ورود امام حسین و ابن زبیر به مکه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ورود امام حسین و ابن زبیر به مکه، از مباحث مرتبط به ملاقات شخصیتها با امام حسین در مکه است. پس از ورود امام حسین (علیهالسّلام) به
مکه، ایشان در خانه
عباسبن عبدالمطلب فرود آمد و ابن زبیر در
حجر اسماعیل ساکن شد. عبدالله بن زبیر چون خود در فکر خلافت بود به تحریک مردم، بر ضد بنی امیّه برخاست و و امام را تنها مانع توجه مردم حجاز به خود میدید، لذا امام را به خروج از مکه ترغیب میکرد.
پس از
مرگ معاویه و روی کار آمدن
یزید، وی تصمیم گرفت از افرادی چون امام حسین (علیهالسلام)، عبدالله بن زبیر،
عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. بنابر نقل منابع تاریخی یزید به عامل مدینه
ولید بن
عتبة بن
ابی سفیان نوشت: هنگامی که نامهام به تو رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آن دو بیعت بگیر، پس اگر زیر بار نرفتند آن دو را گردن بزن و سرهای آن دو را نزد من بفرست.
امام حسین (علیهالسّلام) و عبدالله بن زبیر در
مسجد بودند
که فرستاده ولید نزد ایشان آمد، و آن دو را احضار کرد. وقتی فرستاده ولید از نزد آنان رفت، عبدالله بن زبیر به امام حسین (علیهالسّلام) عرض کرد: شما فکر میکنید به چه علت ما را احضار کردهاند؟ امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: به گمانم معاویه مرده است و اینها میخواهند قبل از افشای خبر از ما بیعت بگیرند.
عبدالله بن زبیر همان شب و یا روز بعد به مکه رفت.
امام حسین (علیهالسّلام) نیز پس از چند روز بدون این که بیعت کند به همراه
اهل بیت خویش عازم مکه شد.
با ورود امام حسین (علیهالسّلام) به
مکه، ایشان در خانه
عباسبن عبدالمطلب فرود آمد و ابن زبیر در
حجر اسماعیل ساکن شد و جامه
زهد و درویشی پوشید و مردم را بر علیه
بنی امیه تحریک میکرد.
«خَرَجَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) وعَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ مِن لَیلَتِهِما الی مَکَّةَ، فَاَصبَحَ النّاسُ فَغَدَوا عَلَی البَیعَةِ لِیَزیدَ، وطُلِبَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) وابنُ الزُّبَیرِ فَلَم یوجَدا، فَقالَ المِسوَرُ بنُ مَخرَمَةَ: عَجَّلَ ابو عَبدِ اللّه ِ، وابنُ الزُّبَیرِ الآنَ یَلفِتُهُ ویُزجیهِ الَی العِراقِ لِیَخلُوَ بِمَکَّةَ. فَقَدِما مَکَّةَ، فَنَزَلَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) دارَ العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، ولَزِمَ ابنُ الزُّبَیرِ الحِجرَ ولَبِسَ المَعافِرِیَّ، وجَعَلَ یُحَرِّضُ النّاسَ عَلی بَنی اُمَیَّةَ، وکانَ یَغدو ویَروحُ الَی الحُسَینِ (علیهالسّلام) ویُشیرُ عَلَیهِ ان یَقدَمَ العِراقَ، ویَقولُ: هُم شیعَتُکَ وشیعَةُ ابیکَ، وکانَ عَبدُ اللّه ِ بنُ عَبّاسٍ یَنهاهُ عَن ذلِکَ، ویَقولُ: لا تَفعَل، وقالَ لَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ مُطیعٍ: ای فِداکَ ابی واُمّی مَتِّعنا بِنَفسِکَ، ولا تَسِر الَی العِراقِ، فَوَاللّه ِ لَئِن قَتَلَکَ هؤُلاءِ القَومُ لَیَتَّخِذُنّا خَوَلاً وعَبیدا.» «در کتاب
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) روایت شده است:
حسین (علیهالسّلام) و
عبداللّه بن زبیر، شب هنگام از
مدینه به مکّه رفتند. بامدادان، مردم به
بیعت با
یزید در آمدند. برای یافتن حسین (علیهالسّلام) و ابن زبیر، جستجو شد؛ ولی آن دو یافت نشدند.
مِسوَر بن مَخرَمه گفت: اباعبداللّه، شتاب کرد و اکنون، ابن زبیر، او را بر میگردانَد و به
عراق روانه میکند تا تنها خودش در مکّه باشد. هر دو به مکّه وارد شدند و حسین (علیهالسّلام) در سرای
عبّاس بن عبد المطّلب، فرود آمد. ابن زبیر، به
حِجر چسبید و
بُرد یمانی پوشید و به تحریک مردم، بر ضدّ
بنی امیّه برخاست و صبح و شام، نزد حسین (علیهالسّلام) میآمد و به او پیشنهاد رفتن به عراق میداد و میگفت: آنان، پیروان تو و پدرت هستند. ولی عبداللّه بن عبّاس، او را از این کار، باز میداشت و میگفت: چنین مکن.
عبداللّه بن مطیع نیز به او گفت: پدر و مادرم، به فدایت! ما را از خویشتن، بهرهمند ساز و به عراق نرو. به خدا، اگر اینان تو را بکُشند، ما را نوکر و
برده خود خواهند کرد.»
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۸.