مکتبهای اخلاقی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
علم اخلاق مکاتب فراوانی است که بسیاری از آنها انحرافی است و به ضد اخلاق منتهی میشود، با توجه به اشاراتی که به مهمترین مکاتب اخلاقی شد، امتیازات مکتب اخلاقی
اسلام؛
ایمان به خداوندی است که
کمال مطلق و مطلق کمال است و فرمان او بر تمام
جهان هستی جاری و ساری است. و کمال انسانها در این است که پرتوی از
صفات جمال و
جلال او را در خود منعکس کنند و به ذات پاکش نزدیک و نزدیکتر شوند.
در
علم اخلاق مکاتب فراوانی است که بسیاری از آنها انحرافی است و به ضد اخلاق منتهی میشود، و شناخت آنها در پرتو هدایتهای قرآنی کار مشکلی نیست؛
قرآن میگوید: «وان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذالکم وصاکم به لعلکم تتقون؛
به آنها بگو این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید و از راههای مختلف و انحرافی پیروی مکنید که شما را از راه
حق دور میسازد؛ این چیزی است که
خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهیزگار شوید!»
آیه فوق که بعد از ذکر بخش مهمی از
عقائد و برنامههای عملی و اخلاقی
اسلام در
سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهای دهگانه اسلامی است، مکتبهای اخلاقی همانند سایر روشهای فردی و اجتماعی از «
جهان بینی» و
دیدگاههای کلی درباره
جهان آفرینش سرچشمه میگیرد و این دو، یک واحد کاملا به هم پیوسته و منسجم است.
آنها که «جهان بینی» را از «
ایدئولوژی» و «هستها» را از «بایدها» جدا میسازند و میگویند رابطهای بین این دونیست زیرا جهان بینی و هستها از دلائل منطقی و تجربی سرچشمه میگیرد در حالی که «بایدها» و «نبایدها» یک سلسله فرمانها و دستورها است، از یک نکته مهم غفلت کردهاند، و آن این که: فرمانها و «بایدها» هنگامی حکیمانه است که رابطهای با «هستها» داشته باشد، وگرنه امور اعتباری بی محتوا و غیرقابل قبولی خواهد بود.
در اینجا مثالهای روشنی داریم که این مطلب را کاملا باز میکند: هنگامی که اسلام میگوید: «
شراب نخورید! » و یا قوانین بین المللی میگوید: «
مواد مخدر ممنوع است! » اینها فرمانهای الهی یا مردمی است که بی شک از یک سلسله هستها سرچشمه گرفته؛ زیرا، واقعیت عینی چنین است که شراب و مواد مخدر تاثیر بسیار مخربی بر
روح و
جسم انسان دارد به گونهای که هیچ بخشی از آن، از شر این مواد ویرانگر در امان نیست؛ این واقعیت، سبب آن «باید» یا «نباید» میشود.
این که میگوئیم احکام الهی از مصالح و مفاسد سرچشمه میگیرد، درست اشاره به همین رابطه است، و این که میگوئیم «کلما حکم به
العقل حکم به الشرع؛ هر کاری را
عقل حکم به خوبی یا بدی آن کند،
شرع نیز مطابق آن فرمان میدهد! » نیز اشاره به وجود رابطه تنگاتنگ میان واقعیتها و احکام (بایدها و نبایدها) میباشد.
کوتاه سخن این که، محال است یک حکم حکیمانه بیارتباط با واقعیتهای موجود در
زندگی بشر باشد؛ در غیر این صورت، حکم و
قانون نیست بلکه گزافهگوئی و
خرافه و قلدری است؛ و چون واقعیت یکی بیش نیست طبیعتا راه مستقیم و محکم و قانون صحیح هم بیش از یکی نمیتواند باشد و این مساله سبب میشود که ما تمام تلاش و کوشش خود را برای پیدا کردن واقعیتها و احکام و قوانین نشات گرفته از آن به کار گیریم.
از آنچه در بالا گفته شد رابطه
دیدگاههای کلی در مجموعه
هستی و
آفرینش انسان، با مسائل اخلاقی روشن میشود و منشا پیدایش مکتبهای مختلف اخلاقی نیز همین است.
اکنون با توجه به مطالب فوق به سراغ مکاتب اخلاقی میرویم:
از این
دیدگاه، آفریننده همه آثار خداست. ما از سوی او هستیم و به سوی او باز میگردیم و هدف آفرینش تکامل انسان در جنبههای معنوی است و پیشرفتهای مادی تا آنجا که راه را برای وصول به تکامل معنوی هموار میسازد نیز هدف معنوی محسوب میشود. تکامل معنوی را میشود بدینسان معنی کرد: «قرب به
خداوند و پیمودن راهی که انسان را به
صفات کمال او نزدیک میسازد.»
بنابراین معیار
اخلاق از این
دیدگاه تمام صفات افعالی است که انسان را برای پیمودن این راه آماده میسازد و نظام ارزش گذاری در این مکتب نیز بر محور ارزشهای والای انسانی و کمال معنوی و قرب به خداست.
مادیها شعبی دارند شاخههای مادیگری هر کدام طبق مسلک خود اخلاق را تفسیر میکنند؛ آنها که اصل را بر لذت و کام گرفتن از لذائذ مادی نهادهاند چیزی به نام اخلاق قبول ندارند و یا به تعبیر دیگر، اخلاق را در صفات و افعالی میدانند که راه را برای وصول به لذت هموار سازد.
و آنها که اصل را بر منافع شخصی و فردی نهادهاند و حتی
جامعه بشری را تا آناندازه محترم میشمرند که در مسیر منافع شخصی آنها باشد (همان گونه که در مکتبهای سرمایه داری غرب دیده میشود) اخلاق را به اموری تفسیر میکنند که آنها را به منافع مادی و شخصی آنها برساند و همه چیز را در پای آن قربانی میکنند!
آن گروه از
فلاسفه که اصالت را برای
عقل قائلند و میگویند غایت
فلسفه این است که در وجود انسان یک عالم
عقلی بسازد همانند عالم عینی خارجی (صیروة الانسان عالما
عقلیا مضاهیا للعالم العینی)، در مباحث اخلاقی، اخلاق را به صفات و اعمالی تفسیر میکنند که به انسان کمک کند تا
عقل بر وجود او حاکم باشد نه طبایع حیوانی و خواستههای نفسانی.
گروه دیگر از
فلاسفه که بیشتر به جامعه میاندیشند و اصالت را برای جمع قائلند نه افراد، فعل اخلاقی را به افعالی تفسیر میکنند که هدف غیر باشد؛ بنابراین، هر کاری که نتیجهاش تنها به خود انسان برگردد غیر اخلاقی است و کارهائی که هدفش دیگران باشد اخلاقی است.
گروهی از
فلاسفه که اصالت را برای وجدان قائلند نه
عقل، که میتوان از آنها به «وجدانگرا» تعبیر کرد و گاه به طرفداران «
حسن و قبح عقلی» یاد میشوند که در واقع منظور از آن،
عقل عملی است نه
عقل نظری، آنها مسائل اخلاقی را یک سلسله امور وجدانی میدانند نه
عقلانی که انسان بدون نیاز به منطق و استدلال آنها را درک میکند؛ مثلا، انسان
عدالت را خوب میشمرد و
ظلم را بد،
ایثار و فداکاری و
شجاعت را خوب میداند و
خودپرستی و
تجاوزگری و
بخل را بد میبیند بی آن که نیازی به
استدلال عقلانی و تاثیر آنها در فرد و جامعه داشته باشد. بنابراین، باید وجدان اخلاقی را زنده کرد و آنچه را موجب تضعیف
وجدان میشود از میان برداشت؛ سپس وجدان، قاضی خوبی برای تشخیص اخلاق خوب از بد خواهد بود.
طرفداران «حسن و قبح
عقلی» گر چه دم از
عقل میزنند ولی پیداست که منظور آنها
عقل وجدانی است و نه
عقل استدلالی، آنها میگویند حسن
احسان و قبح ظلم که دو فعل اخلاقی میباشد بدون هیچ گونه نیاز به
دلیل و
برهان برای انسان سلیمالنفس آشکار است، و به این ترتیب اصالت را برای وجدان قائلند.
ولی بسیاری از آنها انکار نمیکنند که وجدان ممکن است درباره بعضی از امور ساکت باشد و ادراکی نداشته باشد، در اینجا باید دست به دامن
شریعت و
وحی شد تا امور اخلاقی را از غیر اخلاقی جدا سازد؛ بعلاوه اگر نسبت به آنچه
عقل حاکم است تاییدی از سوی شرع باشد انسان با اطمینان بیشتری در راه آن گام مینهد.
با توجه به اشاراتی که به مهمترین مکاتب اخلاقی شد، امتیازات مکتب اخلاقی
اسلام کاملا روشن است: «اساس این مکتب اخلاقی،
ایمان به خداوندی است که
کمال مطلق و مطلق کمال است و فرمان او بر تمام
جهان هستی جاری و ساری است و کمال انسانها در این است که پرتوی از
صفات جمال و
جلال او را در خود منعکس کنند و به ذات پاکش نزدیک و نزدیکتر شوند.»
ولی این به آن معنا نیست که صفات اخلاقی در بهبودی حال جامعه بشری و نجات انسانها از چنگال بدبختیها بیاثر است؛ بلکه در یک جهان بینی صحیح اسلامی عالم هستی یک واحد بهم پیوسته است،
واجب الوجود قطب این دایره و ماسوای خدا همه به او وابسته و پیوسته و در عین حال با هم منسجم و در ارتباطند. بنابراین، هر چیزی که سبب صلاح حال فرد باشد سبب صلاح حال جامعه، و هر چیز که در صلاح جامعه مؤثر باشد در صلاح فرد نیز مؤثر است.
به تعبیر دیگر، ارزشهای اخلاقی تاثیر دوگانه دارد، هم فرد را میسازد، هم جامعه را. و آنها که تصور میکنند همیشه مسائل اخلاقی چیزی است که هدف در آن غیر باشد نه خویشتن، در اشتباه بزرگی هستند زیرا مصلحت این دو در واقع از هم جدا نیست و جدائی این دو از یکدیگر تنها در مقاطع محدود و کوتاه مدت است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مکتبهای اخلاقی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۷/۲۷.