• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نامه ۳۱ نهج البلاغه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.



اخلاقية ، تربيتى ، تاريخية ، عقائدية ، سياسية ، علمية


وَ مِنْ وَصِيَّة لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ)
از وصیت های‌ آن حضرت است

لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ (عَلَيْهِمَاالسَّلامُ) كَتَبَها اِلَيْهِ بِحاضِرينَ مُنْصَرِفاً مِنْ صِفّينَ
به حضرت مجتبی‌ (علیه‌السّلام) (یا محمّد حنفیّه) که در سرزمین حاضرین به هنگام بازگشت از صفّین نوشته

۱. الانسان و حوادث الايّام

«مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ،»۱
از پدری‌ فانی‌،



«الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ،»۲
پذیرنده سختی‌ های‌ زمان،



«الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ،»۳
عمر پشت سر گذاشته،



«لْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ،»۴
تسلیم به روزگار،



«الذَّامِ لِلدُّنْيَا،»۵
نکوهش کننده دنیا،



«السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى،»۶
ساکن سرای‌ اموات،



«وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً;»۷
سفرکننده از آن در فردا،



«إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ يُدْرَكُ،»۸
به فرزند آرزومند به آنچه به دست نمی‌ آید،



«السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ،»۹
سالک راه تباه شدگان،



«غَرَضِ الاَْسْقَامِ،»۱۰
هدف امراض،



«وَ رَهِينَةِ الاَْيَّامِ،»۱۱
گروگان ایّام،



«وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ،»۱۲
نشانه تیرهای‌ مصائب،



«وَ عَبْدِ الدُّنْيَا،»۱۳
بنده دنیا،



«وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ،»۱۴
تاجر غرور،



«وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا،»۱۵
مدیون مرگ،



«وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ،»۱۶
اسیر مردن،



«وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ،»۱۷
همراه غصّه ها،



«وَ قَرِينِ الاَْحْزَانِ،»۱۸
همنشین اندوهها،



«وَ نُصُبِ الاْفَاتِ،»۱۹
هدف آسیبها،



«وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ،»۲۰
زمین خورده شهوات،



«وَ خَلِيفَةِ الاَْمْوَاتِ.»۲۱
و جانشین مــردگــان.



«أَمَّا بَعْدُ،»۲۲
اما بعد،



«فَإِنَّ فِيَما تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي،»۲۳
آنچه بر من معلوم شد از روی‌ گرداندن دنیا از من،



«وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ،»۲۴
و سرکشی‌ روزگار بر من،



«وَ إِقْبَالِ الاْخِرَةِ إِلَيَّ،»۲۵
و روی‌ آوردن آخرت به من،



«مَايَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ، وَ الاِْهْتَِمامِ بِمَا وَرَائِي،»۲۶
مرا از توجه به غیر خود و کوشش برای‌ آنچه از من باقی‌ می‌ ماند و مرا سودی‌ ندارد بازمی‌ دارد،



«غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي،»۲۷
جز آنکه چون از تمام اندیشه ها جز اندیشه نسبت به خود به یک سو شدم،



«فَصَدَفَنِي رَأْيِي،»۲۸
و رأیم مرا تصدیق کرد،



«وَ صَرَفَنِي عَنْ هَوَايَ،»۲۹
و از هوای‌ نفسم بازگرداند،



«وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي،»۳۰
و حقیقت کار برایم روشن شد،



«فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لاَ يَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ،»۳۱
این کار مرا به کوششی‌ جدّی‌ واداشت که در آن بازیگری‌ نیست،



«وَ صِدْق لاَ يَشُوبُهُ كَذِبٌ (كدر).»۳۲
و به صدقی‌ که دروغ را به آن راهی‌ نمی‌ باشد.



«وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي،»۳۳
من تو را پاره ای‌ از خود،



«بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي،»۳۴
بلکه تمام وجود خود یافتم،



«حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي،»۳۵
چنانکه اگر رنجی‌ به تو رسد به من رسیده،



«وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي،»۳۶
و اگر مرگت رسد مرگ من رسیده،



«فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي،»۳۷
روی‌ این حساب کار تو مرا مانند کار خودم به فکر و چاره اندیشی‌ واداشته،



«فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي»۳۸
به همین خاطر این نامه را برای‌ تو نوشتم



«مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيْتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ.»۳۹
تا برای‌ تو پشتوانه ای‌ باشد خواه من زنده باشم یا مرده.

۲. مراحل التَّربية

«فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللهِ ـ أَيْ بُنَيَّ ـ»۴۰
پسرم! تو را سفارش می‌ کنم به تقوای‌ الهی‌،



«وَ لُزُومِ أَمْرِهِ،»۴۱
و ملازمت امرش،



«وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ،»۴۲
و آباد کردن دل به یادش،



«وَ الاِْعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ.»۴۳
و چنگ زدن به ریسمانش;



«وَ أَيُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللهِ»۴۴
و کدام رشته محکم تر از رشته بین تو و خداوند است



«إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ؟!»۴۵
اگر به آن چنـگ زنی‌؟!



«أَحْيِ قَلْبَكَ بِآلْمَوْعِظَةِ،»۴۶
دلت را با موعظه زنده کن،



«وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ،»۴۷
و با بی‌ رغبتی‌ به دنیا بمیران،



«وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ،»۴۸
آن را با یقین قوی‌ کن



«وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ،»۴۹
و با حکمت نورانی‌ نما،



«وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ،»۵۰
و با یاد مرگ فروتن و خوار کن،



«وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ،»۵۱
و به اقرار به فانی‌ شدن همه چیز وادار،



«وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا،»۵۲
و به فجایع دنیا بینا گردان،



«وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الاَْيَّامِ،»۵۳
و از صولت روزگار، و قبح دگرگونی‌ شبها و روزها برحذر دار،



«وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ،»۵۴
اخبار گذشتگان را به او ارائه کن،



«وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الاَْوَّلِينَ،»۵۵
آنچه را بر سر پیشینیان آمد به یادش آور،



«وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ،»۵۶
در شهرهای‌ آنان و در میان آثارشان سیاحت کن،



«فَانْظُرْ فِيَما فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا، وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا!»۵۷
در آنچه انجام دادند و اینکه از کجا منتقل شدند و در کجا فرود آمدند و منزل کردند دقّت کن،



«فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الاَْحِبَّةِ،»۵۸
می‌ یابی‌ که از کنار دوستان رفتند،



«وَ حَلُّوا دِيَارَ (دار) الْغُرْبَةِ،»۵۹
و به دیار غربت وارد شدند،



«وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيل قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ.»۶۰
و گویی‌ تو هم به اندک زمانی‌ چون یکی‌ از آنان خواهی‌ شد.



«فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ،»۶۱
پس منزلگاه نهایی‌ ات را اصلاح کن،



«وَ لاَ تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ;»۶۲
و آخرتت را با دنیا معامله مکن،



«وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيَما لاَ تَعْرِفُ،»۶۳
درباره آنچه علم نداری‌ سخن مگو،



«وَ الْخِطَابَ فِيَما لَمْ تُكَلَّفْ.»۶۴
و درباره وظیفه ای‌ که برعهده ات نیست حرفی‌ نزن.



«وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيق إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَتَهُ،»۶۵
در راهی‌ که از گمراهی‌ در آن بترسی‌ قدم منه،



«فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلاَلِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاَْهْوَالِ.»۶۶
زیرا حفظ خویش به هنگام سرگردانی‌ بهتر از این است که آدمی‌ خود را در امور خطرناک اندازد.

۳. الاخلاق الاجتماعيّة

«وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ،»۶۷
امر به معروف کن تا اهل آن باشی‌،



«وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ،»۶۸
با دست و زبان نهی‌ از منکر نما،



«وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ،»۶۹
و با کوششت از اهل منکر جدا شو.



«وَ جَاهِدْ فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ،»۷۰
در راه خدا جهاد کن جهدی‌ کامل،



«وَ لاَ تَأْخُذْكَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لاَئِم.»۷۱
و ملامت ملامت کنندگان تو را از جهاد در راه خدا بازندارد.



«وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ،»۷۲
به راه حق هر جا که باشد در مشکلات و سختی‌ ها فرو شو،



«وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ،»۷۳
در پی‌ فهم دین باش،



«وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ (الصّبر) عَلَى الْمَكْرُوهِ،»۷۴
خود را در امور ناخوشایند به صبر و مقاومت عادت ده،



«وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِي الْحَقِّ!»۷۵
که صبر در راه حق اخلاق نیکویی‌ است.



«وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلهِكَ،»۷۶
وجودت را در همه امور به خدای‌ خود واگذار،



«فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْف حَرِيز، وَ مَانِع عَزِيز.»۷۷
که در این صورت خود را به پناهگاهی‌ محکم، و نگاهبانی‌ قوی‌ وامی‌ گذاری‌.



«وَ أَخْلِصْ فِي الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ،»۷۸
در مسألت از خداوند اخلاص پیشه کن،



«فَإِنَّ بِيَدِهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ،»۷۹
که بخشیدن و نبخشیدن به دست اوست.



«وَ أَكْثِرِ الاِْسْتِخَارَةَ،»۸۰
از خدایت بسیار طلب خیر کن،



«وَ تَفَهَّمْ وَصِيَّتِي،»۸۱
و وصیّتم را بفهم،



«وَ لاَ تَذْهَبَنَّ عَنْكَ صَفْحاً،»۸۲
و از آن روی‌ مگردان،



«فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ.»۸۳
مسلّماً بهترین سخن سخنی‌ است که سود بخشد.



«وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي عِلْم لاَ يَنْفَعُ،»۸۴
معلومت باد در دانشی‌ که سود نیست خیر نیست،



«وَ لاَ يُنْتَفَعُ بِعِلْم لاَ يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ.»۸۵
و در علمی‌ که فرا گرفتنش سزاوار نیست بهره ای‌ نمی‌ باشد.

۴. المبادرة إلى تربية الاطفال

«أَيْ بُنَيَّ،»۸۶
پسرم!



«إِنِّي لَمَّا رَأَيْتَنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً،»۸۷
چون خود را سالخورده دیدم،



«وَ رَأَيْتُنِي أَزْدَادُ وَهْناً،»۸۸
و قوایم را رو به سستی‌ مشاهده کردم،



«بَادَرْتُ بِوَصِيَّتِي إِلَيْكَ، وَ أَوْرَدْتُ خِصَالا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ يَعْجَلَ بِي أَجَلِي دُونَ أَنْ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِمَا فِي نَفْسِي،»۸۹
پیش از مرگ به وصیّتم به تو پیشدستی‌ نمودم، و در آن برنامه های‌ خوبی‌ ثبت کردم از خوف اینکه نتوانم آنچه در خاطر دارم به تو برسانم،



«أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِي رَأْيِي كَمَا نُقِصْتُ فِي جِسْمِي،»۹۰
یا نقصی‌ در اندیشه ام یابم چنانکه در بدنم یافته ام،



«أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى أَوْ فِتَنِ الدُّنْيَا،»۹۱
یا پیش از وصیت من پاره ای‌ از خواهشهای‌ نفسانی‌ بر تو چیره شود یا آفتهای‌ دنیا به تو هجوم آورد،



«فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ.»۹۲
در نتیجه رمیده شوی‌ و فرمان نبری‌.



«وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الْخَالِيَةِ،»۹۳
قطعاً دل جوان همانند زمین خالی‌ است،



«مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْء قَبِلَتْهُ.»۹۴
هر بذری‌ در آن ریخته شود می‌ پذیرد.



«فَبَادَرْتُكَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ، وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ،»۹۵
بنابراین پیش از آنکه دلت سخت شود، و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزی‌ تو کردم،



«لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الاَْمْرِ»۹۶
تا با عزمی‌ جدّی‌ به امورت روی‌ آوری‌،



«مَا قَدْ كَفَاكَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ،»۹۷
اموری‌ که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند،



«فَتَكُونَ قَدْ كُفِيتَ مَؤُنَةَ الطَّلَبِ،»۹۸
و تو از زحمت طلب کفایت شده،



«وَ عُوفِيتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ،»۹۹
و از تجربه دوباره آسوده گشته ای‌،



«فَأَتَاكَ مِنْ ذلِكَ مَا قَدْ كُنَّا نَأْتِيهِ،»۱۰۰
و آنچه ما در صدد تجربه آن بودیم به دست تو رسیده،



«وَ اسْتَبَانَ لَكَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ.»۱۰۱
و قسمتی‌ از آنچه بر ما پوشیده مانده برای‌ تو روشن گردیده است.



«أَيْ بُنَيَّ،»۱۰۲
پسرم!



«إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي،»۱۰۳
اگرچه من به اندازه مردمی‌ که پیش از من بوده اند عمر نکرده ام،



«فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ،»۱۰۴
ولی‌ در کردارشان دقّت،



«وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ،»۱۰۵
و در اخبارشان فکر نموده،



«وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ;»۱۰۶
و در آثارشان سیاحت کرده ام،



«حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ;»۱۰۷
تا جایی‌ که همانند یکی‌ از آنان شده ام،



«بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ،»۱۰۸
بلکه گویی‌ از پی‌ آنچه که از وضع آنان به من رسیده عمرم را با اولین و آخرینشان گذرانیده ام،



«فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ،»۱۰۹
زلال اعمالشان را از تیرگی‌، و سود و زیان کردارشان را شناختم،



«فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْر نَخِيلَهُ (جليله)،»۱۱۰
از این رو از هر چیزی‌ پاکیزه و خالصش را برایت انتخاب کردم،



«وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ،»۱۱۱
و از میان آن همه برنامه زیبایش را برایت برگزیدم،



«وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ،»۱۱۲
و نامعلوم آن را از تو دور داشتم،



«وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ،»۱۱۳
چون به امورت همانند پدری‌ مهربان عنایت داشتم،



«وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذلِكَ»۱۱۴
و قصد ادب آموزی‌ تو را در خاطر می‌ گذراندم، مصلحت دیدم تو را با این روش تربیت کنم،



«وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ»۱۱۵
چرا که در عنفوان جوانی‌،



«وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ،»۱۱۶
و در ابتدای‌ زندگی‌ هستی‌،



«ذُو نِيَّة سَلِيمَة،»۱۱۷
و تو را نیّتی‌ سالم،



«وَ نَفْس صَافِيَة،»۱۱۸
و باطنی‌ پاک است،

۵. أسلوب تربية الاطفال

«وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ،»۱۱۹
رأیم بر این شد که ابتدا کتاب خدا و تأویلش را به تو بیاموزم،



«وَ شَرَائِعِ الاِْسْلاَمِ وَ أَحْكَامِهِ، وَ حَلاَلِهِ وَ حَرَامِهِ،»۱۲۰
و قوانین و احکام اسلام حلال و حرامش را به تو تعلیم دهم،



«لاَ أُجَاوِزُ ذلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ.»۱۲۱
و به غیر آن توجه ننمایم.



«ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ،»۱۲۲
آن گاه ترسیدم که آنچه از خواهشهای‌ نادرست و آراء ناحق و باطل مردم را دچار اختلاف نمود تا کار بر آنان اشتباه شد بر تو نیز اشتباه شود،



«فَكَانَ إِحْكَامُ ذلِكَ عَلَى مَا كَرِهْتُ مِنْ تَنْبِيهِكَ لَهُ»۱۲۳
به همین خاطر واضح نمودن این جهت هر چند مورد پسندم نبود



«أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ إِسْلاَمِكَ إِلَى أَمْر لاَ آمَنُ عَلَيْكَ بِهِ الْهَلَكَةَ،»۱۲۴
پیش من بهتر است از اینکه تو را به برنامه ای‌ واگذارم که بر آن از هلاکتت ایمن نیستم.



«وَ رَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَكَ اللهُ فِيهِ لِرُشْدِكَ،»۱۲۵
امیدوارم خداوند تو را در این برنامه به راه رشد موفق بدارد،



«وَ أَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ،»۱۲۶
و به راه راست راهنمایی‌ کند،



«فَعَهِدْتُ إِلَيْكَ وَصِيَّتِي هذِهِ.»۱۲۷
پس این وصیت را به تو نمودم.



«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ،»۱۲۸
پسرم! آگاه باش



«أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللهِ،»۱۲۹
محبوبترین برنامه ای‌ که از وصیتم به آن چنگ می‌ زنی‌ تقوای‌ الهی‌،



«وَ الاِْقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللهُ عَلَيْكَ،»۱۳۰
و اکتفا کردن به وظایفی‌ است که خداوند بر تو واجب نموده،



«وَ الاَْخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الاَْوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ، وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ.»۱۳۱
و رفتن به راهی‌ که پدرانت و شایستگان از خاندانت آن را طی‌ کرده اند،



«فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لاَِنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ،»۱۳۲
زیرا آنان توجه به صلاح خود را وانگذاشتند چنانکه تو توجه می‌ کنی‌،



«وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ،»۱۳۳
و اندیشه در کار خود کردند همان گونه که تو اندیشه می‌ نمایی‌،



«ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذلِكَ إِلَى الاَْخْذِ بِمَا عَرَفُوا،»۱۳۴
سرانجام چنان شد که آنچه را دانستند عمل کردند،



«وَ الاِْمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا،»۱۳۵
و از آنچه تکلیفشان نبود روی‌ گرداندند.



«فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذلِكَ بَتَفَهُّم وَ تَعَلُّم،»۱۳۶
پس اگر نفس تو از قبول راه آنان بدون آنکه بداند چنانکه آنان دانستند بازایستاد پس باید خواسته تو نسبت به آن راه از روی‌ طلب فهم و کسب دانش باشد،



«لاَ بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ، وَ عُلَقِ (علوّ) الْخُصُومَاتِ.»۱۳۷
نه افتادن در شبهه ها و بالابردن بحثها و جدلها.



«وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذلِكَ بِالاِْسْتِعَانَةِ بِإِلهِكَ،»۱۳۸
و پیش از قدم نهادن در راه فهم و دانش برای‌ شناخت آن راه از خداوند یاری‌ بخواه،



«وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ،»۱۳۹
و برای‌ به دست آوردن توفیقْ روی‌ رغبت به جانب او کن،



«وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَة أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَة، أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلاَلَة.»۱۴۰
و هرچه را که تو را به اشتباه اندازد، یا به گمراهی‌ کشاند رها ساز.



«فَإِنْ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ،»۱۴۱
و چون یقین کردی‌ که دلت روشنی‌ یافته و در پیشگاه حق خاضع شده،



«وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ،»۱۴۲
و نظرت جمع و کامل گشته،



«وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذلِكَ هَمّاً وَاحِداً،»۱۴۳
و اندیشه ات در این زمینه از پریشانی‌ درآمده و یک اندیشه شده،



«فَانْظُرْ فِيَما فَسَّرْتُ لَكَ،»۱۴۴
آن گاه در آنچه برای‌ تو تفسیر می‌ کنم دقت کن.



«وَ إِنْ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ،»۱۴۵
و اگر آنچه را دوست داری‌ برایت فراهم نشد،



«وَ فَرَاغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ،»۱۴۶
و به آسودگی‌ خاطر و فکر دست نیافتی‌،



«فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ،»۱۴۷
معلومت باد جادّه را همچون شتر شب کور طی‌ می‌ کنی‌،



«وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ.»۱۴۸
و به تاریکیها گام برمی‌ داری‌.



«وَ لَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ،»۱۴۹
و کسی‌ که قدم به اشتباه برمی‌ دارد یا حق را از باطل تمیز نمی‌ دهد خواستار دین نیست،



«وَ الاِْمْسَاكُ عَنْ ذلِكَ أَمْثَلُ.»۱۵۰
و در چنین موقعیتی‌ حفظ خویشتن از پیمودن این گونه جاده ها عاقلانه تر و بهتر است.

۶. ضرورة التّوجه إلى المعنويّات

«فَتَفَهَّمْ يَابُنَيَّ وَصِيَّتِي،»۱۵۱
پسرم! وصیتم را بفهم،



«وَ اعْلَمْ أَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الْحَيَاةِ،»۱۵۲
و بدان که مالک مرگ همان مالک حیات،



«وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِيتُ،»۱۵۳
و هستی‌ بخش همان میراننده،



«وَ أَنَّ الْمُفْنِيَ هُوَ الْمُعِيدُ،»۱۵۴
و فناکننده همان بازگرداننده،



«وَ أَنَّ الْمُبْتَلِيَ هُوَ الْمُعَافِي،»۱۵۵
و گرفتارکننده همان عافیت بخشنده است،



«وَ أَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ»۱۵۶
و مسلّماً دنیا برقرار نمی‌ ماند



«إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَيْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَ الاِْبْتِلاَءِ،»۱۵۷
مگر به همان نظامی‌ که خداوند آن را قرارداده از وضع نعمتها و بلاها،



«وَ الْجَزَاءِ فِي الْمَعَادِ،»۱۵۸
و پاداش روز جزا،



«أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ.»۱۵۹
و آنچه او بخواهد و ما نمی‌ دانیم.



«فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذلِكَ»۱۶۰
اگر در رابطه با جهان و نظاماتش از درک حکمت حادثه ای‌ درماندی‌



«فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ،»۱۶۱
آن را به حساب جهالت خود بگذار،



«فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلا ثُمَّ عُلِّمْتَ،»۱۶۲
زیرا در ابتدای‌ کار نادانِ به امور آفریده شدی‌ سپس دانا گشتی‌،



«وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ (الأمور)،»۱۶۳
چه بسیار است اموری‌ که نمی‌ دانی‌



«وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ،»۱۶۴
و اندیشه ات نسبت به آن سرگردان،



«وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ»۱۶۵
و دیده ات از راه یافتن به آن ناتوان است،



«ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِكَ!»۱۶۶
اما پس از مدتی‌ به آن بینا می‌ شوی‌.



«فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ وَ سَوَّاكَ،»۱۶۷
پس به خداوندی‌ که تو را آفریده، و روزیت را عنایت کرده و اندامت را تعدیل نموده پناه ببر،



«وَ لْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ،»۱۶۸
باید بندگیت برای‌ او باشد،



«وَ إِلَيْهِ رَغْبَتُكَ،»۱۶۹
و رغبتت متوجه او گردد،



«وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ.»۱۷۰
و از او بیم داشته باشی‌.



«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ،»۱۷۱
پسرم! آگاه باش



«أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللهِ سُبْحانَهُ كَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ (صَلَّى‌اللّهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ)،»۱۷۲
احدی‌ از وجود خداوند چنانکه پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) خبر داده



«فَارْضَ بِهِ رَائِداً،»۱۷۳
پس به پیشوایی‌ آن حضرت راضی‌ باش،



«وَ إِلَى النَّجَاةِ قَائِداً،»۱۷۴
و برای‌ رسیدن به منزل نجات رهبریش را بپذیر،



«فَإِنِّي لَمْ آلُكَ نَصِيحَةً.»۱۷۵
که من از نصیحت به تو کوتاهی‌ نکردم،



«وَ إِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِي النَّظَرِ لِنَفْسِكَ ـ وَ إِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَبْلَغَ نَظَرِي لَكَ.»۱۷۶
و تو در اندیشه ات نسبت به صلاح خود هرچند بکوشی‌ به میزان اندیشه ای‌ که من در باره تو دارم نخواهی‌ رسید.



«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ،»۱۷۷
پسرم! معلومت باد



«أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لاََتَتْكَ رُسُلُهُ،»۱۷۸
اگر برای‌ پروردگارت شریکی‌ بود پیامبران آن شریک به سویت می‌ آمدند،



«وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ،»۱۷۹
و آثار مُلک و سلطنت او را دیده،



«وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ،»۱۸۰
و به افعال و صفاتش آشنا می‌ شدی‌،



«وَ لكِنَّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ،»۱۸۱
اما او خدایی‌ یگانه است همان گونه که خود را وصف نموده،



«لاَ يُضَادُّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ،»۱۸۲
کسی‌ در حکمرانیش با او ضدیّت نمی‌ کند،



«وَ لاَ يَزُولُ أَبَداً،»۱۸۳
هرگز از بین نمی‌ رود،



«وَ لَمْ يَزَلْ.»۱۸۴
و همیشه وجود داشته،



«أَوَّلٌ قَبْلَ الاَْشْيَاءِ بِلاَ أَوَّلِيَّة،»۱۸۵
اوّل است پیش از همه اشیاء و او را اولیّتی‌ نیست،



«وَ آخِرٌ بَعْدَ الاَْشْيَاءِ بِلاَ نِهَايَة.»۱۸۶
آخر است بعد از همه اشیاء و او را نهایتی‌ نمی‌ باشد،



«عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْب أَوْ بَصَر.»۱۸۷
بزرگتر از آن است که ربوبیّتش به احاطه دل و دیده ثابت گردد،



«فَإِذَا عَرَفْتَ ذلِكَ فَافْعَلْ كَمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِكَ أَنْ يَفْعَلَهُ فِي صِغَرِ خَطَرِهِ، وَ قِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ، وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ،»۱۸۸
چون به این حقیقت آگاه شدی‌ در بندگی‌ بکوش چنانکه شایسته مانند توست که کوچک منزلت و فقیر و کم قدرت و بسیار ضعیف است،



«وَ عَظِيمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ، فِي طَلَبِ طَاعَتِهِ، وَ الْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ،»۱۸۹
و در طلب طاعت، و در ترس از عقوبت، و بیمناکی‌ از خشم شدیداً، به پروردگار خود نیازمند است،



«فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ إِلاَّ بِحَسَن،»۱۹۰
زیرا چنین پروردگاری‌ جز به خوبی‌ تو را فرمان نداده،



«وَ لَمْ يَنْهَكَ إِلاَّ عَنْ قَبِيح.»۱۹۱
و جز از زشتی‌ بازنداشته است.

۷. ضرورة طلب الآخرة

«يَا بُنَيَّ!»۱۹۲
پسرم!



«إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا،»۱۹۳
تو را از دنیا و وضع آن و از بین رفتن و دست به دست شدنش آگاه کردم،



«وَ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الاْخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لاَِهْلِهَا فِيهَا،»۱۹۴
و از آخرت و آنچه برای‌ اهلش در آنجا آماده شده خبر دادم،



«وَ ضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا الاَْمْثَالَ،»۱۹۵
و برای‌ تو در رابطه با هر دو جهان مثلها زدم



«لِتَعْتَبِرَ بِهَا،»۱۹۶
تا به آنها پندگیری‌



«وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا.»۱۹۷
و بر اصول آن گام برداری‌.



«إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا»۱۹۸
داستان آنان که دنیا را آزموده اند



«كَمَثَلِ قَوْم سَفْر نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ،»۱۹۹
داستان مسافرانی‌ است که درجایی‌ خراب وهمراه با قحطی‌ و تنگی‌ منزل گرفته اند



«فَأَمُّوا مَنْزِلا خَصِيباً وَ جَنَاباً مَرِيعاً.»۲۰۰
وعزم رفتن به منطقه ای‌ پرنعمت و لذت و محلّی‌ سرسبز و خرم نموده اند،



«فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ، وَ فِرَاقَ الصَّدِيقِ، وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ، وَ جُشُوبَةَ الْمَطْعَمِ،»۲۰۱
رنج راه، و فراق یار، و سختی‌ سفر، و ناگواری‌ طعام را تحمل کرده،



«لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ، وَ مَنْزِلَ قَرَارِهِمْ،»۲۰۲
تا به خانه فراخ، و منزلگاه امنشان درآیند،



«فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْء مِنْ ذلِكَ أَلَماً،»۲۰۳
بنابراین از آن همه سختی‌ ها دردی‌ نمی‌ چشند،



«وَ لاَ يَرَوْنَ نَفَقَةً فِيهِ مَغْرَماً.»۲۰۴
و خرج این سفر را خسارت نمی‌ بینند،



«وَ لاَ شَيْءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ وَ أَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ.»۲۰۵
و چیزی‌ نزد آنان از آنچه وجودشان را به منزل همیشگی‌ و جاویدشان نزدیک کند محبوبتر نیست.



«وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّبِهَا»۲۰۶
ومثل مردمی‌ که مغرور به دنیا شدند



«كَمَثَلِ قَوْم كَانُوا بِمَنْزِل خَصِيب،»۲۰۷
مثل مسافرانی‌ است که درمنزلی‌ آباد و پرنعمت بودند



«فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِل جَدِيب،»۲۰۸
و از آنجا به سوی‌ محلی‌ خشک و خراب و بی‌ آب و گیاه بارسفر بندند،



«فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِمْ وَ لاَ أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا كَانُوا فِيهِ، إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ، وَ يَصِيرُونَ إِلَيْهِ.»۲۰۹
پس چیزی‌ نزد آنان ناخوشایندتر و سخت تر از جدایی‌ از آنچه درآن بودند و رسیدن به جایی‌ که به جانب آن روی‌ می‌ آورند و بدان جا می‌ رسند نیست.

۸. معايير سامية للعلاقات الاجتماعيّة

«يَا بُنَيَّ!»۲۱۰
پسرم!



«اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيَما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ،»۲۱۱
خود را میزان بین خود و دیگران قرار بده،



«فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ،»۲۱۲
بنابراین آنچه برای‌ خود دوست داری‌ برای‌ دیگران هم دوست بدار،



«وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا،»۲۱۳
و هرچه برای‌ خود نمی‌ خواهی‌ برای‌ دیگران هم مخواه،



«وَ لاَ تَظْلِمْ كَمَالاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ،»۲۱۴
به کسی‌ ستم مکن چنانکه دوست داری‌ به تو ستم نشود،



«وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ،»۲۱۵
و نیکی‌ کن چنانکه علاقه داری‌ به تو نیکی‌ شود،



«وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ،»۲۱۶
آنچه را از غیر خود زشت می‌ دانی‌ از خود نیز زشت بدان،



«وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ،»۲۱۷
از مردم برای‌ خود آن را راضی‌ باش که از خود برای‌ آنان راضی‌ هستی‌،



«وَ لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ،»۲۱۸
هر آنچه را نمی‌ دانی‌ مگو اگرچه دانسته هایت اندک است،



«وَ لاَ تَقُلْ مَا لاَ تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ.»۲۱۹
و آنچه را دوست نداری‌ درباره تو بگویند تو هم درباره دیگران مگوی‌.



«وَ اعْلَمْ أَنَّ الاِْعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ،»۲۲۰
آگاه باش که خودپسندی‌ ضدّ صواب



«وَ آفَةُ الاَْلْبَابِ.»۲۲۱
و آفت خِرَدهاست.



«فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ،»۲۲۲
پس کوششت را به نهایت برسان،



«وَ لاَ تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ،»۲۲۳
و در ا مور مادی‌ خزانه دار وارث مشو.



«وَ إِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ.»۲۲۴
هرگاه به راه راست هدایت شدی‌ در برابر پروردگارت به شـدت فروتن باش.

۹. السعي في طلب الزّاد

«وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَة بَعِيدَة،»۲۲۵
معلومت باد که در پیش رویت راهی‌ دراز



«وَ مَشَقَّة شَدِيدَة،»۲۲۶
همراه با مشقتی‌ سخت است،



«وَ أَنَّهُ لاَ غِنَى بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الاِْرْتِيَادِ، وَ قَدْرِ (قدّر) بَلاَغِكَ مِنَ الزَّادِ، مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ،»۲۲۷
در این راه از طلب درست، و توشه به اندازه برداشتن و سبکباری‌ از گناه بی‌ نیاز نیستی‌;



«فَلاَ تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِكَ فَوْقَ طَاقَتِكَ،»۲۲۸
پس بیش از قدرتت بر خود بار مکن،



«فَيَكُونَ ثِقْلُ ذلِكَ وَبَالا عَلَيْكَ،»۲۲۹
که سنگینی‌ اش وزر و وبالت شود.



«وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ،»۲۳۰
اگر محتاجی‌ را یافتی‌ که قدرتِ بر دوش نهادن زاد و توشه ات را تا قیامت دارد



«فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ»۲۳۱
و در فردای‌ محشر که به آن توشه نیازمند شدی‌ در اختیارت بگذارد،



«فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِيَّاهُ،»۲۳۲
وجودش را غنیمت بدان و زاد و توشه ات را بر دوشش بگذار،



«وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ،»۲۳۳
و درحالی‌ که قدرت اضافه کردن زاد و توشه را بر دوشش داری‌ تا بتوانی‌ اضافه کن،



«فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلاَ تَجِدُهُ.»۲۳۴
چه بسا با از دست رفتن فرصت، چنین شخصی‌ را بجویی‌ و نیابی‌.



«وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاكَ،»۲۳۵
به روز داشتن دارایی‌ اگر کسی‌ از تو وام خواسـت وامـش ده



«لِيَجْعَلَ (يحصل) قَضَاءَهُ لَكَ فِي يَوْمِ عُسْرَتِكَ.»۲۳۶
تـا در روز تنگدسـتی‌ ات ادا کنـد.



«وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً،»۲۳۷
آگاه باش که در پیش رویت گذرگاه سختی‌ است،



«الُْمخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالا (أمرا) مِنَ الْمُثْقِلِ،»۲۳۸
آن که سبکبار است در آن گذرگاه حالی‌ بهتر از سنگین بار دارد،



«وَ الْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالا مِنَ الْمُسْرِعِ،»۲۳۹
و آن که دچار کندی‌ است بدحال تر از شتابنده در آن است.



«وَ أَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لاَ مَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّة أَوْ عَلَى نَار،»۲۴۰
در آنجا محل فرود آمدنت به ناچار یا در بهشت است یا در جهنّم،



«فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ،»۲۴۱
پس پیش از درآمدنت به آن جهان توشه آماده کن،



«وَ وَطِّئِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ،»۲۴۲
و قبل از ورودت منزلی‌ فراهم ساز،



«فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ،»۲۴۳
که بعد از مرگْ تدارک کردنِ از دست رفته ممکن نیست،



«وَلاَ إِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ.»۲۴۴
و راه بازگشت به دنیا برای‌ همیشه بسته است.

۱۰. علامات الرّحمة الالهيّة

«وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَْرْضِ»۲۴۵
آگاه باش آن که خزائن آسمانها و زمین در اختیار اوست



«قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ،»۲۴۶
به تو اجازه دعا داده،



«وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالاِْجَابَةِ،»۲۴۷
و اجابت آن را ضمانت نموده،



«وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ،»۲۴۸
و دستور داده از او بخواهی‌ تا ببخشد،



«وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ،»۲۴۹
و رحمتش را بطلبی‌ تا رحمت آرد،



«وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ،»۲۵۰
و بین خودش و تو کسی‌ را حاجب قرار نداده



«وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ،»۲۵۱
و تو را مجبور به توسل به واسطه ننموده،



«وَ لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ،»۲۵۲
و اگر گناه کردی‌ از توبه مانعت نشده،



«وَ لَمْ يُعَاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ،»۲۵۳
و در عقوبتت عجله نکرده،



«وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالاِْنَابَةِ،»۲۵۴
و به بازگشتت سرزنشت ننموده،



«وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ الْفَضِيحَةُ بِكَ أَوْلَى،»۲۵۵
و آنجا که سزاوار رسوا شدنی‌ رسوایت نکرده،



«وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ الاِْنَابَةِ،»۲۵۶
در پذیرش توبه بر تو سخت گیری‌ روا نداشته،



«وَ لَمْ يُنَاقِشْكَ بِالْجَرِيمَةِ»۲۵۷
و به حسابرسی‌ گناهانت اقدام نکرده،



«وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ.»۲۵۸
و از رحمتش ناامیدت ننموده،



«بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً،»۲۵۹
بلکه خودداری‌ از معصیت را برایت حسنه قرار داده،



«وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً،»۲۶۰
و یک گناهت را یک گناه،



«وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً،»۲۶۱
و یک خوبیت را ده برابر به شمار آورده،



«وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ، وَ بَابَ الاِْسْتِعْتَابِ;»۲۶۲
باب توبه و باب خشنودیش را به رویت گشوده،



«فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نَدَاكَ،»۲۶۳
هرگاه او را بخوانی‌ صدایت را بشنود،



«وَ إِذَا نَاجَيْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاكَ،»۲۶۴
چون با او به راز و نیاز برخیزی‌ رازت را بداند،



«فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ،»۲۶۵
پس نیاز به سوی‌ او می‌ بری‌،



«وَ أَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِكَ،»۲۶۶
و راز دل با او در میان می‌ گذاری‌،



«وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ،»۲۶۷
از ناراحتی‌ هایت به او شکایت می‌ بری‌،



«وَ اسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ،»۲۶۸
و چاره گرفتاریهایت را از او می‌ خواهی‌،



«وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ.»۲۶۹
بر امورت از حضرتش یاری‌ می‌ طلبی‌،

۱۱. شرائط اجابة الدّعاء

«وَ سَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَالاَ يَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غَيْرُهُ،»۲۷۰
از خزائن رحمتش چیزهایی‌ را می‌ خواهی‌ که غیر او را بر عطاکـردنش قـدرت نیست،



«مِنْ زِيَادَةِ الاَْعْمَارِ،»۲۷۱
از قبیل زیـاد شـدن عمـرها،



«وَ صِحَّةِ الاَْبْدَانِ،»۲۷۲
سـلامت بدنها،



«وَ سَعَةِ الاَْرْزَاقِ.»۲۷۳
و گشـایش روزیـها.



«ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدَيْكَ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِهِ»۲۷۴
خداوند کلیدهای‌ خزائن خود را در اختیار تو گذاشته



«بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ،»۲۷۵
به دلیل آنکه به تو اجازه درخواست از خودش را داده،



«فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ (نِعَمِهِ)،»۲۷۶
پس هرگاه بخواهی‌ می‌ توانی‌ درهای‌ نعمتش را با دعا باز کنی‌،



«وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِيبَ رَحْمَتِهِ،»۲۷۷
و باران رحمتش را بخواهی‌.



«فَلاَ يُقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ،»۲۷۸
پس تأخیر در اجابت دعا ناامیدت نکند،



«فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ.»۲۷۹
زیرا عطا و بخشش به اندازه نیّت است،



«وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الاِْجَابَةُ،»۲۸۰
چه بسا که اجابت دعایت به تأخیر افتد



«لِيَكُونَ ذلِكَ أَعْظَمَ لاَِجْرِ السَّائِلِ،»۲۸۱
تا پاداش دعاکننده بیشتر،



«وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الاْمِلِ،»۲۸۲
و عطای‌ امیدوار فراوان تر گردد.



«وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلاَ تُؤْتَاهُ،»۲۸۳
و چه بسا چیزی‌ را بخواهی‌ و به تو داده نشود



«وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلا أَوْ آجِلا،»۲۸۴
ولی‌ بهتر از آن در دنیا یا آخرت به تو عنایت گردد،



«أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ،»۲۸۵
یا به خاطر برنامه نیکوتری‌ این دعایت مستجاب نشود.



«فَلَرُبَّ أَمْر قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلاَكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ،»۲۸۶
و چه بسا چیزی‌ را می‌ خواهی‌ که اگر اجابت گردد دینت را تباه کند.



«فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيَما يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ،»۲۸۷
روی‌ این حساب باید چیزی‌ را بطلبی‌ که زیباییش برای‌ تو برقرار،



«وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ;»۲۸۸
و وبالش از تو برکنار باشد،



«فَالْمَالُ لاَ يَبْقَى لَكَ»۲۸۹
که ثروت برای‌ تو باقی‌ نیست

«وَ لاَ تَبْقَى لَهُ.»۲۹۰
و تو هم برای‌ آن باقی‌ نخواهی‌ بود.

۱۲. ضرورة ذكر الموت

«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ!»۲۹۱
پسرم! معلومت باد



«أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْيَا،»۲۹۲
برای‌ آخرت آفریده شده ای‌ نه برای‌ دنیا،



«وَ لِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ،»۲۹۳
و برای‌ فنا نه برای‌ بقا،



«وَ لِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَيَاةِ;»۲۹۴
و برای‌ مرگ نه برای‌ حیات،



«وَ أَنَّكَ فِي مَنْزِلِ قُلْعَة،»۲۹۵
در منزلی‌ هستی‌ که باید از آن کوچ کنی‌،



«وَ دَارِ بُلْغَة،»۲۹۶
و جایی‌ که از آن به جای‌ دیگر برسی‌،



«وَ طَرِيق إِلَى الاْخِرَةِ،»۲۹۷
و خلاصه در راه آخرتی‌،



«وَ أَنَّكَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لاَ يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ،»۲۹۸
و صید مرگی‌ که گریزنده از آن را نجات نیست،



«وَ لاَ يَفُوتُهُ طَالِبُهُ،»۲۹۹
و از دستِ خواهنده اش بیرون نرود،



«وَ لاَبُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ،»۳۰۰
و ناگزیر او را بیابد.



«فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَال سَيِّئَة، قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ،»۳۰۱
از اینکه مرگ تو را به هنگا گناه دریابد ـ گناهی‌ که با خود می‌ گفتی‌ از آن توبه می‌ کنم ـ برحذر باش.



«فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذلِكَ،»۳۰۲
مرگی‌ که بین تو و توبه ات مانع گردد،



«فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَكَ.»۳۰۳
و بدین صورت خود را به هلاکت انداخته باشی‌.



«يَا بُنَيَّ!»۳۰۴
پسرم!



«أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ،»۳۰۵
مرگ را و موقعیتی‌ که ناگهان در آن می‌ افتی‌، و بعد از مرگ به آن می‌ رسی‌ زیاد به یاد آر،



«حَتَّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ،»۳۰۶
تا وقتی‌ مرگت برسد خود را مهیّا،



«وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ،»۳۰۷
و دامن همت به کمر زده باشی‌،



«وَ لاَ يَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ.»۳۰۸
مباد که مرگ از راه برسد و تو را مغلوب نماید.



«وَ إِيَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلاَدِ أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَيْهَا، وَ تَكَالُبِهِمْ عَلَيْهَا،»۳۰۹
از اینکه رغبت دنیاپرستان به دنیا، و حرصشان بر متاع اندک آن تو را فریفته کند برحذر باش،



«فَقَدْ نَبَّأَكَ اللهُ عَنْهَا،»۳۱۰
که خداوندت از اوضاع دنیا خبر داده،



«وَ نَعَتْ هِيَ لَكَ عَنْ نَفْسِهَا،»۳۱۱
و دنیا هم با احوالاتش تو را از زوال خود آگاه نموده،



«وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِيهَا.»۳۱۲
و زشتیهایش را به تو نشان داده،

۱۳. معرفة اهل الدّنيا

«فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلاَبٌ عَاوِيَةٌ،»۳۱۳
زیرا دنیاپرستان سگانی‌ فریادزننده،



«وَ سِبَاعٌ ضَارِيَةٌ،»۳۱۴
و درندگانی‌ شکارکننده هستند،



«يَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْض،»۳۱۵
یکدیگر را می‌ گزند،



«وَ يَأْكُلُ عَزِيزُهَا ذَلِيلَهَا،»۳۱۶
زورمندش ضعیفش را می‌ خورد،



«وَ يَقْهَرُ كَبِيرُهَا صَغِيرَهَا.»۳۱۷
و بزرگش به کوچکش به قهر و غلبه حمله می‌ کند.



«نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ (مغفّلة)،»۳۱۸
گروهی‌ از دنیاداران چهارپایانی‌ مهار شده،



«وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ،»۳۱۹
و دسته ای‌ حیوان رها شده اند،



«قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا،»۳۲۰
عقول خود را از دست داده،



«وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَهَا.»۳۲۱
و به راه نامعلوم قدم نهاده اند،



«سُرُوحُ عَاهَة بِوَاد وَعْث،»۳۲۲
حیوانی‌ چند که در چراگاه آفت که قدم درآنجا قراری‌ ندارد سُر داده شده اند،



«لَيْسَ لَهَا رَاع يُقِيمُهَا،»۳۲۳
نه چوپانی‌ که از آنان نگهداری‌ نماید،



«وَ لاَ مُسِيمٌ يُسِيمُهَا.»۳۲۴
و نه چراننده ای‌ که آنها را بچراند،



«سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيَا طَرِيقَ الْعَمَى،»۳۲۵
دنیا آنان را به راه کوری‌ و ضلالت برده،



«وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى،»۳۲۶
و دیدگانشان را از دیدن علائم هدایت فرو بسته،



«فَتَاهُوا فِي حَيْرَتِهَا،»۳۲۷
در وادی‌ حیرت دنیا سرگردان،



«وَ غَرِقُوا فِي نِعْمَتِهَا،»۳۲۸
و در نعمتهایش غرق،



«وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً،»۳۲۹
و آن را به عنوان ربّ انتخاب کرده اند،



«فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا،»۳۳۰
از این رو دنیا با آنان و آنان با دنیا به بازی‌ پرداخته اند،



«وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا.»۳۳۱
و آنچه را به دنبال آن است فراموش کرده اند.



«رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلاَمُ،»۳۳۲
مهلت ده، تاریکی‌ برطرف می‌ شود،



«كَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الاَْظْعَانُ;»۳۳۳
گویی‌ کاروان به منزل رسیده،



«يُوشِكُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ يَلْحَقَ!»۳۳۴
امید است آن که بشتابد به کاروان برسد.



«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ،»۳۳۵
پسرم! آگاه باش



«أَنَّ مَنْ كَانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ،»۳۳۶
کسی‌ که مرکبش شب و روز است



«فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَ إِنْ كَانَ وَاقِفاً،»۳۳۷
او را با مرکب می‌ برند گرچه ایستاده به نظر آید،



«وَ يَقْطَعُ الْمَسَافَةَ»۳۳۸
و طی‌ مسافت می‌ کند



«وَ إِنْ كَانَ مُقِيماً وَادِعاً.»۳۳۹
هرچند مقیم و آسوده دیده شود.

۱۴. ضرورة النّظرة الواقعيّة إلى الامور

«وَ اعْلَمْ يَقِيناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ،»۳۴۰
به یقین آگاه باش که هرگز به آرزویت نرسی‌،



«وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ،»۳۴۱
و از اجل معیّن شده نگذری‌،



«وَ أَنَّكَ فِي سَبِيلِ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ.»۳۴۲
و در راه کسی‌ هستی‌ که پیش از تو بوده.



«فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ،»۳۴۳
پس در طریق به دست آوردن مال آرام باش،



«وَ أَجْمِلْ فِي الْمُكْتَسَبِ،»۳۴۴
و در برنامه کسب و کار مدارا کن،



«فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ إِلَى حَرْب;»۳۴۵
چه بسا تلاشی‌ که موجب تلف شدن ثروت شود.



«فَلَيْسَ كُلَّ طَالِب بِمَرْزُوق، وَ لاَ كُلُّ مُجْمِل بِمَحْرُوم.»۳۴۶
معلومت باد که هر کوشنده ای‌ یابنده، و هر مداراکننده ای‌ محروم نیست.



«وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلَّ دَنِيَّة»۳۴۷
نفس خود را از هر پستی‌ به گرامی‌ داشتنش حفظ کن



«وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ،»۳۴۸
هرچند تو را به نعمت های‌ فراوان رساند،



«فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً.»۳۴۹
زیرا در برابر مقداری‌ که از کرامت نفس به خرج می‌ گذاری‌ عوضی‌ به دست نیاوری‌.



«وَ لاَ تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللهُ حُرّاً.»۳۵۰
بنده دیگری‌ مباش که خداوند آزادت قرار داده.



«وَ مَا خَيْرُ خَيْر لاَ يُنَالُ إِلاَّ بِشَرٍّ،»۳۵۱
چه خیری‌ است در خیری‌ که جز با شرّ به دست نیاید،



«وَ يُسْر لاَ يُنَالُ إِلاَّ بِعُسْر؟!»۳۵۲
و در آسایشی‌ که جز با سختی‌ حاصل نگردد؟!



«وَ إِيَّاكَ أَنْ تُوجِفَ بِكَ مَطَايَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَكَ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ.»۳۵۳
از اینکه مرکبهای‌ طمع تو را برانند و به آبشخورهای‌ مهلکه وارد سازند برحذر باش،



«وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللهِ ذُو نِعْمَة فَافْعَلْ،»۳۵۴
اگر بتوانی‌ بین تو و خداوند صاحب نعمتی‌ نباشد چنان کن،



«فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ،»۳۵۵
زیرا بالاخره نصیبت را بیابی‌،



«وَ آخِذٌ سَهْمَكَ،»۳۵۶
و سهم خود را دریابی‌.



«وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللهِ سُبْحانَهُ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْهُ.»۳۵۷
نعمت اندک از جانب خدای‌ پاک بزرگتر و با ارزش تر از نعمت فراوانی‌ است که از غیر خدا برسد اگرچه همه از اوست.



«وَ تَلاَفِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ،»۳۵۸
تدارک آنچه به خاطر سکوت از دستت رفته آسان تر است از آنچه محض گفتارت از کف داده ای‌،



«وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ،»۳۵۹
و نگهداری‌ آنچه در ظرف است به محکم کردن سربند آن است،



«وَ حِفْظُ مَا فِي يَدِيْكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِكَ.»۳۶۰
و حفظ آنچه در اختیار توست نزد من محبوبتر است از طلب آنچه در دست غیر توست.



«وَ مَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ،»۳۶۱
تلخی‌ ناامیدی‌ بهتر از خواستن از مردم است.



«وَ الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ،»۳۶۲
مال اندک همراه با عفت نفس از ثروت با گناه بهتر است.



«وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ،»۳۶۳
آدمی‌ راز زندگیش را بهتر از دیگران حفظ می‌ کند.



«وَ رُبَّ سَاع فِيَما يَضُرُّهُ!»۳۶۴
چه بسا کوشنده ای‌ که تلاش و سعیش به او زیان می‌ زند!



«مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ،»۳۶۵
زیاده گو هرزه گو می‌ گردد،



«وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ.»۳۶۶
و آن که نسبت به امورش اندیشه کند بینا می‌ شود.



«قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ،»۳۶۷
به اهل خیر نزدیک شو تا از آنان گردی‌،



«وَ بَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ.»۳۶۸
و از اهل شر جدا شو تا از آنان به حساب نیایی‌.



«بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ!»۳۶۹
بد خوراکی‌ است خوراک حرام!



«وَ ظُلْمُ الضّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ!»۳۷۰
و ستم بر ضعیف زشت ترین ستم است!



«إِذَا كَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً.»۳۷۱
آنجا که نرمی‌ درشتی‌ است درشتی‌ نرمی‌ است،



«رُبَّمَا كَانَ الدَّوَاءُ دَاءً،»۳۷۲
چه بسا دارو درد،



«وَ الدَّاءُ دَوَاءً.»۳۷۳
و درد درمان است.



«وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَيْرُ النَّاصِحِ،»۳۷۴
چه بسا خیرخواهی‌ کند آن که خیرخواه نیست،



«وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ»۳۷۵
و خیانت ورزد کسی‌ که از او نصیحت خواسته شده.



«وَ إِيَّاكَ وَ الاِْتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى،»۳۷۶
از اعتماد به آرزوها بپرهیز که سرمایه احمقان است.



«وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ،»۳۷۷
عقل حفظ تجربه هاست،



«وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ.»۳۷۸
و بهترین چیزی‌ که تجربه کرده ای‌ آن است که تو را پند دهد.



«بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً.»۳۷۹
به جانب فرصت بشتاب پیش از آنکه غصه و حسرت گردد.



«لَيْسَ كُلُّ طَالِب يُصِيبُ،»۳۸۰
این طور نیست که هر خواهنده ای‌ به مقصد رسد،



«وَ لاَ كُلُّ غَائِب يَؤُوبُ.»۳۸۱
و هر غائب شونده ای‌ بازگردد.



«وَ مِنَ الْفَسَادِ (المفسدة) إِضَاعَةُ الزَّادِ،»۳۸۲
از زمینه های‌ فساد ضایع کردن زاد و توشه



«وَ مَفْسَدَةُ الْمَعَادِ.»۳۸۳
و تباه کردن معاد است.



«وَ لِكُلِّ أَمْر عَاقِبَةٌ،»۳۸۴
برای‌ هر کاری‌ عاقبتی‌ است،



«سَوْفَ يَأْتِيكَ مَا قُدِّرَ لَكَ.»۳۸۵
آنچه برایت رقم خورده زوداست به تو برسد.



«التَّاجِرُ مُخِاطِرٌ،»۳۸۷
تاجر در خطر است.



«وَ رُبَّ يَسِير أَنْمَى مِنْ كَثِير!»۳۸۸
و چه بسیارمال اندکی‌ که ازمال بسیار بابرکت تر است.



«لاَ خَيْرَ فِي مُعِين مَهِين،»۳۸۹
خیری‌ در یاری‌ دهنده پست،



«وَ لاَ فِي صَدِيق ظَنِين.»۳۹۰
و رفیق متّهم نیست.



«سَاهِلِ الدَّهْرَ مَا ذَلَّ لَكَ قَعُودُهُ،»۳۹۱
تا وقتی‌ شتر زمانه رام توست آن را آسان گیر.



«وَ لاَ تُخَاطِرْ بِشَيْء رَجَاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ،»۳۹۲
نعمتی‌ را به امید بیشتر به دست آوردن در خطر مینداز.



«وَ إِيَّاكَ أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ.»۳۹۳
از اینکه مرکب لجاجت تو را چموشی‌ کند بپرهیز.

۱۵. حقوق الأصدقاء

«احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ،»۳۹۴
زمان جدایی‌ برادرت از تو خود را به پیوند با او،



«وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ،»۳۹۵
و وقت روی‌ گردانیش به لطف و قرابت،



«وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ،»۳۹۶
و برابر بخلش به عطا و بخشش،



«وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ،»۳۹۷
و هنگام دوریش به نزدیکی‌،



«وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ،»۳۹۸
و زمان درشتخویی‌ اش به نرمخویی‌،



«وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ،»۳۹۹
و وقت گناهش به پذیرفتن عذر او وادار،



«حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ،»۴۰۰
تا جایی‌ که گویی‌ تو بنده اویی‌،



«وَ كَأَنَّهُ ذُو نِعْمَة عَلَيْكَ.»۴۰۱
و او تو را صاحب نعمت است.



«وَ إِيَّاكَ أَنْ تَضَعَ ذلِكَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ،»۴۰۲
این برنامه ها را در جایی‌ که اقتضا ندارد انجام مده،



«أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ.»۴۰۳
و درباره کسی‌ که شایسته نیست به میدان نیاور.



«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَكَ،»۴۰۴
دشمن دوستت را به دوستی‌ انتخاب مکن تا دوستت را دشمن نباشی‌.



«وَ امْحَضْ أَخَاكَ النَّصِيحَةَ،»۴۰۵
خیرخواهی‌ خود را نسبت به برادرت خالص کن



«حَسَنَةً كَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً،»۴۰۶
چه خیرخواهیت به نظر او خوب آید یا زشت.



«وَ تَجَرَّعِ الْغَيْظَ»۴۰۷
جرعه خشم را فرو خور،



«فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً، وَ لاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً.»۴۰۸
که من جرعه ای‌ شیرین تر و دارای‌ عاقبتی‌ لذیذتر از آن ندیدم.



«وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ،»۴۰۹
با کسی‌ که با تو خشونت کند نرم باش،



«فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ،»۴۱۰
که به زودی‌ نسبت به تو نرم شود.



«وَ خُذْ عَلَى عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ»۴۱۱
با دشمنت نیکی‌ کن



«فَإِنَّهُ أَحْلَى (احد) الظَّفَرَيْنِ.»۴۱۲
که نیکی‌ شیرین ترین دو پیروزی‌ (انتقام و گذشت) است.



«وَ إِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذلِكَ يَوْماً مَّا،»۴۱۳
اگر خواستی‌ از برادرت جدا شوی‌ جایی‌ برای‌ او باقی‌ گذار که اگر روزی‌ خواست برگردد دستاویز برگشت داشته باشد.



«وَ مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ،»۴۱۴
آن که به تو گمان نیک برد گمانش را عملاً تحقق بخش.



«وَ لاَ تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيكَ اتِّكَالا عَلَى مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ،»۴۱۵
حق برادرت را با تکیه بر رفاقتی‌ که بین تو و اوست ضایع مکن،



«فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ.»۴۱۶
زیرا کسی‌ که حقّش را ضایع کنی‌ برادر تو نیست.



«وَ لاَ يَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِكَ،»۴۱۷
مبادا خانواده ات بدبخت ترین مردم به خاطر تو باشند.



«وَ لاَ تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ،»۴۱۸
به کسی‌ که به تو علاقه ندارد علاقه نشان مده.



«وَ لاَ يَكُونَنَّ أَخُوكَ أَقْوَى عَلَى قَطِيعَتِكَ مِنْكَ عَلَى صِلَتِهِ،»۴۱۹
نباید برادرت در قطع رابطه با تو از پیوستن تو به او،



«وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَى الاِْسَاءَةِ أَقْوَى مِنْكَ عَلَى الاِْحْسَانِ.»۴۲۰
و بد عمل کردنش از احسان تو به او از تو تواناتر باشد.



«وَ لاَ يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ،»۴۲۱
ستم اهل ستم بر تو گران نیاید،



«فَإِنِّهُ يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ،»۴۲۲
زیرا او به زیان خود و سود تو می‌ کوشد،



«وَ لَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّكَ أَنْ تَسُوءَهُ.»۴۲۳
و جزای‌ آن که تو را شاد نموده اندوهگین کردن او نیست.

۱۶. القيّم الاخلاقيّة

«وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ،»۴۲۴
پسرم! آگاه باش



«أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ:»۴۲۵
رزق دو نوع است:



«رِزْقٌ تَطْلُبُهُ،»۴۲۶
رزقی‌ که تو آن را می‌ جویی‌،



«وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ،»۴۲۷
و رزقی‌ که آن تو را می‌ جوید،



«فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ.»۴۲۸
و اگر تو به او نرسی‌ او به تو می‌ رسد.



«مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ،»۴۲۹
چه زشت است تواضع به وقت احتیاج،



«وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى!»۴۳۰
و ستم در زمان توانگری‌!



«إِنَّمَا لَكَ مِنْ دُنْيَاكَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاكَ،»۴۳۱
از دنیایت به سود تو همان است که آخرتت را به آن اصلاح نمایی‌.



«وَ إِنْ كُنْتَ جَازِعاً (جزعت) عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ،»۴۳۲
اگر برای‌ آنچه از دستت رفته ناله می‌ کنی‌



«فَاجْزَعْ عَلَى كُلِّ مَا لَمْ يَصِلْ إِلَيْكَ.»۴۳۳
پس برای‌ هرچه به دستت نرسیده نیز ناله بزن.



«اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ،»۴۳۴
بر آنچه نبوده به آنچه بوده استدلال کن،



«فَإِنَّ الاُْمُورَ أَشْبَاهٌ;»۴۳۵
زیرا امور دنیا شبیه یکدیگرند.



«وَ لاَ تَكُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ»۴۳۶
از کسانی‌ مباش که موعظه به آنان سود ندهد



«إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلاَمِهِ،»۴۳۷
مگر وقتی‌ که در توبیخ و آزردنشان جدیّت کنی‌،



«فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالاْدَابِ،»۴۳۸
که عاقل به ادب پند گیرد،



«وَ الْبَهَائِمَ (و الجاهل) لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ.»۴۳۹
و چهارپایان جز با ضرب تازیانه اصلاح نگردند.



«اطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ (الامور) بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْيَقِينِ.»۴۴۰
غمهایی‌ را که بر تو وارد می‌ گردد با تصمیم های‌ قوی‌ بر صبر و استقامت و با حسن یقین از خود دور کن.



«مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ،»۴۴۱
هر که راه مستقیم را بگذاشت منحرف شد.



«وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ،»۴۴۲
همنشین به منزله خویشاوند است.



«وَ الصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُهُ،»۴۴۳
دوست آن است که در غیبت انسان نیز دوست باشد.



«وَ الْهَوَى شَرِيكُ الْعَمَى،»۴۴۴
هوای‌ نفس شریک کوردلی‌ است.



«وَ رُبَّ بَعِيد أَقْرَبُ مِنْ قَرِيب،»۴۴۵
چه بسا دوری‌ که از نزدیک نزدیک تر است،



«وَ قَرِيب أَبْعَدُ مِنْ بَعِيد،»۴۴۶
و چه بسا نزدیکی‌ که از دور دورتر است.



«وَ الْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ.»۴۴۷
غریب کسی‌ است که برای‌ او دوست نیست.



«مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ،»۴۴۸
آن که از حق تجاوز کند راه اصلاح بر او تنگ می‌ شود.



«وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أَبْقَى لَهُ.»۴۴۹
کسی‌ که به ارزش خود قناعت ورزد ارزشش برای‌ او پاینده تر است.



«وَ أَوْثَقُ سَبَب أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللهِ سُبْحانَهُ.»۴۵۰
مطمئن ترین رشته ای‌ که به آن چنگ زنی‌ رشته ای‌ است که بین تو و خداوند است.



«وَ مَنْ لَمْ يُبَالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ.»۴۵۱
بی‌ پروای‌ نسبت به تو دشمن توست.



«قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ إِدْرَاكاً،»۴۵۲
گاهی‌ نومیدی‌ دست یافتن است



«إِذَا كَانَ الطَّمَعُ هَلاَكاً.»۴۵۳
آن گاه که طمع موجب هلاکت است.



«لَيْسَ كُلُّ عَوْرَة تَظْهَرُ،»۴۵۴
هر عیبی‌ آشکار نمی‌ گردد،



«وَ لاَ كُلُّ فُرْصَة تُصَابُ،»۴۵۵
و هر فرصتی‌ به چنگ نمی‌ آید.



«وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِيرُ قَصْدَهُ،»۴۵۶
چه بسا بینا که راهش را اشتباه کند،



«وَ أَصَابَ الاَْعْمَى رُشْدَهُ.»۴۵۷
و کوردل به رشد و صواب برسد.



«أَخِّرِ الشَّرَّ»۴۵۸
بدی‌ را به تأخیر انداز



«فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ،»۴۵۹
زیرا که هرگاه بخواهی‌ می‌ توان به سوی‌ آن شتافت.



«وَ قَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ.»۴۶۰
بریدن از نادان مساوی‌ پیوستن به داناست.



«مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ،»۴۶۱
آن که خود را از زمانه ایمن بیند زمانه به او خیانت ورزد،



«وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ.»۴۶۲
و آن که زمانه را بزرگ شمارد زمانه او را پست کند.



«لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ.»۴۶۳
این نیست که هر تیراندازی‌ به هدف زند.



«إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ.»۴۶۴
هرگاه وضع سلطان دگرگون گردد اوضاع زمانه تغییر کند.



«سَلْ عَنِ الرَّفِيقِ قَبْلَ الطَّرِيقِ،»۴۶۵
پیش از سفر از رفیق سفر بپرس،



«وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ.»۴۶۶
و قبل از خانه از همسایه خانه بپرس.



«إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلاَمِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً،»۴۶۷
از اینکه سخن خنده آور گویی‌ بپرهیز



«وَ إِنْ حَكَيْتَ ذلِكَ عَنْ غَيْرِكَ.»۴۶۸
گرچـه آن را از دیگری‌ حکایت کنـی‌.

۱۷. مكانة المرأة و ثقافة التّقوى

«وَ إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ»۴۶۹
از مشورت با زنان اجتناب کن،



«فَإِنَّ رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْن،»۴۷۰
زیرا رأیشان ضعیف،



«وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْن.»۴۷۱
و عزمشان سست است.



«وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ،»۴۷۲
با پوششی‌ که بر آنان قرار می‌ دهی‌ دیده آنان را از دیدن مردمان بازدار،



«فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ،»۴۷۲
زیرا سختی‌ حجابْ آنان را پاک تر نگاه می‌ دارد،



«وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ،»۴۷۳
و بیرون رفتن زنان از خانه بدتر از این نیست که افراد غیرمطمئن را بر آنان درآوری‌،



«وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ.»۴۷۴
و اگر بتوانی‌ چنان کن که غیر تو را نشناسند.



«وَ لاَ تُمَلِّكَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا،»۴۷۵
اموری‌ که درخور توان زنان نیست به دستشان مسپار،



«فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ،»۴۷۶
زیرا زن گلی‌ است ظریف



«وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة»۴۷۷
نه خادم و کارپرداز.



«وَ لاَ تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا،»۴۷۸
احترامش را در حدّ خودش مراعات کن،



«وَ لاَ تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا.»۴۷۹
و او را به طمع میانجی‌ گری‌ در حق غیر مینداز.



«وَ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَة،»۴۸۰
آنجا که جای‌ غیرت نیست از غیرت بپرهیز،



«فَإِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ،»۴۸۱
چرا که این روش افراطی‌ سالم را به بیماری‌،



«وَ الْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ.»۴۸۲
و پاکدامن را به آلودگی‌ دچار می‌ کند.



«وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَان مِنْ خَدَمِكَ عَمَلا تَأْخُذُهُ بِهِ،»۴۸۳
برای‌ هریک از خدمتگزارانت کاری‌ مربوط به او قرار ده و او را نسبت به همان کاربازخواست نما،



«فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ.»۴۸۴
که این کارآنها را بهتر وا می‌ دارد تا در خدمتت کار را به یکدیگر وا نگذارند.



«وَ أَكْرِمْ عَشِرَتَكَ،»۴۸۵
اقوامت را احترام کن،



«فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ،»۴۸۶
زیرا آنان بال تواَند که با آن پرواز می‌ کنی‌،



«وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ،»۴۸۷
و ریشه تواَند که به آن بازمی‌ گردی‌،



«وَ يَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ.»۴۸۸
و نیروی‌ تواَند که به وسیله آنان به دشمن حمله می‌ بری‌.



«اسْتَوْدِعِ اللهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ،»۴۸۹
دین و دنیایت را به خدا می‌ سپارم،



«وَ اسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَ الاْجِلَةِ، وَ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ،»۴۸۹
و از او بهترین سرنوشت را برای‌ تو در امروز و فردا و دنیا و آخرت درخواست می‌ کنم.



«وَالسَّلام.»۴۹۰
والسّـــلام.




جعبه ابزار