• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مکتب اصولی امام خمینی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اصول امام خمینی (رحمةالله‌علیه) از آن جا که در فرایند تولید‌ اند‌یشه اصولی به کالاهای جدید (همچون نوآوری در مبحث خطابات قانونی، ترتب و…) در این دانش انجامیده، و از طرف دیگر، کار ویژه‌ها‌ی تازه‌ای (همچون ایجاد فضا برای طرح مباحث اصولی درباره موضوع و موضوع شناسی در قالب طرح نظریه زمان و مکان.) را برای علم اصول ترسیم نموده، به گونه مکتبی اصولی و برخوردار از مبانی با ظرفیّت و روش‌ها‌یی برخوردار از قابلیت مطرح است.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
       ۱.۱ - مقدمه اول
       ۱.۲ - مقدمه دوم
۲ - مکتب اصولی امام خمینی
۳ - محورهای بحث
۴ - امام و تاریخ علم اصول
۵ - تاریخ علم اصول و شیعه
۶ - ثمره آشنایی با تاریخ تطوّر دانش
۷ - مراحل تاریخ علم اصول را از دیدگاه امام
       ۷.۱ - پیدایش قواعد اصولی و به کارگیری آنها
       ۷.۲ - شکل گیری تدوین اصول شیعه
              ۷.۲.۱ - شباهت مباحث شیعه با مباحث اهل سنت
                     ۷.۲.۱.۱ - شباهت در مباحثی فرامذهبی
                     ۷.۲.۱.۲ - شباهت در مباحث تحت تأثیر مذهب
       ۷.۳ - افزایش مسائل غیر دخیل در استنباط به علم اصول
       ۷.۴ - بروز دیدگاه افراطی نسبت به علم اصول
۸ - سه عامل تاریخی
       ۸.۱ - وجود مسائل اضافی در علم اصول
       ۸.۲ - شباهت مسائل و نوع استدلال ورزی
       ۸.۳ - وهم اخباری‌ها‌ مبنی بر عدم اصول در زمان امامان
              ۸.۳.۱ - تفاوت نظر اخباریون و اصواین در فتوا
              ۸.۳.۲ - اشتباه اخباری‌ها‌ در رابطه با واژه‌ها‌
              ۸.۳.۳ - نتیجه گیری
۹ - پانویس
۱۰ - منبع




۱.۱ - مقدمه اول

تعریف مکتب اصولی: مکتب اصولی، مجموعه‌ای نظام واره است که جریان‌اند‌یشه ورزی اصولی را در جهت تعقیب هدف و رسالت دانش اصول افزایش می‌دهد. این مجموعه از سه رکن مبانی زیربنایی، سازو کارهای‌اند‌یشه سازی و‌اند‌یشه‌ها‌ی روبنایی تشکیل می‌شود.

۱.۲ - مقدمه دوم

اهمیت و کارکرد مکتب شناسی اصولی: مطالعه مکتب اصولی، به ایجاد و تقویت قدرت نقد اصولی و تصحیح و تولید‌اند‌یشه در اصول، می‌انجامد. اهمیت پرداختن به مکتب اصولی را از آن جا می‌توان به دست آورد که در موارد بسیار، پی گیری تفاوت‌ها‌ی بحث انگیز در موضع گیری‌ها‌ و داوری‌ها‌ی اصول از تفاوت در نگاه‌ها‌ی کلان و‌اند‌یشه‌ها‌ی کلامی‌اند‌یشمندان اصول سرچشمه می‌گیرد.
شناخت ارکان مکتب اصولی و بررسی و ارزیابی مکتب‌ها‌ی اصولی مقوله‌ای مهم است که نتایج زیر را به بار می‌نشاند:
۱. فرایند‌اند‌یشه سازی را هدفمند و منسجم می‌سازد و از رشد تفکرات سامان نیافته و هرزه جلوگیری می‌کند. بی گمان تحقّق این مهم، در نهایت به بالا رفتن ضریب آسیب ناپذیری اصول می‌انجامد.
۲. امکان مطالعات تطبیقی را به صورتی عالمانه و در سطح مبانی، روش‌ها‌ و‌اند‌یشه‌ها‌ی اصولی به دست می‌دهد و قدرت مقایسه میان دیدگاه‌ها‌ی مختلف را افزایش می‌بخشد. پیداست که در نتیجه افزایش قدرتِ مقایسه، روند گسست و عدم تعامل میان‌اند‌یشه‌ها‌ی گوناگون عالمان، جای خود را به ارتباط و تعامل سازنده می‌دهد.
۳. فضای منطقی توسعه پذیری علم را ترسیم، و امکان پیشرفت را در این چارچوب قابل حصول می‌نماید.


منظومه‌اند‌یشه‌ها‌ی اصولی امام به لحاظ برخورداری از ویژگی‌ها‌ی یک مکتب اصولی، می‌تواند به صورت یک مدل مطالعاتی برای بررسی مکتب سازی اصولی مورد توجه قرار گیرد.
اصول حضرت امام (رحمةالله‌علیه)را به دو صورت می‌توان بررسی کرد: به صورت کلاسیک (یا سنّتیو به صورت بررسی در قالب یک مکتب.
در صورت اوّل، دیدگاه‌ها‌ و آرای امام پیرامون قواعد اصولی همراه با استدلالاتی که ارایه کرده است، بررسی می‌شود. و در صورت دوم، مبانی و روش‌ها‌ی اصولی امام و چگونگی برخاستگی‌اند‌یشه‌ها‌ی اصولی وی از آن مبانی و شیوه‌ها‌، به بحث و مطالعه گذاشته می‌شود.
روش سنّتی ارزشمند و در جای خود ضروری می‌نماید، امّا مهم این است که امام با چه روش‌ها‌ و انگاره‌ها‌یی به اصول پرداختند و به تولید‌اند‌یشه اصولی نایل آمدند.
در ساحتِ اصول عادت بر این قرار گرفته که بیشتر فراورده‌ها‌ی اصولی، مقایسه میان دیدگاه‌ها‌ و مروری بر استدلال‌ها‌ مورد توجّه قرار گیرد. هم اکنون مباحثی از این دست، دانشمندان و دانش پژوهان این علم را به خود مشغول داشته است. اصول امام را باید فرصتی برای برون رفت از این وضعیت قرار داد. مطالعه و مقایسه آرای جدید امام در مورد مراتب حکم و یا امر ترتّبی و… با نظریات محقّقانی همچون مرحوم خویی و شهید صدر و…، زمینه توجّه و تفطّن به نوآوری‌ها‌ی امام را فراهم می‌آورد و به نوبه خود مهمّ می‌نماید، ولی به یقین پرداختن به عناصر فعّال پشت صحنه ذهنیت امام که تولیدکننده آرای اصولی ایشان است، ارزش بیشتری دارد. افزون بر این که اصولاً ثمره شناسی مکتب امام و شناخت شاخ و برگ‌ها‌ی این مکتب که در روش سنّتی رواج دارد از این راه دستیافتنی تر است.
مکتب شناسی اصولی یک ضرورت انکارناپذیر و تشکیک ناپذیر است. از نگاه‌ها‌ی پرمعنی و تأمل خیز امام استفاده کردن و یک سیر تفکر تاریخی را ارائه نمودن و با سیرهای دیگری که دیگران ارائه کرده‌اند‌، مقایسه کردن و به یک جمع بندی نهایی رسیدن و تکمیل کردن این بحث، از اهدافی است که در ارائه این بحث مدّنظر داشتهایم‌.
ارائه بخش‌ها‌ی مختلف مکتب اصولی امام، حوصله‌ای فراتر از فرصتی که اکنون در پیش روی داریم می‌طلبد، امّا می‌توان به گونه‌ای مقدّماتی نکات برجسته‌ای از آن را به صورت فشرده و با نگاهی اجمالی ارائه کرد.


مباحث را در پنج محور سامان می‌دهیم:
۱. امام و تاریخ علم اصول؛‌
۲. امام، ماهیت و جایگاه علم اصول؛‌
۳. امام، و آسیب‌ها‌ی علم اصول؛‌
۴. امام و منابع علم اصول؛‌
۵. امام و روش و ساز و کار‌اند‌یشه سازی در اصول.
همان گونه که پیداست، این محورها، ناظر به کلّیت و مجموعه علم اصول بوده و مربوط به یک موضوع یا مسئله ویژه از علم اصول نیست.


برخی از مکاتب اصولی به تاریخ دانش و مسایل آن بی توجّه هستند و به استدلال‌ها‌ی محض و غیر متکی به تاریخ تکیه می‌کنند که این خود یک روش است. مکاتبی که روش توجّه به تاریخ را برگزیده‌اند‌، از نظر میزان و سطح این توجّه و نیز چگونگی فهم تاریخ و روش دستیابی به واقعیّت‌ها‌ی آن، با یکدیگر اختلاف پیدا می‌کنند و به تعداد و تناسب آنان روش‌ها‌ی متعدّد تاریخی شکل می‌گیرد.
پرداختن به تاریخ علم اصول، بحثی حساس، مهم و ضروری بوده که کمتر به آن پرداخته شده است. شناختن تاریخ علم اصول برای تصحیح فکر و آشنایی با نظریات نهفته در دل تاریخ، بسیار مفید می‌نماید.
اهل سنت، به این مبحث توجه داشته و به آن پرداخته‌اند‌، البته با نقص‌ها‌ و کاستی‌ها‌ی فراوان بحث‌ها‌ی آنان در این زمینه (و خیلی زمینه‌ها‌ی دیگر).


شیعه به تاریخ علم اصول کمتر پرداخته است؛‌ البته در گذشته، عالمانی بوده‌اند‌ که از همگنان خود پیشی گرفته و به نگاه‌ها‌ی تاریخی روی آورده‌اند‌. می‌شود گفت: در رأس عالمان گذشته، اخباریان قرار دارند. آنان به تاریخ علم فقه و اصول و حدیث توجه بیشتری داشته‌اند‌. کتاب‌ها‌ی ایشان به نحوی آمیخته و درگیر با تاریخ است که گاهی تنها تاریخ صِرف می‌نماید و سپس نتیجه گیری و گاهی بحث در یک قالب تاریخی بیان می‌شود. نگاهی به کتاب‌ها‌ی اخباری‌ها‌ گواه مدعاست. (رای نمونه: کتاب الفوائد المدنیة و هدایة الابرار کرکی از این نوع نگاه برخوردار است.)
علمای اخباری با وجود اشتباهات ریشه‌ای و اساسی، از نکته‌ها‌ی بدیع، سازنده و آموزنده بسیاری برخوردار بوده‌اند‌ و به ویژه در روش شناسی بحث‌ها‌ی فقهی و یا شیوه‌ها‌ی پرداختن به چنین مباحثی، نکات معقول، جالب و آموزنده‌ای دارند؛‌ (البته ما در مقام پرداختن به آن نکات جالب و آموزنده نیستیم و بحث نیز در مورد اخباری‌ها‌ نیست و این نکته تنها برای ارائه یک فرصت تحقیق برای دانش پژوهان و نیز برای التفات دادن به یکی از روش‌ها‌ی درست اخباری‌ها‌ در پرداختن به تاریخ فقه و اصول عرض شد.)البته استفاده آنان در تحلیل تاریخی، از هنجارها و قواعد خشک نتایج نادرست و زیان باری را به ارمغان آورده است. میان دو مقوله باید تفکیک کرد: تاریخ پردازی، و بهره گیری از هنجارها و قواعد درست در تحلیل تاریخ. نقدی که به اخباریان متوجه است، مربوط به مقوله دوم است. آنان از یک نگاه صاف و یک روش تحلیلی صحیح استفاده نکرده و در نتیجه، سخنانی غیر منطقی و تحمّل ناپذیر که خود به بروز مشکلاتی در فقه انجامیده است را به جامعه عرضه کرده‌اند‌. (البته این نکته را نباید نادیده گرفت که اگر اخباری‌ها‌ نبودند، معلوم نبود، اصول ما به چه سمت و سویی می‌رفت؛‌ اشکالات، شبهات و نقدهای اخباری‌ها‌، اصولی‌ها‌ی ما را به تجدید و امعان دقت واداشت و در این نگاه مجدّد به علم اصول بود که به دست وحید بهبهانی (رحمةالله‌علیه) راهی بهتر، شکوفاتر و عقلانی تر گشوده شد و او بود که توانست با توجه به نقد چند قرنیِ اخباری‌ها‌، راهی نو را فراروی عالمان شیعه بگشاید و اصول را وارد مرحله‌ای جدید کند و در مسیری تازه قرار دهد و آن گاه شیخ انصاری‌ها‌ در این مسیر پرورش پیدا کنند و آنها هم اصول را به سمتی که الآن مشاهده می‌کنید، هدایت کنند.)


به هر صورت، آشنایی با تاریخ تطوّر دانش به‌اند‌یشمند امکان می‌دهد تا:
الف. از انحرافات اساسی که گریبان گیر دانش شده، بی خبر نماند و تفکّر خود را صرفاً در حوزه داوری‌ها‌ی عمومی نسبت به آن دانش سامان نبخشد؛‌
ب. ‌اند‌یشه‌ها‌ و ایده‌ها‌ی نابی را که در فرایند تطوّر دانش بروز کرده امّا تعقیب نشده، مورد توجه قرار دهد. مسیر اصلی و پررنگ علم، ممکن است ما را از فهم و دست یابی به نکات و رگه‌ها‌ی‌اند‌یشه‌ها‌ی برتر که در دل یک دانش پدید آمده امّا در شرایط ویژه فروکش کرده، بازدارد.
می توان از نگاه‌ها‌ی تاریخی یک عالم اصولی، سیرِ تاریخیِ مورد نظر او را شناسایی کرد البته به شرط آن که نگاه تاریخی، نگاهی منسجم باشد. بعضی از شخصیت‌ها‌ در مباحث خویش، به تاریخ نگاهی افکنده‌اند‌، اما چون این نگاه از تأمّل و تعقّل اصولی و دقیق برنخاسته است، در واقع متفرقاتی را عرضه کرده‌اند‌. این افراد نگاه تاریخی دارند، اما این نگاه، پاره‌ها‌یی ناسازگار و قطعاتی غیر منسجم دارد و اگر بخواهیم سیری تاریخی را بر اساس این نگاه بازسازی کنیم، عاید چندانی در بر ندارد.
امام در پاره‌ای از نوشته‌ها‌ی خود، نگاه‌ها‌ی تاریخی داشته و این نگاه‌ها‌ی تاریخی، گاه تا سرحدّ پرداختن صریح به تاریخ علم اصول پیش رفته است. با توجه به این که امام برخوردار از عقلی اصولی و پرظرفیت و توانمند بوده، نگاه‌ها‌ی تاریخی او از انسجام لازم برخوردار است. از این رو، می‌توانیم پشت پرده‌ها‌ و پشتوانه‌ها‌ی این نگاه تاریخی را به دست بیاوریم و بر پایه آنها، به بازسازی تاریخ تطوّر اصول از نظر امام بپردازیم.
چکیده این که: امام خمینی هر چند سیرِ تاریخ علم اصول را به صورت مشخص ارائه نکرده است، اما با توجه به دو نکته می‌توان به بازسازی تاریخ تطوّر علم اصول بر اساس نظر امام پرداخت. (تعبیر به (بازسازی) را از آن جهت به کار بردیم که امام خود به سیر تاریخی اصول نپرداخته است. و اگر با توجه به روش بازسازی تاریخ، به سراغ هر شخصیتی که آن دو ویژگی را داشته باشد (یعنی آن نگاه تاریخی را به مباحث فقهی و اصولی خود تزریق کرده باشد و همچنین از عقلانیت منسجم برخوردار باشد) بروید، می‌توانیدبه بازسازی تاریخ از منظر او بپردازید.) نخست آن که ایشان بر خلاف بسیاری، به صورت جدی نگاه‌ها‌ی تاریخی داشته؛‌ دوم آن که نگاه‌ها‌ی تاریخی امام به اصول از عقلانیت و انسجام برخوردار بوده است.
البته در کنار دو شرطِ توجه جدی به تاریخ و برخورداری نگاه تاریخی از انسجام، شرط سومی را هم باید افزود. این شرط که شرطی تکمیلی و تحسینی است همه جانبگی نگاه تاریخی است. اهمیت این شرط از آن جهت است که سیر تاریخی را همه جانبه و کامل و لایه‌ها‌ی پیدا و پنهان را آشکار می‌سازد.
بر اساس گفته‌ها‌ و نکته‌ها‌یی که از امام خمینی در دست است.


تاریخ علم اصول را از دیدگاه او می‌توان به صورت زیر مرحله بندی کرد:

۷.۱ - پیدایش قواعد اصولی و به کارگیری آنها

این مرحله در زمان امامان (علیهم‌السلام) انجام گرفت، چه این که امامان (علیهم‌السلام) در گفته‌ها‌ی خویش اصحاب را به قواعد اصولی توجه می‌دادند.
این نکته را می‌توان از تقریرات درس امام استناد کرد؛‌ چه آنکه می‌گوید مسائل علم اصول در روایات وجود داشته است.
اگر بخواهیم ویژگی‌ها‌ی این مرحله را از دیدگاه امام برشماریم، باید گفت:
الف. در این دوره، قواعد اصولی، بیشتر در منابع فقه، به ویژه روایات، انعکاس یافته است؛‌ (البته امام مدعی است که در قرآن نیز به نحوی به مسائل اصولی اشاره شده است، ولی چون ما مرحله اوّل را پیدایش و ظهور و بروز قواعد و به کارگیری آنها به حساب می‌آوریم، بیشتر به روایات توجه می‌کنیم.)
ب. بسیاری از اصحاب، به دلیل مراجعه به اهل بیت و امکان دسترسی به آنها، نیازی به اِعمال قواعد نداشتند. گرچه بسیاری از قواعد در منابع و روایات وجود داشت، اما مجال اِعمال آنها فراهم نیامد، چون فراهم آمدن این مجال فرع بر نیاز است و نیازی وجود نداشت؛‌
ج. واضح بودنِ بسیاری از این قواعد در آن مرحله؛‌ یعنی اصحاب خودبه خود این قواعد را اعمال می‌کردند و اگر در روایات منعکس نشده و اگر بحثی نسبت به آنها صورت نگرفته، تنها به دلیل وضوح آنها بوده و بعدها تشکیک‌ها‌ی عقلانی و بحث‌ها‌ی شبهه انگیز، نیاز به بررسی آنها را فراهم آورده است. (عبارت امام این است: (إنّ بعض ما عددناه من المسائل کان منقّحاً عند أهل الاستنباط فی تلک الأعصار. ))
ویژگی‌ها‌ی برجسته در کلمات امام از این شمار بوده؛‌ نکته‌ها‌ی بدیعی که با غور در دل تاریخ، از زمان امام استخراج شده و بیان می‌کنند.

۷.۲ - شکل گیری تدوین اصول شیعه

شکل گیری تدوین اصول شیعه با وضعیتی نزدیک و شبیه به اهل سنت؛‌ مرحله دوم، تدوین علم اصول است که به دست شیخ مفید انجام گرفت و به دست سید مرتضی و شیخ طوسی گامی به پیش نهاد و آن گاه پس از او نیز جلو رفت و شکوفا شد.
در این مرحله، یک نکته درخور توجه است: نزدیکی نحوه استدلال و بحث‌ها‌ی اصولی شیعه به نحوه استدلال و بحث‌ها‌ و واژه‌ها‌ی اهل سنت. امام در این باره می‌گویند:
بعض مباحث کتب الاصول ممّا هی شبیهة فی کیفیة الاستدلال و النقد و الإبرام بکتب العامّة.
در تهذیب الاصول نیز به این شباهت اشاره شده است.
[۵] تهذیب الاصول ج۳، ص۱۰.
[۶] تهذیب الاصول ج۳، ص ۱۱.


۷.۲.۱ - شباهت مباحث شیعه با مباحث اهل سنت

در توضیح سخن امام باید گفت: شباهت مباحث و استدلال‌ها‌ی علم اصول در نزد شیعه با مباحث و استدلال‌ها‌ی اهل سنت به دو گونه است:

۷.۲.۱.۱ - شباهت در مباحثی فرامذهبی

می‌توان به بسیاری از مباحث برخورد که هم در اصول اهل سنت و هم در اصول شیعه مطرح است، مانند: بحث الفاظ، مشتق و عام و خاص و… ناگزیر هیچ ایرادی را نمی‌توان نسبت به این نوع شباهت گرفت.
تفاوت در این نوع مباحث از نوع مذهب برنمی خیزد، یعنی اگر هم در برخی از این مباحث، تفاوتی وجود داشته باشد، از آن جهت نیست که مثلاً شیعه از آن روی که شیعه بوده، و سنّی از آن روی که سنّی بوده، مباحث خاصی را تولید کرده باشند؛‌ بلکه این تفاوت‌ها‌ ناشی از سلسله عواملی بیرونی است؛‌ مانند آن که شیعه به دلیل عدم سدّ باب اجتهاد ، توانسته است به صورت کامل و آزاد به اصول بپردازد و این تداوم استدلال، بحث، جدل، نقض و ابرام نسبت به مباحثی چون (عام و خاص) و سایر مباحث، باعث شده است که اصول ما پیشرفته و دارای قواعد جدیدی باشد، اما این خود به سلسله عواملی تاریخی بستگی دارد، نه این که (عام و خاص) در تفکر شیعی، ذاتاً با (عام و خاص) نزد اهل سنت تفاوت داشته باشد.

۷.۲.۱.۲ - شباهت در مباحث تحت تأثیر مذهب

پاره‌ای از مباحث، مبتنی بر دیدگاه اهل سنت شکل گرفته است، مانند: قیاس ، سنت صحابه وو در مقابل، سنت اهل بیت هم از مباحثی شکل گرفته که مبتنی بر دیدگاه شیعه است. تعبیر امام درباره شباهت دوم چنین باشد: الاستدلال علی بعض الفروع ببعض الطرق التی لایرضی بها إلاّ العامّة؛‌
استدلال در بعضی از فروع، به وسیله بعضی از راه‌ها‌ و دلیل‌ها‌یی که فقط عامه به آن رضایت می‌دهند. در کتاب اجتهاد نیز همین مضمون به چشم می‌خورد: ربّما یوجد فی بعض کتب الأعاظم لبعض الفروع المستنبطة من الأخبار، استدلالات شبیهة باستدلالاتهم؛‌
نوعی از استدلال ورزی شبیه به استدلال ورزی اهل سنت در کلام اعاظم شیعه مشاهده می‌شود.
ولی چرا این نوع از استدلال‌ها‌ی مختص به اهل سنت، انجام گرفته است؟ آیا علمای شیعه، آگاه به مباحث،مسائل و استدلال‌ها‌ی شیعه نبوده‌اند‌؛‌ یعنی دچار اشتباه شده‌اند‌، یا این که مصلحتی در این نوع استدلال‌ها‌ وجود داشته است؟
امام معتقد است که مصلحتی و رای این نوع استدلال ورزی‌ها‌ وجود دارد: أمّا الاستدلال علی بعض الفروع ببعض الطرق التی لایرضی بها إلاّ العامّة، فلأجل مصالح لایکاد یخفی علی القارئ عرفانها؛‌ فإنّ تحکیم المسألة من الطرق التی یرضی بها الخصم، من الفنون البحث و الجدل. از سخن امام استفاده می‌شود که برخلاف اکنون، پیش تر تعامل و ارتباط حوزوی میان شیعه و اهل سنت وجود داشته که از این جهت، علمای شیعه برای اقناع ایشان، به طرقی تمسک می‌جسته‌اند‌ که این طرق مختص اهل سنت بوده و در دستگاه فقهی شیعه، جایگاهی نداشته است.
امام، در کتاب الاجتهاد به این نکته به صورت اختصار، اشاره کرده‌اند‌: ربّما یوجد فی بعض کتب الأعاظم لبعض الفروع المستنبطة من الأخبار، استدلالات شبیهة لاستدلالاتهم؛‌ لمصالح منظورة فی تلک الأزمنة. و چون مصالح مدّنظر در آن زمان‌ها‌، اکنون وجود ندارد، مجالی هم برای این نوع مصلحت‌اند‌یشی‌ها‌ باقی نمی‌ماند. اما این مصلحت چیست؟ بنابر نظر امام، این مصلحت از باب اقناع طرف مقابل بوده است. شاید مصلحت را این گونه تلقی کنیم که در حقیقت، علمای شیعه، واژه‌ها‌یی را برای بیان دیدگاه‌ها‌ی خاص شیعه، از علمای اهل سنت پذیرفته‌اند‌ و جهت رونق دهی و واژه پردازی و پیش برد علم اصول و بیان این که شیعه هم در این زمینه دارای دیدگاه‌ها‌یی است، این واژه‌ها‌ را به کار بسته‌اند‌.
برای مثال: (اجماع) ابتدا در کتاب‌ها‌ی اهل سنت مطرح شد و در تفکر اصولی اهل سنت عنوانی پذیرفته شده بود. شیعه چون دیدگاه خاصی به اجماع داشت، آن اجماع را با همان تعریف، یعنی: (استفراغ الوسع فی تحصیل الظنّ بالحکم الشرعی) برگرفت. این تعریف را علامه حلّی یا محقق حلّی هم دارد. این تعریف همان تعریف اهل سنت است، ولی آیا دیدگاه کسی مثل صاحب معالم که این تعریف را عرضه می‌کند، همان دیدگاه اهل سنت است؟
علمای ما چنان می‌دیدند که می‌توان این واژه را با ارائه دیدگاهی جدید، مطرح کرد. بنابراین، واژه (اجماع) را برای دیدگاه خاصی (دیدگاه کاشف بودن) به کار گرفتند و پس از آن، این واژه، با معنای جدیدش جایگاه مناسبی یافت.
گاهی گفته می‌شود که تمسک علمای ما به اجماع از باب ( مجاورت) با اهل سنت بوده و در واقع این مصلحت، برای رونق دادن به اصول شیعه ذکر شده تا در رقابت با اصول اهل سنت، چیزی کم نداشته باشد.
این انگیزه در علمای متقدم ما وجود داشته، چون در آن زمان، اجتهاد تفریعی هنوز شکل نگرفته بود. به همین دلیل، سعی علمای ما بر این بوده که با توسل به این امور، اصول شیعی را در برابر اصول اهل سنت نمایان کنند.
شیخ طوسی در مقدّمه مبسوط آورده است: سنّیان به ما طعنه می‌زنند که شیعه دارای اجتهاد نیست و من بر این اساس، تألیف کتاب مبسوط را شروع کردم، تا ثابت شود که فقه شیعه دارای نوآوری و روش و اصول و قواعد مخصوص به خود است.
این نشان می‌دهد که چنین انگیزه‌ها‌یی وجود داشته، با این تفاوت که آنچه در مورد شیخ طوسی گفته شد، درباره اجتهاد تفریعی بوده، ولی آنچه امام مورد نظر قرار می‌دهد، در رابطه با طرح برخی از مسائل اصولی است.
چکیده سخن آن که دو نوع شباهت وجود دارد: یکی شباهت در استدلال‌ها‌یی که در واقع مخصوص اهل سنت بوده و شیعه این نوع استدلال‌ها‌ را برای اقناع اهل سنت و یا مجاورت با آنها پذیرفته است؛‌ و دیگر شباهت‌ها‌ی طبیعی که ربطی به سنی یا شیعه بودن ندارد که طبعاً عالم اصولی به طرح این مسائل می‌پردازد و در نهایت، یکی را انتخاب می‌کند.

۷.۳ - افزایش مسائل غیر دخیل در استنباط به علم اصول

از نظر امام این افزایش، در گذشته‌ها‌ی دور انجام گرفته است و البته هم چنان ادامه دارد.
وی در این باره می‌گوید: ولو لا خوف الإطالة لعددتُ علیک مسائل بحث عنها الاُصولیون من قدیم و حدیث بحثاً مستوفاة، مع أنّه لایتوقّف علیه الاستنباط فی واحدة من المسائل؛‌
اگر مجالی می‌بود و خوف اطاله کلام نبود، مسائلی را که اصولی‌ها‌ در گذشته و حال به بحث گذاشته‌اند‌، ذکر می‌کردم؛‌ مسائلی که هیچ نقشی در استنباط مسائل بر عهده ندارند. (به نظر می‌رسد: یا از آغاز تدوین علم اصول، این مسائل وارد علم اصول شده (که این فرض بعید به نظر می‌رسد) و یا با‌اند‌کی تأخیر انجام گرفته است. ظاهراً از زمان محقق حلّی به بعد، بعضی از مسائل اضافی وارد علم اصول شد.)
این مرحله افزایش علم اصول، سیری تطوّری پیدا کرد و افزایش به صورتی شد که اکنون فرازهایی بسیار از علم اصول را در بر گرفته است؛‌ یعنی در بیشتر هر بخش از علم اصول، با سلسله مسائلی اضافی روبه رو می‌شویم که به صورت بیماری‌ای مزمن، دست و پای اصول را بسته است.
مشکلات و تبعات منفی مباحث اضافی، بسیار زیاد می‌نماید، به نحوی که اگر این روند تا چند سال دیگر ادامه پیدا کند، معلوم نیست علم اصول به کجا خواهد رسید و وضعیت این علم به رغم تمام زیبایی‌ها‌، طراوت‌ها‌، نوآوری‌ها‌ و استدلال‌ها‌ی قوی و متین آن به کجا خواهد انجامید. شرح این داستان را به مجالی دیگر موکول می‌کنیم.

۷.۴ - بروز دیدگاه افراطی نسبت به علم اصول

این دیدگاه، همان دیدگاه اخباریان است. اخباری‌ها‌ در یک مقطع از تاریخ (و بیشتر در قرن یازدهم) ظهور پیدا کردند و با دیدگاهی افراطی نسبت به اصول، به انکار نقش اصول در استنباط دست زدند. امام واژه (افراط) را در مورد آنان به کار گرفته است. ((او می‌گوید: (فمن أنکر دخالة علم الاُصول فی استنباط الأحکام، فقد أفرط. ))
منشأ بروز این دیدگاه افراطی چیست؟ و چرا اخباریان پدید آمدند؟ و چه عوامل و اسبابی اخباری گری را شکل داد؟


امام به سه عامل تاریخی اشاره می‌کنند:

۸.۱ - وجود مسائل اضافی در علم اصول

یعنی تصوری که از علم اصول در مرحله قبل پیدا شد و یک سلسله مباحث بی خاصیت و بی نقش به او اضافه شد، باعث شد که این دلزدگی به وجود آید و اخباری گری محصول و نقطه بروز این دلزدگیِ از علم اصول است.
در این باره می‌گوید: ویمکن أن یکون هذا التطویل، مصدراً لطعن الأخباریین فی تدوین مسائل اُصول الفقه. (از این عبارت، این نکته نیز به دست می‌آید که افزایش مطالب زاید، جدیداً به وجود نیامده، بلکه در زمان علمای متقدم نیز این افزایش بوده است.)
اکنون نیز بعضی‌ها‌، هنگام برخورد با این مسائلِ اضافی علم اصول، از کلیات این علم زده می‌شوند، که البته باید متوجه بود، وجود یک بیماری در اصول نباید اصل حیات علم اصول را زیر سؤال ببرد، بلکه باید این بیماری را معالجه کرد.
ییکی این که بعضی از مباحث زاید، در کتب اهل سنت وجود داشته و چون علمای شیعه سعی می‌کرده‌اند‌ که مطالب آنها را در کتاب‌ها‌ی خود مطرح کنند، این مطالب از کتاب‌ها‌ی آنها به کتاب‌ها‌ی شیعه منتقل شده است، چنان که بحث مشتق تنها ثمره‌ای فرضی دارد و ثمره خارجی برای آن تصور نمی‌شود؛‌
عامل دیگر این که اصول، چارچوب مشخصی نداشته و به آرامی چارچوب پیدا کرده است. ابتدا در میان اهل سنت، با نحو و کلام مخلوط بود و کم کم نحو و سپس کلام مجزّا شد. مباحث علم اصول هم از نخست مشخص نبود و هر کس بنا به سلیقه خود مطالبی را به آن افزود؛‌ مطالب مختلف نسل اوّل، به وسیله نسل‌ها‌ی بعدی در اصول گنجانده شده و نسل‌ها‌ی بعدی هم به همین صورت، مطالب نسل‌ها‌ی قبل را پاره‌ای از اصول دانسته‌اند‌ و کم کم تصور بر این شده که این مسائل، جزئی از علم اصول است.
عامل دیگر این افزایش، نیاز به بعضی مطالب بوده که پس از جای گیری آن در علم اصول، نیاز به آن مطالب از بین رفته است.
اخیراً افزایش مباحث زاید، شتاب بیشتری گرفته که علل دیگری دارد و از بازگو کردن آنها در این مجال، سرباز می‌زنیم.

۸.۲ - شباهت مسائل و نوع استدلال ورزی

شباهت مسائل و نوع استدلال ورزی علم اصول نزد شیعه، با علم اصول نزد اهل سنت؛‌ این شباهت به نظر اخباری‌ها‌ دلیل بر پیروی شیعه از اهل سنت است و با این استدلال که: باید از امامان پیروی کرد و پیروی از امامان به این معنی است که بر روایات تکیه زنیم، به مخالفت با علم اصول پرداختند. اخباری‌ها‌ به دلیل حساسیتی که نسبت به علمای اهل سنت داشتند و اصول را نیز ساخته و پرداخته اهل سنت قلمداد می‌کردند، به مخالفت با آن پرداختند.
امام در این باره می‌گوید: کما أنّه هنا مصدراً آخر لطعنهم؛‌ فإنّهم لاحظوا بعض ما ألّفوه أصحابنا فی اُصول الفقه، و رأووا أنّ المسائل المدوّن فیها وطریق الاستدلال علیها، یشبه أو یتّحد مع طریق العامّة، فزعموا أنّ مبانی استدلالهم عین ما حرّروه فی کتب اُصولهم.
این نکته در عبارت فوق مطرح می‌شود که اخباری‌ها‌ از شباهت اصول تشیع به اصول اهل سنت، این نتیجه را گرفتند که مباحث اصولی اهل سنت، مبانی استدلالی فقه شیعه را تشکیل می‌دهد، در حالی که در این زمینه به خطا رفتند.
به این نکته در کتاب اجتهاد و تقلید، اشاره شده است: (وظنّی أنّ تشدید نکیر بعض أصحابنا الأخباریین علی الاُصولیین فی تدوین الاُصول و تفرّع الأحکام علیها، إنّما نشأ من ملاحظة بعض مباحث کتب الاُصول ممّا هی شبیهة فی کیفیة الاستدلال و النقض و الابرام بکتب العامّة، فظنّوا أنّ مبانی استنباطهم الأحکام الشرعیة أیضاً شبیهة بهم؛‌ من استعمال القیاس و الاستحسان و الظنون، مع أنّ المطّلع علی طریقتهم یری أنّهم لم یتعدّوا عن الکتاب و السنّة و الإجماع الراجع إلی کشف الدلیل المعتبر، لاالمصطلح بین العامّة.

۸.۳ - وهم اخباری‌ها‌ مبنی بر عدم اصول در زمان امامان

دلیل دیگری را که از عبارت امام می‌توان استفاده نمود، هرچند به آن تصریح نکرده است، (در این زمینه امام خمینی می‌گوید: (و قیاس زمان أصحاب الأئمّة بزماننا، مع الفارق من جهات. ))این نکته می‌باشد که اخباری‌ها‌ می‌گفتند: اگر اصول، درست و اجتهاد لازم است، پس چرا در زمان امامان اثری از اجتهاد مشاهده نمی‌شود؟ ما باید همانند اصحاب امامان به روایات تمسک نماییم و اصول و اجتهاد را کنار بگذاریم.
بنابر برداشت تاریخی اخباریان، امامان، اجتهاد را نفی کرده و تنها روایات را مطرح نموده‌اند‌ و در مقابل، اصحاب هم این روایات را نوشته و مبنای استنباط قرار داده‌اند‌. به نظر ایشان، با توجه به این واقعیت تاریخی، نباید به طرف اصول و اجتهاد رفت.
در واقع. اگر بخواهیم به استدلال اخباری‌ها‌ پی ببریم، به سه نکته برمی خوریم:
۱. واژه‌ها‌؛‌ واژه (اجتهاد) در آن زمان مطرود بوده، ولی واژه (رواة الأحادیث ) (راویان حدیث‌ها‌) رایج و مطرح بوده است.
۲. نوشتن روایات به وسیله اصحاب؛‌ کار اصحاب به این اساس، نقل روایت بوده است.
۳. تألیف کتاب‌ها‌ی حدیثی توسط علمای شیعه در قرن چهارم و پنجم، مثل من لا یحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار و

۸.۳.۱ - تفاوت نظر اخباریون و اصواین در فتوا

به زعم اخباریان، از مجموع این نکات، این نتیجه به دست می‌آید که روش شیعه، ذکر روایت بوده و این که بعدها عده‌ای از علمای شیعه به سمت تدوین اصول و قواعد اصول در فقه رفتند، اختراع و ابتکار ایشان و یا نتیجه تقلید از اهل سنت بوده است.
در پاسخ باید گفت: نگاه تاریخی به گذشته برای نظریه پردازی، ضرورتی اجتناب ناپذیر دارد و امروزه فقه و اصول از نبود این نگاه تاریخی رنج می‌برد و با مشکلات و کاستی‌ها‌یی مواجه است، اما نباید بر اساس نگاه‌ها‌ی ساده به تحلیل گذشته پرداخت، بلکه باید قراین مربوط به آن زمان را به دست آورد و از مجموع قراین، به نتیجه رسید.
اشکال وارد بر اخباریان این است که نگاه تاریخی آنان به صورتی ساده انجام می‌گرفته، یعنی در مراجعه به تاریخ به چند قرینه بسنده می‌کرده‌اند‌ و به قراین دیگر توجه نمی‌کرده‌اند‌. از جمله قراینی که اخباریان توجه به آن کرده‌اند‌ این که امامان مردم را به بعضی از اصحاب ارجاع می‌دادند و از آنان می‌خواستند که حلال و حرام خدا را از اصحاب فرابگیرند و این خود، گواهی است بر این نکته که: امامان، مجال استنباط را به اصحاب می‌دادند و از ایشان می‌خواستند که فتوی بدهند.
این فرض که موضوع سؤال در روایت بیان نشده است و نیز این فرض که اصحاب آن را بدون مراجعه به امام پاسخ گفته‌اند‌، این نتیجه را می‌دهد که: اصحاب، آن را بر اساس روایات امامان استنباط کرده‌اند‌، به ویژه آن که روایات متعارضی نزد اصحاب وجود داشته و از بین آنها پاسخ را اختیار کرده‌اند‌.
قرینه دیگر این که صحابه امر به افتاء شده‌اند‌.
و نیز: بعضی از صحابه نزد امامان، به نقض و ابرام و طرح سؤالات مکرّر می‌پرداخته‌اند‌ و پس از پاسخ امام، اشکال علمی و نقد علمی می‌شد و آن گاه بر پاسخ اشکال هم نقد وارد می‌شد.
و باز قرینه دیگر این که: هشام بن حکم کتاب الالفاظ را در قواعد الفاظ نوشت و این کتاب، به منظور استنباط نگارش یافت.
اینها قرینه‌ها‌یی است بر اهمیت استنباط، بحث، مناظره و جدل و این که اصحاب اهل دقت بوده‌اند‌.
پس اخباری‌ها‌ اوّلاً بعضی از قراین را نادیده گرفته‌اند‌ و ثانیاً توجه نکرده‌اند‌ که برخی از واژه‌ها‌ در گذر زمان از نظر مفهوم دچار دگرگونی شده است.
برای مثال گفته‌اند‌: چون اجتهاد از سوی اصحاب امامان نفی شده، باطل است؛‌ غافل از این که اجتهاد در آن زمان مرادف با رأی و قیاس بوده و به همین دلیل طرد شده است و بعدها معنای این واژه را خود سنّی‌ها‌دگرگون کردند: وقد عرفوه باستفراغ الوُسع فی تحصیل الظنّ بالحکم الشرعی.
معنای اجتهاد، کوشش و تلاش لازم برای استخراج حکم شرعی است. علمای اصولیِ محقّق و غیر متعصّبی چون علامه حلّی و محقّق حلّی در قرن هفتم و هشتم، اجتهاد را با این بار معنایی پذیرفتند و بعد از مدتی این واژه آن قدر قداست پیدا کرد که بالاتر از هر واژه‌ای در فقه و اصول شیعه نشست.
(رواة الحدیث) نیز در زمان امامان به معنای روایت گریِ ساده و این که کسی روایتی را حفظ و بیان کند، نبوده؛‌ روایت گری در آن موقع، همراه با درایت و قواعد تعادل و تراجیح و معرفت حلال و حرام بوده و این معرفت، به معنای شناخت، آگاهی و تفقّه است.

۸.۳.۲ - اشتباه اخباری‌ها‌ در رابطه با واژه‌ها‌

اخباری‌ها‌ در رابطه با واژه‌ها‌ دو اشتباه داشتند: معنای اجتهاد در قرن دوم را به قرن‌ها‌ی خودشان تحمیل کردند و واژه (رواة الحدیث) را با معنای فعلی، بر قرن دوم بار کردند که این هر دو، اشتباه است. معنای گذشته را به حال تحمیل کردن و سرایت معنای کنونی به گذشته، باعث نتیجه گیری غلطی شد و تفکر متحجّرانه و نادرست اخباری گری را شکل داد.
امام می‌فرمایند: ما نباید زمان اصحاب ائمه (علیهم‌السلام) را قیاس به زمان فعلی کنیم. به کار بستن خیلی از قواعد اصولی در زمان امامان نیازی نبوده است، زیرا نزد امام بوده‌اند‌ و نیازی به قاعده نداشته‌اند‌، یا از قراین موجود، کلام امام را می‌فهمیده‌اند‌. برخلاف اکنون که بعد از چند قرن یک روایت در دست ماست و باید قراینی را بیابیم و کنار آن بگذاریم تا بفهمیم مراد امام (علیه‌السلام) چیست.
امام در این زمینه می‌گوید: (وتوهّم الاستغناء عنها، بأنّه لم یکن فی أعصار الأئمّة عین ولا أثر، سخیف جدّاً؛‌ للفرق الواضح بین أعصارهم و أعصارنا، علی أنّ بعض ما عددناه من المسائل کان منقحاً عند أهل الاستنباط فی تلک الأعصار.

۸.۳.۳ - نتیجه گیری

۱. یک سلسله از مسائل اصول، آن زمان منقّح بوده و اکنون باید بحث شود تا به شکل یک قاعده شفّاف درآید؛‌
۲. کشف مراد امامان، به لحاظ این که اصحاب نزد ایشان بوده‌اند‌ به آسانی صورت گرفته است و نیازی به اِعمال قواعد نداشته‌اند‌، ولی اکنون باید با تزریق قواعد اصولی به روایات، مراد امام کشف شود؛‌
۳. باید به بار معنوی واژه‌ها‌ در گذر زمان توجه کنیم.
و همین گونه اشکالات بود که تفکر اخباری را از درون به پوسیدگی کشاند و رفته رفته موجبات زوال و نابودی اخباری گری را فراهم آورد.
درباره ظهور و بروز اخباری گری، برخی علل دیگر را هم می‌توان اضافه کرد؛‌ از جمله این که هنگامی که عصر صفویه پدید آمد، شعار ایشان احیای مکتب اهل بیت عصمت و طهارت بود، چون یک مجال سیاسی فراهم شد و تعصّب بین شیعه و سنی شدّت پیدا کرد، این تعصّب بر فقه و اصول سایه افکند. در این زمانه، علمایی برانگیخته شدند تا فقه را نیز برابر آنچه می‌فرمایند، احیا کنند و به این فکر افتادند که این اصول، از اهل سنت است و باید این شباهت قطع شود.


۱. تهذیب الاصول، ج۳، ص۱۴۰.    
۲. تهذیب الاصول، ج۳، ص۱۴۰.    
۳. تهذیب الاصول، ج۳، ص۱۴۰.    
۴. الاجتهاد و التقلید، ص۱۱.    
۵. تهذیب الاصول ج۳، ص۱۰.
۶. تهذیب الاصول ج۳، ص ۱۱.
۷. تهذیب الاُصول، جلد۳، ص۱۴۱.    
۸. الاجتهاد، ص۱۱.    
۹. الاجتهاد و التقلید، ص۱۹.    
۱۰. تهذیب الاصول، ج۳، ص۱۴۱.    
۱۱. الاجتهاد و التقلید، ص۱۱.    



برگرفته از مقاله مکتب اصولی امام خمینی امام و تاریخ علم اصول - مجله فقه -دفتر تبلیغات اسلامی-شماره ۴۰.    




جعبه ابزار