من القرآن (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
من القرآن:
(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ) من القرآن: مىدانيم كلمه
«من» در اينگونه موارد براى تبعيض مىآيد.
ولى با توجه به
آیه مورد بحث از آنجا كه شفاء و
رحمت مخصوص قسمتى از قرآن نيست بلكه اثر قطعى همه آيات قرآن است.
مفسران بزرگ كلمه
«من» را در اينجا «بيانيه» دانستهاند.
امّا بعضى هم اين احتمال را دادهاند كه
«من» در اينجا به همان معنى تبعيض است و اشاره به نزول تدريجى قرآن مىباشد (به خصوص اينكه جمله ننزّل فعل مضارع است) در اين صورت معنى جمله روىهم رفته چنين مىشود:
«ما قرآن را نازل مىكنيم و هر بخشى از آنكه نازل مىشود به تنهايى مايه شفاء و رحمت است...»
به موردی از کاربرد
من القرآن در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا) (و از قرآن، آنچه شفا و رحمت براى
مؤمنان است، نازل مىكنيم؛ ولى ستمكاران را جز خسران و زيان نمىافزايد.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: كلمه من در من القرآن بيانيه است كه موصول ما در
(ما هُوَ شِفاءٌ) را معنا مىكند و معنايش اين است كه ما نازل مىكنيم آنچه را كه شفا و رحمت است، و آن قرآن است.
اگر قرآن را شفا ناميده با در نظر داشتن اينكه شفا بايد حتما مسبوق به مرضى باشد، خود افاده مىكند كه دلهاى بشر احوال و كيفياتى دارد كه اگر قرآن را با آن احوال مقايسه كنيم خواهيم ديد كه همان نسبتى را دارد كه يک داروى معالج با مرض دارد، اين معنا از اينكه دين حق را فطرى دانسته نيز استفاده مىشود.
زيرا همانطور كه آدمى از اولين روز پيدايشش داراى بنيهاى بود كه در صورت نبودن موانع و قبل از آنكه احوالى منافى و آثارى مغاير پيدا شود آن بنيه او را به صورت دو پا و مستقيم در مىآورد، همه افراد
انسان به همين حالت به دنيا مىآمدند و با دو پا و استقامت قامت در پى اطوار زندگى مىشدند، همچنين از نظر خلقت اصلى داراى عقائد حقهاى است در باره مبدأ،
معاد و فروع آن دو، چه از اصول معارف و چه از پايههاى اخلاق فاضله و مناسب با آن عقايد كه در نتيجه داشتن آن فطرت و غريزه اعمال و احوالى از او سر مىزند كه با آن ملكات مناسب است.
اين را گفتيم تا كاملا روشن گردد كه انسان همانطور كه سلامتى و ناسلامتى جسمى دارد يک سلامتى و ناسلامتى روحى هم دارد و همانطور كه اختلال در نظام جسمى او باعث مىشود كه دچار مرضهايى جسمى گردد همچنين اختلال در نظام روح او باعث مىشود به مرضهاى روحى مبتلا شود و همانطور كه براى مرضهاى جسميش دوایى است، براى مرضهاى روحيش نيز دوایى است. هم چنان كه
خدای سبحان در ميان
مؤمنین گروهى را چنين معرفى مىكند كه در دلهاشان مرض دارند و اين مرض غير از
کفر و
نفاق است كه صريح مىباشند.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «من القرآن»، ج۴، ص۳۴۰.