موضوع حرکت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بحث
حرکت از مسائلی است که از اوایل پیدایش
فلسفه ذهن حکما را به خود مشغول داشته است.
شیخ الرئیس بوعلی در کتاب شفا بحث
حرکت را به تفصیل مطرح فرموده
و آن را به کون
و فساد صور تعریف کرده است.
صدرالمتالهین در جلد سوم اسفار
این بحث را تبیین فرموده
و موضوع
حرکت را وجود
جسم و نه
ماهیت آن دانسته است.
و حاجی سبزواری نیز به بحث
حرکت پرداخته
و موضوع را ماده تحصل یافته با
صورت میداند
و در این باب میگوید:
«موضوع
حرکت جوهر، همان هیولای تحصل یافته با یک صورتی است. فلذا صورتهای خاص میتوانند بر آن موضوع تبدل یابند».
علامه طباطبایی نیز
در کتاب
نهایه الحکمه مرحله نهم فصل نهم، موضوع
حرکت را
تبیین کرده است.
ماده: همان
ماهیت است که به تنهایی لحاظ شود؛ یعنی به گونهای که هر چه مقارن
و همراه شود؛ زاید
و بیرون از آن باشد. بدین معنی که
ماهیت مورد نظر تام
و کامل لحاظ شود
و برای تتمیم ذاتش به امر دیگری نیاز نداشته باشد.
صورت: همان جزء مختص به نوع است که بهتنهایی
و مستقل از نوع لحاظ شود؛ یعنی به عنوان یک جزء که
در برابر کل
و در برابر جزء دیگر قرار میگیرد
و بر هیچ کدام قابل حمل نمیباشد.
قوه: وجودی که
امکان و استعداد آن را دارد که آثاری را که از آن انتظار میرود، داشته باشد.
فعل: تحقق یک شیء است
در خارج به طوری که آن آثاری را که از آن انتظار میرود، هم اکنون داراست.
حرکت: رسیدن تدریجی شیء از قوه به فعل را
حرکت گویند.
در هر شی موضوع
حرکت همان چیزی است که
حرکت بر آن عارض میشود؛ یعنی خود
متحرک.
حرکت، گاهی طولی است
و گاه عرضی. به این معنا که اگر
حرکت تبدیل از یک
نوع به نوعی باشد که هر دو تحت یک
جنس قریب یعنی یک حد مشترک قریبی هستند، مثل اینکه
آب تبدیل به
بخار شود،
در این صورت
حرکت عرضی است ولی اگر
حرکت در انواع مترتب یعنی از نوع عالی به سمت نوع متوسط
و سپس به نوع اخیر باشد
حرکت طولی خواهد بود. مثل اینکه
حرکت از جماد به سمت نبات
و از نبات به سمت
حیوان و سپس به سمت
انسان شدن باشد. موضوع
حرکت در هر یک از این دو نوع
حرکت متفاوت است. بدین شرح که
در حرکت عرضی موضوع
بسیط است؛ یعنی
در انواع عرضی صورتهای متعدد یکی پس از دیگری بر ماده اولی عارض میشود. مانند اینکه اگر ماده صورت
آتش را بر خود داشته باشد دیگر نمیتواند
در همان حال صورت آب را نیز داشته باشد.
در تمام این رفت
و آمدهای صور مختلف موضوع
حرکت بسیط است؛ یعنی یک چیز بیش نیست
و آن ماده است. چه آن ماده، ماده اولی باشد وچه ماده ثانیه
و به
اصطلاح فلاسفه حرکت در انواع عرضی لبس بعد از
خلع است؛ یعنی ماده صورتی را میپوشد
و صورت دیگر را میکند
و همین طور این جریان مادامی که
حرکت ادامه داشته باشد ادامه دارد.
در انواع طولی ابتدا ماده اولی با صورت اولی که همان
صورت جسمیه است تحصل
و تحقق مییابد، یعنی به فعلیت میرسد. سپس ماده اولی با صورت جسمیه ماده (موضوع) میشود. برای صورت دوم که
صورت جمادیه باشد
و سپس ماده با صورت جمادیه موضوع میشوند برای
صورت نباتیه و این سیر ادامه دارد تا صورتهای بعدی، یعنی
صورت حیوانیه و صورت انسانیه تحقق یابد. به این نکته باید توجه کرد که ماده با هر صورتی که ترکیبا موضوع میشوند برای صورت بعدی، با تحقق صورت جدید، صور قبلی نیز حضور دارند
و از بین نمیروند به همین خاطر
حرکت در انواع طولی لبس بعد از لبس
و اشتدادی است. به این معنا که ماده با وجود اینکه صورت قبلی را پوشیده صورت بعدی را نیز میپذیرد. لازمه این تعریف از موضوع
حرکت دو نکته ذیل است:
۱. موضوع
حرکت باید شیء ثابتی باشد تا بتوان گفت فلان شیء
حرکت کرده
و از قوه به فعل رسیده است.
۲. موضوع
حرکت نباید بالفعل من جمیع الجهات باشد، همانگونه که نباید بالقوه من جمیع الجهات باشد؛ بلکه از جهتی بالقوه
و از جهتی بالفعل باشد.
مقصود از موضوع
حرکت، قابل
و پذیرنده
حرکت است، زیرا
حرکت علاوه بر فاعل نیازمند موصوف
و موضوع است؛ مانند رنگ که علاوه بر فاعل به قابلی همچون
جسم نیازمند است، البته موضوع
حرکت باید هم بالقوه باشد
و هم بالفعل؛ زیرا اگر بالقوه محض باشد
و اصلاً ممکن نیست موجود باشد
و اگر بالفعل محض باشد، امکان
حرکت در آن نیست؛ زیرا
حرکت امر بالقوهای است که تدریجاً بالفعل میشود. فیلسوفان پیشین صرف وجود موضوع را برای
حرکت کافی نمیداند، بلکه بر ثبات
و بقای آن
در طول
حرکت نیز اصرار دارند، یعنی
حرکت نیازمند موضوعی است ثابت
و باقی. امام خمینی
در تبیین
و توضیح سخن فیلسوفان بر این باور است که
حرکت در ذات و جوهر شیء ممکن نیست
و اگر چیزی
در تجدد
و تدرج باشد
و سابقی رفته
و لاحقی دیگر آمده باشد،
در این صورت چیزی باقی نیست.
برایناساس حکما
در اصل
و ذات و هویت شیء مانند جسم قائل به
حرکت نیستند، بلکه معتقدند جسم، موضوع
حرکت است که با ثبات
و بقای جسم
در جسمیت،
حرکت در عرض است
و اعراض (مانند
حرکت)
متحرکاند
و اگر پذیرفته شود موضوع
حرکت هیولی است که امر باقی است، لکن
هیولی بهخودیخود نمیتواند به چیزی متصف باشد؛ بلکه تابع صورت است
و در مرتبه
ذات خود جز بهتبع صورت زوال
و بقا ندارد هرچند صورت سیال است، پس برای هیولی بقایی نیست.
و این تبدلها به هویت ضرر نمیرساند؛ زیرا وحدت
و تشخص عین وجود است
و وجودش، وجودی مندرج است که از نقص به کمال
حرکت میکند؛ پس وحدتش همان است که چگونگی وجود اوست؛ بنابراین از چنین وجود نمیتوان توقع داشت که وحدتش غیر از چگونگی وجودش باشد.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «موضوع حرکت». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم
و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.