نظریات اعجاز بیانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اقبال گسترده
به دیدگاه
اعجاز بیانی در شاخههای متنوعی از
فرهنگ اسلامی موجب پیدایش نظریاتی گوناگون در این حوزه گشته است که مجموع آنها در دو رویکرد کلامی و ادبی قابل ردهبندی است.
نظریات نخستین بیشتر از صبغه کلامی برخودار بوده و در آنها کمتر تلاشی برای عرضه معیارهای مشخص ادبی برای جنبه
اعجازی قرآن دیده میشود و حتی زبانشناسان معاصر آن دوره نیز بررسی جنبه ادبی
اعجاز را
به اجمال و
ابهام برگزار کردهاند. در تفاسیر نیز تلاش گستردهای در بیان ویژگیها و
ملاک اعجاز قرآن جز توضیحاتی اندک در ذیل پارهای
آیات تحدی یا ضمن مقدمات
تفسیر دیده نمیشود.
پیدایش رویکرد مطالعات ادبی در
قرن دوم در قالب واژهنگاری، قواعد دستوری، رسم الخط، سبک شناسی بلاغی و... زمینه مناسبی برای طرح و گسترش دیدگاه
اعجاز بیانی پدید آورده بود، با این حال در هیچ یک از این
آثار ، توجهی
به اعجاز قرآن نشده و تنها تلاش برای شناخت زبان
قرآن و قاعدهمند کردن آن مورد نظر پدیدآورندگان این آثار بوده است.
نخستین نظریه مرتبط با
اعجاز بیانی در دورهای نزدیک
به آثار مزبور در اندیشههای
جاحظ و
به طور خاص در اثر مفقود وی نظم
القرآن که در آن
به نقد دیدگاههای گوناگونی از جمله پیروان نظّام در ارتباط با نفی دلالت
اعجازی نظم و ساختار
قرآن پرداخته
و میتوان اطلاعات قابل توجهی درباره محتوای آن از دیگر آثار جاحظ
به دست آورد،
به ظهور رسید.
وی تحدّی
قرآنی را
به ویژگی بیانی متن ارجاع داده و عدم پاسخگویی مخالفان بلیغ و
فصیح اما مغرور و متکبر را دلیلی بر
اعجاز بیانی
قرآن میشمرد.
افزون بر این تحلیل کلامی که
به طور فراگیر در آثار دیگر مدعیان
اعجاز بیانی نیز تکرار شده، وی میکوشد از منظری زبانشناختی با ارائه نظریه «
نظم قرآن »
به بررسی ویژگیهای بیانی متن نیز پرداخته و نمونهها و تطبیقات متعددی از آن را مورد مطالعه
قرار دهد.
وی در گیر و دار نزاع لفظ و معنا
به رغم توجه
به اهمیت معنا
آن را امری قابل فهم برای همگان دانسته
و جنبه
اعجازی را بیشتر
به سوی لفظ غلتانیده و بر ساختار موزون، مناسبت آوایی و دقت در انتخاب واژگان تاکید میکند.
نظریه نظم
قرآن بنا
به دریافت ما از آثار گوناگون و پراکنده جاحظ، ساختار بیانی متن را از سه منظر آواشناسی، معناشناسی و نشانه شناسی بررسی میکند که از منظر نخست
به بحث تنافر حروف
و از منظر دوم
به ساختار منظم و هنری روابط معنایی در
قرآن و از منظر سوم
به بحث مَجاز و تشبیهات و نقش نمادهای حیوانی و انسانی در آنها میپردازد.
با این حال، نظریه
اعجاز قرآن جاحظ در نقش نخستین نظریه
اعجاز بیانی تا اندازه زیادی در حد کلی گویی متوقف شده و در پایان تصور روشنی از ملاک و
معیار اعجازی متن
به دست نمیدهد و چه بسا گاهی
به سوی نظریه صرفه غلتیده
و خواننده را در فضایی مبهم وامی نهد،
به هر روی نظریه نظم
قرآن در سیر تحولات دیدگاه
اعجاز بیانی اثری عمیق گذارده و افزون بر تالیفات متعددی با این نام،
پیگیری شده است.
ابن قتیبه (م. ۲۷۶ ق.) از طیف
اهل حدیث در دورهای نزدیک
به جاحظ در اثر مشهور خود
تاویل مشکل القرآن به اعجازی بودن ساختار بیانی
قرآن اشاره کرده
و البته بدون تلاش برای ارائه نظریهای، در صدد پاسخگویی
به پارهای شبهات و اعتراضات مخالفان در این موضوع برمی آید.
در همین دوره
ابن راوندی (م. ۲۹۳ ق.) که از معتزلیان روی گردانیده و در آثار متعددی
به نقد دیدگاههای بنیادین اسلامی در عقاید عموم فرق اسلامی و
به ویژه معتزلیان برآمده بود در دو اثر الدامغ
و الزمرد
به نقد نظریه نظم
قرآن پرداخته، آن را
به شدت مورد هجوم
قرار میدهد. در کنار وی پیروان
نظریه صرفه نیز که هنوز
به وجه جمعی میان
اعجاز بیانی و صرفه نیز نرسیده بودند کم و بیش انتقاداتی نسبت
به آن و البته از موضعی کاملا متفاوت از ابن راوندی مطرح میکردند.
واسطی معتزلی (م. ۳۰۷ ق.) نخستین کسی است که عنوان «
اعجاز القرآن» را برای اثری در این باره برگزیده و در آن
به پیگیری نظریه نظم
قرآن میپردازد.
ابو علی (م. ۳۰۲ ق.) و
ابو هاشم جبایی (م. ۳۲۱ ق.) از معتزلیان این دوره هستند که هریک در حدّ خود معارضات و مناظراتی با ابن راوندی درباره
اعجاز بیانی داشتهاند
که
قاضی عبدالجبار معتزلی در کتاب المغنی خود گزارش نسبتاً کاملی از دیدگاهایشان ارائه کرده است.
ابوهاشم فصاحت را معیار
اعجازی قرآن شمرده، آن را
به روانی واژگان و نیکویی معنا تفسیر میکند و
به شدت با نظریه نظم
قرآن به مخالفت برخاسته، مجرد نظم را
به معنای سبک ویژه هر متن، معیار درستی برای
اعجاز نمیداند.
او در این راستا
به پاسخگویی
به برخی اعتراضات بر
قرآن پرداخته، وجود هر گونه معارضه قابل توجهی را با آن انکار میکند
و البته نبود ناسازگاری در متن
قرآن را نیز دلیل دیگری بر
معجزه بودن آن میشمرد.
در آثار
ابوالحسن اشعری ، توجه چندانی
به اعجاز قرآن دیده نمیشود
و دیدگاه چندان مشخصی افزون بر کلیت
اعجاز بیانی
به وی نسبت داده نمیشود.
ابومسلم اصفهانی (م. ۳۲۲ ق.) دیگر دانشمندان معتزلی است که احتمالا برای نخستین بار میان دو وجه صرفه و
اعجاز بیانی جمع کرده است. وی
اعجاز بیانی را
به عناصر سازنده متن که لفظ و معنا هستند نمیداند، بلکه نظم و سبک ویژه
قرآن است که با تباین از همه سبکهای متداول عرب بر همه آنها برتری یافته است.
دیدگاه
اعجاز بیانی از نیمه دوم
قرن چهارم و باز در بستر اندیشه اعتزالی
به مرحلهای جدید پاگذارده،
به تدریج بر تعداد و سطح پژوهشهای
اعجاز بیانی افزوده شده و در قرن پنجم با شتاب
به سوی تاسیس دانشی مستقل در حوزه مطالعات
قرآنی پیش میرود.
جالب آنکه
ابن ندیم (م. ۳۸۵ ق.) در الفهرست خود،
به رغم شمارش دانشهای مختلفی از شاخههای
قرآن پژوهی و ارائه فهرست قابل توجهی از آثار ذیل هر یک، هیچ عنوانی
به اعجاز اختصاص نداده و معدود آثار مربوط را در بخش مطالعات متفرقه پیرامون
قرآن درج میکند.
رمانی (م. ۳۸۴ ق.) از شخصیتهای اعتزالی با پشتوانه هنگفتی از اطلاعات کلامی و ادبی در دفاع از
اعجاز قرآن، وجوه مختلفی را احتمالا برای نخستین بار در کنار یکدیگر برمی شمرد که
بلاغت ، صرفه و خبرهای غیبی در زمره آنهاست.
اما وی بخش عمده کتابش را
به بررسی
اعجاز بیانی اختصاص داده و بلاغت را
به معنای رسانیدن معانی
به ژرفای جان مخاطب با بهترین الفاظ، معیار
اعجازی قرآن شمرده
و باز برای نخستین بار میکوشد
اعجاز بیانی
قرآن را
به طور مشخص در نظریهای نسبتاً جامع در قالب ذکر ویژگیهای بلاغی متن با ذکر تعاریف مشخصی برای هریک عرضه کند.
وی با طبقهبندی سطوح بلاغی زبان
به عالی و متوسط و دانی،
قرآن را در بالاترین سطح شمرده
و در ۱۰ صناعت ادبی (
ایجاز ،
تشبیه ،
استعاره ،
تلاوم ،
فواصل ،
تجانس ،
تصریف معانی ،
تضمین ،
مبالغه و
حسن بیان )
به بررسی ویژگیهای هنری
قرآن میپردازد.
افزون بر آن، وی متفاوت بودن سبک ادبی
قرآن با عموم سبکهای متداول از
شعر و
سجع و
خطابه و...
به رغم تفوق بر همه آنها را
به عنوان وجهی جداگانه از وجوه
اعجاز قرآن برمی شمرد.
خطابی (م. ۳۸۸ ق.) از شخصیتهای اهل حدیث در
اثر مستقلی
به نام بیان
اعجاز القرآن همسو با رمانی، دیدگاه
اعجاز بیانی را پی میگیرد. وی نیز
اعجاز قرآن را در بلاغت شمرده، از ناتوانی بسیاری از گذشتگان در تفسیر علمی بلاغت و در نتیجه پناه آوردن
به ذوق ،
انتقاد میکند.
او گفتار نیکو را بر سه گونه «بلیغ و رسا و استوار،
فصیح و آسان، عادی و روان» بر شمرده و
به ترتیب آنها را عالی و متوسط و دانی نامیده، در ضمن ارائه تعریفی برای هر یک بیان میدارد که متن
قرآن از هر سه گونه استفاده کرده و در عین برخورداری از امتیازات هر یک، نواقص هیچ یک را نداشته و گفتاری در حد اعلا عرضه کرده است.
او دلیل ناتوانی بشر از معارضه با
قرآن را در سه جهت (ندانستن همه واژگان عربی و اشتقاقات آنها، ندانستن تمام معانی، ندانستن همه شیوهها و سبکهای بیان مطالب) دانسته و بدین ترتیب متن
قرآن را این گونه تعریف میکند: فصیحترین واژگان، در بهترین سبکها و برخوردار از درستترین معانی از
توحید و
تنزیه و...؛
همچنین وی از ویژگی تاثیرگذاری متن
قرآن بر دلها و جذب مخاطبان
به سوی خود
به عنوان وجه دیگری از
اعجاز قرآن یاد میکند که مورد توجه پیشینیان
قرار نگرفته و پس از او تحت عنوان «
اعجاز تاثیری» با اقبالی نسبی مواجه میشود.
نظریه خطابی با تمایل شدید
به سوی محتوا و مضمون آیات
قرآنی،
اعجاز بیانی را در ارتباطی ساختاری با
اعجاز هدایتی و معرفتی مطرح کرده و سهم ویژهای در
اعجاز بیانی برای تعالیم و آموزههای
قرآن قائل میشود.
ابوهلال عسکری (م. ۳۹۵ ق.) از ادیبان گریزان از دانش کلام، در اثر معروفش کتاب الصناعتین که گزیدهای از اثر دیگرش کتاب صناعتی النظم و النثر است در بیان اهمیت دانش بلاغت و فصاحت، شناخت ویژگی
اعجازی قرآن را منوط
به آن میشمرد و در مطالعهای صرفاً ادبی
به دور از مجادلات کلامی
به سبک شناسی زبان عربی پرداخته و جا
به جا در کنار شواهد شعری و... نمونههایی از
آیات قرآن را نیز ذکر میکند.
او بسان جاحظ، معیار بلاغت و فصاحت را در روی ساختِ زبانیِ متن، معتبر دانسته و زیر ساختِ مفهومیِ متن را برای همگان قابل فهم میشمرد.
نظریه صرفاً ادبی ابوهلال در مقایسهای متناظر میان سبکهای ساخته بشر و سبکهای
قرآنی به رغم نظر
به تفوق دومی بر اولی، هر دو را در قالب مجموعهای قواعد و معیارهای یکسان ارزیابی و بررسی میکند که انتقادات شدید برخی دیگر از نظریه پردازان
اعجاز بیانی و
به ویژه باقلانی (م. ۴۰۳ ق.) را در پی داشته است.
وی نخستین دانشمند اشعری مذهب است که در اثری مستقل
به پیگیری دیدگاه
اعجاز بیانی و از موضعی کلامی
به نقد دیگر دیدگاهها پرداخته است. وی در نظریهای نامشخص و تا اندازهای ناسازگار، معیار
اعجاز قرآن را ساختار و سبک شگفتانگیز آن میداند که با سبکهای بیانی عرب
به کلی متباین و متفاوت بوده و ازاین رو نمیتوان از راه دانشهای بشری، از جمله
بلاغت و
بدیع و...
به ویژگیهای
اعجازی آن پی برد، بلکه این تنها صاحبان ذوق عربی هستند که توانایی شناخت ویژگی
اعجازی قرآن را دارند و دیگران در این مسئله، چارهای جز تقلید ندارند.
او
به رغم انتقاد شدید از نظریه صرفه،
عجز عرب از هماوردی با
قرآن را در قالب دستگاه کلامی اشاعره این گونه
تقریر میکند که عادت
خداوند بر ناتوانی بشر از هماوردی با آن
قرار گرفته و اگر معارضهای از آنان برآید
اعجاز قرآن منتفی میشود و ازاین رو آنان را هرگز معارضهای با
قرآن ممکن نشاید
و بدین ترتیب نوعی بازگشت
به نظریه صرفه در آرای او دیده میشود.
او سه وجه خبرهای غیبی، آموزههای بلند از پیامبر امّی و نظم و ساختار شگفت و در حد اعلای بلاغت را در
اعجاز قرآن معتبر شمرده است.
ویژگی سوم را در موارد ده گانه ذیل بررسی میکند:
۱. سبک و ساختار کاملا ویژه و خاص
قرآن. ۲. نبود هیچ گفتاری در حد فصاحت و بلاغت و
به اندازه حجم
قرآن از سوی عرب. ۳. نبود هرگونه ناهمگونی و ناسازگاری در متن
قرآن،
به رغم توجه
به موضوعات گوناگون. ۴. یکسان بودن متن
قرآن از جهت سطح ادبی،
به رغم
به کارگیری سبکهای متنوع. ۵. برتری نظم و ساختار
قرآن بر گفتار انسانها و جنّیان با ذکر نمونههایی از هریک. ۶. اشتمال
قرآن بر سبکهای بیانی عرب با تفوق غیرطبیعی در همه آنها. ۷. اشتمال
قرآن برآموزهها و مفاهیمی دور از دسترس بشر. ۸. شاخص بودن عبارات
قرآنی در میان گفتارهای بشری. ۹. پدید آمدن متن
قرآن از الفبای متداول عربی با توجه
به تفوق غیر طبیعی بر همه سخنان عرب. ۱۰. آسانی، رسایی و شیوایی متن
قرآن و تهی بودن آن از هر گونه غرابت، تکلّف و دشواری.
قاضی عبدالجبار معتزلی (م. ۴۱۵ ق.) با اختصاص تک نگاشتهای مستقل در ضمن کتاب المغنی خود
به بحث از
اعجاز قرآن از منظری صرفاً کلامی
به پیگیری آرای مدرسه جبائیان میپردازد. او نیز
اعجاز قرآن را
به فصاحت و نه نظم و صرفه دانسته
و
به رغم دخالت دادن لفظ و معنا در تعریف
فصاحت ،
معیار برتری در آن را
به واژگان، اعراب و نقش دستوری آنها دانسته و معانی را در این بخش فاقد اثر میشمرد.
عبدالقاهر بغدادی (م. ۴۲۹ ق.)
به اختصار در بیان معیار
اعجاز قرآن به نظم شگفتانگیز و فصاحت خارق العاده آن اشاره کرده و
به نوعی میان برخی اقوال پیشین جمع کرده است.
ماوردی در ضمن شمارش وجوه فراوانی در
اعجاز قرآن به ۴ وجه (ایجاز در عین بلاغت، بیان شیوا و فصیح، سبک و ساختار
خارق العاده ، دلنشینی و عدم ملالت بر اثر تکرار) در ارتباط با
اعجاز بیان اشاره میکند.
در راستای این جمع نه چندان ابتکاری، وی میکوشد تعریف نسبتاً روشنی از فصاحت
قرآن ارائه دهد که در آن
به سه عنصر (بلاغت بر اثر روانی واژگان، استیفای معانی بر اثر مطابقت کامل با واژگان، نیکویی نظم و ترتیب بر اثر تناسب در گفتار و اعتدال در وزن) توجه شده است؛
همچنین او پیدایش متن
اعجازی قرآن از الفبای متداول عربی را نیز مورد لحاظ
قرار داده است.
ابن حزم ظاهری (م. ۴۵۶ ق.) در نقدی فراگیر و تند بر دیدگاههای پیشینیان در
اعجاز قرآن،
به نقطه ضعفهای قابل توجهی در دیدگاه
اعجاز بیانی اشاره کرده و البته سرانجام در
تقریری متعبدانه و
به دور از هر گونه تعلیل، خواننده را سردرگم
به تسلیم در برابر مسئله
اعجاز وامی دارد.
او ساختار زبان
قرآن را یکپارچه و حتی در کوچکترین واحد قابل فرض آن، مانند حروف تهجی در آغاز برخی سورهها
معجزه شمرده
و انکار آن را مستلزم
کفر میداند.
اما در عین حال تعلیل
اعجاز به نظم و بلاغت و فصاحت و... را که از ویژگیهای زبان بشر است
به شدت مورد
نقد قرار داده
و
به نمونههایی از آیات اشاره میکند که در آنها تنها چند نام پیاپی ردیف شده و در نتیجه فاقد ویژگیهای مورد نظر است
و همچنین آیاتی که سخن
کافران و... را نقل میکند،
بنابراین، خداوند، هدف خویش را از ارائه حجت و برهان در
قرآن به طور کامل
به انجام رسانیده،
به گونهای که هیچ کس را یارای هماوردی با آن نبوده و نیست، زیرا سخن او نه از جنس گفتار بشر و نه در قالب سبک و ساختار آن است.
ابن سنان خفاجی (م. ۴۶۶ ق.) از پیروان پروپا قرص نظریه صرفه نیز در بررسی دیدگاه
اعجاز بیانی، نقدهای قابل توجهی
به آن و
به ویژه
به نظریه رمانی وارد ساخته است.
او هیچ تفاوتی میان متن
قرآن و گفتار عرب در سطوح بلاغت و فصاحت ندیده و تنها دلیل قابل قبول در بحث
اعجاز را ناتوانی عرب از هماوردی با
قرآن بر اثر برخوردار نبودن از مجموعه دانشها و علومی در حد و اندازه آن میداند.
مبحث
اعجاز قرآن بر اثر شکوفایی گسترده در
قرن پنجم با شتاب
به سوی اختصاص دانشی مستقل
به خود در حوزه مطالعات
قرآنی پیش رفت که نقطه اوج آن، این بار در مدرسه
اشعریان با تاسیس دانش معانی و بیان جهت مطالعه روشمند و علمی
اعجاز بیانی
به چشم میخورد که در دورههای پیشین مواد خام آن تهیه شده و البته هنوز
به صورت دانشی مدوّن در نیامده بود.
تقارن پیدایش دو دانش «
اعجاز قرآن» و «معانی و بیان» نشان میزان غلبه و گسترش دیدگاه
اعجاز بیانی است.
عبدالقاهر جرجانی (م. ۴۷۱ ق.) در نقش بنیانگذار دانش معانی و بیان و از متکلمان اشعری مسلک در سه اثر
الرسالة الشافیه ،
اسرار البلاغه و
دلائل الاعجاز و دو شرح مبسوط و مختصر بر کتاب
اعجاز القرآن واسطی
به بررسی
اعجاز بیانی در گسترهای وسیع ناظر
به هر دو حوزه کلام و ادبیات پرداخته است. اثر نخست در قالبی کلامی نسبتاً تهی از ابداع و ابتکار است؛ اما در دو اثر دیگر وی میکوشد نظریه نظم
قرآن را در قالبی ابتکاری و بر پایه مطالعات گسترده زبانشناختی از نو باز سازی کند.
ساختار زبانی متن از نظر جرجانی بازتابی از توانایی عقلانی متکلم است و ازاین رو متن
قرآن با هیچ متن بشری دیگری قابل سنجش نبوده و همگان از هماوردی با آن عاجزند.
در واقع بنا
به تعبیر شعرانی معارض
قرآن باید غرضی در عرض
قرآن داشته باشد تا بتواند آن را مانند
قرآن ادا کند.
بدین ترتیب او در نزاع لفظ و معنا جانب معنا را گرفته
و هرگونه ویژگی
اعجازی را از سطح واژگان و معانی یکایک و چینش آوایی آنها و آغاز و پایان آیات و استعارات و غریب
قرآن نفی کرده، نوع چینش دستوری معانی در قالب واژگان را معیار
اعجاز قرار میدهد و ازاین رو
به مطالعه دستوری
قرآن برای استخراج گرامر و منطق متن در راستای فهم
اعجاز آن فرا میخواند.
جرجانی با ساختار شکنی در مدرسه سنتی نحو که نگاهی صرفاً قالبی
به زبان داشت، آن را از فضای محدود گرامر
به گستره پهناور بلاغت سوق داده و آن را
به خدمت
تفسیر بیانی قرآن میگیرد.
دیدگاه زبانشناختی جرجانی
به رغم تاسیس شاخهای نو در مطالعات تفسیری متن مقدس، بر اثر چارچوب منطق زده آن چه بسا از ساختار منطق گریز زبان عرفی دور شده، نوعی صبغه تصنعی و تکلفآمیز بر زبان تحمیل میکند، با این حال رویکرد زیبایی شناختی وی در زبانشناسی عربی نقطه عطفی
به شمار رفته، تصویری هنری از کنایات و تشبیهات و استعارات و تمثیلها و... در آن ترسیم میکند،
گرچه سرانجام در دیدگاه وی، معیار مشخصی برای تفاوت
اعجازی قرآن از دیگر متون نمیتوان یافت.
امام الحرمین جوینی (م. ۴۷۸ ق.) متکلم اشعری در موضعی کاملا متفاوت نسبت
به هم مسلکان خود،
به نقد شدید
اعجاز بیانی پرداخته و بی همتایی متن
قرآن را نظیر برخی شاهکارهای ادبی میداند و سرانجام نظریه صرفه را با این
تقریر که در طول ۵۰۰
سال از نزول
قرآن هیچ گونه معارضه قابل توجهی با آن صورت نگرفته، میپذیرد.
زمخشری (م. ۵۲۸ ق.) از واپسین شخصیتهای معتزلی با پذیرش نظریه نظم
قرآن جرجانی در
تفسیر معروف خود
الکشاف میکوشد آن را در سرتاسر
قرآن تطبیق کند و یکی از نخستین و نادرترین نمونههای
تفسیر بیانی را عرضه میکند.
اشتقاقات صرفی ، نقشهای گوناگون نحوی، سبکهای متنوع القای معانی، آرایههای بیانی و صناعتهای زیبای بدیع همگی در
تفسیر زمخشری یکی پس از دیگری خواننده را در فضای هنری
قرآن راه میبرد.
وی در رساله مستقل دیگری از همین نظر
به بررسی ویژگیهای
اعجازی کوچکترین سوره
قرآن (کوثر) پرداخته است.
ابن عطیه (م. ۵۴۲ ق.) از
قرآن پژوهان نامدار
حوزه اندلس به بازتاب دانش بیکران خداوندی در متن مقدس
قرآنی اشاره میکند،
به گونهای که پس از گذر سالها از پیدایش آن هیچ گونه اصلاح و تکمیل و حذف و جا
به جایی در آن سزاوار
به نظر نمیرسد و همچنین در بالاترین سطح بیانی، بشر را از آوردن متنی
به سان آن و بی نیاز از اصلاح و تکمیل در گستره زمان
عاجز ساخته است.
قاضی عیاض (م. ۵۴۴ ق.) در تلاشی غیر ابتکاری
به کنار هم چیدن پارهای از نظریات
اعجاز بیانی، از جمله نیکویی ساختار، فصاحت، شیوههای ایجاز، بلاغت خارق عادت، سبک ویژه و شگفت، فواصل و مقاطع آیات و تاثیرگذاری عمیق بر مخاطبان در تک نگاشتهای مستقل پرداخته است.
فخررازی از منظری صرفاً کلامی و گاه در مقام تلخیص دیدگاههای جرجانی در اثری مستقل افزون بر تفسیر خود
به پیگیری نظریه فصاحت در
اعجاز بیانی
قرآن پرداخته و گاه نیز
به رغم نقد نظریه صرفه
از آن نیز
به عنوان وجهی قابل قبول یاد کرده است.
سکاکی (م. ۶۲۶ ق.) ادبشناس برجسته زبان عربی در اثر معروف خود مفتاح العلوم
به دانشهای عربی در شاخههای گوناگون
صرف و
نحو و معانی و بیان، نظم و ترتیب نوی بخشیده و در مقدمه
به تاثیر این دانشها در شناخت بهتر کلام الهی در نقش سخنی مصون از هرگونه خطا و اعتراض اشاره کرده، افزون بر تاکید بر نقش ذوق سلیم از
تسلط بر دانش معانی و بیان
به عنوان تنها راه شناخت
اعجاز قرآن یاد میکند.
نظیر همین تحلیل در اثر معروف
ابن اثیر (م. ۶۳۷ ق.) با عنوان
المثل السائر که کتابی در
علم بیان است دیده میشود.
زملکانی (م. ۶۵۱ ق.) در دو اثر
مستقلالتبیان فی علم البیان و
البرهان الکاشف عن اعجاز القرآن ، دیدگاه نظم
قرآن جرجانی را با تاکید برساختار ویژه متن در دو لایه لفظ و معنا
پی گرفته و
به توسعه دامنه آن میپردازد.
ابن ابی الاصبع مصری (م. ۶۵۴ ق.) در واکنش
به نزاع تطبیق قواعد بدیع از جمله سجع و قافیه و... بر
قرآن در چند اثر،
به تطبیق عملی صناعتهای گوناگون بدیع بر
قرآن کرده و البته گاه از دانش بدیع، پا را فراتر گذارده و
به حوزه معانی و بیان گام مینهد.
ابن حمزه علوی (م. ۷۵۴ ق.) در تک نگاشتهای مفصّل و البته نه چندان ابتکاری
به نقل دیدگاههای گذشتگان در
اعجاز بیانی از دو منظر کلامی و ادبی میپردازد.
مراکشی (م. ۷۳۹ ق.) در دیدگاهی کاملا مطابق با جرجانی از دانش بیان
به عنوان معیار تشخیص
اعجاز قرآن و باز تابش دانش بیکران الهی در آن یاد کرده و نظریات دیگر
اعجاز بیانی را مورد نقد
قرار میدهد.
بقاعی (م. ۸۸۵ ق.) نظریه نظم
قرآن جرجانی را
به سوی تناسب
آیات و سور کشانیده، فضای تازهای برای توسعه آن میگشاید.
قرآن پژوهان پیش از سدههای پایانی هزاره اول با پیگیری نظریات پیشینیان در قالب نقل قول و دستهبندی که البته هیمنه ویژه
عبدالقاهر جرجانی در آن
به روشنی نمایان است
دیدگاه
اعجاز بیان را
به مرحله افول و رکود نزدیک ساختند، تا آنکه در
سده حاضر، مجادلات کلامی نو در مواجهه اسلام و غرب، موجب تولید انبوهی از تک نگاشتههای مختصر و مفصل و یا بحث ویژه از آن در ضمن تفاسیر
گشت.
در میان این آثار، صرف نظر از انبوهی از تلاشهای تکراری گاه
به مطالعات ابتکاری قابل توجهی بر میخوریم که سید قطب،
مهدی بازرگان و بنت الشاطی از شاخصهای قابل توجه آن هستند.
سیّد قطب در اثری
به نام
التصویر الفنی فی القرآن به توانایی فوق العاده
تصویر سازی قرآن اشاره کرده و با سعی در استخراج و دستهبندی این تصاویر، خواننده را در فضایی
رمانتیک به نمایشگاهی از تابلوهای هنری
به وسعت تمام زندگی بشر راه میبرد.
مهدی بازرگان در
سیر تحول قرآن با تاکید بر
ترتیب نزول قرآن در برابر
ترتیب مصحفی به سیر زبانی و محتوایی
قرآن توجه میکند. او با استفاده از مطالعات آماری و بسامدی میکوشد برای
قرآن در سیر نزول، نظمی استوار و غیر طبیعی ترسیم کند.
بنت الشاطی در
الاعجاز البیانی
للقرآن پس از سیری گذرا در
تاریخ پیدایش و تحولات این دیدگاه
به گشودن دریچهای جدید در
سبک شناسی قرآن ، البته باز شدیداً تحت تاثیر چارچوب نظریه جرجانی میپردازد که در آن
به مفهوم حروف مقطعه، نقش و جایگاه معنایی حروف در
قرآن و
به ویژه حروف موسوم
به زاید، رویکرد متفاوت معنایی واژگان
به اصطلاح مترادف و الگوهای ترکیب جملات، توجه ویژه شده است.
در این تلاشهای نسبتاً ابتدایی، دور نمایی از توسعه و دگردیسی دانش
اعجاز قرآن به سوی ساختارشناسی
قرآن کریم در قالب زبانشناسی جدید و دانشهای پیرامون آن از آواشناسی و ریشه شناسی و معناشناسی تا نقد ادبی و نشانه شناسی و...
به چشم میخوردکه موضع انتقادی الهیات جدید نسبت
به دیدگاه
اعجاز قرآن نیز
به این تحول یاری میرساند.
الاتقان فی علوم
القرآن؛ اسباب النزول، واحدی؛ الاسلام بین الرسالة و التاریخ؛ الاسلوب فی
الاعجاز البلاغی
للقرآن الکریم؛ اصول الدین؛
اعجاز القرآن، باقلانی؛
اعجاز القرآن بین المعتزله و الاشاعره؛
اعجاز القرآن و البلاغة النبویه، رافعی؛ اعلام النبوه؛ الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد؛ اوائل المقالات؛ بدیع
القرآن؛ البرهان فی علوم
القرآن؛ البرهان الکاشف عن
اعجاز القرآن؛ بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب؛ البیان فی
اعجاز القرآن؛ البیان
القرآنی عند الجاحظ؛ البیان و التبیین؛ تاریخ الادب العربی؛ تاویل مشکل
القرآن؛ تاریخ الامم والملوک، طبری؛ التبیان فی تفسیر
القرآن؛ التبیان فی علم المعانی و البدیع و البیان؛ تحریرالتحبیر فی صناعة الشعر و بیان
اعجاز القرآن؛ تفسیر
القرآن الکریم، سید مصطفی خمینی؛ تفسیر
القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیرالمنار؛ جامع البیان عن تاویل آی
القرآن؛ الجامع لاحکام
القرآن، قرطبی؛ دلائل
الاعجاز فی علم المعانی؛ رسائل الجاحظ؛ رسائل الشریف المرتضی؛ روح المعانی فی تفسیر
القرآن العظیم؛ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی؛ الصرفة و الانباء بالغیب؛ الصناعتین الکتابة والشعر؛ الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق
الاعجاز؛ العدة فی الاصول الفقه؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل؛ فلسفه علم کلام؛ کتاب الحیوان؛ کتاب الفهرست؛ کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد؛ مجمع البیان فی تفسیر
القرآن؛ المسائل العکبریه؛ مجاز
القرآن؛ معانی
القرآن، فراء؛ المغنی فی
اعجاز القرآن؛ مفتاح العلوم؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ مقالات اسلامیین و اختلاف المصلین؛ مقدمه ابن خلدون؛ منتهی المطلب؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ المیزان فی تفسیر
القرآن؛ النکت و العیون، ماوردی؛ نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، بقاعی؛ نفحات
الاعجاز فی رد الکتاب المسمی حسن الایجاز؛ نهایة الایجاز فی درایة
الاعجاز.
دائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته شده از مقاله «اعجاز بیان در قرآن».