• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نام یمانی در روایات

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یمانی، یکی از اشخاص تاثیرگذار دوران ظهور است. بنابر روایاتی که به دست ما رسیده، به طور قطع نمی‌توان گفت نام یمانی چیست زیرا در اخبار و روایات، نام‌های مختلفی برای او ذکر شده است؛ علاوه بر اینکه، مستعار یا واقعی بودن این نام‌ها نیز معلوم نیست. به نظر می‌رسد اهل بیت (علیه‌السّلام) نام‌های مختلفی برای این‌گونه شخصیت‌ها برشمرده‌اند تا نیروهای مخالف، نتوانند آنها را شناسایی کنند و به عنوان مثال یمانی در برخی روایات، "قحطانی " نامیده شده و در برخی دیگر المنصور و در برخی دیگر، خلیفه یمانی و... . بر اساس آنچه درباره نام یمانی در احادیث شیعه و سنی نقل شده است، احمد بصری، یقینا یمانی نیست و ادعای احمد بصری بدون تردید امری باطل است.



در مورد نام واقعی یمانی حدیثی از پیشوایان معصوم (علیهم‌السّلام) به دست ما نرسیده است. عدم تصریح به نام این شخصیت می‌تواند به دلیل حفاظت از جان او ودر امان ماندن او از سوء قصدهای احتمالی باشد تا این شخصیت بزرگ بتواند در زمان مقرر، رسالت مقدس خود را به انجام رساند. اما در کلمات غیرمعصومان ودر منابع اهل سنّت اشاره‌هایی به نام این شخصیت شده است، که به آنها اشاره می‌شود:
علامه مجلسی از کتاب مشارق الانوار برسی از کعب بن حارث از سطیح کاهن چنین روایت می‌کند:
««… ثُمَّ یَخرُجُ مِن صَنعاءِ الیَمَنِ ابیَضُ کالقُطنِ اسمُهُ حسینٌ اَو حَسَنٌ فَیُذهَبُ بِخُروجِهِ غَمرُ مروزی، نعیم بن حماد، کتاب الفتن فَهُناکَ یَظهَرُ مُبارَکاً زکیّاً وهادیاً مهدیّاً».»
… سپس از صنعای یمن مردی سفید، بسان پنبه به نام حسین یا حسن قیام می‌کند وبا قیام او سختی فتنه‌ها پایان می‌یابد. در این هنگام شخصیت مبارک و پاک و هدایت کننده و هدایت شده ظهور می‌کند.
ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث: ««لاتقوم الساعه حتی یخرج رجل من قحطان»» از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌نویسد:
نام این شخصیت را پیدا نکردم، لیکن قرطبی احتمال داده است که نام وی جهجاه باشد، زیرا مسلم پس از نقل روایت فوق با سند دیگری از ابو هریره از پیامبر چنین نقل کرده است:
«لاتَذهَبُ الایّامُ واللیالیُّ حَتّی یَملُکَ رَجُلٌ یُقالُ له جَهجاه؛ روزها وشب‌ها به پایان نمی‌رسند تا مردی که به او جهجاه گویند به حکومت رسد».

ابن حجر در جای دیگر در مورد نام قحطانی (یمانی) می‌نویسد:
در کتاب التیجان ابن هشام مطالبی یافتم که نشان می‌دهد نام و سیره قحطانی و زمان قیام او مشخص بوده است. ابن هشام می‌نویسد:
«عمران بن عامر، کاهن و پادشاهی بزرگ بود که عمری طولانی داشت. وی هنگام مرگ به برادرش عمر بن عامر، معروف به مزیقیا گفت: خداوند دو غضب و دو رحمت برای اهل یمن دارد: غضب اول: ویران شدن سد مآرب ودر نتیجه خراب شدن شهرها بود، غضب دوم: تصرف یمن توسط حبشه. اما رحمت اول: مبعوث شدن پیامبری از تهامه با نام محمد است که به رحمت مبعوث می‌شود وبر مشرکان پیروز می‌گردد، رحمت دوم: زمانی است که خانه خدا ویران شود. در آن حال خداوند مردی را که به او شعیب بن صالح گفته می‌شود بر می‌انگیزد و ویران کنندگان را از آن جا بیرون کرده ونابود می‌نماید، تا این که در دنیا جز در سرزمین یمن ایمانی یافت نشود.»

مسعودی نیز پس از این که سر بر تافتن عبد الرحمان بن محمد بن اشعث را از فرمان عبد الملک مروان نقل می‌کند، می‌گوید:
«او خود را ناصرالمؤمنین نام نهاد و مدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظارش هستند. اوست که زمام داری را به اهل یمن باز می‌گرداند. وقتی به او گفته شد که نام قحطانی بر سه حرف است، در پاسخ گفت: نام من عبد است و «الرحمان» جزو اسم من نیست.»

آن چه گذشت، تنها برای آشنایی با دیدگاه دانشمندان و محدثان در مورد نام یمانی بود، اما از نظر ضوابط علمی نمی‌توان به مطالب یاد شده اعتماد کرد، زیرا از معصوم صادر نشده و از اسناد متقنی برخوردار نیستند. بنابراین، در مورد نام یمانی نمی‌توان اظهارنظر قاطعانه‌ای کرد.


حال سؤال اساسی این است که اگر در روایات نام این شخصیت نیامده، با چه واژه‌هایی به او اشاره شده و درباره او سخن گفته شده است؟ در پاسخ باید گفت، واژه‌هایی که برای اشاره به این شخصیت به کار رفته‌اند، عبارت‌اند از:

۲.۱ - یمانی

در اکثر قریب به اتفاق روایات ائمه این واژه به کار رفته است، مثلاً وقتی از امام باقر (علیه‌السّلام) سؤال شد که قائم شما چه زمانی ظهور خواهد کرد، فرمودند:
««اذا تَشَبَّهَ الرجالُ بِالنِّساءِ… وخُرُوجُ السُّفیانیِّ مِنَ الشّامِ وَالیَمانیِّ مِنَ الیَمَنِ وخَسفُ بِالبَیداءِ…».»
هنگامی که مردان شبیه زنان شوند… و سفیانی از شام و یمانی از یمن قیام کند و فرورفتن در سرزمین بیداء رخ دهد… .

۲.۲ - منصور الیمانی

از امام باقر (علیه‌السّلام) چنین نقل شده است:
««اذا ظَهَرَ السُّفیانیُّ علی الابقعِ والمنصورِ الیمانیِّ، خَرَجَ الترکُ والرومُ فظهر علیهم السفیانیُّ».»
چون سفیانی بر ابقع و منصور یمانی پیروز شود، ترک و روم قیام می‌کنند وسفیانی بر آن‌ها نیز پیروز می‌شود.
در حدیث دیگری فرموده‌اند:
««… ثم یسیر الیهم منصورُ الیمانیُّ من صنعاءَ بجنوده».»
… سپس منصور یمانی هم راه سپاهیانش از سوی صنعا به سوی آنها رهسپار می‌شود.
در روایتی از خروج مردی از یمن که یاری دهنده جانشین پیامبر است، با عنوان منصور یاد می‌شود. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این روایت در وصف اهل یمن فرموده‌اند:
««قوم رقیقه قلوبُهم راسخٌ ایمانُهم ومنهم المنصورُ یخرُجُ فی سبعین الفاً ینصُرُ خَلَفی وخلف وصیّی».»
مردم سرزمین یمن قلب‌هایی رقیق و ایمان‌هایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می‌کند و جانشین من و جانشین وصی مرا یاری می‌دهد، از آن‌هاست.
عبدالله بن عمر بن عاص نیز خطاب به اهل یمن چنین گفته است:
«ای اهل یمن! شما گمان می‌کنید منصور از شماست؟ سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، چنین نیست، بلکه پدر او قریشی است… .»

به نظر می‌رسد منظور عبدالله از منصور همان مرد یمنیِ معروف (قحطانی) باشد که ابوهریره درباره‌اش از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین روایت کرده است:
««لاتقوم الساعه حتی یخرُجَ رجلٌ من قحطانَ».»
قیامت برپا نمی‌شود تا این که مردی از یمن قیام کند.
هم چنان که خواهد آمد، قحطانی تعبیر دیگری از یمانی است. واژه منصور نیز به همین شخصیت اشاره دارد. البته نمی‌توان ادعا کرد که واژه منصور در تمامی روایات به یمانی اشاره دارد، اما این مطلب حداقل در بخشی از روایات پذیرفتنی است و آن چه در این میان معیار قضاوت است، قراین داخلی و خارجی روایات است.

۲.۳ - الخلیفه الیمانی

از ارطاه چنین نقل شده است:
«علی یَدَی ذلک الخلیفه الیمانیُّ الذی تُفتَحُ القسطنطنیه ورومیّه علی یدِه یخرج الدجالُ وفی زمانه یَنزلُ عیسی بنُ مریمَ (علیه‌السّلام)؛ در زمان آن پیشوای یمانی که استانبول و روم به دست او فتح می‌شود، دجال ظهور می‌کند و عیسی بن مریم (علیه‌السّلام) از آسمان نزول می‌نماید».
واژه یاد شده در کلمات پیشوایان دینی به کار نرفته است.

۲.۴ - قَحطانی

به جز واژه «یمانی» و «منصور الیمانی» و «الخلیفه الیمانی» که به مردی از اهل یمن تصریح دارند، به احتمال قوی واژه «قحطانی» که در روایات متعددی خصوصاً در منابع اهل سنت آمده نیز به همین شخصیت اشاره دارد، زیرا قحطانی تعبیر دیگری از یمانی است. ابن منظور می‌نویسد:
«قحطان پدر اهل یمن است و منسوب به آن طبق قیاس قحطانی است».
طریحی نیز می‌نویسد:
«یعرب بن قحطان اولین کسی است که به عربی سخن گفت و او پدر تمام یمنی‌هاست».
ابن حجر نیز در این باره می‌نویسد:
«نسب تیره‌های مختلف یمن از حمیر، کنده، همدان ودیگران به قحطان منتهی می‌شود».
علاوه بر آن چه گذشت، از روایات متعددی نیز مطلب یادشده اثبات می‌شود. برای نمونه، در روایتی قحطان و یمن در کنار هم ذکر شده وشخصیت مورد نظر به هر دو نسبت داده شده است.مثلا ابن حماد به سند خود از کعب چنین روایت می‌کند:
«یکون بعد المهدی خلیفه من اهل الیمنِ من قحطانَ اخوالمهدیَّ فی دینه یَعمَل بعمله وهوالذی یفتح مدینه الرومِ؛بعد از مهدی حکم رانی از اهل یمن از قحطان خواهد بود که در دین داری شبیه مهدی خواهد بود ومانند او رفتار خواهد کرد. او همان کسی است که روم را فتح خواهد کرد».
مناوی از بسطامی چنین نقل می‌کند:
«قبل از نزول عیسی (علیه‌السّلام) مردی که به او اصهب گفته می‌شود در منطقه جزیره خروج می‌کند و مردی از شام به نام جرهم بر او می‌شورد. پس از آن مردی از یمن به نام قحطانی خروج می‌کند. در همین زمان به ناگاه سفیانی از غوطه دمشق قیام می‌کند. نام او معاویه بن عنبسه است…. اولین کسی که با او مقابله می‌کند، قحطانی است ولی او شکست می‌خورد».
باز از کعب چنین روایت شده است:
«اولین کسی که خروج می‌کند ومناطق مختلف را به تصرف در می‌آورد، اصهب است. او از منطقه جزیره قیام خود را آغاز می‌کند. پس از او جرهمی از شام و قحطانی از یمن خروج می‌کنند. در حالی که این سه نفر با ستم درصدد تسلط بر مواضع خود هستند، سفیانی از دمشق قیام می‌کند».

روایات یاد شده از معصوم صادر نشده‌اند ودر جزئیات مسئله تفاوت دارند، لیکن این مسئله را ثابت می‌کنند که بر اساس برداشت محدثان و راویان، قحطانی همان یمانی است، چون خصوصیات یمانی هم چون قیام از یمن، هم زمانی با سفیانی، جنگ ودرگیری با سفیانی وبرخورداری از شخصیتی مثبت که در روایات اهل بیت: از خصوصیات یمانی شمرده شده، در این روایات به قحطانی نسبت داده شده است. بنابراین، به نظر می‌رسد در ترسیم ابعاد مختلف جنبش یمانی می‌توان از روایات قحطانی نیز بهره جست. این برداشت را برخی از نویسندگان معاصر نیز تایید کرده‌اند.
[۲۰] حلو، سیدمحمدعلی، الیمانی رایه هدی، ص۲۹.



علی رغم دیدگاه برخی از نویسندگان معاصر ونیز قراینی که بر اتحاد قحطانی ویمانی دلالت می‌کردند، در میان مجموعه سخنان پیشوایان دینی یک حدیث نیز وجود دارد که بر تفاوت شخصیت یمانی و قحطانی دلالت می‌کند. روایت یاد شده بدین قرار است:
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمودند:
««اولٌ مَن یخرُجُ منهم رجلٌ یقال له اصهَبُ بن قیس… ثم یخرج الجرهمیُّ من الشامِ ویخرج القحطانیُّ من بلاد الیمن ولکل واحد من هؤلاء شوکه عظیمه فی ولایتِهم ویَغلِبُ علی اهلها الظلمَ و الفتنه منهم فبیناهم کذلک یخرج علیهم… السفیانیُّ من الوادی الیابسِ… وقد یکون خروجُه وخروجُ الیمانی من الیمن مع الرایاتِ البیضِ فی یومٍ واحدٍ وشهرٍ واحدٍ وسَنَه واحده. فاوّلُ من یقاتلُ السفیانیَّ القحطانیُّ فینهزمُ ویرجع الی الیمن ویقتله الیمانیُّ… فینهَضُ الیمانیُّ لدفع شرّه فینهزم السفیانیُّ بعد محاربات عدیده ومقاتلاتٍ شدیده فیتبعُه الیمانیُّ فتکثر الحروبُ وهزیمه السفیانیِّ فیجده الیمانی فی نهرِ اللّو مع ابنه فی الاُساری فَیُقَطِّعُهما ارباً ارباً ثم یعیش فی سلطنته فارغاً من الاعداءِ ثلاثینَ سَنَه ثم یُفَوِّضُ المُلکَ بابنِه السعیدِ ویَاوی مکه وینتظر ظهورَ قائمنا (علیه‌السّلام) حتّی یَتَوفّی فَیَبقی ابنُه بعد وفاه ابیه فی مُلکه وسلطانِه قریباً من اربعینَ سَنَه وهما یرجعانِ الی الدنیا بدعاء قائمنا علیه السلام. قال زراه: فسئلتهُ عن مده ملکِ السّفیانیِّ قال (علیه‌السّلام): تَمُدُّ عشرینَ سَنَه».»
اولین فردی که خروج می‌کند، مردی است که به او اصهب بن قیس گفته می‌شود… سپس جرهمی از شام و قحطانی از مناطق یمن بپا می‌خیزند. هر یک از این سه در سرزمین‌های خود دارای شوکت و عظمت‌اند وبه مردم سرزمین خود ظلم و ستم روا می‌دارند… پس از آن سفیانی از سرزمین خشک خروج می‌کند…. خروج او با خروج یمانی از یمن با پرچم‌های سفید در یک روز و یک ماه و یک سال خواهد بود. اول کسی که با سفیانی جنگ می‌کند، قحطانی خواهد بود، اما قحطانی شکست می‌خورد و به یمن می‌گریزد وبه دست یمانی کشته می‌شود… پس یمانی برای دفع شرّ سفیانی قیام می‌کند و سفیانی پس از جنگ‌های فراوان ودرگیری‌های شدید می‌گریزد. در نهایت که جنگ‌ها و گریختن سفیانی بسیار می‌شود، یمانی، او و پسرش را نزد رود «لو» در میان اسیران می‌یابد وآن‌ها را قطعه قطعه می‌کند. سپس یمانی فارغ از دشمنان، سی سال حکومت می‌کند وپس از آن، حکومت را به فرزندش سعید واگذار می‌نماید ودر مکه سکنا می‌گزیند و منتظر ظهور قائم ما خواهد بود تا این که در آن جا رحلت می‌کند. حکومت فرزند او نیز نزدیک به چهل سال طول می‌کشد وآن دو به دعای قائممان (علیه‌السّلام) به دنیا باز می‌گردند. زراه می‌گوید: از آن حضرت در مورد مدت حکومت سفیانی پرسیدم؛ فرمودند: حکومت او بیست سال طول می‌کشد.
[۲۱] نیشابوری، فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، به نقل از: مجله تراثنا، سال دوم، شماره۴، ص۴۵۵.

روایت یاد شده تنها در کتاب مختصر اثبات الرجعه فضل بن شاذان وجود دارد. علاوه بر تردیدی که در انتساب کتاب مختصر اثبات الرجعه موجود به فضل بن شاذان وجود دارد، این روایت از نظر محتوایی، به دلیل تعارض با مجموعه‌های مختلفی از روایات، مناقشه پذیر است؛ از جمله:
۱. بر اساس روایت یاد شده، سفیانی حداقل هفتاد سال پیش از ظهور، به دست یمانی کشته می‌شود، در حالی که بر اساس روایات متعدد در زمان ظهور زنده است و یکی از دشمنان سرسخت امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) است.
۲. بر اساس روایت یاد شده حکومت سفیانی بیست سال طول می‌کشد، در حالی که طبق روایات متعددی که در میان آن‌ها حدیث معتبر نیز وجود دارد، مدت حکومت او هشت یا نه ماه بیش تر به طول نمی‌انجامد.
۳. بر اساس این روایت، قیام سفیانی حداقل نود سال پیش از ظهور خواهد بود، در حالی که بر اساس روایات متعدد، قیام سفیانی از نشانه‌های متصل به ظهور خواهد بود.
به دلیل نکات یاد شده، روایت مورد نظر اطمینان پذیر نخواهد بود و به مضمون آن نمی‌توان اعتماد کرد. از این رو شواهدی که بر اتحاد یمانی و قحطانی دلالت می‌کردند، هم چنان پابرجا خواهند بود.


۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶۳.    
۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۸۳.    
۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۶، ص۵۴۵.    
۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۳، ص۷۷.    
۵. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۷۲.    
۶. صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین و تمام النّعمه، ص۳۳۱.    
۷. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، ج۳، ص۲۷۵.    
۸. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، ج۳، ص۲۷۶.    
۹. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، ص۳۹.    
۱۰. مروزی، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، ص۶۶.    
۱۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۸۳.    
۱۲. مروزی، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، ص۲۵۲.    
۱۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۵۸۷.    
۱۴. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۳، ص۱۴۷.    
۱۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۶، ص۵۴۵.    
۱۶. مروزی، نعیم بن حماد، کتاب الفتن، ص۲۴۵.    
۱۷. مناوی، محمد عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۴، ص۱۲۷.    
۱۸. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، ج۱، ص۴۸۳.    
۱۹. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، ص۲۹۹.    
۲۰. حلو، سیدمحمدعلی، الیمانی رایه هدی، ص۲۹.
۲۱. نیشابوری، فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، به نقل از: مجله تراثنا، سال دوم، شماره۴، ص۴۵۵.
۲۲. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، ص۲۷۹.    
۲۳. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، ج۳، ص۲۷۱.    
۲۴. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، ص۳۰۴.    
۲۵. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، ص۳۰۰.    
۲۶. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، ص۳۰۰.    
۲۷. صدوق، محمد بن علی‌، کمال الدّین وتمام النّعمه، ج۲، ص۶۵۱.    
۲۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۳۱۰.    
۲۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۶۵.    
۳۰. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، ص۲۷۹.    



نصرت الله آیتی، برگرفته از کتاب: تاملی در نشانه‌های حتمی ظهور.






جعبه ابزار