نقش تاریخ در دانش رجال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دانش رجال از دانشهای مقدماتی
اجتهاد است.
مجتهد برای رسیدن به
سنت و
سیره درست،
سند حدیث را بررسی میکند و درباره درستی و نادرستی حدیثی که به آن استناد میجوید نظر میدهد.
اختلاف
فتوا در جاهایی به دیدگاه رجال فتوا دهنده برگشت دارد. بسا، حدیثی از نظر دانشمندی با ارزش و در خور استناد باشد و از آن حکمی
استنباط شود و همان حدیث از دیدگاه دانشوری دیگر غیر در خور استناد. با یک مبنای رجالی، بسیاری از احادیث معتبر بنماید و با مبنائی دیگر، غیر معتبر. در مثل کسانی که بر این باورند تمام رجال کامل الزیارات
ابنقولویه ، استوار و در خور اعتمادند، بسیاری از روایات نزد آنها با ارزش و در خور اعتماد خواهد بود و این جاست که دیدگاههای رجالی اهمیت خود را نشان میدهد و مجتهدی شاید پارهای از دیدگاههای پیشینیان را بپذیرد و یا خود به دیدگاه جدیدی برسد. درباره دانش رجال، ما نیازمند پژوهشهای بیشتری هستیم، تا گونه گونیها، اختلافها و نابسامانیهای بسیاری که درباره اسناد روایات است، سامان دهیم و ناشناخته را کشف کنیم و پراکندگیها را به یگانگی دگر سازیم و نقطه اشتراکها را از یکدیگر باز شناسیم.
در دانش رجال، سه کار باید انجام گیرد:شناخت سلسله و طبقه راوی، آگاهی از شرح حال و زندگانی و رخدادهای
زمان وی، آگاهی از
جرح و تعدیل و اظهار نظری که علمای پیشین درباره راوی و یا
سند روایتی داشتهاند. طبقهشناسی به ما کمک میکند حدیث را از
مرسل ، باز شناسیم و ترجمه و شرح حال ما را در شناخت راوی یاری میرساند، همان گونه که دیدگاه پیشینیان و کارشناسان میتواند ما را در اعتماد به راوی کمک کند. فقیهان به گونه معمول، برای بررسی سند و
طبقه از دیدگاههای پیشینیان بهره میبرند؛ اما کارهایی که انجام گرفته در خور نیستند. در زمینه طبقات رجال، از کتاب رجال
شیخ طوسی که بگذریم، اردبیلی در «جامع الرواة»،
آیت اللّه خوئی در «معجم رجال الحدیث» و جابلقی در «طرائف المقال» به گونهای به بررسی این موضوع پرداختهاند؛ اما کامل به نظر نمیرسد؛اما كامل به نظر نمىرسد ؛ زيرا بيشترين توجه به كتابهاى چهار گانه روايى اصلى
شیعه بوده و طبقه شمارى از راويان را باز شناساندهاند.
آیت اللّه بروجردی در كتاب خويش، گرچه به بررسى كتابهايى جز كتابهاى چهار گانه نيز، پرداخته، اما به يك بررسى فراگير، همه سويه و هماهنگ در اين مسأله دست نزده و هنوز جاى پژوهش و كندو كاو، باقى است. ما میتوانیم برای شناخت بیشتر رجال
حدیث شیعه و بازشناسی طبقه آنها از کتابهای تاریخی و حتی رجال
اهل سنت بهره بریم. درست است که دیدگاههای علمای اهل سنت برای ما در خور پذیرش نیستند؛ اما شرح و روشنگری آنان درباره راویان در خور استفاده است.
دانش رجال و شرح حال نگاری را دو
دانش جدای از هم دانستهاند که به گونهای با هم هماهنگی دارند. در شرح حال دانشوران از یکدیگر جدا میشوند و در سخن از راویان حدیث این دو، یک هدف را پی میگیرند. شرح حال نگاری بخشی از دانش
تاریخ است و در رجال به آن نیاز داریم. با استفاده از تاریخ میتوانیم سند روایات و حتی در جاهایی محتوای آنها را ارزیابی کنیم. اگر در بررسی سند روایات به تاریخ مراجعه کنیم، چه بسا که انسانهای ناشناخته شناخته شوند و پوشیدگیها و پیچیدگیها روایات نیز، زدوده شود.
شهید مطهری ، یکی از موفقیتهای علمی آیت اللّه بروجردی را آگاهی وی از دانش رجال و شرح حال راوی و
زمان و
مکان و زندگی وی میداند: «گاه اتفاق میافتاد حدیثی طرح میشد و ابتداء یک معنی و مفهوم از آن به نظر میرسید، ولی بعد معظم له تشریح میکرد که این شخصی که این سؤال را از امام کرده، اهل فلان شهر یا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم، تابع فتوای فلان فقیه از فقهای عامه بودهاند و فتوای آن فقیه این بوده است و چون آن شخص در آن محیط بود و آن
فتوا در آن محیط شایع بوده.... وقتی که این جهات را تشریح میکرد و به اصطلاح روحیه راوی را تحلیل میکرد، میدیدیم که معنی و مفهوم سؤال و جواب عوض میشود و شکل دیگر به خود میگیرد.»
این نشان میدهد که بهرهوری از
تاریخ و رخدادهای زمان راوی و جای زندگی وی، ما را در فهم و درک معنای حدیث یاری میرساند و این امر برای
مجتهد لازم است؛ زیرا:
۱. شاید کسی در برههای از زمان
انسان شایستهای باشد، اما بعد دچار مشکل شود و این درباره رجال حدیث کم نیست. کسانی در زمان
حکومت امام علی (ع) کارگزار و یا فرمانده لشکر بودند و به همین جهت از دیدگاه شماری از رجال شناسان، استوان و مورد اعتماد شمرده شدهاند؛ اما سپس به کژراهه رفتهاند. طبیعی است که برای شناخت آنان باید به کتابهای تاریخی مراجعه کرد.
۲. مراجعه به
تاریخ ، مجتهد را در شناخت عقائد راوی، و موضع گیریهایی که وی درباره رخدادهای تاریخی داشته، یاری میرساند. و از احادیثی که نقل کرده میتوان شخصیت وی را ارزیابی کرد و حتی
سفر های او را گمان بُرد و گرایشهاس عقیدتی وی را باز شناخت.
۳. از آنجا که بسیاری از کتابهای تاریخی مسندند، بهرهمندی از
سند این گونه اخبار ما را در شناخت بهتر راویان یاری میرساند. در پیش پارهای از کتابهای رجالی به نام کتاب تاریخ نگاشته میشد، مانند «تاریخ کبیر» نگاشته بخاری صاحب صحیح که در آن به روایت راویان و جرح و تعدیل آنان پرداخته است. در بین همروزگاران،
علامه شوشتری در «قاموس الرجال» از کتابها تاریخی
سود فراوان برده و پیروزیهایی نیز به دست آورده و پوشیدگیها و پیچیدگیهایی را زدوده است.
ما در این نوشتار، به شرح حال دو تن از راویان میپردازیم و با استفاده از کتابهای تاریخی، زندگی آنان را به گونه شفاف بیان میکنیم و پوشیدگیها و پیچیدگیهای پیرامون زندگی آنان را با کمک گرفتن از تاریخ، میزداییم.
در کتابهای روایی و رجالی، دو تن به نام مصعب
بن یزید یاد شده است:
یکی یار و کارگزار
امیرالمؤمنین (ع) و دیگری که روایتگر از
امام صادق (ع) باواسطه. گروهی این دو را یکی دانستهاند و شماری گفتهاند: چگونه میشود کسی در شمار یاران حضرت امیر (ع) باشد و از امام صادق (ع) با واسطه روایت کند؟و اینان نتیجه گرفتهاند:مصعب
بن یزید، نام دو شخص بوده که یکی در دوران حضرت امیر (ع) میزیسته و دیگری در دوران امام صادق (ع). برای روشن شدن موضوع، اکنون به روایات مصعب و شرح حال شماری از راویان از وی خواهیم پرداخت.
مصعب
بن یزید انصاری کارگزار امیرالمؤمنین (ع) :از وی یک
روایت درباره چگونگی گرد آوری
خراج و
جزیه نقل شده است. این روایت را
شیخ صدوق در «من با یحضره القیه» در باب خراج و جزیه چنین نقل میکند: مصعب
بن یزید انصاری گوید:
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)، مرا بر چهار روستای مدائن گمارد: بهقبا ذات، بَهر سیر، نهر جویر و نهر ملک و به من دستور داد: بر هر جریب زراعت انبوه، یک در هم و نیم و بر هر جریب متوسط یک درهم و بر هر جریب زراعت تُنک ۱۳ درهم خراج قرار دهم و بر هر جریب
انگور و
خرما ده درهم و بر باغهای دارای
نخل و درخت، ده درهم. و دستور داد: هر درختی که از روستا دور است بر رهگذران و فرزندان راه قرار دهم و از آن خراج نگیرم.
و دستور داد:بر دهقانهای اسب سوار که انگشتر طلا دارند، چهل و هشت درهم و بر میانه حالان و تاجران، بیست و چهار درهم و بر گروههای پایین جامعه و فقیر، دوازده درهم قرار دهم. من تمام آنها را گرد آوردهام در یک سال به هیجده میلیون درهم رسید.»
بخش نخست روایت، درباره دریافت خراج
زمین و بخش پایانی آن، درباره دریافت جزیه، یا مالیات سرانه است. این
سیره ، مبنای کار حکمرانان پسین قرار گرفت و فقیهان برابر آن فتوا دادند. این روایت را
شیخ طوسی ، در تهذیب در باب «خراج و عمارة الارضین»
و در استبصار در باب مقدار جزیه نقل کرده و به توجیه آن پرداخته است.
فقیهان در کتابهای فقهی نیز، به این روایت توجه داشتهاند، ولی استفاده تعینی از آن نکردهاند.
شیخ طوسی در مبسوط، پس از اینکه بیان میکند:مقدار جزیه به اختیار
امام (ع) است، مینویسد:
اصحاب ما روایت کردهاند، امیرالمؤمنین (ع) مقدار جزیه بر ثروتمندان را چهل و هشت درهم و بر گروههای میانی جامعه، بیست و چهار درهم و بر دیگران دوازده در هم قرار داد.
علامه در قواعد الاحکام در نخستین فرع از فرعهای احکام جزیه، به این
حدیث پرداخته است.
شیخ مفید در مقنعه این حدیث را از یونس
بن ابراهیم از یحیی
بن اشعث کندی از مصعب
بن یزید انصاری نقل میکند.
ابنادریس در سرائر،
از مفید روایت کرده است.
شیخ ماجد شیبانی در ردی که بر رساله خراجیه اردبیلی نگاشته
به این روایت استناد میجوید.
این روایت، در
وسائل الشیعه در باب «تقدیر جزیه»
آمده است.
در روض النضیر، شرح مسند
زید بن علی بن الحسین ، روایت از مصعب
بن یزید، نقل شده
و مقدار آن در کتابهای اهل سنت معیار قرار گرفته، گرچه آن را به دیگری نسبت دادهاند.
مصعب
بن یزید انصاری از معاصران امام صادق (ع) :در اسناد روایات و کتابهای رجالی، مصعب
بن یزید یاد شده که با یک میانجی از
امام صادق (ع) حدیث نقل کرده است.
۱.
ثقة الاسلام کلینی ، در باب جیائ از کتاب «ایمان و کفر» اصول کافی از حسین
بن محمد، از محمد
بن احمد نهدی، از مصعب
بن یزید، از عوام
بن زبیر از امام صادق (ع) نقل میکند: کسی که کم رو باشد علمش اندک و سست است.
۲. شیخ صدوق، در خصال درباره یاران مهدی حدیثی از یعقوب
بن یزید، از مصعب
بن یزید، از عوام
بن زبیر از امام صادق (ع) نقل کرده است.
۳. با توجه به روایت یعقوب
بن یزید از مصعب، به نظر میرسد که مصعب در باب «حالات ائمه (ع) فی السنّ» که در اصول کافی آمده همین مصعب
بن یزید است که با دو میانجی از
امام صادق روایت میکند، با این سند: علی
بن محمد و دیگری از سهل
بن زیاد از یعقوب
بن یزید از مصعب از مسعده از ابی بصیر از امام صادق (ع).
۴. نجاشی برای مصعب
بن یزید انصاری کتابی یاد میکند: محمد
بن جعفر، احمد
بن محمد
بن سعید، محمد
بن احمد قلانسی، علی
بن حسن طویل، از مصعب
بن یزید، از کتاب وی.
اگر ما آنچه را که نجاشی یاد کرد، با شخصی که در سه
روایت پیشین آمده، یکی بدانیم، به این معنی خواهد بود که مصعب
بن یزید انصاری از عوام
بن زبیر و مسعده روایت میکند و محمد
بن احمد نهدی و یعقوب ین یزید و علی
بن حسن طویل از وی روایت میکنند.
با توجه به روایت صدوق در باب
خراج و
جزیه و آنچه نجاشی یاد کرده و سه روایتی که به آن اشاره شد، دیدگاههای گوناگونی درباره مصعب
بن یزید پدید آمده است:
۱. برابر دیدگاه
علامه حلّی ، یک مصعب
بن یزید بیشتر نداریم و آن، همانا کارگزار حضرت امیر (ع) است.
۲. آیت الله خوئی در معجم رجال حدیث، عنوانی برای مصعب
بن یزید انصاری، کارگزار امیرالمؤمنین (ع) قرار داده و سند
شیخ صدوق را در مشیخه نقل و آن را سست شمرده و عنوانی مستقل برای آنچه در
رجال نجاشی آمده قرار داده است.
وی، پس از نقل کلام علامه حلی، بر وی خرده میگیرد: مصعب
بن یزید نام دو نفر است، وای او یک نفر پنداشته؛ زیرا یکی کارگزار حضرت امیر (ع) و دیگری کسی است که نجاشی از وی نام برده و نوشته: کتابی دارد که ابنعقده با دو میانجی از کتاب وی نقل کرده است.
حال، چگونه میشود احمد
بن محمد
بن سعید، در گذشته در سال ۳۳۳، از کارگزار امیرالمؤمنین (ع) با دو میانجی نقل کرده باشد؟ افزون بر این، اگر او کارگزار امیرالمؤمنین (ع) بود، نجاشی او را در طبقه نخست یاد میکرد.
و در پارهای از روایات، مصعب
بن یزید با یک میانجی از امام صادق (ع) نقل
حدیث کرده که نشان میدهد از زمان حضرت نیز، واپستر بوده است، مانند روایت باب جیائ کافی که به آن اشارت رفت.
۳. ما مقانی، پس از نقل قول نجاشی و علامه در خلاصه و اشکال به آن و با اشاره به روایت صدوق در باب خراج و جزیه و دو روایتی که از کافی نقل کردیم، نتیجه میگیرد: مصعب
بن یزید، نام دو یا سه تن است:
۱. مصعب
بن یزید انصار انصاری کارگزار امیرالمؤمنین (ع) که ثقه است.
۲. مصعب
بن یزید انصاری که در رجال نجاشی آمده و ابنعقده، گفته است: «لیس بذاک».
۳. مصعب
بن یزید، از مسعده و عوام
بن زبیر روایت کرده که این دو، ناشناختهاند.
ما مقانی در بررسی خود مینویسد: با توجه به
شهادت امیرالمؤمنین (ع) در
سال ۴۰ هجری، باید کارگزار وی، حدود سی سال سن و در سال ۱۰ هجری متولد شده باشد و با توجه به درگذشت امام صادق (ع) در سال ۱۴۸، باید سن مصعب، بیش از صد و سی سال باشد تا وی را از معاصران حضرت دانست و این بر خلاف عادت است.
از آنجا که علی
بن حسن طویل روایتی از صفوان
بن یحیی دارد
و صفوان، با یک میانجی از امام صادق (ع) روایت کرده و از اصحاب
موسی بن جعفر و
امام رضا (ع) است،
میتوان گفت: مصعب
بن یزید که در رجال نجاشی یاد شده، با کسی که در روایات آمده یک شخص است. در نتیجه، دو دیدگاه بیشتر نخواهد بود: دیدگاه علامه و دیدگاه آیت اللّه خوئی و دیگران که در خور
نقد و بررسی است. اطلاعات ما درباره مصعب
بن یزید انصاری اندک است؛ از این روی، برای روشن شدن شرح حال و زمان زندگانی وی، میتوانیم از راه شناخت راویان از او، به نتیجه درست برسیم. مصعب
بن یزید روایتی از امام صادق (ع) نقل نکرده و احادیث او با یک یا دو میانجی از حضرت نقل گردیده است. این میانجی در روایات، امکان دارد به معنای درک نکردن دوران امامت امام صادق (ع) باشد و امکان دارد به معنای شرفیاب نشدن به محضر حضرت باشد، چون از
مدینه دور بوده و در شهرهای دیگر زندگانی میکرده است. در هر صورت، میتوان نتیجه گرفت که دوران زندگانی وی، در سالهای ۱۴۰ به بعد بوده است. در واقع، معاصر با امام صادق (م ۱۴۸) بوده، اما محضر حضرت را درک نکرده و روایت کتاب وی، توسط علی
بن حسن طویل، نشانه همین مطلب است که دست کم در دوران پس از زندگانی امام صادق (ع) کتاب خود را نگاشته است. ما همین شیوه بررسی را در روایتی که از مصعب، به عنوان کارگزار امیرالمؤمنین (ع) نقل شده به کار میبریم، تا دریابیم کس یا کسانی که از مصعب آن حدیث را نقل کردهاند، در چه زمانی زندگی میکردند، آیا آنان همروزگار امام صادق (ع) بودند؟ و با پیش از حضرت زندگی میکردهاند و یا پس از ایشان.
شیخ صدوق ، در مشیخه فقیه سند خود را به
روایت مصعب این گونه بیان میکند:
و آنچه در آن از مصعب
بن یزید انصاری کارگزار امیرالمؤمنین (ع) است، آن را از پدرم و محمد
بن حسن، رضی اللّه عنهما، از سعد
بن عبداللّه از احمد
بن محمد
بن عیسی، از علی
بن حکم، از ابراهیم
بن عمران شیبانی، از یونس
بن ابراهیم، از یحیی
بن لبی الاشعث کندی، از مصعب
بن یزید انصاری.... نقل کردهام.
از ظاهر سخن شیخ صدوق بر میآید که وی، از مصعب، روایت بسیار نقل کرده است، اما در فقیه، بیش از یک
روایت از وی، وجود ندارد.
شاید پارهای از روایات که شیخ صدوق، سند آنها را بر داشته است، از کتاب وی باشد.
شیخ طوسی که همین روایت را نقل کرده، به جای یحیی
بن ابی الاشعث، یحیی
بن اشعث آورده است.
آقای علی اکبر غفاری، به دلیل آنچه در رجال نجاشی آمده، مصعب را نام دو تن از راویان دانسته است و درباره سند صدوق مینویسد: از ظاهر بر میآید، رجال سند صدوق، از عامهاند و نام آنان را در کتابهای رجالی عامه ندیدم.
رجال این حدیث را از عامه دانستن با تعبیری که شیخ در مبسوط داشت، هماهنگی ندارد؛ زیرا ایشان نوشت: روی اصحابنا.
بنابراین، راوی از مصعب، یحیی
بن ابی الاشعث کندی است. اکنون باید دید یحیی کندی کیست و در چه زمانی زندگانی میکرده است. ما برای رسیدن به این هدف، میتوانیم از دیدگاه رجال شناسان بهره ببریم و یا با بررسی روایات وی، به نتیجه شایسته دست یابیم.
شیخ طوسی، در کتاب رجال خود، یحیی را از اصحاب امام صادق دانسته و با عنوان: یحیی
بن ابی الاشعث الکندی البصری اسند عنه
از وی یاد میکند. بنابراین، زمانی که راوی از مصعب از اصحاب
امام صادق (ع) روایت کند، خود مصعب نیز، از معاصران حضرت و یاران امام باقر (ع) خواهد بود. در تاریخ طبری، در دو مورد محمد
بن اسحاق
بن یسار (م۱۵۰ یا ۱۵۴) صاحب سیره از یحیی
بن ابی الاشعث کندی، حدیثی مربوط به ایمان علی (ع) نقل کرده است.
۱. محمد
بن اسحق گوید:یحیی
بن ابی الاشعث کندی از مردم
کوفه ، از اسماعیل
بن ایاس
بن عنیف، از پدرش از جدش که: در آغاز
بعثت ، علی (ع) نخستین کسی بود که به
پیامبر (ص) ایمان آورد.
۲. حدیث دوم با همین سند و به همین معنی و محتوا، ولی نقل میکند: در جای دیگر از کتابم یحیی
بن اشعث است.
ابنابی الحدید در حدیثی به نقل از استیعاب، همین
سند و حدیث را آورده است.
با توجه به اینکه
مرگ محمد
بن اسحاق را در سال ۱۵۰ تا ۱۵۴ یاد کردهاند و او سفرهای علمی خود را به
مصر ، در
سال ۱۱۵ آغاز کرده و بعد به کوفه رفته،
به احتمال قوی بین سالهای ۱۳۳ تا ۱۴۰ ابناسحاق در کوفه از یحیی
بن ابی الاشعث حدیث شنیده که همزمان با دوران امامت امام صادق (ع) است. یحیی نیز، از مصعب حدیث شنیده و دور نیست که مصعب ساکن و مقیم کوفه بوده است. گرچه شیخ طوسی، یحیی را بصری معرفی کرده؛ یحیی
بن ابی الاسعث، از اسماعیل
بن ایاس
بن عفیف حدیص شنیده و ابناسحاق گفته: یحیی برای من حدیث نقل کرده و او اهل کوفه است.
بنابراین، میتوان گفت: کسی که به عنوان کارگزار امیرالمؤمنین (ع) معرفی شده همان کسی است که با یک واسطه از امام صادق (ع) روایت نقل میکند و نجاشی کتاب وی را به نقل از علی
بن حسن طویل، نام میبرد؛ زیرا یحیی ابن الاشعث، معاصر امام صادق (ع) بوده و در کوفه زندگی کرده است و علی
بن حسن طویل با دو واسطه از امام صادق (ع) روایت دارد.
پس دیدگاه دوم، نادرست است. با توجه به آنچه ذکر شد گر چه دیدگاه دوم و سوم نادرست به نظر میرسند، اما باز اشکال باقی است و پذیرش دیدگاه نخست مشکل است؛ زیرا دور است که کارگزار امیرالمؤمنین از اصحاب امام صادق (ع) باشد. البته این دوری، ناسازگار با
عقل نیست؛ زیرا شاید مصعب از کسانی بوده که عمر دراز کرده و ما اطلاعی نداشته باشیم و شاید سند صدوق، ناتمام باشد و در واقع روایت افتادگی سندی داشته باشد.
نگارنده پس از بررسیهای بسیار، به این نتیجه رسیدهام که مصعب
بن یزید انصاری کارگزار آن حضرت امیر المؤمنین (ع) نیست، بلکه کارگزار آن حضرت
پدر مصعب، ابو
زید یزید انصاری است.
شاهد بر این مطلب، همین روایت «من لا یحضره الفقیه» را بلاذری در فتوح البلدان نقل کرده و کارگزار حضرت را پدر وی میداند. سند بلاذری چنین است: و حدیثی الولید
بن صالح قال: حدثنا یونس
بن ارقم المالکی قال حدثنی یحیی
بن ابی الاشعث الکندی عن مصعب
بن یزید ابی
زید الانصاری عن ابیه قال:بعثنی علی
بن ابی طالب ما سقی للفرات فذکر رساتیق و قری فسمی نهرا الملک و کوئی، و بهر سیر و الرومقان و نهر جوبر، و نهر در قبط و البهقباذات....
برای اطمینان از درستی این سند، به چاپ تصحیح شده دیگر فتوح البلدان مراجعه کردم در آنجا نیز، پس از نام مصعب «عن ابیه» یاد شده بود. بنابراین، پدر مصعب به نام یزید ابو
زید انصاری (یا یزید از
قبیله انصار) کارگزار حضرت بوده که در مسند صدوق و
شیخ طوسی و روض النضیر افتاده است. از این روی، دیدگاه چهارم و درستی درباره مصعب
بن یزید پدیده میآید که میتوان آن را هماهنگ به اسناد روایات دانست. و دور نیست که روایت کامل الزیارات که ابراهیم
بن موسی انصاری از مصعب از جابر از محمد
بن علی (ع) از قول پیامبر درباره تمام حسین (ع) نقل میکند:امت
پیامبر او را به
شهادت خواهند رساند.
از همین مصعب
بن یزید انصاری باشد. در اینکه کارگزار امیرالمؤمنین (ع) به نام یزید و با کنیه ابو
زید انصاری کیست؟ نگارنده به نتیجه روشنی نرسیده اما چند احتمال وجود دارد:
۱. منظور یزید
بن شراحیل انصاری باشد که او کاتب امیرالمؤمنین (ع) معرفی کردهاند
زیرا کاتبها به گردآوری و ثبت
خراج نیز میپرداختند. وی ساکن
کوفه بوده و در آن شهر، به حدیث
غدیر خم گواهی داده است.
متأسفانه اطلاع از کنیه وی نداریم.
۲. قاضی نعمان مصری در شرح الاخبار، آن گاه که یاران امیر المؤمنین (ع) را از انصار در
جنگ صفین یاد میکند از «ابو
زید بن قیس» نام میبرد
که شاید کارگزار حضرت بوده باشد اما متأسفانه آگاهی از نام وی نداریم.
۳. شاید منظور، یزید
بن ثابت
بن قیس بن خطیم ظفری انصاری باشد که در واقع حرّه کشته شد.
گرچه درباره یزید، اطلاعی از کارگزاری او برای امیرالمؤمنین (ع) نداریم، اما درباره پدرش ثابت گفتهاند: علی (ع) او را بر مدائی گمارد.
و شاید یزید
بن قیس، همراه
پدر این مهم را انجام داده باشد.
شیخ طوسی ، افزون بر یزید
بن قیس ارحبی، از یزید
بن قیس دیگری نام میبرد و او را اصحاب
امام علی (ع) میشمارد.
به هر حال، آنچه از مجموع بحث نتیجهگیری میشود این است:
۱. مصعب
بن یزید انصاری، از یاران و همروزگاران
امام صادق (ع) بوده است و دارای
کتاب .
۲. راوی اصلی و کارگزار امیرالمؤمنین (ع)، پدر مصعب، به نام یزید ابو
زید انصاری بوده و برای ما ناشناخته است. بنابراین پرونده بحث هنوز باز است.
(۱) مقاله: «مزایا و خدمات آیة اللّه بروجردی».
(۲) شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین.
(۳) شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، در التعارف، بیروت.
(۴) شیخ طوسی، الاستبصار، دارالتعارف.
(۵) شیخ طوسی، المبسوط، مرتضوی، تهران.
(۶) علامه حلی، قواعد الاحکام، انتشارات اسلامی.
(۷) محقق کرکی، جامع المقاصد، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت، قم.
(۸) شیخ مفید، المقنعه، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
(۹) ابنادریس، السرائر، انتشارات اسلامی، قم.
(۱۰) هفده رساله، از مجموعه تألیفات محقق اردبیلی، چاپ کنگره اردبیلی.
(۱۱) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
(۱۲) حسین
بن احمد سیاغی صنعانی، الروض النضیر، چاپ مصر.
(۱۳) ابنقدامه، المغنی، دار الفکر، بیروت.
(۱۴) کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
(۱۵) شیخ صدوق، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامی، قم.
(۱۶) نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق محمد جواد نائینی.
(۱۷) سید ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث.
(۱۸) مامقانی، تنقیح المقال.
(۱۹) شیخ طوسی، رجال الطوسی، رضی، قم.
(۲۰) جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، انتشارات اعلمی بیروت.
(۲۱) ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربی.
(۲۲) فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی.
(۲۳) بخاری، تاریخ الکبیر، دار احیاء التراث العربی.
(۲۴) بلاذری، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد رضوان، دار الکتاب العلمیه، بیروت.
(۲۵) قدامة
بن جعفر، الخراج و صناعة الکتابه.
(۲۶) محمد
بن قولویه، کامل الزیارات.
(۲۷) خوارزمی، مناقب، انتشارات اسلامی، قم.
(۲۸) علامه امینی، الغدیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
(۲۹) شرح الاخبار، انتشارات اسلامی، قم.
(۳۰) ابناثیر، اسد الغابه، چاپ مصر.
(۳۱) علی اکبر ذاکری، سیمای کارگزاران علی
بن ابی طالب امیر المؤمنین، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم.
مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی قم، برگرفته از مقاله «نقش تاریخ در دانش رجال»، شماره۱۵.