مقدمات منطق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علم منطق علمی است که به ما شیوه صحیح و درست
تفکر را می آموزد؛ بگونه ای که بکار بستن قواعد منطقی ما را از خطای در تفکر باز می دارد.
"مقدمه" همانطور که از نامش پیداست، همیشه "مقدّم" بر دیگر مطالب و پیش از آنها قرار می گیرد و به طور کلی مطالبی در مقدمه بیان می شود که تصور میرود خواننده قبل از وارد شدن به اصل موضوع باید نسبت به این مطالب آگاهی داشته باشد؛ به طور مثال شما وقتی می خواهید در مورد شرایط کنونی
شهر اصفهان صحبت کنید، حتما باید بخشی از تاریخچه اصفهان را به عنوان مقدمه بیان کنید تا مخاطبان شما تصور صحیحی از شرایط کنونی این شهر به دست بیاورند.
دانشمندان نیز هرگاه می خواستند علمی را
تعلیم دهند، هشت مطلب را درباره آن
علم به عنوان مقدمه بیان می کردند و معتقد بودند دانستن این مطالب باعث می شود
دانشجو بهتر و با دید صحیح تری آن علم را بیاموزد.
به این هشت مطلب "
رئوس ثمانیه " یا "موضوعات هشتگانه" می گفتند که عبارتند از:
۱. تعریف علم
۲. موضوع علم
۳. فایده علم
۴.
مؤلف علم
۵. ابواب و مباحث علم
۶. جایگاه علم در میان دیگر علوم
۷. غرض و مقصود علم
۸.
روش های تعلیم علم
در مورد علم منطق نیز شیوه بیشتر
کتب منطقی بر این اساس است که ابتدا از این هشت مطلب بحث کرده و سپس وارد خود مباحث منطقی می شوند، بنابراین اکثر منطق دانان بیان این مقدمات را پیش از ورود به منطق لازم می دانستند.
ما از بیان تمامی مطالب فوق صرف نظر می کنیم و بررسی تعدادی از آنها را نیز به مدخل های دیگر می سپاریم؛(برای اطلاع از مولف منطق به مدخل پیدایش منطق رجوع شود) بنابراین در نوشته کنونی تنها سه مطلب از "
رئوس ثمانیه" علم منطق را که به نظر می رسد از دیگر مطالب مهم تر و اساسی تر هستند بیان کرده و مورد بررسی و تحلیل قرار می دهیم.
اولین موضوعی که در هنگام
آموزش یک علم باید به عنوان مقدمه از آن گفتگو کرد،
تعریف علم است؛ اما برای تعریف یک علم، راه های بسیار متفاوتی وجود دارد و با عبور از هر یک از این راهها می توان تعریفی متفاوت با دیگر تعاریف از آن علم به دست آورد.
در مورد علم منطق نیز با استفاده از ویژگی های مختلف منطق تعریف های بسیار متفاوتی از این علم ارائه شده است. بعضی از
منطق دانان به ساختار منطق توجه کرده و منطق را بر همین اساس تعریف کرده اند وبعضی دیگر با استفاده از کاربرد و کارایی منطق سعی در تعریف منطق نموده اند و عده ای دیگر نیز برای تعریف این
دانش بیشتر
ماهیت و چیستی این علم را مورد توجه قرار داده اند.
به هر صورت پس از گذشت سالها و بحث فراوان میان دانشمندان، یک تعریف در میان منطق دانان متاخر پذیرفته شد و تقریبا مورد اتفاق همه دانشمندان قرار گرفت؛ در این تعریف، علم منطق اینگونه بیان می شود:
علم المنطق هو:" آلة قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطأ فی الفکر "
ترجمه این تعریف به
زبان ساده اینگونه می شود:
"علم منطق ابزاری از جنس
قانون است که رعایت کردن آن،
ذهن را از خطا در فکر کردن باز می دارد"
و یا به تعبیر ساده تر می توان گفت:منطق راه و روش درست فکر کردن است؛ یعنی به وسیله آن می توان از اشتباه در افکار جلوگیری کرد و افکار صحیح را از ناصحیح بازشناخت.
اگر به دقت در تعریف بالا نگاه کنیم به راحتی متوجه می شویم که در این تعریف هم به چیستی و ماهیت منطق اشاره شده و هم کارایی و کارآمدی آن بیان گردیده و هم به نحوی ساختار منطق مورد تاکید قرار گرفته است.
کلمه "آلة" که در تعریف فوق آمده، نشان می دهد که علم منطق از جنس
علوم ابزاری است و وسیله ای مانند دیگر وسائل است که به منظور خاصی از آن استفاده می شود؛ همچنین عبارت "قانونیة" نوع این
ابزار و وسیله را نیز مشخص می کند یعنی می گوید منطق مانند تیشه و کلنگ و دیگر ابزار آلات مادی نیست که از
سنگ و
چوب و
فلزات ساخته می شوند بلکه وسیله ای است که از قاعده و
قانون درست شده و از جنس "دستور" است؛ سپس در ادامه تعریف با آوردن کلمه "الذهن" ساختار منطق را نیز می توان تا حدودی فهمید، یعنی فهمیده می شود که علم منطق یک علم ابزاری تشکیل شده از قانون است اما نه مانند "
علم حقوق " یا "علم نحو" که از قانون درست شده اند و با
زبان انسان ها و یا
افعال آنها سر و کار دارند، بلکه علم منطق مجموعه قوانینی است که با
ذهن و فکر آدمی سرو کار دارد و مواد خام این علم،
اطلاعات و آگاهی هایی هستند که در ذهن آدمی است.
در انتهای تعریف نیز کارایی و کارکرد منطق، که همان جلوگیری از خطا است بیان می شود؛ بنابراین تعریف فوق بیشتر ویژگی های علم منطق را بیان می کند، البته باید توجه داشت که راههای درست تعریف کردن، خود از مسائل علم منطق است؛(برای اطاعات بیشتر رجوع شود به مدخل "تعریف")یعنی در علم منطق قسمتی وجود دارد که در آن قسمت از راه های "چگونه درست تعریف کردن" بحث می شود و با مراجعه به این بخش از منطق متوجه می شویم که این تعریف از علم منطق یک
تعریف ناقص و "رسمی" است نه یک
تعریف کامل و "
حدّی ".
پس از اینکه تعریف یک علم مشخص شد نوبت به موضوع آن علم می رسد؛ موضوع هر علم چیزی است که آن علم در اطرافش بحث و گفتگو میکند و اگر هر یک از مسائل علم را درست مورد دقت و بررسی قرار دهیم، متوجه می شویم به نحوی با خود موضوع یا احوال و خواص و یا آثار موضوع در ارتباط است
؛ مثلا دانشمندان موضوع علم جبر را مفهوم "عدد" می دانند واگر دقیق در مسائل
علم جبر دقت کنیم، نقش عدد را درتمامی آنها به خوبی می بینیم.
بیشتر منطق دانان معتقدند موضوع علم منطق عبارت است از "
معرف و
حجت "
.یعنی تمامی مسائل منطق یا درباره معرف ها بحث می کند یا درباره حجت ها یعنی منطق تنها درباره صحیح تعریف کردن ودرست استدلال نمودن بحث می کند.
پس از مشخص شدن مفهوم "موضوع علم" باید بدانیم که اختلاف بر سر موضوع علم و به خصوص موضوع علم منطق بسیار بیشتراز مشاجرات بر سر تعریف آن است؛ چون در بحث "تعریف علم" هیچ دانشمندی تردید ندارد که هرعلم نیازمند یک تعریف مشخص است ولی در مورد موضوع علم اینچنین نیست؛ عده ای از دانشمندان به طور کلی داشتن موضوع را برای یک علم لازم و ضروری نمی دانند و بعضی دیگر تنها دسته ای از
علوم را دارای موضوع دانسته وداشتن موضوع را فقط برای همین گروه ضروری می دانند.
از این رو عده ای از منطق دانان به طور کلی از موضوع
علم منطق بحث نکرده اند، گویی بحث از موضوع منطق را جزء مقدمات ضروری این علم نمی دانستند
و در مقابل عده ای دیگر سعی بسیاری نموده اند تا به هر وسیله ممکن وجود موضوعی را برای منطق به اثبات برسانند؛ به هر صورت بحث از اینکه علوم و به خصوص علم منطق نیاز مند به موضوع هست یا خیر، از حوصله این نوشته خارج است اما آنچه مسلم است این است که بیشتر منطق دانان علم منطق را دارای موضوع دانسته اند وهر کدام به نوبه خود تلاش نموده اند برای منطق موضوعی را بیان کنند.
گروهی ازاین منطق دانان معتقد شدند موضوع منطق "
معقولات ثانیه "
است و گروهی دیگر موضوع منطق را " معلومات تصوری و تصدیقی " دانستند.
از مقدمات منطق آنچه تمامی دانشمندان برآن اتفاق نظر دارند، اهمیت ویژه و نقش بسزای این
دانش در روند
تفکر آدمی است؛ علت این اتفاق نظر این است که
انسان ها همگی اعتراف دارند که در سیر تفکرات خود همیشه راه صواب و درست را نمی پیمایند و راه یافتن خطا و اشتباه به افکار آدمی امری عادی و طبیعی است؛ بنابراین همه انسانها نیازمند معیاری هستند تا هر زمان در فکر کردن دچار اشتباه شدند، به وسیله این معیار بتوانند از خطای خود جلوگیری کرده و راه صحیح را بشناسند. پس وجود منطق یک نیاز ضروری برای آدمی زاده است؛ البته باز هم در این میان عده ای از
صوفیه و گروه های باطنی و برخی
ظاهر گرایان یافت می شوند که نیاز به منطق را انکار می کنند و حتی یادگیری این علم را جایز نمی دانند؛
اما تعداد این افراد به قدری اندک هستند که به راحتی می توان از آنها صرف نظر کرد.
پس از اینکه اهمیت دانش منطق و نیاز اساسی به آن روشن شد، این سؤال مطرح می شود که علم منطق به کدام شاخه از علوم تعلق دارد و در تقسیم بندی علوم در کدام دسته قرار می گیرد.
در این موضوع نیز مانند دیگر مسائل منطق، دامنه گسترده ای از نظرات وجود دارد؛ عده ای تا آنجا پیش رفته اند که منطق را به طور کلی علم ندانستند و معتقد شدند منطق در تقسیم بندی علوم هیچ جایی ندارد، بلکه یک
ابزار و وسیله است که در خدمت دیگر علوم قرار می گیرد
و عده ای دیگر نیز منطق را جزء علم
فلسفه و شاخه ای از آن دانسته اند
؛ اما بیشتر بزرگان منطق، نه تنها منطق را علمی در کنار دیگر علوم دانسته بلکه این دانش را بنیاد و پایه بیشتر علوم به خصوص اقسام
حکمت می دانند و معتقدند منطق پیشتاز تمام دانش های فکری است گرچه که این علم جزء
علوم ابزاری و" آلی " است اما این موضوع به هیچ عنوان باعث نمی شود منطق از علم بودن خارج شود و یا اینکه شاخه ای از علوم دیگر قلمداد شود. بنابراین منطق خود یک دانش مستقل است که همردیف دیگر
علوم عقلی نظری قرار می گیرد و شاید بتوان گفت در تقسیمات علوم جایی مقدم بر فلسفه و سایر علوم دارد
سایت پژوه، برگرفته از مقاله «مقدمات منطق».