نعمت حکومت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حکومتی که از سوی
خداوند متعال به
انسان اعطا شده است، نعمتی بسیار ارزشمند است.
حکومت اعطایی خداوند، نعمتی ارزشمند است:
•• «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا وَآتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِينَ»؛
«(به ياد آوريد) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکر شويد، هنگامى که در ميان شما، پيامبرانى قرار داد؛ (و زنجير
بندگی و اسارت فرعونى را شکست) و شما را حاکم و صاحب
اختیار خود قرار داد؛ و به شما چيزهايى بخشيد که به هيچ يک از جهانيان نداده بود!».
آیاتی که در داستانهای
موسی (علیهالسلام) نازل شده، دلالت دارد بر اینکه
داستان مورد بحث که موسی (عليهالسلام قوم خود را دعوت کرده به اینکه داخل در سرزمین مقدس شوند، در زمانی واقع شده که از
مصر بیرون آمده بودند؛ همچنان که جمله (و جعلکم ملوکا) در آیه مورد بحث نیز بر این معنا دلالت دارد.
و از جمله «و آتیکم ما لم یؤت احدا من العالمین» به دست میآید که قبل از فرمان داخل شدن در سرزمین مقدس، عدهای از
معجزات از قبیل من و سلوی و انفجار چشمههای دوازدهگانه از یک سنگ و سایه افکندن ابر بر سر آنان رخ داده بوده.
و از اینکه جمله: (القوم الفاسقین) دو نوبت تکرار شده، چنین برمیآید که قبل از این فرمان از ناحیه بنیاسرائیل مخالفت و
معصیت رسول مکرر پیش آمده بوده و به قدری این مخالفت را تکرار کردهاند که صفت
فسق بر آنان صادق شده.
بنابراین همه اینها قرینههایی است که دلالت میکند بر اینکه داستان داخل نشدنشان به ارض مقدسه و در نتیجه سرگردانیشان در قسمت اخیر زندگی موسی (عليهالسلام) در بین بنیاسرائیل واقع شده، و غالب داستانهایی که در
قرآن کریم از بنیاسرائیل حکایت شده، قبل از این قسمت بوده.
پس اینکه موسی (عليهالسلام) خطاب به قوم خود فرموده: (اذکروا نعمة الله علیکم) منظور از آن نعمتهایی است که
خدای تعالی بر بنیاسرائیل ارزانی داشته و آنان را بدان
اختصاص داده و اگر قبل از صدور این فرمان که باید داخل ارض مقدسه شوند نعمتها را به رخ آنان کشیده و به یادشان آورده، برای این بوده که این فرمان را با نشاط بپذیرند، و آن را مایه زیادتر شدن نعمت و تمامیت نعمتهای قبلی خود تلقی کنند؛ چون خدای تعالی قبل از این فرمان نعمتها به آنان ارزانی داشته بود، موسی را بر آنان مبعوث نموده و به سوی
دین خود هدایتشان کرده بود و از شر آلفرعون نجاتشان داده، تورات را بر آنان نازل و
شریعت را برایشان
تشریع کرده بود، دیگر تا تمامیت نعمت چیزی به جز تشکیل
حکومت نمانده بود و فرمان داخل شدن در ارض مقدسه به همین منظور بوده که در آن سرزمین توطن نموده آقایی و
استقلال به دست آورند.
سه قسم نعمتهایی که خدای سبحان به بنیاسرائیل ارزانی داشت
خدای تعالی در
آیات مورد بحث که میخواهد نعمتها را بهطور تفصیل یادآور شود، آنها را به سه دسته
تقسیم کرده و فرمود:
(اذ جعل فیکم انبیاء)، که این یک قسم از نعمتهایی است که به بنیاسرائیل ارزانی داشته بود، و آن یا به این بود که ریشه دودمان آنان را انبیایی چون
ابراهیم و
اسحاق و
یعقوب و انبیای بعد از ایشان قرار داده بود، و یا اینکه انبیایی از خصوص بنیاسرائیل چون
یوسف و
اسباط و موسی و
هارون برگزیده بود، و این نعمت که آغازگر دودمان قومی برگزیدگان از
خلق و انبیای عظام باشد، خود نعمتی است که هیچ نعمتی به پایه آن نمیرسد.
قسم دوم از نعمتها را جمله: (و جعلکم ملوکا) بیان میکند و میفرماید خدای عزوجل شما را استقلال داد و از ذلت رقیت و بردگی فراعنه و تحکم و زورگوییهای جباران نجات داد، چون کلمه ملک معنایی جز این ندارد، که
انسان در کار خودش و اهلش و مالش استقلال داشته باشد، و بنیاسرائیل در سالهایی که زیر سایه موسی (علیهالسلام) زندگی میکردند، بهترین سنت اجتماعی را داشتند و آن عبارت بود از سنت
توحید که آنان را به اطاعت خدا و رسولش و به
عدالت کامل در مجتمعشان میخواند، بدون اینکه به احدی از امتهای غیر امت خود تجاوزی داشته باشند و یا فردی از افراد خودشان بر آنان سروری و حکمرانی کند، و یا گرفتار
اختلاف طبقاتی باشند؛ آنچنان که امر مجتمعشان مختل گردد و هیچ کسی بر بالای سر آنان نبود به جز موسی (علینبیناو آلهوعلیهالسلام) که خود یک پیامبر اولواالعزم بود، نه پادشاهی چون سایر پادشاهان، و نه رئیس قبیله که بر ملت و قبیله خود به غیر حق سروری میکنند.
مراد از جمله: (و جعلکم ملوکا: شما را ملوک قرار داد)
بعضی از
مفسرین گفتهاند: مراد از اینکه فرمود: (شما را ملوک قرار داد) همان صاحب
حکومت و دولت شدن است، که بهوسیله
طالوت و پس از وی داود و پس از آن جناب سلیمان و سایر پادشاهان انجام شد، و بنابراین
تفسیر آیه شریفه
حکایت از روزگاری دارد که هنوز ملک و سلطنتی در بین بنیاسرائیل به وجود نیامده بود و موسی (علیهالسلام) میخواسته از پیش و به عنوان یک پیشگویی و اخبار از غیب به آنان وعده دهد که روزگاری خواهد رسید که شما در آن روزگار صاحب تشکیلات حکومتی و پادشاهی در رأس آن تشکیلات خواهید شد، چون در زمان خود موسی (عليهالسلام) چنین وضعی نداشتند، و اصلا خانه و شهری نداشتند، آواره بیابانها بودند، و این وجه عیبی ندارد، جز اینکه با جمله: (و جعلکم ملوکا) نمیسازد؛ زیرا در این صورت باید میفرمود: (و جعل منکم ملوکا) و از شما اشخاصی را پادشاه شما کرد؛ همچنان که فرمود: (و جعل فیکم انبیاء) و در بین شما پیغمبرانی قرار داد.
ممکن هم هست که مراد از (ملک) صرف تمرکز یافتن حکمرانی نزد بعضی از افراد جامعه باشد، که در این صورت شامل سنت ریش سفیدی نیز میشود، و باز در این صورت
موسی (علیهالسلام) یکی از این افراد ریش سفید خواهد بود، و بعد از آن جناب
یوشع پیغمبر نیز یکی دیگر و بعد از او یوسف که علاوه بر عنوان ریش سفیدی پادشاه رسمی نیز بود، آنگاه عنوان ملوک منتهی میشود به کسانی که چون یوسف علاوه بر ریش سفیدی سلطنت نیز داشتند، نظیر طالوت و
داوود و سلیمان که سلطنتشان معروف است، و غیر ایشان کسانی که این معروفیت را نداشتند،
خوب این هم وجهی است برای معنای و (جعلکم ملوکا)، ولی همان اشکالی که بر وجه قبلی وارد بود بر این نیز وارد است؛ چون بنابراین وجه نیز همه بنیاسرائیل ملوک نبودند؛ بلکه بعضی از ایشان دارای چنین منصبی بودند؛ پس باید میفرمود: (و جعل منکم ملوکا).
وَ ءَاتَاکُم مَّا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِّنَ الْعَلَمِینَ
این جمله بیانگر قسم سوم از سه قسم نعمتهایی است که خدای تعالی بر بنیاسرائیل انعام فرمود و آن عبارت است از عنایات و الطاف الهیهای که همراه بود با معجزات بسیار روشن و ارزنده که اگر بر گفته خود (که ای موسی ما به تو
ایمان آوردیم)
استقامت میکردند و پیمان الهی را نمیشکستند، زندگیشان را تعدیل میکرد. آیاتی که تا در
مصر بودند و بعد از آنکه خدا از شر فرعون و قومش نجاتشان داد، از هر طرف بر آنان احاطه داشت، آری هیچ امتی از امم عالم که قبل از تاریخ زندگی موسی زندگی کرده بودند مانند قوم موسی این همه معجزات و برهانهای ساطع و نعمتهای بیکران نداشتند، این تنها قوم موسی (علیهالسلام) بود که خدای تعالی چنین معجزاتی و چنان نعمتهایی به آنان ارزانی داشت.
بنابراین دیگر وجهی برای گفتار بعضی نمیماند که گفتهاند: مراد از (عالمین) جمعیتهای هم عصر بنیاسرائیل است، برای اینکه
آیه شریفه بهطور مطلق داشتن چنان معجزات و چنان نعمتها را از کل طوابف بشر نفی کرده، صریحاً میفرماید: هیچ جمعیتی آن
معجزات و نعمتهایی که خدا به بنیاسرائیل داده بود نداشتند، و همینطور هم هست.
•• «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ»؛
«گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هيچکس نباشد، که تو بسيار بخشندهاى!».
از ظاهر
سیاق برمیآید که این
استغفار مربوط به آیه قبلی و
داستان انداختن جسد بر
تفسیر کرسی
سلیمان (علیهالسلام) است، و اگر واو عاطفه نیاورده، برای این است که
کلام به منزله جواب از سؤالی است که ممکن است بشود، گویا بعد از آنکه فرموده: (ثم اناب) کسی پرسیده: در انابهاش چه گفت؟ فرموده: (گفت پروردگارا مرا بیامرز...)
چهبسا از مفسرین که بر این درخواست سلیمان که گفت: (
ملکی به من بده که بعد از من سزاوار احدی نباشد، اشکال کردهاند که این چه بخلی است که سلیمان مرتکب شده، و از خدا خواسته مثل سلطنت او را بعد از او به احدی ندهد؟).
و جواب آن این است که: درخواست او درخواست برای خودش است، نه درخواست منع از دیگران، نمیخواهد درخواست کند که دیگران را از سلطنتی چون سلطنت او محروم کند، و
فرق است بین اینکه
ملکی را مختص به خود درخواست کند، و اینکه
اختصاص آن را به خود بخواهد.
•• «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛
«(و به او گفتيم:) اين عطاى ماست، به هر کس مىخواهى (و صلاح مىبينى) ببخش، و از هر کس مىخواهى امساک کن، و حسابى بر تو نيست (تو امين هستى)!».
چهارمین موهبت
خداوند به سلیمان اختیارات فراوانی بود که دست او را در اعطا و منع باز میگذارد؛ چنانکه آیه بعد میگوید: به او گفتیم این عطا و بخشش ماست به هر کس میخواهی (و صلاح میبینی) ببخش و از هر کس میخواهی (و صلاح میدانی) امساک کن و حسابی بر تو نیست (هذا عطائنا فامنن او امسک بغیر حساب).
تعبیر (بغیر حساب) یا اشاره به این است که خداوند به خاطر مقام
عدالت تو در این زمینه اختیارات وسیعی به تو داده و مورد
محاسبه و بازخواست قرار نخواهی گرفت، و یا به این معنی است که عطای الهی بر تو آنقدر زیاد است که هر چه ببخشی در آن به حساب نمیآید.
بعضی
مفسران نیز این تعبیر را تنها مربوط به
شیاطین دربند دانستند که هر کس را میخواهی (و صلاح میدانی) آزاد کن و هر کدام را مصلحت
میدانی در بند نگهدار؛ اما این معنی بعید به نظر میرسد؛ زیرا با ظاهر کلمه (عطائنا) هماهنگ نیست.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۲، ص۱۷۰، برگرفته از مقاله «نعمت حکومت».