نورالدین محمد جهانگیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهانگیر، نورالدین محمد، چهارمین پادشاه از بابریان
هند و بزرگترین پسر
اکبرشاه می باشد.
وی در ۱۷
ربیعالاول ۹۷۷ در
فتحپور در نزدیکی
آگره بهدنیا آمد. مادرش، مریم الزمانی،
هندو و از خاندان
راجپوت بود. وی پس از
ازدواج ، سلیمه سلطانبیگم نامیده شد.
پیش از به دنیا آمدن جهانگیر، هیچیک از فرزندان اکبر شاه زنده نمیماندند و شاه برای زنده ماندن جهانگیر به دعا و همت
شیخسلیم چشتی متوسل شده بود؛ ازاینرو، پس از بهدنیا آمدن شاهزاده در منزل شیخ، او را سلیم نام نهاد و به
حرمت نام شیخ، شاهزاده را
شیخو بابا نامید
سلیم از چهار سالگی به مکتب رفت و در هشت سالگی منصب
ده هزاری گرفت. در ۹۹۰، بَیرامخان تربیت او را عهدهدار شد .
سلیم نزد معلمان
یسوعی (ژزوئیت) نیز درسهایی آموخت.
نخستین بار در ۹۹۳ با دختر
راجا بِهگونْته/ بهگوان داس ازدواج کرد .
و ده سال بعد، وی با زنانی از ملیتها و مذاهب مختلف ازدواج کرد.
علاقه شدید اکبرشاه به سلیم مانع از شرکت سلیم در توطئههای درباری علیه پدر نشد. در ۱۰۰۱، در پی بیماری شدید اکبرشاه، سلیم به مسموم کردن پدرش متهم گردید و از این زمان به بعد مناسبات آن دو سخت تیره شد، چندان که در۱۰۰۸، اکبرشاه مدتی سلیم را بهسبب رفتار ناشایست و زیادهروی در شرابخواری نزد خود بار نداد. وی در ۱۰۰۹ سلیم را برای سرکوب امیران
رانا امرسینگ (رانا، عنوان
راجاهای چَتْور)، به شمالغربی
هند فرستاد، اما این مأموریت به دلیل تنپروری سلیم انجام نشد. پس از آن سلیم، به سفارش اطرافیان و با استفاده از دوری اکبر از آگره و درگیری او با دکنیان، به قصد تسخیر آگره به آنجا رفت، اما مادربزرگش، او را از این کار بازداشت. اندکی بعد سلیم به
اللّهآباد رفت و اعلام استقلال کرد .
در منابع دوره جهانگیر، علت واقعی
عصیان جهانگیر بر پدرش ذکر نشده، اما به گفته
بزمیانصاری شاید سبب این خصومت، دلبستگی زیاد شاهزاده به زنی بهنام انارگلی بوده است که به روایتی به دستور اکبر به
قتل رسید. در ۱۰۱۰، سلیم بار دیگر به آگره لشکر کشید اما با مقابله اکبر روبهرو شد و بدون درگیری به اللّهآباد بازگشت. اکبر، برای جلب رضایت سلیم،
بنگاله و
اُریسه را به
اقطاع به او داد، اما سلیم راضی نشد و همچنان در اللّهآباد ماند.
با شدت گرفتن
اختلاف میان پدر و پسر و گرویدن بسیاری از درباریان به سلیم، که او را جانشین اکبر میدانستند، اکبر از وزیرش،
ابوالفضل علامی خواست تا برای سامان دادن اوضاع به آگره بیایید. سلیم که از ابوالفضل در بیم و از بیاعتنایی او، به خود ناخرسند بود، از نَرْسِنگ دیو،
راجای شهر
بندیله ، خواست تا ابوالفضل را هنگام عبور از بندیله به قتل برساند.
راجا، ابوالفضل را در ۱۰۱۱ کشت و سرش را نزد سلیم فرستاد.
اکبرشاه از این کار ناراحت شد و تا مدتها سلیم را نبخشید، ولی سرانجام با میانجیگری حمیدهبیگم (مادر اکبر) و چند تن دیگر او را به دربار پذیرفت.
و بار دیگر وی را برای سرکوب
رانا فرستاد، اما سلیم این بار نیز موفق نشد و در فتحپور متوقف گشت و به دستور اکبر به اللّهآباد رفت و باز به خوشگذرانی پرداخت.
در ۱۰۱۲، سلیم با شورش پسرش، خسرو، روبهرو شد. خسرو به اکبر پناه برد و اکبر که از رفتار ناعادلانه سلیم با مردم اللّهآباد و زیادهروی او در مصرف
افیون و
شراب ناخرسند بود، دستور داد او را زندانی کنند و برای مدتی وی را از
استعمال افیون منع کرد. سلیم ده روز طاقت آورد و سرانجام با وساطت برخی زنان دربار رهایی یافت .
با شدت گرفتن بیماری اکبر، نزاع بر سر جانشینی او بالا گرفت. خاناعظم (پدرزن خسرو) و راجامان سینگ (پدر زن سلیم و پدربزرگ خسرو)، از خسرو حمایت کردند ولی سرداران اکبرشاه، سلیم را شایسته این مقام میدانستند.
با درگذشت اکبر در ۱۰۱۴، سلیم جانشین او شد و با عنوان ابوالمظفر، نورالدین جهانگیر، پادشاه
غازی ، ملقب به جنت مکانی، در آگره بر تخت نشست.
وی ابتدا به نزدیکانش و کسانی که او را همراهی کرده بودند مناصبی داد، سپس
احکام دوازدهگانهای صادر کرد که یکی از آنها منع شرابخواری بود.
بعدها این احکام نادیده گرفته شد. در آغاز
حکومت جهانگیر، خسرو که خود را جانشین اکبر میدانست و از حمایت برخی از درباریان با نفوذ نیز برخوردار بود بر او شورید. در ۱۰۱۵، خسرو به
پنجاب و از آنجا به
لاهور رفت، اما عاقبت او را دستگیر کردند و به جهانگیر سپردند.
به دستور جهانگیر
، اَرْجَن، رهبر گروهی از سیکها، که خسرو را یاری داده بود، دستگیر و کشته شد. این عمل اختلاف میان مسلمانان هند و سیکها را تشدید کرد و در سدههای بعد نیز بر مناسبات مسلمانان و سیکها آثار منفی گذاشت.
در همین هنگام، جهانگیر درگیر مسئله
قندهار شد.
در اوایل ۱۰۱۶، هنگام بازگشت جهانگیر از
کابل به آگره، طرفداران خسرو به وی حمله کردند، اما او که از قبل از این
توطئه آگاه شده بود، جان بهدر برد و چون خسرو را مقصر میدانست تا حدی او را از بینایی محروم کرد.
ظاهراً برخی از درباریان نزدیک جهانگیر، از جمله میرزابدیعالزمان ملقب به آصفخان (متوفی ۱۰۲۱)، در این توطئه دست داشتند.
جهانگیر در سال چهارم و پنجم سلطنتش با حاکمان دکن و
ادیپور درگیر شد. میرزا عبدالرحیم خان خانان، سپهسالار جهانگیر (۹۶۴ـ۱۰۳۶)، برای سرکوب ملک عنبر (فرمانروای
دکن ) اعزام شد ولی شکست خورد و احمدنگر به دست ملک عنبر افتاد. مهابتخان نیز برای سرکوب رانا امرسینگ به
اودیپور رفت ولی او هم توفیقی نیافت.
در ۱۰۲۰ جهانگیر با مهرالنساء، معروف به
نورجهان ، خواهر آصفخان، ازدواج کرد.
نورجهانِ ایرانیتبار، پس از ازدواج با جهانگیر، با کمک برادرش آصفخان، زمام همه امور را به دست گرفت، به طوری که جهانگیر از سلطنت نامی بیش نداشت. نورجهان، برای نفوذ بیشتر در دربار، دختر خویش از علیقلیخان استاجلو همسر سابق خود را به شهریار، پسر جهانگیر، داد.
در ۱۰۲۰، جهانگیر تحت تأثیر بدگوییهای علمای سنّی دربار، فرمان قتل
قاضی نوراللّه شوشتری ، عالم شیعی، را داد.
این برخوردِ جهانگیر شگفتانگیز مینمود، زیرا وی به داشتن
تسامح مذهبی شهرت داشت. به گفته بزمی انصاری (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه ) معلوم میشود که در زمان جهانگیر، برخلاف دوران اکبر، علمای سنّی نفوذ دوبارهای یافته بودند.
از ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۷، حکومت جهانگیر با کامیابی نسبی همراه بود.
سلطان خرّم و خان اعظم (حاکم مالْوا)، رانا را سرکوب و خراجگزار دربار آگره کردند. پس از آن بنگاله نیز تسخیر شد. در ۱۰۲۴، احداد افغان، سرکرده شورشیان افغان، که از زمان اکبر نافرمانی میکرد، سرکوب شد و ملک عنبر/ عمیر حبشی نیز مطیع گردید. در ۱۰۲۶ سلطان خرّم، دکن را فتح کرد و به
شاهجهان ملقب گردید.
جهانگیر در ۱۰۳۱، قلعه قدیمی و محکم
کانگره را در شمال هند تسخیر کرد و از این فتح چنان شاد شد که بهرغم سکونت هندوها در اطراف قلعه، دستور داد در آنجا
گاو ذبح کنند و مسجدی بسازند .
تقریباً از این زمان بهبعد، روزگار چندان بر وفق مراد جهانگیر نگذشت. در همان سال، صفویان قلعه قندهار را گرفتند. جهانگیر، بهسبب بیماریش، از شاهجهان خواست به مقابله ایرانیان برود، ولی شاهجهان که از توطئه نورجهان برای دور کردن او از آگره و جانشینی شهریار آگاه بود، به بهانه خستگی لشکریانش، از رفتن به قندهار خودداری کرد. کمی بعد جهانگیر با مخالفت آشکار شاهجهان روبرو شد. در این میان، آصفخان و خانخانان و پسرانش جانب شاهجهان را گرفتند ولی شاهجهان در آگره نماند و در ۱۰۳۳ به بنگاله رفت. در آنجا از برادرش پرویز و مهابتخان، که در پی او بودند، شکست خورد و به دکن عقب نشست.
سال بعد،
مهابتخان که
صوبهدار بنگاله شده بود، از بیم نورجهان و آصفخان، نافرمانی آغاز کرد. به ادعای
آزاد بلگرامی یکی از علل نافرمانی مهابتخان و طغیانش علیه جهانگیر، بدرفتاری جهانگیر با
شیخاحمد سرهندی بود که جهانگیر او را شیاد و مکتوبات او را مهمل میدانست و در ۱۰۲۸ حتی مدتی او را در ارگ
گوالیار حبس کرده بود. گویا شاهجهان و برخی از صاحبمنصبان با شیخ
بیعت کرده و برای او احترام خاصی قائل بودند. جهانگیر فرماندهی لشکریان را، برای مقابله با مهابتخان، به آصفخان سپرد، اما به علت بیتدبیری آصفخان، لشکریانش در کناره
رود بهت شکست سختی خوردند و جهانگیر و نورجهان به اسارت مهابتخان در آمدند. نورجهان توانست با حیله خود را نجات دهد، اما جهانگیر در اسارت ماند و مهابتخان او را بر تخت نشاند و بهنام او حکومت کرد.
در ۱۰۳۶،
آصفخان برای آزادی جهانگیر تلاش کرد، اما خود او و پسرش زندانی شدند. چندی بعد نورجهان با کمک لشکریان جهانگیر، در حملهای غافلگیرکننده، وی را آزاد کرد. جهانگیر، پس از آزادی، با مهابتخان از در
صلح در آمد تا جان آصفخان را نجات دهد. مهابتخان نیز به
شاهجهان پیوست.
جهانگیر، که بیماریش در این زمان شدت گرفته بود، به
کشمیر رفت و در راه بازگشت به لاهور، در ۲۷
صفر ۱۰۳۷ در بیستودومین سال سلطنتش درگذشت. بهسبب اوضاع نابسامانی که پس از مرگ جهانگیر بر سر جانشینی او پیش آمده بود، آصفخان از شرکت در مراسم
تشییع خودداری کرد و نورجهان، ناگزیر، پیکر جهانگیر را در لاهور در باغش
دفن کرد.
جهانگیر که خود را عادل و
رحیم میدانست، در اوایل کار دستور ساختن زنجیری از طلا بهنام زنجیر
عدل داده بود که یک سرش به قلعه آگره و سردیگرش به ساحل
دریا وصل بود تا هر وقت کسی دادخواهی داشت آن را تکان دهد.
اما، در واقع وی برای حفظ حکومتش هر قساوتی را مرتکب میشد. در عین حال، ادبدوست و هنرپرور بود و علاقهاش به
نقاشی تا آنجا بود که کارگاهی هنری را در اللّهآباد اداره میکرد. نقاشیهای این دوره در قیاس با زمان اکبر، از هنر ایرانی کمتر متأثر بود. مشخصه نقاشی در دوره جهانگیر بیشتر چهرهنگاری بود، هرچند به علت علاقه جهانگیر به
طبیعت و پرندگان، نقاشیهایی از طبیعت نیز پدید آمد. جهانگیر از لحاظ معنوی ارتباط خاصی با نقاشان دربارش، بهخصوص
عبدالسلام ، برقرار کرده بود. وی حالات درونیش، از قبیل رؤیاها و ترسهایش، را برای آنها بازگو میکرد و آنان این حالات را به تصویر میکشیدند؛ ازاینرو، نقاشی در این زمان، خاصه در اواخر دوره جهانگیر که اوضاع نابسامان بود، حالت نمادین به خود گرفت.
جهانگیر به معماری و بهویژه به تزئینات داخلی بناها علاقه بسیار داشت و بناها و باغهای بسیاری در زمان او ساخته شد که برخی از آنها هنوز برجاست.
وی به فارسی و عربی و ترکی تسلط داشت، اما فارسی، زبان رایج
دربار بود و فرمانها به این زبان نوشته میشد.
او مراسم نوروز را باشکوه خاصی جشن میگرفت.
جهانگیر
اهل قلم نیز بود و کتاب خاطرات او به نام
جهانگیرنامه یا توزَک تیموری، که به فارسی است، بر جای مانده است. او شرح رویدادها را تا سال هفدهم حکومتش شخصاً نوشت اما از نوشتن برخی رویدادها، از جمله ازدواجش با نورجهان، خودداری ورزید. سپس
معتمد خان ، به سرپرستی جهانگیر، وقایع دو سال بعد را تألیف کرد. چندی بعد، میرزا محمدهادی بر این کتاب تکملهای افزود که قسمتی از نوزدهمین سال سلطنت جهانگیر و دوران حکومت شاه جهان را شامل میشود.
تشکیلات اداری و درباری جهانگیر همانند زمان اکبر بود، با این تفاوت که تمرکزگرایی تشکیلاتی کمتر و قدرت جاگیرداران و حاکمان محلی بیشتر شده بود. تشکیلات درباری مجللتر و دورویی و دسیسه و فساد بیشتر از پیش بود؛ جهانگیر سه بار در روز
بار عام میداد. اما بیشتر کارها برعهده نورجهان و آصفخان بود.
به گفته
پلزرت (تاجر و دریانورد هلندی که در خدمت شرکت
هلند شرقی بود و چند سالی را در هند سپری کرده بود)، شاه که معمولاً نیمهبیهوش بود و اوقات فراغتش را به شکار میگذراند، به دخالت در امور مملکتی تمایلی نداشت. خشونت جای
عدالت را گرفته ودربار بیثبات بود.
تسامح مذهبی جهانگیر سبب شد تا مذهب واقعیاش مشخص نشود. وی با کلام اسلامی،
فلسفه هندو و آیین مسیحیت آشنا بود .
برخی اروپاییان، مانند
سرتامسرو ، سفیر
انگلستان در هند، او را ملحد و برخی او را مسیحی دانستهاند. ظاهراً توجه او به ادیان گوناگون، بیشتر دلایل سیاسی داشته است تا مذهبی.
هنگامی که مناسبات جهانگیر با شاه صفوی برسر قندهار تیره شد ، جهانگیر در نامهای به
خانازبک ، با امیدواری به نابودی حکومت صفویان در
ایران ، ایمانش را به تسنن و تنفرش را از مذهب
شیعه اعلام کرد.
جهانگیر در اوزان سکه تغییراتی داد و دستور داد تا نقش صورتش بر سکهها ضرب شود؛ کاری که برخلاف سنّت اسلامی بود.
وی هنگام حمله پرتغالیان به
بندر سورَت فرمان داد کلیسای ژزوئیتها را تعطیل کنند.
در هفده سال فاصله میان شورش خسرو و شاهجهان، یعنی از ۱۰۱۴ تا ۱۰۳۱، سرزمین هند از آرامش نسبی برخوردار بود. جهانگیر از لحاظ جغرافیایی چیزی بر قلمرو اکبر نیفزود و فقط سرزمینهایی را حفظ کرد که از مرزهای شرقی ایران تا مرزهای غربی
آسام و
برمه را در بر میگرفت.
بهجز شورش شاهجهان، موضوعی که خاطر جهانگیر را همیشه مشغول میکرد، اوضاع دکن بود که هیچگاه نتوانست به طور کامل بر آن تسلط یابد. افغانها نیز گاهی برای او مشکلساز بودند، اما وی آنان را تا اندازهای فرمانبردار ساخت.
سیاست خارجی جهانگیر بهشدت تحت تأثیر مناسبات او با دربار ایران و
شاهعباس قرار داشت.
در ۱۰۱۴، حسنخان شاملو با سودجستن از نابسامانی دربار هند، قلعه قندهار را محاصره کرد، اما به دستور شاهعباس،
قزلباشان دست از محاصره برداشتند و شاه ایران در نامهای دلجویانه، بیخبری خود را از این اقدام خودسرانه اعلام کرد.
از این سال تا ۱۰۳۱، که قلعه قندهار به تصرف ایرانیان در آمد، میان ایران و هند مناسبات دوستانه برقرار بود و دو فرمانروا همدیگر را برادر خطاب میکردند و با فرستادن
سفیر و
هدیه ، در محکمتر نمودن مناسباتشان میکوشیدند.
، اما پس از تصرف قندهار مناسبات دو دربار رو به وخامت گذاشت.
شاهعباس، برای توجیه کارش، سفیرانی به هند فرستاد.
اما جهانگیر او را نبخشید، چرا که از دست دادن قندهار تزلزل و ضعف حکومت او را نشان داد.
در این زمان، جهانگیر سیاست خارجیاش را تغییر داد و با ازبکان و عثمانیان به مکاتبه و
مبادله سفیر پرداخت. در ۱۰۳۵،
امامقلیخان (حاکم بخارا) و سلطان مراد چهارم ملقب به غازی
آمادگی خود را برای حمله مشترک به ایران اعلام کردند، اما بیماری و سپس مرگ جهانگیر فرصتی به آنان نداد.
مناسبات جهانگیر با اروپاییان محتاطانه بود. وی که مانند اکبر به ایجاد ارتباط با
اسپانیا و دربار
پاپ علاقه داشت، در ۱۰۱۶/۱۶۰۷،
مقربخان ، از نزدیکان دربار و حاکم بعدی بندر سورت، را به سفارت به
گوآ فرستاد، اما این سفارت نتیجهای نداشت.
در زمان جهانگیر، انگلیسیان وارد هند شدند و در ۱۰۱۷/۱۶۰۸ جهانگیر، که از نفوذ پرتغالیان در بندرهای هند ناخشنود بود، سفیر انگلستان رابه گرمی پذیرفت و قول داد که امتیازِ تجاری منحصر بهفردی را برای شرکت هندشرقی، به او واگذارد، اما این
سفارت درنتیجه توطئههای درباریان و یسوعیهای پرتغالی و رفتار نامناسب دریانوردان انگلیسی ناکام ماند و سفیر، در ۱۰۲۰/۱۶۱۱ هند را ترک کرد.
در ۱۰۲۲/ ۱۶۱۳، پرتغالیان که از نفوذ انگلستان در هند ناخشنود بودند و منافعشان را در خطر میدیدند، به چهار کشتی هندی در بندر سورت حمله و هندیان را دستگیر کردند. به دستور جهانگیر بسیاری از اقامتگاههای پرتغالیان
غارت و فعالیتهای مذهبی مسیحیان ممنوع و کلیساهایشانبسته شد.
تقریباً در همین زمان سرتامسرو، سفیر انگلستان، به هند آمد و از ۱۰۲۴ تا ۱۰۲۷/ ۱۶۱۵ـ ۱۶۱۸ در دربار جهانگیر بهسر برد و در بعضی سفرها او را همراهی کرد.
جهانگیر هرچند به گرمی او را پذیرفت، با او قرارداد نبست. تامسرو که در نظر داشت
اجازه تجارت آزاد و حتی امتیاز
مصونیت ویژه (
کاپیتولاسیون ) را برای اتباع انگلیسی بهدست آورد، توفیقی نیافت. فقط در ۱۰۲۷/ ۱۶۱۸، با تطمیع آصفخان و از طریق شاهزاده جهان، تسهیلاتی تجاری به دست آورد.
با اینهمه، تسهیلات تجاریای که
شرکت هندشرقی انگلستان بهدست آورد، بعدها باعث نفوذ سیاسی و تجاری این کشور در شبهقاره و سرزمینهای مجاور آن، از جمله ایران، شد.
(۱) میرغلامعلیبن نوح آزاد بلگرامی، سبحهالمرجان فی آثار هندوستان، بمبئی ۱۳۰۳/ ۱۸۸۶.
(۲) اسكندر منشی.
(۳) فریدبن معروف بكّری، ذخیرهالخوانین ، چاپ معینالحق، كراچی ۱۹۶۱ ـ ۱۹۷۴.
(۴) جهانگیر، امپراطور هند، جهانگیرنامه[ یا( توزك جهانگیری، چاپ محمدهاشم، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۵) محمدهاشم خافیخان نظامالملكی، منتخباللباب، ج ۱، چاپ كبیرالدین احمد و غلام قادر، كلكته ۱۸۶۹.
(۶) پیترو دلاواله، سفرنامهی پیترو دلاواله ، ترجمه محمود بهفروزی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۷) ریاضالاسلام، تاریخ روابط ایران و هند: در دوره صفویه و افشاریه ، ترجمه محمد باقر آرام و عباسقلی غفاریفرد، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۸) شاهحسینبن غیاثالدین محمد، احیاءالملوك، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۹) شاهعباس: مجموعه اسناد و مكاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران: زرین، ۱۳۶۶ ش.
(۱۰) صمصامالدوله شاهنواز خان، مآثرالامرا، كلكته ۱۸۸۸ـ۱۸۹۱.
(۱۱) ابوالفضلبن مبارك علاّ می، اكبرنامه، چاپ آغا احمد علی، كلكته ۱۸۷۷ـ۱۸۸۶.
(۱۲) محمدقاسمبن غلامعلی فرشته، تاریخ فرشته ( گلشن ابراهیمی )، لكهنو: مطبع منشی نولكشور، بیتا.
(۱۳) احمد فریدونبیگپاشا، منشآت السلاطین، استانبول ۱۲۷۴ـ۱۲۷۵.
(۱۴) محمدعلیبن صادقعلی كشمیری، كتاب نجوم السّماء ، لكهنو ۱۳۰۳.
(۱۵) محمدصالح كنبو، عمل صالح، الموسوم به شاهجهاننامه ، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
(۱۶) سلطان محمد مطربی سمرقندی، خاطرات مطربی ، چاپ عبدالغنی میرزایف، كراچی ۱۹۷۷.
(۱۷) William Henry Beveridge, A comprehensive history of India: civil, military and social , London ۱۸۷۱;
(۱۸) Barbara Brend, Islamic art , London ۲۰۰۱;
(۱۹) Richard Burn, "Jahangri", in The Cambridge history of India , vol. ۴, ed. Richard Burn, Cambridge ۱۹۳۷;
(۲۰) The dictionary of art , ed. Jane Turner, New York: Grove, ۱۹۹۸;
(۲۱) EI ۲ , s.vv. "Dj ahangri" (by A.S. Bazmee Ansari), "Mughals. ۷: architecture" (by Ebba M. Koch);
(۲۲) Francisco Pelsaert, Jahangir's India , translated from the Dutch W.H. Moreland and P. Geyl, Delhi
[۱] ;
(۲۳) Beni Prasad, History of Jahangir , Allahabad ۱۹۷۳;
(۲۴) Vincent A. Smith, The Oxford history of India , ed. Percival Spear, Oxford ۱۹۵۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «نورالدین محمد جهانگیر»، شماره ۵۲۶۹.