موسی و رؤیت خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از نظر کلامی چون مسلم است که
خداوند دیدنی نیست، پس باید گفت که تقاضای رؤیت از طرف قوم بنیاسرائیل، از
زبان حضرت موسی (عليهالسلام) مطرح شده است؛ زیرا بنیاسرائیل گفتند تا خدا را به چشم خود نبینیم،
ایمان نمیآوریم.
و حضرت موسی (علیهالسلام) را در تنگنا قرار دادند تا درخواستشان را مطرح سازد،
و موسی (عليهالسلام) هم به خاطر اینکه از خود خدا بشنوند که خدا دیدنی نیست، تقاضای ایشان را مطرح کرد.
از نظر عدهای دیگر، درخواست
موسی (علیهالسلام) نمیتواند از طرف قوم خود باشد؛ بلکه حضرت موسی (عليهالسلام) باید در مقابل قوم خود ایستادگی کند
و بگوید خدا دیدنی نیست، یا اگر میخواهد که خدا برایشان این مطلب را بگوید، لازم است که اینگونه با خدا مطرح کند که: خدایا من هر چه به ایشان میگویم خدا دیدنی نیست باور ندارند، خودت به ایشان بگو. اما حضرت موسی (عليهالسلام) میگوید: خدایا خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم. پس مسلم است که درخواست موسی (عليهالسلام) برای خود بوده است.
پاسخ به این سؤال را از دو دیدگاه میتوان مطرح نمود:
در
علم کلام ثابت شده است که خداوند دیده نمیشود؛ زیرا چیزی اگر بخواهد دیده شود باید مادی
و جسم باشد، مکان داشته باشد، در جهت خاص باشد، شعاعی از آن به
چشم برسد تا دیده شود،
و مسلم است که خداوند نه جسم
و مادی است
و نه خصوصیات آن را دارد، پس دیده نمیشود. از این رو در
قرآن کریم فرموده است که: "لا تُدرکه الابصار
و هو یُدرک الابصار
و هو اللطیف الخبیر".
آنگاه متکلمان برای توجیه درخواست موسی (عليهالسلام) گفتهاند: حضرت موسی (عليهالسلام) که تقاضای رؤیت خدا نمود، کاملاً به این مطلب واقف بود که خداوند دیدنی نیست، ولی قوم بنیاسرائیل مرتباً درخواست دیدار خدا را داشتند، ولی چون به خاطر این درخواست دچار عذاب شدند، از موسی (عليهالسلام) خواستند که او برای خود تقاضای رؤیت کند
و موسی (علیهالسلام) هم تقاضای رؤیت کرد. برای این توجیه، شواهدی از
آیات قرآن
ذکر شده است.
در
آیه ۵
سوره بقره آمده است: "
و هنگامی که گفتید ای موسی ما هرگز به تو
ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را
آشکارا ببینیم، در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالی که نظارهگر بودید". متعاقب این صاعقه
و عذاب، بنیاسرائیل از حضرت موسی خواستند که برای خود تقاضای رؤیت کند
و موسی هم ناچار شد چنین تقاضایی نماید تا اینکه خود
خدا جواب رد بدهد
و قومش قانع شوند.
برخی دیگر از دانشمندان
و مفسران همچون
علامه طباطبایی (رحمةالله) با دید دیگری به این درخواست حضرت موسی نگریستهاند
و معتقدند هرگز حضرت موسی (عليهالسلام) چنین درخواست سخیفی را
و لو از طرف
قوم خود، ابراز نمیکند؛ چنانکه در مورد درخواست
بتپرستی آنها مقاومت نمود
و به درخواست ایشان اعتنایی ننمود.
در
سوره اعراف آمده است: "گفتند: ای موسی! برای ما نیز خدایی بساز، همانگونه که ایشان (بت پرستان) خدایانی دارند. گفت: شما گروهی جهالت پیشهاید".
پس درخواست رؤیت با چشم ظاهری از طرف حضرت موسی، که یکی از پنج پیامبر
اولوالعزم است،
و لو به سبب اصرار قوم خود هم باشد، پذیرفتنی نیست.
ازاینرو باید امر دیگری مد نظر موسی باشد
و این همان مسئله لقای پروردگار
و نظر به اوست که در بعضی از آیات
قرآن هم آمده است.
در سوره
قیامت آیه ۲۳ میفرماید: "بعضی چهرهها آن
روز شاداب است
و سوی پروردگار خویش نظارهگر است".
یا در آیه ۱۱۰
سوره کهف میفرماید: "هر کس امید به لقای خداوند خویش دارد، باید
عمل شایسته انجام دهد
و کسی را در
عبادت پروردگارش شریک نسازد".
این نظر
و لقا، مسلماً نظر با چشم سر نیست
و برای تقریب به ذهن، میتوان به
علم به نفس خود
و معلومات حضوری خودمان تشبیه نمود که تعبیر به دیدن
و رؤیت میکنیم، مثلاً میگوییم: "خودم را میبینم که به فلان چیز علاقه دارم یا نسبت به آن کراهت دارم"،
و این رؤیت یک نوع درک
و شعور است که به وسیله آن، ذات
و حقیقت یک چیز ادراک میشود، بدون اینکه چشم
و یا حتی
فکر در این ادراک دخالتی داشته باشد.
پس رؤیت
و نظری که
قرآن کریم درباره خداوند روا دانسته
و سالکان
و انسانهای متکامل را به لقای آن فرا خوانده است، رؤیت
و شهود
قلب است
و خداوند را با جان میتوان مشاهده نمود، (نه در حد
طبیعت با
چشم ظاهر
و نه در حد مثال با چشم خیال
و نه در حد
عقل با مفهوم ذهنی) که در حد قلب است با شهود عینی. البته درجات این شهود بسته به درجات مشاهدان متفاوت است
و هر کس به اندازه هستی خویش، خداوند
و جمال
و جلال او را مشاهده خواهد نمود
و عدهای هم که آلوده به
گناه و گرفتار حجابها هستند، هر چند از شهود جمال
و اسمای جمالیه
و لطیفه حق تعالی محروماند، ولی جلال
و قهر
و انتقام الاهی
و اسمای جلالیه
و قهریه او را خواهند دید.
پرده ندارد جمال غیر
صفات جلال ••• نیست بر این رخ نقاب، نیست بر این مغز پوست
که اگر پردهای هست، از سوی انسانها است
و آن جز
گناه و خودبینی
و تعلق به غیر خدا، چیز دیگری نیست. از
امام رضا (علیهالسلام) سؤال شد، چرا خدا را نمیبینیم؟ فرمود: "گناهانتان نمیگذارد".
جمال یار ندارد نقاب
و پرده ولی ••• غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
اگر حجاب "مَنْ" از میان رفت
و شخص به مقام
فنا رسید، رؤیت
و مشاهده
و لقای
حق، میسور خواهد شد.
جان مردم هست مانند هوا ••• چون به گرد آمیخت شد پرده
سمامانع آید او ز دید آفتاب ••• چون که گردش رفت شد صافی
و ناب
با
کمال تیرگی حق واقعات ••• مینمودت تا روی راه نجات.
البته ادراک تام
و رؤیت کامل شهودی نسبت به
خداوند متعال ممکن است برای "صالحان" در "دنیا"
و در "قیامت" حاصل شود؛ البته در دنیا به خاطر پایبندی به بدن
و توجه هرچند ضعیف
و اندک به خصوصیات طبیعی
و مادی
و رفع حوائج آن، ممکن است این ادراک به دست نیاید؛ اما در قیامت،
روح اشتغال به
تدبیر بدن ندارد
و آزاد است. در
قیامت این حجابها نیز برداشته میشود
و مؤمن صالح به محضر پروردگار شرفیاب میشود
و ناظر جمال
و جلال خداوند میگردد
و به لقای پروردگار میرسد
و نظر به وجه اللَّه میکند.
بنابراین درخواست حضرت موسی از خداوند متعال میتواند ناظر به شهود کامل
و این
رؤیت تام باشد؛ یعنی حضرت موسی از خداوند میخواهد که چنین رؤیت
و لقایی را در همین دنیا نصیبش سازد،
و خداوند به او میفهماند که چنین رؤیت
و ادراکی در این دنیا برای تو حاصل نخواهد شد
و تو
استطاعت چنین ادراکی را نداری.
جریان این تقاضا
و رد آن را خداوند در آیه ۱۴۳
سوره اعراف بیان میدارد: "
و چون موسی به وعدگاه ما آمد
و پروردگارش با او
سخن گفت، موسی گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا ترا بنگرم. گفت هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر، اگر به جای خویش برقرار ماند پس باشد که مرا توانی دید. پس چون پروردگار به آن کوه تجلی کرد، آن را متلاشی نمود،
و موسی بیهوش بیفتاد. چون موسی به خود آمد گفت: منزهی تو، سوی تو باز میگردم
و از نخستین مؤمنانم".
خداوند برای آنکه به
موسی (علیهالسلام) بفهماند که تحمل دیدار
و تجلی پروردگار را ندارد، به کوه با عظمتی که مقابل موسی بود تجلی نمود
و آن کوه با آن صلابت
و عظمت متلاشی گردید
و موسی (عليهالسلام) از فرط شدت عظمت آن تجلی، مدهوش بر
زمین افتاد؛ با اینکه حضرت موسی (عليهالسلام) معجزاتی از خدا دیده بود که بسیار با عظمت بودند،
و از
بندگان مخلص و رسول
و نبی بود: "
و اذکر فی
الکتاب موسی، انّه کان مخلصاً
و کان رسولا نبیاً".
اما این جلوه الاهی حالتی را برای موسی (عليهالسلام) به وجود آورد که از هوش رفت. پس از آنکه به هوش آمد، از این درخواستی که نموده بود
توبه کرد
و ایمان آورد که رؤیت خدا
و شهود قلبی او در این
عالم مادی امکان ندارد.
علامه طباطبایی میفرماید: "هلاکت یا بیهوشی حضرت موسی (عليهالسلام) به خاطر هول
و ترس از منظره پاشیده شدن کوه نبود یا ترس از خطر جانی او را به آن حال نیفکند؛ چون این موسی همان موسایی است که عصای خود را میانداخت
و آناً اژدها میشد
و مارها
و طنابها را میبلعید،
و او کسی بود که
دریا را شکافت
و هزاران نفر از آلفرعون را در آن غرق نمود، او کسی بود که کوه را از ریشه کنده
و همانند سایهای بالای سر
بنیاسرائیل نگاه داشته بود. پس چگونه ممکن است که از این متلاشی شدن کوه بترسد با اینکه به حسب ظاهر میدانسته که در این تجلی آسیبی به او نمیرسد
و خدا میخواهد که او سالم باشد تا تجلی به کوه را ببیند. پس معلوم میشود که چیزی غیر از متلاشی شدن کوه او را به این حالت درآورده است. گویا در آن صحنه، در مقابل درخواستش، "قهر الاهی" برای او مجسم گردیده
و او مشاهده نموده است
و از همین رو چنین حالت عجیبی به او دست داده که نتوانسته است حتی یک چشم به هم زدن بر جای خود
و بر پای خود قرار گیرد.
و استغفاری که بعد از به هوش آمدن نمود، شاهد این معناست.
پس حاصل جواب این است که چهبسا حضرت موسی درخواست رؤیت قلبی
و شهودی در حد تام
و کامل نموده باشد، ولی با قهر
خداوند مواجه شده است؛ یعنی که این رؤیت
و شهود با این اشتغال قلبی که در
دنیا به امور مختلف داری برای تو مقدور نیست
و این درخواست تو در این دنیا، درخواستی نابجا
و بیموقع است.
در پایان جهت تکمیل
و تتمیم بحث چند
روایت از امامان
معصوم (علیهمالسلام) ذکر میشود:
شخصی از حضرت
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرسید: آیا پروردگار خود را دیدهای؟ حضرت فرمود: "من هرگز
عبادت نکردهام پروردگاری را که ندیده باشم. ولکن چشمها او را به مشاهده اعیان نمیبینند؛ بلکه دلها او را به حقیقت
ایمان میبینند".
نیز
امام صادق (علیهالسلام) فرموده است: "کروبین، قومی هستند از شیعیان ما که از
خلق اولند... اگر نور یکی از ایشان بر اهل زمین قسمت شود کافی است که همه اهل زمین صاحب
نور شوند. آنگاه فرمود:
موسی (علیهالسلام) بعد از آنکه آن درخواست را از خدای تعالی کرد، خداوند یکی از همین "کروبین" را امر نموده تا تجلی کند،
و آن تجلی که به کوه شد تجلی یکی از "کروبین" بود که کوه را متلاشی ساخت.
علامه طباطبایی توضیح جالبی در مورد این
روایت دارد که:
"از این
روایت برمیآید که تجلی خداوند هم مانند سایر اموری که منسوب به اوست از قبیل: قبض ارواح
و زنده کردن
و روزی دادن
و وحی و غیر آن، قابل وساطت است. همان طوری که مثلاً قبض ارواح را به وسیله ملک الموت،
و زنده کردن مردگان را به وسیله صاحب صور،
و رزق را به وسیله
میکائیل،
و وحی را به وسیله جبرئیل، انجام میدهد؛ تجلی را نیز به وسیله یکی از
ملائکه (کروبین) محقق میسازد.
از این توضیح استفاده میشود که تجلی خداوند به کوه به این معنا نیست که خدا خودش را به کوه نمایاند، یا نوری از خدا، کوه را متلاشی کرد، یا خدا صاعقه
و زلزلهای فرستاد، یا
آیه و معجزهای از طرف
خدا صادر شد؛ چنانکه در بعضی
تفاسیر به اینگونه امور توجه شده است؛
بلکه تجلی خداوند نیز واسطهای دارد که به وسیله آن، تجلی خود را انجام میدهد.
و امام کاظم (علیهالسلام) فرمود: "لیس بینه سبحانه تعالی
و بین خلقه حجاب غیر خلقه"؛ میان
خداوند سبحان و مخلوق او حجابی نیست مگر مخلوق او.
ازاینروی است که
امام الساجدین علی بن الحسین (علیهالسلام)، رؤیت حق تعالی را
حاجت خویش
و نظر به محبوب
و لقای الاهی را قرة العین مشتاقان
و محبین آن ذات
مقدس میداند.
۱. جوادی آملی، عبداللَّه، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج ۷، ص ۱۵۶ - ۱۳۵.
۲. زمخشری، کشاف، ج ۲، ذیل آیه ۱۴۳ سوره اعراف.
۳. سبحانی، جعفر، الهیات، ج ۲.
۴. صدوق قدس سره، توحید، باب ما جاء فی الرؤیة.
۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن (یا ترجمه المیزان)، ذیل آیه مورد بحث، ج ۸.
۶. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۲۴۹ - ۲۲۷.
۷. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن ۱ - ۳، ص ۴۷ - ۲۶
و ۹۶ - ۸۸.
۸. تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث، جلد ۶،
و آیه ۱۵۵
و نیز ج ۱، ص ذیل آیه ۵۶ سوره بقره.
پایگاه اسلام کوئست.