• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ودایع رسول خدا در میان اوصیاء

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از مهم‌ترین ادله اثبات وصایت، برخورداری از نشانه‌ها و ودایع رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که بایستی مدعی وصایت از ارائه آنها برای مردم ناتوان نباشد و در مواجهه با مدعیان وصایت لازم است که نشانه‌ها و ادلّه اثبات وصایت درخواست و مورد برررسی قرار گیرند. بعضی از این نشانه‌ها و ودایع عبارتند از: به همراه داشتن کتاب مختوم، برخورداری از لوازم شخصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، صحیفه و وصیتنامه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وصیت ظاهره به مردم، قرابت مشهوره.



یکی از مهم‌ترین نشانه‌ها و علائم وصی رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برخورداری از کتاب مختوم و ملفوف، به عنوان وصیتنامه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ائمه معصومین است که از آن به عنوان «عهدالنبی» یاد می‌شود. پیش از وفات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصیتنامه‌ای در قالب کتاب مهر شده به ایشان نازل گردید، چنانچه امام صادق (علیهالسّلام) در این باره می‌فرماید:
««اِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ اَنْزَلَ عَلَی نَبِیِّهِ کِتَاباً قَبْلَ وَفَاتِهِ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِیَّتُکَ اِلَی النُّجَبَةِ مِنْ اَهْلِکَ. قَالَ: وَ مَا النُّجَبَةُ یَا جَبْرَئِیلُ؟ فَقَالَ: عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَ وُلْدُهُ (سلامالله‌علیها). وَ کَانَ عَلَی الْکِتَابِ خَوَاتِیمُ مِنْ ذَهَبٍ فَدَفَعَهُ النَّبِیُّ اِلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ اَمَرَهُ اَنْ یَفُکَّ خَاتَماً مِنْهُ وَ یَعْمَلَ بِمَا فِیهِ. فَفَکَّ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ خَاتَماً وَ عَمِلَ بِمَا فِیهِ... ثُمَّ دَفَعَهُ اِلَی ابْنِهِ مُوسَی، وَ کَذَلِکَ یَدْفَعُهُ مُوسَی اِلَی الَّذِی بَعْدَهُ ثُمَّ کَذَلِکَ اِلَی قِیَامِ الْمَهْدِیِّ (علیهالسّلام)».»
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: خدای عزوجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبی بر او نازل کرد و فرمود: ‌ای محمد! این وصیت من به سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو است، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: ‌ای جبرئیل نجیبان کیانند؟ فرمود: علی بن ابیطالب و اولادش (علیهم‌السّلام) و بر آن مکتوب چند مُهر از طلا بود، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) داد و دستور فرمود که یک مهر آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) یک مهر را گشود و به آن عمل کرد... سپس آن را به پسرش موسی (علیهالسّلام) داد و همچنین موسی (علیهالسّلام) به امام بعد از خود می‌ دهد و تا قیام حضرت مهدی (علیهالسّلام) این چنین است.
آنچه در اول این روایت مشخص شده است، وصیت پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نجباء و خلفای پس از خود می‌ باشد که با عبارت «یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِیَّتُکَ اِلَی النُّجَبَةِ مِنْ اَهْلِکَ» از آن یاد شده است. این وصیت بر اساس قرائن روایی، همان عهد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم (علیهالسّلام) می‌باشد. چنانچه امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
««کَاَنِّی اَنْظُرُ اِلَی الْقَائِمِ (علیهالسّلام) عَلَی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ وَ حَوْلَهُ اَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ اَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ اَصْحَابُ الْاَلْوِیَةِ وَ هُمْ حُکَّامُ اللَّهِ فِی اَرْضِهِ عَلَی خَلْقِهِ حَتَّی یَسْتَخْرِجَ مِنْ قَبَائِهِ کِتَاباً مَخْتُوماً بِخَاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ عَهْدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)».»
گویی می‌بینم قائم ما (علیهالسّلام) در کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند... در خدمت او حضور دارند. ناگهان امام زمان (علیهالسّلام) کتابی با مُهر طلایی از جیب قبای خود بیرون می‌آورد که البته عهد نامه ‌ای است از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای آن حضرت.
همچنین در روایت دیگر آمده است:
««عن ابراهیم بن عمر عمن سمع ابا جعفر (علیهالسّلام) یقول: ‌ «انَّ عَهدَ نَبِیَ اللهِ صَارَ عِندَ عَلی بنُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) ثُمَّ صَارَ عِندَ مُحَمّدُ بنُ عَلی (علیهالسّلام) ثَمّ‌ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ، فالزم هؤلاء- فَاذَا خَرَجَ رَجُلٌ مِنهُم مَعَهُ ثَلاثَمِائةٍ رَجُلٌ- وَ مَعَهُ‌ رَایَةُ رَسُولُ الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)».»
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: همانا عهد نبی الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حسین بن علی (علیهالسّلام) و سپس به محمد بن علی (علیهالسّلام) رسید و سپس خداوند آنچه را می‌ خواهد انجام می‌دهد پس ملزم آنها باش زمانی که خروج می‌کند مردی از آنان که به همراهش سیصد و سیزده نفر مرد می‌باشد. و همراه او پرچم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
در روایتی دیگر آمده است:
««فَیُبَایِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ‌ عَهْدٌ مِنْ‌ رَسُولِ‌ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَدْ تَوَارَثَتْهُ الْاَبْنَاءُ عَنِ الْآبَاءِ».»
پس با او بین رکن و مقام بیعت می‌کنند و همراه او عهد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که پسران از پدران به ارث برده‌اند.
نکته قابل توجه اینکه نزول این وصیت نامه مختوم به لحاظ تقدم و تاخر زمانی، پس از صدور وصیت نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مردم (وصیت مکتوب شده توسط امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام. ) بوده است. لذا وصیت نامه مختوم می‌ تواند به عنوان آخرین وصیت، معیار مناسبی برای شناخت اسامی اوصیاء و تعداد آنان، در نظر گرفته شود. چنانچه ابو موسی ضریر (نابینا) می‌ گوید:
««حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ قُلْتُ لِاَبِی عَبْدِ اللَّهِ اَ لَیْسَ کَانَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) کَاتِبَ الْوَصِیَّةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الْمُمْلِی عَلَیْهِ وَ جَبْرَئِیلُ وَ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ (علیهم‌السّلام) شُهُودٌ قَالَ فَاَطْرَقَ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ یَا اَبَاالْحَسَنِ قَدْ کَانَ مَا قُلْتَ وَ لَکِنْ حِینَ نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الْاَمْرُ نَزَلَتِ الْوَصِیَّةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ کِتَاباً مُسَجَّلًا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ مَعَ اُمَنَاءِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ مُرْ بِاِخْرَاجِ مَنْ عِنْدَکَ اِلَّا وَصِیَّکَ لِیَقْبِضَهَا مِنَّا وَ تُشْهِدَنَا بِدَفْعِکَ اِیَّاهَا اِلَیْهِ ضَامِناً لَهَا یَعْنِی عَلِیّاً (علیهالسّلام) فَاَمَرَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِاِخْرَاجِ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ مَا خَلَا عَلِیّاً (علیهالسّلام) وَ فَاطِمَةُ فِیمَا بَیْنَ السِّتْرِ وَ الْبَابِ...».»
حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) به من فرمود: من به امام صادق (علیهالسّلام) گفتم: مگر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) کاتب وصیت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) املاء کننده و جبرئیل و ملائکه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتی سر به زیر‌انداخت و سپس فرمود: چنان بود که گفتی، ‌ای ابوالحسن؛ ولی زمانی که وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در رسید، امر وصیت از جانب خدا در مکتوبی سر به مهر فرود آمد، آن مکتوب را جبرئیل همراه ملائکه امین خدای تبارک و تعالی فرود آورد. جبرئیل گفت: ‌ای محمد! دستور بده هر که نزدت هست، جز وصی و جانشینت (یعنی علی (علیهالسّلام)) بیرون روند، تا او مکتوب وصیت را از ما بگیرد و ما را گواه گیرد که تو آن را به او دادی و خودش ضامن و معتهد آن شود، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اخراج هر که در خانه بود، جز علی (علیهالسّلام) دستور داد و فاطمه در میان در و پرده بود... .
نتیجه اینکه؛ بایستی مدعی وصایت از اصل این وصیت نامه (کتاب مختوم) به عنوان ودایع رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخوردار بوده و نام او به عنوان یکی از اوصیاء در بین ائمه اثنی عشر مذکور بوده باشد. در حالی که احمد بصری از آوردن این وصیتنامه عاجز بوده و علاوه بر آن، نام او در ردیف اسامی مذکور در کتاب نیست.


علامت و ودیعه دوم برخورداری از لوازم شخصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. چنانچه این امورات محوله، توسط امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) انجام شد و لوازم مذکور نیز برای اولین بار به ایشان منتقل گردید. امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) می‌فرماید:
««مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ شَبَابٍ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ اَبِی عَبْدِ الله (علیهالسّلام) قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه) الْوَفَاةُ دَعَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَاَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) فَقَالَ لِلْعَبَّاسِ یَا عَمَّ مُحَمَّدٍ تَاْخُذُ تُرَاثَ مُحَمَّدٍ وَتَقْضِی دَیْنَهُ وَتُنْجِزُ عِدَاتِهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ الله بِاَبِی اَنْتَ وَاُمِّی اِنِّی شَیْخٌ کَثِیرُ الْعِیَالِ قَلِیلُ الْمَالِ مَنْ یُطِیقُکَ وَاَنْتَ تُبَارِی الرِّیحَ قَالَ فَاَطْرَقَ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه) هُنَیْئَةً ثُمَّ قَالَ یَا عَبَّاسُ اَ تَاْخُذُ تُرَاثَ مُحَمَّدٍ وَتُنْجِزُ عِدَاتِهِ وَتَقْضِی دَیْنَهُ فَقَالَ بِاَبِی اَنْتَ وَاُمِّی شَیْخٌ کَثِیرُ الْعِیَالِ قَلِیلُ الْمَالِ وَاَنْتَ تُبَارِی الرِّیحَ قَالَ اَمَا اِنِّی سَاُعْطِیهَا مَنْ یَاْخُذُهَا بِحَقِّهَا ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ یَا اَخَا مُحَمَّدٍ اَ تُنْجِزُ عِدَاتِ مُحَمَّدٍ وَتَقْضِی دَیْنَهُ وَتَقْبِضُ تُرَاثَهُ فَقَالَ نَعَمْ بِاَبِی اَنْتَ وَاُمِّی ذَاکَ عَلَیَّ وَلِی قَالَ فَنَظَرْتُ اِلَیْهِ حَتَّی نَزَعَ خَاتَمَهُ مِنْ اِصْبَعِهِ فَقَالَ تَخَتَّمْ بِهَذَا فِی حَیَاتِی قَالَ فَنَظَرْتُ اِلَی الْخَاتَمِ حِینَ وَضَعْتُهُ فِی اِصْبَعِی فَتَمَنَّیْتُ مِنْ جَمِیعِ مَا تَرَکَ الْخَاتَمَ ثُمَّ صَاحَ یَا بِلالُ عَلَیَّ بِالْمِغْفَرِ وَالدِّرْعِ وَالرَّایَةِ وَالْقَمِیصِ وَذِی الْفَقَارِ وَالسَّحَابِ وَالْبُرْدِ وَالابْرَقَةِ وَالْقَضِیبِ قَالَ فَوَ الله مَا رَاَیْتُهَا غَیْرَ سَاعَتِی تِلْکَ یَعْنِی الابْرَقَةَ فَجِی‌ءَ بِشِقَّةٍ کَادَتْ تَخْطَفُ الابْصَارَ فَاِذَا هِیَ مِنْ اَبْرُقِ الْجَنَّةِ فَقَالَ یَا عَلِیُّ اِنَّ جَبْرَئِیلَ اَتَانِی بِهَا وَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اجْعَلْهَا فِی حَلْقَةِ الدِّرْعِ وَاسْتَذْفِرْ بِهَا مَکَانَ الْمِنْطَقَةِ ثُمَّ دَعَا بِزَوْجَیْ نِعَالٍ عَرَبِیَّیْنِ جَمِیعاً اَحَدُهُمَا مَخْصُوفٌ وَالاخَرُ غَیْرُ مَخْصُوفٍ وَالْقَمِیصَیْنِ الْقَمِیصِ الَّذِی اُسْرِیَ بِهِ فِیهِ وَالْقَمِیصِ الَّذِی خَرَجَ فِیهِ یَوْمَ اُحُدٍ وَالْقَلانِسِ الثَّلاثِ قَلَنْسُوَةِ السَّفَرِ وَقَلَنْسُوَةِ الْعِیدَیْنِ وَالْجُمَعِ وَقَلَنْسُوَةٍ کَانَ یَلْبَسُهَا وَیَقْعُدُ مَعَ اَصْحَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا بِلالُ عَلَیَّ بِالْبَغْلَتَیْنِ الشَّهْبَاءِ وَالدُّلْدُلِ وَالنَّاقَتَیْنِ الْعَضْبَاءِ وَالْقَصْوَاءِ وَالْفَرَسَیْنِ الْجَنَاحِ کَانَتْ تُوقَفُ بِبَابِ الْمَسْجِدِ لِحَوَائِجِ رَسُولِ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه) یَبْعَثُ الرَّجُلَ فِی حَاجَتِهِ فَیَرْکَبُهُ فَیَرْکُضُهُ فِی حَاجَةِ رَسُولِ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه) وَحَیْزُومٍ وَهُوَ الَّذِی کَانَ یَقُولُ اَقْدِمْ حَیْزُومُ وَالْحِمَارِ عُفَیْرٍ فَقَالَ اقْبِضْهَا فِی حَیَاتِی فَذَکَرَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) اَنَّ اَوَّلَ شَیْ‌ءٍ مِنَ الدَّوَابِّ تُوُفِّیَ عُفَیْرٌ سَاعَةَ قُبِضَ رَسُولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه) قَطَعَ خِطَامَهُ ثُمَّ مَرَّ یَرْکُضُ حَتَّی اَتَی بِئْرَ بَنِی خَطْمَةَ بِقُبَا فَرَمَی بِنَفْسِهِ فِیهَا فَکَانَتْ قَبْرَهُ وَرُوِیَ اَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) قَالَ اِنَّ ذَلِکَ الْحِمَارَ کَلَّمَ رَسُولَ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه) فَقَالَ بِاَبِی اَنْتَ وَاُمِّی اِنَّ اَبِی حَدَّثَنِی عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ اَبِیهِ اَنَّهُ کَانَ مَعَ نُوحٍ فِی السَّفِینَةِ فَقَامَ اِلَیْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَی کَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ یَرْکَبُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَخَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لله الَّذِی جَعَلَنِی ذَلِکَ الْحِمَارَ».»
«وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رو به روی او نشسته بود و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گاهی به هوش می‌آمد و گاهی هم از هوش می‌ رفت...‌اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا علی (علیهالسّلام) بدان که این حق توست و احدی نباید در این امر با تو ستیزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده‌ام به جای آر و قرض مرا ادا کن. یا علی (علیهالسّلام) پس از من امر خاندانم به دست توست و پیام مرا به کسانی که پس از من می‌ آیند برسان. من وقتی دیدم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مرگ خود سخن می‌ گوید، قلبم لرزید و به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم که درخواست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با سخنی پاسخ گویم. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوباره فرمود: یا علی آیا وصیت من را قبول می‌کنی! ؟ و من در حالتی که گریه گلویم را می‌ فشرد و کلمات را نمی‌ توانستم به درستی ادا نمایم، گفتم: آری‌ ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن گاه رو به بلال کرد و گفت: ‌ای بلال! کلاه خود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه‌ام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور... سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنچه که مختص خود وی بود از جمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد بر تن داشت و کلاه‌هایی که مربوط به سفر، روزه‌ای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در گرو بود. آن گاه رو به من کرد و فرمود: یا علی (علیهالسّلام) برخیز و اینها را در حالی که من زنده‌ام، در حضور این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجوید. من برخاستم و با این که توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت!.
لذا این نشانه و ودایع به عنوان یکی از نشانه‌های قطعی وصایت است که اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یکی پس از دیگری متکفل انجام امورات تکفین وصی پیشین و دریافت لوازم مذکور بوده و در مقام احتجاج به امامت هر کدام از اهل بیت (علیهم‌السّلام) استفاده شده است که به دو نمونه اشاره می‌ گردد:
عبدالاعلی به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) درباره ماجرای وصیت امام باقر (علیهالسّلام) آورده است:
««عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ الْاَعْلَی قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام). .. فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِی شُهُوداً فَدَعَوْتُ اَرْبَعَةً مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ نَافِعٌ مَوْلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ اکْتُبْ هَذَا مَا... اَوْصَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اِلَی ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهما‌السّلام) وَ اَمَرَهُ اَنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ الْجُمَعَ وَ اَنْ یُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ اَنْ یُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ یَرْفَعَهُ اَرْبَعَ اَصَابِعَ ثُمَّ یُخَلِّیَ عَنْهُ فَقَالَ اطْوُوهُ ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ انْصَرِفُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ فَقُلْتُ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا مَا کَانَ فِی هَذَا یَا اَبَتِ اَنْ تُشْهِدَ عَلَیْهِ فَقَالَ اِنِّی کَرِهْتُ اَنْ تُغْلَبَ وَ اَنْ یُقَالَ اِنَّهُ لَمْ یُوصَ فَاَرَدْتُ اَنْ تَکُونَ لَکَ حُجَّةٌ فَهُوَ الَّذِی اِذَا قَدِمَ الرَّجُلُ الْبَلَدَ قَالَ مَنْ وَصِیُّ فُلَانٍ قِیلَ فُلَانٌ.»»
«چون مرگ پدرم فرا رسید، فرمود: چند گواه برای من حاضر کن، من چهار تن از قریش را حاضر کردم که نافع وابسته عبدالله بن عمر با آنها بود و فرمود: بنویس... وصیت کرد محمد بن علی به پسرش جعفر بن محمد و به او دستور داد او را در بُردی که هنگام نماز جمعه می‌پوشید کفن کند و عمامه او را برای او عمامه سازد و قبر او را چهار گوش نماید و چهار انگشت از زمین بلندتر کند و او را واگذارد، پس فرمود: آن وصیت نامه را در هم پیچید و به گواهان فرمود: خدا شما را رحمت کند، برگردید، و چون گواهان رفتند من گفتم: پدر جان در این استشهاد چه مصلحتی بود؟ فرمود: من بد داشتم که تو مغلوب شوی و بگویند وصیت نکرده، خواستم تو دلیلی در دست داشته باشی. و امام کسی است که چون به شهر او در آیند و پرسند وصی فلان امام کیست؟ گویند فلانی.
همچنین در رد ادعای دو نفر از زیدیه آمده است:
««حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ سَعِیدٍ السَّمَّانِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) اِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلَانِ مِنَ الزَّیْدِیَّةِ فَقَالا اَفِیکُمْ اِمَامٌ مُفْتَرَضٌ طَاعَتُهُ فَقَالَ لَا قَالَ فَقَالا لَهُ فَاَخْبَرَنَا عَنْکَ الثِّقَاتُ اَنَّکَ تَعْرِفُهُ وَ تسمیهم (نُسَمِّیهِمْ‌). لَکَ وَ هُمْ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ هُمْ اَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِیرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لَا یَکْذِبُونَ فَغَضِبَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) وَ قَالَ مَا اَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَاَیَا الْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِی اَتَعْرِفُ هَذَیْنِ قُلْتُ نَعَمْ هُمَا مِنْ اَهْلِ سُوقِنَا مِنَ الزَّیْدِیَّةِ وَ هُمَا یَزْعُمَانِ اَنَّ سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ‌ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ‌ فَقَالَ کَذَبَا لَعَنَهُمَا اللَّهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اللَّهِ بِعَیْنَیْهِ وَ لَا بِوَاحِدٍ مِنْ عَیْنَیْهِ وَ لَا رَآهُ اَبُوهُ اِلَّا اَنْ یَکُونَ رَآهُ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ اِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلَامَةٌ فِی مَقْبِضِهِ وَ مَا لَا تَرَی‌ فِی مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ وَ اِنَّ عِنْدِی لَسَیْفَ‌ رَسُولِ‌ اللَّهِ‌ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ دِرْعَهُ وَ لَامَتَهُ‌ وَ مِغْفَرَهُ فَاِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلَامَةٌ فِی دِرْعِهِ وَ اِنَّ عِنْدِی لَرَایَةَ رَسُولِ اللَّهِ‌ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الْمِغْلَبَةَ وَ اِنَّ عِنْدِی اَلْوَاحَ مُوسَی وَ عَصَاهُ وَ اِنَّ عِنْدِی لَخَاتَمَ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ اِنَّ عِنْدِی الطَّسْتَ الَّذِی کَانَ یُقَرِّبُ بِهَا مُوسَی الْقُرْبَانَ وَ اِنَّ عِنْدِی الِاسْمَ الَّذِی کَانَ اِذَا اَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ‌ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنْ یَضَعَهُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُشْرِکِینَ لَمْ یَصِلْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اِلَی الْمُسْلِمِینَ نُشَّابَةٌ وَ اِنَّ عِنْدِی التَّابُوتَ الَّتِی جَاءَتْ بِهِ الْمَلَائِکَةُ تَحْمِلُهُ وَ مَثَلُ السِّلَاحِ فِینَا مَثَلُ التَّابُوتِ فِی بَنِی اِسْرَائِیلَ اهل بیت (فِی اَیِّ بَیْتٍ‌). وَقَفَ التَّابُوتُ عَلَی بَابِ دَارِهِمْ اُوتُوا النُّبُوَّةَ کَذَلِکَ وَ مَنْ صَارَ اِلَیْهِ السِّلَاحُ مِنَّا اُوتِیَ الْاِمَامَةَ وَ لَقَدْ لَبِسَ اَبِی دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ فَخَطَّتْ عَلَی الْاَرْضِ خَطِیطاً وَ لَبِسْتُهَا اَنَا فَکَانَتْ وَ قَائِمُنَا مِمَّنْ اِذَا لَبِسَهَا مَلَاَهَا اِنْ شَاءَ اللَّهُ».»
«سعید سمّان نقل کرده است: نزد امام جعفر صادق (علیهالسّلام) بودم که ناگاه دو نفر از طایفه زیدیّه بر آن حضرت داخل شدند... حضرت به من فرمود که: «این دو مرد را می‌ شناسی؟ عرض کردم: آری، اینها از اهل بازار و هم چراغ‌های ما می‌باشند. و ایشان از طایفه زیدیّه‌اند و گمان دارند که شمشیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در نزد عبداللَّه پسر حسن است (یعنی حسن مثنّی). حضرت فرمود: «دروغ گفتند. خدا ایشان را لعنت کند، به خدا سوگند که عبداللَّه پسر حسن، آن شمشیر را به دو چشم خود و به یک چشم از دو چشم خود ندیده. و پدرش (یعنی حسن مثنّی) نیز آن را ندیده. بار خدایا، مگر آن‌که آن را در نزد علی بن الحسین دیده باشد. پس اگر این دو مرد راست‌گویند، بگویند که نشانه دسته آن چیست و اثری که در موضع دم آن است چیست؟ و به درستی که در نزد من است شمشیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در نزد من است، رایت و عَلَم رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و زره و چهار آینه و کلاه‌ خُود آن حضرت. پس اگر راست‌گویند، بگویند که چیست آن نشانه که در زره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؟ و به درستی که در نزد من است آن عَلَمْ رسول خدا که خدا آن را منشا غلبه و بر خصم قرار داده، و در نزد من است: الواح موسی و عصای او، و در نزد من است انگشتر سلیمان پسر داود، و در نزد من است آن طشتی که موسی در آن گوسفند قربانی را قربانی می‌کرد، و در نزد من است آن نامی که چون رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را در میان مسلمانان و مشرکان می‌ گذاشت، تیر مشرکان به مسلمانان نمی‌رسید و در نزد من است مانند آنچه فرشتگان آن را آوردند و بر می‌داشتند (یعنی تابوت) و داستان سلاح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان ما چون داستان تابوت است در میان بنی ‌اسرائیل، که در هر خاندانی که آن تابوت بر درِ خانه‌های ایشان یافت می‌شد، پیغمبری به ایشان عطا می‌ شد، و هر که از ما که این سلاح به او منتقل شد، امامت به او رسید. و هر آینه پدرم زره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را پوشید و چون از‌اندام آن حضرت زیاد بود، آن را بر زمین می‌ کشید و به واسطه زیادتی، آن زره، بر روی زمین خطی را هویدا نمود و من نیز آن را پوشیدم پس به‌ همان وضعی که نسبت به پدرم بود، با من نیز چنان بود. و قائم ما کسی است که چون آن را بپوشد، پر کند آن را و بر قامتش راست آید. ان‌شاءاللَّه تعالی».
بر این اساس بایستی امام دوازدهم (علیهالسّلام) متکفل امورات امام یازدهم (علیهالسّلام) بوده و تمامی لوازم مذکور را در تحویل خود داشته باشد تا هنگام ظهور، به آنها استناد کرده و بدین واسطه شناسایی گردد. چنانچه آمده است:
««حدّثنا نعیم، حدّثنا سعید ابو عثمان عن جابر عن ابی جعفر، قال: «ثُمَّ یَظهَرُ المَهدِیّ بِمَکَّةِ عِندَ العِشَاءِ، وَ مَعَهُ‌ رَایَةُ رَسُولُ اللّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ قَمِیصَهُ وَ سَیفَهُ وَ عَلامَاتٌ وَ نُورٌ وَ بَیانٌ...».»
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: سپس مَهدی (علیهالسّلام) هنگام نماز عشاء از کنار کعبه ظاهر می‌شود و به همراه او پرچم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و لباس و شمشیر و نشانه‌های ایشان و نور و بیان است... .
همچنین در روایت دیگر آمده است:
««قال ابی عبدالله (علیهالسّلام): خَرَجَ‌ صَاحِبُ‌ هَذَا الْاَمْرِ مِنَ الْمَدِینَةِ اِلَی مَکَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقُلْتُ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَالَ سَیْفُ رَسُولِ اللَّهِ وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قَضِیبُهُ وَ رَایَتُهُ وَ لَامَتُهُ‌ وَ سَرْجُهُ حَتَّی یَنْزِلَ مَکَّةَ فَیُخْرِجَ السَّیْفَ مِنْ غِمْدِهِ وَ یَلْبَسَ الدِّرْعَ وَ یَنْشُرَ الرَّایَةَ وَ الْبُرْدَةَ وَ الْعِمَامَةَ وَ یَتَنَاوَلَ الْقَضِیبَ بِیَدِهِ وَ یَسْتَاْذِنَ اللَّهَ فِی ظُهُورِهِ»»
صاحب این امر از مدینه به سوی مکه حرکت می‌کند در حالی که میراث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او. چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.
ضمن اینکه در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) در خصوص مواجهه سید حسنی با امام دوازدهم (علیهالسّلام) آمده است:
««الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّیْنِ، عَنْ اَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْفُرَاتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَاَلْتُ سَیِّدِیَ الصَّادِقَ (علیهالسّلام). .. فَیَقُولُ الْحَسَنِیُّ: اِنْ کُنْتَ مَهْدِیَّ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَاَیْنَ هِرَاوَةُ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ خَاتَمُهُ، وَ بُرْدَتُهُ، وَ دِرْعُهُ الْفَاضِلُ، وَ عِمَامَتُهُ السَّحَابُ، وَ فَرَسُهُ الْیَرْبُوعُ، وَ نَاقَتُهُ الْعَضْبَاءُ، وَ بَغْلَتُهُ الدُّلْدُلُ، وَ حِمَارُهُ الْیَعْفُورُ، وَ نَجِیبُهُ الْبُرَاقُ، وَ تَاجُهُ‌، وَ الْمُصْحَفُ الَّذِی جَمَعَهُ‌ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِغَیْرِ تَغْیِیرٍ وَ لَا تَبْدِیلٍ، فَیُحْضِرُ لَهُ السَّفَطَ الَّذِی فِیهِ جَمِیعُ مَا طَلَبَهُ. (وَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام): اِنَّهُ کُلَّهُ کَانَ فِی السَّفَطِ)، وَ تَرِکَاتُ جَمِیعِ النَّبِیِّینَ حَتَّی عَصَا آدَمَ وَ نُوحٍ (علیهم‌السّلاموَ تَرِکَةِ هُودٍ وَ صَالِحٍ (علیهالسّلاموَ مَجْمُوعِ‌ اِبْرَاهِیمَ (علیهالسّلاموَ صَاعِ یُوسُفَ (علیهالسّلاموَ مِکْیَلِ‌ شُعَیْبٍ (علیهالسّلام) وَ مِیزَانِهِ، وَ عَصَا مُوسَی (علیهالسّلاموَ تَابُوتِهِ الَّذِی فِیهِ بَقِیَّةُ مَا تَرَکَ آلُ مُوسی‌ وَ آلُ‌هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ، وَ دِرْعِ دَاوُدَ (علیهالسّلاموَ خَاتَمِ سُلَیْمَانَ (علیهالسّلام) وَ تَاجِهِ، وَ رَحْلِ عِیسَی (علیهالسّلاموَ مِیرَاثِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ فِی ذَلِکَ السَّفَطِ». فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْحَسَنِیُّ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اقْضِ مَا قَدْ رَاَیْتَهُ، وَ الَّذِی اَسْاَلُکَ اَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی هَذَا الْحَجَرِ الصُّلْبِ‌، وَ تَسْاَلَ اللَّهَ اَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لَا یُرِیدُ بِذَلِکَ اِلَّا اَنْ یُرِیَ اَصْحَابَهُ فَضْلَ الْمَهْدِیِّ (علیهالسّلام) حَتَّی یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَاْخُذُ الْمَهْدِیُّ (علیهالسّلام) الْهِرَاوَةَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّی تُظِلَّ عَسْکَرَ الْحَسَنِیِ‌ وَ عَسْکَرَ الْمَهْدِیِّ (علیهالسّلام). فَیَقُولُ الْحَسَنِیُّ: اللَّهُ اَکْبَرُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّی اُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ الْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِه‌».»
سپس سید حسنی می‌ گوید: پس بین من و امیر خود خلوت کنید، و ما را تنها بگذارید. آنگاه مهدی (علیهالسّلام) بسوی او بیرون می‌آید و دو نفری در میان دو لشکر می‌ایستند و حسنی، عرضه می‌دارد: اگر تو مهدی آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستی پس عصای جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و انگشتر، و برد و زره و عمامه او (سحاب) و اسب او، و شترش (غضباء) و قاطرش (دلدل) و حمارش (یعفور) و نجیبش (براق) و تاج آن حضرت و همچنین قرآنی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بدون تغییر وتبدیل آنرا جمع آوری نموده بود کجاست؟ پس مهدی (علیهالسّلام) تمام آن اشیاء را حاضر نموده وهمه آنها را به سید حسنی نشان می‌دهد.
سپس امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: همانا تمامی آنها داخل جعبه است. و همچنین تمام مواریث انبیاء (حتی عصای حضرت آدم و حضرت نوح، و ترکه حضرت هود و حضرت صالح، و مجمع حضرت ابراهیم، و صاع حضرت یوسف و کیل و ترازوی حضرت شعیب، و عصا و تابوت موسی (که در آن ماترک و باقیمانده آنچه را که آل موسی‌ داشتند و ملائکه آنرا بر می‌داشتند و زره داوود، و عصا و تاج و انگشتر سلیمان، و رحل عیسی ومیراث تمام پیامبران) در آن جعبه خواهد بود. در این هنگام حسنی می‌ گوید: ‌ای پسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما می‌ خواهیم این است که چوب دستی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام می‌دهد تا یارانش فضل امام مهدی (علیهالسّلام) را ببینند و از او اطاعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی (علیهالسّلام) عصا را می‌ گیرد و آن را بر بالای سنگ سختی نصب می‌کند و آن عصا فورا درخت بزرگی می‌ شود بطوری که بر تمام لشکریان حاضر سایه می‌افکند، در آنوقت سید حسنی می‌ گوید: الله اکبر، یابن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم، پس سید حسنی، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می‌ نمایند...».
بنابراین، یکی دیگر از شاخصه‌های شناخت وصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه داشتن لوازم شخصی آن حضرت است که بر اساس روایات، تمامی آن لوازم (عیناً) در محضر ائمه (علیهم‌السّلام) بوده و در حال حاضر در محضر امام دوازدهم (علیهالسّلام) است.
البته احمد بصری باتوجه به اینکه از آوردن این لوازم برای اثبات خود ناتوان است، سعی در به تاویل بردن این علایم و ودایع دارد. به شهادت روایات متواتر، علم و سلاح رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو چیز جدا از هم هستند که بایستی هر امامی از آن دو برخوردار باشد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:
««عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ، قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ‌: اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُکُمْ‌ اَنْ تُؤَدُّوا الْاَماناتِ اِلی‌ اَهْلِها وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ». قَالَ‌: اِیَّانَا عَنی‌، اَنْ یُؤَدِّیَ الْاَوَّلُ‌ اِلَی‌ الْاِمَامِ‌ الَّذِی‌ بَعْدَهُ الْکُتُبَ وَ الْعِلْمَ وَ السِّلَاح‌.»
همچنین باید دانست که سلاح به عنوان یک شیء معرفی شده است که در صندوقچه نگهداری می‌شده و این با ماهیت علم سازگار نیست. چنانچه در روایت آمده است:
««عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ (علیهالسّلام) الْوَفَاةُ قَبْلَ ذَلِکَ اَخْرَجَ سَفَطاً اَوْ صُنْدُوقاً عِنْدَهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ احْمِلْ هَذَا الصُّنْدُوقَ قَالَ فَحَمَلَ بَیْنَ اَرْبَعَةٍ فَلَمَّا تُوُفِّیَ جَاءَ اِخْوَتُهُ یَدَّعُونَ مَا فِی الصُّنْدُوقِ فَقَالُوا اَعْطِنَا نَصِیبَنَا فِی الصُّنْدُوقِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا لَکُمْ فِیهِ شَیْ‌ءٌ وَ لَوْ کَانَ لَکُمْ فِیهِ شَیْ‌ءٌ مَا دَفَعَهُ اِلَیَّ وَ کَانَ‌ فِی‌ الصُّنْدُوقِ‌ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ کُتُبُهُ».»
حتی روایتی هم که سلاح را به تابوت بنی اسرائیل تشبیه کرده است، آن را نشانه برخورداری از عام دانسته‌اند نه اینکه سلاح همان علم بوده باشد.
««عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السُّکَیْنِ عَنْ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ اَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) یَقُولُ‌ اِنَّمَا مَثَلُ السِّلَاحِ فِینَا مَثَلُ التَّابُوتِ فِی بَنِی اِسْرَائِیلَ حَیْثُمَا دَارَ التَّابُوتُ‌ دَارَ الْمُلْکُ فَاَیْنَمَا دَارَ السِّلَاحُ فِینَا دَارَ الْعِلْمُ».»
نتیجه اینکه سلاح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با علم ایشان دو چیز متفاوت و جداگانه است.
در روایتی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام صادق (علیهالسّلام) حقیقت پرچم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را روشن فرموده و آن را برگی از بهشت معرفی فرموده است. لذا بر اساس این روایت و سایر روایات بطلان تاویل احمد بصری آشکار می‌ گردد: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
««ثُمَّ یهُزُّ الرّایةَ الْجَلیةَ وَ ینشرُها وَ هِی رایةُ رَسولِ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) السَّحابة وَ دِرْعُ رَسولِ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) السّابِغَةَ، وَ یتَقَلَّدُ بِسَیفِ رَسولِ اللّه ذِی الْفَقارِ».»

«سپس پرچم روشن را به اهتزار در می‌آورد و آن را می‌گشاید و آن همان پرچم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نام سحابه است و [۲۰]     زره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نام سابغه را همراه دارد و شمشیر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نام ذوالفقار را به گردن می‌آویزد.»
««عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ (علیهالسّلام) حَتَّی یَکُونَ تَکْمِلَةُ الْحَلْقَةِ... ثُمَّ یَهُزُّ الرَّایَةَ وَ یَسِیرُ بِهَا فَلَا یَبْقَی اَحَدٌ فِی الْمَشْرِقِ وَ لَا فِی الْمَغْرِبِ اِلَّا لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ قَالَ یَا اَبَا مُحَمَّدٍ مَا هِیَ وَ اللَّهِ قُطْنٌ وَ لَا کَتَّانٌ وَ لَا قَزٌّ وَ لَا حَرِیرٌ قُلْتُ فَمِنْ‌ اَیِّ شَیْ‌ءٍ هِیَ قَالَ مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ نَشَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ لَفَّهَا وَ دَفَعَهَا اِلَی عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) حَتَّی اِذَا کَانَ یَوْمُ الْبَصْرَةِ نَشَرَهَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ لَفَّهَا وَ هِیَ عِنْدَنَا هُنَاکَ لَا یَنْشُرُهَا اَحَدٌ حَتَّی یَقُومَ الْقَائِمُ.»»
«امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: قائم خروج نمی‌کند تا اینکه حلقه یاران تکمیل شود... سپس پرچم را می‌ گستراند و حرکت می‌ کند. پس کسی در مغرب و مشرق نمی‌ماند مگر اینکه قائم را لعن می‌ کنند. و آن پرچم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که جبرائیل در روز بدر به ایشان نازل کرد. سپس فرمود که به خدا قسم که آن پرچم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پرسیدم پس از چیست؟ فرمود از «ورق و برگ ه‌ای از بهشت» است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را در روز بدر باز کرد و سپس پیچید و به علی (علیهالسّلام) تحویل داد و ایشان همواره آن را در نزد خود داشت تا اینکه در روز بصره آن را باز کرد و خدا بر آن فتح قرار داد و باری دیگر آن را پیچید و آن نزد ما است آنجا. احدی (از اهل بیت) آن را باز نمی‌ کند تا اینکه قائم قیام کند. در توضیح این دو روایت گفته می‌ شود: اولا: پرچم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار سایر لوازم همچون زره آمده است که قرینه ‌ای آشکار بر این است که پرچم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای جسم بوده و قابل تاویل نیست. لذا در صورتی که پرچم دارای تاویل باشد، بایستی زره و سایر لوازم هم از تاویل برخوردار باشد. ثانیاً: جنس و نوع پرچم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پارچه و حریر و... نیست بلکه برگه ‌ای از بهشت است. لذا این سخن اشاره به وجود خارجی آن داشته و ارتباطی با دعوت به حاکمیت الله و... ندارد. ثالثاً: چنانچه بگویند این پرچم اگر چه وجود خارجی دارد اما مراد از آن دعوت به حاکمیت الهی است گفته می‌ شود: قبل از نزول این پرچم در جنگ بدر، مگر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم را به چیزی غیر از حاکمیت الله دعوت می‌کرد که بعد از نزول آن این کار را انجام دهد؟ رابعاً: اگر این پرچم به معنای دعوت به حاکمیت الله است، بدین معنا خواهد بود که از بین معصومین (علیهم‌السّلام) ‌ تنها پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمومنین (علیهالسّلام) و حضرت قائم (علیهالسّلام) مردم را به حاکمیت الله دعوت می‌ کنند زیرا فقط آنان حق نشر آن را داشته ‌اند، با این وجود دعوت سایر ائمه (علیهم‌السّلام) ‌ به چه چیزی بوده است؟ خامساً: بر اساس تصریح روایت، نشر پرچم پس از تکمیل شدن ۱۰ هزار نفر است، لذا اگر نشر پرچم را به معنای دعوت بدانیم با اصل مدعای احمد سازگاری نخواهد داشت چرا که او باید دعوت را از پیش از جمع شدن ۱۰ هزار نفر آغاز کرده باشد نه بعد از آن!»

۲.۱ - امکان جعل سلاح و پرچم

در اینجا سئوالی مطرح می‌ گردد که آیا ممکن است این لوازم توسط عده‌ای جعل شده و به واسطه آن خود را امام معرفی کنند؟
در پاسخ گفته می‌ شود:
اولاً؛ برخورداری از این لوازم، شرط لازم بوده و شرط کافی برای شناخت امام (علیهالسّلام) نمی‌باشد، لذا سایر موارد مذکور در روایات نیز، جهت شناخت امام (علیهالسّلام) مورد توجه قرار می‌ گیرد.
ثانیاً؛ شرایط ارائه این لوازم دارای ابعادی هستند که به هیچ وجه امکان جَعل و بدل سازی ندارند که عبارتند از:

۲.۱.۱ - بُعد زمانی

سلاح و پرچم و سایر لوازم مذکور در روایات، همزمان با ظهور امام (علیهالسّلام) ارائه خواهد شد، لذا قبل از ظهور حضرت، هر نوع نشانه‌ای به عنوان سلاح و غیره مورد قبول نمی‌ باشد. چنانچه امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
««خَرَجَ‌ صَاحِبُ‌ هَذَا الْاَمْرِ مِنَ الْمَدِینَةِ اِلَی مَکَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقُلْتُ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَالَ سَیْفُ رَسُولِ اللَّهِ وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قَضِیبُهُ وَ رَایَتُهُ وَ لَامَتُهُ‌ وَ سَرْجُهُ حَتَّی یَنْزِلَ مَکَّةَ فَیُخْرِجَ السَّیْفَ مِنْ غِمْدِهِ وَ یَلْبَسَ الدِّرْعَ وَ یَنْشُرَ الرَّایَةَ وَ الْبُرْدَةَ وَ الْعِمَامَةَ وَ یَتَنَاوَلَ الْقَضِیبَ بِیَدِهِ وَ یَسْتَاْذِنَ اللَّهَ فِی ظُهُورِهِ».»
صاحب این امر از مدینه به سوی مکه حرکت می‌کند در حالی که میراث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او. چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.

۲.۱.۲ - بُعد نشانه‌ای

امام عصر (علیهالسّلام) پس از ندای آسمانی ظهور، اعلام ظهور خواهند کرد، بنابراین یکی دیگر از نشانه‌های پذیرش سلاح و سایر لوازم، شنیدن صدای آسمانی ظهور است. این ندایی است که هیچ جایی برای شک و شبهه باقی نخواهد گذاشت. بطوری که امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
««فَلَمْ یُشْکِلْ عَلَیْکُمْ عَهْدُ نَبِیِّ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ رَایَتُهُ وَ سِلَاحُهُ وَ النَّفْسُ الزَّکِیَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَاِنْ اَشْکَلَ عَلَیْکُمْ هَذَا فَلَا یُشْکِلُ‌ عَلَیْکُمُ‌ الصَّوْتُ‌ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اَمْرِهِ».»
ایجاد شبهه نمی‌کند برای شما عهد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پرچم و سلاح او و نفس الزکیه‌ای که از فرزندان امام حسین (علیهالسّلام) است. پس اگر همین موارد نیز ایجاد شبهه کرد، صوتی که از آسمان به اسم و امر امام مهدی (علیهالسّلام) برخاسته می‌شود ایجاد شک و شبهه نمی‌ کند.
همچنین در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) آمده است:
««... فَاِنْ‌ اَشْکَلَ‌ هَذَا کُلُّهُ عَلَیْهِمْ فَاِنَّ الصَّوْتَ مِنَ السَّمَاءِ لَا یُشْکِلُ عَلَیْهِمْ اِذَا نُودِیَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ اَبِیهِ وَ اُمِّهِ‌».»
اگر تمامی این موارد مشتبه گردید، پس همانا ندای آسمانی بر شما مشتبه نخواهد شد، زمانی که به اسم قائم (علیهالسّلام) و نام پدر و مادرش ندا سر دهد.

۲.۱.۳ - بُعد مکانی

حضرت حجت (علیهالسّلام) این لوازم را در کنار خانه خدا به مردم ارائه خواهند نمود، لذا ارائه لوازم مذکور در هر جایی غیر از کنار خانه خدا مورد پذیرش نیست. چنانچه امام باقر (علیهالسّلام) فرمودند:
««یَظْهَرُ الْمَهْدِیُّ بِمَکةَ عِنْدَ الْعِشاءِ مَعَهُ رایَةُ رَسُولِ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ قَمِیصُهُ وَسَیْفُهُ وَعَلاماتٌ وَ نُورٌ وَ بیانٌ».»
مهدی موعود (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر دست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را با خود دارد، ظهور می‌ کند و با او نشانه‌ها و نورانیت و بیان ویژه‌ای است.

۲.۱.۴ - بُعد اعجازی

لوازم مذکور دارای ویژگی اعجاز آمیز بوده و هر کدام از آنها توان انجام امر خاصی را دارند. در روایتی دیگر آمده است که فرق بین مدعی دروغین و راستین در برخورداری از لوازم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و فرق بین این لوازم با سایر لوازم‌ها در اعجاز آمیز بودن آن لوازم است.
براین اساس، در صورت تجمیع این چهار شرط مهم، ارائه سلاح و سایر لوازم، به نشانه‌ وصایت او خواهد بود.


سومین علامت و ودیعه صحیفه و وصیتنامه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. این صحیفه که به املاء رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به و دست خط امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) نوشته شده است، همان وصیتنامه‌ای است که در آن اسامی و تعداد جانشینان پس از خود را برای مردم اعلام فرموده است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با نزول آیه یا اَیُّهَا الرَّسُولُ‌ بَلِّغْ‌ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‌؛ موظف به ابلاغ وصیت و اعلام اسامی اوصیاء و جانشیان گردید تا از این رهگذر اختلاف امت اسلامی را پس از خود دفع نماید. لذا هفتاد روز پیش از رحلت و در مسیر بازگشت از آخرین حج و در محل غدیرخم، رسالت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند.
حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که به دستور الهی قصد پرده برداری از شجره طیبه امامت را داشت، همه پیش افتادگان و پس ماندگان را فراخوانده و فرمودند:
««... ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. ثم قال: مَعاشِرَالنّاسِ، اَلاوَ اِنِّی رَسولٌ وَ عَلِی الْاِمامُ وَالْوَصِی مِنْ بَعْدی، وَالْاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. اَلا وَ اِنّی والِدُهُمْ وَهُمْ یَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ الی ان قال: اَلا اِنَّ خاتَمَ الْاَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِی. اَلا اِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدِّینِ. اَلا اِنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ اِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ اِلاّعِنْدَهُ... فقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ شِبْهَ‌ الْمُغْضَبِ‌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ اَکُلَّ اَهْلِ بَیْتِکَ فَقَالَ لَا وَ لَکِنَّ اَوْصِیَائِی اَخِی مِنهُمْ‌ وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی اُمَّتِی وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی (وَ اَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ‌). هَذَا اَوَّلُهُمْ وَ خَیْرُهُمْ ثُمَّ ابْنَایَ هَذَانِ وَ اَشَارَ بِیَدِهِ اِلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ثُمَّ وَصِیُّ ابْنِی یُسَمَّی بِاسْمِ اَخِی عَلِیٍّ وَ هُوَ ابْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ وَصِیُّ عَلِیٍّ وَ هُوَ وَلَدُهُ وَ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ مَهْدِیُّ الْاُمَّةِ اسْمُهُ کَاسْمِی وَ طِینَتُهُ کَطِینَتِی یَاْمُرُ بِاَمْرِی وَ یَنْهَی بِنَهْیِی یَمْلَاُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یَتْلُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.»»
«هان‌ای مردم! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی (علیهالسّلام) سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد. سپس فرمود: بدانید که همانا من فرستاده و علی (علیهالسّلام) امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند. آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل علی (علیهالسّلام) خواهند بود. آگاه باشید! همانا آخرین امام، مهدی قائم (علیهالسّلام) از ماست.‌هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد شد. آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست.
سپس عمر بن خطاب در حالی که کمی برافروخته بود برخواست و گفت: ‌ای رسول خدا، آیا همه اهل بیت تو (همسران و اهل خانه) وصی هستند؟ حضرت پاسخ داد: نه ولکن برادرم از اوصیاء است که وزیر و وارث و خلیفه من در امتم بوده و ولی تمامی مومنان بعد از من است. و همچنین یازده نفر از فرزندان وی. این علی اولشان و بهترین‌شان است سپس دو فرزندم حسن و حسین (علیهما‌السّلام)، سپس وصی فرزندم که همنام برادرم علی (علیهالسّلام) و فرزند حسین (علیهالسّلام) است سپس وصی و فرزند علی (علیهالسّلام) که اسمش محمد است سپس جعفر (علیهالسّلام) فرزند محمد (علیهالسّلام) و سپس موسی (علیهالسّلام) فرزند جعفر (علیهالسّلام) و سپس علی (علیهالسّلام) فرزند موسی (علیهالسّلام) و سپس محمد (علیهالسّلام) فرزند علی (علیهالسّلام) و سپس علی (علیهالسّلام) فرزند محمد و حسن (علیهالسّلام) فرزند علی و سپس فرزند حسن (علیهالسّلام) که مهدی (علیهالسّلام) این امت بوده و همنام و هم طینت من است و امر می‌کند به امر من و نهی می‌کند به نهی من، زمین را از عدل و داد پر می‌کند کما اینکه از ظلم و جور پر شده است. می‌آیند یکی پس از دیگری».کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۷۹.
با پرده برداری از مساله جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اعلام اسامی دوازده وصی پس از خود، آیه‌ای از جانب خداوند متعال نازل شده و فرمود:الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الْاسْلامَ دیناً؛ امروز کافران از زوالِ آیینِ شما، مایوس شدند؛ بنابراین، از آنها نترسید! و از مخالفت من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین جاودانِ شما پذیرفتم.
بر اساس گواهی تاریخ و روایات معصومین (علیهم‌السّلام)، رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از اعلام وصیت شفاهی خود (خطبه غدیر)، بارها مردم را به پذیرش وصایت اوصیاء اثنی عشر فراخواند و سعادت آنان را در پیروی از ایشان معرفی فرمود.
اما آنچه می‌تواند به عنوان سند مورد استناد برای مدعیان حقیقی وصایت بهرمند باشد، اصل وصیتنامه یا همان لوح مکتوبی است که قابل ارائه به همگان بوده و حتی در هنگامه ظهور وصی دوازدهم (علیهالسّلام) نیز مورد استناد قرار می‌گیرد.
موید سخن اینکه؛ اولاً چنانچه نقل محتوای وصیت رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط راویان حدیث کفایت ‌کرده و مسلمانان را برای همیشه از اختلاف دور می‌کرد، دیگر چه نیازی به مکتوب نمودن وصیت بود، و حال آنکه ظاهرا آن حضرت برای انجام این کتابت اصرار نیز داشته است. بلکه می‌توانست همانند صدها سخن و کلام دیگر، به صورت شفاهی وصیت کرده یا به همان وصیت غدیر خم اکتفا نموده و راویان حدیث نیز آن را با دقت ثبت کنند. مگر اینکه بگوییم؛ مکتوب نمودن وصیت و تولید وصیتنامه موضوعیت داشته و از کارکردی برخوردار است که نقل شفاهی از آن کارکرد بی بهره می‌باشد. و آن کارکرد، چیزی جز برخورداری از قابلیت ارائه در هر زمان، به عنوان سندی برای اثبات حقانیت وصی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمی‌تواند باشد.
ثانیاً روایات معصومین (علیهم‌السّلام)، وصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شیئی به عنوان ملاک شناخت امام معرفی کرده‌اند که باید در دست امام باشد. به عنوان نمونه آمده است:
««حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ الْاَعْلَی عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قُلْتُ اِنَّ النَّاسَ یَتَکَلَّمُونَ فِی اَبِی جَعْفَرٍ یَقُولُونَ مَا بَالُهَا ابطحت‌ (تَخَطَّتْ‌) مِنْ وُلْدِ اَبِیهِ مَنْ لَهُ مِثْلُ قَرَابَتِهِ وَ مَنْ هُوَ اَکْبَرُ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ اَصْغَرُ مِنْهُ وَ قَالَ یُعْرَفُ‌ صَاحِبُ‌ هَذَا الْاَمْرِ بِثَلَاثِ خِصَالٍ لَا تَکُونُ فِی غَیْرِهِ هُوَ اَوْلَی النَّاسِ بِالَّذِی قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِیُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ وَصِیَّتُهُ وَ ذَلِکَ عِنْدِی لَا اُنَازَعُ فِیهِ».»
عبد الاعلی گوید: به امام صادق (علیهالسّلام) عرض کردم: مردم درباره امام باقر (علیهالسّلام) سخن‌ها گفتند و اعتراض آنها این بود که چگونه امامت از میان همه اولاد پدرش به او رسید با این که در میان آنها برادرانی داشت که در خویشی با او برابر و در سن از او بزرگتر بودند (چون زید بن علی) و برادران کوچکتر هم داشت که امامت به آنها هم نرسید. امام (علیهالسّلام) فرمود: امام به سه خصلت شناخته شود که در دیگری نباشد: یکی اینکه نسبت به امام سابق از همه مردم نزدیک‌تر و منسوب‌تر باشد و وصی او هم باشد. دوم اینکه سلاح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد او باشد و سوم اینکه وصیتنامه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم نزد او باشد. اینها نزد من است و کسی درباره آن با من نزاعی ندارد.
بنابراین، یکی از نشانه‌ها شناخت وصی، برخورداری از ودیعه‌ای به نام لوح است که توسط امیرالمومنین (علیهالسّلام) نوشته شده و اسامی اوصیاء (علیهم‌السّلام) در آن ثبت گردیده است. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:
««عَنْ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بن‌ فَضَّالٍ قَالَ قَالَ مُوسَی بْنُ عَطِیَّةَ النَّیْشَابُورِیِّ اجْتَمَعَ وَ فَدِ خُرَاسَانَ مِنْ اَقْطَارِهَا کبارُها وَ عُلَمَائُهَا وَ قَصَدُوا دَارِی وَ اجْتَمَعَ عُلَمَاءُ وَ طَهْمَانُ وَ جَمَاعَةٌ شَتَّی وَ قَالُوا بِاَجْمَعِهِمْ رَضِینَا بکم اَنْ تَرُدُّوا الْمَدِینَةِ فَتُسْاَلُوا عَنْ الْمُسْتَخْلَفِ فِیهَا لنقلِدُهُ اَمْرِنَا فَقَدْ ذکر اَنْ بَاقِرُ الْعِلْمِ قَدْ مَضَی وَ لَا نَدْرِی مَنْ نَصَبه‌ُ اللَّهِ بَعْدَهُ مِنْ آلِ الرَّسُولِ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِینَ وَ دَفَعُوا اِلَیْنَا مِائَةَ اَلْفِ دِرْهَمٍ ذَهَباً وَ فِضَّةً وَ قَالُوا لَتَاْتُونَّا بِالْخَبَرِ وَ تَعْرِفُونَّا الْاِمَامِ فتطالبوه بِسَیْفٍ ذِی الْفَقَارِ وَ الْقَضِیبُ وَ الْبُرْدَةَ وَ الْخَاتَمُ وَ اللَّوْحُ الَّذِی فِیهِ تَثْبِیتِ الْاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اِنَّ ذلک لاَ یکون الَّا عِنْدَ امَامِ فَمَنْ وَجَدْتُمْ ذلک عنده‌ فَسَلَّمُوا الَیْهِ الْمَالَ فَحَمَلْنَا وَ تجهزنا اِلَی الْمَدِینَةِ وَ حَلَّلْنَا بِمَسْجِدِ الرَّسُولِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَصَلَّیْنَا رکعتین وَ سَاَلْنَا مَنْ الْقَائِمِ فِی اُمُورِ النَّاسِ وَ الْمُسْتَخْلَفُ فِیهَا فَقَالُوا لَنَا زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ابْنَ اَخِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَقَصَدْنَا زَیْدًا فِی مَسْجِدِهِ وَ سَلَّمْنَا عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْنَا السَّلَامُ وَ قَالَ مِنْ اَیْنَ اَقْبَلْتُمْ قُلْنَا اَقْبَلْنَا مِنْ اَرْضِ خُرَاسَانَ لَنَعْرِفُ اَمَامَنَا وَ مَنْ نقلده‌ اُمُورِنَا فَقَالَ قُومُوا وَ مَشَی بَیْنَ اَیْدِینَا حَتَّی دَخَلَ دَارِهِ فَاَخْرَجَ اِلَیْنَا طَعَاماً فاکلنا ثُمَّ قَالَ مَا تُرِیدُونَ فَقُلْنَا لَهُ نُرِیدُ اَنْ تُرِیَنَا ذَا الْفَقَارِ وَ الْبُرْدَةَ وَ الْخَاتَمُ وَ الْقَضِیبُ وَ اللَّوْحُ الَّذِی فِیهِ تَثْبِیتِ الْاَئِمَّةِ عَلَیْهِمْ السَّلَامُ فَاِنْ ذلک لاَ یکون الَّا عِنْدَ امَامِ قَالَ فَدَعَا بِجَارِیَةٍ لَهُ فَاَخْرَجَتْ اِلَیْهِ سَفَطاً وَ اسْتَخْرَجَ مِنْهُ سَیْفًا فِی اَدِیمٍ اَحْمَرَ عَلَیْهِ سُجُفِ اَخْضَرَ فَقَالَ هَذَا ذُو الْفَقَارِ وَ اَخْرَجَ اِلَیْنَا قَضِیبًا وَ دِرْعاً بمدرج‌ مِنْ فِضَّةٍ وَ اسْتَخْرَجَ مِنْهُ خَاتَماً وَ بُرْداً وَ لَمْ یَخْرُجْ اللَّوْحِ الَّذِی فِیهِ تَثْبِیتِ الْاَئِمَّةِ (عَلَیْهِمْ السَّلَامُ) فَقَامَ اَبُو لُبَابَةَ مِنْ عِنْدِهِ وَ قَالَ قُومُوا بِنَا حَتَّی نَرْجِعَ الَی مَوْلَانَا غَداً فنستوفی‌ مَا نَحْتَاجُ اِلَیْهِ وَ نوفیه مَا عِنْدَنَا وَ مَعَنَا قَالَ فَمَضَیْنَا نُرِیدُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) فَقِیلَ لَنَا اَنَّهُ مَضَی اِلَی حَائِطٍ لَهُ فَمَا لَبِثْنَا اِلَّا سَاعَةً حَتَّی اَقْبَلَ وَ قَالَ یَا مُوسَی بْنُ عَطِیَّةَ النَّیْسَابُورِیِّ وَ یَا اَبَا لُبَابَةَ وَ یَا طَهْمَانَ وَ یَا اَیُّهَا الْوَافِدُونَ مِنْ اَرْضِ خُرَاسَانَ اِلَیَّ فَاَقْبَلُوا قَالَ ثُمَّ اَوْمَاَ بِیَدِهِ اِلَی فَصَّ خَاتَمٍ فَقَلَعَهُ فقال‌ سُبْحَانَ الله‌ الَّذِی اَوْدَعَ الذَّخَائِرِ وَلِیُّهُ وَ النَّائِبُ عَنْهُ فِی خَلِیقَتِهِ لِیُرِیَهُمْ قُدْرَتَهُ ثُمَّ اَخْرَجَ لَنَا مِنْ وَسَطِ الْخَاتَمِ الْبُرْدَةِ وَ الْقَضِیبُ وَ اللَّوْحُ الَّذِی فِیهِ تَثْبِیتِ الْاَئِمَّةِ (عَلَیْهِمْ السَّلَامُ)».»
موسی بن عطیه نیشابوری می‌گوید: عده‌ای از بزرگان خراسان به خانه من آمدند و گفتند: دوست داریم شما به مدینه بروید و از جانشین و خلیفه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرس وجو کنید تا در امرمان از ایشان پیروی کنیم. پس به تحقیق امام باقر (علیهالسّلام) از دنیا رفته است و ما نمی‌دانیم که خداوند چه کسی را از آل رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فرزندان علی و فاطمه (علیهم‌السّلام) را نصب فرموده است. پس به ما صد هزار درهم از طلا و نقره دادند و گفتند که برای ما خبر بیاورید و امام را بر ما بشناسانید. پس از او شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه (علیهم‌السّلام) از فرزندان علی و فاطمه (سلامالله‌علیها) ثبت شده است را طلب کنید. همانا اینها نزد هر آنکه باشد او امام است و اموال را به او تحویل دهید. ما سکه‌ها را برداشتیم و به سوی مدینه رفتیم و در مسجد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ساکن شده و دو رکعت نماز خواندیم. از قائم در امور و خلیفه مسلمین پرسیدیم. گفتند: زید بن علی و برادر زاده‌اش جعفر بن محمد (علیهالسّلام) پس ابتدا قصد خانه زید را کردیم و در مسجدش او را دیدیم و به او سلام کردیم و جواب داد. گفت از کجا آمدید؟ گفتیم از خراسان آمدیم تا امامان را بشناسیم و از او در امرمان پیروی کنیم. گفت بلند شوید. با ما همراه شد تا به خانه‌اش وارد شدیم. برای ما طعامی آورد و خوردیم. گفت چه می‌خواهید؟ گفتیم می‌خواهیم شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه (علیهم‌السّلام) ثبت شده است را ببینیم. همانا اینها نمی‌باشد مگر در نزد امام (علیهالسّلام). کنیزش را خواند تا جعبه‌ای آوردو از داخل آن شمشیری با غلاف قرمز خارج کرد که در قبضه آن پارچه سبز رنگ بود. گفت این ذوالفقار است و چوب دستی و نیزه‌ای با دسته نقره‌ای و انگشتر و عبائی خارج کرد اما لوحی که در آن اسامی ائمه (علیهم‌السّلام) ثبت شده است را نداشت. ابولبابه با دیدن این صحنه بلند شد و گفت بلند شوید تا به سوی مولایمان برویم. ما را به او نیازی نیست. پس به نزد امام جعفر بن محمد (علیهالسّلام) رفتیم... فرمود: ‌ای موسی بن عطیه نیشابوری، ‌ای ابی لبابه و‌ای طهمان و‌ای مسافران سرزمین خراسان پیش بیایید... سپس با دستش به نگین انگشتر خود اشاره کرد و نگین جدا شد. فرمود: پاک و منزه است خدایی که ذخائرش را به ولی و نائبش ودیعه داد تا مخلوق او قدرتش را ببینند... سپس از وسط انگشتر برای ما عبا و چوب دستی و لوحی که در آن اسامی ائمه (علیهم‌السّلام) ثبت شده است را خارج کرد...».
برخی از روایات مربوط به ماجرای وصیت رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متن این لوح (وصیتنامه) را منطبق با خطبه غدیر دانسته و علاوه بر آن، با تمامی روایات مربوط به عدد اوصیاء نیز همخوانی دارد. به عنوان نمونه؛ سُلیم بن قیس هلالی می‌گوید:
««وَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ یَقُولُ‌ سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیهالسّلام) بعد مَا قَالَ ذَلِکَ الرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ دَفَعَ الْکَتِفَ-سَمعتُ عن امیرالمُومنین قال: اَلَا نَسْاَلُ رَسُولَ اللَّهِ عَنِ الَّذِی کَانَ اَرَادَ اَنْ یَکْتُبَ فِی‌ الْکَتِفِ‌ مِمَّا لَوْ کَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ اَحَدٌ وَ لَمْ یَخْتَلِفْ اثْنَانِ‌ فَسَکَتُّ حَتَّی اِذَا قَامَ مَنْ فِی الْبَیْتِ وَ بَقِیَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (علیهم‌السّلام) وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ اَنَا وَ صَاحِبِی اَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ، قَالَ لَنَا عَلِیٌّ (علیهالسّلام): اجْلِسُوا. فَاَرَادَ اَنْ یَسْاَلَ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ نَحْنُ نَسْمَعُ، فَابْتَدَاَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: «یَا اَخِی، اَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اللَّهِ اَتَانِی جَبْرَئِیلُ قَبْلُ فَاَخْبَرَنِی اَنَّهُ سَامِرِیُّ هَذِهِ الْاُمَّهِ وَ اَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا، وَ اَنَّ اللَّهَ قَدْ قَضَی الْفُرْقَهَ وَ الِاخْتِلَافَ عَلَی اُمَّتِی مِنْ بَعْدِی فَاَمَرَنِی اَنْ اَکْتُبَ ذَلِکَ الْکِتَابَ الَّذِی اَرَدْتُ اَنْ اَکْتُبَهُ فِی الْکَتِفِ لَکَ، وَ اُشْهِدَ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَهَ عَلَیْهِ، ادْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ فَاَتَی بِهَا. فَاَمْلَی عَلَیْهِ اَسْمَاءَ الْاَئِمَّهِ الْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلًا رَجُلًا وَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه) ِ: اِنِّی اُشْهِدُکُمْ اَنَّ اَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی اُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ».»
از سلمان شنیدم که می‌گفت: بعد از آنکه آن مرد آن سخن را گفت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غضبناک شده و کتف را رها کرد، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: «آیا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نپرسیم چه مطلبی می‌خواست در کتف بنویسد که اگر آن را می‌نوشت احدی گمراه نمی‌شد و دو نفر هم اختلاف نمی‌کردند؟ من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (علهیم‌السلام) باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی (علیهالسّلام) به ما فرمود: بنشینید. حضرت می‌خواست از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سؤال کند و ما هم می‌شنیدیم. سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شروع به سخن کرده و فرمودند:
‌ای برادرم علی! آیا نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ همانا جبرائیل (علیهالسّلام) از قبل بر من نازل شد و خبر داد که این مرد سامری این امت است و آنکه همراهش آمده بود گاو اوست و اینکه خداوند جدایی و اختلاف را برای امت من مقدر کرده است. جبرائیل از جانب خداوند مرا امر کرد تا همان چیزهایی که اراده کردم را برایتان بنویسم (که البته نگذاشت) و این سه نفر را برای آن سخنان شاهد بگیرم. حضرت فرمود: برای من صحیفه‌ای بیاورید، پس برای حضرت صحیفه را آوردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نام امامان هدایت ‌کننده بعد از خود را یکی پس از دیگری املاء می‌فرمود و علی (علیهالسّلام) بدست خویش می‌نوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد می‌گیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه‌ام در امّتم علی بن ابی طالب است و سپس حسن و بعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسین‌اند».
همچنین در روایتی دیگر از کتاب غیبت نعمانی آمده است: ‌
««وَ بِاِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ قَالَ حَدَّثَنَا مَعْمَرُ بْنُ رَاشِدٍ عَنْ اَبَانِ بْنِ اَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ‌ اِنَّ عَلِیّاً (علیهالسّلام) قَالَ لِطَلْحَةَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ عِنْدَ ذِکْرِ تَفَاخُرِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ بِمَنَاقِبِهِمْ وَ فَضَائِلِهِمْ یَا طَلْحَةُ اَ لَیْسَ‌ قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حِینَ دَعَانَا بِالْکَتِفِ لِیَکْتُبَ فِیهَا مَا لَا تَضِلُّ الْاُمَّةُ بَعْدَهُ وَ لَا تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُکَ مَا قَالَ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ یَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صوَ تَرَکَهَا قَالَ‌ بَلَی قَدْ شَهِدْتُهُ قَالَ فَاِنَّکُمْ لَمَّا خَرَجْتُمْ اَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِالَّذِی اَرَادَ اَنْ یَکْتُبَ فِیهَا وَ یُشْهِدَ عَلَیْهِ الْعَامَّةَ وَ اِنَّ جَبْرَئِیلَ اَخْبَرَهُ بِاَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ عَلِمَ اَنَّ الْاُمَّةَ سَتَخْتَلِفُ وَ تَفْتَرِقُ ثُمَّ دَعَا بِصَحِیفَةٍ فَاَمْلَی عَلَیَّ مَا اَرَادَ اَنْ یَکْتُبَ فِی الْکَتِفِ وَ اَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلَاثَةَ رَهْطٍ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ وَ اَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ وَ سَمَّی مَنْ یَکُونُ مِنْ اَئِمَّةِ الْهُدَی الَّذِینَ اَمَرَ الْمُؤْمِنِینَ بِطَاعَتِهِمْ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَسَمَّانِی اَوَّلَهُمْ ثُمَّ ابْنِی هَذَا حَسَنٌ ثُمَّ ابْنِی هَذَا حُسَیْنٌ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِی هَذَا حُسَیْنٍ کَذَلِکَ یَا اَبَا ذَرٍّ وَ اَنْتَ یَا مِقْدَادُ قَالا نَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقَالَ طَلْحَةُ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صیَقُولُ لِاَبِی ذَرٍّ مَا اَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ وَ لَا اَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ اَصْدَقَ وَ لَا اَبَرَّ مِنْ اَبِی ذَرٍّ وَ اَنَا اَشْهَدُ اَنَّهُمَا لَمْ یَشْهَدَا اِلَّا بِالْحَقِّ وَ اَنْتَ اَصْدَقُ وَ اَبَرُّ عِنْدِی مِنْهُمَا».»
حضرت علی (علیهالسّلام) ضمن احتجاج به مساله امامت، به ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرده و محتوای وصیتنامه را منطبق با خطبه غدیر و روایت سلیم بن قیس اعلام می‌فرماید:
«ای طلحه! آیا شهادت نمی‌دهی که هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لوحی از ما خواست تا چیزی در آن بنویسد که امت اسلام پس از آن گمراه نگردیده و به اخلاف نیافتند؟ و در این هنگام آنکه همراه تو بود گفت: همانا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هزیان می‌گوید، سپس رسول خدا غضبناک شد و آن لوح را وانهاد؟ طلحه عرض کرد: بله من شهادت می‌دهم. علی (علیهالسّلام) فرمود: پس از آنکه شما خارج شدید پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا از آن چیزی که می‌خواست بنویسد با خبر ساخت و حاضرین را بر آن شاهد گرفت و همانا جبرائیل (علیهالسّلام) او را خبر داده بود به اینکه خداوند می‌داند که امت تو به زودی به اختلاف افتاده و فرقه فرقه می‌شوند. سپس دوباره صحیفه‌ای خواست و بر من آنچه را که می‌خواست بنویسد را املاء کرده و سه مرد حاضر یعنی سلمان و اباذر و مقداد را بر آن شاهد گرفت و اسامی هر آنکه از ائمه هدایتگر است را نامید. همانانی که خداوند مؤمنین را به طاعت آنان تا روز قیامت امر کرده است. پس مرا اولین آنها نامید سپس این فرزندم حسن و سپس این فرزندم حسین و سپس نُه تن از فرزندان این فرزندم حسین را نامید.»


علامت و نشانه چهارم امام و وصی برحق، وصیت ظاهره به مردم است. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جهت معرفی مصداق جانشین بلافصل خود، بایستی وصی خود را شخصا و به صورت آشکار و بدون ابهام به مردم نشان دهد. لذا سایر اوصیاء نیز به تبعیت از آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موظف به انجام این عمل درباره وصی بعد از خود هستند. چنانچه در روایات به لزوم این نوع وصیت اشاره شده و وصیت آشکار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نمونه‌ای برای سائر اوصیاء ذکر کرده‌اند:
««حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ الْعَبْسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ عَیَّاشٍ عَنْ اَبِی الْجَارُودِ قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ (علیهالسّلام) بِمَ‌ یُعْرَفُ‌ الْاِمَامُ‌ قَالَ بِخِصَالٍ... وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّی یَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّةً لِاَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صنَصَبَ عَلِیّاً (علیهالسّلام) وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَیْنِهِ وَ کَذَلِکَ الْاَئِمَّةُ (علیهالسّلام) یَنْصِبُ الْاَوَّلُ الثَّانِیَ».»
از امام باقر (علیهالسّلام پرسیدم: امام با چه شناخته می‌شود؟ فرمود: به چند خصلت... و اینکه نصب به صورت آشکار باشد تا اینکه این کار حجت آنان گردد. زیرا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی (علیهالسّلام) را آشکارا نصب و به مردم معرفی نمود و مردم نیز با اسم و شخص او آشنا شدند. ائمه (علیهم‌السّلام) نیز باید همچنین کرده و اولی دومی را نصب کند.
همچنین در روایتی دیگر آمده است:
««وَ رَوَی الْحَسَنُ، قَالَ: اَخْبَرَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ اَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَبِی الْحَسَنِ (علیهالسّلام)، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، بِمَ‌ یُعْرَفُ‌ الْاِمَامُ‌؟ قَالَ: بِخِصَالٍ... وَ یَنْصِبُونَهُمْ لَهُمْ حَتَّی یُعَرِّفُوهُمْ».»
ابی بصیر می‌گوید از امام موسی کاظم (علیهالسّلام) سئوال کردم: امام با چه شناخته می‌شود؟ فرمود: به چند خصلت... و وظیفه ائمه (علیهم‌السّلام) همچنین است که باید جانشین خود را نصب کنند تا مردم او را بشناسند.
علاوه بر آن، درباره شاخص بودن وصیت ظاهره در شناخت اوصیاء (علیهالسّلام) آمده است:
««عَن اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قال: ... «ثَلَاثَةٌ مِنَ الْحُجَّةِ لَمْ تَجْتَمِعْ فِی اَحَدٍ اِلَّا کَانَ صَاحِبَ هَذَا الْاَمْرِ اَنْ یَکُونَ اَوْلَی النَّاسِ بِمَنْ کَانَ قَبْلَهُ وَ یَکُونَ عِنْدَهُ السِّلَاحُ وَ یَکُونَ صَاحِبَ الْوَصِیَّةِ الظَّاهِرَةِ».»
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: سه چیز از شاخصه‌های حجت در دیگری جمع نمی‌شود مگر آنکه او صاحب الامر باشد. اینکه برترین مردم نسبت به امام قبل از خود باشد، دارای سلاح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد و همچنین صاحب وصیت ظاهره و آشکار باشد.
بنابراین، هرکدام از اوصیاء (علیهم‌السّلام) به هنگام شهادت؛ موظف به وصیت به وصی پس از خود می‌باشد که با مراجعه به آیات و روایات می‌توان لزوم این امر را دریافت نمود. چنانچه آمده است:
«ﻋﻦ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ (علیهالسّلام) تفسیر ﻗﻮﻟﻪ تعالی: «ﺇﻥﱠ ﺍﻟﻠﻪَ َﻳﺄﻣُﺮُکم ﺃﻥ ﺗﺆﺩﱡﻭﺍ ﺍﻷَﻣَﺎﻧَﺎﺕ ﺇﻟﻰ اْﻫﻠِﻬَﺎ: یعنی ﻳُﻮﺻِﻲ ﺍﻹﻣﺎﻡ الی ﺇﻣﺎﻡٍ عندَ ﻭﻓﺎﺗِﻪ».»
امام صادق (علیهالسّلام) در تفسیر سخن خداوند متعال فرمود: ﺇﻥﱠ ﺍﻟﻠﻪَ َﻳﺄﻣُﺮُکم ﺃﻥ ﺗﺆﺩﱡﻭﺍ ﺍﻷَﻣَﺎﻧَﺎﺕﺇﻟﻰ اْﻫﻠِﻬَﺎ یعنی اینکه امام به هنگام وفاتش به امام دیگر وصیت کند.
جهت روشن شدن بحث، به چند نمونه از روایاتی که اوصیاء پس از خود را با وصیت ظاهره و آشکار، برای مردم معرفی کرده‌اند اشاره می‌گردد:
۱. «عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِاَبِی اِبْرَاهِیمَ (علیهالسّلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ اِنِّی قَدْ کَبِرَ سِنِّی فَخُذْ بِیَدِی مِنَ النَّارِ قَالَ فَاَشَارَ اِلَی‌ ابْنِهِ‌ اَبِی‌ الْحَسَنِ (علیهالسّلام) فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»؛ داود رقی می‌گوید: به امام کاظم (علیهالسّلام) عرض کردم؛ فدایت شوم، سن من رو به پیری رفته است، دستم را بگیر و از آتش نجاتم بده. امام (علیهالسّلام) به فرزندش علی (علیهالسّلام) اشاره کرده و فرمود: این بعد از من صاحب شما است.
««اَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ قَالَ الْمَخْزُومِیُّ وَ کَانَتْ اُمُّهُ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرِ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ: بَعَثَ اِلَیْنَا اَبُو الْحَسَنِ مُوسَی (علیهالسّلام) فَجَمَعَنَا ثُمَّ قَالَ لَنَا اَ تَدْرُونَ لِمَ دَعَوْتُکُمْ فَقُلْنَا لَا فَقَالَ اشْهَدُوا اَنَ‌ ابْنِی‌ هَذَا وَصِیِّی وَ الْقَیِّمُ بِاَمْرِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی».»
مخزومی می‌گوید: امام موسی کاظم (علیهالسّلام) به نزد ما آمده و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا می‌دانید که چرا شما را جمع کرده‌ام؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام کننده به امر من و خلیفه بعد از من است.
««اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: دَعَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) اَبَا الْحَسَنِ (علیهالسّلام) یَوْماً وَ نَحْنُ عِنْدَهُ فَقَالَ لَنَا عَلَیْکُمْ‌ بِهَذَا فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ بَعْدِی».»
سلیمان بن خالد می‌گوید: روزی امام صادق (علیهالسّلام) فرزندش موسی کاظم (علیهالسّلام) را فراخواند در حالیکه ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این. پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است.
««عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَکْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْاَهْوَازِیِّ قَالَ: اَرَانِی اَبُو مُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ‌ مِنْ‌ بَعْدِی». ‌».
عمرو اهوازی می‌گوید: امام حسن عسگری (علیهالسّلام) فرزندش (حجت بن الحسن (علیهالسّلام) ) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.
««اَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ الرَّازِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَاقَانَ‌ الدِّهْقَانِ عَنْ اَبِی سُلَیْمَانَ داد (دَاوُدَ) بْنِ غَسَّانَ‌ الْبَحْرَانِیِّ قَالَ قَرَاْتُ عَلَی‌اَبِی سَهْلٍ اِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ النَّوْبَخْتِیِ‌ قَالَ: فَقَالَ لَهُ اَبُو مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) اَبْشِرْ یَا بُنَیَ‌ فَاَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ اَنْتَ الْمَهْدِیُّ وَ اَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی‌ اَرْضِهِ وَ اَنْتَ وَلَدِی وَ وَصِیِّی... وَ اَنْتَ خَاتَمُ الْاَوْصِیَاءِ الْاَئِمَّةِ الطَّاهِرِینَ‌».»
ابی سهل اسماعیل بن علی نوبختی می‌گوید: امام حسن عسگری (علیهالسّلام) را دیدم که خطاب به فرزند گرامی‌اش فرمود: بشارت باد بر تو‌ای فرزندم! تو صاحب الزمان و مهدی هستی. تو حجت خدا بر زمین و فرزند و وصی من هستی. و تو پایان بخش اوصیاء و ائمه طاهرین هستی.
نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفاً با تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق می‌گردد و چنانچه احمد بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین کننده‌ای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به عنوان وصی بپذیریم. البته این مساله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان سیزده وصی یا بیشتر دارد.

۴.۱ - شبهه و پاسخ

احمد بصری به جهت فرار از آوردن وصیت ظاهره، متمسک به سخنی شده است که مورد بررسی اجمالی قرار می‌گیرد. وی در کتاب عقائد الاسلام گفته است: «یکی از اقسام نص، نص مباشر است که توسط وحی از جانب خداوند انجام می‌شود. طریق این وحی در اختیار تمامی مردم قرار گرفته است و آن همان رؤیا است که همه مردم می‌توانند بشنوند. پس رؤیا جزو نصوص الهی است که با تواتر رؤیاها ثابت می‌شود».
[۵۹] بصری، احمد الحسن، عقائد الاسلام، ص۶۸ و ۶۹.

در پاسخ گفته می‌شود:
اولاً: سنت معرفی خلفای الهی در آیات و روایات مشخص بوده و هیچکدام از انبیاء و حجج الهی در عالم رؤیا به مردم معرفی نشده‌اند. لذا معرفی خلیفه الهی در عالم رؤیا بر خلاف سنت خداوند بوده و سنت الهی تحویل و تغییر پذیر نیست. چنانچه قرآن کریم می‌فرماید: فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً ؛ هرگز برای سنّت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنّت الهی تغیری نمی‌یابی.
اتباع احمد بصری در توجیه این سخن گفته‌اند: نبوت حضرت یوسف (علیهالسّلام) به واسطه رؤیای ایشان به پدرش معرفی شد!
درپاسخ گفته می‌شود:
۱. حضرت یعقوب (علیهالسّلام) در پاسخ رؤیای حضرت یوسف (علیهالسّلام) هیچ سخنی مبنی بر پیامبری ایشان نفرمود و تنها به جهت دفع حسادت برادران یوسف (علیهالسّلام) به مخفی نمودن این رؤیا سفارش کرد. چنانچه قرآن کریم فرمود: قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَی اِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا اِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْاِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ؛ گفت: ‌ای پسرم! خواب خود را برای برادرانت مگو که نقشه‌ای خطرناک بر ضد تو به کار می‌بندند، بدون شک شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.
۲. حضرت یوسف در بزرگسالی و در مصر به پیامبری رسید و نبوت خود را با استناد به علم و حکمتش به مردم معرفی کرد، لذا هیچ سندی مبنی بر اینکه ایشان خود را با استناد به رؤیا معرفی کرده باشد در دست نیست. چنانچه قرآن کریم نیز به این مساله اشاره فرموده است: وَلَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ؛ و هنگامی که یوسف به سن کمال رسید، حکمت و دانش به او عطا کردیم و ما نیکوکاران را اینگونه پاداش می‌دهیم.
۳. برادران، پدر و مادر یوسف، نه برای پیامبری او، بلکه به جهت عظمت یوسف (علیهالسّلام) که در مقام عزیز مصر بود سجده کردند، لذا تاویل رویای یوسف هیچ ارتباطی به نبوت ایشان ندارد. چنانچه قرآن کریم می‌فرماید:وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سجَّداً وَ قَالَ یَاَبَتِ هَذَا تَاْوِیلُ رُءْیَی مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبی حَقًّا ؛ و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت: ‌ای پدر! این تعبیر رویای پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق بخشید.
۴. به فرض اینکه خداوند به واسطه این رویا، حضرت یعقوب (علیهالسّلام) را از پیامبری حضرت یوسف (علیهالسّلام) مطلع ساخته باشد، بازهم گرهی از استدلال احمد بصری باز نخواهد کرد، زیرا قانون معرفت حجت باید عمومیت داشته و تمامی انسان‌ها بتوانند به واسطه آن حجت خدا را بشناسند، نه اینکه تنها یک فرد را، آنهم در مقام نبوت مطلع ساخته و برای سایر مردم کارآیی نداشته باشد.
ثانیاً: با توجه به اینکه ورود شیطان در عالم رؤیا برای همگان، حتی برای خود احمد بصری
[۶۴] بصری، احمد الحسن، الجواب المنیر، ج۱، ص۳۲۱.
نیز پذیرفته شده است، لذا نمی‌توان به تواتر رؤیاها درباره مساله خاصی اعتماد کرد، چرا که ممکن است همه یا بیش از نصف رؤیاهای اشخاص با دخالت شیطان شبیه سازی شده باشد.
ثالثاً: در تاریخ مشاهده شده است که همین تواتر رؤیا درباره اشخاصی محقق شده که در زمره پیروان وهابیت بوده است. به عنوان نمونه ناصر الحزیمی می‌گوید: «من از محمد بن عبدالله القحطانی پرسیدم: آیا تو یقین داری که همان مهدی هستی؟ در پاسخ گفت: اوایل یقین نداشتم تا اینکه برخی از دوستان در مسجد «رویل» این مساله را درباره من مطرح کردند و گهگاه آن را به زبان می‌آوردند. من اوایل آن را شوخی حساب می‌کردم تا اینکه شمار خواب‌هایی که در آن من را مهدی می‌دیدند زیاد شد و کم کم دانستم که مهدی هستم».
[۶۵] حزیمی، ناصر، قصة‌ و فکر المحتلین‌ للمسجد الحرام‌، ص۳۴۱.
[۶۶] حزیمی، ناصر، مهدی السلفیة، ص۱۰.
حتی جهیمان در یکی از سخنرانی‌های خود در دفاع از مهدویت محمد بن عبدالله القحطانی گفت: «به شما بشارت می‌دهم که بارها خواب‌هایی درباره خروج مهدی دیده شده است، حتی کسانی که این خواب‌ها را دیده‌اند، پیشتر این مهدی (القحطانی) را نمی‌شناختند و به محض دیدن وی، او را تایید کردند و گفتند که همین شخص را در خواب دیده‌اند».
[۶۷] محمدی هوشیار، علی، دکان‌های کاغذی، ص۷۷.

رابعا: ً اقتضای معرفی حجت الهی، معرفی آشکار است چرا که خداوند متعال فرمود: قُلْ فَلِلَّهِ‌ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعِینَ ؛ بگو برای خدا دلیل رسا (و قاطع‌) است بطوری که بهانه‌ای برای هیچکس باقی نمی‌گذارد اگر او بخواهد همه شما را از طریق اجبار] هدایت می‌کند. لذا هیچگاه خداوند در معرفی حجت خود به اسباب باطنی و مشتبه متمسک نمی‌شود و حجت خود را آشکارا نصب می‌نماید.
بنابراین، رؤیا شانیت نصب و معرفی خلیفه الهی را نداشته و تواتر رؤیا نیز نمی‌تواند دلیلی بر حقانیت فردی به عنوان امام و جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده باشد.


نشانه و ودیعه پنجم قرابت مشهوره است. وصی و امام باید با رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای خویشاوندی و قرابت مشهوری باشد که هیچ فردی نسبت به آن شک یا شبهه‌ای نداشته باشد. چنانچه در روایات آمده است:
««الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِیُ‌ قال سمعت عن الرضا علی بن موسی (علیهالسّلام). .. فَاِنْ قَالَ فَلِمَ لَا یَجُوزُ اَنْ یَکُونَ الْاِمَامُ مِنْ غَیْرِ جِنْسِ الرَّسُولِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قِیلَ لِعِلَلٍ مِنْهَا اَنَّهُ لَمَّا کَانَ الْاِمَامُ مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ دَلَالَةٍ تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ یَتَمَیَّزُ بِهَا مِنْ غَیْرِهِ وَ هِیَ الْقَرَابَةُ الْمَشْهُورَةُ وَ الْوَصِیَّةُ الظَّاهِرَةُ لِیُعْرَفَ مِنْ غَیْرِهِ».»
فضل بن شاذان می‌گوید از امام رضا (علیهالسّلام) شنیدم: اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس (نسل) پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد چه باید گفت؟ گفته می‌شود به خاطر چند دلیل: یکی از آنها این است که اگر امام مفترض الطاعة باشد، چاره‌ای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند. آن دلایل می‌تواند خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری باز شناخته شود.
همچنین در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) آمده است که این قرابت به قدری مشهوره و آشکار است که امر را بر دیگران مشتبه نخواهد ساخت:
««... وَ الْقَائِمُ یَا جَابِرُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ یُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ اَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ فَمَا اَشْکَلَ عَلَی النَّاسِ مِنْ ذَلِکَ یَا جَابِرُ فَلَا یُشْکِلَنَّ عَلَیْهِمْ وِلَادَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ...».»
ای جابر! قائم (علیهالسّلام) مردی از فرزندان امام حسین (علیهالسّلام) است که خداوند امر قیام او را در یک شب سامان خواهد داد و مردم درباره آن به شبهه نخواهند افتاد. ‌ای جابر! پس برای مردم اشکال نخواهد شد که او از نسل پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
بر این اساس با توجه به اینکه احمد بصری برای قرابت و سیادت ادعایی خود با رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شهرتی نداشته و حتی خانواده و اجداد او نیز هیچگاه خود را از سادات ندانسته‌اند، لذا این فرد نمی‌تواند به عنوان وصی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده و ادعای وصایت نماید.


۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۰.    
۲. صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین وتمام النّعمه، ج‌۲، ص۶۷۲.    
۳. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج‌۲، ص۲۶۱.    
۴. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۲۸۲.    
۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۱.    
۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۳۶.    
۷. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۴، ص۱۲۹.    
۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۸۲، ص۴۷.    
۹. فروخ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ج‌۱، ص۱۹۴.    
۱۰. ابن طاووس، علی بن موسی، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص۱۳۷.    
۱۱. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۲۷۰.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۵۳، ص۳۶.    
۱۳. جزائری، سیدنعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج‌۳، ص۲۳۹.    
۱۴. یزدی حایری، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج‌۲، ص۲۱۸.    
۱۵. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴۰۴.    
۱۶. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، ص۴۵۲.    
۱۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ص۲۷۶.    
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۳۰۵.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۲۳۸.    
۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۰۷.    
۲۱. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۳۰۷.    
۲۲. ابن عقده، احمد بن محمد، فضائل امیر المؤمنین، ص۸۸.    
۲۳. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۲۷۰.    
۲۴. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۲۷۰.    
۲۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۵۲، ص۲۲۳.    
۲۶. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۲۸۲.    
۲۷. ابن طاووس، علی بن موسی، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص۱۳۷.    
۲۸. ابن حمزه الطوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۴۱۷.    
۲۹. بحرانی، سید‌هاشم، مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج۶، ص۹۹.    
۳۰. مائده/سوره۵، آیه۶۷.    
۳۱. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۳۲.    
۳۲. بحرانی اصفهانی، عبدالله، عوالم العلوم و المعارف، ج۲، ص۲۰۲.    
۳۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۸۱-۱۸۲.    
۳۴. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۲، ص۲۴۴.    
۳۵. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۱۴۴.    
۳۶. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۷۳.    
۳۷. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۲، ص۲۴۶.    
۳۸. مائده/سوره۵، آیه۳.    
۳۹. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۹۱.    
۴۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۷۹.    
۴۱. فروخ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ج‌۱، ص۲۰۲.    
۴۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۱۷.    
۴۳. طوسی، محمد بن علی بن حمزه، الثاقب فی المناقب، ص۴۱۶.    
۴۴. بحرانی، سید‌هاشم، مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج۶، ص۹۷.    
۴۵. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۳۹۸.    
۴۶. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۸۱.    
۴۷. ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، ص۱۵۶.    
۴۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۳۶، ص۲۷۷.    
۴۹. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نور الله، عوالم العلوم و المعارف، ص۲۱۰.    
۵۰. صدوق، محمد بن علی‌، معانی الاخبار، ص۱۰۱.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۳۳۷.    
۵۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۴.    
۵۳. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، ج۱، ص۱۷۲.    
۵۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۳۱۲.    
۵۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۳۱۲.    
۵۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۳۱۰.    
۵۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌۱، ص۳۲۸.    
۵۸. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۲۷۳.    
۵۹. بصری، احمد الحسن، عقائد الاسلام، ص۶۸ و ۶۹.
۶۰. فاطر/سوره۳۵، آیه۴۳.    
۶۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۴-۵.    
۶۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۲.    
۶۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۰.    
۶۴. بصری، احمد الحسن، الجواب المنیر، ج۱، ص۳۲۱.
۶۵. حزیمی، ناصر، قصة‌ و فکر المحتلین‌ للمسجد الحرام‌، ص۳۴۱.
۶۶. حزیمی، ناصر، مهدی السلفیة، ص۱۰.
۶۷. محمدی هوشیار، علی، دکان‌های کاغذی، ص۷۷.
۶۸. انعام/سوره۶، آیه۱۴۹.    
۶۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج‌۲۵، ص۱۴۵.    
۷۰. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص۲۸۲.    



علی محمدی هوشیار، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن.





جعبه ابزار