مِنَ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مِنَ:
(بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ) مِنَ: به كسر ميم از حروف جر است كه اسم بعد از خود را مجرور مىسازد.
مِنَ براى معانى مختلف به كار رفته است.
به موردی از کاربرد
مِنَ در
قرآن، اشاره میشود:
(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ) (پاک و منزّه است آن كس كه بندهاش را در يک شب، از
مسجدالحرام به
مسجدالأقصی- كه گرداگردش را پربركت ساختهايم- برد، تا برخى از نشانههاى خود را به او ارائه دهيم؛ چرا كه او شنوا و بيناست.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: كلمه سبحان اسم مصدر از ماده تسبيح به معناى تنزيه است و همواره به طور اضافه استعمال مىشود و در تركيب، مفعول مطلقى است كه قائم مقام و جانشين فعل است، بنابر اين تقدير
«سبحان اللَّه سبحت اللَّه تسبيحا» است يعنى خداى را تنزيه مىكنم تنزيه كردن مخصوصى و آن تنزيه و مبرى ساختن او از هر چيزی است كه لايق ساحت قدسش نباشد. بيشتر در وقتى استعمال مىشود كه بخواهند اظهار تعجب كنند، ولى در اين آيه به
شهادت سياق، براى تنزيه است نه تعجب، چون سياق كلام و غرض از آن تنزيه خداست، هر چند بعضیها اصرار دارند كه آن را براى تعجب بگيرند.
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ) (اى كسانى كه
ایمان آوردهايد! چرا هنگامى كه به شما گفته مىشود: «در راه
خدا به سوى ميدان
جهاد حركت كنيد.» بر
زمین سنگينى مىكنيد و سستى به خرج مىدهيد)؟! آيا به زندگى
دنیا به جاى
آخرت راضى شدهايد؟! با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: مثل اينكه در اينجا در كلمه رضا معناى قناعت نهفته كه با حرف من متعدى است، هم چنان كه خود ما هم مىگویيم: من از مال به خوبش راضيم يعنى قانعم، يا مىگویيم: من از همه اين مردم به دوستى با فلانى راضيم يعنى قانعم. بنابر اين، در
حقیقت در كلام نوعى عنايت مجاز به كار رفته و چنين مىفهماند كه زندگى دنيا يک درجه پستى از زندگى آخرت است و زندگى دنيا و آخرت يكى حساب شده و مردم مورد نظر
آیه از اين زندگى به درجه پستش قناعت كردهاند.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا وَ أُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ) (اموال و فرزندان كسانى كه
کافر شدند، هرگز نمىتواند، چيزى از
عذاب خداوند را از آنان بكاهد و از كيفر، رهايى بخشد. و آنان خود، آتشگيره دوزخند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: وقتى گفته مىشود:
«أغنى عنه ماله من فلان»، معنايش اين است كه مالى كه در دست دارد او را از فلانى بىنياز كرده، ديگر احتياجى به او ندارد. آدمى در آغاز خلقتش و از همان روزهايى كه پشت و روى دست خود را تشخيص مىدهد خود را محتاج موجودات خارج از وجود خود احساس مىكند. اين اولين علم فطرى
انسان است به اينكه: محتاج صانع مدبرى است كه پديدش آورده و امورش را تدبير مىكند.
ليكن وقتى كمى بزرگتر شد و خود را در وسط اسباب زندگى محصور ديد، ابتدايىترين حاجتى را كه احساس مىكند احتياج به كمال بدنى و رشد خويش است. احساس مىكند كه براى بقا و رشد بدنيش نيازمند به غذا و فرزند است و ساير كمالات حيوانى را در مرحله بعد مىشناسد و نفسش او را به آنها واقف مىسازد و آن كمالات عبارت است از چيزهايى كه خيال، آنها را در نظرش كمال معرفى مىكند، در حالى كه كمال نيست، مانند: زخارف و ثروتهاى دنيا، لباس زيبا، خانه زيبا، زن زيبا و ...
در اين هنگام است كه طلب غذا مبدل به طلب مال مىشود، چون به خيال او مال مشكلگشاى همه گرفتاریهاى زندگى است، زيرا عادتا و غالبا به وسيله مال مشكلات حل مىشود، در نتيجه همين انسانى كه ضامن سعادت خود را غذا و فرزند مىدانست، حالا اين ضمانت را در مال و اولاد مىداند و تدريجا دل بر خواستههاى نفسانى مىبندد و همه هم و غم خود را صرف در اسباب مىكند و در آخر، قلبش به كلى تسليم اسباب مىشود و آنها را مستقل در سببيت مىپندارد،
كه معلوم است وقتى چنين باورى در دل آمد ياد خدا از دل بيرون مىرود و همين جهل باعث هلاكت او مىگردد، چرا كه اين جهل روى آيات خدا را مىپوشاند و صاحبش كافر و منكر آيات خدا شده، امر بر او مشتبه مىشود؟ چون رب واقعى او، خدايى است كه بجز او معبودى نيست، خدايى كه حى و قيوم است و موجودات در هيچ حالى از او بىنياز نيستند. و هيچ چيزى او را از خدا بىنياز نمىكند، ولى او رب خود را مال و اولاد مىداند.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ نَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ) (و او را در برابر گروهى كه آيات ما را
تکذیب كرده بودند يارى داديم؛ چرا كه بدگروهى بودند؛ از اين رو همه آنها را غرق كرديم.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: گويا اين نصرت معناى انجاء و امثال آن را متضمن است، چون با حرف من- از متعدى شده كه معنايش او را از قوم يارى كرديم مىشود و اگر همان معناى نصرت مراد بود، بايد با حرف على متعدى مىشد و مىفرمود
نصرناه على القوم- او را بر قوم نصرت داديم.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) (بينديشيد درباره دنيا و آخرت. و از تو درباره يتيمان سؤال مىكنند، بگو: «اصلاح كار آنان بهتر است. و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد، مانعى ندارد؛ آنها برادر دينى شما هستند». و همچون يک برادر با آنها رفتار كنيد. خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز مىشناسد. و اگر خدا مىخواست، شما را با دستورات سختگيرانه درباره يتيمان به زحمت مىافكند ولى چنين نكرد زيرا خداوند توانا و حكيم است.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: كلمه (يعلم) نسبت به كلمه (مفسد) كه مفعول آن است بدون واسطه عمل كرده، ولى كلمه (مصلح) را با حرف (من) مفعول خود كرده و اين گويا به این جهت است كه كلمه (يعلم) در اينجا متضمن معناى تميز است و كلمه (عنت) به معناى كلفت و مشقت است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ إِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّآئِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ بَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّ كَانُواْ يَعْتَدُونَ) (و نيز به ياد آوريد زمانى را كه گفتيد: «اى
موسی! هرگز حاضر نيستيم به يک نوع غذا اكتفا كنيم از
پروردگارت بخواه كه از آنچه زمين مىروياند، از سبزيجات و خيار و سير و عدس و پيازش، براى ما فراهم سازد.» موسى گفت: «آيا غذاى پستتر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مىكنيد؟! اكنون كه چنين مىخواهيد در شهرى فرود آييد؛ زيرا هرچه خواستيد، در آن جا براى شما هست.» و مُهر ذلّت و نياز، بر آنها زده شد و به خشم خداوند گرفتار شدند؛ چرا كه آنان نسبت به آيات خداوند، كفر مىورزيدند و پيامبران را به ناحق مىكشتند. اين به خاطر آن بود كه نافرمانى كرده و تجاوز مىنمودهاند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
(وَ قِثَّائِها وَ فُومِها) قثاء خيار، و فوم سير، و يا گندم است.
(وَ باؤُ بِغَضَبٍ) يعنى برگشتند.
(ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ) اين جمله
تعليل مطالب قبل است.
(ذلِكَ بِما عَصَوْا) اين نيز
تعليل آن
تعليل است. در نتيجه نافرمانى و مداومت آنان در تجاوز، علت كفرشان بآيات خدا و پيغمبركشى شد، هم چنان كه در جاى ديگر عاقبت نافرمانى را كفر دانسته، و فرموده:
(ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى، أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ، وَ ك انُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ) پس عاقبت آنها كه بدى مىكردند، اين شد كه بآيات خدا تكذيب نموده آنها را
استهزاء كنند و در
تعليل دوم كه
تعليل به معصيت است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَ لَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَ لَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ) (عصايت را بيفكن. هنگامى كه عصا را افكند و ديد همچون مارى با سرعت حركت مىكند، ترسيد و به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نكرد! ندا آمد: «اى موسى! برگرد و نترس، تو در امان هستى.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: در اين آيه، جمله قيل له- بدو گفته شد حذف شده و تقدير آيه چنين است:
و قيل له يا موسى اقبل و لا تخف انك من الآمنين- و بدو گفته شد اى موسى پيش برو و مترس كه تو از ايمنانى و در اين خطاب به او امنيت مىدهد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
۱-
براى ابتداى مكان، مانند آيه مورد بحث:
(مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ) و گاهى در زمان هم استعمال شده، مانند:
(... مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ...) ۲ -
تبعيض، مانند:
(... مِمّٰا تُحِبُّونَ...) ۳ -
براى بيان جنس و آن يا بعد از «ما» و «مهما» مىآيد، مانند:
(وَ قٰالُوا مَهْمٰا تَأْتِنٰا بِهِ مِنْ آيَةٍ...) و يا بدون آنها، مانند:
۴ -
براى تعليل، مانند:
(مِمّٰا خَطِيئٰاتِهِمْ أُغْرِقُوا...) ۵ -
بدل، مانند:
(أَ رَضِيتُمْ بِالْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا مِنَ اَلْآخِرَةِ...) ۶ -
مرادف با «عن»، مانند:
(... فَوَيْلٌ لِلْقٰاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ...) «پس واى بر سنگيندلان از ياد خدا» يعنى دلهايى كه در برابر ذكر خدا سختند.
۷ -
مرادف «فى»، مانند:
(مِنْ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ...) كه به معنى «در روز جمعه است.»
۸ -
مرادف «عند»، مانند:
(مِنَ اَللّٰهِ شَيْئاً...) ۹ -
به معنى «على»، مانند:
(وَ نَصَرْنٰاهُ مِنَ اَلْقَوْمِ...) توضيح اينكه گويا اين نصرت معناى «انجاء» (نجات دادن و رهانيدن) و امثال آن را متضمن است، چون با حرف (من - از) متعدى شده كه معنايش (او را از قوم يارى كرديم) مىشود و اگر همان معناى نصرت مراد بود، بايد با «على» متعدى مىشد و مىفرمود:
(نصرناه على القوم) يعنى (او را بر قوم نصرت داديم (الميزان).) ابو عبيده گفته «من» به معنى «على» مىباشد (مجمع).
۱۰-
به معنى فصل، مانند:
(... وَ اَللّٰهُ يَعْلَمُ اَلْمُفْسِدَ مِنَ اَلْمُصْلِحِ...) «و خدا تباهكار را از درستكار مىداند.»
۱۱ -
براى تأكيد نفى، مانند:
(... وَ مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ...) «و هيچ برگى از
درخت نيفتد (مگر آنكه خدا آگاه است).
معانى ديگرى براى آن ذكر شده است، چنانكه در
سوره حج آيه ۲۲ «من» اوّل براى ابتدا و دوم براى
تعليل است و در
بقره آيه ۶۱ «من» اوّل براى ابتدا و دوم براى بيان جنس و در
اعراف آيه ۸۱ براى ابتدا يا مقابله يا بدل است و در
قصص آيه ۳۰ براى ابتداست.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «مِنَ»، ج۴، ص۳۳۹.