ولج (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وُلوج (به ضم واو و لام) از
واژگان نهج البلاغه به معنای دخول است.
ظاهرا به دخول معمولى و دخولى كه با جا باز كردن مىشود (مانند دخول سوزن در چيزى) هر دو اطلاق مىشود.
مواردی متعدد از اين ماده در
نهج البلاغه آمده است.
وُلوج:
به معنای دخول است. «
وَلَجَ الشّیء فی غیره: دخل.»
به برخی از مواردی که در نهج البلاغه بهکار رفته است، اشاره میشود:
امام علی (صلواتاللهعلیه) درباره حتمى بودن
مرگ فرموده است:
«فَسُبْحانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ إلَى ما فَوْقَهُما مِنْ خَلْقِ الْحيتانِ وَالاَْفْيلَةِ وَوَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلاّ يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمّا أَوْلَجَ فيهِ الرّوحَ، إِلاّ وَجَعَلَ الْحِمامَ مَوْعِدَهُ، وَالْفَناءَ غايَتَهُ.» «منزّه است آنكس كه حتّى براى
مورچگان ريز و پشههاى خرد،
دست و پا آفريد و بزرگترين موجودات يعنى
ماهیان بزرگ،
نهنگان و
فیلها را به وجود آورد و مقرّر داشت هر شبحى كه بجنبد و
روح در آن نفوذ كند
مرگ، پايان آن و فناى سرانجامش باشد.
(شرحهای خطبه:
)
درباره تأسّى به
رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) فرموده:
«فَتَأسَّى مُتَأَسٍّ بِنَبيِّهِ، وَاقْتَصَّ أَثَرَهُ، وَوَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَإِلاّ فَلا يَأْمَنِ الْهَلَكَةَ، فَإِنَّ اللهَ عزّوجلّ جَعَلَ مُحَمَّداً (صلىاللّهعليهوآله) عَلَماً لِلسّاعَةِ، وَمُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَمُنْذِراً بِالعُقوبَةِ.» «بنابر اين (كسى كه بخواهد خوشبختى واقعى پيدا كند) بايد به اين فرستاده
خداوند اقتدا و
تأسّی نمايد؛ گام در جاى گامهايش بگذارد و از هر درى كه او داخل شده وارد شود و اگر چنين نكند از
هلاکت ايمن نگردد، زيرا خداوند «
محمّد صلیاللّهعلیهوآله» را نشانه
قیامت، بشارت دهنده
بهشت و انذار كننده از عقوبتها و كيفرها قرار داده است.»
(شرحهای خطبه:
)
درباره «
قدر» كه از آن
سؤال شد فرمود:
«طَريقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُكوهُ، وَبَحْرٌ عَميقٌ فَلا تَلِجوهُ، وَسِرُّ اللهِ فَلاَ تَتَكَلَّفُوهُ.»«راه تاریکی است داخلش نشوید، دریای عمیقی است در آن فرو نروید و سرّ خداست خود را در دانستن آن به تکلّف نیاندازید بلکه اعمال خودتان را بکنید و به
قضا و قدر اتکال ننمائید.»
(شرحهای حکمت:
)
درباره
زبیر كه مىگفت: من به
علی (علیهالسلام) بیعت كردم ولى از روى ميل قلبى بيعت نكردم، فرمود:
«يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بايَعَ بِيَدِهِ، وَ لَمْ يُبايعْ بِقَلْبِهِ، فَقَدْ أَقَرَّ بِالبَيْعَةِ، وَادَّعَى الوَليجَةَ، فَلْيَأْتِ عَلَيْها بِأَمْر يُعْرَفُ، وَ إِلاّ فَلْيَدخُلْ فيما خَرَجَ مِنْهُ.» «زبير خيال مىكند كه بيعتش تنها با
دست بوده نه با
دل!، پس او
اقرار به بيعت مىكند، ولى مدّعى است كه با قلب نبوده، بنابر اين بر او لازم است، بر اين ادّعا
دلیل روشنى بياورد وگرنه بايد به بيعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.»
(شرحهای خطبه:
)
درباره
اسلام فرموده:
«ثِقَهً لِمَنْ تَوَکَّلَ وَ راحَة لِمَنْ فَوَّضَ وَ جُنَّة لِمَنْ صَبَرَ فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَنَاهِجِ وَ أَوْضَحُ الْوَلاَئِجِ مُشْرَفُ الْمَنارِ.»«
وسیله آرامش واطمينان است براى كسى كه بر آن تكيهكند، موجب آسايش انسانى است كه كار خود را به آن واگذارد و سپرى است براى آنان كه اهل استقامتند و بطور خلاصه روشن ترين راهها و واضح ترين مسلکهاست دلايل روشنى بخشش بلند و آشكار.»
(شرحهای خطبه:
)
درباره ابلیس فرمود:
«صَدَّقَهُ بِهِ أَبْناءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إِخْوانُ الْعَصَبِيَّةِ...فَأَقْحَموكُمْ وَ لَجاتِ الذُّلِّ، وَ أَحَلّوكُمْ وَرَطاتِ الْقَتْلِ.»«فرزندان
نخوت و برادران
تعصّب و سواران مركب
کبر و
جهالت او را عملًا تصديق كردند ... تا آنجا كه افراد سركش شما منقاد او شدند و
طمع او در شما مستحكم گرديد و بالاخره اين وضع از خفا و پنهانى درآمد و آشكار شد، حكومتش بر شما قوّت يافت و با سپاه خويش به شما حمله آورد، سپس شما را در پناهگاههاى مذلّت داخل ساختند، در مهلكهها فرود آورند.»
(شرحهای خطبه:
)
درباره
خداوند سبحان فرموده:
«وَلا يُقالُ: لَهُ حَدٌّ وَلا نِهايَةٌ، وَلا انقِطاعٌ وَلا غايَةٌ، وَلا أَنَّ الاَْشْياءَ تَحْويهِ فَتُقِلَّهُ أَوْ تُهْوِيَهُ، أَوْ أَنَّ شَيْئاً يَحْمِلُهُ، فَيُميلَهُ أَوْ يُعَدِّلَهُ
لَيْسَ في الاَْشْياءِ بِوالِج، وَلا عَنْها بِخارِج.»«برايش
حدّ و نهايتى گفته نشود و انقطاع و انتهايى ندارد، اشيا به او احاطه ندارند تا وى را
بالا برند و يا
پایین آورند و نه چيزى او را
حمل مىكند كه او را به جانبى متمايل يا ثابت نگهدارد، نه در درون اشيا است و نه در بيرون آنها.»
(شرحهای خطبه:
)
مواردی متعدد از اين ماده در نهج البلاغه آمده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «ولج»، ج۲، ص۱۱۶۰.