد توجه قرار گرفته است. از جمله باید از پژوهش واروونیس یاد کرد که به یک رشته تحقیق میدانی در منطقه کسانته، در بخش یونانی رودوپ دست زده، و نمونههایی از سرودههای فولکلوریک پماک را گرد آورده، و در ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م منتشر ساخته است
. اخیراً نیز دولیچنکو در مجموعه خود با عنوان زبانهای ادبی اسلاوی، در بخش مربوط به پماکی نمونههایی کوتاه از ادبیات پماکی را برگزیده، و به زبان اصلی در ۲۰۰۴م به چاپ رسانده است (مآخذ).
از میان داستانهایی که تاکنون در میان پماکها برجای مانده، نمونهای جالب داستان انگشتری جادویی است که از جهات بسیار (از جمله نقش مایه درخت سیب زرین) با داستان پرنده زرین برادران گریم همسانی دارد.
مارازف نقش مایه اژدهای آب و دختری را که برای او
قربانی میشود، مورد توجه قرار داده، و بازگشت آن را به اسطورههای باستانی تراکیا دانسته است
بر هر روی، هر دو نقش مایه در افسانههای اسلاوی پیشینه دارد و توسط پروپ به عنوان بازتابی از فرهنگ کشاورزی تحلیل شده است.
نقشمایههایی مانند پرنده بزرگِ یاریرسان و انگشتری جادویی، داستان را به اساطیر
ایران، چون اسطوره سیمرغ و داستان بیژن و منیژه نزدیک ساخته است
.
در زمینه
هنر، پماکها دارای
موسیقی و آوازی
سنتیاند که هنوز در میان آنان حفظ شده است
. همچنین صنایع دستی، از جمله گلیمبافی و پارچهبافی با نقشههای
سنتی خاص در میان آنان رواج دارد.
درباره پماکها به معنای محدود آن، یعنی کوچندگان
مسلمان کوههای رودوپ باید گفت تا حدود سده ۱۱ق/۱۷م، نوع زندگی آنان کوچندگی، و اشتغال اصلیشان شبانی بوده است. از سده یاد شده است که به تدریج کشت
توتون در منطقه رودوپ رواج یافته، و دوام این تحول تا پایان سده ۱۲ق/۱۸م، عموم پماکهای رودوپ را یکجانشین ساخته، و اشتغال آنان را به کشاورزی تغییر داده است.
روحیه حماسی و دلاوری پماکها افزون بر آنکه در ادبیات ایشان بازتاب یافته، در برخی منابع تاریخی نیز نشان داده شده است.
باید افزود که برخی ویژگیهای اجتماعی مانند گرایش به همکاریهای درونی و تأکید بر
ازدواج درونی، جامعه آنان را به صورت جامعهای بسته حفظ کرده است.
در دوره
حکومت سوسیالیستی که بخش وسیعی از روستاییان در بلغارستان به شهرهای صنعتی روی آوردند، چنین گرایشی در میان پماکها کمتر دیده میشد
و منطقه زیست آنان، همچنان برای حفظ خود تا حد ممکن از مظاهر زندگی جدید پرهیز میکرد.
در نظام
سنتی ارتباط زنان با بیگانگان بسیار محسوستر از آنچه در بین عموم مسلمانان وجود دارد، محدود بوده است؛ هم از این روست که حتیٰ در میان گروههایی از پماکها که مردان به ترکی سخن میگفتهاند، زنان عهدهدار حفظ
زبان، ادبیات شفاهی و آداب و رسوم بومی بودهاند.
در منابع، به طور جسته و گریخته به این نکته اشاره میشود که پماکها در آداب و رسوم آشکار از دیگر مسلمانان، از جمله ترکان متمایزند.
دُردویچ، مسافری صرب که در ۱۳۲۳ق/۱۹۰۵م از منطقه پماکها دیدن کرده، گزارش مفصلی درباره آداب و رسوم آنان داده است
اخیراً اسوِتلا گانِوا، فیلمهای مستندی درباره پماکهای
بلغارستان تهیه کرده است.
تسیبیریدو در یک جمعبندی، ویژگیهای اصلی پماکها از نظر مردمشناسی را نظام کشاورزی ـ شبانی،
دین متفاوت با همسایگان، تأکید بر روابط همروستایی و خانوادگی و جایگاه خاص زنان دانسته است.
واروونیس
سنتهای طبی و دامپزشکی نزد پماکها را نیز در مقالهای بررسی کرده است
(۱) آزادی هادی، زبان و ادبیات فارسی در گذر تاریخ بلغارستان و کشورهای بالکان، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۲) آمدی عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم، ۱۳۶۶ش.
(۳) ابن عماد عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۴) ادرنوی احمد، طبقات المفسرین، به کوشش سلیمان بن صالح الخزی، مدینه، ۱۹۹۷م.
(۵) اولیا چلبی، سیاحتنامه، استانبول، ۱۳۱۴-۱۳۴۷ق.
(۶) بغدادی اسماعیل، إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون.
(۷) بغدادی اسماعیل، هدیة العارفین أسماء المؤلفین وآثار المصنفین.
(۸) حسندوست محمدحسن، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، به کوشش بهمن سرکارانی، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۹) درویش عدنان، فهرس المخطوطات العربیة المحفوظة فی دارالکتب الشعبیة کیریل و متیودی فی صوفیة، دمشق، ۱۹۶۹م.
(۱۰) زرکلی خیرالدین، الاعلام.
(۱۱) سامی شمسالدین، قاموس الاعلام، استانبول، ۱۳۰۸ق.
(۱۲) سامی شمسالدین، قاموس ترکی، استانبول، ۱۳۱۷ق.
(۱۳) سرکیس یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیة و المعربة، قاهره، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
(۱۴) شیبی کامل مصطفیٰ، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت، ۱۹۸۲م.
(۱۵) شیخی محمد افندی، وقایع الفضلاء (ذیل الشقائق النعمانیة)، به کوشش عبدالقادر اوجان، استانبول، ۱۹۸۹م.
(۱۶) طاش کوپریزاده احمد، الشقائق النعمانیة، بیروت، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
(۱۷) عبدالحمید عثمانی، مذکراتی السیاسیة، بیروت، ۱۴۰۶.
(۱۸) عزالدین یوسف، مخطوطات عربیة فی مکتبة صوفیا الوطنیة البلغاریة، بغداد، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
(۱۹) عطایی عطاءالله، حدائق الحقائق فی تکملة الشقائق، به کوشش عبدالقادر اوزجان، استانبول، ۱۹۸۹م.
(۲۰) علی بن بالی، العقد المنظوم فی ذکر افاضل الروم، همراه الشقائق النعمانیة (نک: هم ، طاش کوپریزاده).
(۲۱) فرید محمد، تاریخ الدولة العثماینة، به کوشش احسان حقی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
(۲۲) کوپریلی محمدفؤاد، تورک ادیباننده ایلک متصوفلر، استانبول، ۱۹۱۸م.
(۲۳) مقصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، کتابخانه سنایی.
(۲۴) امام علی، نهج البلاغة.
(۲۵) Aladağ E، AŞkım Rodna، Belge Yaymevi، ۱۹۹۶.
(۲۶) Algar H، Bektāšīya، Iranica، vol IV.
(۲۷) Angelov B and Kh Vakarelski، Senki iz nevidelitsa: Kniga na bălgarskata narodna balada، Sofia، ۱۹۳۶، web-published، ۲۰۰۵، http://liternetbg/folklore/sbornic/senki/indexhtml.
(۲۸) Arnold T W، The Preaching of Islam، Lahore، ۱۹۷۹.
(۲۹) Bahcheli T، The Muslim Turkish Community in Greece: Problems and Prospects، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۷، vol VIII (۱).
(۳۰) Balić S، Muslims in Eastern and South-Eastern Europe، ibid، ۱۹۸۵، vol VI (۲).
(۳۱) Balkanski T، Osman Nuri Efendi، golemiyat Pomak na Bălgarite: Onomastichna prosopografiya، Veliko Turnovo، ۱۹۹۷.
(۳۲) Bell J D، Bulgaria in Transition: Politics، Economics، Society، and Culture after Communism، Colorado/Oxford، ۱۹۹۸.
(۳۳) Birge J K، The Bektashi Order of Dervishes، London، ۱۹۶۵.
(۳۴) Bookman M Z، Demographic Engineering and the Struggle for Power، Journal of International Affairs، ۲۰۰۲، vol LVI، no ۱.
(۳۵) Boué A، Recueil d’itinéraires dans la Turquie d’Europe: Détails géographiques، topographiques et statistiques sur set empire، Vienna، ۱۸۵۴.
(۳۶) Bozhinov، V، Iz minaloto na Bălgarite mokhamedani v Rodopite، Sofia، ۱۹۵۸.
(۳۷) Brockhaus.
(۳۸) Brockhaus، EntsiklopedicheskiĮ solvar’، St Petersburg، ۱۸۹۸.
(۳۹) Brunnbauer U، Histories and Indentities: Nation-state and Minority Disco urses: The Case of the Bulgarian Pomaks، In and out of the Collective: Papers on Former Soviet Bloc Rural Communities، Sofia، ۱۹۹۸، vol I.
(۴۰) BSE ۲.
(۴۱) Bugajski J، Ethnic Politics in Eastern Europe A Guide to Nationality Policies، Organizations، and Parties، New York، ۱۹۹۴.
(۴۲) Bugajski، JNations in Turmoil: Conflict and Cooperation in Eastern Europe، Oxford، ۱۹۹۳.
(۴۳) Bălgarskata kostitutsiya، ۱۹۹۱.
(۴۴) Cvijié J، Osnove za geografiju i geologiju Makedonije i Stare Srbi je، Belgrade، ۱۹۰۶، vol Deanović، M and J Jernej، Hrvatskosrpsko talijanski rječnik، Zagreb، ۱۹۷۰.
(۴۵) Derksen R، Slavic Inherited Lexicon، web-published، http://iiaasntleidenunivnl/cgi-bin/maincgiflag=ungnnrl & root=leiden.
(۴۶) Doklad na Republika Bălgariya saglăsno chlen ۲۵، alineya I ot ramkovata konventsiya za zashtita na natsionalnite maltsinstva، Odobren s reshenie no ۹۱ na MS ot ۱۴ ۰۲ ۲۰۰۳.
(۴۷) Dulichenko A D، Slavyanskie literaturnye yazyki: Obraztsy tekstov، Tartu، ۲۰۰۳-۲۰۰۴.
(۴۸) Egbert R، The Pomaks in Bulgaria: Minority Groups as Links in a New Political and Economic Orientation in Southeast Europe، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۹۲، vol XIII (۲).
(۴۹) EI ۱.
(۵۰) EI ۲.
(۵۱) Eminov A، Are Turkish-Speakers in Bulgaria of Ethnic Bulgarian Origin، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۶، vol VII (۲).
(۵۲) Eminov A، The Status of Islam and Muslims in Bulgaria، ibid، ۱۹۸۷، vol VIII (۲).
(۵۳) Eminov A، Turkish and other Muslim Minorities in Bulgaria، London، ۱۹۹۷.
(۵۴) Fernau F W، Moslems on the March: People and Politics in the World of Islam، tr E W Dsckes، New York، ۱۹۵۴.
(۵۵) Gjuzelev، V، The Old Bulgarian Culture and its Achievements، The Symposium of Bulgarian Studies، Tokyo، ۱۹۷۹.
(۵۶) Gözler K، Les Villages Pomaks de Lofça aux XVe et XVIe siécles d’après les tahrir defters Ottomans، Ankara، ۲۰۰۱.
(۵۷) Grimm J and W Grimm، Grimm’s Fairy Tales، ۱۷۸۵-۱۸۶۳، London، ۱۹۲۴.
(۵۸) Grujic B، Srpskohrvatsko engleski Rečnik، Belgrade/Zagreb، ۱۹۷۶.
(۵۹) Gueorguieva، Ts Une cohabitation ethno-religieuse dans les Balkans: le cas du Rhodope Oriental، Civilisations، ۱۹۹۳، vol XLII (۲).
(۶۰) Hadden J K and Anson Shupe، The Politics of Religion and Social Change، New York، ۱۹۸۸.
(۶۱) Hadži Vasiljević J، Južna Stara Srbija: Istorijska etnografska i politička istraživan ja، Belgrade، ۱۹۰۹، vol I.
(۶۲) Handžić A، O Širen ju islama u Bosni sa posebnim osvrtom na Srednju Bosnu، Prilozi za or jentalnu filolgi ju، ۱۹۹۱، vol XVI.
(۶۳) Ilić S، Mevlevije u Bosni، Islamska Misao، ۱۹۸۹، no ۱۲۵.
(۶۴) Iliv Ch L، The Bulgarian Nation Through the Centuries، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۹، vol X (۱).
(۶۵) Iordanova D، Balkan Cinema in the ۹۰th: An Overview، Afterimage، ۲۰۰۱، vol XXVIII.
(۶۶) Ischirkoff، A، Bulgarien، Land und Leute، Leipzig، ۱۹۱۷.
(۶۷) Jacobs Sh، A History of Oppression: The Plight of the Bulgarian Pomaks، Central Europe Review، ۲۰۰۱، vol III، no ۱۹.
(۶۸) Kaminski M، Greece’s Identity Crisis، Wall Street Journal، Brussels، ۱۱ Apr ۲۰۰۲.
(۶۹) Karagiannis E، An Introduction to the Pomak Issue in Bulgaria، ۱۹۹۷، web-published، http://wwwEthnoUnizhch/ mitarbeiterinnen/Introduction_ Pomak _ Issue_ Bulgaria Pdf.
(۷۰) Karagiannis E، Zur Ethnizität der Pomaken Bulgariens، Münster، ۱۹۹۷.
(۷۱) Karakhotza R، Pomakiko Elléniko lexiko، Xanthe، ۱۹۹۵.
(۷۲) Kenderova S، Catalogue of Arabic Manuscripts in SS Cyril and Methodius National Library، Sofia/Bulgaria، Hadith Sciences، ed M I Waley، London، ۱۹۹۵.
(۷۳) Kettani M A، Islam in Post-Ottoman Balkans A Review Essay، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۸، vol IX (۲).
(۷۴) Kettani M A، Muslims in Southern Europe، ibid، ۱۹۸۰، vol II.
(۷۵) Kideckel D A، East European Communities: The Struggle for Balance in Turbulent Times، San Francisco/Oxford، ۱۹۹۵.
(۷۶) Kocabay Y، Türkçe fransızca büyük sözlük، Ankara، ۱۹۶۸.
(۷۷) Kochev I، Za taka narecheniya Pomashki ezik v Gărtsiya، Makedonski pregled، ۱۹۹۶، vol IV.
(۷۸) Kokkas N، Pomak Dictionary، ۲۰۰۴، web-published، http://pomakdictionarytripodcom.
(۷۹) Konstantinov Y، Macedonia-a Name and Issue، web-published، http://wwwnbubg/iafr.
(۸۰) Konstantinov Y، Three Pomak Stories، The Bulgarian Muslims (Pomaks)، ۱۹۹۸، vol I.
(۸۱) web-published، www۲nbubg/iafr/bulgmuslhtm.
(۸۲) Konstantinov Y Strategies for Sustaining a Vulnerable Identity: The Case of the Bulgarian Pomaks، Muslim Identity and the Balkan State، ed H Poulton and S Taji-Farouki، London، ۱۹۹۷.
(۸۳) Konstantinov and G Alhaug، Names، Ethnicity، and Politics: Islamic Names in Bulgaria، ۱۹۱۲-۱۹۹۲، Tromso Studies in Linguistics، Oslo، ۱۹۹۵، vol XV.
(۸۴) Lenkova M، Media Monitoring، ۱۹۹۶، web-published، http://wwwGreekhelsinkigr.
(۸۵) Liddel H G and R Scott، A Greek-English Lexicon، Oxford، ۱۸۶۴.
(۸۶) Mandacı N and B Erdogan، Minorities in Between: A Glance at the Conflagrant Minorities of Albania، Bulgaria، Greece and Macedonia، Izmir، ۲۰۰۰، web-published، http://kisideutr/nazifmandaci/minoritieshtm۱.
(۸۷) Mangalakova T، Kossovo: viaggio tra i Gorani، Osservatorio sui Balcani، ۲۰۰۴، web-published، wwwOsservatorio Balcaniorg/article/articleview/۳۲۸۱/۴۳.
(۸۸) Marazov I، The Thracian Mythology and the Bulgarian Folklore، The Symposium of Bulgarian Studies، Tokyo، ۱۹۷۹.
(۸۹) Mayrhofer M، Kurzge fasstes etymologisches Wörterbuch des Altindischen، Heidelberg، ۱۹۵۶-۱۹۸۰.
(۹۰) McCarthy J، Death and Exile: The Ethnic Cleansing of Ottoman Muslims، ۱۸۲۱-۱۹۲۲، Princeton، ۱۹۹۵.
(۹۱) Michail D، From Locality to European Identity: Shifting Identities among the Pomak Minority in Greece، Paper Presented to the ۲nd Conference of the International Association for Southern Anthropology، Graz، Feb ۲۰-۲۳، ۲۰۰۳.
(۹۲) Miletich L، Lovchanskite Pomaci، Bălgarski Pregled، Sofia، ۱۸۹۹، vol V.
(۹۳) Mollahüseyin H، Muslims in Bulgaria: A Status Report، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۴، vol V (۱).
(۹۴) Naplatanov T، Zabărkvat kmeta na Pazadzhik v aferi، Maritsa Dens، ۲۰۰۳، no ۲۰۹.
(۹۵) Naseef A O، Mission to Bulgaria، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۸، vol IX (۲).
(۹۶) Norris H T، Islam in the Balkans: Religion and Society between Europe and the Arab World، London، ۱۹۹۳.
(۹۷) NosovskiĮ G V and A T Fomenko، Tsar Slavyan، Moscow، ۲۰۰۳.
(۹۸) Olson J S، L B Pappas and N C J Pappas، An Ethnohistorical Dictionary of the Russia and Soviet Empires، London، ۱۹۹۴.
(۹۹) Oran B، The Inhanli Land Dispute and the Status of the Turks in Western Thrace، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۴، vol V (۲).
(۱۰۰) Pearson J D، Oriental Mamuscripts in Europe and North America، Switzerland، ۱۹۷۱.
(۱۰۱) Perry D M، Stefan Stambolov and the Emergence of Modern Bulgaria، ۱۸۷۰-۱۸۹۵، Durtham/London، ۱۹۹۳.
(۱۰۲) Petrunika O، Islam na zemle Ellady، web-Published، http://wwwIslamru/pressclub/histori/Greece_islam/.
(۱۰۳) Plotnikova A، Kultur’nyĮ dialect Rodopskikh Pomakov، Yazyki i dialekty malykh etnicheskish grupp na Balkanakh: Mezhdunardonaya nauchnaya konferentsiya، Tezisy dokladov، St Petersbourg، ۲۰۰۴.
(۱۰۴) Pokorny J، Indogermanisches etymologisches Wörterbuch، Bern/München، ۱۹۵۹.
(۱۰۵) Le Pomak en Grècqe، Euromosaic، web-published، wwwuoces/euromosaic/web/homect/index۲htm۱.
(۱۰۶) Propp V Ya، Istoricheskie Korni volshebniĮ skazki، Sobranie trudov، Moscow، ۱۹۹۸.
(۱۰۷) Propp V Ya، Morfologiya volshebnoĮ skazki، in: Sobranie trudov، Moscow، ۱۹۹۸.
(۱۰۸) Ramet S P، Social Currents in Eastern Europe The Sources and Meaning of the Great Transformation، Durham/London، ۱۹۹۱.
(۱۰۹) Redžcpagic J، Sufizam na Balkanu، Belgrade، ۲۰۰۳.
(۱۱۰) Report of the International Commission to Inquire into the Causes and Conduct of the Balkan Wars، Carnegie Endowment for International Peace، Washington D C، ۱۹۹۱.
(۱۱۱) Riedlmayer A، Erasing the Past The Destruction of Libraries and Archives in Bosnia-Herzegovina، Middle East Studies Association Bulletin، ۱۹۹۵، XIX (۱).
(۱۱۲) Riedlmayer A، Libraries and Archives in Kosova A Postwar Report، Bosnia Report، New Seriesm، ۱۹۹۹، no ۱۳-۱۴، web-published، wwwbosniaorguk/Bosrep/decfeb۰۰/libraries، cfm.
(۱۱۳) Seyppel T، Pomaks in Northeastern Greece: An Endangered Balkan Population، Journal Institute of Muslim Minority Affairs، ۱۹۸۹، vol X (۱).
(۱۱۴) ShanskiĮ N M and T A، ShanskiĮ، EtimologicheskiĮ slovar’russkogo yazka، Moscow، ۱۹۹۴.
(۱۱۵) Sharova K، The Bulgarian Nation on the Eve of its Liberation˝، The Symposium of Bulgarian Studies، Tokyo، ۱۹۷۹.
(۱۱۶) Shoshkov N، Bălgaro-mokhamedanite: Pomatsi، ۱۹۳۶.
(۱۱۷) ṢimŞir B N، Glimpses on the Turkish Minority in Bulgaria، Ankara، ۱۹۸۶.
(۱۱۸) ṢimŞir B N، The Turks of Bulgaria and the Immigration Question، The Turkish Persence in Bulgaria، Ankara، ۱۹۸۶.
(۱۱۹) Stalev T، Bălgaro-AngliĮski rechnik، Sofia، ۱۹۵۴: Stanev، S، V imeto na kakvo zabravyame bălgaromokhamedanite v Gărtsiya، Makedoniya، ۱۹۹۸، vol XVIII.
(۱۲۰) Štěpán J، Noý kapesnı́ slovnı́k ěesko nēmecký a nēmecko ċesky، Morava، ۱۹۱۱.
(۱۲۱) Tammer A، Kavals and Dzamares: End-blown Flutes of Greece and Macedonia، Ethnomusicology Online (EOL)، ۱۹۹۸، vol IV، wwwResearchUmbcedu/eol/.
(۱۲۲) Todorova M، Identity (Trans) Formation among Bulgarian Muslims، The Myth of Ethnic Conflict: Politics، Economics and Cultural Violence، ed B Crowford and R D Lipschutz، California، ۱۹۹۸.
(۱۲۳) Trubachev O N، EimologicheskiĮ slovar’ russkogo yazyka، based on the work of Max Fasmer، Moscow، ۱۹۶۴-۱۹۷۴.
(۱۲۴) Tsibiridou F، Les Pomak dans la Thrace grècque: Discours éthnique et Pratique socio-culturelle، Paris، ۲۰۰۰.
(۱۲۵) Tsykhun F، Yazyki i dialekty malykh slavyanskikh etnicheskikh grupp na Balkanalh، Yazyki i dialekty malykh etnicheskish grupp na Balkanakh: Mezhdunardonaya nauchnaya konferentsiya، Tezisy dokladov، St Petersbourg، ۲۰۰۴.
(۱۲۶) Türk ansiklopedisi، Istanbul/Ankara، ۱۹۶۸-۱۹۸۴.
(۱۲۷) Vakarelski Ch، Altertumliche Elemente in Lebenweise und Kultur der bulgarischen Mohammedaner، Zeitschrift für Balkanologie، ۱۹۶۶، vol IV.
(۱۲۸) Vardarsuyu C، Pomak Textiles، web-published، wwwKilimcom/articles/articlelasp.
(۱۲۹) Velinov A، Religiöse Identitāt im Zeitalter des Nationalismus: Die Pomaken frage in Bulgarien، Dissertation at Köln University، ۲۰۰۱.
(۱۳۰) Web-Group ۱، Yahoogroups/Pomak، http://groupsyahoocom.
(۱۳۱) Web-Group ۲، Gyperion/Pomak، http:/hyperionmathupatrasgr.
(۱۳۲) Zenginis، E، O bektasismos sti dytiki Thraki: Symvoli stin istoria its diadoseos tou Mousoulmaismou ston Elladiko Choro، Thessaloniki، ۱۹۸۸.
(۱۳۳) مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله پماک، شماره۵۵۴۴.