هَمَّ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هَمَّ :
(قَوْمٌ أَن يَبْسُطُواْ) هَمَّ: يكى از معانى «همّ»، «قصد و عزم و تصميم بر انجام دادن كارى» است.
به موردی از کاربرد
هَمَّ در
قرآن، اشاره میشود:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُواْ إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَ اتَّقُواْ اللّهَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ) (اى كسانى كه
ایمان آوردهايد! نعمت
خدا را بر خويشتن، به ياد آوريد؛ آن زمان كه گروهى از دشمنان، قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند و شما را از ميان بردارند، امّا خدا دستشان را از شما كوتاه كرد. از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد. و مؤمنان بايد تنها بر خدا
توکّل كنند.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: اين مضمون قابل آن هست كه بر چندين واقعه منطبق گردد، وقايعى كه بين
کفار و
مسلمانان واقع شد، از قبيل
داستان جنگ بدر،
احد،
احزاب و غيره و بنابر اين نمىتوان گفت نظر خاصى به واقعه خاصى دارد، بلكه منظورش مطلق توطئههايى است كه
مشرکین عليه مسلمانان و براى كشتن آنان و محو كردن اثر
اسلام و دين
توحید مىريختند.
و اينكه بعضى از مفسرين آن را بر واقعه خاصى حمل نموده و گفتهاند مراد از آن داستانى است كه در آن آمده: مشركين تصميم گرفتند
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به قتل برسانند و يا بعضى از
یهودیان تصميم گرفتند آن جناب را ترور كنند.
كه هر دو
داستان به زودى مىآيد سخنى است كه از ظاهر لفظ
آیه بعيد است و اين ناسازگارى بر كسى پوشيده نيست.
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ) (آن زن قصد او كرد و او نيز، اگر
برهان پروردگار را نمىديد، قصد وى مىنمود. اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان خالص شده ما بود.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: شكى نيست كه این آیه اشاره است به چگونگى نجات يوسف از آن غائله هولناک و از سياق بر مىآيد كه منظور از گرداندن سوء و فحشاء از يوسف، نجات يوسف است از آنچه كه همسر عزيز مىخواست و به خاطر رسيدن به آن با وى مراوده و خلوت مىكرد. نيز برمىآيد كه مشار اليه كذلك همان مفادى است كه جمله
(أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ) مشتمل بر آن است.
پس برگشت معناى
(كَذلِكَ لِنَصْرِفَ) به اين ميشود كه
یوسف (علیهالسلام) از آنجايى كه از بندگان مخلص ما بود، ما بدى و فحشاء را به وسيله آنچه كه از برهان پروردگارش ديد از او بگردانديم. پس معلوم شد سببى كه خدا به وسيله آن سوء و فحشاء را از يوسف گردانيد تنها ديدن برهان پروردگارش بود.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَ طَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (سپس به دنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد. اين
آرامش، به صورت خواب سبكى بود كه در شب بعد از حادثه احُد، گروهى از شما را فرا گرفت؛ امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند و خواب به چشمانشان نرفت. آنها گمانهاى نادرستى- همچون گمانهاى دوران
جاهلیّت- درباره خدا داشتند و مىگفتند: «آيا سهمى از پيروزى نصيب ما مىشود؟!» بگو: «همه كارها و پيروزیها به دست خداست.» آنها در دل خود، چيزى را پنهان مىدارند كه براى تو آشكار نمىسازند؛ مىگويند: «اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم، در اين جا كشته نمىشديم.» بگو: «اگر در خانههاى خود نيز، بوديد، آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرّر شده بود، قطعاً به سوى قتلگاههاى خود، بيرون مىآمدند و كشته مىشدند). و اينها براى اين است كه خداوند، آنچه در سينههايتان پنهان داريد، بيازمايد و آنچه را در دلهاى شما از ايمان است، خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سينههاست، آگاه است.»)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: متعرض حالشان شده.
(وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ) اينها طايفه ديگرى از مؤمنين هستند و منظور، از مؤمن بودنشان تنها همين است كه جزء منافقين كه خداى تعالى در آخر گفتار با جمله
(وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ...) به شرح حالشان پرداخته نبودند،
منافقین آنهايى بودند كه از همان اول امر و قبل از شروع
جنگ از مؤمنين جدا شدند و خود را كن كشيدند، منافقين اينها بودند كه وضعى ديگر دارند، كه
خدای تعالی به زودى از وضع آنان خبر مىدهد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
مانند آيه مورد بحث كه گروهى از دشمنان، قصد دستدرازى به سوى مسلمانان داشتند و خداوند دست آنها را كوتاه كرد و مانند آيه ۲۴
سوره یوسف، آنجا كه همسر عزيز مصر (زليخا) قصد يوسف كرد تا به يوسف دست يابد و از او كام برگيرد، مىگويد:
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ...) و كلمه «اهتمام» (از باب افتعال) به معنى همّت گماشتن و آهنگ كارى را كردن است و به «اندوه و حزن» نيز «همّ» گفته شده، زيرا انسان در غم جان خويش است و همّت بر خلاص خود مىگمارد و براى رهايى خود تصميم مىگيرد و بدان قصد مىكند، چنانكه در آيه ۱۵۴
سوره آل عمران مىخوانيم:
(... وَ طٰائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ...) «و گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند»
يعنى
غصه جان خود را داشتند و به چيزى جز نجات خويش نمىانديشيدند. اين آيه مربوط به ماجراى
جنگ احد است.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «هَمَّ »، ج۴، ص۶۰۱.