• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

واقعه حره (مقتل)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




واقعه حره، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه کربلا است. در اواخر ذى حجّه سال ۶۳ هجری، حدود دو سال پس از واقعه عاشورا، مردم مدينه به رهبرى عبداللّه بن حنظله (غسیل‌الملائکه) بر ضدّ حكومت یزید قيام كردند. يزيد، لشكرى به فرماندهى مسلم بن عقبه، از شام به مدینه فرستاد . وى با بى‌رحمى تمام، اين قيام مردمى را سركوب كرد. اين جنگ را از آن جهت كه در منطقه حَرّه واقع شد، «واقعه حَرّه» ناميده‌اند.



بعد از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام)، حاکم مدینه (عثمان بن محمد بن ابوسفیان) عده‌ای از صحابه پیامبر و بزرگان مدینه را به دمشق و دربار یزید فرستاد. آنان در این سفر به فسق و فجور و ظلم فراگیر یزید و دستگاه فاسد وی آگاهی یافته و در بازگشت به مدینه مردم را نیز از وضع فاسد دارالخلافۀ یزید آگاه کرده و علیه امویان شوریدند. مردم یزید را خلع و با عبدالله ‌بن زبیر بیعت نمودند.
آنگاه به اذن ابن‌ زبیر، عثمان ‌بن محمد را از امارت عزل کردند و حاکم مدینه و مروان و دیگر امویان و حامیان یزید را که حدود هزار مرد بودند و در منزل مروان‌ بن حکم گرد آمده بودند، محاصره کردند و سپس از شهر بیرون راندند و با عبدالله بن حنظله بیعت نمودند. به گفته ابن‌ اعثم کوفی، ابن‌ زبیر، عبدالله بن حنظله را به عنوان والی مدینه برگزید.


چون تلاش عبدالله ‌بن جعفر که یزید از او خواسته بود مردم را به اطاعت دعوت کند و نیز نامه تهدیدآمیز یزید و وساطت نعمان ‌بن بشیر در فرونشاندن قیام مدینه مؤثر نیفتاد، یزید تصمیم گرفت برای سرکوب مردم مدینه لشکری تجهیز کند. بعد از امتناع عبیدالله ‌بن زیاد از پذیرش فرماندهی لشکر، وی مسلم ‌بن عُقبه مُرّی را مأمور این کار کرد. شمار لشکریان او را بین ۵۰۰۰ تا ۲۷۰۰۰ تن نوشته‌اند.


وقتی خبر حرکت سپاه یزید به مردم مدینه رسید، آنان گرداگرد مدینه خندق کندند و پناه گرفتند. بنی‌امیه نیز در ازای اجازه خروج از شهر، سوگند خوردند که از اوضاع شهر چیزی به سپاه یزید نگویند و با آنان به شهر باز نگردند، اما عبدالملک‌ بن مروان با توصیه پدرش به همراهی مسلم‌ بن عقبه نقشه حمله به شهر را طراحی کردند. مسلم با گذر از حرّه، در مشرق مدینه پیاده شد و به مردم مدینه سه روز مهلت داد. آنگاه، پس از دور زدن خندق، از پشت سر و با کمک طایفه بنی‌حارثه، که با وعده‌های مالی فریفته شدند، وارد شهر شد و چندان جنایت کرد که به مجرم و مسرف معروف شد.


سپاه شام پس از هجوم به شهر به مدت سه روز به قتل و غارت پرداخته و نوامیس مسلمانان را هتک حرمت کردند. سپاهیان مسلم ‌بن عقبه در آن سه روز، از ارتکاب هیچ عمل شنیعی، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان و کشتن نوزادان و توهین به صحابه بزرگ پیامبر اسلام (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم)، از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابوسعید خدری فروگذار نکردند. حتی عده‌ای را که به حرم رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پناه برده بودند در داخل حرم قتل‌عام کردند.
شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از ۴،۰۰۰ و به قولی ۱۱،۷۰۰ یا ۱۰،۷۰۰ تن برآورد کرده‌اند. در این واقعه، عبدالله بن حنظله و فرزندانش نیز کشته شدند.


مسلم بن عقبه فرمانده لشکر یزید در مدینه دستور داد تا همه مردم به عنوان برده یزید بیعت کنند، و هرگونه که می‌خواست با مال و جان و ناموس مردم رفتار می‌کرد.فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یکی امام سجّاد و دیگری علی بن عبد‌اللّه بن عباس (با وساطت خویشانش که در سپاه یزید بودند).مسلم از مردم برای یزید بیعت گرفت، مبنی بر اینکه آنان و پدرانشان بنده یزید بوده‌اند و به تعبیر دیگر، فَیء(غنیمت جنگی) یزید هستند و هرکسی را که از این فرمان سر باز می‌زد، گردن می‌زدند.


این قیام را می‌توان از آثار حادثه عاشورا قلمداد کرد چرا که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و امام سجاد (علیه‌السّلام) بعد از برگشت از اسارت پیوسته مردم را از فجایع و مفاسد یزید و امویان آگاه می‌نمودند. اما امام سجاد (علیه‌السّلام) با بررسی و ارزیابی اوضاع و ملاحظۀ خفقان شدیدی که پس از شهادت پدر بزرگوارشان به وجود آمده بود شکست قیام حره را پیش‌بینی می‌کرد. لذا می‌دید که اگر در آن شرکت کند، نه تنها پیروز نمی‌شود بلکه خود و پیروانش کشته می‌شوند و باقی‌ماندۀ تشیع از بین می‌رود.
از سوی دیگر با نفوذی که عبدالله بن زبیر در میان شورشیان یافته بود این نهضت یک نهضت شیعی به تمام معنی نمی‌توانست باشد و امام هم نمی‌خواست امثال عبدالله بن زبیر قدرت بگیرند. امام سجاد (علیه‌السلام) در این قیام با مردم مدینه همراه نشد؛ افزون بر آنکه این قیام با اذن و حمایت عبدالله بن زبیر صورت گرفت، آگاهی امام به ضعف و عده کم اهالی مدینه در مقابله با سپاهیان بسیار شام که از خشونت و قساوت دریغ نداشتند و همچنین تصمیم آن حضرت به دور ماندن از اتهامات دولت اموی ـ که به قولی، تنها هدف حمله مسلم ‌بن عقبه به مدینه بودــ و حفظ آن عده اندک از پیروان خویش و حفظ کرامت حرم پیامبر، از دلایل احتمالی بی‌طرفی امام در این واقعه بود. از این‌رو، خاندانش از این جنایت آسیبی ندیدند و خانه‌اش نیز پناهگاه امنی برای بسیاری از زنان و کودکان، حتی اهل و عیال مروان‌ بن حکم، گردید و آن حضرت کسان مروان را با زن و فرزند خود به ینْبُع فرستاد.
ابن‌اعرابی نقل کرده است که زمانی که سپاه یزید قصد مدینه کرد تا جان و مال و ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) چهارصد تن را در میان خانه و خاندانش پناه داد و تا زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدینه، این چهارصد نفر را مورد پذیرایی قرار داد. باید توجه داشت که کیفیت پذیرایی حضرت از اینان به گونه‌ای بود که برخی از ایشان گفتند: ما چنین آسایشی را که در خانه علی بن حسین دیدیم حتی در خانه پدرمان شاهد نبوده‌ایم!!
در بین این خانواده‌هایی که به حضرت سجاد (علیه‌السلام) پناهنده شدند خانواده مروان نیز وجود داشت چرا که در وقایعی که به اخراج هزار نفر از بنی امیه منجر شد، مروان ابتدا برای همسر خود که دختر عثمان بود، نزد عبدالله بن عمر درخواست پناهندگی کرد ولی او نپذیرفت. آنگاه خدمت حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) آمده و در خواست پناه‌دادن به خانواده خود را مطرح کرد که حضرت پذیرفتند، و خانواده او را در میان خانواده خود جای دادند. پس از پایان ماجرا، امام سجاد با همراهی مروان و فرزندش، عبدالملک، نزد مسلم رفت. گویا یزید از قبل مسلم را به رعایت حال امام سفارش کرده بود؛ از این‌رو، مسلم ایشان را گرامی داشت، چهارپایی زین کرد و به ایشان داد که حضرت آن را بازگرداند.


بدون شک یکی از عوامل زمینه ساز قیام حره، شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و روشنگریهای حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام) پس از بازگشت به مدینه بوده است. حضرت زینب پس از بازگشت به مدینه، مردم را با بیان جنایات یزید و بنی امیه تحریک می‌کرد؛ تا جایی که برخی منابع گفته‌اند:
عمرو بن سعید اشرق که از سوی یزید به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامه‌ای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: «همانا که وجود زینب در میان مردم مدینه اذهان را می‌آشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد.» یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی‌ اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی ذی‌الحجه سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیه‌السّلام) (فاطمه و سکینه) و فضه خادم (علیهاالسّلام) ترک کرد و به سوی شام روانه شد. به هر جهت درباره علت اصلی این انقلاب، سه علت درخور توجه است:
۱. افشا شدن چهره واقعی یزید برای مردم مدینه؛
۲. درگیری میان مردم و والی مدینه؛
۳. واقعه عاشورا.

۷.۱ - افشای چهره واقعی یزید

عبدالله بن زبیر در مکه مـردم را به نافرمانی از یزید و جهاد با او فراخواند و در نامه‌ای که به مردم مدینه نوشـت آنها را نیز به این امر دعوت کرد. مردم مدینه دعوت او را پذیرفتند و عبدالله بن مطیع از طرف ابن زبیر از آنان بیعت گرفت و بدین‌گونه یزید را از خلافت خلع کردند. هنگامی که یزید از این جریان آگـاه شـد، بـه عثمان بن محمد، کارگزار خود در مدینه، که فردی بی‌تجربه بود، خواست تا جمعی از بزرگان شهر را نزد او به شام بفرستد تا سخن ایشان را بشنود و از آنان دلجویی کند.
به این ترتیب هیئتی مرکب از عبدالله بن حنظلة انصاری (فرزند حنظلة غسیل الملائکهعبدالله بن ابی عمر، منذر بن زبیر بن عوام و عده‌ای دیگر از رجال و اشراف مدینه، به نمایندگی از مردم مدینه، برای دیدار با یزید راهی شام شدند. یزید آنها را بسیار تکریم کرد و به هر یک هدایا و خلعتهایی گرانبها بخشید؛ اما نتوانست انحرافها و اعمال خلاف شرع خود را پوشیده نگاه دارد و آن گروه از بزرگان شهر به‌رغم نوازش‌های یزید، پس از بازگشت به مدینه، عیاشی‌ها و هرزه‌درایی‌های خلیفه را برای مردم شرح دادند. با شنیدن این اخبار، مردم شوریدند و عبدالله ‌بن حنظله را به سرکردگی برگزیدند. عبداللّه در سخنرانی‌ای در میان مردم ناراضی، علت قیام خود را ترس از نزول عذاب الهی به سبب معاصی یزید ذکر کرد.
از این رو بازگشت این هیئت به مدینه، با افشاگریها و انتقادهای تند آنان از یزید همراه شد؛ تا جایی که گفتند: «ما از نزد شخصی آمده‌ایم که دین ندارد؛ شرابخوار، و سرگرم ساز و آواز اسـت؛ سـگ بـازی می‌کند؛ زنان در مجلسش آواز می‌خوانند و خودش با بدکاران شب نشینی می‌کند». عبداللہ بن حنظله گفت: «من از نزد شخصی آمده‌ام که اگر هیچ کس با مـن همکاری نکند، به کمک پسرانم به جنگ او خواهم رفت. او به مـن پـولهـا و هدایای فراوانی بخشید و مرا بسیار تکریم کرد؛ ولی من عطایای او را فقط به این منظور پذیرفتم که در راه نبرد با او خرج کنم». منذر بن زبیر نیز گفت: «یزید صدهزار دینار به من بخشید؛ ولی این کار او مـرا از گفتن حقیقت درباره وی باز نمی‌دارد. به خدا سوگند، یزید شراب می‌خورد و چنان مست می‌شود که متوجه گذشت زمان نمی‌شود و نمازش از دست می‌رود». مردم مدینه با شنیدن این گزارش‌ها، به رهبری عبدالله بن حنظله بر ضد حکومت اموی قیام، و یزید را از خلافت خلع کردند و فرماندار یزید را از شهر بیرون راندند.

۷.۲ - درگیری مردم و والی مدینه

برخی گزارش‌ها نیز گویای این است که چون فرستاده خلیفه، برای بردن صَوافی (اموال و اشیای برگزیده برای خلیفه) به مدینه آمد، گروهی از مردم مانع وی شدند و میان آنان و عثمان ‌بن محمد مشاجره‌ای روی داد که به شورش مردم انجامید.
زمانی که عثمان بن محمد والی مدینه شد، فردی به نام ابن مینا یا ابن میثـاء (عامل معاویه برای جمع آوری صوافی (صوافی، زمینها و نخلستانهایی متعلق به انصار بود که هر سال حدود ۱۶۰ هزار صندوق محصول می‌داد. معاویه با پرداخت یک صدم قیمت این زمینها، آنها را تصاحب کرده بود و هر سال عواید آن به خزانه امویهـا واریز می‌شد)) که ظاهراً در زمان یزید نیز به کار خود ادامه می‌داد؛ به رسم سالهای قبل، برای بردن «صوافی» (گندم و خرما) به مدینه آمد.
گروهی از مردم، که آن اموال را حق خود می‌دانستند، در برابر او ایستادند. در این میان، نزاعی بین والی مدینه و مردم رخ داد که به شورش مردم، و اخراج امویان از شهر انجامید. ابن قتیبه دینوری نیز شبیه این روایت را نقل کرده است.

۷.۳ - واقعه عاشورا

به نظر می‌رسد دو عامل فوق، یعنی بیعت مردم با پسر زبیر و ایستادگی آنان در برابر یزید، در کنار انزجار و نفرت عمومی از اعمال زشت یزید در برخورد با اهل بیت پیامبر (علیه‌السّلام)، به ویژه در واقعه جانسوز کربلا، همچون جرقه‌ای فضای ملتهب سیاسی حجاز را شعله‌ور نمود و در مجموع زمینه ساز نابودی حکومت اموی شد. بنابراین می‌توان گفت: همه این عوامل، در قیام مردم مدینه به گونه‌ای نقش داشته‌اند؛ امّا بی تردید، آنچه در کنار عوامل یادشده، به مردم، آگاهی بخشید و جرئت و شهامت قیام بر ضدّ حکومت یزید را به آنان داد، واقعه عاشورا بود؛ زیرا پیش از واقعه عاشورا، وقتی امام حسین (علیه‌السّلام) مخالفت خود را با بیعتِ یزید، آشکار کرد و تصریح نمود که: «و عَلَی الاِسلامِ السَّلامُ، اذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ» «وقتی امّت، گرفتار حاکمی چون یزید است، باید فاتحه اسلام را خواند»، مردم مدینه، هیچ عکس العملی از خود نشان ندادند و این امام (علیه‌السّلام) بود که مدینه را ترک کرد؛ امّا پس از واقعه کربلا، امواج سیاسی و اجتماعیِ این حادثه، فضای مدینه را دگرگون ساخت. بنابر نقل منابع، با ورود اهل‌بیت به مدینه، شهر یک‌پارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و همه بنی هاشم به همراه کاروان اسرا به سوی قبر حضرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روانه و وارد مسجد النبی شدند. سید بن‌ طاووس در کتاب اللهوف خود می‌نویسد: حضرت سجاد (صلوات‌الله‌علیه) با اهل و عیال خود به شهر مدینه وارد شدند و نگاهی به خانه‌های فامیل و مردان خاندانش‌ انداختند، دیدند آن خانه‌ها همه با زبان حال نوحه‌گرند و اشک می‌ریزند که کجایند صاحبان ما و فریاد وا مصیبتاه در آنها بلند است....
شیخ مفید به نقل از عبداللّه بن عامر می‌نویسد: هنگامی که خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) به مدینه رسید، اسماء دختر عقیل بن ابیطالب با گروهی از زنان، بیرون آمد و به کنار قبر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پناه برد و در آن جا به گریه و زاری پرداخت.
صاحب الارشاد چنین آورده است: اُمّ لقمان، دختر عقیل بن ابی طالب، هنگامی که خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را شنید، سربرهنه، به همراه خواهرانش: اُمّ‌ هانی، اسماء، رَمْله و زینب، دختران عقیل بن ابی طالب ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ بیرون آمد و در حالی که بر کشتگان کربلا می‌گریست، می‌گفت: چه می‌گویید، اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شما بگوید: ‌ای آخرین امّت! پس از من، با عترت و خاندانم چه کردید؟ برخی از آنان، اسیرند و برخی شان به خون آغشته‌اند. این، پاداش خیرخواهی من برایتان نبود که با خویشاوندان من، بدرفتاری کنید!
به هر حال با گذشت هر روز از ورود کاروان اهل بیت به شهر مدینه، گویا مصیبت تازه‌تر و زمینه تازه‌ای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم می‌شد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «واقعه حرّه» بر ضدّ بنی‌امیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. تردیدی نیست که این فضا، موج آفرید، به مردم، آگاهی بخشید و به آنان، جرئت و جسارت داد تا در کنار عوامل دیگر، بر ضدّ حکومت یزید، قیام کنند.


۱. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۶۲.    
۲. ابن‌ اثیر، علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۱۴۷.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۰.    
۴. ابن‌ اعثم کوفی، ‌الفتوح، ج۵، ص۱۵۶-۱۵۷.    
۵. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۸.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۹.    
۷. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی‌التاریخ، ج۴، ص۱۱۱-۱۱۲.    
۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱.    
۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۱.    
۱۰. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷۸-۱۸۰.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۴.    
۱۲. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۰.    
۱۳. دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطِّوال، ص۲۶۵.    
۱۴. ابن حبیب، محمد بن حبیب، المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۳۹۰.    
۱۵. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۱۴۷.    
۱۶. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۴۱.    
۱۷. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷۹.    
۱۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب ‌الاشراف، ج۵، ص۳۳۴.    
۱۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۷.    
۲۰. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۴، ص۱۰۰.    
۲۱. سیوطی، عبدالرحمان‌ بن ابی‌بکر، تاریخ‌ الخلفاء، ص۱۵۸.    
۲۲. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۴.    
۲۳. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۴.    
۲۴. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ ‌الملوک و الامم، ج۶، ص۱۵.    
۲۵. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۴.    
۲۶. سهیلی، عبدالرحمان‌ بن عبدالله، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن‌هشام، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.    
۲۷. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۴۸۲.    
۲۸. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۴.    
۲۹. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵.    
۳۰. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۴.    
۳۱. سمهودی، علی ‌بن عبدالله، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفی، ج ۱، ص۱۰۷.    
۳۲. خلیفة بن خیاط، ابو عمرو بن ابی‌هبیره، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۳.    
۳۳. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۲.    
۳۴. خلیفة بن خیاط، ابو عمرو بن ابی‌هبیره، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۴.    
۳۵. ابن‌ قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۳۹.    
۳۶. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۴۲.    
۳۷. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۴۳.    
۳۸. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص۲۶۴.    
۳۹. ابن حبیب، محمد بن حبیب، المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۳۱۶.    
۴۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب ‌الاشراف، ج۴، ص۷۹.    
۴۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱.    
۴۲. ابن حبیب، محمد بن حبیب، المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۳۱۶.    
۴۳. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۴.    
۴۴. دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطِّوال، ص۲۶۵.    
۴۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۸.    
۴۶. سمهودی، علی ‌بن عبدالله، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفی، ج۱، ص۱۰۲.    
۴۷. پیشوائی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص۲۷۰.    
۴۸. دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطِّوال، ص۲۶۶.    
۴۹. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۴.    
۵۰. حسینی‌ جلالی، محمدرضا، جهاد الامام السجاد، ص۶۱-۶۲.    
۵۱. حسینی‌ جلالی، محمدرضا، جهاد الامام السجاد، ص۶۸-۷۰.    
۵۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۰۱، به نقل از کشف الغمه.    
۵۳. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۹.    
۵۴. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۲۸.    
۵۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار ج۴۶، ص۱۳۸ - ۱۳۹، به نقل از الکامل.    
۵۶. ابن‌اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۱۳.    
۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۷۲.    
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۹.    
۵۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی‌ العباد، ج۲، ص۱۵۱-۱۵۳.    
۶۰. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۴۰.    
۶۱. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۶۱۴.    
۶۲. یوسفی، محمدهادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۲۲۶.    
۶۳. عدة من الباحثین و المفکرین المصریین، أهل البیت فی مصر، ص۴۵۴.    
۶۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب ‌الاشراف، ج۵، ص۳۱۹.    
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۸.    
۶۶. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱، ص۵۳.    
۶۷. خلیفة بن خیاط، ابو عمرو بن ابی‌هبیره، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۱.    
۶۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب‌ الاشراف، ج۵، ص۳۱۹.    
۶۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۸.    
۷۰. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۹.    
۷۱. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۶۲.    
۷۲. ابن‌ اثیر، علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۱۴۷.    
۷۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۰.    
۷۴. ابن‌ اعثم کوفی، ‌الفتوح، ج۵، ص۱۵۶-۱۵۷.    
۷۵. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷۶.    
۷۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰.    
۷۷. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۲۷.    
۷۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص٢٥٠.    
۷۹. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۲۸-۲۲۷.    
۸۰. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص٢٥٠.    
۸۱. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۲۸-۲۲۷.    
۸۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۴۱۰.    
۸۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.    
۸۴. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۱۸.    
۸۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۸.    
۸۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۰۹.    
۸۷. مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۳۱۹.    
۸۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۱.    
۸۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۱۰.    
۹۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۴.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۲۴۸-۲۵۱.






جعبه ابزار