نیابت امام زمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نیابت یعنی جانشینی و نمایندگی و
وکالت از طرف شخص یا اشخاص، به طوری که در غیاب او کار و کارهایی به
نایب و نماینده سپرده میشود و نماینده موظف به انجام کارهایی است که بدو محول شده است و از طرف شخصی که نماینده اوست، باید به دقت و با احساس وظیفه به مسئولیتی که به عهده او سپرده شده، آنها را انجام دهد.
ریشه
نیابت در
اسلام به
صدر اسلام و به زمان
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برمیگردد که آن حضرت گاهی برخی از
صحابه را به
نیابت از طرف خود مامور انجام کارهای خود مینمود.
نیابت یعنی جانشینی و نمایندگی و
وکالت از طرف شخص یا اشخاص، به طوری که در غیاب او کار و کارهایی به
نایب و نماینده سپرده میشود و نماینده موظف به انجام کارهایی است که بدو محول شده است. و از طرف شخصی که نماینده اوست، باید به دقت و با احساس وظیفه به مسئولیتی که به عهده او سپرده شده، آنها را انجام دهد.
در غیر اینصورت از نظر شرع مسئول و جوابگوی قصور خود در انجام وظایف محول بوده و احتمال دارد از طرف موکل خود از این مسئولیت عزل شود و یا راساً به سبب قصور در وظایف به خودی خود منعزل شود.
نیابت احتمال دارد اختصاصی به وظیفه خاص و یا تمام وظایف موکل باشد. یعنی تمام اختیارات او را دارا باشد و احتمال دارد فرد خاص از طرف موکل
نیابت داشته باشند یا با ذکر برخی از خصوصیات طبقهای با داشتن این ویژگیها عهدهدار
وکالت شوند و از طرف خودشان یکی را به عنوان صاحب اختیار انتخاب کنند.
(این نوع از
نیابت در دوره
غیبت کبری توسط رهبر کبیر انقلاب
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) عملی شد و
خبرگان رهبری این وظیفه را انجام میدهند.)
ریشه
نیابت در
اسلام به صدر اسلام و به زمان
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برمیگردد که آن حضرت گاهی برخی از
صحابه را به
نیابت از طرف خود مامور انجام کارهای خود مینمود. مثلاً
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) را به
نیابت از طرف خود به تبلیغ دین و ابلاغ
احکام الهی به جایی میفرستاد یا او را در جای خود میگماشت در
مدینه و خودش به
غزوه میرفت.
این شکل از
نیابت ازطرف امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز انجام گرفته و
امام حسن و
امام حسین (علیهما السّلام) نیز بدین ترتیب
نایب و نمایندگانی در نقاط مختلف و به شهرهای مختلف گسیل داشتهاند، چنان که
امام زین العابدین (علیهالسّلام) نیز
نایبی داشته، به هر شکل که بود و تحت شرایط زمان و مکان و موقعیت سیاسی
نیابت از طرف امام معصوم بوده است.
چه اینکه امام معصوم و رهبر معصوم حاکم جامعه باشد و چه نباشد و چه در دوران اختناق شدید سیاسی و تحت شرایط سخت بوده باشند و چه در فضای باز سیاسی زندگی نموده و امامت داشتهاند، در هر صورت نمایندگی از طرف رهبر اسلامی وجود داشته و از جمله اصول محوری
شیعه بوده که ضامن بقای تشیع و بسط و حفظ و انتقال افکار واندیشه تشیع در طول تاریخ بوده است.
پیشوایی و رهبری از جمله اصول مسلم اسلام است که در طول تاریخ با
ولایت و
امامت و
نیابت و وکالت در دو شکل خاص و عام صورت گرفته، و جامعه شیعه حتی یک لحظه بدون رهبر و پیشوا نبوده است.
چنان که سرپرستی برای یک خانواده در هر صورت و تحت هر شرایط لازم و یک امر ضروری عقلی و عرفی میباشد، وجود پیشوا و رهبر و
نیابت خاص و یا عام نیز از ضروریات و اولیات یک مذهب میباشد.
یکی از ضروریات عقلی وجود رهبر یا جانشین او در بین مردم است «و ان لنا فی کل خلف عدولاً ینفون عنا تحریف الغالین و انتمال المبطلین»این ضرورت به این صورت از اولیات محسوب میشود که حتی در جوامع بدوی و وحشی و قبیلگی اهلِ آن مجموعه، برای خود رئیس قبیله و قوم دارند و برایش جانشین انتخاب میکنند.
در جریان امامت، تمام ائمه
نیابت داشتهاند و نمایندگانی در نقاط مختلف برای هدایت شیعیان و حل مشکلات مذهبی و روحی آنها تا آغاز غیبت کبری
نیابت خاصه جریان داشت. به طوری که افراد خاص از طرف امامان معصوم مامور به انجام وظایف محوله شرعی و اجتماعی در امور شیعیان بودند.
نیابت خاص:
نیابت این افراد احتمال داشت خاصه باشد از آن جهت که کارهای مخصوص مثل دریافت
سهم امام یا جواب دادن به
مسائل شرعی به عهده آنها محول شده باشد.
نیابت عام:
نیابت این افراد احتمال داشت
نیابت عامه باشد یعنی از طرف امام معصوم نمایندگی تمام امور شرعی را عهدهدار بودند.
نمایندگان
امام عسکری (علیهالسّلام) نیز در شهرهای مختلف شیعه نشین حضور داشتند و برخی از آنها
نیابتشان استمرار داشت و این وظیفه و نقش
نیابت را در دوره
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) نیز استمرار دادند.
نواب خاص امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) چهار نفر بودند و به ترتیب به انجام ماموریت خویش موظف بودند که در طول
غیبت صغری ایفای نقش مینمودند:
۱.
عثمان بن سعید عمری که در زمان امام عسکری (علیهالسّلام) نیز
نیابت و سفارت داشت.
۲.
محمد بن عثمان عمری که هم نماینده امام عسکری بود و هم نماینده حضرت صاحب (عجّلاللهفرجهالشریف)بود.
۳.
حسین بن روح نوبختی بعد از محمدبن عثمان
نیابت خاصه را عهدهدار گردید.
۴.
علی بن محمد سمری بعد از حسین بن روح
نیابت خاصه را عهدهدار شد.
او آخرین سفیر از سفرای امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) بود که
نیابت خاصه بعد از او منقطع شد. بدین ترتیب غیبت صغری خاتمه یافت.
فلسفه این دوره از
غیبت میتوان به ثبات عقیده شیعه به استمرار
امامت اشاره کرد که این دوره از غیبت بسیار ضروری بوده است چون اگر واقع نمیشد شیعه پراکنده میگشت و به فرقههای بسیاری منشعب میشد. و امامت فراموش میگردید امّا این دوره از غیبت حضرت از حکمتهای الهی است که با چهار
نایب استمرار یافت.
دوران
غیبت کبری بعد از تثبیت عقاید شیعه در امامت حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) دوره
نیابت عامه آغاز شد.
الف) بنابر تصریح حضرت به یکی از نوابش درباره
نیابت خود در دوره طولانی غیبت کبری: «و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم».
تکلیف مردم مشخص گردید که در حوادث و مسائل و رویدادها برای رهایی از حیرت و سرگردانی که به امام معصوم دسترسی ندارند باید به راویان احادیث مراجعه کنند که امام آنها را دلیل راه هدایت برای مردم منصوب مینماید و خودش نیز در دوره غیبت کبری به طور غیر آشکار از آنها حمایت نموده و عنایات ویژهاش شامل حال علمای شیعه میشود، بنابراین علمای شیعه با این توقیع شریف
نیابت عامه را عهدهدار شدند.
ب) علاوه بر بیان
حضرت حجت روایات معتبر دیگری نیز وجود دارد که دلالت بر
نیابت عامه فقهاء در عصر غیبت کبری مینمایند.
مانند روایت معتبره وارده از
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) که از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند: «اللهم الرحم خلفائی (ثلاث مرات) قیل: یا رسول الله و من خلفائک؟ قال الذین یاتون من بعدی، یروون حدیثی و سنتی و یعلمون الناس من بعدی».
ج) حضرت
امام خمینی (رضوان الله علیه) تمام این روایات را در شان فقها و مجتهدین شیعه صادق میداند که
نیابت عامه را در دوره غیبت کبری عهدهدار هستند، چون هم از نظر
عقل رها کردن
دین و ترک و تعطیل احکام نقض غرض آفرینش و هدایت انسانهاست و در دوره عدم حضور امام معصوم تنها کسی که مردم میتوانند احکام شرعی خود را فراگیرند و در امور اجتماعی و شرعی به او مراجعه کنند، بعد از امام معصوم فقهاء و مجتهدین و علمای شیعه هستند و اینها به منزله نشانههای هدایت مردم هستند چون مردم برای حل مشکلات و رهایی از حیرت به آنها مراجعه مینمایند.
لذا امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) از آنها به عنوان «
دلیل و
حجت» یاد میکند که به معنای راهنمای کامل میباشد و هر کس در راه رشد و تعالی خود کافی است به حجت دست یابد، دیگر هیچگونه دغدغه نخواهد داشت.
د)
آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»
نیز در اثبات ولایت
عامّه فقها با تفسیر نمودن اولی الامر به
ائمه نیابت فقهاء و علمای بزرگ شیعه را به اثبات میرساند و اکثر قائلین به اندیشه
ولایت فقیه بدان استناد کردهاند، چون
نیابت فقهای اسلام در طول ولایت پیامبر اکرم و بعد از ولایت ائمه و میتوان از آن
نیابت و وکالت
عامه و خاصه را استنباط نمود. چون اطاعت از
نائب مانند اطاعت از امام است. چنان که در
توقیع شریف امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) به برخی از نوابش این معنا به خوبی روشن شده است.
هـ) در دوره غیبت کبری عنایت خاص امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) به علمای شیعه و هدایت آنها در مسائل مختلفه و حل معضلات فقهی و اجتماعی و سیاسی آنها به خوبی بر
نیابت علمای شیعه در این دوره دلالت میکند.
چنانکه
شیخ مفید و
شیخ طوسی و
مرحوم کلینی و
شیخ صدوق و پدرش و
علامه حلی و
شهید ثانی و
علامه بحرالعلوم و
مقدس اردبیلی و
شیخ انصاری و...
از انوار هدایت حضرتش بهرهمند شده و مورد عنایت خاص آن حضرت واقع شدهاند و تمام فقهای اسلامی تاکنون با پشتوانه و حمایتهای آن حضرت به صورت خفی ولی کاملاً محسوس و ملموس موفق به اجرای احکام اسلام و یا احیاناً ایجاد تحولات عظیم اجتماعی و سیاسی به سود اسلام شدهاند که بر هیچ خرمندی پوشیده نیست.
علمای شیعه با الهام از هدایتها و توجهات معنوی آن حضرت و دعاهای مستمر و موثر آن حجت الهی در رهبری و پیشوایی مسلمانان در این مدت طولانی غیبت کبری که
اسلام با مخاطرات بسیار جدی روبرو بوده است کشتی هدایت و رهبری را در این دریای طوفانی و پرموج و پرتلاطم حفظ کردهاند و در ایفای نقش برجسته خویش جاننثاری نمودهاند و زندگی خویش را
وقف حفظ اسلام و هدایت مردم نمودهاند.
مصداق روشن اولی الامر در عصر غیبت به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان و فقهای اسلام فقهای شیعه هستند که رهبری و پیشوایی آنها و جانشینی و
نیابتشان از
قرآن و
سنّت اثبات میشود. (علمای بزرگ شیعه چون
صاحب جواهر،
فیض کاشانی و
نراقی، امام خمینی و... به ولایت فقیه و فقها تنها در امور
عامه معتقدند، ولی عدهای از علمای شیعه نیز در امور حسبه ولایت فقهاء را ثابت میدانند. بنابراین در اصل ولایت فقیه هیچ اختلافی بین علمای شیعه نیست، تنها اختلاف جزئی در نوع ولایت و اختیارات است.)
امامت که پیشوایی و رهبری جامعه همراه با حکومت است که برای پیامبر ثابت شده است و یکی از شئون نبوی است برای جانشینان او نیز ثابت است. فقهاء در دوره غیبت در طول این امامت و پیشوایی قرار دارند و با نصوص و ادله از آیات و روایات این حق بر آنها مسلم است که پیشوایی جامعه اسلامی برای آنها یک تکلیف الهی است و مجاز به شانه خالی کردن در برابر تکلیف نیستند. «الامامة ریاسة
عامه فی اُمور الدین و الدنیا» این تعریف جامع امامت است و هیچ اختلافی در این تعریف از امامت وجود ندارد.
مجموعه وظایفی که در زمان غیبت بر عهده
شیعیان است زمانی دست یافتنی است که شیعیان از تمرکز در رفتار فردی خارج و به امور اجتماعی نیز اهمیت داده و به لوازم حیات اجتماعی پایبند گردند. نظرات
امام خمینی در خصوص ضرورت و حدود اختیارات
ولایت فقیه در عصر غیبت ایدهای مترقی است.
امام خمینی درباره تکلیف
مسلمانان در
عصر غیبت و چگونگی اداره امور مسلمین در این دوره، در کتاب ولایت فقیه مینویسد: اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارکوتعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید
اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمیخواهیم؟ اسلام فقط برای دویست سال بود؟ یا اینکه اسلام
تکلیف را معین کرده است، ولی تکلیف حکومتی نداریم؟ معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود؛ و ما با بیحالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری میخواهند بکنند. و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم، رد نمیکنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه
حکومت لازم است؛ و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (علیهالسّلام) موجود بود، برای بعد از غیبت هم قرار داده است. این خاصیت که عبارت از
علم به
قانون و
عدالت باشد، در عده بیشماری از فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، میتوانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند.
«ولایت فقیه از موضوعاتی است که
تصور آنها موجب
تصدیق میشود، و چندان به
برهان احتیاج ندارد؛ به این معنی که هر کس عقاید و
احکام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بیدرنگ تصدیق خواهد کرد، و آن را
ضروری و
بدیهی خواهد شناخت. اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمیشود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموماً، و
حوزههای علمیه خصوصاً، میباشد.»
فقیه جامعالشرایط در عصر غیبت
حضرت ولیالله الاعظم (ارواحنافداه)، نه تنها بر ایتام و سفها و مجانین فاقد
ولی قهری و
وصی بلکه در جمیع صور بر جامعه اسلامی ولایت دارد، همانگونه که حضرت
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) ولایت داشتند.
امام خمینی برای جلوگیری از هرگونه غلو و افراطگرایی و برداشتها و خیالات ناروا، در کتاب
ولایت فقیه مینویسند: «وقتی میگوییم ولایتی را که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه (علیهالسّلام) داشتند، بعد از غیبت
فقیه عادل دارد، برای هیچکس این توهّم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (علیهالسّلام) و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. «ولایت» یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین
شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. بهعبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفهای خطیر است. «ولایت فقیه» از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز
جعل ندارد، مانند جعل (قرار دادن و تعیین)
قیّم برای
صغار. قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد. مثل این است که امام (علیهالسّلام) کسی را برای
حضانت، حکومت، یا منصبی از مناصب، تعیین کند. در این موارد معقول نیست که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام با فقیه فرق داشته باشد.»
گرچه فقیه همانگونه که سخن رفت در جمیع صور بر جامعه اسلامی ولایت دارد لیکن تولی امور و تشکیل حکومت امری است که به آرای اکثریت مسلمین بستگی دارد که در صدر اسلام از آن به
بیعت با
ولی مسلمین تعبیر میشده است. امام خمینی (قدسسره) در این خصوص که «در چه صورت
فقیه جامعالشرایط بر جامعه اسلامی ولایت دارد.» در ۲۹ دی ۱۳۶۶ مطابق با ۲۸
جمادی الاول ۱۴۰۸ و به دنبال استفتاء نمایندگان خویش در دبیرخانه ائمه جمعه سراسر کشور، میفرماید: «بسمه تعالی ولایت در جمیع صور دارد. لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین، که در
قانون اساسی هم از آن یاد شده است، و در صدر اسلام تعبیر میشده به بیعت با ولیّ مسلمین. روح اللَّه الموسوی الخمینی.»
بنابراین ولایت فقیه جامع شرایط فینفسه منوط به آرای اکثریت نیست و بدون آرای اکثریت آنان، بلکه حتی با رأی آنان به عدم (رای منفی اکثریت)، شرعا ولایت برای او ثابت است لیکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی به آرای اکثریت مسلمین دارد، حتی نسبت به بعضی مراتب مانند ولایت بر ایتام و مجانین و اوقاف بدون متولی و وصایایی که وصی ندارد، مشروط به اعلم بودن فقیه نیست.
و اما در امر
تقلید، در صورت امکان باید از اعلم پیروی کرد بنا بر احوط
و همچنین در
قاضی اعلمیت شرط است علی الاحوط نسبت به کسانی که در آن شهر یا شهرهای نزدیک آن، که بردن دعاوی به آنها موجب
حرج نیست.
از نظر امام خمینی،
حاکم به ما هو حاکم، در همه امور حق وضع مقررات در جهت حفظ مصالح و تامین منافع مردم و کشور را دارد. بر همین مطلب گواهی میدهد اینکه در پاسخ به
استفتاء رئیس
دیوان عالی کشور مبنی بر اینکه: «۱.
حبس،
نفی بلد، تعطیل محل کسب، منع از ادامه خدمت در ادارات دولتی،
جریمه مالی و بهطورکلی هر تنبیهی که به نظر برسد موجب تنبه و خودداری از ارتکاب جرایم میگردد جایز است بهعنوان
تعزیر تعیین شود، یا در تعزیرات به مجازاتهای منصوص باید اکتفا کرد؟» مرقوم فرموده است: «بسم هتعالی در تعزیرات شرعیه احتیاط آن است که به مجازاتهای منصوصه اکتفا شود، مگر آنکه جنبه عمومی داشته باشد. مثل
احتکار و گرانفروشی که با
مقررات حکومتی داخل در مساله دوم میباشد.»
و در پاسخ به اینکه «۲. برای اداره امور کشور، قوانینی در
مجلس تصویب میشود، مانند قانون قاچاق، گمرکات و تخلفات رانندگی، قوانین شهرداری، و به طورکلی
احکام سلطانیه، و برای اینکه مردم به این قوانین عمل کنند برای متخلفین مجازاتهایی در قانون تعیین میکنند. آیا این مجازاتها از باب تعزیر شرعی است و احکام شرعی تعزیرات از نظر کم و کیف بر اینها بار است یا قسم دیگر است و از تعزیرات جدا هستند، و اگر موجب خلاف شرع نباشد باید به آنها عمل کرد؟» میفرمایند: «بسمه تعالی در احکام سلطانیه که خارج است از تعزیرات شرعیه، در حکم اوّلی است، متخلفین را به مجازاتهای بازدارنده به امر حاکم یا
وکیل او میتوانند
مجازات کنند.»
بنابراین «امامت و پیشوایی و مقتدایی دینی به طوری که آنچه پیشوا میگوید و هر طور عمل میکند سند و حجت الهی تلقی میشود، نوعی ولایت است زیرا نوعی حق تسلط و تدبیر و تصرف در شئون مردم است».
و حقیقاً علمای بزرگوار شیعه در طول تاریخ، طلایهداران پیشوایی و رهبری جامعه مسلمین و هدایت و سرپرستی آنها بوده و با بهرهگیری وافر از منابع غنی
قرآن و
اهلبیت (علیهمالسّلام) و عنایات خاص
حضرت ولی عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) امر
نیابت آن حضرت را عهدهدار بوده و اکنون نیز در دوره غیبت کبری این وظیفه خطیر را عهدهدار هستند.
•
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «نیابت امام زمان (عج)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۵/۱۸. • ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.