• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مکتب انسان‌گرایی (روان‌شناسی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



این اعتقاد که رویکردهای فرویدی و یادگیری، صرفا تصویر ناقصی از توان بالقوه آدمی فراهم می‌آورند، به یک جنبش متضاد انجامید که به آن روانشناسی نیروی سوم، روانشناسی انسان‌گرا یا روانشناسی کمال گفته می‌شود.
این مکتب اراده انسان را اصل قرار داده و رفتارهای انسانی را به مراتب بالاتر از موش‌های آزمایشگاهی یا آدم‌های ماشینی قلمداد می‌کند و مخالف کمی‌سازی رفتار انسان است.
هدف روانشناسی انسان‌گرا، فهمیدن جنبه‌هایی از طبیعت انسانی افراد است نه پیش‌بینی یا تنظیم رفتار آن‌ها.




در نخستین سال‌های دهه ۱۹۶۰ جنبشی در روانشناسی آمریکا به وجود آمد که به عنوان روانشناسی انسان‌گرا یا "نیروی سوم" شناخته شده است. چنان چه از اصطلاح نیروی سوم استنباط می‌شود، روانشناسی انسان‌گرا می‌خواست جای دو نیروی عمده روانشناسی، یعنی رفتارگرایی و روان‌کاوی را بگیرد.

آبراهام مازلو (۱۹۷۱-۱۹۶۸) بنیان‌گذار مکتب انسان‌گرایی و یکی از شاخص‌ترین و فصیح‌ترین مبلغان روانشناسی کمال، همچنین یکی از مهمترین نظریه‌پردازان نهضت توانایی‌های انسان می‌باشد. او کسی است که این دیدگاه را به عنوان نیروی سوم در روانشناسی آمریکا معرفی کرد. به عقیده او هر فرد، دارای گرایش ذاتی برای رسیدن به خودشکوفایی است که بالاترین سطح نیاز انسان است.

کارل راجرز (۱۹۸۷-۱۹۰۲) یکی دیگر از نظریه‌پردازان مکتب انسان‌گرایی است. راجرز در حرکت بالقوه انسان نفوذ داشت و کارهای او بخش اصلی جنبش بالنده برای انسانی کردن روانشناسی به شمار می‌رود. به عقیده او؛ همگی ما از یک گرایش فطری برای رشد و کمال برخورداریم. یعنی از نیاز به پرورش و گسترش تمامی توانایی‌ها و قابلیت‌هایمان بهره‌مندیم، اما فقط در صورتی این توانایی‌ها را پرورش خواهیم داد که خودمان را درست شناخته باشیم.
[۱] پروین، لارنس‌ای، روانشناسی شخصیت، ترجمه محمدجعفر جوادی و پروین کدیور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲، چاپ اول، ص۲۴۶.



روانشناسی انسان‌گرا، فلسفه‌ای است که به مقام و امیال و اهمیت انسان بیش از سایر چیزها معتقد است. روانشناسان انسان‌گرا معتقدند که رفتار انسان معنی‌دار است و معلول عده زیادی از عوامل فیزیکی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و پیچیده است.
[۲] پورافکاری، نصرت الله، فرهنگ لغت، تهران، نشر فرهنگ، ۱۳۷۳، چاپ اول.


۲.۱ - خودشناسی هشیارانه

جنبش انسان‌گرایی بر خصوصیت مثبت یک شخص، ظرفیت انسان برای کمال و حق تعیین سرنوشت تاکید دارد. آن‌ها معتقدند که مردم می‌توانند عنان زندگی‌شان را در اختیار بگیرند و بازیچه دست محیط نباشند. از نظر آن‌ها مردم توان حیرت‌آوری برای خودشناسی هشیارانه دارند و راه کمک کردن به مردم جهت رسیدن به خودشناسی، گرم بودن، دلگرمی دادن و حمایت کردن از آن‌ها است.
[۳] دبلیو، جان، زمینه روانشناسی سانتراک، مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۳، چاپ اول، ص۵۲.


۲.۲ - اصل اراده در انسان

از نظر روانشناسان انسان‌گرا؛ انتخاب، خلاقیت و خودشکوفایی انسان است که باید در زندگی انسان اصل قرار گیرد. آن‌ها مخالف رهیافت روان‌کاوانه هستند و معتقدند دانشی که از شناخت شخصیت‌های علیل حاصل شده باشد، صرفا روانی علیل به بار می‌آورد.

۲.۳ - مخالفت با رفتارگرایی

آن‌ها با رفتارگرایی هم مخالف‌اند و می‌گویند دانشی که به شعور و آگاهی نپردازد، باید عمدتا از بررسی سازواره‌های پست‌تر حاصل شده باشد. انسان صرفا از سائق‌های اساسی نظیر؛ سائق جنسی یا پرخاشگری یا نیازهای تنکرد شناختی (فیزیولوژیک) نظیر گرسنگی و تشنگی انگیزه نمی‌گیرد.
انسان به بسط و پرورش توانایی‌های بالقوه و قابلیت‌های خود هم نیاز دارد. آن‌ها بالاترین ارزش را حرمت فرد می‌دانند.
[۴] اتکینسون، ال ریتال، زمینه روانشناسی هیلگارد، حسن رفیعی و همکاران، تهران، ارجمند، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ج۲، ص۴۷۲.
[۵] اتکینسون، ال ریتال، زمینه روانشناسی هیلگارد، حسن رفیعی و همکاران، تهران، ارجمند، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ج۲، ص۴۶۹.


۲.۴ - تجربه هشیار

بیشترین تاکید انسان‌گرایان بر تجربه هشیار، اعتقاد بر تمامیت طبیعت آدمی، توجه به آزادی اراده، خود انگیختگی، خود آگاهی، تصمیم‌گیری نیروی خلاق فرد و مطالعه همه عامل‌های مربوط به وضعیت انسان است.
[۶] شولتز دوان پی و شولتز سیدنی الن، تاریخ روانشناسی نوین، علی‌اکبر سیف و همکاران، تهران، دوران، ۱۳۸۴، چاپ هفتم، ص۵۲۹-۵۳۰.
[۷] شولتز دوان پی و شولتز سیدنی الن، تاریخ روانشناسی نوین، علی‌اکبر سیف و همکاران، تهران، دوران، ۱۳۸۴، چاپ هفتم، ص۵۳۳.


۲.۵ - مخالفت با جبرگرایی

آن‌ها معتقد هستند که انسان اساسا پاک، طالب رشد و پیشرفت و نیز اصلاح‌پذیر و فعال است. از نظر آن‌ها فقط کسی را می‌توان به لحاظ روانی سالم دانست که در حال رشد و حرکت به سمت خودشکوفایی باشد. اکثر روانشناسان انسان‌گرا با تاثیر متغیرهای زیستی و محیطی بر رفتار مخالفتی ندارند، اما بر نقش خود فرد در تعریف و خلق سرنوشت خود تاکید می‌کنند و لذا آن نوع جبرگرایی را که مشخصه سایر رهیافت‌هاست، بی‌ارزش می‌دانند.

آن‌ها اظهار می‌کنند که ما به مراتب بالاتر از موش‌های آزمایشگاهی یا آدم‌های ماشینی هستیم و ما را نمی‌توان به صورت امور عینی و کمی درآورد و به واحدهای محرک – پاسخ کاهش داد. هدف روانشناسی انسان‌گرا، فهمیدن جنبه‌هایی از طبیعت انسانی افراد است نه پیش‌بینی یا تنظیم رفتار آن‌ها.


۱. پروین، لارنس‌ای، روانشناسی شخصیت، ترجمه محمدجعفر جوادی و پروین کدیور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲، چاپ اول، ص۲۴۶.
۲. پورافکاری، نصرت الله، فرهنگ لغت، تهران، نشر فرهنگ، ۱۳۷۳، چاپ اول.
۳. دبلیو، جان، زمینه روانشناسی سانتراک، مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۳، چاپ اول، ص۵۲.
۴. اتکینسون، ال ریتال، زمینه روانشناسی هیلگارد، حسن رفیعی و همکاران، تهران، ارجمند، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ج۲، ص۴۷۲.
۵. اتکینسون، ال ریتال، زمینه روانشناسی هیلگارد، حسن رفیعی و همکاران، تهران، ارجمند، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ج۲، ص۴۶۹.
۶. شولتز دوان پی و شولتز سیدنی الن، تاریخ روانشناسی نوین، علی‌اکبر سیف و همکاران، تهران، دوران، ۱۳۸۴، چاپ هفتم، ص۵۲۹-۵۳۰.
۷. شولتز دوان پی و شولتز سیدنی الن، تاریخ روانشناسی نوین، علی‌اکبر سیف و همکاران، تهران، دوران، ۱۳۸۴، چاپ هفتم، ص۵۳۳.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مکتب انسان‌گرایی»، تاریخ بازیابی ۹۸/۰۱/۱۱.    






جعبه ابزار