مفاهیم اساسی شناختدرمانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مفاهیم اساسی شناختدرمانی، یکی از مباحث مطرح در علم
روانشناسی بوده که از مفاهیم بنیادی و اساسی این نوع از درمان بحث میکند.
رویکرد شناختی به
شخصیت، بر نحوهای که افراد از محیط و خودشان آگاه میشوند، نحوهای که درک نموده و ارزیابی میکنند، یاد میگیرند و مسایل را حل میکنند، تمرکز دارد. این واقعا یک
رویکرد روانشناختی به شخصیت است، زیرا منحصرا روی فعالیتهای ذهنی هشیار تمرکز دارد. در این مقاله برای آشنایی بیشتر با این نظریه از درمان به بررسی مفاهیم اساسی آن میپردازیم.
در نظریه
جورج کلی، George Kelly مفاهیمی چون
ناهشیار، نیازها، سایقها،
تقویت، حتی
انگیزش و
هیجان وجود ندارد. چگونه میتوانیم بدون در نظر گرفتن این مفاهیم، از شخصیت انسان آگاه شویم؟ جواب کلی این بود که ما رویدادها و
روابط اجتماعی زندگی خود را طبق یک سیستم یا الگو تعبیر کرده و سازمان میدهیم. ما براساس این الگو درباره خودمان، دیگران و رویدادها پیشبینیهایی کرده و از این پیشبینیها برای هدایت کردن پاسخها و اعمالمان استفاده میکنیم. بنابراین، برای شناختن شخصیت ابتدا باید نحوهای را که دنیای خود را سازمان میدهیم، بشناسیم.
نظریه شخصیت، یک اصل موضوعی و ۱۱ اصل تبعی دارد که عبارتنداز:
فرایند روانشناختی ما به وسیله روشهایی که رویداد را پیشبینی میکنیم، هدایت میشوند.
یعنی اینکه افراد از طریق شبکه گذرگاهها به یک جهت حرکت میکنند و این شبکه انعطافپذیر است، بهطوری که هم دامنه اعمال فرد را آسان و هم محدود میکند. افراد از پیش در حرکت هستند، آنها صرفا فرایندهای خود را به سمت هدفهای خاصی هدایت میکنند. واژه مهم بعدی، پیشبینی است. این یعنی آنکه افراد طبق روشهایی که آینده را پیشبینی میکنند، اعمالشان را هدایت میکنند. گذشته یا آینده به خودی خود رفتار افراد را تعیین نمیکند، بلکه نظر فعلی آنها درباره آینده، اعمالشان را شکل میدهد.
یازده اصل تبعی وجود دارد که همه آنها از فرض اساسی استنباط شده است که عبارتنداز:
اصل تبعی ساختمانی، شباهت میان رویدادهای مکرر: کلی، معتقد بود که هیچ رویداد یا تجربهای در زندگی یک شخص درست به صورتی که پیش از آن به وقوع پیوسته، تکرار نمیشود، یعنی، هر چند که یک رویداد تکرار میشود، ولی وقتی بار دوم تجربه میشود، دقیقا همان نخواهد بود که بار اول بوده است. اگر شما امروز به نواری گوش کنید که دیروز گوش داده بودید، تجربهای که دارید ممکن است متفاوت باشد، با این حال، بعضی ویژگیهای مشترک در میان آنها وجود دارد، که بر مبنای این شباهتها شخص میتواند پیشبینی کند که یک رویداد در آینده چگونه تجربه خواهد شد.
اصل تبعی فردی،
تفاوتهای فردی در تعبیر و تفسیر: افراد از این نظر که یک رویداد را چگونه درک میکنند، با یکدیگر تفاوت دارند. چون افراد رویدادها را به صورت متفاوتی تعبیر میکنند، سازههای متفاوتی را تشکیل میدهند. این اصل، مفهوم تفاوتهای فردی را بیان میکند.
اصل تبعی سازمان، روابط میان سازهها: سازهها به صورت سلسلهمراتب سازمان مییابند، یعنی، برخی از سازهها نسبت به برخی دیگر حالت بالایی و نسبت به بعضی دیگر صورت پایینی پیدا میکنند.
اصل تبعی دوگانگی، در میان سازهها: اصل تبعی دوگانگی بیان میکند که "سیستم سازه شخص از تعداد محدودی سازههای دوگانه تشکیل شده است". یعنی در برابر درستی، نادرستی هم وجود دارد.
اصل تبعی انتخاب،
آزادی انتخاب: هر سازهای دو قطب مخالف دارد. برای هر موقعیتی باید گزینهای را انتخاب کنیم که بهتر برای ما کار میکند، گزینهای که به ما امکان دهد نتیجه رویدادهای آینده را پیشبینی کنیم.
اصل تبعی دامنه: هر سازهای فقط برای پیشبینی دامنهایی از رویدادها مناسب است. بنابراین دامنه دربرگیرنده یک سازه را باید بدانیم. مثلا مفهوم بلند، تمام افراد و اشیایی را که مرتفع هستند دربرمیگیرند و سایر مفاهیم را که خارج از دامنه مناسبت آن هستند، شامل نمیشود. بنابراین، سریع یا تاریکی همگی از مفهوم بلند خارج هستند، زیرا آنها مرتفع نیستند.
اصل تبعی تجربه، روبهرو شدن با تجربیات تازه: هر سازهای برای اینکه معلوم شود چگونه رویداد خاصی را خوب پیشبینی میکند، در برابر واقعیت آزمایش میشود. اگر سازهای پیشبین خوبی نباشد، در این صورت باید جایگزین یا اصلاح شود. بنابراین، وقتی
محیط ما تغییر میکند، سازهای خود را ارزیابی و از نو تعبیر میکنیم. سازههای جدید با تجربیات جدید ساخته میشوند. بنابراین اگر هرگز تجربیات تازهای نداشتید، سیستم سازه شما هم هیچ تغییری نمیکرد.
اصل تبعی تعدیل، انطباق با تجربههای تازه: نفوذ کردن، به معنی، رسوخ یا وارد شدن به چیزی است. یک سازه که قابلیت نفوذپذیری دارد، سازهای است که اجازه میدهد، عناصر کاملا تازهای به درون گستره مناسبت آن وارد شوند. بنابراین، چنین سازهای، برای پذیرش تجربهها و رویدادهای تازه آماده است.
اصل تبعی چندپارگی، رقابت بین سازهها: کلی، معتقد بود که درون سیستم سازه ما برخی از سازههای تکی با اینکه درون یک الگوی کلی همزیست هستند، ممکن است ناسازگار باشند. وقتی تجربیات تازه را ارزیابی میکنیم، سیستم سازه ما ممکن است تغییر کند. با این حال، سازههای جدید لزوما از سازههای قدیمی به دست نمیآیند. سازه جدید ممکن است در موقعیتی خاصی با سازه قدیمی هماهنگ باشد، ولی اگر موقعیت تغییر کند، در این صورت این سازهها میتوانند ناهماهنگ شوند.
اصل تبعی اشتراک، شباهت بین افراد: اصل تبعی اشتراک، شباهتها را بین افراد نشان میدهد و بیان میکند "در صورتی که یک نفر تجربهای را شبیه فرد دیگری تعبیر کند، در این صورت فرایندهای آنها از لحاظ روانشناختی با یکدیگر مشابه هستند".
اصل تبعی اجتماعی بودن، روابط فردی: افراد در
روابط میانفردی، نه تنها رفتار طرف مقابل را مشاهده میکنند، بلکه معنایی که آن رفتار برای او دارد را نیز تعبیر میکنند.
هر کسی نقشی را در ارتباط با دیگران میپذیرد. ما با همسر خود یک نقش، با فرزندمان نقشی دیگر را ایفا میکنیم. هر نقش، الگوی رفتاری است که از پی بردن به نحوهای که دیگران رویدادها را تعبیر میکنند به وجود میآید. به تعبیری، ما خودمان را با سازههای دیگران وفق میدهیم.
کلی، تصویری خوشبینانه از
ماهیت انسان به ما ارایه میدهد.
او معتقد بود که ما خالق سرنوشت خود هستیم، بنابراین،
جبرگرایی تاریخی را قبول نداشت. گرچه کلی درباره نقش وراثت در
شخصیت بحث نکرد، ولی معتقد بود که ما کاملا به وسیله تاثیرات محیطی تعیین نمیشویم. ما براساس تعبیر رویدادها با سازههای خود زندگی میکنیم. بنابراین، فرایندهای ذهنی منطقی ما، نه رویدادهای خاص، بر شکلگیری شخصیت تاثیر دارند. کلی هدف زندگی را تشکیل دادن سیستم سازهای میداند که ما را قادر سازد رویدادها را پیشبینی کنیم. کلی در رابطه با مساله بیهمتایی در برابر عمومیت موضعی میانهرو داشت. اصل تبعی اشتراک، مشخص میکند که افراد یک فرهنگ، سازههای مشابهی را تشکیل میدهند، در حالی که اصل تبعی فردیت بر بیهمتایی خیلی از سازههای ما و بنابراین بیهمتایی خود تاکید میکند.
کلی، برای توصیف
آسیب روانی از برچسبهای سنتی استفاده نکرد، اما معتقد بود در اغلب اختلالهای انسان چهار عنصر مشترک وجود دارد:
تهدید،
ترس،
اضطراب و
احساس گناه.
تهدید: افراد زمانی احساس تهدید میکنند که بفهمند ثبات سازههای بنیادی آنها به خطر افتاده است. کلی تهدید را به این صورت تعریف کرد: "
آگاهی از تغییر فراگیر در ساختارهای اساسی فرد".
انسان میتواند توسط دیگران یا رویدادها تهدید شود.
ترس: طبق تعریف کلی، تهدید عبارت است از تغییر فراگیر در ساختارهای اساسی فرد. از سوی دیگر، ترس اختصاصیتر و پیشبینی نشده است.
امکان دارد مردی بر اثر
خشم، خطرناک رانندگی کند. این تکانهها، زمانی تهدیدکننده میشوند که این مرد دریابد ممکن است بچهای را زیر بگیرد تا به خاطر بیاحتیاطی دستگیر شود. در این مورد، بخش وسیعی از سازههای شخصی او تهدید شده است. با این حال، اگر او ناگهان با احتمال تصادف کردن اتومبیلش مواجه شود، دچار ترس خواهد شد. تهدید به بازسازی گسترده، در حالی که ترس به بازسازی جزئی نیاز دارد.
اختلال روانی زمانی ایجاد میشود که تهدید یا ترس دایما به فرد اجازه ندهد احساس امنیت کند.
اضطراب: پی بردن به اینکه رویدادهایی که فرد با آنها مواجه میشود، از دامنه مناسبت سیستم سازه او خارج هستند. مثلا، وقتی فردی سازه انعطافناپذیری را بدین شکل تشکیل داده است که همه افراد قابل اعتماد هستند و بعد یکی از همکارانش او را فریب میدهد، ممکن است برای مدتی این ابهام ناسازگار را تحمل کند، اما زمانی که شواهد بیاعتماد بودن دیگران، توانایی او را کاهش دهند، سازه شخصی این فرد از هم میپاشد. نتیجه این تجربه نسبتا دایمی و ناتوانکننده، اضطراب است.
احساس گناه: اصل تبعی اجتماعی شدن کلی، فرض میکند که افراد نقش اصلیای را بازی میکنند که در محیط اجتماعی به آنها درک
هویت میبخشد. با این حال، در صورتی که این نقش اصلی ضعیف شود یا از بین برود، فرد احساس گناه میکند. کلی، احساس گناه را به این صورت تعریف کرد: افراد زمانی احساس گناه میکنند که به صورت مغایر با درک هویتشان رفتار کنند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مفاهیم اساسی شناخت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۸.