• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

معنای کلمه اولی در آیه النبی اولی بالمؤمنین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگام برگشتن از حجة الوداع در منطقه‌ای بنام غدیر خم در مقابل انبوهی از مسلمانان که بیش از صد هزار گفته شده است امامت علی (علیه‌السّلام) را به دستور خداوند ابلاغ و اعلام رسمی نمودند و از کلمه «اولی» برای ولایت امام علی (علیه‌السّلام) استفاده کردند؛ در حالی که عده‌ای از اهل‌سنت دلالت کلمه «اولی» بر تصرف و تدبیر را بدون سند و مدرک خواهنده‌اند؛ در این‌جا اثبات خواهیم کرد که اولی به معنای محبت نیست بلکه به معنای حق اولویت به تصرف و تدبیر امیرالمومنین (علیه‌السّلام) به جعل و تشریع الهی (که همان ولایت الهی است) بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - جعل ولایت در غدیر
۲ - شبهه
۳ - نقد و بررسی شبهه
       ۳.۱ - مفهوم شناسی اولی
              ۳.۱.۱ - اولی در لغت
                     ۳.۱.۱.۱ - نتیجه
              ۳.۱.۲ - اولی در اصطلاح مفسرین
                     ۳.۱.۲.۱ - آلوسی
                     ۳.۱.۲.۲ - بغوی شافعی
                     ۳.۱.۲.۳ - شوکانی
                     ۳.۱.۲.۴ - ابن‌عاشور
                     ۳.۱.۲.۵ - سراج‌الدین ابن‌ عادل
                     ۳.۱.۲.۶ - ابومحمد تستری
                     ۳.۱.۲.۷ - جمعی از علمای الازهر
              ۳.۱.۳ - اولی در اصطلاح محدثین
۴ - نتیجه‌گری وجمع‌بندی نهائی
۵ - پانویس
۶ - منبع


خطبه غدیر یکی از خطبه‌هایی است که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وقت برگشتن از حجة الوداع در منطقه‌ای بنام غدیر خم در مقابل انبوهی از مسلمانان که بیش از صد هزار گفته شده است امامت علی (علیه‌السّلام) را به دستور خداوند ابلاغ و اعلام رسمی نمودند. در این خطبه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ولایت امیرالمومنین (علیه‌السّلام) را مانند ولایت خودش بر مسلمانان دانسته و تصریح می‌کند به این که:
الست اولی بکم من انفسکم؟ قالوا: نعم، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه.

کسی را که من مولی اولی به تدبیر و تصرف او هستم، علی مولی او است.

در تعبیر دیگر این چنین آمده است:
ان الله مولای وانا ولی کل مؤمن من کنت ولیه فهذا ولیه.

و در تعبیر سوم آمده است:
یا ایها الناس من اولی بکم من انفسکم؟ قالوا: الله ورسوله اعلم. قال: الست اولی بکم من انفسکم؟ قالوا: بلی. قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه».
رسول خدا با جمله «الست اولی بالمؤمنین» می‌خواست آن‌ها را به یاد این آیه از قرآن کریم بیندازند که: «النَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنفُسِهِمْ؛»
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
بعد با اقرار گرفتن از آن‌ها این مطلب را دیکته کرد که: هرکس من به خودش سزاوارتر هستم، علی نیز همان منصب را دارد.


در این که منظور از «اَوْلَی» در آیه «النَّبِیُّ اَوْلَی بالمؤمنین من انفسهم» اولی به تصرف است اجمالاً جای تردید نیست، اما در عین حال برای عده‌ای از برادران اهل‌سنت این شبهه و اشکال مطرح پیش آمده که با چه دلیل و مستندی کلمه «اولی» در خطبه غدیر حمل بر اولی به تصرف و تدبیر می‌گردد؟

سوال دیگری که مطرح شده این است که کاربرد کلمه‌ای «اولی» در این خطبه، ریشه در قرآن دارد، و آیه «النَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنفُسِهِمْ» دارد، به چه دلیل می‌گویند که این واژه به معنای اولی به تصرف و تدبیر آمده است؟ حمل کلمه «اولی» بر اولی به تصرف و تدبیر وجه و موردی ندارد؛ زیرا این حدیث برای تنبیه و آگاهاندن مورد خطاب است به این‌که من نسبت به خودتان سزاوار و اولی به تصرف هستم؛ اما کار به بیان اولی به تصرف دیگران ندارد.
برای روشن شدن پاسخ این شبهه لازم است که این کلمه هم از نظر لغت و هم از نظر کاربرد در تفسیر؛ به ویژه از دیدگاه مفسرین اهل‌سنت تحقیق و بررسی دقیق صورت گیرد تا کاربرد این کلمه در خطبه پیامبر در جریان غدیر روشن گردد.
آیا به منظور ابلاغ و اعلام رسمی حق اولویت به تصرف و تدبیر امیرالمومنین (علیه‌السّلام) به جعل و تشریع الهی (که همان ولایت الهی است) بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صورت گرفته یا به منظور اعلام این مطلب که محبت و دوستی که مسلمانان به پیامبر داشتند با امیرالمومنین داشته باشند انجام پذیرفته است؟


برای پاسخ شبهه لازم است مفهوم اولی را بررسی کنیم.

۳.۱ - مفهوم شناسی اولی

مفهوم اولی در لغت و اصطلاح را بررسی می‌کنیم.

۳.۱.۱ - اولی در لغت

اولی از «الولی» که ریشه آن «و ـ ل ـ ی» مشتق شده است. معنای اصلی «ولی» قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگری است، به نحوی که فاصله در میان آن دو نباشد. از این معنا می‌توان به نزدیکی، قرب و دنو تعبیر کرد.
راغب می‌گوید:
«الولاء والتوالی ان یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما، ویستعار ذلک للقرب من حیث المکان ومن حیث النسبة ومن حیث الدین ومن حیث الصداقة والنصرة والاعتقاد والولایة: النصرة. والولایة: تولی الامر. و قیل: الولایة والولایة نحو الدلالة والدلالة. وحقیقته: تولی الامر».

دو چیز، هرگاه چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شیء سوم، میان آن دو فاصله‌ای پدید نیاورد که پیوندشان را از هم بگسلاند، «ولی» معنا و مفهوم پیدا کرده و این معنا در جای دیگر که قرب مکانی و نسبت و راستی و همکاری و عقیده داشته باشد به صورت استعاره به کار می‌رود. ولایت (به فتح واو) به معنای نصرت و ولایت (به کسر واو) به معنای سرپرستی به کار می‌رود... حقیقت معنای ولایت همان سرپرستی است.

ابن‌اثیر می‌نویسد:
الولایة تشعر بالتدبیر والقدرة والفعل.

ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام کاری دارد.

ابن‌منظور می‌نویسد:
وولی المراة الذی یلی عقد النکاح علیها ولا یدعها تستبد بعقد النکاح دونه.

سرپرست زن کسی است که عقد نکاح به دست است و زن در این امر رها گذاشته نمی‌شود، که دیگران با عقد نکاح در حق او استبداد نمایند.
زبیدی می‌نویسد: الولی در اسماء خداوند به معنای ناصر است گفته شده که به معنای متولی اموری که قائم به آن است می‌باشد. ولی همان مالک و متصرف اشیا می‌باشد.
«الولی فی اسماء الله تعالی: هو الناصر، وقیل: المتولی لامور العالم القائم بهاوایضاً الوالی: وهو مالک الاشیاء جمیعها المتصرف فیها.

فراهیدی می‌نویسد:
ولی: فی اَسماء اللَّه تعالی: الوَلیُّ هو الناصِرُ، و قیل: الُمَتَوَلِّی لاُمور العالم و الخلائق القائمُ بها، و من اَسمائه (عزّوجلّ): الوالی، و هو مالِکُ الاَشیاء جمیعها المُتَصَرِّفُ فیها. قال ابن الاَثیر: و کاَن الوِلایة تُشعر بالتَّدْبیر و القُدرة و الفِعل، و ما لم یجتمع ذلک فیها لم ینطلق علیه اسم الوالی. ابن سیدة: وَلیَ الشی ءَ و وَلیَ علیه وِلایةً و وَلایةً، و قیل: الوِلایة الخُطة کالاِمارة، و الوَلایةُ المصدر. ابن السکیت: الوِلایة، بالکسر، السلطان، و الوَلایة و الوِلایة النُّصرة.

کمله «ولی» در اسمای خداوند متعال به معنای یاری‌کننده است بعضی گفتند: به معنای سرپرست امور عالم و خلائق که قائم به آن است. و از اسمای خداوند است «الوالی» که همان مالک تمام اشیا و متصرف در آن است ابن‌اثیر می‌گفته است: ولایت دلالت بر تدبیر، قدرت و فعل دارد وقتی این امور در نبود بر آن اسم ولی به کار نمی‌رود... ابن‌سکیت می‌گوید: ولایة به کسر سلطنت و حکومت است و ولایت به فتح به معنای نصرت است.
[۶] فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۸، ص۳۶۵.


صاحب مجمع البحرین می‌نویسد:
والولی: الوالی، وکل من ولی امر احد فهو ولیه. والولی هو الذی له النصرة و المعونة. والولی الذی یدیر الامر، یقال: فلان ولی المراة اذا کان یرید نکاحها. وولی الدم: من کان الیه المطالبة بالقود. والسلطان ولی امر الرعیة، ومنه قول الکمیت فی حق علی بن ابی طالب. ونعم ولی الامر بعد ولیه ومنتجع التقوی ونعم المقرب.

ولی به معنای حاکم است و هرکسی که امر فردی دیگری را به عهده دارد او ولی آن کس است. ولی کسی است که دیگری را یاری و همکاری می‌کند. ولی به معنای کسی است که تدبیر و اداره امور می‌کند؛ مثل این‌که گفته می‌شود: فلانی ولی زن است زمانی که قصد داشته باشد او را به عقد کسی دربیاورد، «ولی خون» به کسی می‌گویند که حق مطالبه قصاص را داشته باشد. حاکم ولی امر رعیت است. از این معنا است کلام کمیت در حق علی (علیه‌السّلام) که گفت: بهترین ولی هستی بعد از ولی و بهترین داروی تقوی و نزدیک‌کننده هستی.

۳.۱.۱.۱ - نتیجه

بنابر آن‌چه در تفسیر لغت‌شناسان راجع به کلمه اولی و ولی بیان شد این مطلب به دست می‌آید که این کلمه به معنای سلطنت و ولایت می‌باشد.

۳.۱.۲ - اولی در اصطلاح مفسرین

علما و مفسرین اهل سنت آیه «النبی اولی باالمو منین من انفسهم» را دوگونه تفسیر و معنا کرده‌اند: برخی با توجه به پیش فرض‌ها و رسوبات ذهنی که داشته‌اند آن را به معنای محبت و نصرت گرفته، وعده غالبی از مفسرین سنی این آیه را به معنای «اولی به تصرف و تدبیر» تفسیر نموده‌اند که اینک به برخی از آن‌ها اشاره می‌گردد.

۳.۱.۲.۱ - آلوسی

شهاب‌الدین آلوسی (متوفای ۱۲۷۰هـ) مفسر مشهور سنی، با تصریح بر این‌که معنای «اولی» این است که خداوند، ولایت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اشدّ و اقرب از خودشان قرار داده است، می‌نویسد:
«النبی اولی بالمؤمنین» ‌ای احق واقرب الیهم «مّنْ اَنفُسِهِمْ» او اشد ولایة ونصرة...
پیامبر نسبت به مؤمنین اولی است؛ یعنی سزاوارتر و نزدیک‌تر از مردم به خودشان است....

۳.۱.۲.۲ - بغوی شافعی

بغوی شافعی (متوفای ۵۱۰هـ) در ذیل آیه می‌نویسد
«فی نفوذ حکمه فیهم، ووجوب طاعته علیهم، وقال ابن عباس وعطاء: یعنی اذا دعاهم النبی ودعتهم انفسهم الی شیء کانت طاعة النبی اولی بهم من انفسهم.

منظور نفوذ حکم در آن‌ها و وجوب اطاعت بر آن‌ها است. ابن‌عباس گفته است: وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیزی از آن‌ها بخواهد؛ ولی خودشان به چیز دیگری تمایل داشته باشند، اطاعت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، سزاواتر است که اطاعت شود.

ابن‌کثیر درباره تفسیر بغوی به نقل از خازن و ابن‌تیمیه می‌نویسد:
من اجل المصنفات فی علم التفسیر واعلاها، وانبلها واسناها، جامع للصحیح من الاقاویل، عار عن الشبه والتصحیف والتبدیل، محلی بالاحادیث النبویة.

از مهم‌ترین و مشهور‌ترین و محکم‌ترین تفاسیر است که در بردارنده اقوال صحیح و خالی از شبهه و تحریف و تبدیل بوده و آراسته به احادیث نبوی است.

ابن‌تیمیة در اصول التفسیر، راجع به جایگاه تفسیر بغوی می‌نویسد:
والبغوی تفسیره مختصر من الثعلبی، لکنه صان تفسیره عن الاحادیث الموضوعة والآراء المبتدعة.

تفسیر بغوی مختصر از تفسیر ثعلبی است اما خالی از رویاتی موضوعه و آراء غیری دینی است.

۳.۱.۲.۳ - شوکانی

محمد بن علی شوکانی (۱۲۵۰هـ) در فتح القدیر، بعد ذکر این عبارت دارد:
فاذا دعاهم النبی صلی الله علیه وسلم لشیء ودعتهم انفسهم الی غیره وجب علیهم ان یقدّموا ما دعاهم الیه ویؤخّروا ما دعتهم انفسهم الیه، ویجب علیهم ان یطیعوه فوق طاعتهم لانفسهم، ویقدّموا طاعته علی ما تمیل الیه انفسهم وتطلبه خواطرهم.

پس اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسلمانان چیزی بخواهد و نفس آن‌ها به امر دیگری فرا خواند، بر آن‌ها واجب است که دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مقدم بدارند و بر آ ن‌ها واجب است که اطاعت از آن حضرت را برتر از اطاعت خود بدانند و اطاعت ایشان را برخواهش‌های نفسانی خود بدارند....

۳.۱.۲.۴ - ابن‌عاشور

ابن‌عاشور (متوفای ۱۲۸۴هـ) در ذیل آیه «النبی اولی باالمؤمنین من انفسهم» می‌نویسد:
والانفس: الذوات، ‌ای: هو احق بالتصرف فی شؤونهم من انفسهم فی تصرفهم فی شؤونهم. ومن هذا المعنی ما فی الحدیث الصحیح من قول عمر بن الخطاب للنبی صلی الله علیه وسلم «لانتَ احبّ الیّ من کل شیء الاّ من نفسی التی بین جنبَیّ» فقال له النبی صلی الله علیه وسلم «لا یؤمن احدکم حتی اکون احبَّ الیه من نفسه. فقال عمر: والذی انزل علیک الکتاب لانت احبّ الیّ من نفسی».
ویجوز ان یکون المراد بالانفس مجموع نوعهم کقوله: اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم» آل عمران ۱۶۴، ویجوز ان یکون المراد بالانفس الناس. والمعنی: انه اولی بالمؤمنین من ولایة بعضهم لبعض، ‌ای: من ولایة جمیعهم لبعضهم علی.

انفس، به معنای ذوات است که در این صورت معنای «اولی»، سزاوار بودن به تصرف در شئون مسلمانان از خودشان است. این معنا در حدیث صحیح از عمر آمده که به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: شما از هر چیز محبوب‌تر به من هستی مگر نفسی که من در درون دارم. پیامبر فرمودند: هیج یکی از شما ایمان نیاورده‌اید مگر این‌که من محبوب‌تر از نفس شما باشم. عمر گفت: قسم به کسی که قرآن به شما فرو فرستاده است، شما از نفس من محبوب‌تر هستی. ممکن است که منظور از «انفسهم» مجموع نوع انسان باشد؛ چنانچه خداوند فرمود: از نوع خود شما رسولی مبعوث کردم. ممکن است که مراد از «انفسهم» مردم باشد در این صورت معنای «اولی» این می‌شود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ولایت بعض از مؤمنین بر بعض‌شان سزاوار است.
ترجمه ابن‌عاشور:
زرکلی در ترجمه ابن‌عاشور می‌گوید:
نقیب اشراف تونس وکبیر علمائها، فی عهد البای محمد الصادق (باشا). ولی قضاءها سنة ۱۲۶۷ ه، ثم الفتیاسنة ۱۲۷۷، فنقابة الاشراف.

ابن‌عاشور از اشراف و از بزرکان عالمان تونس در زمان بای محمد صادق بوده. وی سرپرستی قضاوت را در سال ۱۲۶۷ و ریاست فتوا را، سال ۱۲۷۷، به عهده داشته است.

۳.۱.۲.۵ - سراج‌الدین ابن‌ عادل

ابنعادل (متوفای قرن ۹هـ) در تفسیر کلمه «اولی» می‌نویسد:
«النبی اولی بالمؤمنین مِنْ اَنْفُسِهِمْ» ‌ای من بعضهم ببعض فی نفوذ حکمه ووجوب طاعته علیهم. وقال ابن عباس وقتادة وعطا: یعنی اذا دعاهم النبی صلی الله علیه وسلم ودعتهم انفسهم الی شیء کانت طاعة النبی صلی الله علیه وسلم اولی بهم من طاعة انفسهم....

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در نفوذ حکم و وجوب اطاعت از خود انسان سزاوار است.
ابن‌عباس و قتادة و عطا گفته‌اند: منظور این است که وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به امری دعوت می‌کند و نفس انسان به امری دیگر، اطاعت امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سزاوارتر است از اطاعت نفس.
[۱۴] ابوحفص سراج‌الدین عمر بن علی بن عادل الحنبلی الدمشقی النعمانی، متوفای قرون ۹، تفسیر اللباب، ج۱۳، ص۵۲.


۳.۱.۲.۶ - ابومحمد تستری

معنای کلمه «اولی» به ولایت و تدبیر به گونه‌ای روشن است که تستری (متوفای ۲۳۳هـ) در ذیل این آیه می‌نویسد:
من لم یر نفسه فی ملک الرسول صلی الله علیه وسلم، ولم یر ولایة الرسول صلی الله علیه وسلم فی جمیع الاحواللم یذق حلاوة سنته بحال، لان النبی صلی الله علیه وسلم هو اولی بالمؤمنین، والنبی صلی الله علیه وسلم یقول: «لا یؤمن احدکم حتی اکون احب الیه من نفسه وماله وولده والناس اجمعین».

کسی که خودش را در قلمرو حاکمیت و ملکیت پیامبر نمی‌داند و ولایت آن حضرت را در تمام شئون و احوالات نبید، حلاوت و شرینی سنت آن حضرت را تا به حال نچشیده است؛ در حال که پیامبر (ص) فرمودند: کسی ایمان نیاورده مگر این من محبوبتر از جان و مال و فرزند و تمام مردم در نزد او باشم.

سمعانی درباره تستری می‌نویسد:
ابو محمد سهل بن عبدالله بن یونس بن عیسی بن عبدالله بن رفیع التستری الساکن بالبصرة صاحب کرامات وآیات صحب ذا النون المصری توفی سنة ثلاث وثلاثین ومائتین...
ذهبی راجع به موقعیت تستری می‌گوید: تستری صوفی و زاهد بود وی دارای کلام نافع و مواعظ نیکو بوده است.
سهل بن عبدالله ابن یونس، شیخ العارفین، ابو محمد التستری، الصوفی الزاهد... له کلمات نافعة، ومواعظ حسنة، وقدم راسخ فی الطریق.

۳.۱.۲.۷ - جمعی از علمای الازهر

علمای ازهر در ذیل این آیه می‌نویسند:
النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) احق ولایة بالمؤمنین، وارحم بهم من نفوسهم، فعلیهم ان یحبوه ویطیعوه، وازواجه امهاتهم فی التوقیر وحرمة التزوج بهن بعده.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سزاوارتر است از نظر ولایت به مؤمنین، پس بر شما است که او را دوست بدارید و از وی اطاعت نماید.
[۱۸] تفسیر المنتخب، مجموعة من العلماء، لجنة من علماء الازهر، ج۲، ص۲۲۸، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

ابراهیم القطان:
ابراهیم قطان در تیسیر التفسیر در ذیل آیه در تفسیر «اولی» می‌نویسد:
اعلموا ایها المؤمنون ان النبیّ احرصُ علی استقامة امرکم واحقّ بولایتکم من انفسِکم، فعلیکم ان تطیعوه.

‌ای مومنان بدانید که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت به پابرجای امر شما حریص‌تر است و سزاوارتر است به ولایت نسبت به خود شما پس بر شما که اطاعت نموده و متابعت شریعت او را نماید.

۳.۱.۳ - اولی در اصطلاح محدثین

محدثین نیز همانند مفسران سنی برای «اولی» دو نوع تفسیر کرده‌اند: برخی به معنای محبت و نصرت گرفته‌اند؛ ولی رویکرد غالب محدثین سنی این است که «اولی» به معنای اولویت در تدبیر و تصرف است.
بسیاری از محدثین، شبهات و اشکالاتی را که در معنای «اولی» صورت گرفته به شدّت رد و نقد نموده‌اند؛ همان‌گونه که اشکال و شبهه در سند این حدیث را بی‌مورد و بی‌وجه تلقی نموده‌اند. لذا استعمال و کاربرد کلمه «اولی» در معنای اولی به تصرف و تدبیر که همان ولایت به تصرف بوده، امر پذیرفته شده و مقبول اغلب آن‌ها است.

حلبی که دلالت کلمه «اولی» در خطبه غدیر ر ا در معنای ولایت پذیرفته و در این‌باره می‌نویسد:
وهذا اقوی ما تمسکت به الشیعة والامامیة والرافضة علی ان علیا کرم الله وجهه اولی بالامامة من کل احد وقالوا هذا نص صریح علی خلافته سمعه ثلاثون صحابیا وشهدوا بهقالوا فلعلی علیهم من الولاء ما کان له (علیه‌السّلام) بدلیل قوله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الست اولی بکم وهذا حدیث صحیح ورد باسانید صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح فی صحته کابی داودوابی حاتم الرازی وقول بعضهم ان زیادة اللهم وال من والاه الی آخره موضوعة مردود فقد ورد ذلک من طرق صحح الذهبی کثیرًا.

این «روایت» قوی‌ترین دلیلی است که شیعه به آن تمسک نمودند به این‌که علی (علیه‌السّلام) سزاوارتر به امامت از دیگران است. گفته‌اند: که این نص صریح بر خلافت علی است که سی نفر صحابی آن را استماع نموده و به آن شهادت داده و گفتند به این‌که علی (علیه‌السّلام) نسبت به مسلمانان ولایت دارند به دلیل قول رسول خدا «الست اولی بکم...» این حدیث صحیحی است که با سند‌های صحیح و حسن نقل شده است. برخی مثل ابی‌داود و ابن ابی‌حاتم رازی که ارادی بر حدیث کردند این خدشه قابل توجه نیست. و نظر بعضی که جمله‌ای «اللهم وال من والاة الی آخره...» را ساختگی دانسته‌اند مردود است.
فهم و درک مردم عادی آن زمان از کلمه «اولی» ولایت و سزاوار بودن در تدبیر بوده است؛ نعمان بن حارث همین معنا را از کلمه «اولی» در خطبه غدیر فهمیده بود؛ لذا بر این کار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اعتراض نموده به این‌که چرا علی (علیه‌السّلام) را به مقام ولایت و برتری بر بقیه مسلمانان گماشته است؟

ثعلبی در این‌باره می‌نویسد:
فشاع ذلک وطار فی البلاد، فبلغ ذلک الحارث بن النعمان القهری، فاتی رسول اللّه علی ناقة له حتی اتی الابطح فنزل عن ناقة. فقال: یا محمد امرتنا عن اللّه ان نشهد ان لا اله الاّ اللّه وانّک رسول اللّه فقبلناه منک، وامرتنا ان نصلی خمساً. وبالزکات، . وبالحج، فقبلناه وامرتنا ان نصلی شهراً فقبلناه منک. ثم لم ترض بهذا حتی رفعت بضبعی ابن عمک تفضّلته علینا وقلت: من کنت مولاه فعلی مولاه، فهذ شیء منک‌ام من اللّه تعالی.
فقال: «والذی لا الاّ اللّه هو هذا من اللّه» فولّی الحرث بن النعمان یدیر راحلته وهو یقول: اللّهمّ ان کان ما یقع له حقاً فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم، فما وصل الیها حتی رماه اللّه به حجر فسقط علی‌هامشیه وخرج من دُبره فقتله وانزل اللّه.

این خبر در بلاد مختلف پخش و منتشر شد و به گوش حرث بن نعمان نیز رسید. وی سوار شترش گردید و به نزد پیامبر آمد وقتی پیاده شد گفت: یا محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما را به شهادت بر خدا و پیامبر او امر کردی پذیرفتیم. گفتی پنج بار نماز بخوانیم، زکات بپردازیم، روزه بگیریم و حج انجام دهیم، و پذیرفتیم. پس به همه اینها راضی نشدی و دست پسر عموی خود را بلند کردی، او را بر ما برتری دادی و گفتی: (من کنت مولاه فعلی مولاه) آیا این سخن از جانب توست یا از طرف خدا عزّوجلّ؟
پس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: قسم به خدایی که جز او خدای دیگری نیست، این امر از طرف خداوند متعال است. پس حرث در حالی که برای سوار شدن به سمت ناقه خود می‌رفت گفت: خدایا اگر آنچه محمد می‌گوید حق است پس سنگی از آسمان بر من بباران یا بر من عذاب دردناک بفرست. هنوز به ناقه‌اش نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سرش خورد از پایین بدن او بیرون آمد. پس از آن خداوند آیات یک تا سوم سوره معارج را نازل کرد.


بنابر آنچه که مفسرین و محدثین اهل سنت در تفسیر آیه «النَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنفُسِهِمْ» بیان داشتند، به این نتیجه و جمع‌بندی می‌رسیم که کلمه «اولی» همان‌گونه که از نظر لغت به معنای سزاوار به تصرف و تدبیر بود در اصطلاح نیز به معنای ولایت بر تصرف و تدبیر آمده است و این اولی به تصرف و تدبیر همان ولایت و سیطره‌ای است که با تشریع و جعل الهی برای بعضی پیامبران و امامان می‌رسد.
از آن جایی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ناحیه خداوند وظیفه داشت که جعل الهی امامت امیرالمومنین را در هر شرائطی اعلام کند و این‌بار با دستور اکید فرمودند:
«یَاَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ اِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ اِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِین؛ ‌ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‌دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمی‌کند.»

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با درک این مسئوولیت حساس از طرف خدای متعال در یک شرایط بسیار حساس در غدیر خم و در حضور کثیر از مسلمانان امامت الهی امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) را به صورت رسمی و علنی ابلاغ و اعلان نمودند و پشاپیش نسبت به ولایتی که بر مسلمانان داشتند اقرار گرفتند و از کلمه‌ای استفاده نمودند که خداوند متعال در مقام بیان ولایت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را به کار برده است و آن کلمه‌ای «اولی» در آیه «النَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنفُسِهِمْ» است.
به نظر می‌رسد که شبهه‌ای در معنای کلمه «اولی» نیست، زیرا با وجود تصریح مفسرین اهل سنت دیگر جای اشکال و شبهه باقی نمی‌ماند و آن اختلاف مبنای در باب امامت و ولایت الهی ائمه معصومین است که از نظر اهل سنت تابع اختیار و آراء مردم است و معتقد هستند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این رابطه کسی را به این مقام تعیین نکرده و هر نص و متن دینی را چه آیات قرآن باشد و چه احادیث نبوی که در مربوط به امامت و ولایت ائمه معصومین باشد تاویل و توجیه نموده و یا در معانی و مفاهیم آن ایراد و اشکال می‌گیرند، مثل خطبه غدیر.
اما پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) معتقد هستند که امامت مربوط به نظام تشریع و جعل الهی می‌گردد و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دستور خداوند در غدیر خم، امامت امیرالمومنین (علیه‌السّلام) را ابلاغ و اعلام رسمی و همگانی نمودند.
با توجه به این‌که در زمان رسول خدا اداره امور و تدبیر آن مربوط به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌شد، پس از درگذشت وی نیز شخصی لازم است که این امر مهم مسلمانان را عهده‌دار باشد.
و مسلماً هیچ انسانی عاقلی و خردمندی به خود اجازه نمی‌دهد که توهم کند دینی که از طرف خدای جهان، جهانی و ابدی اعلام شده باشد و وسعت معارف اسلام جمیع مسائل اعتقادی و اخلاقی و احکام فرعی را در مقیاس فردی و اجتماعی انسان را در بر می‌گیرد؛ ولی هیج تدبیر و سیاستی برای آینده پیروانش اتخاذ نکرده و بر خلاف سایر نظام‌ها نیاز به رهبری و مدیریت متخصص که مجری قوانین و مقررات نباشد.
و نیز برداشت غلطی است که اگر کسی فکر کند که جامعه اسلامی بر خلاف همه جوامع انسانی بی‌نیاز از حاکم و حکومت است و نیاز به تدبیر امور و اداره ندارد، در حالی که سیره سیاسی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر این بود که هر وقت به به خاطر جنگ و یا مسائل دیگر از مدینه بیرون می‌رفتند افرادی را به جانشینی خود و به منظور اداره امور اجتماعی مسلمین معرفی و معین می‌کردند؛ همان‌گونه که علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) را در جنگ تبوک در مدینه جانشین خود معین کرد. علی (علیه‌السّلام) عرض کرد: آیا مرا خلیفه و جانشین خود در مدینه قرار می‌دهی؛ با اینکه در این شهر جز زنان و کودکان کسی باقی نمانده؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند:
آیا راضی نیستی که نسبت تو، به من نسبت‌ هارون باشد به موسی، با این تفاوت که بعد از موسی (علیه‌السّلام) پیغمبرانی آمدند و پس از من پیغمبری نخواهد آمد؟
و نیز آن حضرت در سایر شهرهایی که در اختیار داشت؛ مانند مکه و طائف و یمن... حکام و مدیرانی نصب و تعیین می‌کردند.
از آن جایی که مساله قیادت و رهبری اختصاص به زمان و عصری ندارد تفاوت بین زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و زمان پس از رحلت آن جناب در این مساله نیست؛ لذا دینی که کامل و جاوید، نیاز پیروان خودش را در هر دوره و شرایط باید برآورده سازد.


۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۶.    
۲. الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن،، کتاب الواو، ص۵۳۳.    
۳. ابن الاثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج۵، ص۲۲۷.    
۴. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.    
۵. محمد مرتضی الحسینی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۴۰، ص۲۳۵.    
۶. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۸، ص۳۶۵.
۷. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۴، ص۵۵۴.    
۸. الآلوسی، ابوالثنا شهاب‌الدین محمود ابن عبدالله الحسینی، ۱۲۱۷۱۲۷۰ه، ۱۸۰۲-۱۸۵۴م، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۱، ص۱۴۹.    
۹. ابو محمدالحسین بن مسعود بن محمد بن الفراء، البغوی الشافعی، (متوفای ۵۱۰ه) معالم التنزیل، ج۵، ص۷۴۷.    
۱۰. ابن‌کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲.    
۱۱. الشوکانی، محمد بن علی (۱۱۷۳ه ۱۲۵۰ه، ۱۷۵۹-۱۸۳۴م)، فتح القدیر، ج۴، ص۳۰۱.    
۱۲. ابن‌عاشور، محمد الطاهر بن محمد الشاذلی بن عبد القادر بن محمد بن عاشور، التحریر والتنویر، ج۲۱، ص۲۶۷.    
۱۳. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۶، ص۱۷۳.    
۱۴. ابوحفص سراج‌الدین عمر بن علی بن عادل الحنبلی الدمشقی النعمانی، متوفای قرون ۹، تفسیر اللباب، ج۱۳، ص۵۲.
۱۵. التُّسْتَرِی، ابومحمد سهل بن عبدالله، تفسیر التستری، ج۱، ص۱۲۶.    
۱۶. السمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۵۲.    
۱۷. الذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۱۴۷.    
۱۸. تفسیر المنتخب، مجموعة من العلماء، لجنة من علماء الازهر، ج۲، ص۲۲۸، طبق برنامه المکتبة الشاملة.
۱۹. ابراهیم القطان، تیسیر التفسیر، ج۳، ص۹۹، طبق برنامه المکتبة الشاملة.    
۲۰. علی بن برهان الدین الحلبی الوفاة (۱۰۴۴)، السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المامون، ج۳، ص۳۸۴.    
۲۱. ابو اسحاق احمد المعروف بالامام الثعلبی، الکشف والبیان، ج۱۰، ص۳۵، ذیل آیه ۱-۳ سوره معارج، (۱۰۸)، دار احیاء التراث العربی، ط. ۱، ۱۴۲۲ ق.    
۲۲. مائده/سوره۵، آیه۶۷.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «آیا کلمه «اولی» در آیه «النبِی اولی بِالمؤمِنِین...» به معنای محبت است؟!».    






جعبه ابزار